ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ابتدا به نقشهی غزه در مرز رفح نگاه انداخته شود. از سمت ضلع ایران که به نقشه نگریسته شود، سمت چپ عکس سینای مصر است. آب هم، دریای مدیترانه است. سمت راست عکس را اگر ذهنی حدوداً ۱۵۰ کیلومترُ اندی طی کنید به لبنان میرسید که حزب الله از آن مرز با مخاصمات اسرائیل، درگیر است. از گوشهی معبَر (=گذرگاه، نقطهی گذر مرزی) کرم ابو سالم به پایین و سمت راست، اسرائیل است. بقیه، قسمت جنوب غزه است در مرز با مصر.
حالا کمی توضیح ماجرا. دارد به یک سال نزدیک میشود که اسرائیل همچنان کشتار میکند. فعلاً در مذاکراتِ ایران و اسرائیل (تعیینکنندگان واقعی صحنهی جنگ) با نیابت و میانجی قطر و مصر و نظارت آمریکا حرف، روی این است:
۱. این خط قرمز را از دریا تا کرم ابو سالم، کلاً اسرائیل گرفت و ارتش را در آن مستقر کرد که تنها راه ارتباط خشکی غزه با مصر است. دیگر همهسمت غزه در محاصرهی مطلق است. اسرائیل میگوید هرگز ازین مرز حائل خارج نمیشود. اما حماس خواهان خروج کامل اسرائیل از تمام نقاط غزه خصوصاً همین مرز است که سه گذرگاه بینالمللی دارد، شبیه چذابه، شلمچه.
۲. حال که مذاکرات آتشبس در مصر دنباله گرفته میشود طرفین روی این قسمت غزه حرف دارند. اسرائیل تا الآن سماجت دارد که از محورهای فیلادلفیا و نتساریم عقب نمینشیند. میگوید خط راهبرد نظامی امنیتی ماست. همین، مذاکرات را پیچیده کرده و به اوج چانهزنی رسانده است. ایران دعوت شد مذاکرات را مختل نکند. حتی دست به تقاص آن ترور تهران را هم با معامله روی آتشبس غزه کنار گذارد و چند امتیاز دیگر بگیرد. یا دستکم فعلاً اقدام نکند. بگذرم. قول دادم در مورد ترور تهران سخنی در صحن نرانم. اخبار این قسمت خیلی زیاد است.
۳. حماس در غزه از سوی دوم، از سمت محمود عباس ابومازن (رئیس دولت خودگردان فلسطین مستقر در قدس و کرانهی غربی رود اردن) تحت فشار است حکومت درین باریکه را به دولت خودگردان فلسطین واگذار کند. این جا هم حماس میگوید حاضر با سازش با تفکر آشتی با اسرائیل نیست و واگذار نمیکند. اساساً «ساف» حماس را متهم میکند باریکهی غزه را اشغال کرد و خودمختاری ایجاد کرد. البته حماس آن سال انتخابات برگزار شد رأی اول و قاطع آوُرد که بر اریکهی آن باریکه باشد.
نکتهی ۱← فعلاً طرفین غزه - اسرائیل برای بخش وسیعی از جهان مسئلهی بحرانی محسوب میشوند. ایران غزه را محور حق میداند که با باطل در حال نبرد است. باطل به انضمام رژیمی اشغالگر. چه در نبرد و چه در مذاکرات، ایران جانبدار پول، سلاح، ایدئولوژی محور حق یعنی حماس در غزه است. روی همین اساس، اسرائیل میگوید ما در برابر ایران داریم میجنگیم و حماس لشگرِ نیابت ایران بیش نیست. با این حرف، هم فرصت میخرد، هم مشروعیت بقا که بشدت دچار زوال افتاده است.
نکتهی ۲ ←این نزاع که منتهی به جنگ محدود و خوشه، خوشه، قمر، قمر، شده است، تمام نگرانی منطقه و جهان این است باروت یک جنگ تمامعیار، هر آن منفجر شود. اما ایران در موقعیت تمدنسازی قرار دارد، جنگ تمامعیار را به زیان میداند. این است که دنبال آتشبس و در نهایت پایان جنگ است. اما اسرائیل میداند بقای آن در تمام شاخصها مورد خدشه قرار گرفته است، خصوصاً بقا بر مبنای مشروعیت سیاسی. لذا سعی میکند ایران را با خود درگیر مستقیم سازد. به همین علت میگوید آتشبس یعنی دادن فرصت مجدد به جریان مقاومت.
نکتهی ۳ ←من تحلیلم این است اسرائیل با طرح این مسئله که ایران در میدان جنگ است، بقیهی نیروها نیابت حساب میآیند، میخواهد موجودیت سیاسی خود را نزد افکار عمومی جهان و داخل فلسطین اِشغالی تحکیم و تجدید بنا کند. هرچه جنگ خود را ایرانیزهتر کند، فکر میکند بقای خود را شدیدتر تضمین میکند. ایران لبریز خطر شده است، نه خطر شکست و هزیمت، خطر قدرت بیش از حد. جهان ابرقدرتها جهانی است که قدرت کشوری ثالث را موذی میداند نه موازی. پس خودِ قدرت ایران بالاترین خطر و همزمان بالاترین ضدخطر است. عقل و درایت به انضمام پرهیز از ترک صبر. جنگ بیش از هر چیز نقشه میخواهد. بهترین نقشه آن است با جهان جدید بده و بستان کند. ایران مال حال نیست، مال آینده است که گذشتهی تمدنی دارد. آیا خاورمیانه به تمدنسازی و ترقی روی میکند؟! البته اللهُ علمٌ. اما دشمن میخواهد ایران توانش صرف تمدن و ترقی نشود.
یادداشتنویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
ویرایش محتوایی توسط دامنه: ۲۸ . ۵ . ۱۴۰۳ بوقلمون و گاوِ نر. روزی بوقلمونی با گاو نری درد دل کرد. آه کشیدُ گفت: بسیار دوست میدارم به بالای این درخت بروم اما نای لازم را ندارم. گاو نر پرسید: چرا سرِ سرگین (=پِهِِن) من نمیری بخوری؟ مغذّیست خیلی. بوقلمون چند نوک به سرگین گاو زد حس کرد خیلی نیروی پریدن گرفته است. روز بعد باز هم خورد. یک هفته تکرار کرد. تا بالاخره پَر زد به نوک آن درخت. تا به آن شاخهها رسید، اصابت شلیک تیر یک کشاورز، بوقلمون را بر زمین فرش کرد. حاصل داستان: زیاد است. اهَم آن این است نباید هر پیشنهادی را از هر کس با شتاب پذیرفت. شاید دسیسه باشد، شاید فکر خام.
تاب: سلام طاقت! چه داری برای امروز؟!
طاقت: سلام تاب! عاشورا احیای عظمت محمد بن عبدالله ص نیز بود. آن که عبدالرحمان جامی دربارهی آن نبی ص گفت: «کعبه بی وی از بُتان پُرسنگ بود»!
۲۶ تیر ۱۴۰۳ عاشورای ۱۴۴۶ قمری
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
تاب: سلام طاقت! محرم بر تو چگونه گذشت؟!
طاقت: سلام تاب! محرم منبع مکتب است. دیرباز، هم تعریف شدُ همْ تحریف، بلکه تحریفْ بیش. هم پخته میکند خام را، هم خام مینُماید پخته را! بسته به واعظُ ذاکر آن دارد. مخزن محرم، متناسب با عقایدم گذشت.
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دنبالهی این سلسله متن در ادامهی مطلب: ↑↓
به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همهی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» میتوانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمدهاند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر میشود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتیاش جُنبندهای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز میزد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنیترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنهی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایهی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمهی غمگین) میرسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.
مرحوم سهراب محمدی
نوازندهی دوتار کرمانج خراسان
به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: دستانت سید، باز، داستانِ فِراق گرفته است. دستی از دیرباز موته مویه بر پدر دراز شد. دیری گذشت، تا شبِ شامِ غریبان عاشورا دیدم دستت بر بالین احتضار عمویت بر پیکرش بال گشود. آن درد عمو با بوی پدر که نگذاشت کمر خم کنید، گذشتُ گذشت تا رسید زمانی که پیکر مادرت را دستانت لمس کرد که بین تو و او فقط عشق خالص حکمفرما بودُ آخرین حدِ خشوعُ خلوص. این غرقه در غم مادر، جدا از آن درد مشترک جانکاه بود که یوسفِ روانشاد بر تارُپودمان انداخت. تا خبر رسید غمانگیزترین غم بر قلبت، جراحتُ شکافُ صدمات بیالتیام گذاشت؛ مهندست، قلبت، فرزند آخرت، دُرّ خانهات آق سیدجواد.
مرحوم
سید اسماعیل شفیعی دارابی
حالا این دستانت باید برادرت را که یک روح بودید در دو کالبَد، آغوش کِشد، آغوش جدایی. آغوش شدیدترین دوری. چون «برادر» پشت «برادر» است. در کربلا به همین عُرف بود که شنیده شد حالا پشت من شکست، چون عباس برادر از اسب بر زمین افتاد... اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری و قَلَّت حیلَتی و انقَطَعَ رَجائی و شَمُتَ بِی عدوِّی و الکَمَدُ قاتِلی. «حالا کمرم شکست و چارهام کم شد و امیدم قطع و دشمن مرا زخم زبان میزند و غصّهی تو مرا میکشد.» دستانت دستانت داستانت سید. تسلیت. تسلیت بر غم سید اسماعیلت؛ چشندهی فقر فقر فقر ولی دارندهی شعَف شعَف شعَف. دستانت داستانت دستانت سید.دستانت داستانت دستانت سید. تسلیت تسلیت بر آحاد بیتت. خدا بیامرزاد، بیامرزاد. غمِ آخرِ آخرِ آخرت. عمرت زیاد بادِتَت و دستَت بر دوشُ سرُ کتف رفقایت سرمد بمانَد.
به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: بانو «اِدنا عدن اسماعیل» و آقای «عمر بن حفیظ». این دو فرد تأثیرگذار جهان اسلام کی هستند که در صدر فهرست ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۲۴ از مؤسسهای در اردن برگزیده و برتر شدند؟ جالب اینکه آیت الله آقای سید علی سیستانی نفر یازدهم این لیست شد که در لیست سابق، نفر اول بود. بانو «اِدنا «زن برتر جهان اسلام» سومالیایی است؛ «پرستار، ماما و وزیر سابق امور خارجه سومالی» او در قارهی آفریقا نزد سیاهپوستان ارج و قرب فراوانی دارد. ساخت بیمارستان و تأسیس دانشگاهی مدرن در «فقیرترین کشور آفریقایی» باعث شد که جایزهی ۷۰ میلیارد تومانی «بنیاد تمپلتون» کسب کند. و اما آقای «عمر بن حفیظ» شخصیت مذهبی بانفوذ و رهبر مذهبی مسلمان در حضر موت یمن است با گرایش صوفی که به جذب طلبههای علوم دینی از سراسر جهان میپردازد.
پیوست: «تمپلتون جایزهی گرانقیمت جهانیست؛ در تمجید کسانی که با کشف شیوههای جدید موجب تقرب انسان معاصر به خدا و معنویتاند. البته «بنیاد تمپلتون» معنویتِ سکیولار را مد نظر قرار میدهد.
موزه مردمشناسی گرمسار
عکاس از مستند: دامنه
نکتهی دامنه: از دستهی قوری چای که به سمت «زن» خانه است، میتوان دقیقاً فهمید که در آداب ایرانیان، چایدادن کار شائقانهی زنان منزل است، هرچند مردان منزل هم، باید از این ادب چایدادن به همسر، برخوردار باشند و دچار غرور نشوند و زن را «خادمه» و «ضعیفه» فرض نکنند. بگذرم.
روایت مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خوئی از گفتوگو با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن: «مرحوم آیتالله العظمی خوئی در کتاب تفسیری خود با عنوان «البیان فی تفسیر القرآن» که با نام «بیان در علوم و مسائل کلی قرآن» (ص ۶۵۶-۶۵۷) به فارسی ترجمه شده است به ماجرای گفتگوی خود با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن میپردازند: من با یکی از علمای یهود گفتوگویی داشتم و در این باره که «دوران دین یهود سپری شده و دلایل و معجزاتشان تمام شده است» به او گفتم: آیا شریعت تنها برای یهودیهاست و یا به تمام مردم و ملتها عمومیت دارد! اگر اختصاص به ملت یهود داشته باشد، ملتهای دیگر به پیامبر دیگری نیازمند خواهند بود و آن پیامبر به نظر شما جز پیامبر اسلام چه کسی میتواند باشد! اگر شریعت موسی همگانی و جهانی است و به تمام بشر و انسانها عمومیت دارد، پس به یک دلیل همیشگی و گواه زندهای نیازمند خواهد بود، در صورتی که امروز چنین دلیل و گواهی در دست نیست، زیرا معجزات حضرت موسی به عصر خود وی اختصاص داشت و بعد از وی اثری از آن باقی نمانده است تا موجب باور و یقین شود و بقا و استمرار آئین یهود را برای همیشه ثابت کند و در تمام اعصار و قرون گواه حقانیت آن باشد.
اگر بگویید: گرچه اینکه معجزات فعلا وجود ندارد ولی تواتر اخبار و نقلهای فراوان وجود آنها را روشن و مسلم میسازد، در جواب خواهیم گفت که: اولا: معجزه، در صورتی میتواند، از راه تواتر ثابت شود که تعداد ناقلانش به حدی برسند که در میان مردم موجب یقین شود و شما نمیتوانید چنین تواتر را در اثبات معجزات حضرت موسی در هر عصری و میان هر ملت و نسلی ثابت کنید. ثانیا: اگر تنها نقل معجزات در اثبات یک حقیقت کفایت کند، اینکه که به معجزات حضرت موسی اختصاص ندارد، شما معجزات حضرت موسی را نقل میکنید، مسیحیان معجزات حضرت عیسی را نقل میکنند، مسلمانان نیز معجزات پیامبرشان را، چه تفاوتی در میان اینکه نقلها هست که گفتار شما در نقل معجزات حضرت موسی پذیرفته شود ولی گفتار دیگران نه؟؟ اگر همان نقل معجزات پیامبری موجب تصدیق آن پیامبر شود، شما چرا نبوت پیامبران دیگر را که معجزات همه آنان نقل شده است، تصدیق نمیکنید!؟
او در پاسخ من گفت: معجزاتی که یهودیان برای حضرت موسی نقل میکنند مسیحیان و مسلمانان نیز آنها را تصدیق مینمایند و به صحت آنها اعتراف دارند و اما معجزات پیامبران دیگر
نوشتهای از آقای موسی رمضانی دارابی شابا: یه خاطره ای با مرحوم بابقاسم رمضون دارم در دهه ۸۰ که هیئت اُمنای زمین شالیزاری حاجی دشت دارابکلا بودم، با کمبود شدید آب مواجه بودیم این بنده خدا برای کمک به جریان آب، به داخل رودخانه میرفت و با آن صفای قلب پاک اش عمل و رسم سنگرو را تنهایی انجام می داد. سنگرو یه رسمی بود که کشاورزان با پُر کردن چاله چوله های داخل روخانه که آب داشت با سنگ، آب را در مسیر رودخانه جریان می دادن، در صورتیکه این رسم فراموش شده بود.
به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمیدانم شبکهی شرق راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی میکند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر میتوانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروتانگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آوارهاند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبیترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسهی امتحان باز میگشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفتهتر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانیها را میخواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغهها اغلب خود دروغبازترند و دغلیتر. حریم را پاک داشتن هم هنر میخواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا
۱۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ، با کمی دخل و تصرف در تنظیم متن توسط دامنه: حکیم ملاصدرا گویا با دو دامادش ملا محسن فیض کاشانى و عبدالرزاق لاهیج در کاشان از کوچهای رد مىشدند، دیدند دخترى گلیمى روى پشت بام آورده تکانش مىدهد؛ پسرى که عاشقش بوده از پائین نگاه مىکرده به او گفته: «مىدانم نیامدى قالى تکان دهى آمدى خودت را نشان دهى! نقل است ملاصدرا «کنار کوچه آن قدر گریه کرد که حالش به هم خورد». گفتند آقا مگر چى شده؟ گفت از حرف این پسر به این معنی نائل شدم که خداى متعال هم با خلقکردن این عالَم آمده خودش را نشان دهد اما کسی در پی دیدنش نیست!
به قلم دامنه : مطلب اول در آدم، هم گِلزار است و هم گُلزار و گِل، محلِ گُل است. مطلب دوم بندهی پروردگار به اجابتِ حق به دعا رسید، نه به دعای خود به اجابت. برگفتهی آزاد از کشفالاسرار ص ۲۷۴ - ۲۸۴)
به تاریخ ۱۰ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. واقعهی هنیه. واقعه، چیزی را شامل میشود که در معاصر و آینده، آثارش میمانَد. ترور رهبر حماس اسماعیل هنیه واقعه است. آن انسان خط مقدم و ایستاده در برابر اسرائیل، سرانجام شهادت و سعادت خرید. خوشا به آخرتش که در دنیا هم کنار ستمدیدههای فلسطین ایستاد. اما مسائلیست که حتی اگر درینباره تکترین فرد کشور باشم که چنین دیدگاهی دارم، باز از بازگویی آن ابا نمیکنم. من سرسختترین مخالف خرجتراشیهای مضحک در کشور بوده و هستم. مشکلات، هر سو مردم را به منگنه برده، اما دولتمردان ایران پولهای ایران را صرف نمایشیترین کارها میکنند. سالهای پیشین هم نوشتم همان تنفیذ خود حشو است چه رسد به مراسم تشریفاتی و خاصّهخرجی تحلیف. کشور را به زیر کارهای ظاهری بردند و هزاران دلار خرج ظواهر کار میکنند. شاید پاسخ بگیرم برای تحکیم روابط خوب است. اگر این هم درست باشد، هر دو کار تنفیذ و تحلیف را یکجا در کمال سادگی برپا کنند، تمام. اینهمه هزینه برای تعویض صندلینشین نهاد ریاست جمهوری چه معنی دارد. مردم زیر انبوهی از سختیهای زندگیاند؛ خرج سفره، شغل بچه، عروسی دختر، خرید خانه، پرداخت وام، تهیهی ماشین و دهها نیاز رفاهی و یا ضروری دیگر، و بدتر از همه گرانیهای روزانه، اما هرچه به گوش فرو نمیرود، همین ظاهرسازی کارهای کشوری است. انگار کشور تحریم نیست! گیریم بهحق، تشریفات تحلیف صورت دادید، اما چرا درین کار، چهار فرماندهی زُبدهی جنگ مقاومت را در اوج کشتار در غزه، آوُردید تهران؟! دلم همان عصر دیروز شِرْت (=دلآگاهی، هُل، تکون) خورد که نکند اتفاقی بیفتد. برای هیچ که، وقتی پای تلویزیون به صورت اتفاقی ببینم، از جایم پا نمیشم، مگر چند تن، یکیاش همین هنیه بود. حال که به هر ضرورتی آوُردید تحلیف، چرا این چهار فرماندهی میدان را درست حفاظت نکردید! عملیات فریب روی آنان چرا پیاده نکردید که دشمن با عملیات فریب شما، سردرگم شود که نفهمد هنیه کجا رفته است برای اقامت. در کدام مرکب سوار است! سادگی تا کی آخه؟! سنتکام مگر نگفت ریز رفت و آمد سران مقاومت را دارد، حاج قاسم آن سرباز شهید بیهمانند را هم ریز به ریز از شهرک شهید دقایقی تعقیب میکرد تا خودِ یمن و سوریه و ضاحیه. پس چرا با یک شاسیبلند سفید ضدگلوله هنیه را جابجا کردید؟! رنگ روشن معلومی که از میان صدها ماشین تشریفات، مشخص و در معرض دید دشمن است. به عنوان یک ایرانی حامی فلسطین پیش خودم خجل شدم که در پایتخت ایران نفر شاخص دعوت تحلیف را، ترور کردند. حالا هم خبرهای اصلی مربوط به ترور را بستند. تا کی میخواهید شکاف و حفرهی امنیتی خود را لحیم (=جوش در سوراخ فلزات نرم) کنید؟! نسبت به پوشش امنیتی فرمانده اول فلسطین ضعف و کاستی و حتی شاید ترک فعل داشتید، از مردم برای کار خود عذر بخواهید که اصل چنین ضعف و وادادگی جبران ندارد. وقتی سید حسن نصرالله در یک تدبیری خردمندانه برای اصل امنیت از اعماق زمین بیرون نمیآید، چرا فرماندهان اصلی مقاومت منطقه را بدون پوشش امنیتی (=هفت لایه دایرهی چتر حفاظت) وارد تحلیف و از آنجا وارد اقامت جانبازها کردید؟! دشمن که گفته بود آنان در سیبل تیر و موشک و ترورند. بگذرم. حرف زیاد دارم. سر خواننده را درد نیارم. این ترور علاوه بر هنیه، در گامی مهآلود پزشک پرزیدنت پزشکیان را هدف قرار داد تا جو ایران را در بُعد داخلی و خارجی تیره و تار کند.
شهید هنیه
خواهر شهیدش
...
محل اقامت اسماعیل هنیه در تهران
که ساعت ۲ بامداد ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ ترور شد
مسیر کوهپیمایی مشرف به ساختمان محل اسکان هنیه
به تاریخ ۱۱ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. غَبْن. ترور هنیه چه با نصب نرمافزار ردیابی از طریق «واتسآپ» گوشی هنیه توسط اطلاعات اسراییل بوده باشد، چه از راه پرتابهی «هگزاکوپتر»ی مسلح به موشک عوامل نفوذی، یا حتی از راه دور ولی باواسطه، اصلِ مسئله اما این است در تهران خاک ایران ترور شد. خسران امنیتی این واقعه آنچنان عمیق است که
۱- بهار سال ۱۳۶۱ در جاده بانه به سردشت
در تپه گُزلی که به نام سرگرد شهید شهرامفر نامگذاری شده بود با برادران
ارتشی لشکر ۷۷ خراسان همسنگر بودیم.
۲- یکی از بچه محلهای ما به
نام عنایتالله سازگار افسر وظیفه و فرمانده یک واحد ارتش در آنجا بود و
ما گاهی به چادر فرماندهی او میرفتیم. در چادر او دو درجهدار آذری و
مشهدی بودند.
۳- رادیوی کوچک جیبی یکی از ملزومات بسیاری از بچهها
بود. رادیو عراق علاوه بر برنامههای شیخ علی تهرانی در توهین به جمهوری
اسلامی و رادیو کویت، ترانههای ایرانی پخش میکردند.
۴- مثل الان
نبود که رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی هم ترانههای شادتر از خوانندگان
لسآنجلسی پخش کند، ما بسیجیها گوشدادن به این رادیوها را حرام
میدانستیم.
۵- در بین سربازها اینجوری نبودند و گوشدادن به این
رادیوها برای شنیدن این ترانهها رایج بود،اما جناب سروان سازگار به شدت
حزباللهی و مخالف گوشدادن به ترانه بود.
۶- یک بار این افسر وظیفه
بچهمحل ما به مرخصی رفته بود و وقتی برگشت، ما ناهار به چادر او رفتیم.
موقع ناهار درجهدار آذری به افسر فرمانده گفت: جناب سروان ده روز نبودی،
حال کردیم. ما پرسیدیم: چرا ؟ درجهدار گفت: دور از چشم جناب سروان، ده روز
رادیو ما یا روی موج عراق بود یا کویت و جاهای دیگر و ما در این مدت، یک
دلِ سیر ترانه گوش دادیم.
۵ . ۵ . ۱۴۰۳
زائرسرای امام رضا ده ملا
به قلم حجت الاسلام محمدرضا احمدی: با سلام. انشاالله زیارت مرقد مطهر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام نصیب همه آرزومندان بشود. در جاده سمنان مشهد، حدود ۱۵ کیلومتر مانده به شاهرود، در دهستان دهملا، زائرسرای امام رضا علیه السلام وجود دارد. این زائرسرا به وسیله مرحوم حاج یوسفعلی بلندقامتپور احداث شده است. این زائرسرا دارای امکانات خوبی است. علاوه بر اتاقها و سرویس بهداشتی و فضای سبز، یک مسجد بزرگ و زیبا و شیک هم ساخته شده است. واقف که پدر شهید هم هست، بعد از ورود و در سمت چپ به طرف مسجد دفن شده است. البته ما به دلیل کمبود وقت، فقط در مسجد نماز خواندیم و بر مزار واقف محترم هم فاتحهای قرائت کردیم. واقف و بانی این زائرسرا، پدرخانم مرحوم [حجت الاسلام] روح الله حسینیان میباشد. روح هردو شاد.
دامنه: حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام. از نیکوترین پستهای صحن. لذت بردم. تصاویر زیبا، متن هم زیبا. فقط یک پرسش اما. دِه مُلا تلفظ کنیم؟ یا دَه مُلا؟ اگر از تابلوی سر جاده هم عکس میانداختی معلوم میشد چون حروف انگلیسی، حرف مصوّت دارد خواندن آن از روی تابلو مشخص میشود. اساساً آن سمت روستاها را به مُلا میخواندند، چون مکتبخانه بر محور ملا بود. سمت آشخانهی بجنورد هم روستایی دارد به اسم «حسن سو» که در خاطرهای آن را فردا یا امشب شرح میدهم. قبول باشد هم زیارت مشهد مقدست، هم این نماز در زائرسرای رزمندهی دفاع مقدس شهید «بلندقامت».
جنگ، بیرحم بود
به تاریخ: ۵ . ۵ . ۱۴۰۳
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دستکم دو علت میآورم که جنگ، بیرحم بود:
نصف شب از کمین با دادن شهید و زخمی، به سنگر خواب برگشتیم. فرداش یک بسیجی دیدیم نیست. آق سید عسکری شفیعی فرمانده بودُ من معاونش. گشت، دید بله، نیست. برای آن بسیجی توسط مقامات! دادگاه صحرایی! تشکیل داده شد با پروندهی قضای فراری! چندی بعد آن بسیجی باوفایِ باوقار پیدا شد. اما دادگاهش برپا. او دلیل اقامه کرد چون شهیدی که در کمین به شهادت رسید کسی را نداشت، من برای کارهای تشییع و دفنش همراه جنازه رفته بودم شهرش؛ شهر که نه، روستایش. اما دادگاه در شنیدن حرف حق! غول! است!
جنگ، بیرحم بود، به محاکمهاش کشید... حکمش یادم نیست. آق سید عسکری که درین صحن هستند اگر صلاح دیدند بگویند. که وِه هِم لام تا کام گَپ نِنِه خانهْخمیر!
درست در همین چُنین روزی که ۴ . ۵ . ۱۴۰۳ است، در جبهه بودیم سال ۶۷ اوج مرصاد علیهی سازمان تروریستی نفاق که باید انتظار میکشیدم نامهای برسد که اولین فرزندم آیا آمده دنیا؟ یا نه؟ هر جور شده خودم را با یک رفیق دیگر، به دفتر مخابرات رساندم. با هزار بوق اشغال و خط تو خط، با حاج محمد گرجی رفیق و همسایهام متصدی وقت اتاقک تلفن عمومی مخابرات دارابکلا بغل پاسگاه تماس گرفتم. فقط گفت اِوْریم (=ابراهیم) نگران نباش دنیا آمد، پسر است؛ در کلینیک دکتر حسنزاده امیر مازندرانی ساری... صدا قطع شد... دوددد دودددد دودد میکرد خط. زدم ازین خبر به شادیُ همان جا درجا چند سیخ کباب به خود و رفیقم خوراندم. آن دکتر، بعد در هراز بر اثر تصادف به رحمت خدا رفت.
جنگ، بیرحم بود، چه مجدد داوطلب کسی میرفت، چه مستمر، مستقر میگشت خط، فرقی نمیکرد. حتی اگر شکم مادری، وضع حمل میکرد.
یاد آورم وصیتنامه نویسیام پیش از اعزامها را این بهمن ۱۳۶۴ در اتاق قدیمی روانشاد یوسف که سید علیاصغر انداخت. وصیت نخستین خط هر رزمنده بود به قلبش. بگذرمُ ندوزم آن سالیان را با این سهامداران نظام!
ابراهیم طالبی دامنه دارابی ۱ . ۵ . ۱۴۰۳
«ایالات متحده و سه کشور اروپایی / اتحادیه اروپا تنها باید خود را سرزنش کنند که با نقض مداوم تعهدات خود که خسارات فراوانی به مردم ایران وارد کرد، قانونگذاران ما را به واکنش واداشتند. به نفع خودشان است که رفتار گذشته خود را جبران کنند و دستیابی بدون مانع ایران به منافع خود از توافق را تضمین کنند»
از متن دیروز
( ۱ مرداد ۱۴۰۳ )
آقای محمدجواد ظریف
۱. بر فرض به «سرزنش» خود بپردازند، چنین اقدامی کدام آب را به جوی بر میگرداند؟!
۲. اگر «نقض مداوم تعهدات» است پس چرا چارهاندیشی برخورد با ناقضین از نظر حقوقی پیشبینی نشده بود؟!
۳. آنان مگر «نفع» خود را تشخیص نمیدهند که درس «نفع» درین متن داده شد؟! مگر کلاس درس است!
۴. لفظ «جبران» یک واژهی نامفهوم و کاملاً اخلاقی است، چرا سراسر این متن فاقد الفاظ حقوقی است؟!
۵. اگر دستور «تضمین» راهچارهی مسئله است، چرا تعبیه نشده بود از همان هنگام انعقاد؟!
۶. چرا پیش از رایزنی و طیکردن راه نوِ پیش رو، این متن پیشاپیش پیش فرستاده شد؟! و صاحب متن با کدام جایگاه حقوقی دست به این سبک زد؟!
۷. چرا دیپلماتیکهایی با این حد سابقه، فن دیپلماتیک را از علم دیپلماتیک تشخیص نمیدهند؟! تمام عناصر این جملات ناشیانه است و هیچ زبان دیپلماسی در آن نمیبینم.