دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب فروردین 1399 دامنه

به قلم دامنه. پست ۷۵۶۶. لیف روح. به نام خدا. فرقِ فردِ خوشبین با بدبین در چیست؟ یڪ فرق‌شان درین است، که می‌گویم. نمی‌روم سراغ بزرگان دین و اخلاق؛ زیرا آن مخزن، سرشار از حڪمت‌های زلال است و مؤمنان با آن همیشه انیس‌اند و همراه. یڪ‌راست می‌روم روی یڪی از گفته‌های وینستون چرچیل ڪه در وصف بدبینان می‌گفت:

 

«یڪ‌ نفر بدبین، به‌ مشڪلاتِ سعادتی ڪه نصیبش شده می‌اندیشد،»

 

ولی هم‌او در وصف خوش‌بینان معتقد بود:

 

«اما یڪ‌ نفر خوش‌بین در جستجوی سعادتی‌ست ڪه در هر مشڪل نهفته‌ است.»

 

چهار نکته:

 

نڪته‌ی اول: در سعادت هم، مشڪلات وجود دارد.

 

نڪته‌ی دوم: در مشڪلات هم، سعادت پنهان شده‌است.

 

نڪته‌ی سوم: گاه، بَدان هم حرف‌های خوبِ خوبان را می‌زنند مثلِ همین سخن چرچیل که در ایران زبانزد شیّادی، کلَک و ماکیاوللی ثانی! است.

 

نڪته‌ی چهارم: راستی! ماها در مشکلات، پیِ سعادتیم؟ یا در سعادت، پیِ برشماری مشکلات!؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۱۸
دامنه |

آسیب‌رسانی به درختان جنگل داراب‌کلا

عکس‌های ارسالی آقای قاسم بابویه از این تخریب

29 فروردین 1399

 

 

 

 29 فروردین 1399. بازنشر دامنه

 

 

...

 

 

...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۳۹
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. دیروز، مراسم رونمایی از ڪتابِ «فقط برای خدا» -مجموعه‌خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی تألیف حوزه‌ی هنری ڪرمان- در ڪرمان برگزار شد در این (منبع). درین آیین، چیزی‌ڪه بیش‌ازهمه نگاهم را به خود خیره ڪرده و تشکر درونم را از آنان برانگیخته، نمایش این عڪس از ڪتاب بوده با متنِ نوشته‌اش. (عڪس زیر)

 

رونمایی از کتاب «فقط برای خدا»

 

من البته در یڪی از سلسله‌نوشتارهایم با عنوان «در مدرسه‌ی سلیمانی» -ڪه در مدرسه‌ی فڪرت نیز منتشر می‌شد- از این قضیه یاد ڪرده بودم ڪه درین عڪس، آن قضیه به سبک زیبای هنری‌تصویری درج شده است.

 

قضیه چی بوده؟ این بوده:

 

در یڪی از ڪارزارهای انتخاباتی -ڪه فضای شدید دوقطبی در ڪشور ایجاد شده بود و شور فعالیت سیاسی همگانی پدیدار- برخی از دست‌اندرڪاران سپاه، برخلافِ آیین و وصیت امام عمل ڪرده و پاسداران و بسیجیان را به رأی‌دادن به نامزدی خاص! توصیه ڪرده بودند. ڪه جزئیات مفصلی دارد. بگذرم؛ چون همگان ڪم‌وبیش آن را می‌دانند و از بَرند.

 

حاج قاسم سلیمانی از ڪسانی بوده ڪه با این شیوه‌ و دخالت سیاسی، بشدت مخالفت ورزیده و حتی آن را در مراسم صبحگاه به چالش ڪشیده بود. در یڪ دست، آن نامه‌ی مشهور حمایت از یڪ نامزد خاص! را بالا آورده و در دستان دیگرش متن وصیت‌نامه‌ی امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- را. آنگاه به تعبیر من به سبک سقراطی پرسیده حالا ڪدام را انتخاب ڪنیم؟ خود پاسخ داده: «امام گفته پاسدارها در سیاست و طرفداری از جناح‌ها دخالت نڪنند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردین ۹۹ ، ۱۰:۳۷
دامنه |

به قلم: احمد باقریان ساروی:

ارسالی جناب حجت‌الاسلام عبدالمهدی باقری

پاسخ حضرت آیت الله حاج شیخ ابوالحسن ایازی (ره) به پرسش‌ها:

 

آیت الله حاج شیخ ابوالحسن ایازی (ره) در پاسخ به پرسشهای احکام و اعتقادات و درسهای حوزه آمادگی و حضور ذهن خوبی داشت، یک روز مهمان او بودم از او در باره پدر ابراهیم پیامبر (ع) پرسیدم که آیا پدر او آزر مشرک بود یا یک انسان موحد؟

 

مرحوم ایازی؛ «آقاجان»

 

او -بدون آمادگی قبلی و مطالعه جدی - به من گفت قرآن کریم  را از بالای طاقچه بردار. قرآن را برداشتم.

 

گفت : فلان سوره و فلان آیه را باز کن.

 

باز کردم خواندم. (ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی‏ قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحیم‏ * وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیم‏) (توبه: 113 - 114)


فرمود: ملاحظه میکنی که خدا ابراهیم علیه السلام را در همان روزگار جوانیش از استغفار برای مشرکان نهی فرموده بود و ابراهیم (ع) از آزر با عنوان (اب) اعلان برائت کرد و از آن پس برای او استغفار نکرد. در حالی که ابراهیم (ع) در اواخر عمر خود که خدا به او اسحاق و اسماعیل را داده و کعبه را برپا کرده بود در کنار کعبه برای پدر خود استغفار کرد با لفظ (والد» و عرضه داشت (رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِساب‏) (ابراهیم: 41).

 

یعنی لفظ «اب» برای غیر پدر مانند مربی نیز استعمال می‌شود، ولی لفظ «والد» تنها برای پدر نسبی استعمال می‌شود و خدا از آزر با لفظ «أب» تعبیر کرد و ابراهیم (ع) از او اعلام برائت کرده بود یعنی پدر نسبی او نبود، بلکه مربی و یا پدر خوانده او بود.

 

در این پاسخ حضور ذهنی استاد به سوره‌ها  و آیات قرآن کریم  برای من جالب بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۰۱
دامنه |

به قلم دکتر فتح‌الله دهقان. در طول تاریخ حیات بشر همواره رقابت میان انسانها ،حکومت‌ها و قدرت‌های جهانی در جر یان بوده و میباشد. آنها از هر ابزاری برای غلبه بر حریف استفاده نموده اند. بلایای طبیعی نیز دراین رقابت‌ها نقش مهمی ایفا کرده اند. به عنوان مثال طاعون ژوستینین (541،750.م) موجب زوال امپراطوری روم شد. آبله در قرن (15،17)زمینه استعمار قاره آمریکا توسط اروپاییان را فراهم نمود. زلزله لیسبون (1755.م) سونامی در قلمرو اندیشه ایجاد و موجب تحولات شگرف در اروپا و جهان شد.

 

دکتر فتح‌الله دهقان


با پیشرفت جوامع بشری و دست یافتن به تکنولوژی نو زندگی انسانها و جوامع متنوع و چند بعدی شده است. به تبع آن سیاست دولتها و قدرت‌های جهانی نیز متفاوت از گذشته شده و به مدد پیشرفت علم و تکنولوژی برنامه‌ها و سیاست‌های پیچیده‌ای را برای غلبه بر حریف طراحی و اجرا می‌نمایند. در دوران جنگ سرد امریکا استراتژی را حول محور اقتصاد برای به زانو درآوردن اتحاد شوروری اجرا و موفق هم شدند.
 

از جمله ابزارهای مورد استفاده اپیدمی‌ها میباشد که تحت عنوان جنگ بیولوژیک از آنها یاد می شود.با فروپاشی شوروی و بیدار شدن اژدهای زرد (چین) برای رقابت با آمریکا ظاهر شده و خود را برای قدرتی جهانی آماده میکند. در این هنگامه سخت و سرنوشت ساز چین وامریکا استفاده از هر ابزاری برای غلبه بر حریف ابایی ندارند. پنهان کاری چین در خصوص کرونا نیز میتواند در این راستا باشد. در این جابجایی استراتژیک جهانی که در حال انجام است در آینده شرق آسیا به محوریت چین صحنه رقابت شرق و غرب خواهد بود. بنابراین خاورمیانه دیگر اولویت اول استراتژیک غرب نخواهد بود.جنگ تجاری امریکا با چین میتواند در راستای تغییر استراتژی غرب باشد. در هرحال کرونا به رویا رویی غرب وچین منجر شده است.


اپیدمی کرونا چه ساخته دست بشر باشد یا حادثه ای طبیعی ،خواسته یا نا خواسته در این رقابت موثر و سرنوشت ساز است.عملکرد دو نظام لیبرال دموکراسی غربی و توتالیتر کمونیستی چین در مقابله با کرونا مهم و اساسی است.زیرا بنا به پیش بینی کارشناسان و سیاست مداران ویروس کرونا تاثیر شگرفی بر جهان داشته و موجب تحولات بنیادین خواهد شد. از جمله اقتصاد که اولویت اول کشورها و جهان می باشد را هدف قرار داده است. جهانیان منتظر عملکرد دو مکتب فکری و دو سیستم در مقابله با کرونا هستند تا سرنوشت و مسیر جهان پسا کرونا مشخص شود

(چاپ روزنامه آفتاب یزد. 27 فروردین 1399)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردین ۹۹ ، ۱۱:۲۱
دامنه |

مسجد امام حسن عسکری (ع) قم کنار حرم مطهر

 

بزرگراه رودخانه‌ی قم. ۲۵ فروردین ۱۳۹۹

 

(منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردین ۹۹ ، ۱۰:۲۸
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. توماس جفرسون (=از بنیانگذاران آمریڪا و سومین رئیس‌جمهور آن ڪشور ڪه به ڪوروش علاقه و باور داشت) معتقد بود «هر ۲۰ سال یڪ بار انقلاب، حڪومت را سالم نگه می‌دارد» و او با همین پیش‌فرض، به خودنقدیِ حڪومت آمریڪا پرداخت و گفت: «ما بیش از ۲۰۰ سال است ڪه انقلاب نڪرده‌ایم».

 

توماس جفرسون

 

شرح: این سخن جفرسون را در مجله‌ی «همشهری ماه» در آذر ۱۳۸۰ خوانده‌بودم، صفحه‌ی ۸۱. از نظر من، اساساً «انقلاب» به عنوان یڪ پدیده، نه به عنوان قانون، همواره مورد توجه‌ی اندیشمندان جهان بوده و هست. تعداد ڪسانی ڪه روی پدیده‌ی انقلاب، تحقیق و ڪار ڪرده‌اند، فراوان‌اند؛ برخی از مشاهیری ڪه ڪتاب‌ها و یا نظریاتی از آنان را خوانده و آشنایم، اینانند:

 

ارسطو، ڪارل مارڪس، لنین، ماڪس وبِر،خانم هانا آرنت، خانم تدا اسڪاچپول، پیتریم سوروڪین، آلڪس دو توڪویل، جیمز دیوس، لاسول، برینگتون مور، ساموئل فیلیپس هانتینگتون، جردن هامیلتون، تالڪوت پاسونز، ویلیام شوڪراس، زونیس، فرد هالیدی، خانم نیڪی ڪدی، یراوند آبراهیمان، روبن، دڪتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید محمدباقر صدر.

 

مثال می‌زنم. مثلاً شهید صدر در باره‌ی انقلاب، دارای این نظریه است: تغییرِ محتوای درونی انسان‌ها (اندیشه‌ها + اراده‌ها) = تحولات تاریخی. یعنی؛ هرگاه اندیشه‌ها و درون انسان تغییر ڪند و با اراده‌ها پیوند پیدا ڪند، مساوی است با بروز انقلاب ڪه تحول تاریخی یڪ سرزمین محسوب می‌شود.

 

نڪته‌ونظر: از نظر من، چون آفاتِ نهضت‌ها در دوره‌ی تأسیس نهفته و پنهان است، در دوره‌ی استقرار بُروز می‌یابد. ازین‌رو یڪ حڪومت سالم، حڪومتی‌ست ڪه برای هرَس و نوسازی خود زمینه‌چینی ڪند و از ترمیم و مردم‌پذیری خود هراس نڪند، وگرنه در معرض اتفاق‌هایی قرار می‌گیرد ڪه آن آفت‌ها و آسیب‌ها، نظام سیاسی مستقر را دچار مریضی مُزمن (=زمین‌گیرانه و ڪهنه) می‌ڪند.

 

من فڪر می‌ڪنم وقتی امام خمینی _رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی_ فرموده‌بودند «اهتمام به امور مسلمین از اوْجَبِ واجبات است.» (صحیفه امام، ج‏۳، ص ۴۱۴) و یا اعلان ڪرده‌بودند: «حفظ نظام جمهوری اسلامی ... از اَهمّ واجبات عقلی و شرعی است.» (صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۵۳)، یڪ معنا و یا تفسیر ساده و دقیق‌ آن این است باید ڪاری ڪرد ڪه نظام آفت نگیرد، خود، خود را مراقبت ڪند و رفتارش، رفتار مردم‌پذیرانه بماند؛ زیرا از نظر امام، حفظ نظام جمهوری اسلامی، موجب «حفظ ثغور اسلام» است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۳۵
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. دیروز در منابع خبری خواندم ڪه نخست‌وزیر واتیڪان از جانب پاپ فرانسیس -ڪه در زبان ڪاتولیڪ‌های جهان، پدر مقدّس خوانده می‌شود- جوابِ نامه‌ی آیت‌الله سیدمصطفی محقق داماد را -ڪه از پاپ درخواست ڪرده‌بود برای برداشتنِ تحریم‌ها علیه‌ی ایران، اقدام ڪنند- داد.

 

پاپ فرانسیس

جواب را ڪه خواندم، دریافتم چندنڪته‌ی مهم در آن است ڪه من فقط یڪ نڪته را برجسته می‌سازم و چهارپنج ڪلمه می‌نگارم. آن نڪته این بوده ڪه به شعر شیخ اجلّ سعدی استناد گردیده ڪه این شاعر و شیخ ایرانی شهرت و محبوبیت جهانی دارد. جمله‌ی نامه این بوده:

«بنی‌آدم اعضای خانواده‌ی یگانه‌ی بشریت هستند و باید ناسازگاری و تنفُّر را ڪنار بگذارند و در برابر پروردگار، برادرانه با هم در خانه‌ی مشترڪ خود، یعنی سیّاره‌ی زمین، زندگی ڪنند.»
(منبع)

آری؛ درست گفت باید خواهرانه و برادرانه در ڪُره‌ی زمین زیست.
 

چهارپنج ڪلمه‌ی دامنه:

۱. یاد مرحوم گالیلئو گالیله افتادم ڪه در برابر فهم رایج زمامه ازجمله فهم اربابان ڪلیسا، گفت خورشید نمی‌چرخد، بلڪه زمین، سیّاره‌ است و دور خورشید سیر می‌ڪند و می‌گردد. و همین رأی علمی گالیله، نزدیڪ بود گلوله‌ایی علیه‌ی خودش شود ڪه البته برای رهایی از «در آتش سوختن» رأی خود را پس گرفت و بخشیده شد و بعدها در سن ۷۷ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت. شاید هم دِق‌مرگ شد؛ شاید.
 

۲. دستگاه مذهبی پاپ، نسبت به بیشتر تحولات جهان بی‌اعتنا یا خنثی است و اگر هم گاه وارد ماجرا می‌شود معمولاً موضع‌ای می‌گیرد ڪه به زبان عامیانه نه سیخ بسوزد و نه ڪباب. ولی در این پاسخ نخست‌وزیر واتیڪان -ڪه شخص پاپ وی را مڪلّف ڪرد جواب آقای محقق داماد را بنویسد- دست‌ڪم یڪ نیمچه‌صراحت دیده می‌شود و آن این است ڪه به صورت غیرمستقیم تیم جنایتڪار آمریڪا و به تعبیر شهید حاج قاسم سلیمانی، «ترامپ قمارباز» را از «ناسازگاری و تنفُّر» پرهیز داده است. گرچه برای چُنان خون‌ریزانی این ارشادات توفیری نمی‌ڪند!
 

۳. نیڪ معلوم است تحریمِ همه‌جانبه علیه‌ی ایران ازجمله دارو و درمان، گرچه در مڪتب نئوڪان‌ها و نورسیده‌های فعلی آمریڪا از اصول و آداب و اهداف «جنگ ڪم‌شدت جورج شولتز» و از پایه‌های جنگ نوین‌شان است، اما ڪمتر ڪسی‌ست در ایران و جهان -ڪه از عقل سلیم و وجدان راحت برخوردار باشد- وجود دارد ڪه ڪار ضدبشری ترامپ و ارتش تروریستی آمریڪا را درست بپندارد. البته ایران بزرگ و غیور، فراپایه‌تر از آن است ڪه دستِ تسلیم به سمت مظهر شرارت و غارت دراز نماید.
 

۴. بلی؛ نماینده‌ی ارشد جناب پاپ، سخن راستینی به محور شررات -به ایما و اشارت- ابلاغ ڪرده است و نیز به جهان بشریت، ڪه «در برابر پروردگار، برادارنه با هم در خانه‌ی مشترڪ خود، یعنی سیّاره‌ی زمین، زندگی ڪنند.» اما ڪیست نداند ڪه «آمریڪای امپریالیست» ڪه خودخوانده خود را «ڪدخدا»ی جهان می‌پندارد، نه برای بشریت «خانه‌ی مشترڪ» قائل است، و نه «سیّاره‌ی زمین» را مِلڪ مُشاع آدمیان می‌داند، آنان زمان و زمین را برای آمریڪا می‌خواهند. آنها هر ڪس و هر ڪشوری را، ڪه به فرهنگ سلاح‌محور آمریڪایی و سیطره‌ی جبّارانه‌ی آنان، «نه»ی عاشورایی بگوید و یا مبارزی «چه گوارایی» باشد و یا رفتار عزتمندانه‌ی «بابی ساندز»ی داشته باشد، در لیستِ سیاه تروریست‌های خطرناڪ! قرار می‌دهد و برای آنان، یا تحریم وضع می‌ڪند و یا جایزه‌ی میلیون دلاری برای لودادن و سرانجام خائنانه و خائفانه ترورڪردن.
 

۵. جناب پاپ گرچه خود در این مقام مذهبی و دستگاه دینی‌اش در ڪشور واتیڪان، به جهان ظلم نمی‌ڪنند ولی گستره‌ی نفوذ وی در بین ڪاتولیڪ‌های جهان ایجاب می‌ڪند فقط با ذڪر «دعا» نمی‌توان جبهه‌ی زر و زور و تزویر را به راه آورَد؛ باید عیسی‌واره و مسیح‌گونه (ع) با ڪاهنان عصر و ستمگران زمانه درافتاد و آنان را به ڪردار ڪریه‌شان آگاه ڪرد. ارشاد و سفارش و نصیحت پاپ‌گونه بیشتر به مزاح می‌مانَد، نه پیروی تامّ از مذهب و مَنهج حضرت مسیح علیه‌السّلام -ڪه با حواریون دیار‌به‌دیار در حرڪت بود و اصلاح‌گری- ڪه سرانجام روی دارِ صلیب و به گفته‌ی وحیانی قرآن ڪریم، به آسمانِ عروج بُرده شد. بگذرم. و بازهم به رسم آداب دینی‌‌مان، جای تشڪر وجود دارد ڪه دست‌ڪم دعا و دعوت صورت داد آقای پاپ.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردین ۹۹ ، ۱۱:۰۶
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. من از مرحوم داریوش شایگان خوانده‌بودم ڪه ایشان بر این نظر بود از ۲۰۰ تفسیری ڪه بر ڪتاب «فصوص‌الحِڪم» ابن‌عربی نوشته شده‌است «حدود ۱۵۰ تفسیر را مفسّران ایرانی‌الاصل نوشته‌اند». ازین‌رو، ایشان روی همین اصل گفته‌است: «اندیشه‌ی ابن‌عربی در ایران متوطّن شد»

 

اشاره: البته محمد عباد‌الجابری در ڪتابش با عنوان «نقد عقل عربی» زوالِ اندیشه‌ی عقلی در اسلام را به گردن ایرانیان انداخته است و مدعی‌ست این ایرانیان بودند ڪه «عرفان را به اسلام تزریق» ڪردند.

 

 

نڪته: به قول مرحوم داریوش شایگان آنان خود با ابن‌رُشد چه ڪردند؟ ڪه نسبت به ایران چنین فرافڪنی دارند. به نظر من، مقبولیت نداشتن او در جهان اسلام نشان می‌دهد اساساً نمی‌گذاشتند چنین تفڪری در میان مسلمانان امڪان شڪوفایی و رشد پیدا ڪند. اما مغرب‌زمین با افڪار ابن‌رُشد به خود تڪانی داد. از ڪارهای برجسته‌ی ابن‌رُشد یڪی این بود ڪه میان نظریه‌های غزالی و بوعلی و فارابی پُل سازگاری زده‌بود.

 

تبصره: من فصوص‌الحِڪَم را با برگردان آقای محمدعلی موحد و آقای صمد موحد خواندم. ڪه شرحی زیبا، ساده و روان بر آن دارند که آقای ضیاء موحد در آن مقدمه و خاتمه‌ی خواندنی نوشت.

 

اهل فن به‌خوبی می‌دانند فصوص‌الحِڪَم، جمع فصّ است و ڪتاب هم، فصّ به فصّ است. فصّ (=نگین، مَفصَل) همانند فصل به فصل در ڪتاب‌هاست با این فرق، ڪه ابن‌عربی در هر فصّ فرازهایی رازآلود از انبیای الهی را بر روی خوانندگان می‌گشاید و پرده‌ها را یڪی‌یڪی ڪنار می‌زند و با تحلیل‌های عرفانی، مشتاقان را تغذیه می‌سازد: مانند: فصّ حڪمت یونسّیه، فصّ حڪمت الیاسیّه، فصّ حڪمت سلیمانیه و همین‌طور یحیویه، داوودیه، ایّوبیه، شُعیبیه، اسحاقیه... و نیز فصّ حڪمت محمدیّه ڪه اوج فصوص است.

 

گزاره‌ی سیاسی: ایران سهم بزرگ و درخشانی در جهان اسلام و مدیریت سیاسی داشت. ڪوشش غرب سیاسی برای نابودی فرهنگ، تفڪر و تمدن ایران شاید یڪ علتش همین باشد ڪه نمی‌خواهند برای تمدن مادّی و اومانیستی محض غرب، رقیبی معنوی و تمدن‌ساز به نام ایران و ایرانیان داشته باشند. بگذرم.

 

آنان به نظر من، هرگز به این هدف شُوم نمی‌رسند؛ چراڪه ایران و ایرانی اهل سازگاری، صلح حقیقی، رشد بشری‌ و درعین‌حال، در وقت لزوم و ضرور، دارای برترین و عاقلانه‌ترین و روحانی‌ترین روح غیوری و سلحشوری‌ست. اصل انتظار حضرت منجی مهدی موعود (عج) خود نمادی درخشنده برای این راه است و مصلِح جهان نیز آموزگار و مقتدا و رهبر و پیشوای آن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۴۷
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. از نظر من، شعر مرحوم شهریار -سید محمدحسین بهجت تبریزی- در باره‌ی منبر، جنبه‌ی انکاری ندارد، بلکه صبغه و رنگ انتقادی، انتظاری و هنجاری و نیز از نظر بعضی شکل طنز و فُکاهی دارد.

 

چنانچه خوانندگان -که از من بیشتر مطلع‌اند- می‌دانند، امام سجاد -علیه‌السلام- در آن مجلس اجباری یزید در شام پس از واقعه‌ی عاشورا، نگفتند آن منبر را بیاورید، بلکه فرمودند آن «چوبه» را بیاورید تا بر رویش سخن بگویند. یعنی منبر داریم تا منبر. منبر، خود صامت (=بی‌حرف و ساکت) است، منبری و خطیب آن را ناطق می‌کند.

 

یک‌وقت است امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- بر روی منبر فیضیه با یک سخنرانی پایه‌های رژیم شاه را لرزان می‌کند و با همان یک منبرش بنیاد یک نهضت اسلامی را شکل‌ می‌دهد و در نهایت هم، سلطنت را با مدد منبر و مردم واژگون می‌کند.

 

و یک‌وقت هم هست که عمرو عاص روی منبر می‌رود و نیز ابوموسی اشعری؛ که اولی معاویه را بر با حیَل و نیرنگ حکَمیت بر تخت می‌نشانَد و دومی با ضعف ایمان و ساده‌اندیشی‌اش، امام علی -علیه‌السلام- را با خیال خام خود از حکومت و سیاست و رهبری جامعه خلع می‌کند!

 

پیوست: شعر شهریار این است:

گفت با طعنه منبری به چنار
سرفرازی چه می‌کنی؟ بی‌بار

نه مگر ننگ هر درختی تو؟
کز شما ساختند چوبه دار

پس بر آشفت آن درخت دلیر
رو به منبر چنین نمود اخطار

گفت گر منبر تو فایده داشت
کـار مردم نمی‌کشید به دار

 

نکته: منبر را منبری، منبر می‌کند و به سخن می‌آورَد، وگرنه منبر، خود چوب یا جنس است؛ چه از چوب سفت‌و‌سختِ درختِ گردو و چه از فلز محکم آهن. منبر در جای خود بسیار مورد احترام است، اما منبر در کنار گفت‌وشنود و بحث و نقد‌ونظر مورد انتظار است، نه سخن‌راندنِ یک‌طرفه و منولوگ.

 

توضیح: چند روز پیش، استاد شفیعی مازندرانی نویسنده و شاعر ارجمند حوزه در «نغمه» (گروهی ایتایی به مدیریت جناب آشیخ مالک) شعر مرحوم شهریار را این‌گونه ادامه داده بودند که همین سروده‌ی ایشان موجب شد تا در ستون روزانه‌ی امروزم بحثی در باره‌ی شعر شهریار بنویسم که شعر حاج‌آقا شفیعی مازندرانی در زیر می‌آید:

 

منبر اندر جوابِ او، به صواب
گفت جانا دمی تو گوش بدار

خود، تو دانی که وقتِ وعظ و خطاب
سرِ مردم کنار من به مدار

دزد را ره به خانه‌ی آنان
تا به خلوت نهد کمندِ شکار

پس بدان آن که با تو جان بازد    
آشنا نیست با من ای دلدار

گر به «توبه»، سراغ من گیرد
ناجی او شوم در این بازار

لیک بیچاره تا رسد به درت  
نابکارش کنی همی، یکبار

ای شفیعی، به مردم غافل
زندگی بخش، نَی، به مرگ، دچار

به فُکاهی، اگر سرود، دمی
شهریار عزیز دل بیدار

شعر او را بهانه ات منما
سوءِ برداشت را کنار گذار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۳۰
دامنه |

«مسجد سهله، یکی از مهم‌ترین مساجد کوفه است که در حدود سه کیلومترى شمال غربى مسجد کوفه قرار دارد. این مسجد از نمادهاى انتظار حضرت ولی عصر (عج) به شمار مى آید و منتظران ظهور حضرت، در این مسجد سهله که به مثابه‌ی خانه امام قائم (عج) است حضور مى‌یابند و از خداوند تعجیل ظهور حضرت را مى‌طلبند.» (منبع)

 

 

دامنه: افتخار داشتم در مسجد سَهله نماز گزاردم

 

 

نمایی از در ورودی مسجد سهله

 

مقام امام زمان (عج) در مسجد سهله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردین ۹۹ ، ۱۰:۱۲
دامنه |

به قلم دامنه: به نام خدا. پست ۷۵۵۵ . عنوان نوشتارم از یڪی از جملات استاد محمدرضا حڪیمی‌ست در صفحه‌ی ۵۱ ڪتاب جاویدش: (مرام جاودانه). فقط خواستم آن را با سه‌چهار جمله‌ام امتداد ببخشم و یڪ نڪته‌ی تڪمیلی ببفزایم:

 

عکس از دامنه

 

هنوز هم در جهان حڪومت‌هایی هستند ڪه مالِ خدا (=اموال عمومی و درآمدهای ملی) را در اختیار سرمایه‌داران و توانگرانِ نابڪار قرار می‌دهند.


 
هنوز هم در جهان دولت‌هایی هستند ڪه دم از مواریثِ فرهنگ دینی و علمی خود می‌زنند، اما اقتصادشان به زبان رایج مردم، «یزیدی» و اموی و جبّاری است و ثروتمندان را به رأس قلّه می‌برَد و فقیران را به قعر درّه.

 

هنوز هم در جهان رهبرانی هستند ڪه از این سخن حڪیمانه و مرام جاویدانه‌ی امام علی (ع) درڪی ندارند و سهمی نمی‌برَند ڪه آن مولای پرهیزگاران و حامی مستضعفان فرمودند: «امانت را به صاحب آن رد ڪنید، اگرچه قاتل پیامبران باشد»

 

هنوز هم در جهان ڪسانی‌ هستند ڪه بر صدر و بالا می‌نشینند ڪه خادم ملت‌هایشان باشند، اما بانی شرّ و دنائت‌اند و با شرارت می‌خواهند با همه‌ی جهان به مقابله برخیزند و اربابی ڪنند. حتی در اقتصاد -ڪه بنای رشد و ڪیفتش بر رقابت میان دولت‌هاست- می‌خواهند دستِ نامرئی‌یی برای تخریب، تحریم، تشویش و تلاطم باشند. بگذرم.

 

نڪته را از خودم نگویم، از استاد محمدرضا حڪیمی‌ می‌گویم ڪه معتقدند: «اُم‌الفساد و ویران‌ڪننده‌ی بنیاد هر جامعه» در جهان و نیز «سامان‌گُسلِ آرمان‌های نسل جوان در هر جامعه» دو چیز است: «اقتصاد فاسد و قضاوت فاسد» ڪه هر دو، در نگاه ایشان «سر در آخورِ قدرت هم دارند.»

 

شهریور سال 97 نیز کتاب «مرام جاودانه» را در (اینجا) معرفی کرده بودم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۵۳
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. در راستای سلسله‌نوشتارم در شکافتن لغات و واژه‌های داراب‌کلا:

 

اول: رِغازی. من رغازی یا رِقاضی  را در لغت نتوانستم ریشه‌یابی کنم، اما دو معنی نزدیک آن را رِواج و بازار می‌دانم. با دو مثال این لغت را تحت تعقیب قرار می‌دهم؛ نه برای بازداشت و محاکمه و حبس و زندانی و حصرش، بلکه برای نشرش!

 

برای رواج: مثلاً به حالت اعتراضی و اِعراضی و با طعمی از عصبانیت می‌گویند: کی این کار رِه رِقاضی دینگوهه؟ یعنی رواج داده، آورده وسط، باب کرده.

 

برای بازار: مثلاً برای زیرسؤال‌بردن کار کسی می‌گویند وِه هِم رقاضی دَکته. یعنی بازار دَکته. شَک دکته. شادی باریکِلّاه بَیّه.

 

 

دوم: بِرِه. واژه‌ی محلی بِرِه، ممڪن است در ریشه‌، با بُرد و بُرش و بریدن هم‌خانواده باشد. اما چند معنای متفاوت از آن استخراج می‌شود ڪه به نظر من می‌تواند با مثال‌ها و شرح زیر بیشتر شڪافته شود:

 

قورمه‌سبزی حاصل از بِره‌دادن

 

به معنای تیز و تیزڪردن. مثلاً دَم‌بِره ڪردن تبَر و دَرِه نزد آهنگری‌های سنتی ڪه لب رودخانه‌ها زیر چادرها سڪونت می‌ڪردند

 

به معنای تَفت‌دادن. مثلاً سبزی و اسفناج را بِره هِداهِن.

 

به معنای بُودادن و برشته‌ڪردن. مثلاً تخمه‌ی ڪدو را بو داد.

 

به معنای سرخ‌ڪردن. مثلاً سیب‌زمینی را خوب در رُب بِره‌دادن، ڪه همان سرخ‌ڪردن در روغن است.

 

به معنای زدن. احتمال می‌دهم این لغت برای زد و خورد هم ڪاربرد داشت در محل. مثلاً فلانی حسابی تُش داد، یعنی زد. یعنی بِره داد، ڪُتڪ زد.

 

به گفته‌ی یکی از دوستانم جناب آقای جلیل قربانی «در تمام معانی‌ای که برای کلمه برای واژهٔ مازندرانی «بِره» آورده‌اید، کار پشت‌ورو کردن و به‌هم‌زدن در آن انجام می‌شود در منطقه ما [سرخرود محمودآباد مازندران] به کسی که به موضوعی بیش از حد بپردازد و‌ به اصطلاح کش‌اش بدهد، در مقام سرزنش و برای ختم غائله می‌گویند؛ «تو دیگه این‌قدر بِره‌بِره‌اش نده.»

 

سوم: گرمِ‌سر. این، لغتی ترکیبی‌ست، گرم + سر، که این مفهوم را می‌رساند طرف فردی تُندخو، داغ و عصبانی‌مزاج است. تن، گرم باشد حرفی نیست. دست، گرم باشد حرفی نیست. دل، گرم باشد حرفی نیست. حتی دلگرمی خود کمالی‌ست؛ ولی، سر، وقتی داغ و گرم باشد، طرف دست به رفتاری می‌زند که به زبان محلی می‌گویند ماز هاکارده. یعنی مثل زیزم و زنبور خشم کرده و زده و دررفته.

 

یک مثال: در محل ما، وقتی برای پسری به خواستگاری می‌رفتند، ممکن بود، «اَرِه» نگیرند و جواب «نه» بشنوند، گاه یک علت این بوده که خانواده‌ی دختر می‌گفتند شنیدیم پسر شما گرمِ‌سر هسّه. وِن کَلّه داغه.

 

یک مثال دیگر: وقتی در محل ما مثلاً می‌خواستند یک نفر را میانجی (=واسطه) بگیرند که به فصلِ خصومت (=پایان‌دادنِ دعوا) کمک کند، می‌گفتند یکی را انتخاب کنیم که زود گرم نَکفِه که از کوره در بُورِه، کار بدتِه ویشته رقِد بورِه.

 

چهارم: چِک نَیتِه: چند معنی دارد چِک به نظر من:

 

۱. چِک نَیتِه یعنی کفایت نکرد، بس نبود. اِع چنده کم بود. مثلاً: این گفت‌وگو مِه دل را چِک نَیتِه. بند نیته.


۲. چِک بَیتِه یعنی متلک. مثلاً: فلانی با فلان سخنرانی فلانی را چِک داد.

 

۳. چِک نَیتِه یعنی نشانه. مثلاً: فلان تیر هدف را چِک نَیتِه. بند نَیته. برخورد نکرده.

 

۴. چِک کَفنِه یعنی دفعه، هربار، همواره. مثلاً: فلان فرد یا بهمان مسئول مملکت تا چِک دَکتِه وعده‌ی الِکی دِنه.

 

شاید هم این واژه، بقیه هم داشته باشد که من الان ذهنم ملتفت نیست. بگذرم.

 

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

واژه ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۴۶
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. درگذشت حاج شیخ اسماعیل کوهستانی موجب تأثر و تألّم علاقمندان آن بیت گردید. خدا ایشان و والد عظیم‌الشأن‌شان مرحوم آیت‌الله آقاجان محمد کوهستانی را رحمت کناد. من چند سال قبل به همراه مرحوم پدرم -شیخ علی‌اکبر طالبی دارابی- به دیدار مرحوم حاج شیخ اسماعیل کوهستانی در منزل‌شان در کوهستان بهشهر رفته بودم.

 

مرحوم آیت‌الله کوهستانی

 

مرحوم حجت الاسلام حاح شیخ اسماعیل کوهستانی. بازنشر دامنه

 

منبع این عکس

 

روستای کوهستان بهشهر: بازنشر دامنه

 

در آن دیدار، مرحوم حاج شیخ اسماعیل کوهستانی را بسیارآرام، خوش‌مَشرَب و اخلاق‌مدار دیدم و منزل‌شان را نیز بی‌آلایش، ساده، مفروش به حصیر، که دیدنی و تاریخی و گِلین؛ که در عکس بالا، همراه با تصویر مرحوم آیت‌الله آقاجان کوهستانی دیده می‌شود. این متن کوتاه‌ام، عرض ادب و ارادتی بود به آن بیت شریف و سلسله‌ی روحانیت وارسته و ساده‌زیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۰۹
دامنه |

به قلم دکتر فتح‌الله دهقان. «دوست آن باشد که گیرد دست دوست/ در پریشان حالی و درماندگی» سعدی. در حالی که تحریم های ظالمانه امریکا برای ملت ایران مشکلات و معضلات عدیده ای را فراهم نموده است،اقتصاد تک محصولی کشور،لاغر ،آسیب پذیر ودر مرحله رکود تورمی بسر می برد. درآمد محدود ومختصر کشور که از طریق روابط بازرگانی با همسایگان تامین میشد نیز براثر بیماری کرونا مختل شده است.


از سوی دیگر بیماری کرونا باعث چالش ایرانیان در اثر کمبود امکانات پزشکی شده و برای تامین دارو و لوازم بهداشتی و پزشکی نیاز مبرم به ارز می باشد. این در حالیست که آمریکا همچنان بر ادامه تحریم ها پا فشاری می کند. این در شرایطی است که بسیاری از شخصیت های جهانی، نهاد های مردمی و کشور های جهان خواستار رفع تحریم های ظالمانه امریکا علیه ملت ایران هستند .

 

دکتر فتح‌الله دهقان: اسفند 1398


در این شرایط خاص و ویژه که افکار عمومی جهانیان نیز آماده است،وزارت خارجه فعالانه عمل نموده و به صورت جدی از دو کشور چین و روسیه درخواست نماید که در خصوص رفع تحریم ها از طریق شورای امنیت سازمان ملل متحد رسما اقدام نمایند.


با توجه به این که این ویروس از طریق چین وارد ایران شده و مسئولیت مضاعفی را برای این کشور ایجاد می‌نماید. دیگر اینکه به گواه تاریخ دو کشور چین و روسیه در صورت اقتضاء منافع از طریق شورای امنیت اقدام نمودند. وتوی قطعنامه ها علیه ونزوئلا و سوریه شاهد این مدعا می باشد. در این هنگامه سخت برای ملت ایران می طلبد چین و روسیه در قالب قطعنامه ای از شورای امنیت رسما خواهان رفع تحریم ها علیه ملت ایران شوند.

(چاپ در روزنامه آفتاب یزد. 18 فروردین 1399)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۵۲
دامنه |

به قلم دامنه : سلام. در آغاز امروز: ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد. به نام خدا. آنچه درین نوشتار می‌نویسم برداشت آزادم از ڪتاب «سرشت و سرنوشت» است؛ گفت‌وگوی آقای ڪریم فیضی با آقای دینانی. مطالبِ داخل گیومه «...» از ڪتاب مورد اشاره است.

 

وقتی فیضی از زبان مولوی غایتِ دین را «حیرانی» می‌داند، دینانی این حیرانی را «در ظاهر» نمی‌داند، در «حیرت از عظمت خداوند» می‌داند. چون از نظر دینانی «مقداری» از آنچه در دین می‌بینیم «راز» است. مثل «ذات حق تعالی». عُرفا این راز را «هجران ابدی» نامیده‌اند و یا می‌نامند. چون «قابل وصول» نیست.

 

آنگاه‌ڪه فیضی ازین پرسش می‌ڪند ڪه برای دین می‌توان سیستم و نظام قائل شد، جواب می‌شنوَد ڪه «شریعت، سیستم دین» است و همان‌گونه ڪه جهان و عالَم، نظام دارد، دین نیز «بی‌حساب و ڪتاب» نیست.

 

عکس از دامنه

 

البته در سراسر «سرشت و سرنوشت» دین در نظر دینانی منشاء اخلاق است. گرچه برخی‌ها معتقدند دین و اخلاق دو سرچشمه‌اند، اما دینانی آن را «یڪ سرچشمه‌» می‌داند و برین نظر است ڪه «بهتر است بگوییم اخلاق از دین ناشی می‌شود» و ازین هم فراتر می‌رود و اساساً اخلاق و دین را دو روی یڪ سڪّه می‌خوانَد و «جوهر دین را اخلاق» می‌داند. ڪُد هم می‌دهد: بُعثتُ لِاُتمم مڪارم الاخلاق.

 

در پایان این بخشِ گفت‌وگو، ڪریم فیضی از انتظارات از دین ڪنڪاش می‌ڪند ڪه دڪتر غلامحسین ابراهیمی دینانی با خوشایندی بر این نڪته‌ی نَغز دست می‌گذارد ڪه «باید دید چه انتظاراتی»! ابوجهل هم از دین انتظاراتی دارد!! حضرت محمد مصطفی (ص) هم از دین انتظاراتی.

 

نڪته‌ هم بگویم: آری فلسفه‌ی وجودِ دین به قول دینانی «رسیدن به ڪمال» است. ابوجهل و ابوجهل‌ها، ڪمال نمی‌خواسته و نمی‌خواهند؛ او و اینان، در واقع می‌خواسته و می‌خواهند بر دین -به زبان ساده- اختیارداری ڪنند و از گُرده‌ی مردم، سواری گیرند و به زخارُف و زر و زیور و زور چنگ بیندازد؛ البته به مددِ تزویر و انگ و نیرنگ. نه «حیرانی» عرفانی می‌خواهند و نه «هجران ابدی» عارفان را، و نه اخلاق، ڪه جوهر دین است و رسم حضرت محمد؛ صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم.

 

پیوست: من قبلاً  -دو سال پیش- در این پست (اینجا) این کتاب را معرفی و گزیده‌نویسی کرده و انتشار داده بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۴۳
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. حاجیه صغری گرجی‌نژاد، مادر شهید. یک زن شرافتمند و نیکزاد. به مقام بلند آن مادر شهید -که زنی پاکدامن، مؤمن و مهربان بود- احترام می‌گذارم و به روح او درود می‌فرستم، که هم یک روحانی محترم جناب حجت‌الاسلام آسید علی صباغ دارابی در دامنش پرورش داد و هم شأن والای مادرشهید را در وجودش تجلی داد. بر جناب حاج سیدعلی صباغ، اخوان، بستگان و منتسبان تسلیت.

 

مرحوم مادرِشهید سیدباقر صباغ. عکس: بازنشر دامنه

 

 

یادی از مرحوم اکبر دستیار

 

به قلم دامنه : به نام خدا. سال ۱۳۶۷ جبهه‌ی مریوان بود. روی صعب‌العبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من می‌آمد و خوش‌وبِش می‌کردیم که روحیه‌های‌مان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویه‌حساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دست‌اندرکاران قرارگاه توصیه‌ی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا راننده‌ی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو می‌شد چنان ادب سپاس به جای می‌آورد که من شرمسار اخلاقش می‌شدم.

 

بازنشر دامنه

باز هم یادت را به یادم می‌آورم،
ای همرزم شجاع من در جبهه‌ی مریوان؛
با این عکس قشنگ تو،
که امروز برای من فرستاده شد.
دلم را با این نگاهت ربودی؛
ای شادروان اکبر دستیار،
ای دوستِ فروتن،
ای یارِ باوقار،
ای مردِ کار.

 

نکته این‌که، گاه، کمتر کسی خبردار می‌شود که چه کسی در آن هشت سال سختِ جنگ تحمیلی، لباس رزم پوشید و برای دین و وطن ۱۰۰۰ کیلومتر آن‌سوتر رفت. حال آن‌که اگر در خانه هم می‌ماند کسی وی را بازخواست نمی‌کرد الا غیرت و وجدان و ایمان. مرحبا به اکبر دستیار که من در مریوان همرزمش بودم. این را گفتم که دانسته باشیم او رزمنده‌ی شجاع بود و فداکار.

 

برای این رزمنده‌ی جبهه _که امروز شنیدم مرحوم شد- ادای احترام می‌کنم و بر خاندان، بستگان و خویشاوندانش، این مصیبت و فراقِ بی‌جبران را تسلیت می‌گویم. عموزاده‌ی خوبی برای من بود و سرش در کار و تلاش و رزق و زندگی و خوبی. روحش شاد و مشمول رحمات حضرت آفریدگار متعال.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۲۹
دامنه |

مجموعه پیام‌هایم در مدرسۀ فکرت

قسمت پنجاه‌وهشتم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۰۹
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. یڪی از آرایه‌های ادبی‌ست. براعت یعنی برتری و شیوایی. استهلال یعنی برآمدن ماه. و این صنعت در ادبیات فارسی یعنی این‌ڪه نویسنده یا شاعر، سرآغازِ نوشته‌ی نثر یا نظم خود را به‌زیبایی، روشنی و لطافت بنویسد تا خواننده را با اشاره‌ای ساده و رسا به مقصودِ بیان خود آگاه و تشنه سازد.

 

 اگر بخواهم براعت استهلال را ساده‌تر تعریف ڪنم این است ڪه امروزه در ادبیات فارسی از طریق «زمینه‌سازی»، «پیش‌درآمد»، «فضاسازی» و «پیش‌زمینه» خوانندگان را ترغیب می‌ڪنند تا از خواندن ادامه‌ی متن پشیمان نشوند و در همان آغاز با پیام متن آشنا شوند. در ادبیات ایران فردوسی، سعدی و مولوی و... از صنعت ادبی براعت استهلال به‌نحو احسَن استفاده می‌ڪردند.

 

مولوی حتی مثنوی را با براعت استهلال شروع می‌ڪند: بشنو از نی چون حڪایت می‌ڪند ... ڪه خواننده در دَم، درمی‌یابد او چه می‌خواهد بگوید: ناله‌ی عشق، شڪایت از جدایی، انفصال نی از نیستان، رابطه‌ی شیدانه‌ی انسان با خدا و... .

 

نڪته: امروزه‌روز، مقدمه‌نویسی به جای آن‌ڪه پیش‌زمینه و براعت استهلالی برای ڪتاب و نوشته‌ها باشد، دردِسری شده برای خوانندگان و پویندگان. چرا؟ زیرا در مقدمه و پیشگفتار، گرفتار طردشدن از اصل موضوع‌اند و پیچیده‌گویی‌‌تر از خودِ متن‌ها. بگذرم.

 

اشاره: برای پاس‌داشت زبان فارسی، در هر نوشته و سخن، سرآغاز را باید شیوا و رساننده نوشت تا خواننده به رغبت و خودواداری ڪشانده گردد.

 

در هفت اصل خبرنویسی نیز، یڪی این است پیشانی خبر چنان باشد ڪه خواننده به اصل ماجرا در همان شروع خبرخوانی پی ببرد وگرنه زده می‌شود و خبر را تا آخر نمی‌خواند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۵۸
دامنه |

یادی از مرحوم آیت‌الله دارابکلایی. بیست‌و‌یکمین سالگرد وفاتش

 

داراب‌کلا از یال شرقی. عکاس: شیخ عسکر رمضانی. نوروز ۱۳۹۹.

 

داراب‌کلا از زاویه‌ی یال غربی. عکاس: علی‌میرزا چلویی. نوروز ۱۳۹۹.

 

ارسالی عبدالرحیم آفاقی. روز سیزده به‌در سال ۱۳۹۹.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردین ۹۹ ، ۱۲:۱۳
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. خاطره‌ی من با مفاتیح‌الحیات. روزی از نمایشگاه بین‌المللی ڪتاب -ڪه آن سال‌‌ها از جمله در سال ۱۳۹۱ در بزرگراه چمران برگزار می‌شد و بعدها در شهرڪ آفتاب- خسته و ڪوفته به سایه‌ی درختی در همان محوطه پناه برده بودم؛ درازڪِش و بی‌رمَق. به دوست و همڪارم گفتم: ڪتاب‌های منطقه‌ایی خریدی؟ لبخندی زد و گفت: منطقه‌ایی نه، اما منطقی خریدم! گفتم: منطقی چرا؟ حالا خندید و چون حال و اشتیاق مرا نسبت چنین ڪتاب‌هایی می‌دانست، حرفی نزد. پریدم روی خریدهایش. یڪی‌یڪی از مُشمّای پلاستیڪ درآوردم. دیدم «خاطرات اڪبر هاشمی رفسنجانی» است و «مفاتیح‌الحیات» با جلدی شڪیل و ڪاغذی تیره‌ی ڪاهی ڪه وزنش سبڪ باشد؛ چونان رُمان‌ها ڪه در دستان خواننده خستگی نمی‌افزاید. همان‌جا، درجا تورُّق ڪردم، دیدم هم خوش‌چاپ است، هم خوش‌ساخت و هم خوش‌بیان. ڪه در همان سال نخست، به زیر چاپ پانزدهم رفته بود و الان به چاپ چندم رفته‌باشد، من نمی‌دانم. بگذرم. ولی بگویم برای خود تهیه ڪردم.

 

عادت دایم من این است تا ڪتاب را با نایلون و یا ڪاوِرهای مخصوص جلد نڪنم، دست به داخلش نمی‌برَم؛ مگر جایی ڪه دیگر چاره‌ایی نباشد. در عڪس زیر، هم جلدڪردن با نایلون و هم عنوانِ روی جلد منعڪس می‌شود.

 

مفاتیح‌الحیات. آیةالله جوادی آملی

 

آیت‌الله العظمی عبدالله جوادی آملی در مقدمه‌ی این ڪتاب شریف -ڪه با قلم توانمندشان زینت اثر را به حڪمت پیوند دادند- می‌گویند پیام مفاتیح‌الحیات «بازڪردنِ راز مُهرشده‌ی ڪیفیت زندگیِ هر چیزی است ڪه در هستی سهمی دارد» و جالب این‍‌ڪه آن حڪیم متألّه از خدای سبحان مسئلت می‌طلبد ڪه برای اُمّت اسلامی توفیق سلوڪِ اسفار چهارگانه‌ی صدرالمتألّهین -ملاصدرای شیرازی- به‌ویژه سفَر چهارم یعنی سفر از خلق به خلق با حق عطاء ڪند. زیرا در اصل یڪم مقدمه می‌فرماید: «تمدن جامعه‌ی انسانی در آیینه‌ی تدیّن او ظهور دارد» و حڪیمانه و دغدغه‌مندانه راه را برای بشر، همین می‌داند، چراڪه او «زُهُور (=درخشش و پیدایش) هرگونه برازندگیِ» آدمی را مَنوط و مشروط به «استقرار در مَقطع چهارم از اَسفار چهارگانه‌ی سالڪان الهی» می‌داند.

 

چهار نمونه از متن ڪتاب را با برداشت آزاد می‌نویسم، کتاب شریف مفاتیح‌الحیات؛ کتابی برای زندگی و برازندگی و رونق جسم و روح و جان و جهان:

 

در صفحه‌ی ۷۵ با این سخن مواجه می‌شویم ڪه یڪ سخن حڪیمانه را اگر بشنویم و سپس آن را نقل ڪنیم یا بدان عمل ورزیم، از «عبادت یڪ سال بهتر است.»

 

از صفحه‌ی ۴۳۴ چنین برمی‌آید ڪه برترین حاڪمان و دست‌اندرڪاران حڪومتی ڪسانی‌اند ڪه سه‌ویژگی مهربانی، بخشش و عدالت در وجودشان باشد.

 

در صفحه‌ی ۵۵۵ می‌فهمیم ڪه شیعه‌ی علی (ع) به فرموده‌ی امام علی (ع) از مردم درخواست نمی‌ڪند، اگرچه از گرسنگی بیمرد. زیرا در صفحه‌ی مقابلش پیامبر خدا (ص) نیز تأڪید نمودند «تا آنجا ڪه می‌توانید از درخواست، عفّت بورزید.» این یعنی اهمیت ڪار در اسلام و برای مسلمان و انسان.

 

در صفحه‌ی ۷۶۴ در فصل «خاتمه»، آقای جوادی آملی تفأُل به حافظ را از سِنخ امید به لطف خدا می‌داند در آینده، نه از صنفِ استعلام از غیب.

 

حجت‌الاسلام حاج سید کمال‌الدین عمادی

از تدوین‌کنندگان مفاتیح‌الحیات

 

اشاره: بسی خوشحال شدم وقتی به‌تازگی دریافتم گرامی‌استادِ مستطاب آقای حاج سید ڪمال‌‌الدین عمادی استاد محترم حوزه، جزوِ آن پنج پژوهشگر  گروه فقه‌ «پژوهشگاه علوم وَحیانی معارج» بوده‌اند ڪه در گزاره‌ی «سعی بلیغ آقایانِ مشڪور پروردگار» در نوشتار آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، جایی درخشنده دارند و برای تحقیق و تنظیم این ڪتاب شریف سهیم بوده و مشارڪت محققانه داشته‌اند. سعیڪم مشڪور جناب گرامی‌استاد.

 

پیوست:

متن زیر را جناب حجت‌الاسلام حاج سیدکمال‌الدین عمادی چاچکامی فرستادند در گروه تلگرامی «فقه‌پژوهان»، که من هم افتخار حضور در آن صحن را دارم: عین متن جهت مزید اطلاع درج می‌شود:

 

«سلام و درود بر همه فرزانگانی که با کتاب شریف مفاتیح الحیات آشنایی دارند به اطلاع میرساند تا کنون در قطع وزیری با تیراژ  ۲۲۲ بار به تعداد 1110000 و رقعی ۱۴ بار به تعداد 70000 به چاپ رسیده است البته تازگی ها با ترجمه عربی نیز چاپ شده است. این کتاب با هدف بیان سبک زندگی تدوین شده اگرچه روایی است ولی در گروه فقه موسسه تحقیقاتی اسراء تدوین شده است تا گزینش روایات کاملا منطبق با فقه شیعه باشد.»

پایان نقل قول.

دامنه: گمان نکنم تا اکنون کتابی در جهان و ایران، به تعدد ۲۲۲ بار به قطع وزیری و نیز ۱۴ بار رُقعی و با این تعداد نسخه چاپ و انتشار یافته باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردین ۹۹ ، ۱۱:۱۷
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. دیروز -۱۳ فروردین ۱۳۹۹- جدا از روزی خوش و سازواره با روح و روانم، یڪ عید خوب هم بود برای من؛ بفرما چرا؟ زیرا در گروه ایتایی «نغمه» -ڪه پارسال با مدیریت جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالڪ راه‌اندازی شده و توسط ایشان مدیریت می‌شود- از متن و عڪس یڪ نامه باخبر و مطلع شدم و بر علم من افزوده شد. چراڪه معصوم (ع) فرمود روزی ڪه بر شما دانشی افزوده شود، آن روز عید شماست.

 

آری پس از ۴۱ سال بی‌خبری از اعلامیه‌ی انقلابی مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی در هفت فروردین ۱۳۵۸ -ڪه دعوت از مردم انقلابی ایران برای رأی «آری» به جمهوری اسلامی ایران بود- باخبر شدم. می‌خواهم با بازگشایی این نامه‌ی سیاسی و تاریخی در مدرسه‌ی فڪرت چهار و یا اگر علمم قد داد، چند نڪته و یڪ اشاره بگویم:

 

متن دستخط مرحوم آیت‌الله خویی

 

صحیفه امام. از قول یک کاسب اشاره‌ به خوئی

 

نڪته‌ی یڪم: نجف ڪه رفته بودم، سال ۹۳، در ضلع شرقی صحن امام علی (ع) بر سر قبر آقای خویی در داخل حجره‌ی ساعت حاضر شدم و ادای احترام ڪردم.

 

نڪته‌ی دوم: دهه‌ی شصت تا روحانیانی از آقای خویی ڪمترین حمایت می‌ڪردند -ڪه معمولاً روحانیون سنتی چنین می‌ڪردند- در ذهن و یا شاید در عین مورد خشم و برائت و غضب انقلابیون واقع می‌شدند. زیرا به زعم خود، آن عالم دینی را در مقابل امام خمینی و انقلاب اسلامی و تز تفڪیڪ دین از سیاست می‌دیدند.


نڪته‌ی سوم: در حوزه‌ی علمیه‌ی قم البته در بحث‌های تخصصی و پژوهشی فقه و تفسیر و نیز در درس‌های خارج، به آراء فقهی آقای خویی بسیار بیشتر از سایر علما استناد و یا تطبیق می‌ڪردند. تفسیر «البیان» ایشان تفسیری غنی و مهم است. اما در فضای سیاسی، سعی نمی‌ڪردند ایشان را برجسته ڪنند. یا هراس داشتند و یا مصلحت نمی‌دیدند و یا مخالف نگرش سیاسی وی بودند و یا فرض‌های محتمل دیگر داشتند.


نڪته‌ی چهارم: بعدها -یعنی همین دهه‌ی گذشته- همان انقلابیون وقتی از نظام جمهوری اسلامی بُریدند و یا به ضعف‌های نظام برای اصلاح می‌پردازند و یا ڪسانی ڪه در سیاست، اندیشه‌ی جدایی دین از سیاست را درست و به نفع دین و مردم می‌دانند و همچنین ڪسانی ڪه افڪار سڪیولاری را ترجیح می‌دهند، به سراغ آقای خویی رفته و می‌روند و دست به تمجید و تحسین و درستیِ مشیء و مشق ایشان می‌زنند. و پاره‌ای اندڪ از اینان گویا تلاش داشته و دارند با گرایش به آقای خویی، عظمت امام خمینی را خدشه‌دار ڪنند. نمی‌دانم. اللهُ علمٌ.

 

اشاره: پرداختن به هر عالم دینی مبتنی بر رعایت اصول علمی، آموزه‌های اخلاقی، پرهیز از بُت‌سازی و پایبندی به آزادی در بررسی و نقد و نظر است و درجه‌ی بالایی از احترام و حُرمت‌نهادن. اساساً ادب ایرانی و اسلامی به ایرانیان آموخته، دانشمندان خود را پاس بدارند. دو شاهِ غزنوی محمود و مسعود در تاریخ ما حضور دارند و پاڪ‌شدنی هم نیستند، اما آن دو ڪجا، ابوالفضل بیهقی سبزواری ڪجا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردین ۹۹ ، ۱۱:۳۸
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. در دوره‌ی عبدالکریم قاسم (۱۹۵۸) آموزه‌های الحادی و کمونیستی توسط کمونیست‌ها در عراق رواج یافته بود و همین باعث شده بود شهید آیت‌الله محمدباقر صدر دست به کارهای عمیق و ژرف فکری و دینی بزند.


نکته: چندسال پیش کتاب «فهم نظریه‌های سیاسی» اثر توماس اسپریگنز ترجمه‌ی آقای دکتر فرهنگ رجایی (که استاد متبحّر ما بود در درس «اندیشه‌ی سیاسی شرق باستان) را برای یکی از مؤسسات به صورت نمودار درختی درآورده بودم که یک شاخه‌اش این بود بحران‌ها همواره برای اندیشمندان آن جامعه، زمینه‌ساز چاره‌اندیشی و نظریه‌پردازی است.

 

ڪتاب «فهم نظریه‌های سیاسی»

 

خواستم بگویم طبق این نظریه صاحبنظران دین، سیاست، جامعه، اقتصاد، روان‌شناسی، فرهنگ و... مانند شهید صدر دست به ژرف‌اندیشی بزنند؛ موضع‌گیرها و واکنش‌ها در برابر بحران‌ها و رویدادها ممکن است نشانی از حقّانیت و غیوریت باشد، اما مشکل را حلّ نمی‌کند، فکر نو یا پاسخ اندیشیده‌شده نمی‌آورد. نمی‌دانم رساندم؟ یا درماندم. بگذرم. فقط بگویم شهید مطهری را هم سؤالات سخت و جدی دانشجویان یک اندیشمند متفکر ساخت و به سمت نوشتن و گفتن انداخت که وقتی پس از انقلاب به چاپ رفت، از صد جلد هم عبور کرد.

 

اشاره: امام خمینی از شهید صدر به عنوان «مغز متفکر اسلام» یاد کردند و از شهید مطهری به عنوان «مردی که در اسلام‌شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم‌نظیر بود» (منبع) و «حاصل عمر ... و پاره‌ی تنِ» ایشان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردین ۹۹ ، ۱۱:۲۴
دامنه |

به قلم دامنه. پاسخم به بحث ۱۴۸

پیام من این است چون در پرسش آمده است چه پیامی دارید:

ملت ایران سلام. آن سال دور، شما مردم انقلابی وطن، با آمدن در میدان، ایران را از دست یک شاهِ بی‌تبار -که می‌خواست با باستان‌گرایی دروغین، اسلام را از ایمان و باور مردم بیرون ببرَد و کشور را یک ایالت از ایالت‌های متحده آمریکا بکند- نجات دادید و اسلام را از طریق یک انقلاب ارزشی و مردمی، به رهبری خردمندانه‌ی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- به صحنه‌ی زندگی آوردید، و با بالاترین مشارکت آزاد برگ سبز «آری» را در صندوق انتخابات ریختید و برگه‌ی قرمز «نه» را به دور انداختید.

 

نه‌ی شما ملت آگاه، نفی همان رژیم شخصی‌شده‌ی پسر آن رضاخان میرپنج بود که روزگاری طویله‌دار اسب‌های سفارت انگلیس بود. و آری‌ِ شما ملت شجاع، همین امانت بزرگ جمهوری اسلامی ایران است که بزرگ‌انسانی چون شهید حاج قاسم سلیمانی ساخت و هزاران‌هزار اسوه‌های دیگر و با ۴۱ سال خدمت به ملت، توی دهن هر دشمن عنود زد؛ به‌گونه‌ای که برخی‌ها دارند از پیشرفت‌ها و ظفرها، از حسد دِق می‌کنند که می‌بینند ملت با همه‌ی کاستی‌هایی که میبیند اما هنوز پشت نظام و ارزش‌ها ایستاده است.

 

منبع عکس

 

ملت انقلابی، انقلاب اسلامی مدتی‌ست که دست‌کم توسط سه دسته‌ی میرات‌خواران اَشراف، خشکه‌مقدسان کج‌فهم و خودباختگان سرافکنده در معرض آسیب و‌ آفت کژراه قرار گرفت، نگذارید این نعمت توسط بدخواهان و براندازان به نقمت بدل شود. ان‌شاءالله نمی‌شود.

 

خدمات و حسنات این جمهوری اسلامی در هیچ دوره‌ای از تاریخ مسلمین مشاهده نشده است و حتی در جهان بشریت، یک تجربه و یک راه و یک الگوی بی‌نظیر و بی‌مانند است. بمان، بمان، ای انقلاب اسلامی ایران.

مدرسه‌ی فکرت

۱۲ فروردین ۱۳۹۹
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردین ۹۹ ، ۱۵:۲۱
دامنه |

به قلم جلیل قربانی :

 

پیرامون بحث شماره ۱۴۸ مدرسه‌ی فکرت

۱- با وجود پیشرفت جهان در سیاست، اقتصاد و فرهنگ، در کشورهای باسابقه دنیا، نام و نوع حکومت، چندان اهمیت نداشته است. حکومت در ژاپن، انگلستان، پرتغال، اسپانیا، سلطنتی و‌ در امریکا، ایتالیا، فرانسه و آلمان، جمهوری است. هر چند با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم در ابتدای دهه ۹۰ میلادی، برچسب خلق از کنار نام حکومت این کشورها برداشته شد.

 

جلیل قربانی

 

۲- میثاق ملی و‌ کانون وحدت مردم، قانون اساسی کشور است که در آن حقوق عمومی بر پایه دستاوردهای بشری تنظیم و تایید آن به آرای عمومی (رفراندوم) سپرده می‌شود. تغییر این قانون مادر، هر چند سال نیز به ضرورت انجام می‌شود.

 

۳- در دنیای امروز، شاخص «حکمرانی خوب»، بر پایه تفکیک سیاست از معیارهای مبتنی بر دین، قومیت، نژاد، جغرافیا و مانند آن تنظیم شده و مؤلفه‌های آن؛ «پاسخگویی»، «حق اعتراض»، «ثبات سیاسی»، «عدم خشونت»، «اثربخشی دولت»، «کیفیت مقررات»، «حاکمیت قانون» و «کنترل فساد» است.

 

۴- با تعریف شاخص‌های حکمرانی، اهمیت برخورداری حکومت از این شاخص‌ها از نام حکومت مهم‌تر است. در حکمرانی خوب، دولت‌ها تلاش می‌کنند تا به پشتوانه رأی عمومی، مسیر رسیدن به پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را هموار کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردین ۹۹ ، ۱۵:۱۵
دامنه |

فانوس. نِپار شوپِه. و نمای داراب‌کلا از این زاویه‌ی یال غربی

 

آبیاری زراعی

آبیاری زراعی باغی و نمای داراب‌کلا. عکاس: میرزاعلی چلویی

 

عکس‌ها در اینجا

 

بادی و نمای داراب‌کلا

 

 نپار در یال غربی داراب‌کلا. عکاس: میرزاعلی چلویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۱۹
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. لغت 256.  می‌شکافم «گَلِ‌زور» را . چندی‌پیش یکی از خوانندگان این لغت را به صفحه‌ی شخصی من فرستاد که کمی آن را می‌شکافم:

 

مدفوع گاو (گوگی، گوزور)

 

رنگ مشکی‌ها، فضله‌ی موش (گَلِ‌زور)

 

گَل که موش است. فضله‌ی موش هم به زبان محلی البته در بُعد کنایی «زور» است. ترکیبش می‌شود: گَلِ‌زور.

 

زور از آن نظر به «مدفوع» موش نسبت داده می‌شود، چون برای دفع آن باید تا حدی زور زد تا اسفنکتر مَقعد (=در گویش مازنی یعنی نِشینِ) جا وا کند تا تخلیه صورت بگیرد. یک ضرب‌المثل محلی رایج هم این است:

 

«وِن نشین واه بیّه» این زندگی سخت و طاقت‌فرسا رِه پیش بَوِرده، از همین زورزدن نشئت دارد که حکایت از یک عمل سنگین دارد.

 

آن خواننده‌ی محترم البته گفته بود علاوه بر گل‌زور، «گوزور» (=گوگی) هم شنید در زبان محلی، یعنی مدفوع گاو.

 

از توجه به لفظ «زور» برای دفع و تخلیه در همه‌ی جانوران دست‌کم دو چیز عاید می‌شود:

 

چه نعمت بزرگی در قسمت تحتانی جُنبندگان قرار داده شد که کمتر کسی شکرش را بجا می‌آورَد.

 

زور -که این‌همه به آن بد می‌گویند- اگر همین زور در وقت ضرور نباشد، در گوارش و محیط شکم و روده‌بزرگ و کوچک هرج‌ومرج می‌شود. سیاسی‌میاسی شد. مرا به کجا کشانید این «گَلِ‌زور» !

 

یادآوری کنم:

 

لغت گل‌زور، جدا از فضله‌ی موش، در مقام کنایه هم به‌کار می‌رود با هدف عنصر ناچیز، این‌طور:

وِه اَعیی گل‌زور هِم مِه وِسه شاخ‌وشونه کَشِنه!

 

یک ضرب‌المثل هم در مورد «زور» برای بامشی (گربه) هست که جناب عبدالرحیم آفاقی فرستاد؛ این‌طوری:

 

«بامشی رِ بائیتنه تِ زور دوائه، ونِه سر خاک دَشنّیه»

 

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

واژه ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۱۵
دامنه |

قسمت ۷۱ : به نام خدا. الان قد ڪشیدم! آن‌زمان ڪه در حالِ قدڪشیدن! بودم، حاشیه را زودتر از متن پی می‌جُستم. این‌طور:

 

تَه‌مقاله‌ی هفته‌نامه‌ی «گُل‌آقا» را -ڪه در آخر مجله چاپ می‌شد_ جلوتر از همه‌جای این نشریه می‌خواندم ڪه زودتر بدانم مرحوم ڪیومرث صابری فومنی چه می‌گوید.

 

ستون «دریچه»ی آقای جلال رفیع در «اطلاعات» را زودتر از هر جایی نگاه می‌انداختم. سپس نوشته‌های صاحب ستونِ «نقد حال» را.

 

نیم‌ستون آخرین ورقه‌ی «همشهری» را اول می‌خواندم ڪه ببینم آقای احمد زیدآبادی چه آورده.

 

وقتی «جمهوری اسلامی» به‌رایگان به محل ڪارم می‌رسیده، زودتر «جهت اطلاع» را مرور می‌ڪردم ڪه بدانم آقای مسیح مهاجری -ڪه آن زمان خود را یڪ ولی‌فقیه دوم! فرض می‌ڪرد و برای همه نسخه و توبیخیه می‌نگاشت- درین ستون چه بافته.

 

صاف می‌رفتم صفحه‌ی سوم «سلام» ڪه بخوانم مردم در ستون «الو. سلام» روزنامه‌ی سلام آیت‌الله خوئینی‌ها به سردبیری آقای عباس عبدی، چه نالیدند.

 

آقای ماشاءالله شمس‌الواعظین در «جامعه»، «توس»، «نشاط» و «عصر آزادگان» هرچه می‌نوشت را باید اول می‌خواندم بعد می‌رفتم سراغ سایر خبرها.

 

هفته‌نامه‌ی «صبح» آقای مهدی نصیری را صاف می‌رفتم وسطش ڪه بخوانم این‌هفته با مصاحبه با چه ڪسی، با چه چیزی درافتاده.

 

در روزنامه‌ی «ڪیهان» طالب ستون آقای دڪتر یونس شُڪرخواه بودم ڪه از استادی او چیزی می‌آموختم؛ ڪیهان عصر آقای مهندس سیدمحمد اصغری منظورم است، نه توپخانه‌ی «برادر حسن» و «برادر حسین»؛ اولی مرحوم آقای شایانفر و دومی آقای شریعتمداری حسین.

 

 

اگر همین‌طور لیست (=فهرست) ڪنم از دو ڪف دست ڪه سهله، ۸۸ ڪف دست می‌شود. پس  بروم روی متن. اینها پرداخت به حاشیه بود.

 

اما متن:

 

اوج لذت من آن وقتی بود ڪه به دڪّه‌ی مطبوعاتی می‌رفتم و می‌دیدم ماهنامه‌های مورد علاقه‌ام آمده: «ڪیهان اندیشه»ی مرحوم صاحبی، «ڪیهان فرهنگی»ی آقای شمس‌الواعظین، «ڪیانِ» آقایان رُخ‌صفت و رضا تهرانی، مجله‌ی «حوزه» ڪه مشترڪ بودم به آدرس منزلم می‌آمده، «فرهنگِ توسعه»ی آقای احمد ملازاده، «ایران فردا»ی مرحوم عزت‌الله سحابی، «آیینِ» آقای سعید حجاریان و آقای هادی خانیکی، هفته‌نامه‌ی «راه نو»ی آقای اڪبر گنجی. فصلنامه‌ی «هفت آسمانِ» دانشگاه ادیان قم ڪه البته اخوی به من اهداء می‌فرمودند و نیز چند ماهنامه‌ی دیگر ڪه اگر اسم ببرم از چند ڪف دست می‌گذرد و سالنامه‌ی ڪیهان هم ڪه روی شاخش بود ڪه باید می‌خریدم و ریزریز می‌خواندم.

 

راستی دو چیز:

 

اول: خودم طی این دوره در چند روزنامه و ماهنامه مطلب‌نویس بودم. در اینجاها: روزنامه‌ی انتخاب، روزنامه‌ی ایمان قم، ماهنامه‌ی آشنا، ماهنامه‌ی نباء، ماهنامه‌ی پگاه حوزه. فصلنامه‌ی تخصصی علوم سیاسی دانشگاه امام باقر (ع) قم و  همچنین چند نشریه‌ی داخلی دیگر، که بگذرم.

 

دوم: اینجاها بخشی از پاتوق‌های من بود در شهرهای مختلف ایران ڪه در آن سی سال اشتغال، مقیم بودم: مطبوعاتی‌های: آقای مهدی بریمانی در مغازه‌ی منزل مرحوم سیدطالب شفیعی در داراب‌ڪلا. آقای عابدیان و نیز برادران بابایی در خیابان انقلاب ساری و دڪّه‌ی میدان شهدای ساری. سرِ چهارمردان قم و دڪّه‌ی آقای بهرامی در سرِ ورزشگاه شهید حیدریان قم. دڪّه‌ی آقای فخر در چهارراه قنات خیابان دولت در اختیاره‌ی تهران. مطبوعاتی مرد ڪُرد ڪنار مصلای مریوان. دڪّه‌ی فروشنده‌ی مجلات پیرمردی ڪه دو دست نداشت در وسط شهر چالوس، گویا ڪنار بیمارستان.

 

نڪته: حاشیه‌خوانی اطلاعات زودگذر به انسان می‌دهد، ولی متن‌خوانی انسان را بزرگ‌تر می‌ڪند و اطلاعات ماندگار می‌بخشد. باید رفت به متن، نه ماند در حاشیه. هر ڪس به حاشیه مشغول شود، به خودش زیان رسانده هیچ به خوانندگان هم ممڪن است خسران برساند. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردین ۹۹ ، ۱۱:۲۴
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. اگر خواستید، با این متنم تا آخر بیایید تا از مُخطِّئه بیشتر بدانیم. البته با اجازه و معذرت از اساتید فن.


گرچه فقیه، اجتهادِ مبتنی بر دریافتِ عقل را روشی می‌داند ڪه حُجّیت (=دلیل، برهان) آن به علت استناد به قول و فعل معصوم (ع) است؛ اما فقیهان و مجتهدان شیعه را، مُخطِّئه می‌خوانند؛ زیرا در عین این‌ڪه در استنباط به معصوم (ع) استناد می‌ڪنند، با این وجود، آنان ممڪن است درین استنباط، خطا ڪنند، بنابراین به آنان مُخطِّئه می‌گویند. چون امڪان بروز خطا در فهم‌ و فتوای‌شان وجود دارد.

 

این‌ڪه چرا فقیهان شیعه و متڪلمین، خود را مُخطِّئه می‌خوانند، یا بهتر است بگویم مُخطِّئه خوانده می‌شوند به همین علت است.

اما بعد؛

نمی‌دانم «عقل هادی» و «عقل عادی» را در ڪجا خوانده و یا از ڪجا شنیده‌ام؛ اما مُخطِّئه‌خواندنِ فقیهان، همان بهاءدادن به عقل عادی است. بر این مبنا، عقل انسانِ هادی و عقل انسان عادی ڪنار هم‌اند. و شاید به همین علت بوده باشد ڪه اسلام در بسیاری از احڪام، امضائی عمل ڪرده‌است تا تأسیسی. یعنی دست تأیید زد بر برخی از ڪار، ڪرده، ڪردار، فرهنگ، سُنَن، رویّه و رفتار بشر.

 

اشاره ڪنم عقلِ هادی با آن تعبیر مشهور «عقل یازدهم» یعنی «عقل حادی‌عشر» فرق دارد. در اینجا سخنم را با بیان شهید مطهری پیوند می‌زنم و در زیر پیوست می‌ڪنم:

پیوست:

 

«مخطّئه معتقد بودند که متن واقعی اسلام (حکمُ‌اللّه واقعی) یک چیز بیشتر نیست. ما که استنباط می‌کنیم، ممکن است استنباط ما صحیح و مطابق با واقع باشد و ممکن است خطا و اشتباه باشد. اجتهادِ مجتهد ممکن است صحیح باشد، ممکن است غلط باشد. می‌گفتند پیغمبر هم فرموده است: لِلْمُصیبِ اَجْرانِ وَ لِلْمُخْطِئِ اَجْرٌ واحِدٌ». (شهید مطهری: منبع)


عبارت آخر شهید مطهری -ڪه روایتی از رسول خدا (ص) به نقل از اهل سنت است و تقریباً تمام علمای شیعه آن را پذیرفته‌اند- برگردانش این است: «ڪسی که به واقع برسد دو پاداش دارد و ڪسی که خطا کند -و مقصّر نباشد- یک پاداش»

 

یڪ نڪته اما: دیرزمانی‌ست ڪه ذهنم با این پرسش در قِلقلڪ است ڪه وقتی مجتهدان، مُخطِّئه‌اند، خطای آنان را مقلّدان و طلاب ڪه نمی‌توانند رفع ڪنند، در میان آنان نیز مناظره و مباحثه‌‌ی چالشی برپا نمی‌گردد، مانده‌ام این خطاها -ڪه امری قابل پیش‌بینی برای غیرمعصوم است- چگونه احصاء، شمارش، اعلان و زدوده می‌شود. بگذرم و فقط بگویم شاید می‌شود و من نمی‌دانم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۵۰
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. در مجله‌ی «حوزه» مرداد ۱۳۷۳ (صفحه‌ی ۱۶۷) خوانده بودم که مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی پس از تنظیم مواد درسی انگلیسی برای مدرسه‌ی خان -روبروی حرم مطهر حضرت معصومه (س) در کنار گذرخان- فرمودند:

 

منبع عکس

اگر کسی یک زبان بداند، یک آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم، و اگر سه زبان بداند، سه آدم است.

 

نکته: به نظر من ممکن است نظر ایشان از این لحاظ مطرح شده باشد که انسان در اثر زبان‌دانی، با جهان بزرگ و گوناگونی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها و افکار آشنا می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردین ۹۹ ، ۱۰:۲۳
دامنه |

به قلم دامنه. به نام خدا. دادگاه ذهنِ مردم. سرنوشت یڪ مبارز سیاسی و بیست‌وسه‌نفر نوجوان ڪه به اسارت درآمدند. آزادی را ڪسی درڪ ‌می‌ڪند ڪه اسیر شده باشد و در مقابل، به قول مرحوم دڪتر علی شریعتی استبداد را ڪسی لمس می‌ڪند ڪه حرف برای گفتن داشته باشد.

 

این ۲۳نفر چون در سنین پایین بودند و پیش از آزادسازی خرمشهر اسیر شدند، می‌توانست ابزار فرافڪنی و دروغ‌پردازی در دست صدام باشد -ڪه به قول حزب بعثی‌ها «سیّدُ الرّئیس» خوانده می‌شد- و چنین هم شد.

 

فیلم، در لیست سفید من بود ڪه باید می‌دیدم. و دیدم. باید خود دید تا بهتر فهمید. صحنه، زیاد دارد ڪه بتواند هم بر روحت جراحت گذارَد و هم روانت را آرام و عزّتمند (=فراپایه) ڪند. مثل این صحنه:

 

وقتی ۲۳نفر خواستند در زندان استخبارات وزارت دفاع عراق، وضو بسازند و به نماز بایستند، آب نداشتد، تیمّم ڪردند. اما وقتی ڪف دست بر زمین زدند دیدند تمام شپش است. به فڪر خاڪِ وطن می‌افتند. از باقیمانده‌ی خاڪ و گرد و غبار مانده بر لباس‌های بسیجی‌شان یڪ دستمال خاڪ جمع می‌ڪنند و همان خاڪ، می‌شود جایی پاڪ برای تیمّم بدل از وضوی‌شان؛ همین صحنه است  ڪه به اوجت می‌برَد. و چه زیباست واژه‌ی تیمّم ڪه در حتی معنای لُغوی هم زیباست یعنی قصد و اراده‌ڪردن.

 

آری درست حدس زدید، حرفِ همان ۲۳ نفر است ڪه نزد صدام برده شدند تا بهره‌برداری تبلیغاتی بڪنند و به‌زور از زبان آنان بڪِشند ڪه به‌دروغ بگویند سران جمهوری اسلامی ما را به زور از ڪوچه و خیابان و خانه به جبهه آوردند ڪه صدام اسم‌شان را گذاشته بود: اَطفال (=خردسالان).

 

اما هزاران‌بار درود ڪه حتی یڪ ڪلمه زیر بارِ زیرِزبان‌ڪِشی! بروند؛ آن‌هم به دروغ. همگی واژه‌هایی در برابر پرسش‌های شڪجه‌گران حزب بعث و سپس نزد خبرنگاران بین‌المللی به‌ڪار بردند، ڪه شنیدن آن مو بر بدن آدم سیخ می‌سازد. به قول آن شعر شاعر حماسی‌سُرا نصرالله مردانی: «آفرین».

 

خاطره‌ی خودم:

 

من در سال ۵۸ در ۱۶ سالگی داوطلبانه و حتی از سرِ عشق و شور به عضویت بسیج ملی ارتش ۲۰ میلیونی درآمدم و هنوز نیز ڪارت شناسایی‌‌اش را _ڪه سال ۵۹ صادر شد- به یادگار نگه داشته‌ام. (در عڪس زیر)

 

کارت بسیج ملی من. سال 1359.

 

یادم هست هنوز، برای اعزامم به جبهه، پدرم پای رضایت‌نامه را انگشت‌مُهر نمی‌زد؛ می‌گفت درس‌ات را بخوان! دست به شگرد -ڪه شگفتی و شڪوفایم بود_ زدم. از داراب‌ڪلا بلند شدم رفتم دانشڪده‌ی دڪتر علی شریعتی ساری در لبِ دریا. شیخ وحدت -اخوی ارشدم- آنجا تدریس می‌ڪرد و در پلاژ آنجا سڪونت داشت. شب، از ایشان مهر و امضا گرفتم و صبح ورقه را آوردم سپاه و دادم و گفتم این هم مهر و امضای پدرم! و بلاخره رفتم جبهه و تفنگ به‌ضرورت بر دوش گرفتم و برای دین، انقلاب، میهن، خاڪ وطن و نوامیسم دفاع ڪردم. نه یڪ بار، بلڪه مانند همه‌ی همسن و سال‌هایم، چند بار.

 

بگذرم. و بگویم به‌زور ڪسی را نبردند؛ به اشتیاق رفتند ڪه بسیاری‌شان با تن خونین و پاره‌پاره به آغوش مادر و پدر و دوستان و مزار زادگاه‌شان بازگشتند: شهیدان؛ زیارتگاه عاشقان.

 

ملا صالح قاری هم بود در بند، با ۲۳ نفر؛ ڪه هم، سال ۵۳ به دست رژیم شاه شڪنجه شد و در زندان قصر حبس، و هم در ایام جنگ اسیر شد و مجبور، ڪه مترجم اسیران شود و زبانِ حال و زارِ آنان را برای بازجویان و شڪنجه‌گران بعثی برگردان ڪند. ڪه همه خیال می‌ڪردند او همدستِ! بعث شد، اما او یڪ مبارز بود، و وقتی هم ڪه اسیران مبادله شدند و او به خوزستان بازگشت، مردم، هنوز نیز او را به چشم یڪ خیانتڪار می‌نگریستند. آری، از دادگاه مَحاڪم و اُردوگاه عراق آزاد شد اما در دادگاه ذهنِ مردم بخشیده نشد!

 

یاد بزرگ‌شهیدِ ایران حاج قاسم سلیمانی به‌خیر، ڪه ۲۳نفر و مُلاصالح را در آغوش گرمش گرفت و آن لڪّه‌ی خیالی و ذهنی، را از او زُدود!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردین ۹۹ ، ۱۰:۴۱
دامنه |

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی:  «دوا اینجا، شفا آنجا»

1. در سال 1383 استاد درس فقه سیاسی ما، جناب آقای پارسانیا، که معمولا به مباحث معرفت شناسی اشتیاق خاصی نشان می‌داد، در موضوع دین و تجدد، به اشعاری اشاره کرد که با کاشی کاری بر سردر مطب قدیمی شفاءالدوله نقش بسته بود. اصرار داشتند که حتما به آن مکان که درست در مقابل حرم مطهر قرار دارد رفته و آن اشعار را بخوانیم.

 

2. در روزی که به دلیل [حفظ سلامتی مردم]، درهای حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها بسته شده بود، عده‌ای متحجر به حرم حمله کرده و با ادعای این که حرم حضرت معصومه (س) شفاخانه هست، نسبت به بسته شدن درها اعتراض کرده و آن را شکاندند. یکی از معترضان یک بیت شعری را در استدلال خود به کار برد که بر همان مطب شفاءالدوله نقش بست بود.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

3. مطب شفاء الدوله در سال 1352 قمری که تقریبا مصادف با 1312 شمسی است روبروی صحن مطهر حضرت معصومه (س) و در کنار مدرسه خان یا مدرسه آیت الله بروجردی بنا نهاده شد، پنجره‌های این مطب رو به در شرقی صحن حضرت معصومه (س) باز می‌شدند، به گونه‌ای که به فضای حرم اشراف دارد.

 

4. اکنون دیگر از آن کاشی های روی سردر مطب خبری نیست و به حرم منتقل شد. می گویند مطب شفاء الدوله اولین شفاخانه در قم است که به علت ارزشمند بودن این بنا، بازسازی و مرمت می‌شود. اما شنیده می شود که جهت توسعه طرح حرم مطهر، ممکن است...

 

دکتر شفاءالدوله

 

مطب شفاءالدوله با کاشی‌نوشته

 

مطب شفاء الدوله پس از کندن کاشی‌نوشته

 

5.  اما شعری که روی سر در مطب شفاءالدوله نوشته بود که در واقع نگاه آسمانی بر آن حاکم است این است:

 

رواق حکمت اینجا، کاخ سبط مصطفی آنجا
بشارت دردمندان را دوا اینجا شفا آنجا

در اینجا طب یونانی و تشریح اروپایی
فرامین و الهیات و آیات خدا آنجا

سبب اینجاست یعنی حکمت و تقدیر و دانایی
توانایی است یعنی حکم و تقدیر و قضا آنجا

شفا از نبض اینجا می دهد تشخیص علت را
خداوند شفا دارد یدِ معجز نما آنجا

 

6.  رئیس شهربانی قم که ناظر جمع شدن مردم کنار مطب و توجه آنان به اشعار شده بود، همان طور که سوار مرکب بود، به طنز اشعاری در همان قالب سرود:

مطب دکتر بی رحم پر جور و جفا اینجا
حریم و جایگاه دخت پاک مصطفی آنجا

کتاب حِرز یعقوب و طب مُرخای اینجا
فرامین و الهیات و آیات خدا آنجا

برای ذکر تاریخ ثناء شاعر و مائر
بگفتم من که غسّالخانه دکتر شفا اینجا

 

دامنه: سلام جناب آقای احمدی. برای من مطلب قابل تأملی بود. هم روی مفاد اشعار تفکر کردم، هم روی متن شما تعمُّق. تحریک شدم در فرصت‌های آینده، وقتی گذرم به گذرخان افتاد، باری دیگر به این مکان نظر بیفکنم. این بار با نگاه ژرف‌تر. ممنونم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۵۹
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا.  فهم، علم، معنا. در «مشتاقی و مهجوری» اثر آقای مصطفی ملڪیان (ڪه سال ۱۳۸۵ مطالعه و یادداشت‌برداری ڪردم) می‌توان از این سه مفهوم: فهم، علم، معنا  بیشتر سر درآوُرد. فشرده‌ی برداشتم این است:

 

فهم و علم: هر دو پدیده‌اند. پدیده‌‌ی علم محلِ بحث معرفت‌شناسی است، اما پدیده‌‌ی فهم محلِ بحث هرمنوتیڪ. مثلاً خواننده و شنونده، نوشته و گفته‌ی دیگران را فهم می‌ڪند. اما نسبت به «بشقاب»، «سیگار»، «لِنت ترمز» علم دارد. چه برای نفی، چه برای اثبات.

 

بنابرین، به زبان تخصصی اِپیستمولوژی (=معرفت‌شناسی، شناخت‌شناسی، چیستی معرفت) و هرمنوتیڪ (=تأویل و ڪشف) دو علم «قرین و نظیر هم هستند.» اولی به عالَم علم و دانستن ارتباط دارد و دومی به عالَم فهم و فهمیدن.

 

معنا: از نظر صاحبِ ڪتاب «مشتاقی و مهجوری» ادیان به زندگی معنی می‌بخشند و از نظر او، اگر ڪسی احساس فقدان معنای زندگی بڪند، دستخوش «یڪ سلسله نابسامانی‌های روانی» می‌شود.

 

 

برداشت آزاد من از ڪتاب: معنا یا مجعول است (=ساختنی) است و یا مڪشوف (=ڪشف‌شدنی). نظامِ طولی فقط با ڪشف می‌سازد؛ یعنی ڪشفِ معنا در متون مقدس. ولی نظام موزائیڪی با جعل، یعنی ساختن معنای زندگی. به عبارت ساده‌تر: یافتنِ معنا، ساختنِ معنا.

 

مثال: دڪتر ویڪتور فرانڪل بنیانگذار مڪتب لوگوتراپی (=معنادرمانی) قایل به این بود ڪه انسان می‌تواند به زندگی خود معنا بدهد، یعنی با معنابخشیدن، نه با معنایافتن زندگی را به سر برَد.

 

اما آقای مصطفی ملڪیان (دست‌ڪم در این ڪتاب -چنانچه در بالا نوشتم- چون اگر آرای جدیدی درین موضوع داشته باشد من از آن بی‌خبرم) معتقد است : «به نظر من ادیان به زندگی معنی می‌بخشند.» این یعنی ڪشف و یافتنِ معنا. نه لزوماً ساختنِ معنا.

 

اشاره: روشن است ڪه در نگاه صاحب «مشتاقی و مهجوری» پرداختن به مسأله‌ی معنا هم در فلسفه‌ی دین، هم در فلسفه‌ی اخلاق و هم در روان‌شناسی مقدور است؛ اما به نظر آقای ملڪیان در فلسفه‌ی اخلاق، «مناسب‌تر» است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۲۷
دامنه |

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. خوی خویش، خوی خدا. مولوی در دیوان شمس غزلی دارد ڪه دانستن آن لطفی بر روح و روان آدمی‌ست. از درخت آغاز می‌شود و با یڪ سیر طبیعی و تاریخی، به ملڪوت و خوی و خُلق خدا می‌رسد. هدف درین غزل شناساندن انسان به اصل حرڪت و هجرت و تحرّڪ است. با این مطلع:

 

درخت اگر متحرّڪ بُدی ز جای به جا
نه رنج ارّه ڪشیدی نه زخم‌های جفا

 

شرح می‌ڪنم ڪمی، تا محتوای این غزل در دسترس باشد، البته به فهم اندڪم:

 

مولوی پس از مثال درخت -ڪه همیشه اسیر  ارّه و تبر است، چون یڪ «جا» ایستاده است و قدرت حرڪت و جابه‌جایی و هجرت ندارد- برای آثار و نتایج اصلِ حرڪت، وارد مثال‌های مهم می‌شود تا اثبات ڪند حرڪت بر سڪون چه فضیلت‌هایی به‌ بار می‌آورد؛ ازین‌رو در بیت دوم از مهتاب می‌گوید ڪه اگر ساڪن می‌بود، مانند صخره‌ی سخت بود و نوری از آن بر ما نمی‌تابید.

 

بعد، از فُرات و دجله و جیحون نام می‌برَد ڪه اگر مانند دریا راڪد بودند، تلخ و شور می‌شدند. و بعد از هوا، اسم می‌برَد ڪه اگر حاقِن (=حبس و ساڪن) بود، چاه زهر می‌شد نه اڪسیژن و مایه‌ی حیات.

 

آنگاه آب دریا را مثال می‌زند ڪه چون به آسمان سفر ڪرد، از تلخی خلاص شد و باران شد و بارید. در بیت ششم اوج می‌گیرد و از زبانه‌ی آتش یاد می‌ڪند ڪه اگر شعله نڪشد در خاڪسترش می‌میرد و به فنا می‌رود.

 

مولوی حالا با این شش مثال وارد تاریخ می‌شود. اول از حضرت یوسف (ع) اسم می‌آورَد ڪه چون از ڪنعان و ڪنار پدر به مصر هجرت ڪرد، به یڪ استثنا و نمونه تبدیل شد. و از حضرت موسی (ع) می‌گوید ڪه از ڪنار مادر به مدین آمد و مولا شد. و با مثال بعدی وقتی از حضرت عیسی (ع) یاد می‌ڪند بر «دوام سفر» مسیح تأڪید می‌ڪند ڪه مانند چشمه حیات‌بخش شد.

 

آنگاه به نهایت عشق می‌رسد و می‌گوید: «نگر به احمد مُرسل ڪه مڪّه را بگذاشت» و آن حضرت ختمی مرتبت (ص) به مدینه هجرتی دسته‌جمعی ڪرد و با این حرڪت و ترڪ مڪه والا گشت. و آنگاه از سفر معراج یاد می‌ڪند ڪه رسول رحمت (ص) به مرتبه‌ی ملاقات نائل آمد. ملاقاتی آنچنان نزدیڪ و نزدیڪ، ڪه [قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى: به اندازه‌ی فاصله‌ی دو ڪمان گشت یا نزدیڪ تر: همان آیه‌ی 9 نجم]

 

سپس مولوی از مخاطبان غزلش عذرخواهی می‌ڪند اگر چنانچه با چند مثال پی‌درپی، ملول گشتند و بلافاصله آخرین حرفش را در بیت ۱۴ به صحنه می‌آورد ڪه سفر و حرڪت از خُلق و خویِ خویش است به خوی و خُلق خدا. این‌گونه زیبا:

 

چو اندڪی بنمودم بدان تو باقی را
ز خویِ خویش سفر ڪن به خوی و خُلقِ خدا

 

یعنی می‌فرماید من اندڪی ازین مثال‌های حرڪت در طبیعت و تاریخ را برشمردم، باقیمانده‌ی مثال‌ها را خودتان حدس بزنید ڪه اوج همه‌ی سفرها این سفر است:

ز خویِ خویش سفر ڪن به خوی و خُلقِ خدا

 

متن کامل غزل 214 مولوی

بقیه در ادامه: اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۴۷
دامنه |
به قلم دامنه. به نام خدا

آشنایی‌های گذرا (۱) آیت‌الله حاج شیخ‌مهدی مروارید. از عالمان پرهیزگار. استاد درس‌های خارج فقه و اصول  حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس. نماینده‌ی آیت‌الله العظمی سیدعلی سیستانی در مشهد. عضو شورای عالی حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان. فرزند مرحوم حاج میرزا حسنعلی مروارید از علمای شهیر و عارف زاهد شهر مشهد مقدس.

 

 

یادآوری: مسجد ملاحیدر در خیابان شهید سیدعلی اندرزگو جلوتر از باب‌الجواد حرم رضوی (=خیابان خسروی) از پایگاه‌های دینی و فرهنگی ایشان می‌باشد.

 

توضیح: من و دوستان در زیارت رضوی، توفیقِ نمازگزاردن در مسجد ملاحیدر و اشتیاق و اقتداء به نماز جماعت این عالم وارسته و پارسا را داشتیم.

 

اشاره: در مسجد ملاحیدر -که از معماری قابل توجه برخوردار است- تکبیر آخر نماز در همان گفتن سه الله‌اکبر است، نه مانند مساجد ایران، که به دنباله‌ی نماز چندین شعار دیگر، تعقیب می‌گردد! و شاید هم ترغیب!

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۲) مرحوم حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی وقتی در اسارت حزب بعث عراق بود، مورد شکنجه قرار گرفت. روزی از سوی سازمان صلیب سرخ جهانی نمایندگانی به اردوگاه‌ها اعزام شدند به جستجو بپردازند. دیدند سربازان با اشاره‌ی ایشان درین باره لب نمی‌گشایند. صلیبی‌ها دریافتند ابوترابی برای اسیران وجاهت و محبویت و رهبریت دارد، رفتند پیش او. اما ایشان با کمال تعجب اصل شکنجه توسط بعثی‌های عراقی را در اسارتگاه رد کردند.

 

زندگینامه ابوترابی

 

فرستادن صلیب که رفتند افسر عراقی، آقای ابوترابی را به دفتر بردند و پرسیدند: چرا نگفتید شکنجه شدید، ترسیدید؟ جواب ابوترابی جالب است و تکان‌دهنده و یک دنیا درس و کلاس اخلاق و آموزه‌ی قرآن و مروت:

 

گفت نترسیدم. من به امر خدا نگفتم شکنجه شدیم. زیرا قرآن فرمود «مسلمان شکایتِ مسلمان را نزد کافر نمی‌برد.»

 

روح فرازمند ابوترابی که به سیدالاسرا مشهور شد، آن‌چنان اهتزازی داشت که افسر شکنجه‌گر را وادار به تعظیم نمود.

 

نکته: احتمال می‌دهم شهید چمران با آن حالات عرفانی که داشت و به فرموده‌ی امام «شرف را بیمه کرد»، در شکل‌دهی روحیات مرحوم ابوترابی نقش داشت؛ چون‌که آنها با هم در کنار هم در جبهه می‌رزمیدند. بگذرم.

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۳) : ولادیمیر لنین در سال ۱۹۲۲ درباره‌ی استالین چنین گفت: «استالین قدرت زیادی را به اختیار خود درآورده که به دلیلِ خشونت، ناشکیبایی، و دَمدمی مزاجی‌اش، قادر نخواهد بود از آن به نحوِ مسئولانه‌ای استفاده کند.»

 

 

شرحی کوتاه: ژوزف استالین طلبه‌ی علوم دینی کلسیا در گرجستان بود. بعد راهزن شد. بعد به حزب کمونیست پیوست و سپس جانشین لنین شد و طی سی‌سال میلیونها انسان را یا کشت، یا به سیبری تبعید کرد و یا مخفیانه سر به‌نیست. مثلاً لئون تروتسکی را به مکزیک اخراج کرد و به دستور او با تبر به قتل رسید.

 

نکته: اساساً دَمدمی مزاج‌ها، مُذبذَب‌اند (=متزلزل، هر دم این‌رو، اون‌رو)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۴۸
دامنه |

سال ۱۳۵۵. حیاط پدر حجت‌الاسلام شهید سید جواد شفیعی دارابی:  ردیف بالا ایستاده از راست: شیخ باقر طالبی. سید محمد شفیعی سیداسدالله (ذاکر اهلبیت) پسر عمه‌ام آق‌باقر شفیعی. سید عسکری، (نفر روی سرش  برادرش سید مجید) . سید علی‌اصغر شفیعی.  ردیف پایین نشسته از چپ: من. سید جعفر شفیعی سیداسدالله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۲۹
دامنه |
به قلم دامنه. به نام خدا. من کتاب «سرّالاسرار» عبدالقادر گیلانی ترجمه‌ی مسلم زمانی و کریم زمانی از نشر نی را در دست مطالعه دارم و گمان می‌کنم در نوروز سال ۹۹ نیز، همچنان همین کتاب در کنارم باشد. البته این کتاب را سال ۱۳۸۶ نیز مطالعه کرده بودم. این بار دوم است نیاز دیدم بخوانم. کتاب ۲۰۳ صفحه است. این کتاب در واقع شریعت، حقیقت و طریقت را به خواننده می‌رساند. به قول شیخ محمود شبستری  در ص ۸ کتاب.:


شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت

 

بازنشر دامنه

 

خواننده‌ی این کتاب با گذراندن ۲۴ فصل، فراپایگی را فهم می‌کند. و در هنگام خواندن، وَجد و شادمانی جسمانی و وجد و شعَف روحانی خود را درمی‌یابد. اگر خلاصه‌ترین حرف را بنویسم و وقت خوانندگان  را نگیرم، این است که او در سراسر کتاب به خواننده و خواهنده می‌رساند که زندگیِ قلب، دانش است پس آن را بیندور. و مرگِ قلب، نادانی است لذا از آن بپرهیز. رک: ص ۷۴.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۱۹
دامنه |

داراب‌کلا در 1 فروردین 1399. عکاس: جناب یک دوست

 

از نگاه هنرمندانه‌ی جناب یک دوست

 

   

اوسا: ارسالی خلیل آهنگر               داراب‌کلا: ارسالی شیخ عسکر

 

 

انارقلت بِن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۳۳
دامنه |

به قلم جناب «یک دارابکلایی» : با سلام. به نوشته شما (اینجا) مطالبی می‌افزایم. درست است که به بچه بسیاری از حیوانات از جمله گربه (بامشی)، سگ، اردک (سیکا) و غاز، کاته می‌گویند، اما برای همه حیوانات این لفظ اطلاق نمی‌شود. به بچه گاو، «گوک»؛ خر و اسب، «کاره»؛ خوک (خی)، «کوله»؛ گوسفند، «وره»؛ بز، «کاله» و یا گاهی «کاته»؛ مرغ (کرک)، «چینکا یا چیندکا» گفته می‌شود.

 

در مورد ریشه آن هم احساس می‌کنم نباید از کلمه «کوتاه» باشد. چون در مقابل آن «ماره» قرار دارد. به نظرم این دو کلمه «کاته» و «ماره» با هم هستند. اگر کاته را کوچک شده کوتاه بدانیم، آنگاه «ماره» را چگونه تفسیر کنیم؟! (البته دو کلمه «کاته» و «کوتاه» خیلی از لحاظ لغوی و معنایی شبیه هستند و شاید هم حق با شما باشد!)

 

در هر صورت، بعضی‌ها پیدا می‌شوند که «اگه ملا ره مفت گیر بیارن شه بامشی کاته وسه هم دعا گرنه»، و همینطور یادمان باشد که «گودار جه بنشنه (ننشنه) سگ کاته بیتن». با سپاس.

 

دامنه : سلام بر شما. افزوده‌های شما همیشه بر قوت متن می‌افزاید و کاستی‌های آن را می‌زُداید. «همه‌چیز را همگان دانند» در این‌جور مواقع معنا پیدا می‌کند. بله، درسته. من هم در آن چند مثال، از حیواناتی نام برده‌ام که «کاتِه» بر بچه‌های‌شان صدق می‌کند.

 

در مورد «ماره» و «کاته» به نظرم اشکال شما شاید وارد نباشد. چون در فارسی نیز، میان واژگان «مادر» و «کودک» هیچ ربط ریشه‌ای لغوی نیست. دو لغت کاملاً جداست. باز نیز دریچه‌ی این لغت را نمی‌بندم؛ زیرا ممکن است نظرات درین‌باره متفاوت و فراوان باشد.

 

جناب‌عالی در دو مثال سگ‌کاته و بامشی‌کاته در دو ضرب‌المثَل رایج محلی نیز، مفهوم کاته را به‌خوبی امتداد دادی. ممنونم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۱۹
دامنه |

پست ۱۵۲۹ : وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ * قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ.

 

و موسی گفت: پروردگارا! فرعون و اَشراف و سرانش را در زندگی دنیا زیور و زینت [بسیار] و اموال [فراوان] داده‌ای که [نهایتاً مردم را] از راه تو گمراه کنند، پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دل‌های‌شان را سخت گردان که ایمان نیاورند تا آن‌که عذاب دردناک را ببینند. [خدا] فرمود: دعای شما دو نفر پذیرفته شد؛ بنابراین [در ابلاغ پیام خدا] پابرجا و استوار باشید و از روش کسانی که جاهل و نادانند، پیروی نکنید.

﴿سوره‌ی یونس -جزء ۱۱- آیه‌ی ۸۸ و ۸۹ ترجمه‌ی انصاریان)

 

منبع عکس

 

تفسیر علامه طباطبایی:

 

به تنظیم دامنه: «کلمه‌ی زِینَةً به معناى آراستن است، و آن حالت و وضعى است که موجودى، آن را به خود می‌گیرد و باعث مى‌شود که موجودى دیگر جذب به آن شود... بعضى از زینت‌ها مال نیست و چیزى نیست که مورد معامله قرار گیرد و در مقابل آن، مالى بدهند، مانند خوش‌صورتى و قامتِ موزون، و بعضى از مال‌ها هم زینت نیست، مانند چهارپایان و اراضى، و بعضى از زینت‌هاِ، هم مال و هم زینت است، مانند زیورآلات.

 

و این‌که در آیه‌ی شریفه بین زینت و مال، مقابله شده و آن را در مقابل این قرار داده به ما می‌فهماند که منظور از زینت تنها جهت زینت است، با قطع نظر از مالیت آن. و خلاصه‌ی کلام، منظورش چیزهایى از قبیل جواهرات و زیورآلات و جامه‌ی فاخر و اثاث تجمُّلى و ساختمان‌هاى زیبا و امثال آن است.

 

رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ: ما با ادلّه‌اى روشن مى‌دانیم خداى تعالى به غرَضِ گمراهىِ بندگانش، به دشمنانش مال و زینت نمى‌دهد، همان‌طور که می‌دانیم هیچ رسولى را مبعوث نمی‌کند به این‌که مردم را به ضلالت وادار کند، و نیز مى‌دانیم که خداى تعالى از مردم ضلالت را نخواسته و به این منظور مال دنیا به آنان نمی‌دهد. ابتداء به اضلال، بر خداوند محال است ولى اضلال براى مجازات محال نیست و مال و زینت‌دادن به فرعونیان از این باب بوده است  و این سخن در جاى خود سخن حقى است لیکن باید دانست که تنها اضلالِ ابتدایى است که بر خدا محال است، و خداى تعالى نه کسى را گمراه می‌کند و نه رسولش را به این منظور می‌فرستد و نه مال دنیا را به این منظور به کسى مى‌دهد، و اما اضلال مجازاتى و به عنوان کیفر در برابر گناهان نه تنها بر خداى تعالى محال نیست و دلیلى بر امتناع آن نداریم، بلکه کلام مجید خدا آن را در مواردى بسیار اثبات کرده است.

 

و کلمه طمس -بطورى که گفته شده- به معناى آن است که چیزى به طرف پوسیدگى و کهنه‌شدن دگرگونى یابد. پس معناى این‌که موسى -علیه‌السلام- از خداى تعالى خواست: اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ این است که: وضع اموال فرعونیان را به سوى فنا و زوال تغییر دهد.

 

و اینکه درخواست کرد: وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ منظور از «شد» (=گره‌زدن و بستن) معنایى در مقابل «حل» (=گشودن و بازکردن) است، و معناى گره‌زدن بر دل‌ها این است که خدایا دلهایشان را قساوت بده و آن‌چنان دلها‌ی‌شان را ببند که به هیچ‌وجه راهى براى هدایت در آن نمانَد و گنجایش پذیرفتن حق را نداشته باشد و تا ابد ایمان نیاورند تا آن‌که عذاب الیم را ببینند.

 

دعاى موسى (ع) علیه‌ی فرعون و فرعونیان پس از یأس از هدایت آنان

 

پس بنا بر تفسیرى که ما براى کلمات آیه کردیم معناى آیه چنین مى‌شود: موسى -بعد از آن‌که از ایمان‌آوردن فرعون و درباریانش  مأیوس شد و به‌طورى‌که از سیاق گفتارش در دعا استفاده مى‌شود یقین کرد که جز بر ضلات خود و اَضلال دیگران ادامه نمی‌دهد- عرضه داشت: پروردگارا! تو فرعون و هوادارانش را در برابر کفر و طغیانشان کیفرِ بدى دادى، و آن کیفر این است که به آنان زینت و اموالى در زندگى دنیا دادى. پروردگارا! و این اراده‌ی تو بود که آنان با این زینت و اموال مغرور گشته پیروان خود را از راه تو منحرف سازند، و اراده‌ی تو باطل‌شدنى نیست و غرضت هرگز لغو نمی‌باشد. پروردگارا! به همین اراده‌ات و خشمى که بر آنان گرفته‌اى ادامه بده و اموالشان را از مَجراى نعمت‌بودن به مجراى نِقمت و عذاب تغییر دِه و دلهای‌شان را مسدود کن تا در نتیجه ایمان نیاورند و به کفر خود ادامه بدهند، تا برسند به موقِفى که در آن موقف، دیگر ایمان سودى به حالشان ندارد، و آن زمانى است که عذاب الهى را ببینند.

 

و این دعا از موسى علیه‌ی فرعون و درباریانش همانطور که گفتیم بعد از آن بود که به طور کامل از ایمان‌آوردن آنها مأیوس شد و یقین کرد که از زنده‌بودنشان انتظارى جز گمراهى و گمراه‌کردن وجود ندارد، نظیر دعایى که نوح -علیه‌السلام- علیه‌ی قومش کرد.

 

قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ: به طوری‌که سیاق دلالت مى‌کند خطاب در این آیه به موسى و هارون -علیهماالسلام- است، مى‌فرماید: دعاى شما دو نفر مستجاب شد. با این‌که در آیه‌ی قبلى دعا را تنها از موسى حکایت کرد، و این خود مؤیّد گفته‌ی مفسرین است که گفته‌اند موسى هر زمان دعا مى‌کرد هارون آمین می‌گفت، چون آمین هم خود دعا است، قهراً هر دو با هم دعا کرده‌اند، هر چند که متن دعا را تنها موسى -علیه‌السلام- گفته است.

 

کلمه‌ی استقیما از مصدر استقامت و استقامت به معناى ثبات به‌خرج‌دادن در کارى است که در حال انجام است، و کارى که موسى و هارون به عهده گرفته بودند دعوت به سوى خدا و احیاى کلمه‌ی حق بود.

 

و منظور از جمله‌ی الذین لایعلمون، جاهلان از بنى‌اسرائیل است، و خداى تعالى در جاى دیگر همه‌ی آنان را جاهل خوانده و فرموده: قال انکم قوم تجهلون.

 

استجابت نفرین موسى و هارون علیه فرعونیان

 

و معناى آیه این است که: خداى تعالى موسى و هارون را مخاطب قرار داد و فرمود: دعاى شما دو تن مستجاب شد، این‌که عذاب الیم را بر فرعون و درباریانش درخواست کرده‌بودید، و این‌که خواستید اموالشان را طمس و دلهایشان را سخت کنم پذیرفتم (پس ‍استقامت به خرج دهید) و بر کارى که به‌عهده‌ی شما نهاده‌ام، یعنى دعوت به سوى اللّه و احیاى کلمه‌ی حق، ثبات قدم داشته باشید، (و زنهار، زنهار راه آنهایى را که نادانند پیروى مکنید) آنها می‌خواهند که شما دو تن هر چه را که آنها به هواى دلشان و با انگیزه‌ی شهواتشان از شما خواستند برایشان انجام دهید. و در این تعبیر نوعى اشاره است به اینکه چیزى نخواهد گذشت که نادانها چیزهایى از موسى و هارون خواهند خواست که جامع همه‌ی آنها زنده‌کردن سنت جاهلانه و سیره‌ی قومى آنهاست.

 

و کوتاه سخن، آیه‌ی شریفه اجابت دعاى موسى و هارون را ذکر مى‌کند، دعایى که متضمن عذاب فرعون و درباریان او و موفق‌نشدن آنها به ایمان‌آوردن است، و به همین جهت در آیه‌ی بعدى وفاى به این وعده را با خصوصیاتى که در آن بود ذکر مى‌کند.

 

صاحب مجمع‌البیان از ابن‌جریح روایت آورده که گفت: فرعون بعد از نفرین موسى -علیه‌السلام- چهل سال زندگى کرد.» المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردین ۹۹ ، ۰۹:۰۱
دامنه |

مجموعه پیام‌هایم در مدرسۀ فکرت

قسمت پنجاه‌وهفتم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردین ۹۹ ، ۰۸:۰۸
دامنه |