دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب اسفند ۱۴۰۱ دامنه

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. آخرین روز سال ۱۴۰۱ است، گفتم به موضوعی بپردازم که تمام یک فصل از چهار فصل سال را اشغال کرده بود؛ اغتشاشات پاییز. هیچ تردیدی نیست که نسبت به بحران پاییز، جامعه شاهد تعدّد مواضع افراد و جریان‌ها بود. تاریخِ این قطعه از انقلاب اسلامی در دل خود واقعیات، شایعات، جعلیات و بیانیاتِ عجیبی را مضبوط یافت. اگر با نگاهی کاملا" سفید نقطه‌ی شروع آن را تبرّی حقیقی از یک رفتار ارشادی خام و بدشکل بدانیم، نقطه‌های بعدی آن نشان داد که منتقمین و مسلحین علیه‌ی نظام نه تنها سوار بر موج شدند که شتاب کرده یک برنامه‌ی فشاری فشرده‌ی طراحی‌شده‌ی بیرون مرزی را جلو انداختند تا از فرصت پیش‌آمده بالاترین بهره‌برداری را بکنند. بگذرم. زیرا شرح حادثه که آشوبی بی‌قدوقواره از سوی براندازانی هرزه و دریده بود، دخلی ندارد. خواستم فقط سه مورد را برجسته کنم تا از آن دانشی / تجربتی کسب و دشت کرده باشیم:

 

یکم: واقعا" فریاد اعتراضی را (که همواره به خاطر مصلحتی مهمتر به نام حفظ انقلاب اسلامی، آن را فروخفته نگه می‌دارند) باید از فشار آشوبگری سوا کرد و کوشید ضعف‌ها، حتی خطاها را اگر نتوان از بین برد دست‌کم از آن کاست. مثل سه ضعف و خطای راهبردی به ترتیب زیر:

 

الف > محدودسازی دایره‌ی انتخاباتی و به انحصاربردنِ آن در تفکر بسته و حقانیت‌پنداری که فقط ارادت‌سالاری به جریان سیاسی و حزبی خود را شایسته‌ی سیاست‌ورزی می‌داند و در نتیجه دست به حذف رقیب از طریق پناه‌بردن به شورای نگهبان می‌زند تا مسیر خود برای کسب (=بخوانید: تصاحب و صاحب‌شدنِ) قدرتِ تقنینی، اجرایی، قضائی را، جاده‌ای صاف و بدونِ موانع (=رقیب انتخاباتی) ببیند. این خطا و انحراف راهبردی ضربه‌ی مهلکی بر پیکر جامعه‌ی مذهبی سیاسی وارد می‌کند که در انتها به شقاق می‌انجماد و گرچه جریان برانداز به راحتی قادر نیست از میان این معترضین یارگیری کند، ولی به هر حال میل افراد اعتراضگر را قلقلک که می‌دهد.

 

ب > سپاه پاسداران که قوانین و فرمان‌های ولی‌فقیه، آن را مستقیما" متکفّل ساختنِ ارتش ۲۰ میلیونی و حتی بیشتر کرده است، و کارِ حفظ و ایجادِ امنیت پایدار را به او سپرده است، سه کار را از دستورِ کار یا به قول رایج سینِ برنامه بیرون نیندازد: ۱. نهادی برای همه است، نه فکر و جناح خاص. این نهاد عالی‌رتبه و جان‌فدا باید خود را به گونه‌ای بسازد (در مدل آموزش و روند رفتاری عمومی) تا مردم آن را عین‌واره‌ی شهید حاج قاسم ببینند که گفتار و کرداری کرد که مکتب و منهَج شده است. ۲. دروازه‌ی این نهاد باید به روی ورود همه‌ی مردم جهت تبادل دیدار و شنیدار و گفتار باز باشد. ۳. رایزنی مردمی این نهاد خادم ملت و انقلاب لزوما" باید بر اساس منافع ملی صورت گیرد نه منافع جناحی.

 

ج > روحانیت باید از انقلاب اسلامی دفاعی بدون تردید داشته باشد، شکی درین نیست، اما این نهاد دینی -که در مجاورت تقدّسات زیست می‌کند و همواره مأموریتی از سوی امام عصر عج بر گردن دارد تا محل رجوع مردم و مؤمنین برای رفع و رفوی مسائل عدیده‌ی آنان باقی بماند- نباید خود را به یک مرکزِ پیرو و تابع و حرف‌شِنو جهت توجیه رفتارهای دولتی تقلیل و تنزّل دهد. نمونه‌نمازهای جمعه، نشان می‌دهد دستِ اصلی قدرتِ روحانیت -که همان خطیبان جمعه‌اند- به‌شدت ناقص و بُریده‌شده، است تا آن حد که نتوانسته‌اند میان حکومت و ملت حرف حق را نطق کنند. دائم بر اساس سرنوشته‌هایی که برایشان ارسال می‌شود، سخن می‌رانند. اینان را مثال زدم چون دستِ حوزه در میان حکومت و مردم‌ است. ارزیابی جامعه ازین نهاد دینی و شبکه‌ی گسترده‌ی نمازجمعه به نظر می‌رسد چندان رضایت‌بخش نیست، هیچ، گلایه‌واره هم هست. امامِ جمعه همزمان باید زبانِ گویا و شجاع و پارسای سه عرصه باشد: مردم، حکومت، دین. و در هیچ کدام نباید از حقیقت امر دست بردارد و اسیر توجیه و کتمان واقعیت گردد.


دوم: دست و زبان و ذهن و پاهایی در جامعه به‌فوریت و وفور فعال شده‌اند که دائم می‌کوشند از نظام، فقط و فقط ضعف را پمپاژ کنند. اینان دو دسته‌اند:

 

۱. دسته‌ای منتظرین و سردرگُمین که جایگزینی این نظام با نظامِ در راه! را انتظار می‌کشند، نظامی نامعلوم، که فقط شعار دارد، آن هم شعارهایی واهی و پوچ . و کسانی آن را پیش می‌رانند که نه فقط در اندازه‌ی آن نیستند که نام بردنِ اسمشان هم کسری و شرم می‌آورد.

 

۲. دسته‌ای انقلابی مذهبی سابق که اینک بر سر تشدید خطاهایی که از درون قدرت آدرس می‌دهند، بر سرِ دوراهی گیر کرده‌اند؛ نه دل دارند مسیر براندازان بروند که اساسا" آنان یا آن مسیر را، ناشایست و نامطلوب و خطاآلود می‌دانند و نه میلی در آنان باقی مانده که همچنان ازین نظام، دفاعی داشته باشند. اینان شقوقی هم دارند که وقت می‌برَد گونه‌شناسی کنم. مثلا":

 

روزنامه‌ی جمهوری اسلامی که دیربازی در یک بازیِ باخته، به افق مرحوم رفسنجانی به نوشتن می‌نشیند و بارها بدون تعارف از آقای مهندس میرحسین موسوی (در تز مشهورش: قانون اساسی بدون تنازل) دفاع صورت می‌داده است، اما روز یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ (به نقل از سایت تیک) از آن موضع واژگون شد و تز جدید میرحسین را رسما" درهم کوبید. این هم نوع بیان آن:

 

"ملاحظه‌ی دیگر، بازگشت به قانون اساسی است. پیشنهاد کسانی که از کنارگذاشتن قانون اساسی سخن می‌گویند، نه منطقی است و نه عملی. مردم ایران برای برپائی نظام جمهوری اسلامی جان و مال خود را فدا کردند و اگر به قانون اساسی این نظام به درستی عمل شود، این اقدام قطعاً کشور را پیشرفته و مردم را سعادتمند و مرفه خواهد کرد. مشکلاتی که اکنون داریم به دلیل عمل‌نکردن به قانون اساسی است. اگر نقصی هم در این قانون وجود دارد، چاره‌ی کار برطرف‌ساختن آن است، نه عبور از آن و روی‌آوردن به قانون اساسی دیگر."

 

سوم: عیب‌های وارده بر نظام ناشی از نظریه‌ی انقلاب اسلامی و گفتمان "ولایت فقیه" نیست، عیب، در جاهایی مثلِ: میلِ مدیران به کسبِ سود شخصی، گماردن نالایقان به جای شایستگان، نظارت دست‌سپردگان، تعارف حکومت با فاسدان، گرایش مادیگراییِ برجاماندگانِ دایره‌ی قدرت، ضعف عمومی روحانیت در تذکر و نظارت. و در یک کلمه نفوذ و چربِش افراد به جای قانون، است. انقلاب اسلامی در ذات خود، اگر هم نقصی داشته باشد راه آن شورش نیست، اهل حل و عقد با کسب مشاورت مدام از ملت (روش استمزاجی یعنی مزه‌ی حرف مردم را فهمیدن) دایره‌ی رایزنی و کنکاش ملی را راه‌اندازی کنند تا به جای خیابان، دفاتر قدرت موانع و موریانه‌های درون نظام را درمان کنند. این روش هم سیاست خارجی ما را قوی‌تر، میدانی‌تر، مردمی‌تر، فنی‌تر و پروتکل‌پذیرتر می‌کند و هم دسیسه‌های طراحی بیرونی را خنثی و هم سردسیسه‌های غرق در پندارهای وهمی و خیال‌های واهی را یخ می‌سازد. | ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه

  • دامنه | دارابی

 

عکاس: دامنه

میرزا حسن لاهیجی فرزند ملاعبدالرزاق (فیاض) لاهیجی و‌ نوه‌ی دختری حکیم ملا صدرا است. (اهل لاهیجان گیلان) پدرش عبدالرزاق لاهیجی متکلم شیعه قرن یازدهم شاگرد حکیم ملاصدار و جانبدار حکیم بوعلی سینا، صاحب کتاب‌های "گوهر مراد"، "سرمایه‌ی ایمان" و "شوارق الالهام". این قبر سرِ خیابان چهارمردان قم در صد متری حرم حضرت معصومه س کنار خیابان آیت‌الله مرعشی نجفی واقع است. روح پدر و پسر شاد.

  • دامنه | دارابی

کتاب نوشته‌ی دکنر ن. بختورتاش

«حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت»

 

به قلم دامنه: سه امر و نهی درخشنده‌ی داریوش یکم. به نام خدا. سلام. این روزها تا نوروز ۱۴۰۲ کتاب «حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت» را در دستِ مطالعه و یادداشت‌برداری دارم. نوشته‌ی دکنر ن. بختورتاش. کتابی درباره‌ی ایران که دو سده رهبری جهان را در دست داشت. در صفحه‌ی ۴۴۵ به نوع‌دوستی پرداخته است که چون مهم است، بدان می‌پردازم. آنچه من فهمیدم (البته به نقل این کتاب) تاریخ گواهی داده که داریوش هخامنش یکم از راه «نوع‌دوستی و گرایش به تکامل فکری و همچنین پرهیز از بت‌پرستی» نمایندگانی به کارتاژ (تونس فعلی در شمال آفریقا) فرستاد و از کارتاژی‌ها خواست از سه چیز بپرهیزند. آن سه چیز چه بود؟ در زیر ردیف می‌کنم:

 

- از قربانی‌کردن انسان در راه بت‌ها.
- از خوردن گوشت سگ.
- از دفن مُردگان خود به جای سوزاندن.

 

چیزی هم به این متن امروزم بیفزایم: داریوش یکم، چهارمین شاهنشاه هخامنشی بود در ۴۸۶ پیش از میلاد زاده شد و در ۵۲۲ درگذشت، داماد کوروش کبیر بود. او شورش‌های داخلی ایران را با قاطعیت سرکوب کرد و دایره‌ی وسیع فرمانروایی هخامنشی را در بیرون از مرزهای ایران، باز هم وسعت داد.

 

حالا با این یادآوری می‌خواهم برگردم به همان سه نهی او به تونسی‌ها. او تقریبا" پیش از ۱۱۰۰ و اندی سال قبل از تولد دین اسلام، دست به این سه توصیه‌ی جهانی زد؛ به عبارت امروزی، آمرانه "امر به معروف" نمود و مقتدرانه "نهی از منکر" کرد.

 

اسلام هم وقتی بر قلب آن عبادتگرِ امین و حنیفِ درون غار حرا، حضرت محمد بن عبدالله‌ی مصطفی -صلّی اللّه علیه و آله- نورِ پیامبری تابانده، پیش از هر چیز بر توحید و یکتاپرستی خدای باری‌تعالی، دست گذاشته و از بت و بت‌پرستی و همه‌ی آداب جاهلی آن، نهی اکید صادر کرده.

 

سگ (=کَلب) را کنار خوک (=خنزیر) حرام‌گوشت دانسته و حتی جزوِ نجاسات معرفی کرده تا جز در وادی دام و گله و پاسبانی و نیازهای ایمنی، کسی سگ را برای خوردن یا آمیزیدن پرورش ندهد. و فقط در نهی سوم داریوش نظر اسلام فرق دارد؛ همان دفن مردگان را امضاء کرده است که داریوش سوزاندن را توصیه می‌کرده که فرهنگی هندی بنگالی بوده.

 

نکته: به اسلامِ آسانگیر، گیر می‌دهند! حال آن‌که از دین ما نزدیک ۱۱۰۰ و اندی سال زودتر، خودِ داریوش بزرگ هم، خوردن گوشت سگ را نه فقط برای ایرانی که برای بیرونی نیز منع می‌نموده. حالا برخی‌ها با دورزدنِ تعالیم ایرانی و آموزه‌های اسلامی، سگ را تا به اتاق‌خواب‌های خود برده‌اند و این حیوان را -که کارهای ویژه ازو برای خدمتِ انسان، ساخته است- از شوهران و همسران و فرزندان و همنوعان خود نزدیک‌تر به خود، می‌بینند و نزاکت رفتاری خود را تعطیل و پُشت و به فرهنگ بیگانگان رو و خو کرده‌اند.

 

هان! زنهار! نمی‌گویم حضرت محمد امین مصطفای ما (ص) کجایی که ببینی برخی چه با خود  و دین‌آموزه می‌کنند؟! بلکه همان داریوش بزرگ هخامنش را صدا می‌زنم: که آی مردِ درنوردیدن مرزها و آی شاهنشاه جهان‌گشا، کجایی که بیایی ببینی آن زمان نه فقط مردم سرزمین خود را از سگ‌بازی، بازمی‌داشتی که تونسی‌ها را هم امر و نهی می‌نمودی از اکل سگ خودداری کنند، اینک همشهری‌های خودت سگ‌باز شدند و خیال می‌کنند مدرن‌بودن و نوبودن و مُدِ روز شدن در دنیای مدرنیته، یعنی پوشک‌پوشیدن به تن سگ و بامشی و گربه! و قلّاده بستن و کلاه‌دوختن بر سر سگ و شاهین و شامپانزه!

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: مسائل روز به نام خدا. سلام. قرار بود در چشم‌انداز ۲۰ ساله، ایران در منطقه مقام نخست باشد. برخی سیاسیون درین‌باره برین باورند که ایران فقط در دو موضوع هسته‌ای و توان دفاعی دست برتر یافته است و فقط این بخش از چشم‌انداز "عملیاتی شده". لذا پیشنهاد می‌دهند حال که ایران در قدرت دفاعی پیشرفت کرده است، باید دیپلماسی خود را فعال کند. خواستم این را بر اساس دیدگاه خودم مقداری باز کنم.

 

یکم: فکر کنم -بلکه بهتر است بگویم: یقین دارم- که ایران در برخی از مسائل دیگر هم، در منطقه از سایر کشورها پیشی گرفته. مانند پزشکی، نانو، فنون، صنایع، رشد تحصیلی، امنیت پایدار.

 

دوم: با آن که چنین رشدی شتابان روی داده است اما در یک پروژه‌ی مرموز، پول وطن از زمان دو دولت آقایان حجت الاسلام حسن روحانی و حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی، به ورطه‌ی دلّالی افتاده و همین مردم را دچار تشویش و دلشورگی ساخته. من حدس می‌زنم (البته قریب به یقین) چون این دو دولت در ذخیره‌ی ارزی کمبودهایی دارند، فکر می‌کنند به گران‌فروشی دلار به بازار، کسری بودجه‌های خود را جبران می‌کنند، کاری که نه فقط میانبُر و راه‌چاره‌ی استثنایی نیست، بلکه ضربه‌ی مُهلک بر پیکر اقتصاد کشور و سقوط پول ایران است. پول، پله پله باید ارزش ریالی پیدا کند اما عملا" پله پله بلکه نردبان به نردبان سقوط می‌کند.

 

سوم: با دیپلماسی فعال، هیچ دولتی زیان نمی‌کند. خودِ دیپلماسی، نوعی فن رابطه‌ی رسمی با رئیسان و نمایندگان رسمی کشورهای دیگر است برای پیداکردن بهترین و آسان‌ترین رابطه با همدیگر. چه کسی با این فن می‌تواند مخالف باشد؟! مگر آن که عاقل نباشد! بنابرین، مشکل در جای دیگر است؛ در کجا؟ در این که مسائل میان کشورها (با دخالت یا بدون دخالت دست‌های آلوده) همچنان انباشت شود و در دو طرف، انگیزه‌ی به کارگیری فن دیپلماسی، کاهش یاید. حال که کشور به بالاترین مرحله‌ی توان بازدارندگی رسیده، مردان سیاست آن باید از آن برای دیپلماسی بهره بگیرند. مثلا" همین الآن با آن که جمهوری آذربایجان عملا" زمینِ بازی اسرائیل علیه‌ی ایران شده، عادی‌ترین کار باز هم دیپلماسی است زیرا دیپلماسی یک کار دائمی در نظام سیاسی است و حتی کشورها به جنگ هم رفتند نیز، درِ دیپلماسی را به روی خود نمی‌بندند، زیرا نهایتِ جنگ هم، بلاخره میز مذاکره است. قدرت‌های نوظهور، همیشه موانعِ پیش رو دارند؛ زیرا قدرت‌های مسلط آنان را دست‌کم رقیب و در نهایت حریف و حتی خصم خود می‌پندارند و این ایجاب می‌کند فن دیپلماسی با بالاترین رایزنی و بازکردن بهترین روزنه، جزوِ رفتار رایج کشور شود حتی با دولت‌هایی که در رویارویی با ایران کم نمی‌گذراند.

 

نتیجه: دایره‌ی نخبگانی قدرت سیاسی در ایران به نظرم فشل است و تا به حال نتوانسته‌اند نفعِ قدرت نظامی ایران را -که به مدد ارتش و سپاه ایجاد شده و شگفتی جهان را با ایجاد جبهه‌ی مقاومت برانگیخته است- در مناسبات سیاسی دولت‌های خود به‌درستی به کار گیرند و از آن در برابر معاملات سیاسی، سود ببرند. دولت سیزدهم هم سیاست خارجی خود را دقیقا" معلوم نکرده و سر در گم است. به خاطر همین، در اقتصاد ممکن است به دورنمای برنامه‌ی‌های خود نائل نیاید. این وسط، نقد دولت رخ می‌دهد زیرا بر دهان جامعه لگام نمی‌شود بست. ازین رو ممکن است نقّادی‌ها به حسابِ حمله به دولت ارزیابی شود. چرا؟ چون در نگاه پاره‌ای از حامیان دولت ۱۳ این دولت دقیقا" همان دولت ارزشی‌یی هست که سال‌های سال در فکر شکل‌گیری آن بودند که از منظر آنان توانسته بساط دولت قبل را جمع کند؛ دولتی که نماینده‌ی تفکر مرحوم رفسنجانی بوده است و با رهبری معظم نظام زاویه‌ی علنی و مخفی داشته است. پس؛ خود چندان مصلحت نمی‌بینند این دولت  را با نقد بی‌تعارف، به دردسر بیندازند. البته همه فهمیدند که رقابت درون‌جناحی هم در برابر این دولت بروز کرده است. مثلا" آقای محمدرضا باهنر، که دولت فعلی را فاقد توان و تخصص برای اداره‌ی کشور می‌داند و فکر آقای علی لاریجانی را گره‌گشا معرفی می‌کند. بگذرم. فقط روشن کنم خدمات این دولت را نفی نمی‌کنم و بارها شماره هم کرده‌ام. | ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

  • دامنه | دارابی

 

پای انارقلت | ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ |

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

...

 

 

...

 

 

من و حمید رضا طالبی

پای انارقلت | ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ |

 

 

نمایی از زیر اناقلت روستای داراب‌کلا

 

 

عکاس تصاویر بالا: حمیدرضا طالبی

 

 

و این هم عکسی از داداش حیدرم

که به رحمت خدا پیوست. روز تشییع جنازه‌ی

مرحوم آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی

  • دامنه | دارابی

قسمت دهم

نوشته‌های متنوع، مسائل‌روز و نظرات ردوبدل شده:

مدرسه فکرت، هیئت، نغمه

پرسش سوم

در آستانه‌ی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق می‌شود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه می‌اندیشید؟ این حق در مال همه‌ی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزه‌ی دینی و پیاده‌کردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشه‌کن و تمام نمی‌شود، ولی آیا این اشاره‌ی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوه‌ی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوه‌ها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟

مدیریت مدرسه فکرت

پاسخم به پرسش سنجاق‌شده‌ی سوم

 

به نام خدا. سلام. مقدمه: از این جا شروع می‌کنم که اسلام، مسلمانان را از «بی‌خبری از حال دیگران» بازداشته است. همین یک آموزه کفایت می‌کنم از طریق موشکافی در این منع، پی به کمک به همنوعان ببریم.

 

اشاره: انسان از استمرار کارِ اخلاقی توسط دیگران پی به ضعف یا قوت خود می‌برَد که آیا او هم در چنین کارهایی پیشقدم می‌شود؟ همین الگوبرداری، عامل حرکت جامعه به سمت کمک‌کردن است.

 

پرداخت مسئله: من در قرآن تخصص ندارم که بگویم «حق معلوم» در آیه‌ی ۲۵ معارج چگونه تفسیر می‌شود، اما فهم آزاد من از آیه (=تدبر کوتاه) این است که آیه دارد اذهان را از تمرکز بیش از حد بر خود در تمشیت امور و معیشت روز به سمت مدد به دیگران هدایت می‌کند که در اثر عواملی از تأمین معاش خود عقب ماندند، حالا یا از ضعف عدالت، یا نبودِ فرصت برابر، یا درماندگی در تلاش و یا به کار نگرفته شدن از سوی حکومت و ده‌ها علل دیگر. در چنین حالتی دارا (از هر حد دارندگی) باید به نادارا کمک کند؛ اصلی در اسلام که به نظرم جزوِ ذات است نه عرَضیات.

 

از سوی دیگر اعتقاد دارم اسلام به رسیدگی بر استضعاف درماندگان از آن رو اصرار دارد که چنین شکافی باعث فروریختن ایمان حقیقی مردم می‌شود، زیرا تلاش مستمر مؤمن برای تقویت و ازدیادِ حُب و قُرب به خدای باری‌تعالی در حالی نزدش پذیرنده است که حُب به همنوعان هم داشته باشد وگرنه به فرموده‌ی پیامبر اکرم ص حتی مُسلم هم نیست، زیرا اهتمام به امور مسلمین و مردم نداشتن طبق فرمان آن پیامبر خدا ص باعث بیرون‌افتادن فرد از دین است.

 

در ادامه‌ی پاسخ، جوابم را ازین مسئله خالی نگذارم که جامعه‌ی دینی باید شیوه‌های عملی این کمک را به دانش اقتصادی پیوند بزنند تا بتواند با گشایش اقتصادی و انباشت ثروت ملی، هم جامعه را دارا نگه دارد و هم ضُعفای بازمانده از رشد و دارایی را با سیاست‌های رفاهی و حمایتی از زمینگیرشدن باز بدارد.

 

 اساساً دین در یک معنا یعنی جهت‌دهی انسان به خیر و صلاح. پس چطور ممکن است دین جهت دهد، اما به حال مردم بینوا بی‌خیال باشد. کمک به محروم جنبه‌ی انسان‌دوستی هم دارد که دین آن را تشدید و غیرقابل تعطیل می‌کند. دو اقدام امام خمینی ره که در پس از پیروزی انقلاب در قم مستقر شده بودند این بود که فوراً حساب ۱۰۰ برای مسکن مستمندان ایجاد کرده بودند و کمیته‌ی امداد تشکیل داده بودند. یادم هست مرحوم آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی پول نون برخی از مردم مسکین را و نیز زغال زمستان محرومین قم را تأمین می‌کردند.

 

و در پایان پاسخم درین نکته جمع می‌شود که در اسلام برخی از کارها در ایام خاص اولویت هم می‌یابد، مثل همیاری عمومی در ماه رمضان و توجه‌ی زیادتر به بیچارگان در روزهای عید، که نوروز از بهترین‌های اعیاد در کنار فطر، قربان، مبعث و ولادت اولیای الهی ع است. کمک به نیازمند هم تسویه‌ی مال است در راه خشنودی خدا و خلق خدا، هم تصفیه‌ی دل است برای صلح و صفا و کاستن درد و نیاز مستمندها. به نظرم اساساً اسلام مسلمان را اهل دهِش بار آورده است که وقتی به کسی کمکی می‌دهد آسودگی می‌یابد که دیٖن و دیْن خود را عملی کرده است.

 

ابوعارف طالبی دارابی

 

 

دشتِ قهاوند


به نام خدا. سلام. کشف معدن لیتیوم، ایران را به یک بازیگر بزرگ باتری بدل می‌کند، آن هم با مساحتی "حدود ۱۱ کیلومتر مربع" کجا؟ در ۵۰ کیلومتری شرق شهر همدان. یعنی دشت قهاوند. لیتیوم فلزی قلیاییِ راهبردی کمیاب جهان است. این دشت، ایران را به دومین ذخیره‌گاه بزرگ لیتیوم جهان ارتقاء داد با برآورد ۸ و نیم میلیون تن، یعنی پس از شیلی با ذخیره‌ای کمی بیش از ۹ میلیون تن.

 

لیتیوم لابد می‌دانید برای صنایع باتری، خودروهای برقی، باتری‌های تلفن‌های همراه، کامپیوترهای حملی، صنایع هواپیماسازی، بلبرینگ چرخ‌های قطار، صنعت داروسازی جزوِ اساسی‌ترین کالاست. سمی‌ست، ولی در جهان پیشرفته‌ی جدید، از ضروری‌ترین مواد است. جهان توسعه‌یافته خصوصا" چین که ابَرتولیدکننده‌ی باتری‌های لیتیومی جهانِ پیشروست، نیازمندترین کشور به این ماده است که این می‌تواند ایران را به لحاظ چنین سرمایه‌ی خداداد، هنوز هم نزد آن غول قدرت، برجسته‌تر نگه دارد.

 

بانو! آقا! ایران غنی‌ست، قوی‌اش نگاه داریم؛ مادی و معنوی، با به کارگیری توان ملی، نخست با نگرش بدونِ گزینشگری در استخدام برابر و مساوی سرمایه‌ی انسانی در دایره‌ی جمهوری اسلامی که البته کشف شخصیت حداقلی فرد تا حدی لازم است. سپس ازدیادِ آلات و افزار (اقتصاد جهشی با رشد بالا سپس باثبات و رشدی متعادل) برای مصارف ایرانی و جهانی. واقعا" خود و جهان و ایجاد اقتصاد رشدیابنده را جدی بگیریم و مردم این سرزمین را هرچه بهتر و بیشتر، به امید و آشتی و آرامش دعوت کنیم (همه همدیگر را) تا در لذت از بهره‌وری ارزان و باثبات (دست‌کم کمتر بی‌ثباتِ) دستاوردهای نوین علمی و تجربی، یکدیگر را یاری دهیم؛ با بهترین رویکرد حکومتی و با صحیح‌ترین رواداری سیاسی.

 

دشتِ قهاوند را خبری خوشآیند برای قِوام ایران تلقی کنیم و ملاکی برای غنای خدادادی خود بدانیم. صنعت جهان به لیتیوم وابسته است همین ماده و موادهای کمیاب را در بهترین حالات به پای معاملات و مبادلات ببریم. افسوس، افسوس اگر کسی -چه از درون جامعه‌ی مدنی + چه از درون قدرت سیاسی- بخواهد سرنوشت این مملکت را به عصیانگری و فریادهای زودرَس! گره بزند و اختیار این مُلک و مِلک را به دستِ نابِخردان داخل و بیگانگان خارج بسپارد. و تا تَقّی به تُقّی می‌خورَد، می‌خواهد بی‌جهت کفِ خیابان حوار و هورا بکشد. هم مملکت‌داری مدارای بالا و قاطعیتِ‌های اقتداری می‌طلبد و هم توی جامعه‌ی مدنی سیاست‌ورزی کردن، رفتاری عقلایی می‌خواهد و قابلیت‌های اخلاقی. دست‌کم همه‌ی صاحب‌نظران فیلسوف سیاسی جهان در اعصار مختلف، در ضرورت وجود دولت (=حکومت) رأی به این دادند که استفاده از "زور ضرور" منحصرا" باید در دست دولت باشد و الاّ هرج و مرج و آنارشی‌گری جامعه‌ی بی‌دولت را فرا می‌گیرد و تاوان آن عقب‌ماندگی و ناامنی و ستیزه‌گری مَهیب است.

 

در شرائطی که کشور ایران در آماج بدترین رفتار آمریکا و اروپا (مقلدان نادان آمریکا) قرار دارد، هر بار نیروی جامعه‌ی خود را به سوی جنبش کال و نپخته، علیه‌ی قدرت هول دادن و هندل زدن، هم خطای راهبردی است و هم رفتار غیراخلاقی. بگذاریم با بردباری طولانی، راه‌ها و روندها، درست و متحول شود؛ با تعجیل و شتابگری -آن هم آغشته به خامی و خطاهای عمدی- مسائل نه فقط حل نمی‌شود، بلکه مسائل تازه‌تر و پیچیده‌تر زاده می‌شود. روح‌های معترض عدالتگرا، از قضا باید بیشتر از همه، به متفکران و دانشمندان و شایستگان خود فرصت اندیشیدن و تئوری‌پردازی بدهند، نه ابن که خودسر جلو بیفتند، که کار صد ساله را بخواهند یک شبه (ببخشید سه سوته و سه ساعته) بپیمایند. بگذرم. فقط بگویم از قدیم و ندیم خویشتنداری را ستوده‌اند و ملت‌های زود به ستوه نیامده را پسندیده‌اند.. بَه‌بَه دشتِ قهاوند. به دشتِ قهاوند. دشتی از خداوند، با مواد کمیاب لِتیُم در آن برای ایران و خرید جهان. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

متن من در تشویق گروه سرود

دختران فاطمی داراب کلا:


به نام خدای آفرینده‌ی نغمه‌ها
سلام بر شما آبروی ایمان زادگاه ما.
پیرو علمی و عملی حضرت فاطمه‌ی زهرا،
شنیدم نغمه‌ی شماها طنین انداخت بر قلب‌ها،
چهرگانی را می‌بینم نام‌آشنا، از مَحیاخانم مهدی ملایی ما،
تا نوه‌ی دختری برادرم حاج قاسم ملایی دوست فهیم ما،
دیگر عزیزانی که نام‌بردن از آنان افتخار ماست.
کاش بودم با آهنگ صداهای شما غرق نور می‌شدم، یا همنوا با نغمه‌های شما غرور و غیرتم را طنین‌اندازتر می‌نمودم. شما عزیزان و فاطمی‌پویان روستای ما فخر مایید که دیدن چادر و وقارتان آرام‌مان می‌کند. بلندپایه خواهید شد و بلندآوازه. با احترام به طنین رسای شما و زحمات پرورش‌دهندگان شما و تمامی برگزارکنندگان آنجا، بویژه فرماندهان عزیز بسیج خواهران دو پایگاه پایین و بالا، از جایم برمی‌خیزم و به قلب پاک و طَهورای شما، گل‌های حُب و حرمت و حمیت و حمایت می‌ریزم.
برادرتان ابراهیم طالبی دارابی.

 

سیده ربایه سجادی [در پاسخ به دامنه |] سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار. سپاسگزارم از توجه و پیگیری و دغدغه مندی شما نسبت به هم محلیهاتون. دخترهای ما نیاز به تقدیر واینجور توجهات دارن چه بهتر از طرف شما بزرگان محل باشه با توجه به اینکه دختران ما برای اجراشون تلاش میکنن برای حفظ حجابشان دارن در میان هم سن وسالها شون مبارزه میکنن دارم میبینم به دخترای ما تنه میزنن مادری برام تعریف میکرد وقتی رفتم مغازه مغازدار زد به پشت دخترم وگفت همه دارن چادراشونو میگیرن این چیه گذاشتی رو سرت شاید این برای بعضیها یه داستان باشه ولی برای من خیلی درد ناک من از شما بزرگان محل میخواهم کمکمون کنید تا با برنامه ریزی درست وبهتر  روی دخترا وپسرامون کار کنم ما به بهانه سرود جمشون کردیم شما به ما برنامه بدین تا ما بتونیم بیشتر کار کنیم ودر کنار مون نگه شون داشته باشیم موفق و سربلند باشید

 

دامنه [در پاسخ به سیده ربابه] خواهر خوب من سیده ربابه سجادی سلام. ماشاءالله شماها خواهران حاضر در صحنه چنان از ما پیش هستین که خاطرجمع هستیم. وجود مؤمناتی چون شماها که طهارت وجودی‌تان دارالمؤمنین را عطرآگین ساخته، برای محل مذهبی و انقلابی ما یک عطیه‌ی الهی است. ادبیات شما و نوع تفکر مذهبی شما حاکی از آن است خیلی قوی فکر می‌کنید و صراط را گم نمی‌کنید. صدها درود بر شماها. قرآن خود جاهلیت را به جاهلیت اولی و جاهلیت ثانی تقسیم کرد. در جاهلیت اولی خودِ پیامبر ص مبارزه کرد که زنان آن عصر گردن و گردنبند و چهره و موهای خود را نمایان می‌کردند و به قول محلی روسری (جلباب) را پِکرَی می‌بستند که همه‌جای سر نمایان بود. قرآن پیش‌بینی کرده بود در جاهلیت ثانی که در آینده به وقوع می‌پیوندند زنانی بدعقیده و جاهل و دریده، به عریانی رو می‌کنند که در این موقعیت، مؤمنات بیشتر به حجاب روی خوش نشان می‌دهند و جامعه خود از عریانی آنان به وحشت می‌افتد. آن روز دور نیست. نگران نباشید، شاید جامعه‌ی ما با همین وضع که دارد رخ می‌دهد یک ذره از آن روز بد باشد؛ هنوز کو؟ مقاوم باشید. این یک مَصاف پاکی در برابر ناپاکی است که باید طی شود. با حوصله و خردمندی. وقت شما را نگیرم فامیل عزیزم. جَسته و گریخته نوشتم. چون دیدم شما متنی زیبا نوشتید، فوری جواب نوشتم تا قدردان بوده باشم. سلام منِ ناچیز بر وجود همه‌ی شما مؤمنات بامروّت داراب‌کلا. به آنان یعنی دختران عزیز ما که این همه غرور آفریدند سلام و نهایت حرمت‌گذاری بنده را اعلان فرما.

 

سیده ربابه سجادی به دامنه: سلام وقت بخیر. ممنونم از توصیه‌های برادرانه شما بزرگوار. با وجود شماها پشت ما گرمه و احساس میکنم مثل یه برادر بزرگتر برای ما سرگروها ویه پدر برای دخترای فاطمی ما هستید ممنونم از شما که جواب پیامم دادین حتما سلام شما رو به دختران میرسانم شما هم سلام من حقیر رو به فامیل ما برسون.

 

درسی که آقای نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) داد

تهیه و تنظیم آزاد: ابراهیم طالبی دارابی

مقدمه: به نام خدا. سلام. روزی جناب آقای بهرام اکبری دوست و برادر گرامی لالیمی بنده و داماد محترم و معزز مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی پیشوای مذهبی مردم ما و میاندورود مازندران، مطالبی از بایگانی درس‌های اخلاقی سال ۱۳۶۵ خود در کلاس درس استاد آقای سید میردامادی نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) برای بنده فرستاده بود که دیشب دست به مطالعه‌اش زدم. ضمنِ تشکر وافر از جناب حاجی بهرام همسنگر و همرزم صبورم در جبهه‌ی انجیران مریوان که خدا را شاکرم باز هم در صحن مدرسه فکرت ایشان را می‌بینم، وقت، را رسیده می‌بینم که به یک فراز از آن‌همه درس‌های نغز بپردازم؛ البته با دخل و تصرف در حد ویراستاری و پیراستگی و خلاصه‌نگاری آزاد. آن فراز این است:


سودهای بودنِ در اجتماع و زیان‌های کناره‌گیری از آن

 ۱. از ملکات و فضائل اخلاقی تنها در اجتماع‌بودن میسر است، کسی که رفته توی مخفیگاه پنهان شده آن نمی‌شود فضائل اخلاقی را به دست آورد زیرا عمده‌ی فضایل اخلاقی در ارتباط با اجتماع است، باید با مردم تماس داشته باشد. مثل تواضع که باید در اجتماع باشد تا ظهور کند. همین‌طور محبت و ایثار، عفو و گذشت، بردباری و حلم، کَظم غیظ، عاطفه و ترحم، و خویشتن‌داری. تمام اینها ارتباط با غیر دارد ، اینها فوائد اجتماع است.

۲. انزوا باعث بسیاری از انحرافات و امراض روانی می‌شود. این را تجربه نشان داد، زیرا اجتماع بهترین کلاس برای اصلاح صفات و خوی‌های انسانی است ،کسی که در یک گوشه ای زندگی می کند متوجه نمی شود چه بدی دارد. اجتماع یک سنجش است ، کمبودهایش برطرف می شود.

 ۳. کناره‌گیری و عُزلت، موجب خودپسندی و غرور می‌شود، زیرا هر کسی دارای حب ذات است. اگر در اجتماع باشد گرفتار عُجب و خودپسندی نمی‌شود یکی از خطرات بزرگ کناره‌گیری این است که فقط خودشان را آدم حساب می‌کنند بقیه را نه.

۴. یکی از عیبهای در اجتماع نبودن این است که انسان نسبت به مردم سوءظن پیدا می‌کند زیرا بر اثر ندیدن اجتماع و انسان‌ها مبتلا به خودبینی شدید شده و از طرفی چون از ناحیه‌ی مردم مورد محبت و تقدیر قرار نمی‌گیرد در نتیجه به همه‌ی افراد بدبین و آنان را وظیفه‌نشناس می‌داند.

۵. خود این عزلت باعث بدخُلقی و بداخلاقی و عصبانیت می‌شود، انسان که در اجتماع است سرد و گرم اجتماع را می‌چشند. اجتماع پختگی در انسان بوجود می آورد. ولی کناره‌گیری محرومیت دارد.

۶. حالِ مقاومت و ایستادگی را در اجتماع به تدریج از دست داده و در پیشآمدها و حوادث، به سرعت کمر خم می‌کنند.

 ۷. موجب محروم‌ماندن از تجارب و پیشرفت‌های علمی و عملی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی می‌شود.

۸. آیاتی داریم که دلیل بر رجحان اجتماعی‌بودن دارد.

۹. آیاتی داریم که وادار به فعالیت و کار و تحصیل معاش می‌کند.

۱۰.‌ آیاتی هست که جهان آفرینش را برای انسان محل فعالیت و بهره‌برداری قرار داده است.

۱۱. یا مثلاً نماز جماعت که یکی از دلایل اجتماع‌بودن است. دین اسلام دینی است صد در صد اجتماعی، انسان روزانه چند بار نماز را به جماعت بخواند برای اینکه از حال همدیگر خبر داشته باشند. خلاصه اسلام با این دستورات زیبا و دلنشین دارد مردم را جمع می‌کند تا دشمن نتواند بر آنها مسلط شود. آیات زیادی است که از تفرقه و کناره‌گیری، منع می‌کند . ما یک دستوری نداریم از قرآن و ائمه که دستوری کناره‌گیری باشد.

البته ما یک موارد استثناهایی هم داریم که اگر اجتماع را فساد گرفت و به‌کلی گرایش به فساد پیدا کرد و امر به معروف از خاصیت افتاد، آنجاست که باید کناره‌گیری کرد. مثل اصحاب کهف. برای این که در آن اجتماع اگر بماند، هم خودش فاسد می شود و هم فرزندانش فاسد می‌شوند. اصحاب کهف دیدند سراپای اجتماع همه از فساد است و دیدند که نمی‌توانند دفاع کنند از حق در برابر باطل، کناره گیری کردند. که البته برای خود علت و حکمت داشت. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

حجت رمضانی: با سلام به آقای مدیر مدرسه فکرت ضمن تشکر از جناب عالی وسلامی عرض کنم به خدمت برادر بزرگوار حضرت حجت السلام حاج بهرام اکبری که شاید بنده را بخوبی بخاط نداشته باشن. فکر می کنم در عملیات بیت المقدس۷ با هم در جبهه جنوب حضور داشتیم. بنده حقیر هم از مطالب کوتاه بارگذاری شده توسط جناب عالی از کتابی که ایشان به شما هدیه فرمودند سعی می کنم درادامه زندگی بهره وافی وکافی را ببرم.

 

دامنه |: جناب حجت سلام. اول یک شوخی بکنم با طعم کشکولی با تو رفیق من از سال ۶۶ تا اینک و آتی و حتی ندای قدقامت در قیامت. وقتی دارم اسم تو را می‌نویسم تایپ تبلت هوشمندم تا واژه‌ی «حجت» را ننوشتم، برام از روی هوش پیش می‌افتد، «حجت‌الاسلام» را پیش رویم پیشنهاد می‌کند. حجت بیا حرفم را بگیر برو حوزه‌ی علمیه تا به جای «حجتِ» خالی و چوک! (=تینار ← تنها) برات حجت‌الاسلام درج کنم. شِخی هِم به تو می‌آد. امابعد؛ بلی، آن سلسله‌دروس را خواندم دیدم پر از است مطلب از سرِ خلوص. جناب حاج بهرام اکبری لطف ورزیده مرا میهمان خود نموده. ایشان همسنگر من و تو طبعی لطیف دارد، اوضاع را مساعد ببیند از خنده آدم را می‌میرانَد. ممنونم که روی گشودی به این مبحث که دلنشین است. راستی! بسی خشنودم که می‌خواهی بهره‌ی وافی و کافی ببری. امید می‌برم به درگه الهی حضرت باریِ شافی.

 
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب عبدالله سلام. چه مواجهه‌ی نیکویی، ردّی از خصلت خوبی و روحیه‌ی باز و رفتار ستوده از خود بر جای گذاشتی. خوشحالی‌ام را ظاهر می‌کنم تا رسانده باشم چنین صحنه‌هایی دلکش و جدی، آراینده‌ی صحن فکرت است. عمری پرتداوم برای عبدالله طالبی و استاد ربانی. سلام مرا به بابات، عموعباس من -که اینک در کربلای مُعلّی‌ست- برسان. ارادت: ابوعارف.
 
دامنه | [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. بسیار تشکر از این که اشارات بنده و استاد ربانی درباره‌ اصل و ریشه و آئین‌های متنوع جشن چهارشنبه‌سوری در اجرای واقعی و به دور از آتش‌بازی‌های مُهیب آن را «نکته‌های شایسته» تعبیر کرده‌اید. توضیحات بعدی شما هم به درک بهتر مطلب انجامید. اثر مباحثه همین است استاد و الحمدُ لِله شما درین رابطه سعه‌ی صدر بالایی می‌ورزید. با احترام و دوام عمرتان. ابراهیم.

دامنه | [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام آقا سید علی اصغر. من دلت را در مغزت و مغزت را در دلت رفوشده می‌بینم. ممنونم. من و تو منشی داریم که اینجا فاش می‌کنم: ما به جای پادشاهان، درس اول‌مان را از پیامبران علیهم السلام می‌گیریم از آینه‌ی مفسران معصوم آنان علیهم السلام. سپس اگر حرفی خوب و عملی خوب در بزرگان هم دیدیم، می‌گیریم و می‌پوییم ولو اگر آن بزرگ، پادشاهی دادگر بوده باشند. کوروش کبیر برای ما در همین جایگاه دادگرها جای دارد. درود داداشی.
 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۷ )

- دردهای مقدس داریم و دردهای بشریت. اولی مثل درد عرفانی و دومی مثل درد زندگی. شرائط دردمندی، «خردمندی» است و «حسّاس‌بودن».

- چرا استاد مرحوم محمدرضا حکیمی از رنج بشریت، تا آخر عمرش در خانه‌ی کاهگِلی ماند؟

- از زندگی حکیمی زیاد خوانده و می‌خوانم. این یکی به این علت بود روزی رفت به کوره‌پزخانه و از آنجا "زندگی مرگوار" آنان را دید و در خود پیچید و فلسفه‌ی زندگی‌اش شد «دردمندی»؛ یعنی استاد حکیمی، حکیمِ دردمندی.

- نتیجه ← : به آنچه در زندگی به ما رو کرده، فکر و سپس ربّ رحیم را ستایش کنیم. به قول مرحوم علامه حسن حسن‌زاده آملی که به خدا گفت: اگر داشته‌های مرا حساب کنید، زیاد می‌آد.

ابراهیم طالبی دارابی

  • دامنه | دارابی

قسمت نهم

نوشته‌های متنوع، مسائل‌روز و نظرات ردوبدل شده:

مدرسه فکرت، هیئت، نغمه

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:

جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو

در وادیِ یقین و گمان از تو بی‌خبر

مگر می‌شود جوینده‌ای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما بی‌خبر بیفتد و در وادی شک و اتقان لنگ زند؟ توضیحات آن دوست اهل ذوق خواهد توانست گنگی موقت مرا مرتفع کند.

 

پاسخ به نظرسنجی: به نام خدا. سلام حضرت استاد سید عمادی. نظر شخصی من که از طبع‌ام نشئت می‌گیرد، این مراسم را در همان قواره‌ی قبلی می‌پسندم؛ یعنی یک عالم واله که برکات و کرامات بیشتری در او امکان ظهور دارد عمامه را بر سر طلبه بگذارد. شخصاً معتقدم این روش جدید، خدشه می‌زند به عرف و سنت رایج، هر چند شاید نافی ارزش دینی هم نباشد، ولی هنجار و مرزهای قبلی در آن رعایت نمی‌شود و تا حدی لوث‌شدن یک روال دیرپا در نهاد روحانیت به حساب می‌آید. عمامه‌گذاری یک مجلس عرفانی و شرعی باید باشد، مثل اعطای بالاترین نشان توسط بالاترین مقام. والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

چند و چونِ حرف جدید حدّاد

به نام خدا. سلام. گرچه منتقدانی در داخل، آقای "حداد" را نوعی "شدّاد" !!! معرفی می‌کنند؛ (توضیحا" : همان سلطانِ سلطه‌گرِ عصرِ حضرت هود -علیه السلام- که شخصیتش غرق در "غرور و تکبر و نخوت" و "زرق و برقی" به اسم بهشتِ شدّاد بود) اما این جانب چنین مقایسه‌ای را صرفا" می‌خواند و یا گوش می‌دهد؛ زیرا درباره‌ی شخصیت‌های نظام (چه آنانی که پله‌پله با هزار کار و تجربیات به مصادر رسیدند و چه کسانی که آسانبَری (=آسانسوری) به "واسطه" ! هایی به صدر مجلس و قدرت ِسایه رسیده‌اند و به آن هنوز هم چسبیده) نه قضاوتِ شاذّ می‌کند و نه دچار کیش شخصیت می‌شود، بلکه افراد را از رویِ کارکرد و تفکرات، بررسی و نقد می‌کند.

اینک که آقای غلامعلی حداد عادل سخنی گفته -که به نظرم نوعی جمع‌بندی فوری و زودرس وی پس از "بحران پاییز" است- بنده خواسته است نقب به سخنش بزند. ابتدا صحیح است بخوانیم جناب حداد چه ادعایی کرده است؟  تا سپس بشود آن را پردازش کرد. وی بیان داشته است:

 

"اکثریت قاطع مردم ما کشور اسلامی می‌خواهند؛ اکثریت قاطع مردم گفتند که ما کشور اسلامی می خواهیم. مردم اکثرا" اعتقاد اسلامی دارند؛ ماه محرم و روز عاشورا ببینید چند نفر لباس سیاه به تن دارند؛ من دقت کردم از هر ١٠ نفر ٩ نفر".


شاید تصور روَد به علت مرزبندی سیاسی‌‌ام با ایشان، با این عقیده‌ی آقای حداد عادل مخالفم؛ اما درین فراز، در واقع او حرف دل مرا تکرار کرده است؛ با این نظرش  دقیقا"موافقم. زیرا ریشه‌ی مردم ایران، مذهبی است. روی همین باور دینی، محیطی آکنده از مظاهر اسلامی، عاشورایی، اخلاقی، شریعتی، و در یک کلمه سیره‌ی نبوی می‌خواهند و حتی مناسب‌های ملی و محلی و بومی ایرانی خود را هم، وقتی برگزار می‌کنند، خیلی مراقبت می‌ورزند با مفاد مذهب و مناسبت‌های شیعی و دینی در تصادم و تصادف نباشد. بارها افراد محل آمدند پیش مرحوم پدرم (=یک روحانی خیلی ساده و معمولی روستا) که شخ عمو ببینید فلان روز روا است برای فرزندمان جشن عروسی بگیریم؟ مشخص است که می‌خواستند عروسی‌شان با مناسبت مذهبی عزا و شهادت همزنان نگردد. هنوز هم باور دارم مردم ایران -شامل تمام مذاهب و علایق- وقتی مثلا" عید بزرگ و همگانیِ نوروز که در اقصی نقاط کشور مورد جشن و توجه است، اگر در روز تاسوعا و عاشورا بیفتد و یا حتی در رحلت نبی مکرم مصطفی ص و یا شهادت امام علی مرتضی ع و یا هر سالروز شهادت ائمه‌ی هُدا علیهم السلام، و یا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، صددرصد آن روز نوروز، عزا را بر جشن پیشی می‌دهند و دست از سُرور می‌شویند و قداست مناسبت مذهبی را نمی‌شکنند. آقای حداد اینجا راست گفت. من حتی تا حد بسیار بالایی مطمئنم که اگر رفراندوم هم برگزار کنند مردم اسلامی‌ماندن کشور را رأی می‌دهند، نه لائیک یا لیبرال گردیدن را.


| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

روزنامه ابرار | ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
 

چه خبره پشت پرده؟!

به نام خدا. سلام. جو بایدن برای حفظ قدرت آمریکا بیش از ما به ضرورت مذاکره با ایران نیاز دارد؛ منافع ملی کشورش هیچ وقت تا این حد زیاد به این ضرورتی که امروز برای آن دولت ایجاب کرده، نرسیده نبود که برای مذاکره دستِ نرم دراز کند!

او -جو- خود را در برابر چین و روس شکننده می‌بیند پس می‌کوشد این وسط لااقل با ایران به توافق  تعجیلی برسد. حاضر شد از واسطه‌ای به اسم هیثم -سلطان تازه‌کار عُمان- بخواهد از منزلتی و آزادی رفت و آمدی که در حریم خلوت و قدرت جمهوری اسلامی دارد، میانجیگری خود را تقویت کند که مذاکره شکل قطعی به خود بگیرد و راه‌حل‌ها دو دسته تقسیم شود، آنی و آتی. فعلا" آنی حل شود، آتی هنوز وقت هست.

بایدن حاضر شد امتیاز بدهد اما در عوض از ایران چه می‌خواهد. شاید بر برخی شگفتی باشد این‌که پشتِ پرده نوری افکنده نیست که مردم هم ازین بلاتکلیفی خارج شوند. اما من فکر می‌کنم ایران در پی این است به آمریکا بقبولاند اسرائیل وقتش برای ماندن در درون جهان اسلام تمام است. قبلا" گفتم برین نظر هستم اسرائیل یک پروژه‌ی موقت غرب در دل سرزمین‌های اسلامی است، زمانش برسد خودشان بقای این دولت جعلی را پایان می‌دهند. چون وقتی چیزی برای غرب منفعت نیافریند، زیانش را تحمل نمی‌کند.

| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

علیرضا آهنگر موسی [در پاسخ به دامنه |] سلام انشاالله همین هست که در مورد رژیم جعلی وکودک کش اسرائیل فرمودی موریانه ای که در درون سرزمین اشغالی فلسطین به وجود آمده هم ما وهم مقام رهبری پایان این رژیم رو ببینیم انشاالله.

 

دامنه |[در پاسخ به علیرضا] در مورد فروپاشی اسرائیل. جناب آقای علیرضا آهنگر. متشکرم از بیان دیدگاه و گفتن ان شاء الله. من مدتی است این تحلیل در سرم افتاده و چند جا مطرح کردم. زیاد به این فکرم باور دارم. رخ خواهد داد.

 

امیر رمضانی, در پاسخ به دامنه: درود بر شما . حداد و شما هر دو برداشت اشتباهی دارید . جدیدن مردم نماز را بدون مرجع تقلید قبول داشته و میخوانند . از این به بعد هیچ رفراندومی را در ایران مذهبی ها برنده نیستند . میدونی چرا ؟ چون اصلاح طلبان و افساد طلبان و دنیا دوستان  کاری با مردم و برداشت انها با مذهب و دین کردند . که حداقل ۴۴ سال زمان میبرد تا درست شود . نخواستم در مدرسه متن را  بفرستم چون منم مثل شما نظر حداد را میپسندم .ولی واقعیت چیز دیگریست . پر فروغ باشید

دامنه |, [در پاسخ به امیر رمضانی] جناب امیر سلام نه، بذار مدرسه. بگذار روی مسائل مهم روز بحث و همفکری صورت گیرد. در صحن جواب خواهم نوشت. متشکرم امیر

 

دامنه به سید کمال الدین عمادی: سلام استاد عزیز من. خدا را برای وجود نعمتی چون شما دوست و استاد من، شکر می‌گزارم؛ بارها، به موالات. و از محضرت بازم هم ممنونم. لطف و محبت شما برای من چون عسلی مصفاست.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به دامنه |] سلام.
۱. غزل از " عطّار نیشابوری " است.
۲. با توجّه به شخصیت/ جایگاه معرفتی عطّار و بحث‌های عقیدتی و فلسفیِ قرن‌های ششم و هفتم هجری قمری؛ شاید تلمیح و کنایه‌ای به آراء بوعلی سینا/ معتزله داشته باشد که بنده، قاصرم.
۳. همان‌طور که هر غوّاصی، به مروارید نمی‌رسد؛ لزومی ندارد که هر تلاش و تأمّلی در کُنه ذات الهی، قرینِ توفیق باشد شما فرض کرده‌اید که هر جوینده‌ای، یابنده است ... به هرحال درباره‌ی صفات الهی، گاهی باریک‌بینی منجر به انحراف می‌شود. رک: روایات درباره‌ی " المتعمّقون ".
۴. معنای دیگری هم متصوّر است: آنها که لافِ غوّاصی در " بَحرِ " ... می‌زنند؛ در " بَرِّ " ...، نادان و ناتوان هستند. [ تقابلِ دریا و وادی ].


دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی‌ها سلام. شرح شما خیال مرا راحت کرد و از گیجی درَم آورد. در فهم این بیتِ شعر مانده بودم. اشارت درستی کردید. موافقم. اما منهای بحث بوعلی سینا و جریان سنی‌مذهب معتزله، وارد همان بحر و برّ می‌شوم. یا برکه و وادی. آنجا خواستم بگویم عطار دارد مطلقا" کار عاقلان را رد می‌کند و بنده عمدا" اهل اکتناه را آوردم تا نشان دهم روی سخنم با خردورزان است.

فکر کنم خدا جل و علا قرآن را قابل فهم بر پیامبر ص نازل کرد که مؤمنان به هر مقدار که تدبُّر بلدند، چیزی بیابند. یعنی رسیدن به مقصد سهل باشد نا متکلَّف. حضرت عطار -که مقبره‌اش در قطعه‌ی قشنگ نیشابور چند باری محل زیارتم گردیده- بی‌خبری محض را نقد کرد که گمان کنم از سرِ شهود ورود کرد، نه از ناحیه‌ی عقول. یعنی عطار همه را به دل دعوت کرد نه به مغز و مخ و عقل. ولی عقل (=نیروی بازدارنده: اُولی النُهی و پیش‌برنده: چراغ راهنما)  وقتی غائب باشد، حتی تکالیف ساقط است چه رسد به چیزهای دیگر. نظرم یک کفِ دست شد. پس بس کنم. راستی جناب خوئینی خواستم دیدارت کنم. کجا؟ و کی؟ را شما تعیین فرمایید. درود. از شرح شما بهره‌ای سودمند و لذتی وافر نصیبم شد. ابراهیم طالبی دارابی و ارادت.

  • دامنه | دارابی

وحدت . دامنه

بُرش‌هایی از زندگی پرماجرا ( ۱ )

مصاحبه‌گر، راوی و نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی منبع

سال مصاحبه با شیخ وحدت: ۱۳۹۲

 

پاییز سال ۵۶ است. آقای ابوطالب طالبی دارابی مشهور به «شیخ وحدت» -که به خاطر دوره‌ی فرار و زندگی مخفی پس از دستگیری توسط ساواک، لباس روحانیت را کَند و پوشش عادی داشت- در خانه‌ای اجاره‌ای در دورترین نقطه‌ی قم مستقر است و با زن و دو فرزندش و نیز خواهرمان فاطمه. زندگی سختی را طی می‌کنند. دو‌باره آن جمع ۷ نفره ساروی که از ارادتمندان آیت الله نظری بودند و نیز حسین روزبهی، به شیخ وحدت وصل می‌شوند.

 

آقای روزبهی که پیش از این ازدواج نکرده بود، به ساری رفته و متاهّل شده و به قم برگشته و در خیابان ارم قم پشت مدرسه‌ی حجّتیه خونه‌ای اجاره کرده بود. آقای روزبهی آن زمان به اتفاق برخی دیگر در درس مدرّس افغانی (چهره‌ی مشهور میان طلاب) شرکت می‌کرد. وقتی وحدت از مشهد برگشت و در قم استقرار یافت، روزبهی درس مدرس افغانی را ترک گفت و شیخ وحدت برای او و یکی دیگر از روحانی‌ها به نام آقای «نامش محفوظ» درس را شروع نمود.

 

این درس‌گفتنِ به آنها ادامه یافت تا وقتی که یکی از دوستان دیگر که او هم مثل آقای روزبهی معلم بود، به قم انتقالی گرفت. او اهل بهشهر بود به نام آقای ابراهیم عسکری‌پور. (همان کسی که در اوائل انقلاب کاندیدای مجلس در ساری شده بود) این دو به اتفاق هم یک خانه‌ای دربست در منطقه‌ی حاج زینل قم اجاره کردند که اتفاقا در مسیر رفت و آمد شیخ وحدت به منزلش بود. و نیز در نزدیک مدرسه‌ای که آن دو در آنجا تدریس می‌کردند.

 

اینها صبح‌ها به مدرسه می‌رفتند و بعدازظهرها خونه بودند. شیخ هم می‌آمد منزلشان هم درس می‌داد، هم تا پاسی از شب می‌نشستند و بحث اجتماع و سیاست و مبارزات و عقاید و اوضاع و آثار سیاسی و دینی و کتاب‌ها می‌کردند. یک معلم دیگری هم به جمع سه نفری اینها افزوده شده بود به نام آقای سبحانی که ظاهرا" از اراک بود. شیخ وحدت به اتفاق روزبهی و عسکری‌پور توی خونه‌ی آقای سبحانی معلم اراکی رفت و آمد داشتند و آنجا مسائل تفسیری قرآن و نهج البلاغه و نیز مسائل سیاسی را مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌دادند.

 

در همین سال یکی دیگر از خونه‌هایی که این چهار تن، آنجا رفت و آمد می‌کردند خونه‌ای خلوت و خالی آقای آل اسحاق بود که در آن وقت یکی از فرزندان سیاسی‌اش در زندان رژیم شاه بود و دیگری هم که یک مبارز سیاسی بود رفیق شیخ و این جمع بود. این مجموعه‌ی پنج تایی خونه‌ی آیة‌الله آل اسحاق را که خلوت بود و خالی از سکنه، تبدیل به محل بحث و جلسات سیاسی و فکری کردند. خونه‌ای امن در پشت مسجد فاطمیه‌ی مرحوم آیةالله بهجت. اینها در این مدت که فضایی وحشتناک در قم ایجاد شده بود، با دقت و هوشیاری و رعایت نکات امنیتی در اینجا گردِ هم می‌آمدند و مباحثشان را کنکاش و تبادل می‌نمودند.

  • دامنه | دارابی

رفقا

۰۷
اسفند
 
عکس یادگاری سال ۱۳۶۵ جنگل میانسره‌ی داراب‌کلا
 

 

رفقا

 
 
از راست ردیف پشت: جعفر رجبی. حاج محمدعلی مصطفی آهنگر. حاج موسی اکبر آهنگر. مرحوم مصطفی مؤمنی. ابراهیم شهابی. از راست ردیف وسط: حاج علی ملایی. احمد بابویه. شیخ باقر طالبی. سید علی اکبر هاشمی. سید رسول هاشمی. از راست ردیف اول: هادی آهنگر. آق سید عسکری شفیعی. بنده ابراهیم طالبی دارابی. حسن آهنگر. عکاس: سید علی اصغر
 
  • دامنه | دارابی

کتاب دَکَل

۰۶
اسفند

حجت‌الاسلام

محمد رضا احمدی

 

به قلم حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی: دَکَل، نامی است که کسانی که دوره های آموزش نظامی را طی کرده و یا در جبهه حضور داشته اند، حتما به ویژگی های آن آگاه هستند. این کلمه گرچه در امور نظامی و دیدبانی کاربرد دارد، اما نام کتاب مستند داستانی است که در هفت زنگ (فصل) برای دانش آموزان تبیین شده است. این کتاب در واقع شرح بخشهایی از بیانیه گام دوم انقلاب است که فراخور حال دانش آموزان بیان شده است. این کتاب، مواجهه یک روحانی با دانش آموزانی است که برای خالی کردن دق دلشان از آخوند و نظام، کف دستشان را شلاق وار روانه پس گردن جلویی می‌کردند. در واقع اخراجی هایی بودند که در کلاس درس نشسته اند. اما این معلم روحانی خوش برخورد و خوش ذوق توانست در جلسات متعدد و با استدلال و منطق، به شبهه ها و سوالات متعدد از دوران پهلوی و انقلاب اسلامی و مسائل روز پاسخ دهد، پاسخی که در واقع بلسان قومه است.

 

 

در پایان کتاب، که دیگر با دانش آموزان رفیق صمیمی شده بود و انگار به شبهه ها هم پاسخ داده شد، از آنها می خواهد که همیشه مسائل انقلاب و نظام را از بالای دکل نگاه کرده و تحلیل کنند، نه از پشت خاکریز. از بالای دکل می توان شعاع انقلاب اسلامی را دید، نقاط قوت انقلاب را در داخل و خارج ارزیابی کرد و ترفندهای دشمن را بهتر شناخت، همچنین می توان دید کدام خط و جناح در خط انقلاب هست و کدام یک در مقابل انقلاب. علاوه بر این، نقاط ضعف خود را نیز می توانیم بهتر تشخیص دهیم. در مجموع باید کلان نگر باشیم و اسیر تحلیل های سطحی و کوچه بازاری نشویم. و بدین ترتیب نام کتاب دکل نام گرفت که در ۳۳۱ صفحه به نگارش در آمده است. محمدرضا احمدی.

  • دامنه | دارابی

 

عکاس: حمید رضا طالبی دارابی

 

 

نمای کامل تکیه‌پیش داراب‌کلا

از زاویه‌ی بلندی شمالی. اسفند ۱۴۰۱

 

 

برف بهمن ۱۴۰۱ داراب کلا

 

عکس ها در : اینجا

 

 

باید با او نشست تا آموخت

از ضمیرش چه بیرون می‌دهد

جناب باب قاسم رمضان رفیق مرحوم پدرم

شب‌نشینی منزل ما می‌آمد برای ما قصه‌های ردیف می‌گفت

  • دامنه | دارابی

قسمت هشتم

نوشته‌های متنوع، مسائل‌روز و نظرات ردوبدل شده:

مدرسه فکرت، هیئت، نغمه

 

مدرسه‌ی فکرت بر روی «ایتا»
میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش.

 

مَطلَع و مطلب

برای شروع دگرباره‌ی "مدرسه فکرت"

به نام خدا. سلام. "مدرسه‌ی فکرت" یک گردهمایی گره‌گشایانه است تا اعضای شریف، دانشور و اهل فکرت و خرَد، گره‌های فکری را به روی همدیگر باز بگشایند. در بیان یکی از دانشمندان خداپرست خوانده‌ام که معتقد بود:

 

"خواستار آن باش که به دست کسی که از تو بهتر است، هدایت شوی."

 

درین صحن، قصد بر هدایت و ارشاد کسی نیست. تمام تلاش این است اعضا به همدیگر دانایی بیفزایند. دانایی خود آثارش را بر انسان کم‌کم یا یکباره می‌گذارد. من همه‌ی اعضای شریف و محترم این تالار فکری را از خودم بهتر می‌دانم؛ پس می‌کوشم بیاموزم و اگر حرفی دارای پشتوانه‌ی منطقی و عقلی و شرعی برای بیان و بحث داشتم، از در میان گذاشتن با چنین اعضایی متفکر و خردمند و مبادی به آدابِ مذهبی و انسانی، دریغ نورزم. مهمترین اصل درین تالار، تقویت اندیشه و آشنایی با نگرش و نگاه همدیگر است. پس در یک جمله می‌توان مقررات را خلاصه کرد: فقط نوشته‌ی اعضا و پرهیز اکید از ارسال هر نوع کپی‌ها و بازفرست‌ها. می‌دانیم که دانایی، توانایی است. با دانش خود، توان یکدیگر را بالا ببریم که اخلاق و ایمان و اراده و روحیه و رفتار و پندار و کردار و گفتار در همین نسخه، نهفته است. آیه‌ی ۱۹۱ آل عمران خطاب و ختمی زیباست برای این مَطلَع و مطلب:

 

الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی‏ جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فی‏ خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ... .

 

پیام آیه بر خردورزی و تفکر و اندیشه است: "همان ها که در همه حال، چه ایستاده و نشسته و چه بر پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و با خدا زمزمه می‌کنند که پروردگارا ! این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای که تو از انجام کارهای باطل و بیهوده‌ منزّهی.

 

مدرسه فکرت: با ارادت: | ۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 
 

شیخ شِبلی و دستگاه خلیفه‌ی عباسی

به نام خدا. سلام. شیخ ابوبکر شِبلی (که در ۸۷ سالگی در بغداد متوفّا و در خیزران دفن شد) فقیه شهیر قرن ۴ قمری‌ست. او دارای مَنصب و مقام حکومتی در دستگاه خلیفه‌ی عباسی بود اما آن را ترک کرد و به دنیای معنویت روی آورد. فقیهی که صوفی شد و از کبار و اَجلّه‌ی طریقت گشت. سخن زیاد تولید کرده است. خواستم گفته باشم مگر او بیشتر به چه می‌نگریسته است که سیاست را ترک گفته است؟! خودش مستقیم دادِ سخن سر داده است که مبتلا به چهار "بلا" گردیده است. یعنی چهار دشمن: "نفس. دنیا. شیطان. هوا." تا اینجا مقصدِ نوشته‌ام نیست؛ مسئله‌ی مهتری شیخ شِبلی را رنچ می‌داده است، سه مُصیبت صَعب و سخت. چیست سه مصیبت؟ خواهم گفت. هر سه مُصیبت را سخت‌تر از دیگری می‌پنداشت.

گفتند: کدام است سه تا؟

گفت: آن که حق از دلم برفت!

گفتند: ازین سخت‌تر؟

گفت: آن که باطل به جای حق نشست!

گفتند: سیُّم (=سومی) چیست؟

گفت: آن که مرا دردِ این نگرفته است که علاج و درمان آن کنم و چنین فارغ نباشم!


خُب؛ شِبلی دارد به ما مخاطبینِ این قرن چه پیامی مخابره می‌کند؟! من این طور می‌فهمم؛ اگر از فهم درست، دورم حالی‌ام کنید:

اولی این که انسان در هیچ موقعیتی نباید "حق" را از خود برانَد. اما جانب "حق" را گرفتن، همواره به آسودگی نمی‌انجامد و آسان هم حاصل نمی‌شود. دومی آن که نظاره‌گری برای تماشای نشستنِ باطل جای حق، کاری خطاآلود است و دامنگیر همه می‌شود و بُراده‌های سوهان ندامت، لبه‌های نرم وجدان را می‌سابانَد. و سومی هم این که شِبلی هر دو آسیب جامعه را دید اما خود را فارغ دید و به تعبیر خودش دردش نگرفته که حق و باطل جابجا شد. "فارغ" درین جمله‌ی شیخ شِبلی به نظر من جزوِ کلیدواژه‌ی گفتمانی و بااهمیت اوست. یعنی بی‌خیالِ سیاست شد و راحت از آن گذر کرده و خود را از میدان و ماجرا بیرون انداخته (دین را از سیاست منفک کرد و تماشگر نشست) و فکر کرد آسوده شده است. لذاست ازین‌که به درمان آن دو مصیبت محیط خود همت نگماشته است، دچار مصیبت صعب‌تر شد؛ عذاب خیال و ضربه‌ی وجدان و خراش سرشت و تحریف سرنوشت. زیرا بی‌خیالانه جامعه و مردم روزگار خود را به حال آن دو مصیبتِ صَعب، رها کرد.

 

پیش‌نظریه (طرح مسئله) : اگر قرار می‌بود از میان فقیهان فرضا" یکی حق داشته باشد مردم و سیاست و حکومت را ترک کند، امام خمینی ره از همه اُولی بود؛ زیرا نه فقط از سمت سلطه و سلطنت، که در خود حوزه‌ی علیمه‌ی نجف اشرف، شدیدترین هجوم (شامل: دشنامی، بدنامی، بدفهمی دینی، بدسرانجامی) از ناحیه‌ی برخی از عوامل مداخله‌گر فقیهان دیگر را، به خود دید؛ اما تاب آورد و حتی بسیجگر گردید و یک "نهضت فراگیر" در ایران ایجاد کرد و سرانجام هم بر یک سلطنت دیرپا -که خود را محصول تمدن دیرین ایرانی جا می‌زد- غلبه کرد و نظامی نوین جای آن نشانید. حالا این که این نظام در آن "قواره و قاعده" بماند و چگونه طی کند، جای بحث جداگانه‌ای است. | ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

خلعت خلیفه‌ی عباسی! و خلع خود از قدرت سیاسی!

 

به نام خدا. سلام. در شرح شیخ شِبلی ( چند پست بالاتر در همین صحن) بحثم ناتمام ماند. اینک اِتمام آن، که سعی می‌کنم خیلی خلاصه بنویسم و پایان آن هم نظر خودم را هم ارائه نمایم:

 

شِبلی که خراسانی بود و شیعه (برخی وی را مالکی‌مذهب خوانده‌اند) گمارده‌ی سلطان عباسی بر دماوند بود. روزی خلیفه که در بغداد مستقر بود وی که حاکم دماوند بود و حاکم ری را احضار کرد. هر دو روانه شدند. خلیفه هر دو را خلعت هدیه داد و تشویقات کرد و آن دو را به سرِ حکومت ری و دماوند باقی گُذارد. در راه، حاکم ری عسطه‌ای زد و بینی و دهان را با آن خلعت پاک کرد. چون خبر به خلیفه رسید خلعت حاکم ری را با عصبانیت و توبیخ باز سِتاند (یخوانید: خلعِ ید کرد) و عزل (=برکنار و بازداشتن از شغل)

همین یک واقعه، به عنوان جرقه‌ی حهش، چشم شِبلی باز کرد. شروع کرد به بازسازی فکر خود. پیش خود گفت وقتی سلطان برای یک خلعتِ بینی مالیده‌شده، این چنین عقوبت کند پس اگر با آن کسی که خلافتِ واقعی وی را بیالاید، چه‌ها که نمی‌کند؟! این بیمناکی (اندیشناکی) اسبابِ تحولش شد و وی را واداشت حشمت و جاه و مقام را ترک گوید. از آن پس بود شیخ شد شیخی شوریده. نزد صوفی مشهور "خیر نساج" رفت توبه کرد. بعد به دماوند بازگشت و تک تک خانه‌ها در زد از آنان عفو و حلالیت و بخشش خواست؛ و به روایت خواجه عبدالله انصاری (مندرج در صفحه‌ی ۲۱ کتاب شِبلی، اثر کاظم محمدی وایقانی) تا مردم دماوند وی را بحلّ (آمرزیده) کنند.

 

نظر بنده: گرچه شیخ شِبلی حق داشت با آن جرقه‌ی بیداری، مسیر سیاسی خود را، خود تعیین کند و با صوفی‌پیشگی باقی‌مانده‌ی عمرش را طوری سَر و سِر سازد که بتواند دریچه‌ی دانش معنوی، به روی مردم روزگار خود بازگشاید و درین راه آنقدر زهد بورزد که حتی شب به چشمش نمک بپاشد تا به خواب نرود و از حیرت شبانه نگریزد، اما کارش در نهایت به سرزش شدید از خود انجامید و خود را تا آخر عمر شماتت کرد که چرا تماشاگری پیشه کرد و حق را جا نینداخت و با باطل در نیفتاد. امروزه‌روز، هستند کسانی که دم از شیخ شِبلی می‌زنند و ازو کد می‌دهند ولی او را سانسور می‌کنند و بخش ندامتِ زندگی وی را به مردم نمی‌گویند، همین که سیاست را -با آن که فردی فقیه و محدث و عارف بود- کنار گذاشت برای آنان ملاک عمل خیر شده است، حال آن که شِبلی پشیمان شد که سیاست را از دیانت کنار گذاشت. گویا برخی پیشمان‌شدگان -که در وقتِ قدرت و انحصار مدیریت کشور، لیاقتِ خدمت به ملت و ارتقای کشور به درجات بالای رشد و توسعه‌یافتگی و بازدارندگی نداشتند، اینک چون از چشم مردم انقلابی افتادند، دم از جدایی دین از سیاست می‌زنند. حال آن که خبر ندارند وقتی دین را ایزوله می‌کنند و تمام دین را پای ورقه و تاقچه و امامزاده می‌خواهند، در واقع جولان را برای ناشایستگان مهیّا می‌کنند و میدان را دو دستی تقدیم نالایقان می‌کنند؛ حال آن که خدا، صالحان و صادقان را لایقِ دخالت در امور مردم و دین می‌داند. سرشت و سرنوشت شِبلی یک درس تعطیل‌نشدنی برای هر آن کسانی هست که مردم را به غلط دعوت به تفکیک سیاست از دیانت می‌کنند. اینان در حقیقت دارند برای دین، اختیارداری می‌کنند که آن‌همه امر و نهی دارد برای حضور همه در سرنوشت و سرشت.


| ۱۰ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

روزنامه اقتصاد آینده

دوشنبه | ۸ اسفند ۱۴۰۱ |

یک خبر، یک نظر

به نام خدا. سلام

خبر: سخنان آقای حسین قربان‌زاده (رئیس سازمان خصوصی‌سازی) در مورد کارِ دستوری مولّدسازی حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی -که من نام دولتش را دولت «دستور» گذاشته‌ام- برایم جالب توجه بود؛ خصوصا" سوگندش به نام مقدس حضرت عباس علیه‌السلام (روزنامه‌ی بالا)

او مولّدسازی را عاملی برای "خیزش عمومی ثروت‌آفرینی و تحرک اقتصاد" نامیده و  این مصوبه را فصل جدیدی از "خارج کردن اموال راکد و منجمد دولتی" تلقی کرده و نقد منتقدان این هیئت هفت نفره را رد کرده و گفته: "همه‌ی امورات مولدسازی از مرحله شناسایی دارایی‌ها، تشخیص دارایی مازاد، ارزش افزایی دارایی‌ها، قیمت‌گذاری و روش واگذاری و مولدسازی آنها به صورت شفاف زیر ذره‌بین رسانه‌ها و مردم خواهد بود." جمله‌ی قسم  ویژه‌اش در عکس هم کاملا" معلوم است.


نظر: برای من -شاید برای شما هم- این سؤال ایجاد شده که دولت ۱۳ با آن جزوه‌ی چندهزار صفحه‌ی برنامه! که در هنگام مناظره‌ی انتخاباتی در دستان حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی دیده می‌شده، چند صفحه‌اش را اساسا" توانسته پیاده کند؟! نیز فروش پول خارجی به مردم و نیز فروش اموال و دریافت پول ازین دو منبع را در کجا و چگونه خرج می‌کند؟ من حالا که عمر دولت ۱۳ بعد از فصل بهار آینده، ۲ سال می‌شود، شروع کردم به بررسی یا نقد و یا دادن نظر. وگرنه تا این مدت منطقی نمی‌دیدم دولت تازه را بتوان بررسی کرد. کتمان نکنم برخی از کارهای آقای رئیسی ارزش ستودن دارد. مثل چندبرابر کردن یارانه، غلب بر بحران خوف‌انگیز کرونا. سامانه‌ی آرد و نان پرهیز رئیسی از از سخنرانی‌ها. | ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی

 

استقبال از تصمیم تازه آقا ابراهیم طالبی (آویخته با ذکر چند نکته)!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. فرهیخته ارجمند و نویسنده خوش قریجه، جناب آقا ابراهیم طالبی سلام علیک. طلوع اعیاد فرخنده گذشته شعبانیه و پیش روی را به جنابعالی تبریک میگویم؛ آرزومندم: توفیق بهره وری از فیوضات معنوی این ماه با عظمت نبوی، رفیق راهتان گردد. اگرچه در ایام نقاهت پس از جراحی دوم (در طول کمتر از چهارماه) به سر می برم؛ اما

  • دامنه | دارابی
مباحثات میان دامنه و دخترخاله
در صحن مدرسه فکرت از هفتم اسفند ۱۴۰۱ به بعد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۱۴۰۱ ، ۰۸:۴۵
دامنه | دارابی