متن اول. به قلم دامنه: متنیست که مراسم شب سوم در مسجدجامع دارابکلا برای پسرعمهی عزیزم ارائه نمودم: به نام خدای باری تعالی. سلام بر پیامبران، امامان، و شایستگان. از همان آغاز، پیوسته خدا را میپرستید. راه را در مسیری میخواست که خدا را از خویشتن، خشنود ببیند. در هر وقتی که به سر میبُرد، راه قبله را میجست؛ تا هیچ، هیچ، از خداپرستی دور نیُفتد. مردمِ میان خود را به سازگاریِ با هم، میخواست. تا میتوانست میکوشید راهِ بستهی هر کسی را باز کند. بهترین ساعتِ خود را، آن هنگام، مناسبِ رفتارِ الهیاتی میدید که گرهِ مشکلی از کسی بُگشاید. سه چیز را در درون خود تازه نگه میداشت:
-برپایی نمازهایش را،
-اتصال دلی با خداوندگارش را،
- دیدهی باز با همنوعانش را.
من این را گواهی میدهم.
آق سید محمد باقر عزیز ما، خلاصهای از سه خصلتِ نجیب بود؛ آن هم عجیب:
- یک اخلاق برآمده از مکارم سفارششدهی دینی و انسانی،
-یک عاملِ نگران به حال نیازمندان،
-یک مؤمن آشِنا بر دعا و ثنا به پیشگاه خدای باری تعالی.
آری؛ گواهی میدهم او اهل الهیات بود.
پس، ای پسرعمهی مهربان من، شفیع مان باش.
همین مقدار بس باشد... .
غمدیدگان! ای خاندان، خویشاوندان، همسر و دختران، خواهران، اخوان، دامادان، عروسان، نوادگان، تمام بستگان، رفیقان ایشان، و ای همهی همدردان، تسلیت.
دغدار: پسردائیات ابراهیم
ما ماندهایم یک دنیا گریه بر عکسهایت، خاطرههایت، سخاوتهایت از کودکیات تا همین سالهای اخیرت. اینک ای عمهی عزیز و آقا، اینم آق سید باقر عزیز دل شما؛ آمده سراغ شما
پنج شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با
(سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام)
درگذشت پسرعمهام آقا سید محمدباقر شفیعی دارابی
آخرین لحظات خاکسپاری
پسرعمهی عزیزم آقا سید محمد باقر
سال ۱۳۶۳
پسرعمهام آقا سید محمدباقر شفیعی دارابی
شنبه. ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ من، آق سید صادق،
آق سید علی (پسر آق سید صادق) حسن آهنگر
منزل پسرعمهام آقا سید محمدباقر شفیعی دارابی
سال ۱۳۶۳ جنگل مسیر سرتا. ایستاده از راست:
پسرعمهام مرحوم آقا سید محمدباقر، من. چعفر رجبی.
نشسته از راست: حسن آهنگر. سید علی اصغر.
یوسف رزاقی. احمد نصیری.. سیدمحمد اندیک. عیسی رمضانی،
حسن صادقی. لالیمی. اخویام حیدر طالبی. سید رسول هاشمی
سال ۱۳۶۳ جنگل مسیر سرتا. اقامهی نماز
پسرعمهام مرحوم آقا سید محمدباقر،
من. آق سید رسول هاشمی
سال ۱۳۶۳ از راست:
حسن آهنگر، پسرعمهام مرحوم آقا سید محمدباقر،
مرحوم احمد نصیری، سید رسول هاشمی، من
متن دوم.
به قلم دامنه: پسرعمهی عزیزم، زیبا بودی و زیباتر رفتی. دلم را با این
چهرهی نازنین و مهربانت تماماً ربودی. ای جگرگوشهی عمه و آقا، ای چهرهی
مؤمن و دوستدار ائمهی معصومین علیهم السلام، یاد تو گمان نکنم از قلب
دخترعمههای عزیزتر از جانم محو شد. چگونه میتوانند این آخرین چهرهی
زیبای تو را در کفن ببینند و نگریند. دلم به حال قلب آنان میسوزد. ای
عمهزادگان بهتر از جانم، ای همهی اعضای خُرد و بزرگِ خاندانِ شریفالنسب
آقا و عمه، بهویژه حضرت حجتالاسلام آق سید شفیع عزیز و آق سید صادق
عزیز، صبرتان باد، ای دختران شریف پسرعمهام، ای همسر محترم پسرعمهام، ای
دختران محترم آن عزیز خاندان شریف شفیعی، ای دامادهای گرانقدری که پسرعمه
را در قلب خود میگذاشتید، ای تمام نوادههای مهربان و متین، تسلیت من به
آستان جانتان. ای پسرعمهی من، ای رفیق کودکی تا آخرین روزهای من، با آن
دلِ دوستدار بیچارگان و مستمندان و با قلب انباشته از یاد و شکر و ستایندگی
باری تعالی، مرا هم شفیع آن روز عبور از صراط باش.
پسردایی: ابراهیم
متن سوم: گزارش از چهلم آق سید جواد و تشییع آق سید محمدباقر
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. لابد نخست عکسهایی که بالا گذاشتم را خواهی دید سپس اگر مایل بودی
نمای یکم:
یک جادهی برفی و کولاکی، مسافر را به تردید و تدبیر میکشانَد. همین بود که وقتی سید به من تلفن کرد برای دعوت، تأکید هم کرد "اگر برف بود انقلابی رفتار نکن." یعنی تن به خطر نزن و نیا. حالا من ماندهام با برف قبلِ قم تا گردنهی جاده افتَر و گردنهی گدوک و دو مجلس و مراسم مهم: تشییع جنازهی پسرعمهام آق سید محمدباقر شفیعی و چهلم پسر آق سید علیاصغر مرحوم آق سید جواد شفیعی؛ دو همسایه از عموزادگانِ هم. به هر حال تلفن کردیم منزل پسرعمهام حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی که ایشان را هم ببریم، که دیدیم ساعاتی پیشتر از ما راهی شد. خبردار شدیم شکر خدا تشییع افتاده روز جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱. ولی وسط راه خبر آمد تشییع به ساعت ۳ یا ۴ عصر پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با سالروز شهادت جانسوز حضرت امام کاظم -علیه السلام- موکول شد. روی دوک گدوک بیقرار شدیم، اما دلگرمی داشتیم دستکم سرِ تشییع نرسیم، حتما″ تَهِ تشییع که میرسیم. به ورسک که رسیدیم گفتند تشییع شروع شد! چون پیکرش را در ملامجدین ساری شستشو دادند. کمی بعد فهمیدیم نماز میت هم برگزار و مراسم دفن تمام شد. وای! دیگر شروع شد حسرت و گریه که او را آخرین بار ندیدهایم. اویی که علاوه بر نذریهای عاشورا، برای روز تاسوعا در خونهی خواهرش سیده ربابه (جناب اصغر مهاجر) در اوسا هم، همهساله مشارکت و شرکت شائقانه داشت و رفقا مرتب هر تاسوعا، بیشتر از هر وقت وی را آنجا دیدار میکردیم. نمای دوم در ادامه:
نمای دوم :
بقیهی متن و عکسهای تشییع و مراسم دفن پسرعمهام، رفیق همیشگی و همبازی کودکیام آق سید محمدباقر شفیعی دارابی در ادامه:
سید علی اصغر
دستکم سه درس ازین رخ سیّد
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام بر سید مصیبتدیدهی ما. غم جدای تو از فرزندت به چلّه رسید. چلّه هم برای مصیبتزدگان یک راز است و هم برای مؤمنان در همهحال یک نردبان نیاز. در ادبیات دینی، چلّه نوعی عهد و پیمان است با نیّات راست. و حتی نوشتن و شرح چهل حدیث (=کتاب اربعین نویسی) یک شرط برای وصول عالمان دین است به حقیقت شریعت. شاید بالاترین دلیل برای اربعین دائمی برای امام حسین ع این باشد که آثار عاشورا (که به نظرم نظریهی زندگی حسینی است) در آینهی اربعین آقا سیدالشهداء (که به نظرم نظریهی گردهمایی فکری مؤمنین است) بازتاب یابد. شما رفیق غمدیدهی دلسوختهی جگرکبابِ ما، حالا بیش از همه سال، چلّهگرفتن روحی و فکری و پرورشی را میفهمی. من ازین چهرهی فکور تو درس میگیرم؛ دستکم سه درس، نوین هم هست:
۱ : به درون خود بنگریم و از آن غافل و دورافتاده نباشیم. ۲ : رخ آدم، محل انتشار آداب و آثار فکر اوست. ۳ : انسان از سه ساحت خود مراقبت کند: دست در قلم، سر در اندیشه، چهره در عشق و تفکر.
حالیا، زنهار آقا، غمت کمِ کمِ کمِ کم بادا.
امروز: ابراهیم
پس؛ راه را بلد است این ملت. به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ را کهک باشم؛ شهر حکیم تبعیدی! مرحوم ملا صدرا در ۳۷ کیلومتری جنوب شرقی قم. اما نشد و در خودِ قم حضور یافتیم با خانواده. قم که باشی، بیرون که میروی خصوصاً سمت و سوی حرم، آدم دلش نمیآید وضو نداشته باشد؛ وضو ساختم و راهی حرم شدیم. زیارت و نماز تحیّتِ مسجد و عرض ادب به ساحت بانوی کریمه حضرت معصومه س انجام گرفت و رجوع به قرآن و تدبر دو آیهی ۴ و ۵ فاطر هم برایم جالب بود. از نظر مرحوم علامه طباطبایی آیهی ۴ «در حکم دلگرمی رسول خدا ص است» و آیهی ۵ هم از نظر ایشان «خطابی عمومی به همهی مردم است» که وعدهی خدا باریتعالی دربارهی «برانگیختهشدن مُردگان و وقوع قیامت» به حق است که مبادا غرق دنیا شد. دو آیه را دقیق دیدم و در شکوهِ درون، شکوفهباران کلام الله مجید شدم و از خیابان ارم (=آیتالله مرعشی) پیوستیم به سیل انبوه مردم در قم؛ شهر آغازگاه قیام و دعوت عدالت و انذار قیامت.
حرم حضرت معصومه س
نماد پاسداشت عمامه
عکس از : دامنه. راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
نمایی از سقف گنبد حرم حضرت معصومه س
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
تصویر شهید حاج قاسم
در کنار امام ره و رهبر معظم
حیاط مدرسهی فیضیه. عکس از : دامنه
وسط کارِ تظاهرات، خودبهخود یاد طاقِ نصرت با شاخههای شمشاد افتادم که چند سال اولیهی انقلاب در تکیهپیش و آقامدرسهپیش همهباهم و دوشادوش یکدیگر، بسیارجذاب و باشکوه برای ۲۲ بهمن برپا میکردیم و با پخش نوار آهنگهای انقلابی آن زمان از تریبون مسجد جامع دارابکلا، فضایی سراسر شاد و جشنی قشنگ و شورمند، برای مردم آن مرز و بوم میآفریدیم؛ خواستم با این رجعت ذهنی، به یادها آورده باشم که این جشن ملی، دیرینه است برای مردم این سرزمین.
من توی عمرم -که به شصت رسیدم- هنوز نیامده که درین تظاهرات (=در فارسی : پشتیبانیکردن) شرکت نکنم؛ همهساله، هر جای ایران که بودم به آن پیوستم. شرکتم در تظاهرات امسال هم، به همان انگیزهی برانگیزانندهی همهساله، مربوط بوده است، اما یک چیز امسال بر انگیزههای پیشین من اضافه گشت و آن هرزگانی بودند که اساساً به علت
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. چون شنبهی آینده مبعث مبارک رسول الله ص است، دیشب رُمان "محمد" ص را (که بر اساس زندگی آن حضرت توسط آقای "ابراهیم حسنبیگی" نوشته شده است) شروع کردم بخوانم. روزی بحیرا راهب نصرانی از محمد امین -که هنوز نوجوان بود و در کاروان ابوطالب س به سوی شام سوریه میرفت- پرسید: چه چیزی را بیشتر میپسندی؟ محمد امین پاسخ داد: تنهایی را.
ممنونم از دستاندرکاران
کتابخانهی یادگار امام ره قم
سرفصلهای این نوشتار شامل شرح:
۱. مفهوم تنهایی
۲. تشتی پر از خون!!!
۳. پیکِ انسان چیست؟
۴. شکست دوست شَرور سران
۵. ۱۰۰ شتر جایزه !
یکم: مفهوم تنهایی
همین مفهوم تنهایی را کمی باز کنم. تنهایی از واژگانیست که معانی بسیاری در خود جمع دارد؛ مصل فردیت، فرید، منفرد، تک، یگانه، وحید. انسان زمانی به کشف و اشراق میرسد و دانش در ذهنش طلوع میکند که بتواند برخی از ساعات در خلوت خود بماند. اساسا" آدم فکور فرصت تنهایی را از دست دهد از تفکر باز میمانَد. خلوت فکری تجلیگاه خرَد است. فرض اگر زندهیاد علی شریعتی و استاد شهید مطهری فرصتِ تنهایی نداشتند مگر میتوانستند هر کدام بیش از ۹۹ کتاب بنویسند؟! (گفتار یا نوشتار) این قدرتِ تنهایی بود که این اثر روحی را در آن دو گذاشت.
هر آدمی که به خرَد خود اهمیت میدهد باید ساعاتی از جمع بگریزد و در سایهی پربار تفرد بتواند فکر کند، به حساب از خودش پردازد، با خدا نجوا کند، کتاب بخواند، در جانش فرو روَد. کشفی، شرَفی، شوری، شقوقی، شیدایی بیابد. واقعا" حضرت امین ص پاسخ شگرفی به بحیرا داد؛ از همان سرآغاز شکلگیری حیاتِ حیاتبخشش، عظمت تنهایی و خلوتکردن را میدانست، عاشق کوه و غار بود تا در نهایت آرامش تفکر کند. اُمیبودن از نظرم یعنی سوادِ درونی داشتن، از نزد کسی یاد نگرفتن. محمد امین اُمی بود؛ دانشش از آن خودش و لدُنّیاش. چه پیامآور "خاتم"ی؛ معجزهاش هم کتاب
دوم: تشتی پر از خون !!!
به نام خدا. سلام. مبعث نزدیک است و دارم سراغ صاحبِ مبعث میروم. باورِ زودگذر در پیروی از محمد بن عبدلله رسول خدا ص نداریم که با کمترین کار انکاریون، دست از آیین و دین او بشُوییم. پیامبر ما حتی پیش از مبعث به عنوان "امین" مرد مروّت و فتوّت بود. بودنِ او در پیمان جوانمردان مکه، بالاترین اطمینان میان مکیان ایجاد میکرد. آن روز وقتی محمد امین، در برابر عاص -زورگوی قُلدر مکه- ایستاد که اموال یک تاجرمردِ ستمدیده را به زور ربوده بود، کسی گمان نمیکرد محمدِ یتیم ص بتواند اِحقاق حق کند و اموال آن تاجر را از دست عاص شَرور درآورَد. اما درآوُرد، و چشمان همه را خیره نمود.
محمد امین ما، سالها به لقمهی نان و جرعهی آب قناعت مینمود. چنان خودساخته و حنیف (=راستین درستکار) بود که محلِ رجوع همگان شده بود. روزها به بالای کوه و داخل غار حرا میرفت تا تمرین خودسازی کند و خردمندی کند. خدا هم از بَدو، او را مصطفای (=برگزیدهی) خود کرده بود و شگفتانگیزتر این که از همان داخل غار -نه در قصر و کاخ- به پیامبری مبعوث شد و حیرتآور هم اینکه، با آن که اُمی بود، خدا اما به او در اولین وحی، فرمود:
به قلم دامنه. یادگاری آیا گرفتهاید؟ به نام خدا. سلام. یک یادگاری، سه روز پیش به من داده شده؛ سنگ متبرّک حرم امام علی ع. کتابخانهی "یادگار امام" محلهی ما کتابخوانهای منطقه را دعوت به میز گرد کرد؛ برای دادن گزارش آخرین کتابی که از آن کتابخانه به امانت برده و خواندهاند. از جمله من. آن روز رفتم گزارش به میز گرد هم دادم و این هدیه را هم گرفتهام. (عکس انداخته و دین پست بار گذاشتم) از جناب آقای نیکزاد مسئول متعهد و متفکر کتابخانه و همکاران محترم و زحمتکشش بسیار ممنونم.
خواستم گفته باشم یادگاری گرفتن را دوست دارم، معنوی باشد هنوز هم بیشتر. چون روی آن قیمت و حد نمیشود گذاشت. اگر مثلا" ۱۲۵ هزار تومان پول میدادند با خریدن دو قُلوِه گوسفند در شکم هضم میشد و تمام. و یا ۲۵۰ هزار تومان هم میدادند تازه میشد یک کیلو و اندی تخم کدو که بی ضررترین آجیل است. (اگر کسی نقیض آن را میداند، بگوید تا اطلاعات نادرستی در صحن نگذاشته باشم) اما یادگاری متبرّک بارِ معنایی بلندی دارد. نگاه هرباره به همین هدیه مرا میبرَد به حرم امام علی ع که وقتی رفته بودم زیارت، صحنِ U شکل حرم -که سه صحنِ باز را با هم بدون درِ داخلی متصل نگه میدارد- برایم خیلی جذبه داشت. خصوصا" سمت صحن ساعت که ضلع شرق و طلوع خورشید است. داخل حرم بخش رواق حضرت ابوطالب س را هم خیلی میپسندیدم، چون نشست زائر برای توجه و عبادت را آرامش مطلق میبخشید. قبور عالمان در حرم هم جِلوهی درخشنده دارد. بگذرم. با قال استاد نجفی یادگار مرحوم «آقا»: یا علی. شما چی؟ یادگاری آیا گرفتهاید؟ | ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
مرحومه
حاجیه رقیه واحدی
نشر عکس : دامنه
قبر یوسف رزاقی
به قلم دامنه. با یاد و نام آفریدگارِ آفریدگان. سلام. بار دگر باید در غمِ غیاب یک مادر (درگذشتهی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱) باشیم که در زندگیاش طعم تلخ درگذشت دو فرزندش را چشید؛ موسی که در نوجوانی بر اثر سوختگی دردناک درگذشت و زندهیاد یوسف رزاقی که در راه تهران برای خرید البسه و مایحتاچ نیازمندان برای توزیع در شب نوروز، در هجدهم اسفند ۱۳۸۳ در نزدکی فیروزکوه بر اثر یک تصادف دلخراش، مظلومانه و تنها جان باخت. این مادر برای ماها سالها مادری کرده، مهربانی نموده، بین ماها با یوسفش فرق نمینهاده و داییزن صداش میکردیم. از نان تنوری بینظیرش تا سفرههای شام و ناهارهایش زیاد به ما خورانده؛ آن هم با اخلاقی راغب و چهرهی باز. دلم برای درد دوری دائمی این بانوی خوب، رنجدیده و بسیار زندهدل محلهی ما سوخت. اما چه باید گفت که قانونِ مرگ بر قبالهی سرنوشت همه دیده شده است. کما این که امام صادق ع میفرماید:
"میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچکترین و آسانترین آنها مرگ است."
حالا ای یوسف بیجبران ما، این هم مادرِ هجراندیدهی تو؛ آمده نزد تو بفرما. تسلیت دارم بر تمام تبار و تالی و باقییان و نوادگان و منتسبان ایشان. یاد «آقا» پدرِ یوسف -که ذاکر مطرح اهل بیت ع بود و دایی حسینعلی صداش میکردیم- را هم گرامی میدارم.
متن سید علی اصغر شفیعی دارابی: برای مادرِ من شعر کافی نیست. برای او که نگاهش همیشه مظلوم است. دلش گرفته و تنها نشسته در هیسی. برای ابر چه بخوانم؟ که ببارد برای غمهایش. صدا، دچارِ سکوت است. نگاه ، دچار سکوت است، برای مادرِ من نذر، چی دارید؟ کشید ماشهی تردید را در خود. فشنگِ حادثه سرد است؟ نه... داغدارِ انسانیست. چه حوصله دارید و میگریید. به مادرم بنویسید: «عشق... یعنی او». به یاد یار و رفیقم شادروان یوسفعلی رزاقی، درگذشت غمبار مادر سختکوش و مهربان، نجیب و صمیمی ام شادروانه حاج رقیه واحدی همسر شادروان حسینعلی رزاقی را به خانواده و خاندان واحدی و رزاقی تسلیت عرض نموده؛ از خدای مهرآفرین برای بازماندگان تسلی خاطر را مسئلت می نمایم. سیدعلی اصغر شفیعی دارابی.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. حزن و اندوه ابدی یک وفات غمبار تاریخ. در شب وفات رهبر عصر واقعهی عاشورا -حضرت زینب سلام الله علیها- یک نکته بگویم و بس که آن حضرت آن قدر احترام و حرمت داشتند که هر گاه به خانه وارد میشدند، امام حسین -علیه السلام- حتی اگر مشغول قرائت قرآن کریم هم بودند، قرآن را میبستند و به احترام مقام عظیم خواهرشان زینب عظما، بلند میشدند. الله اکبر.
از خدای باری تعالی مسئلت دارم تا شیفتگان آن بانوی عظیم دین و اخلاق و سیاست را در آن سرا، از شفاعتشوندگان ایشان قرار دهاد. با عرض تسلیت عمیق به وفاداران مکتب حضرت زینب. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
حاجی اصغر سعیدی و همسرش
روستا و تکیهی انجیلهی قم. ۱۳ بهمن ۱۴۰۱،
عکس از روی مستند "راه آبادی" : دامنه
خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۱ )
در روستای انجیله. خاطرهی مسموع بنده: به نام خدا. سلام. این عکسی که
انداخته و در بالا بار گذاشتم حاجی اصغر سعیدی و همسرشاند، از انجیله،
آخرین روستای قم در مسیر شمال غربی از شهرستان جعفرآباد استان قم، بخش
قاهان، سمت ساوه در نود و اندی کیلومتری شهر قم. اخیرا" برف سنگینی هم آمده
در انجیله که برنامهساز شوخطبع قمیِ «راه آبادی» را به آنجا کشانده.
دیدم کاملا". این دو، یک نمونهی تمامعیار در زندگیاند؛ انقلابی، دارا،
اما خیّر و نیکوکار، سرِ حال، مذهبی، مطلع از کشور. مرد گفته: خانمش را در
نقطه جوش عشقش، "غلامتم" میگوید. زن گفته: اول خدا بعد این مردِ من، که
دومی ندارد. عجب! حسابی هم چفتِ هم، مصاحبه نمودند هنگام سخن بر زانوی هم
ضربهی صمیمیت میزدند. به قول دارکلایی: انگوس زوونه. چی گفتند؟! نقل به
عین میکنم چون با گوشم شنیده و با چشمم دیدم و فوری یاداشت نوشتم که
گفتند: «اون شاهِ ملعون به روستا گاز و نفت نمیداد میگفت نداریم، ولی در
عوض توی حلقوم انگلیس از نفت، مفت پر میکرد. آقاخمینی وقتی آمدند، ایران
آباد شد و همه چیز داریم، آب، گاز، برق، تلفن، آبادی، امنیت و...» راستی!
تکیهی انجیله در سبک معماری داخلی و حیاط و سکوهای سرسرا و حتی نوع
عزاداریها کمنظیره. جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
آن روز بزرگ
به قلم دامنه: ده مشرق در الفاظ. به نام خدا. سلام. مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی از بنیانگذاران مکتب تفکیک که با کسب اجازه از مرحوم نائینی از نجف اشرف به مشهد مقدس مقیم شده بود در یکی از فرازهای مشهورترین کتابش "ابواب الهدی" (عکسی که از آن انداختم و متن گذاشتم) به زبانشناسی میپردازد و سخن از الفاظ میکند که خداوند علوم خود را در قالب الفاظ ظاهر ساخت. از نظر او به واسطهی همین الفاظ و کلمات است که هم تکلّم (=سخنگفتن) و هم تعلیم و تربیت ممکن میگردد. اساسا" ایشان دروازهی تعالیم را «معرفت نفس» میخواند که از الفاظ عبور میکند.
من بخش فارسی این کتاب را خواندم و فقط به ۱۰ مشرق (بر اساس برداشتهای خودم) اشارهی گذرا میکنم که ایشان آن را شرح کرده است. مشرق هم یعنی اِشراق و طلوع علم و معرفت:
کتاب ابواب الهدی
اثر آیت الله میرزا مهدی اصفهانی
با تحقیق و مقدمهی حسین مفید
از انتشارات مُنیر، چاپ ۱۳۷۸ در ۷۳۶ صفحه
مشرق اول: کشف جایگاه زبان و خطابهی زمان پیامبر ص است که خود لفظ پیامبر (=پیام بَر، پیغام بَر) نشانِ عظمتِ شأن لفظ و کلمه و حروف میباشد.
مشرق دوم: ناگزیربودنِ رسانیدن علوم الهی به تمام اعصار از طریق کلام. جز از طریق لفظ نمیشود آن را ابلاغ کرد.
مشرق سوم: کاهش احتمال سِحر و شعبده به سبب آشکاری لفظ با حس و ربطش با نفس و عقل.
مشرق چهارم: بیان علم و قدرت در قالب کلام از برترین مظاهر فرق انسان با حیوان است.
مشرق پنجم: الفاظ، تجلی علم است که مسائل و مُکوّنات (=مخلوقات) جهان را ظهور و بروز میدهد.
مشرق ششم: مزیت الفاظ، شکل معجزهآوری در انسان است با سادهترین اَفعال.
مشرق هفتم: علم الهی در قالب الفاظ، بزرگترین برهان بر پیغامبری پیامبر ص است که دعوت و تبشیر و اندرز و حکمت بر عهده دارد.
مشرق هشتم: شناساندن پیامبر ص به عنوان آورنده و مخاطب اُولای علم الهی در قالب کلمه و الفاظ، که «سلطانِ» (=حجت و دلیل) شرافتیافته بر بشریت است. اوست که مخاطب خداوند قرار گرفته با قدرت کلمه.
مشرق نهم: حُسن ظهور لفظیِ علم الهی، در واقع خارجساختن اُمت پس از غیبت، به قُربِ حضور و مخاطبهی شفاهی از طریق شجرهی ختمیهی احمدیه ص است (اشاره به خاتم الانبیایی آن اَشرف مخلوقات)
مشرق دهم: اعطای اَسرار خاتمیت به پیامبر ص از دریچهی کاربرد الفاظ است که دروازهی تربیت و تشرُّف به شریعت وی همین کلمات و الفاظ است؛ یعنی مسلمان با شنیدن الفاظ به دین درمیآید و دین را میفهمد، نه با زور و اکراه.
یادآوری مهم: مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی یکی از کسانی بوده است که معتقد بود باید به قرآن "نظرِ جمعی" انداخت یعنی هم باید با جامعیت نگریست، نه تک به تک آیات، و هم باید اخبارِ وارده در نزول و شرح حالات پیامبر ص در هنگام فروآمدن آن آیه را با دقت دید و فهمید. ۶ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام
سخن اول از ملا صدرا : او فراست را -که علم اسنباط از ظاهر به باطن است- نوعی الهام و حتی وحی میداند.
( الاسفار الاربعه ص ۵۱۹ )
سخن دوم از ملا صدرا : فرق وحی و الهام تنها در شدّت وضوح و نورانیت در دیدن فرشتهی الهامبخش است، نه در اصل فیضان یا قابل مفیض وحی و الهام.
( الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۹ )
رجوع شود به ص سیصد و چهل کتاب "زیباییشناسی صدرایی"
به این پست بنده در اینجا هم میتوان رجوع داشت.
به قلم دامنه. مباحث دینی. سیزده جام در نهاد پیامبران. به نام خدا. سلام. روشن سازم که جام در یک معنا، پیاله و آینهی معاینهی انسان در همهی ابعاد است. من آنچه درین نوشتهام میبینید از خواندن و مطالعات آثار بیدل دهلوی آموختم، هم او که عقل را "روح اعظم" میدانست و برای آن، جام پیامبران -علیهم السلام- دنبال مینمود تا انسان را دینی و عرفانی نگه دارد. سیزده جام به برداشت بنده در آثار او:
جام حضرت آدم ع : اَسرار دو عالَم را در خود نهفته دارد.
جام حضرت ادریس ع : نشئهی علم و درس و صنعت و آگاهی است.
جام حضرت نوح ع : به اعتدال درآوردنِ بیاعتدالی و ناموزونی است.
جام حضرت یونس ع : چلّهی عروج به معراج یقین است.
جام حضرت ابراهیم ع : دو نشئه دارد: یقین و تسلیم.
جام حضرت یعقوب ع : وارستگی است.
جام حضرت یوسف ع : عشق و حُسن است.
جام حضرت داوود ع : عشق و طرَب (=شادی و شعَف و وجد درونی) است.
جام حضرت سلیمان ع : قدرت اعتباری عدل و داد و کرَم است.
جام حضرت ایوب ع : نشئهی شکیبایی و بردباری است؛ صبر ایوبی.
جام حضرت موسی ع : نشئهی معرفت و جوشش و تلاطم شگفت است.
جام حضرت عیسی ع : چگونگیِ رسیدن به مقام مسیحایی است.
جام حضرت محمد -صلی الله علیه و آله و سلّم- : قوس صعودی با وجود مبارکش به اِکمال میرسد؛ اَشرف مخلوقات.
در مورد سیزده جام پیامبران -علیهم السلام- توضیحی در زیر نوشتم:بنده به عمد لغت معاینه و پیاله را کنار جام آوردم. معاینه از ریشهی عین (=چشم) میآید. یعنی با چشم چیزی را دیدن. در هر خانهای چند جام آینه است هر کدام در جایی و چندین پیاله است و هر کدام برای کاری. در پیالهی آب، آدم میتواند خود را مشاهده کند چنانچه در آینه. و هر بار هم، سر و وضع خود را مرتب نماید؛ از شانه تا هر آرایه. این دو متاع صورت را نشان میدهد اما جام و آینهی پیامبران ع سیرت را. خواستم با این مثال گفته باشم انسان باید خود را در جام پیامبران ع ببیند و از هر پیامبری درس مخصوص خودش را بگیرد. مثلا" حضرت ابراهیم ع که برای یقین و تسلیم در بوتهی آزمونهای بسیار سخت خدا گرفت و هر بار ظفرمند بیرون آمد. پس در جام ابراهیمی ع آدمی میتواند تمرین تسلیم و یقین کند و خود را بسازد و عیوب خود را درین جام ببیند و رفع کند. بگذرم. حالا بیا جام محمدی ص را ببین. دیگر تمام فضیلتها و عصارهی آوردههای انبیا ع درین آینه و جام جمع است، چرا که رسول ما خاتم ص است. دیگر اگر کسی خود را در جام امام علی ع و حضرت اباعبدالله ع و حضرت زینب سلام الله علیها مشاهده کند حساب ندارد، از بس درین سه جام، حاصلِ جمع همهی ظرافتها و دستاوردهای انبیا ع و خودِ حضرت ختمیمرتبت رسول الله ص، دیده میشود.
پیش ازین سه شنبه، ۱۷ آبان ۱۴۰۱ متنی با عنوان انسان کامل از نظر بیدل و حافظ در همین دامنه نوشته بودم که رجوع به آن ممکن است بر خوانندگان شریف مفید باشد.
به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۸ ) به نام خدا. سلام. حالا جبههی جوفیر است تابستان ۱۳۶۲ است. آق سید عسکری شفیعی فرمانده دسته است و من معاونش. کجا؟ گردان مسلم بن عقیل ع در جبههی جوفیر مابینِ کوشک و طلاییه (نگاه شود به نقشه) که وسط کار، ما را کشاندند سوسنگرد برای دیدن یک آموزش فشردهی عملیات. معلوم بود هر وقت گردانی را از خط مقدّم به عقب میکشانند و تمرین رزم میدهند، بوی عملیات میآید. در آن یک هفته، در درختزارهای انبوه سوسنگرد که استتار داشت روزهای سختی را طی میکردیم؛ خوراک را عالی کرده بودند، فضاها را معنویتر ساخته بودند، بزرگان اخلاق را برای ما میآوردند تا شارژمان کنند صاف بریم بهشت! و رایگان شهادتطلب! شویم. قبلا" هم گفتم یک شب هم اسطورهی پرهیزگاری آیت الله ایازی عالِم شهیر رستمکلا را -که در اَفواه طلاب "آقاجان" معروف بود- آورده بودند که آن مرحوم ما را به مواعظی پیوند زده بود که انگار از ماندن درین دارِ فنا هر آن باید صرفنظر کنیم و پر بکشیم فردوس بَرین یا جنت المأواء که ملائک منتظر ما هستند و اگر نرویم آنان مغبون! میشوند و محزون! من هم عاشقپیشه! مگر دل دارم به اینآسانی زمینِ نقد خدا را ترک کنم بروم روی اَعراف (=بلندیهای) برزخ، منتظر بنشینم برای بهشتِ نسیه! و منتظر قیامت بمانم! نه؛ دنیادوستی (نه البته دنیازدگی) یک عُلقهی قهّاریست که همه دوست دارند در مزرعهی دنیا ویشته بَموندِند و لذایذ هر چه شدیدتر بچشند!
تابستان ۱۳۶۲ جبههی جوفیر
از راست: سید عسکری شفیعی،
جانباز محمد بازاری جامخانه و بنده
جبهه تابستان ۱۳۶۲ . بنده. پس از بیمارستان
رفته بودم ستاد جنگ در اهواز پیش حسن آهنگر
جبهه جوفیر. تابستان ۱۳۶۲ . از چپ: بنده
آق سید عسکری شفیعی پاسدار منصوری گرگانی
آقا مسافری از روستای جاده ساری قائم شهر
جبههی جوفیر. تابستان ۱۳۶۲
جمع ما: آق سید عسکری، بنده (نشسته)
محمد بازاری و شعبان معافی و شهید آبیان ساروی
(مرد مُسن عکس معلم بود، انسانی بسیار باتقوا)
و سایر همرزمان که برخی از آنان بعدا" شهید شدند
و ما را محزون گذاشتند و به معراج عروج نمودند
نمیدانم چه غذاها و مایعاتی در سوسنگرد به ما خورانده بودند که من و تعدادی دیگر از رزمندگان یکباره مثل کسانی که سوختنِ زغالتَش آنان را گیج و گنگ بر زمین میاندازد، افتادیم. یک زمان دیدم سر از بیمارستان جندی شاهپور اهواز سر در آوردم. وزنم چند کیلو، کم شد، آن قدر هم کاهش، که به نیِ قلیون شباهت میزدم. (عکس بالا که پس از بیمارستان رفته بودم ستاد جنگ پیش حسن آهنگر کِل مرتضی) بعد باید به گردان میپیوستم که برای بردنشان به یک عملیات، مهیاشان میکردند. نمیدانم بر آنان چه گذشت و گمانم عملیات با نفوذ جواسیس، لو رفته بود و بر سر بچهها چه رفت را حضور ذهن ندارم. اما یادم است مجدد همان خط خاکریز قبل، تحویل گردان ما شد و من به آنان پیوستم.
کشکولی: فکر کنم گوشت من تَل است (=تلخه میدهد) که هر وقت، وقتِ شهادت میشد، یک چیزیَم میشد که زنده بمانم! اینجا هم بیمارستان ناجی من شد! لابد خدا ماها را زنده گذاشت تا ببینیم: هم درخشش شگرف انقلاب را، هم فسادی که عدهای چون موریانه در این شجرهی طیبه انداختند و هم انگشتشمارانی که هر بار دنبال بهانهاند تا ثمرات انقلاب را کِرمو کنند و غربِ سارق را پای سفرهی ایران فرا بخوانند! و کشور را تحویل تمدن برهنهی مغربزمین دهند! ولی کور خواندند!
لامصّب! این آق سید عسکری شفیعی ضدِ ضرب بود، توی اون جبههی داغ و پرماجرا، نه مریض شده بود، نه مجروج و نه حتی یک بار سردرد گرفت یا به اَشنیفه! و جَخت! افتاد. روزی مرا به بیمارستان صحرایی پشت جوفیر برد، من نمیتوانستم دکتر را حالی کنم حالتم چطوری است. آق سید عسکری به دکتر گفت: آقا دکتر! این سرش بیلینگ بیلینگ میکند. دکتر فکر کرد آقا عسکری، هندی صحبت میکند! گفت چی میگی؟! سید عسکری انگشتان دستش را به حالت روشن و خاموش شدن چراغ قوه، چند بار پشت سرِ هم، باز و و جمع کرد و گفت سرش این جوری درد میگیرد! من زدم زیرِ خنده در حد غش! که نتوانستم کنترلم کنم. بگذرم. جبهه چه چیزهایی که شکل نمیگرفت. سه شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
قسمت هفتم
نوشتههای متنوع، مسائلروز و نظرات ردوبدل شده:
مسائل روز
چند خبر، چند نظر
به نام خدا. سلام
امروز یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ از چهار روزنامه چهار خبر نقل میکنم و چهار نظرم را در.
خبر یکم : روزنامهی "آرمان امروز" وابسته به کارگزاران سازندگی و اعضای بیت مرحوم رفسنجانی نوشته: "اصولگراها به دنبال حذف «جمهوریت»"
نظر : لابد شما جناح اون وریها لاشهی دوم نظام یعنی «اسلامیت» را میخواهد قیجی کند! حراج انقلاب اسلامی!! یعنی این همه مفت و راحت و مجانی؟!
خبر دوم : روزنامه "آفتاب یزد" هم عکسی را تیتر زده و نوشته: محدودیت جدید طالبان برای دختران افغانستان؛ طالبان ثبت نام دختران را در آزمون سال آیندهی دانشگاه ممنوع کرده.
نظر : در عوض ایران از یک سو سهم زنان را در کنکور و رشتهها زیادتر کرده است و از سوی دیگر هنجارشکنی یک عده هم برای نشان دادن مو و آرایش خود غلیظتر شده است!
خبر سوم : روزنامه اطلاعات تیتر زده: سدهای تهران فقط چند هفته تا خشکی کامل فاصله دارند.
نظر : قابل توجهی آنانی که کنار استخر و سونای خود، لم میدادند و آب و برق نجومی مصرف میکردند و مثلا" میخواستند این انقلاب را به کمک چند چهرهی بوقلمونصفت و ملوّن! از بین ببرند.
خبر چهارم : روزنامه «مهد تمدن» نوشته : نیاز اورژانسی به ترمیم کابینه.
نظر: حجت الاسلام آق سید ابراهیم رئیسی آن قدر !! مأخوذ به حیا است که چندان رغبت به ترمیم نمیکند! او دولتش «دستور» است فقط. کردند، که هیچ. نکردند هم باز هم دستورا" در دستور.
یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه
سلام آقا مصطفی. رانتِ اطلاعات
(=درآمد از راه فرصتطلبی) یعنی همین. آنان همواره خبر دارند کجای پایتخت و
چه سرمایهای مستهلک (=نابود) نمیشود؛ لذا آوردههای مردم را به جای بردن
به سمت تولید و سرمایهگذاری و اشتغال و دادن بازدهی پولی به مردم، وارد
زمینخری و سوداگری میکنند. بانکها که محل پولهای امانی مردم است، به
مردمی که پول میگذارند، ۸ درصد سود میدهد و همان پول را وقتی وام میدهد
بالای ۲۴ درصد. خرسندم اساساً با هیچ بانکی تا به امروز سر و کار نداشتم و
تنها کارم به بانک فقط جابجایی آنی است و بس. از دقت شما در برخی از
موشکافیها سپاس. با ارادت: ابراهیم.
سلام مجدد جناب آقا مصطفی. صحیح میدانم استدلال و مثال شما. ذهن خلاق شما در بحث بسیار اثربخش است. در مطالعهی کتاب "چهل حدیث" یا همان «اربعین» امام خمینی ره در چند سال پیش، به قاعدهی قشنگی بر خورده بودم که در ذهنم همان زمان نقش بست. امام در آخرای کتابش فرموده بود:
"میسور با معسور ساقط نمیشود."
یعنی اگر چیزی شدنی شد، با سختی از گردن آدم بیرون نمیافتد. باید آن را به سرانجام رساند، ولو معسور (=سخت و با عُسر و حرَج) باشد. وقت نماز قم داخل شد و بیشتر نتوانستم بنویسم. ممنونم.
قبر مادربزرگمان کبل فاطمه طالبی
و پدرمان مرحوم حاج شیخ علی اکبر طالبی دارابی
ابن ملا علی ابن ملا حیدر ابن ملا طالب واقع در مزار
روستای دارابکلا میاندورود مازندارن. عکاس: دامنه
از راست: قبر مادربزرگمان کبل فاطمه طالبی
و پدرمان مرحوم حاج شیخ علی اکبر طالبی دارابی
ابن ملا علی ابن ملا حیدر ابن ملا طالب
و برادرمان شیخ حیدر طالبی. واقع در مزار
روستای دارابکلا میاندورود مازندارن. عکاس: دامنه
قبر مادرمان حاجیه ملا زهرا آفاقی دارابی
فرزند مرحوم شیخ باقر آفاقی واقع در مزار
روستای دارابکلا میاندورود مازندارن
صبح پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ عکاس: دامنه
قبر مادربزرگ مادریمان سیده زینب صالحی
نوادهی آیت الله سید صالح صالحی
(اولین پایهگذار مدرسهی علمیه دارابکلا)
همسر مرحوم آق شیخ باقر آفاقی