قسمت دهم
نوشتههای متنوع، مسائلروز و نظرات ردوبدل شده:
مدرسه فکرت، هیئت، نغمه
پرسش سوم
در آستانهی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی
نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق میشود؛ باشد به
علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره
شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ
لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج)
شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه میاندیشید؟ این حق در مال همهی
مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این
آموزهی دینی و پیادهکردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشهکن و تمام
نمیشود، ولی آیا این اشارهی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوهی اقتصادی
ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان
نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوهها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟
مدیریت مدرسه فکرت
پاسخم به پرسش سنجاقشدهی سوم
به نام خدا. سلام. مقدمه: از این جا شروع
میکنم که اسلام، مسلمانان را از «بیخبری از حال دیگران» بازداشته است.
همین یک آموزه کفایت میکنم از طریق موشکافی در این منع، پی به کمک به
همنوعان ببریم.
اشاره: انسان از استمرار کارِ اخلاقی توسط
دیگران پی به ضعف یا قوت خود میبرَد که آیا او هم در چنین کارهایی پیشقدم
میشود؟ همین الگوبرداری، عامل حرکت جامعه به سمت کمککردن است.
پرداخت مسئله: من در قرآن تخصص ندارم که
بگویم «حق معلوم» در آیهی ۲۵ معارج چگونه تفسیر میشود، اما فهم آزاد من
از آیه (=تدبر کوتاه) این است که آیه دارد اذهان را از تمرکز بیش از حد بر
خود در تمشیت امور و معیشت روز به سمت مدد به دیگران هدایت میکند که در
اثر عواملی از تأمین معاش خود عقب ماندند، حالا یا از ضعف عدالت، یا نبودِ
فرصت برابر، یا درماندگی در تلاش و یا به کار نگرفته شدن از سوی حکومت و
دهها علل دیگر. در چنین حالتی دارا (از هر حد دارندگی) باید به نادارا کمک
کند؛ اصلی در اسلام که به نظرم جزوِ ذات است نه عرَضیات.
از سوی دیگر اعتقاد دارم اسلام به رسیدگی
بر استضعاف درماندگان از آن رو اصرار دارد که چنین شکافی باعث فروریختن
ایمان حقیقی مردم میشود، زیرا تلاش مستمر مؤمن برای تقویت و ازدیادِ حُب و
قُرب به خدای باریتعالی در حالی نزدش پذیرنده است که حُب به همنوعان هم
داشته باشد وگرنه به فرمودهی پیامبر اکرم ص حتی مُسلم هم نیست، زیرا
اهتمام به امور مسلمین و مردم نداشتن طبق فرمان آن پیامبر خدا ص باعث
بیرونافتادن فرد از دین است.
در ادامهی پاسخ، جوابم را ازین مسئله
خالی نگذارم که جامعهی دینی باید شیوههای عملی این کمک را به دانش
اقتصادی پیوند بزنند تا بتواند با گشایش اقتصادی و انباشت ثروت ملی، هم
جامعه را دارا نگه دارد و هم ضُعفای بازمانده از رشد و دارایی را با
سیاستهای رفاهی و حمایتی از زمینگیرشدن باز بدارد.
اساساً دین در یک معنا یعنی جهتدهی
انسان به خیر و صلاح. پس چطور ممکن است دین جهت دهد، اما به حال مردم بینوا
بیخیال باشد. کمک به محروم جنبهی انساندوستی هم دارد که دین آن را
تشدید و غیرقابل تعطیل میکند. دو اقدام امام خمینی ره که در پس از پیروزی
انقلاب در قم مستقر شده بودند این بود که فوراً حساب ۱۰۰ برای مسکن
مستمندان ایجاد کرده بودند و کمیتهی امداد تشکیل داده بودند. یادم هست
مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی پول نون برخی از مردم مسکین را و نیز
زغال زمستان محرومین قم را تأمین میکردند.
و در پایان پاسخم درین نکته جمع میشود که
در اسلام برخی از کارها در ایام خاص اولویت هم مییابد، مثل همیاری عمومی
در ماه رمضان و توجهی زیادتر به بیچارگان در روزهای عید، که نوروز از
بهترینهای اعیاد در کنار فطر، قربان، مبعث و ولادت اولیای الهی ع است. کمک
به نیازمند هم تسویهی مال است در راه خشنودی خدا و خلق خدا، هم تصفیهی
دل است برای صلح و صفا و کاستن درد و نیاز مستمندها. به نظرم اساساً اسلام
مسلمان را اهل دهِش بار آورده است که وقتی به کسی کمکی میدهد آسودگی
مییابد که دیٖن و دیْن خود را عملی کرده است.
ابوعارف طالبی دارابی
دشتِ قهاوند
به نام خدا. سلام. کشف معدن لیتیوم،
ایران را به یک بازیگر بزرگ باتری بدل میکند، آن هم با مساحتی "حدود ۱۱
کیلومتر مربع" کجا؟ در ۵۰ کیلومتری شرق شهر همدان. یعنی دشت قهاوند. لیتیوم
فلزی قلیاییِ راهبردی کمیاب جهان است. این دشت، ایران را به دومین
ذخیرهگاه بزرگ لیتیوم جهان ارتقاء داد با برآورد ۸ و نیم میلیون تن، یعنی
پس از شیلی با ذخیرهای کمی بیش از ۹ میلیون تن.
لیتیوم لابد میدانید برای صنایع باتری،
خودروهای برقی، باتریهای تلفنهای همراه، کامپیوترهای حملی، صنایع
هواپیماسازی، بلبرینگ چرخهای قطار، صنعت داروسازی جزوِ اساسیترین کالاست.
سمیست، ولی در جهان پیشرفتهی جدید، از ضروریترین مواد است. جهان
توسعهیافته خصوصا" چین که ابَرتولیدکنندهی باتریهای لیتیومی جهانِ
پیشروست، نیازمندترین کشور به این ماده است که این میتواند ایران را به
لحاظ چنین سرمایهی خداداد، هنوز هم نزد آن غول قدرت، برجستهتر نگه دارد.
بانو! آقا! ایران غنیست، قویاش نگاه
داریم؛ مادی و معنوی، با به کارگیری توان ملی، نخست با نگرش بدونِ گزینشگری
در استخدام برابر و مساوی سرمایهی انسانی در دایرهی جمهوری اسلامی که
البته کشف شخصیت حداقلی فرد تا حدی لازم است. سپس ازدیادِ آلات و افزار
(اقتصاد جهشی با رشد بالا سپس باثبات و رشدی متعادل) برای مصارف ایرانی و
جهانی. واقعا" خود و جهان و ایجاد اقتصاد رشدیابنده را جدی بگیریم و مردم
این سرزمین را هرچه بهتر و بیشتر، به امید و آشتی و آرامش دعوت کنیم (همه
همدیگر را) تا در لذت از بهرهوری ارزان و باثبات (دستکم کمتر بیثباتِ)
دستاوردهای نوین علمی و تجربی، یکدیگر را یاری دهیم؛ با بهترین رویکرد
حکومتی و با صحیحترین رواداری سیاسی.
دشتِ قهاوند را خبری خوشآیند برای قِوام
ایران تلقی کنیم و ملاکی برای غنای خدادادی خود بدانیم. صنعت جهان به
لیتیوم وابسته است همین ماده و موادهای کمیاب را در بهترین حالات به پای
معاملات و مبادلات ببریم. افسوس، افسوس اگر کسی -چه از درون جامعهی مدنی +
چه از درون قدرت سیاسی- بخواهد سرنوشت این مملکت را به عصیانگری و
فریادهای زودرَس! گره بزند و اختیار این مُلک و مِلک را به دستِ نابِخردان
داخل و بیگانگان خارج بسپارد. و تا تَقّی به تُقّی میخورَد، میخواهد
بیجهت کفِ خیابان حوار و هورا بکشد. هم مملکتداری مدارای بالا و
قاطعیتِهای اقتداری میطلبد و هم توی جامعهی مدنی سیاستورزی کردن،
رفتاری عقلایی میخواهد و قابلیتهای اخلاقی. دستکم همهی صاحبنظران
فیلسوف سیاسی جهان در اعصار مختلف، در ضرورت وجود دولت (=حکومت) رأی به این
دادند که استفاده از "زور ضرور" منحصرا" باید در دست دولت باشد و الاّ هرج
و مرج و آنارشیگری جامعهی بیدولت را فرا میگیرد و تاوان آن عقبماندگی
و ناامنی و ستیزهگری مَهیب است.
در شرائطی که کشور ایران در آماج بدترین
رفتار آمریکا و اروپا (مقلدان نادان آمریکا) قرار دارد، هر بار نیروی
جامعهی خود را به سوی جنبش کال و نپخته، علیهی قدرت هول دادن و هندل زدن،
هم خطای راهبردی است و هم رفتار غیراخلاقی. بگذاریم با بردباری طولانی،
راهها و روندها، درست و متحول شود؛ با تعجیل و شتابگری -آن هم آغشته به
خامی و خطاهای عمدی- مسائل نه فقط حل نمیشود، بلکه مسائل تازهتر و
پیچیدهتر زاده میشود. روحهای معترض عدالتگرا، از قضا باید بیشتر از همه،
به متفکران و دانشمندان و شایستگان خود فرصت اندیشیدن و تئوریپردازی
بدهند، نه ابن که خودسر جلو بیفتند، که کار صد ساله را بخواهند یک شبه
(ببخشید سه سوته و سه ساعته) بپیمایند. بگذرم. فقط بگویم از قدیم و ندیم
خویشتنداری را ستودهاند و ملتهای زود به ستوه نیامده را پسندیدهاند..
بَهبَه دشتِ قهاوند. به دشتِ قهاوند. دشتی از خداوند، با مواد کمیاب
لِتیُم در آن برای ایران و خرید جهان. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی
دارابی.
متن من در تشویق گروه سرود
دختران فاطمی داراب کلا:
به نام خدای آفریندهی نغمهها
سلام بر شما آبروی ایمان زادگاه ما.
پیرو علمی و عملی حضرت فاطمهی زهرا،
شنیدم نغمهی شماها طنین انداخت بر قلبها،
چهرگانی را میبینم نامآشنا، از مَحیاخانم مهدی ملایی ما،
تا نوهی دختری برادرم حاج قاسم ملایی دوست فهیم ما،
دیگر عزیزانی که نامبردن از آنان افتخار ماست.
کاش
بودم با آهنگ صداهای شما غرق نور میشدم، یا همنوا با نغمههای شما غرور و
غیرتم را طنیناندازتر مینمودم. شما عزیزان و فاطمیپویان روستای ما فخر
مایید که دیدن چادر و وقارتان آراممان میکند. بلندپایه خواهید شد و
بلندآوازه. با احترام به طنین رسای شما و زحمات پرورشدهندگان شما و تمامی
برگزارکنندگان آنجا، بویژه فرماندهان عزیز بسیج خواهران دو پایگاه پایین و
بالا، از جایم برمیخیزم و به قلب پاک و طَهورای شما، گلهای حُب و حرمت و
حمیت و حمایت میریزم.
برادرتان ابراهیم طالبی دارابی.
سیده ربایه سجادی [در پاسخ به دامنه |]
سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار. سپاسگزارم از توجه و پیگیری و دغدغه مندی
شما نسبت به هم محلیهاتون. دخترهای ما نیاز به تقدیر واینجور توجهات دارن
چه بهتر از طرف شما بزرگان محل باشه با توجه به اینکه دختران ما برای
اجراشون تلاش میکنن برای حفظ حجابشان دارن در میان هم سن وسالها شون مبارزه
میکنن دارم میبینم به دخترای ما تنه میزنن مادری برام تعریف میکرد وقتی
رفتم مغازه مغازدار زد به پشت دخترم وگفت همه دارن چادراشونو میگیرن این
چیه گذاشتی رو سرت شاید این برای بعضیها یه داستان باشه ولی برای من خیلی
درد ناک من از شما بزرگان محل میخواهم کمکمون کنید تا با برنامه ریزی درست
وبهتر روی دخترا وپسرامون کار کنم ما به بهانه سرود جمشون کردیم شما به ما
برنامه بدین تا ما بتونیم بیشتر کار کنیم ودر کنار مون نگه شون داشته
باشیم موفق و سربلند باشید
دامنه [در پاسخ به سیده ربابه] خواهر خوب
من سیده ربابه سجادی سلام. ماشاءالله شماها خواهران حاضر در صحنه چنان از
ما پیش هستین که خاطرجمع هستیم. وجود مؤمناتی چون شماها که طهارت وجودیتان
دارالمؤمنین را عطرآگین ساخته، برای محل مذهبی و انقلابی ما یک عطیهی
الهی است. ادبیات شما و نوع تفکر مذهبی شما حاکی از آن است خیلی قوی فکر
میکنید و صراط را گم نمیکنید. صدها درود بر شماها. قرآن خود جاهلیت را به
جاهلیت اولی و جاهلیت ثانی تقسیم کرد. در جاهلیت اولی خودِ پیامبر ص
مبارزه کرد که زنان آن عصر گردن و گردنبند و چهره و موهای خود را نمایان
میکردند و به قول محلی روسری (جلباب) را پِکرَی میبستند که همهجای سر
نمایان بود. قرآن پیشبینی کرده بود در جاهلیت ثانی که در آینده به وقوع
میپیوندند زنانی بدعقیده و جاهل و دریده، به عریانی رو میکنند که در این
موقعیت، مؤمنات بیشتر به حجاب روی خوش نشان میدهند و جامعه خود از عریانی
آنان به وحشت میافتد. آن روز دور نیست. نگران نباشید، شاید جامعهی ما با
همین وضع که دارد رخ میدهد یک ذره از آن روز بد باشد؛ هنوز کو؟ مقاوم
باشید. این یک مَصاف پاکی در برابر ناپاکی است که باید طی شود. با حوصله و
خردمندی. وقت شما را نگیرم فامیل عزیزم. جَسته و گریخته نوشتم. چون دیدم
شما متنی زیبا نوشتید، فوری جواب نوشتم تا قدردان بوده باشم. سلام منِ
ناچیز بر وجود همهی شما مؤمنات بامروّت دارابکلا. به آنان یعنی دختران
عزیز ما که این همه غرور آفریدند سلام و نهایت حرمتگذاری بنده را اعلان
فرما.
سیده ربابه سجادی به دامنه: سلام وقت
بخیر. ممنونم از توصیههای برادرانه شما بزرگوار. با وجود شماها پشت ما
گرمه و احساس میکنم مثل یه برادر بزرگتر برای ما سرگروها ویه پدر برای
دخترای فاطمی ما هستید ممنونم از شما که جواب پیامم دادین حتما سلام شما رو
به دختران میرسانم شما هم سلام من حقیر رو به فامیل ما برسون.
درسی که آقای نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) داد
تهیه و تنظیم آزاد: ابراهیم طالبی دارابی
مقدمه: به نام خدا. سلام. روزی جناب آقای
بهرام اکبری دوست و برادر گرامی لالیمی بنده و داماد محترم و معزز مرحوم
حضرت آیت الله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی پیشوای مذهبی مردم ما و
میاندورود مازندران، مطالبی از بایگانی درسهای اخلاقی سال ۱۳۶۵ خود در
کلاس درس استاد آقای سید میردامادی نجف آبادی (دایی مقام معظم رهبری) برای
بنده فرستاده بود که دیشب دست به مطالعهاش زدم. ضمنِ تشکر وافر از جناب
حاجی بهرام همسنگر و همرزم صبورم در جبههی انجیران مریوان که خدا را شاکرم
باز هم در صحن مدرسه فکرت ایشان را میبینم، وقت، را رسیده میبینم که به
یک فراز از آنهمه درسهای نغز بپردازم؛ البته با دخل و تصرف در حد
ویراستاری و پیراستگی و خلاصهنگاری آزاد. آن فراز این است:
سودهای بودنِ در اجتماع و زیانهای کنارهگیری از آن
۱. از ملکات و فضائل اخلاقی تنها در
اجتماعبودن میسر است، کسی که رفته توی مخفیگاه پنهان شده آن نمیشود فضائل
اخلاقی را به دست آورد زیرا عمدهی فضایل اخلاقی در ارتباط با اجتماع است،
باید با مردم تماس داشته باشد. مثل تواضع که باید در اجتماع باشد تا ظهور
کند. همینطور محبت و ایثار، عفو و گذشت، بردباری و حلم، کَظم غیظ، عاطفه و
ترحم، و خویشتنداری. تمام اینها ارتباط با غیر دارد ، اینها فوائد اجتماع
است.
۲. انزوا باعث بسیاری از انحرافات و امراض
روانی میشود. این را تجربه نشان داد، زیرا اجتماع بهترین کلاس برای اصلاح
صفات و خویهای انسانی است ،کسی که در یک گوشه ای زندگی می کند متوجه نمی
شود چه بدی دارد. اجتماع یک سنجش است ، کمبودهایش برطرف می شود.
۳. کنارهگیری و عُزلت، موجب خودپسندی و
غرور میشود، زیرا هر کسی دارای حب ذات است. اگر در اجتماع باشد گرفتار
عُجب و خودپسندی نمیشود یکی از خطرات بزرگ کنارهگیری این است که فقط
خودشان را آدم حساب میکنند بقیه را نه.
۴. یکی از عیبهای در اجتماع نبودن این است
که انسان نسبت به مردم سوءظن پیدا میکند زیرا بر اثر ندیدن اجتماع و
انسانها مبتلا به خودبینی شدید شده و از طرفی چون از ناحیهی مردم مورد
محبت و تقدیر قرار نمیگیرد در نتیجه به همهی افراد بدبین و آنان را
وظیفهنشناس میداند.
۵. خود این عزلت باعث بدخُلقی و بداخلاقی و
عصبانیت میشود، انسان که در اجتماع است سرد و گرم اجتماع را میچشند.
اجتماع پختگی در انسان بوجود می آورد. ولی کنارهگیری محرومیت دارد.
۶. حالِ مقاومت و ایستادگی را در اجتماع به تدریج از دست داده و در پیشآمدها و حوادث، به سرعت کمر خم میکنند.
۷. موجب محرومماندن از تجارب و پیشرفتهای علمی و عملی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی میشود.
۸. آیاتی داریم که دلیل بر رجحان اجتماعیبودن دارد.
۹. آیاتی داریم که وادار به فعالیت و کار و تحصیل معاش میکند.
۱۰. آیاتی هست که جهان آفرینش را برای انسان محل فعالیت و بهرهبرداری قرار داده است.
۱۱. یا مثلاً نماز جماعت که یکی از دلایل
اجتماعبودن است. دین اسلام دینی است صد در صد اجتماعی، انسان روزانه چند
بار نماز را به جماعت بخواند برای اینکه از حال همدیگر خبر داشته باشند.
خلاصه اسلام با این دستورات زیبا و دلنشین دارد مردم را جمع میکند تا دشمن
نتواند بر آنها مسلط شود. آیات زیادی است که از تفرقه و کنارهگیری، منع
میکند . ما یک دستوری نداریم از قرآن و ائمه که دستوری کنارهگیری باشد.
البته ما یک موارد استثناهایی هم داریم که
اگر اجتماع را فساد گرفت و بهکلی گرایش به فساد پیدا کرد و امر به معروف
از خاصیت افتاد، آنجاست که باید کنارهگیری کرد. مثل اصحاب کهف. برای این
که در آن اجتماع اگر بماند، هم خودش فاسد می شود و هم فرزندانش فاسد
میشوند. اصحاب کهف دیدند سراپای اجتماع همه از فساد است و دیدند که
نمیتوانند دفاع کنند از حق در برابر باطل، کناره گیری کردند. که البته
برای خود علت و حکمت داشت. | ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی
حجت رمضانی: با سلام به آقای مدیر مدرسه
فکرت ضمن تشکر از جناب عالی وسلامی عرض کنم به خدمت برادر بزرگوار حضرت حجت
السلام حاج بهرام اکبری که شاید بنده را بخوبی بخاط نداشته باشن. فکر می
کنم در عملیات بیت المقدس۷ با هم در جبهه جنوب حضور داشتیم. بنده حقیر هم
از مطالب کوتاه بارگذاری شده توسط جناب عالی از کتابی که ایشان به شما هدیه
فرمودند سعی می کنم درادامه زندگی بهره وافی وکافی را ببرم.
دامنه |: جناب حجت سلام. اول یک شوخی بکنم
با طعم کشکولی با تو رفیق من از سال ۶۶ تا اینک و آتی و حتی ندای قدقامت
در قیامت. وقتی دارم اسم تو را مینویسم تایپ تبلت هوشمندم تا واژهی «حجت»
را ننوشتم، برام از روی هوش پیش میافتد، «حجتالاسلام» را پیش رویم
پیشنهاد میکند. حجت بیا حرفم را بگیر برو حوزهی علمیه تا به جای «حجتِ»
خالی و چوک! (=تینار ← تنها) برات حجتالاسلام درج کنم. شِخی هِم به تو
میآد. امابعد؛ بلی، آن سلسلهدروس را خواندم دیدم پر از است مطلب از سرِ
خلوص. جناب حاج بهرام اکبری لطف ورزیده مرا میهمان خود نموده. ایشان همسنگر
من و تو طبعی لطیف دارد، اوضاع را مساعد ببیند از خنده آدم را میمیرانَد.
ممنونم که روی گشودی به این مبحث که دلنشین است. راستی! بسی خشنودم که
میخواهی بهرهی وافی و کافی ببری. امید میبرم به درگه الهی حضرت باریِ
شافی.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب عبدالله
سلام. چه مواجههی نیکویی، ردّی از خصلت خوبی و روحیهی باز و رفتار ستوده
از خود بر جای گذاشتی. خوشحالیام را ظاهر میکنم تا رسانده باشم چنین
صحنههایی دلکش و جدی، آرایندهی صحن فکرت است. عمری پرتداوم برای عبدالله
طالبی و استاد ربانی. سلام مرا به بابات، عموعباس من -که اینک در کربلای
مُعلّیست- برسان. ارادت: ابوعارف.
دامنه | [در پاسخ به شفیعی مازندرانی]
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. بسیار تشکر از این که اشارات بنده و
استاد ربانی درباره اصل و ریشه و آئینهای متنوع جشن چهارشنبهسوری در
اجرای واقعی و به دور از آتشبازیهای مُهیب آن را «نکتههای شایسته» تعبیر
کردهاید. توضیحات بعدی شما هم به درک بهتر مطلب انجامید. اثر مباحثه همین
است استاد و الحمدُ لِله شما درین رابطه سعهی صدر بالایی میورزید. با
احترام و دوام عمرتان. ابراهیم.
دامنه | [در پاسخ به سید علی اصغر
شفیعی] سلام آقا سید علی اصغر. من دلت را در مغزت و مغزت را در دلت رفوشده
میبینم. ممنونم. من و تو منشی داریم که اینجا فاش میکنم: ما به جای
پادشاهان، درس اولمان را از پیامبران علیهم السلام میگیریم از آینهی
مفسران معصوم آنان علیهم السلام. سپس اگر حرفی خوب و عملی خوب در بزرگان هم
دیدیم، میگیریم و میپوییم ولو اگر آن بزرگ، پادشاهی دادگر بوده باشند.
کوروش کبیر برای ما در همین جایگاه دادگرها جای دارد. درود داداشی.
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۷ )
- دردهای مقدس داریم و دردهای بشریت. اولی مثل درد عرفانی و دومی مثل درد زندگی. شرائط دردمندی، «خردمندی» است و «حسّاسبودن».
- چرا استاد مرحوم محمدرضا حکیمی از رنج بشریت، تا آخر عمرش در خانهی کاهگِلی ماند؟
- از زندگی حکیمی زیاد خوانده و میخوانم. این یکی به این علت بود روزی
رفت به کورهپزخانه و از آنجا "زندگی مرگوار" آنان را دید و در خود پیچید و
فلسفهی زندگیاش شد «دردمندی»؛ یعنی استاد حکیمی، حکیمِ دردمندی.
- نتیجه ← : به آنچه در زندگی به ما رو کرده، فکر و سپس ربّ رحیم را
ستایش کنیم. به قول مرحوم علامه حسن حسنزاده آملی که به خدا گفت: اگر
داشتههای مرا حساب کنید، زیاد میآد.
ابراهیم طالبی دارابی