سِخپلِخ: سیخزدن و فشاردادن به گوشت و پوست و بدن با انگشتان. چپّلیک گرفتن. اشاره است به کسی که بیجهت یا باجهت فردی را تحت فشار انگشت و ناخن خود قرار میدهد. مثلاً برخی موقع سرپاکردن کودک او را سِخپلِخ میکنند تا حتماً ادرار کند.
اَگینا: وگرنه.
اِت اِتّا ماقع: بعضی وقتها. کنایه است به کسی که فرصتطلبی میکند. تک و توک مواقع. گهگاهی. گاهی.
رِزمهرِزمه: ریز ریز. خوردخورد. ریزریز. خرد و خمیر. له و لورده.
هِه اینا اَم شانسه! : اشارهی غمبار به سرگذشت و تقدیر و اقبال. هه، اینها از شانس ماست! اینها از بخت بد ماست! شانس درست و حسابی نداریم!
خاش دل ره شکر انار زنده ! : دلش را خوش کرده به انار شکرباره. بیجهت امیدواره. دلشو خوش کرده! خوشخیاله! خوشبینه! پیشاپیش به خودش وعدههای خوب میده!
انگار: تلفظ نادرستی از واژهی انکار. منکرشدن. ردکردن. فلانی انگار کانده خاش کار ره. همچنین قید کسی یا چیزی را زدن. از مزایایی گذشتن به علت معایبش. عطا را به لقا بخشیدن. مثلاً: شِ زمین انگار ره گرمه زمبه ونه کله ره اشکنمبه.
زیل: آدم بد عُنوق. جای پرت و شیب تند. بد. سرسخت. نیز زیل به معنی خیلی سنگین. زمخت. همچنین محکمبستن طناب و نخ و کمربند به دور چیزی.
چش بورده پلور کینگ! : چشم رفت زیر سقف و پلور. اشارهی تأسفبار واقعی از فرد محتضر است که در موقع جان دادن چشمش به سقف دوخته میشود و هر آن ممکن است بمیرد. نیز طعنهای شوخمانند و حتی جدی است به کسی که انگار چشمش را به سقف دوخته و متوجهی اوضاع و اطراف نیست!
تَشوو بزوئن: تش یعنی آتش. او: یعنی آب. جمع آن میشود آتشوآب زدن. منظور هدر دادن اموال خود به دست خود است. نوعی خودهلاکتی اموال. دو چیز متضاد را کنار هم گذاشتن. نابود کردن. بر باد دادن.
پِلا بَشِن بَخو: پلو را بریز زمین بخور. اشاره دارد به خانه، خانم و خانوادهای که از بس تمیز است و اهل پاکیزگی و نظافت. بنابرین در چنین جایی حتی غذا را پلا را روی زمین هم بریزند بازم خوردن دارد از بس تروتمیز است و دل آدم میچسبد. بیشتر بخوانید ↓
متن نقلی: از آقای دکتر محمدحسین رجبی دوانی. با کمی ویرایش: حضرت محمد ص تا ۲۵سالگی ازدواج نکرد. حضرت خدیجه س پیشنهاد ازدواج با آن حضرت را داده بود. نقل مشهوری که از دیرباز در منابع بوده و در کتب درسی آمده است این است که حضرت خدیجه در هنگام ازدواج با پیامبر ص، ۴۰ساله بوده و قبلاً ازدواج کرده و فرزند داشته، که این مطلب غلط است. در نقلهای متعدد سن ۳۹، ۳۳ و ۲۷ سال را برای حضرت خدیجه بیان کردهاند، ولی نقل ۲۷ سال معتبرتر است؛ یعنی اختلاف سنی این دو بزرگوار ۲ سال بوده... حضرت خدیجه قبلاً ازدواج نکرده بود. نکتهی دیگر اینکه بچههایی که به خدیجه نسبت داده شده فرزندان خواهر او بودند که چون خواهرش از دنیا رفته بود، خدیجه سرپرستی آنها را بر عهده گرفته بود. منبع سلسلهمباحث حضرت خدیجه س در دامنه: اینجا
نظر دامنه: متنهای نقلی درین درگاه صرفاً به معنای اطلاعرسانی است. ازینکه آقای دکتر احسان شریعتی جانبدار عدالت است و پشت آزادی ایستاده و افکاری از جنس مردم و مستضعفین زمین دارد تردیدی ندارم و حتی آنچه در این مصاحبه با سایت جماران گفته از سر دغدغه سر داده. بیآنکه به محتوای آن ورود کنم فقط نکتهام را جهت اشاره به سرنوشت شوم یک جریان سیاسی مسلح میگویم و رد میشوم و آن این است: همانطور که تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق از اسلام به مخلوطی از مارکسیسم و ... ، هویت این سازمان را کمکم مخدوش و برملا ساخت و نهایتاً به سمت جریان ترور و نفاق و حتی همدستی با صدام و سرسپردگی به اروپا و آمریکا برد و از دایرهی انقلاب اسلامی بیرونشان انداخت، اینک بخشی از جریان چپ (نه البته تمام آن) نیز -که اسم خود را «اصلاحطلب» گذاشتهاند- احتمال میدهم با تغییر ایدئولوژیکی که دارند صورت میدهند (بلکه ممکن است داده باشند) و در خلوت و خفا پوست میاندازند، همسرنوشت با کسانی شوند که در صدر انقلاب نمک خوردند ولی نمکدان شکُندند و سرانجام در آغوش دیکتاتوری مثل صدامحسین افتادند و با افزارآلات جنگی او به جنگ با ملت و میهن آمدند. بگذرم و بگویم همانطور که آقای احسان شریعتی گفته مطالبات باید روشن، علمی و عملی باشد و نیز به قول وی با خط مشیء مسئولانه و متحد و همسو و راهحلهایی درست. درین میان، نقش دشمن در آسیبزدن به انقلاب نیز، نباید نادیده انگاشته شود و چون کبک سر زیر برف کرد. باید با خلوص و روراستی کوشید تا بر خدمات و حسَنات بسیار فراوان انقلاب، از طریق دوام خدمت و حضور همگانی و مبارزهی سه وجهی با «فساد و فقر و تبعیض» و دفع یا تقلیل تمام گونههای آفت و آسیب، همچنان افزوده شود.
در یک اردوی زیارتی چندروزهی بسیج مستضعفین قم بر سر مزار شهید رشید جهان اسلام حاج قاسم سلیمانی در شهر کرمان شکل گرفت، که عکسهایی از آن، به یادگار و افتخار و پاسداشت آن قهرمان نامی ایران، گذاشته میشود. قبری که مطاف دل و دلیل راه ماست. درودهای بیکران بر ابومهدی المهندس و هزاران سلام بیپایان بر حاج قاسم؛ بر آن انسان جاویدان که در تمام عمرش قاسمِ درهمکوبندهی ستمگران و جبّاران بود و قائمِ مستضعفان جهان و نمادِ قدقامت تا قیامتِ ایرانیان و دینداران و آزادگان جهان.
.
سر قبر شهید حاج قاسم سلیمانی
۱۹ آبان ۱۴۰۰ ، مزار شهدای کرمان
نمایی زیبا و چشمنواز مزار کرمان
سردرگاه بیتالزهرای منزل حاج قاسم سلیمانی در شهر کرمان
موزهی دفاع مقدس کرمان. نمایی از پُل شناور
بر رودخانههای منطقهی جنگی تعبیه میکردند
تا رزمندگان هشت سال دفاع مقدس را در عبور
سهمگین از عرض آن یاری میداد؛ قدرت مهندسی رزمی
یادآور تفکر جهادی جهاد سازندگی، سنگرسازان بیسنگر
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
زِکِن: بچه. طعنه به فرد برای کوچککردن. کسی،که همیشه بینیاش کثیف است. نکته: این مشکل اغلب به علت سینوزیت مزمن و کهنه است که در بچهها اغلب به علت لوزههای خراب است. طفلک بچهها چقدر به خاطر این کاستی درمان، تحقیر یا تنبیه یا دچار آسیب شدند! (د . ع)
اشون: شب گذشته. شب گذشتهی همین امروز.
دِشو: دو شب قبل. دِ یعنی دو. شو یعنی شب
پَرشو: پری شب. سه شب پیش.
کاتولوم: ابزار چوبی بافندگی پشم به نخ که اغلب چوپانان آن را هنگام راهرفتن و استراحت زیر درخت میبافند. بزرگترها نام این ابزار از افراد مسن شنیدند. البته ممکن است آن را زیاد دیده باشند اما نامش را بلد نباشند. ممکن است واژهی فراموششدهای شده باشد. زنان روستا و عشایر هم مینشینند پشم را به وسیلهی آن به نخ تبدیل میکنند که نوکش تیزه و مثل فرفره میچرخه به صورت دستی مثل عکس زیر:
پشمریسی
بازنشر عکس: دامنه
تیلا، تلا، تیلانگ
عکس از دکتر اسماعیل عارفزاده
تِلا: تیلا. تیلانگ. احتمال دارد از واژهی تله ریشه گرفته. احتمال قویتر این که دِلا بوده به مرور تِلا تلفظ شده. به این خاطر چون در انتهای آن دو شاخ است و دِلا یعنی دو تا لا، دو تا لایه. یا دو لاپه. البته دوشاخه و به صورت قلاب است که با دکل یا دوکل فرق دارد.
ته ره وِرازنه! : به تو انگار میآد! بیشتر به عنوان کنایه و فعل معکوس بکار میرود، یعنی خیلی هم مناسب توست.خیلی هم به تو میسازد. برازندهی توست. شایستهی تو هست.
شادِد: شاهد. شهادتدادن. شکل تلفظ نادرست شاهد. گواه. ناظر.
تِپّیِر ره دریارمه: پدرت را درمیآورم! پدرت را در میآرم. به حسابت میرسم. بیچارهات میکنم.
آقنوات: تلفظ عامیانهی آبنبات. آبنبات. بعضی جاهای دیگر به آن شکر پنیر هم میگن.
هِکّلِسّنه: ریختند. یکدفعه آمدند. همگی بیخبر وارد شدند. هم برای مهمان که یکدفعه میریزند، هم میوه که زیاد بیاره.
پاک بِنه هاکن: کاملاً پاکسازی کن. مثلاً تمام غذای دیگ را بخور.
اَ وو ! مردِم خاش گی ره اِشنّه! : مردم مدفوع خودشان را نگاه میکنند، اشاره به اعتراض کسی است که به طرف مقابلش میگوید چرا نگاهم میکنی؟ آدم ندیدی؟ در پاسخ به کسی که به خیره نگاهکردن اعتراض دارد گفته میشه: مگه چیه؟ آدم حتی به غائط خودش هم نگاه میکند. آدم به مدفوعش هم نگاه میکند.در واقع نوعی ترور کلامیست.
گوش بَغولی هداهه! : خودش را به نشنیدن زد که زیر بار کار نرود. پشت گوشش انداخت. بغل گوش انداخته حرف را تا از زیر کاری آسان در برود. به قولش وفا نکرد. معادل پگوشکهادائه است. پشت گوش انداختن. نشنیدهگرفتن. بیاعتنایی. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه
به نام خدا
امامت در عقاید اسماعیلیه
به شکل زیر است:
امام مقیم:
عهدهدار تعلیم و کسی که
به قیام رسول ناطق میپردازد
امام اساس:
اَسرار همه پیش اوست
و علوم تأویل شریعت میداند
امام متمّ:
هفتمین امام هر دورهی هزارساله
امام مستقر:
رهبری بر عهدهی اوست
و امامت در فرزندان او ادامه مییابد
امام مستودع:
همهی خصوصیات امامت را داراست
اما بعد از او در فرزندانش ادامه نمییابد
امام دورهی ستر:
امامی که از دیدهها پنهان است
زیرا دورهی ستر، حقایق در بواطن نهفته است
نکته
پنهانکاری و اصل کتمان
از ویژگیهای اصلی اسماعیلیه است؛
نیز دَروزیان، شاخهای از اسماعیلیه در لبنان.
کلاً امام در اسماعیلیه (باطنیه) مرکز آسمان
و قطب زمین است و بقای عالَم به بقای روح اوست
برداشت آزاد از صص ۱۳۳ تا ۱۳۸ «اسماعیلیه» نشر دانشگاه ادیان
اشاره
من در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۹۶ نیز
این کتاب راد ر این پست: اینجا معرفی کرده
و این نکته را یادآور شده بودم:
اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام
و شرایع دینی در هر دورهای
از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر مییابد
ولی باطنِ آن ثابت است
که دربردارندهی حقیقت است
که میتوان از طریق تأویل
(یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت
که معروف است به تأویل باطنی. رک: ص ۱۵ کتاب
متن نقلی با ویرایش و تنظیم دامنه: رمان «روز ملخ» روایت شخصیتهای سرخورده با زندگی ملالآوری است در دنیای پر زرق و برق هالیوود. ناتانیل وست «Nathanael West» در «روز ملخ» به زندگی فریبخوردگانی از مناطق سردسیر آمریکا میپردازد که «بعد از عمری کار یکنواخت و طاقتفرسا و پسانداز اندکی پول» به کالیفرنیای گرمسیر آمریکا میآیند تا خود را غرق در رؤیاهایی سازند که هالیوود وعدهاش را به آنها داده بود. اما آنچه در واقعیت با آن مواجه میشوند سرخوردگی و از آن مهمتر، ملال و پرشیانیست. رُمانی که «حاصل پنج سال مشاهدهی دقیق ناتانیل وست» است. در آن زمان خانهی »وست» آپارتمانی محقر در هالیوود بود. «روز ملخ» هم از «نشر نو» به چاپ رسیدهاست با ترجمهی علی کهربایی و هم از «نشر ماهی» با ترجمهی فرید دبیرمقدم. این کتاب کیفیتی فیلمگونه دارد و جامعهی تبعیضآمیز آمریکا را به نقد کشانده است که طی چند دهه، چندین بار به زبانهای مختلف دنیا برگردان شده است.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. میان حیوانها، میان آدمها و میان کشورها هر آن ممکن است خشم حاکم شود و تخاصم. چنگال شاهین، آروارهی کفتار و سرعت یوزپلنگ همهوهمه برای زیست و بقاست و قوهای برای یا یورش و یا بازدارندگی روز مبادا. همانگونه که باران، باریدنش را، گُل، شکوفاشدنش را و شغال، حفظ قلمروش را غریزی و بهچابکی بلد است، انسان هم به مدد شرع و عقل باید «راه و چاه» را بلد باشد. وقتِ هوش، بههوش. وقت زور، بهزور.
مگر میشود متخاصمین موشک راست کنند، ایران گاوآهن؟! وقت تفنگ، تفنگ. و وقت گاوآهن، گاوآهن. هر ملتی هوش و زور خود را در جای خود نشناسد، ۱۰۰٪ باخته است. صلحِ ارزان و دوستیِ رایگان وَهم بیش نیست. صلح زیباست و حتی اساس دعوت پیامبران خدا صلح و آرامش و رستگاری بشریت بوده است که در سایهی حرفشِنوی از خدا و آموزههای اخلاقی و معنوی ممکن میشود. «ایران قوی» اگر فقط در شعار خلاصه شود، دیری نمیپاید خورده خواهیم شد با ولع و بلعی که جهانخوارگییی چون آمریکا دارد.
به نظرم شناخت رهبری از ملل و دُول کنونی جهان، ژرفترین و واقعیترین شناخت است و نشانراهِ «ایران قوی» منطقیترین دستورالعمل. خردمندانهتر از این نمیشود که ایران را در برابر دشمنانی که نابودی ملت ایران را آرزو دارند، به سیاست راهبردی «ایران قوی» مجهز و مهیا کنیم؛ قوی در قدرت و قوی در معنویت. اگر در یورش خصمانهی هشتسالهی صدام علیهی ایران، فقط به گاوآهن میچسبیدیم و مزرعه و خانه و خویشتن، نه به تفنگ و دین و میهن، تردیدی نبود که اینک نه از «تاک» نشان بود و نه از «تاکنِشان».
عکسهای ارسالی جناب یک دوست
تسلیت، به نام خدا. سلام. درگذشت مرحوم کبل اکبر رجبی دارابی را از جانب خود و تمامی رفیقان، به تمامی بستگان نسبی و سببی آن مرحوم، بهویژه به آقاجعفر رجبی رفیق گرامیمان تسلیت میگویم. آن مرحوم، سالهای دور از خادمان بالاتکیهی دارابکلا در ایام عزاداری ماه محرمالحرام بود و نیز سالها در اسبوهکلا در مراسم چهلوهشتم، در منزلشان پذیرای ناهار نذری برای عزاداران حسینی بود. خداوند این خدمات و علایق و اعتقادات حسینی وی را جزوِ ثواب اخروی و حُسن عملش قرار دهاد و رحمتش کناد.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. کافیست به کسی درگوشی بگویی یه چیزی میخواهم بگویم به کسی نگویی؟! دیگر تمام است؛ با همین شرطیکردن قضیه، طرف را کاملاً تحریک کردهای که نه فقط به «کسی»، تا میتواند به «هر کس و ناکسی» بگوید. دیگر به نیمروز نمیکشد که جِن و اِنس از آن قضیه باخبر میشوند؛ حتی تفسیرگر و تحلیلگر. خصوصاً که همه مسلح به انواع پیامرسانهای داخلی و خارجی و گوشیهای اندروید هم هستند! البته خُلق همهی ایرانیان که این طور نیست، نسبیست، معدود، و محدود.
اما مسئولان؛ مسئولان هر وقت دیدهاید آمدهاند و به ضرس قاطع (=قطعی، یقینی) گفتهاند مرغ و مرغانه، شیر و پنیر، نون و نوشابه، قند و عسل و حتی زامیاد و زولبیا گران نمیشود، حتم بدانید که گران میشود، زیرا قول مسئولان -البته که به استثنای خادمان و خالصان- قول نیست، غال است! غالگذاشتن همیشگی مردم این مرز و بوم.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. روزی اوریانا فالاچی در پایان یک گفتوگویی، از معمر قذافی پرسیده بود «آیا به خدا اعتقاد دارید؟» سرهنگ قذاقی عصبانی شد و گفت چرا چنین پرسشی میپرسی؟ فالاچی تردستانه گفت: «آخر، حس میکردم خود را خدا میدانید!»
فالاچی جای دیگر ازین گفتوگو، از قذاقی این سؤال را میشنود که به او میگوید: کتاب سبز را خواندهاید؟ خانم فالاچی روزنامهنگار کهنهکار ایتالیایی جوابی تحقیرکننده میدهد، اینگونه: «همان کتابی که به اندازهی کیف لوازم آرایش من است؟!»
این خاطرهی بعدی با قذافی در زیر نیز جالب است؛ خاطرهی یکی از کسانیست که در سفارت ایران در لیبی همکاری داشت. به نقل از این منبع با کمی ویرایش:
قذاقی در دیداری پرسید کدامینِ شما از تاریخ و فرهنگ و تاریخ صدر اسلام سر در میآورید؟ من دست بلند کردم. قذافی گفت: شما بمانید، میهمان من. گفتم: پروتکلهای سیاسی اجازه نمیدهد. با سفیر تماس گرفتند و او اجازه داد. قذافی گفت میخواهیم با هم بحث کنیم. دیدگاه شیعیان دربارهی «معاویه» را به چالش کشید و گفت: چرا این قدر با «خالالمؤمنین» مشکل دارید؟... اندکاندک میترسیدم که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شوم، اما به سفارتخانه اطلاع دادهبودم تا در جریان باشند. بحث جدی درگرفت و علاقهی شدیدی نشان میداد بر سر مسایل تاریخی بحث کند و ساعتها به طول انجامید. گفتارها و رفتارهای متفاوتی با تمام سیاستمداران داشت.
نکتهی ۱ : معمر قذافی متولد روستایی بود به اسم «جهنم» در حوالی شهر «سرت» لیبی.
نکتهی ۲ : کتاب سبز قذافی را خواندهام، دههی ۷۰ ، هنوزم آن را در کتابخانهام دارم. کتابی جیبیست به رنگ سبز که در آن اصول و آرمان و قوانین خاص درج شده است که محصول فکر عجیب و غریب قذافیست.
نکتهی ۳ : از نوشتههای فراوان فالاچی که با امام خمینی هم مصاحبه کرده بود، دو کتابش را بادقت بیشتری خوانده بودم؛ اولی را سال ۱۳۵۸ با عنوان و قطع جیبی «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» و دومی را دههی هفتاد خواندم با عنوان «مصاحبه با تاریخسازان» که مصاحبهی وی با «محمدرضاشاه پهلوی» و «هنری کیسینجر» جالب و چالشی بود.
نکتهی ۴ : لقب «خالالمؤمنین» یعنی دایی مؤمنین! را عدهای به این اعتبار برای معاویه قائلاند چون برادر یکی از همسران رسول خدا ص بود. القابی که بیحساب و کتاب از سوی برخی فِرَق به اشخاصی با عملکرد تیره داده میشود خود یکی از آسیبها در بستر تاریخ اسلام است و زمینه را برای تنش و تفرق فراهم میکند. آیا روزی فرا میرسد که القاب و پسوندها و پیشوندها برای تقدسبخشی به افراد از پهنهی ما محو شود؟
تبصره: در ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ نیز در پست ۷۸۵۸ با عنوان «در خیمهی قذافی» مسائلی از شیوههای سیاستورزی ویژهی رهبر لیبی را انتشار داده بودم.
لازم به ذکر است در ۱۶ آذر ۱۳۹۹ نیز، از مستندات ایرانگردی آقای جواد قارایی، مستندی دیگر دیده بودم که در پستی با عنوان آقا رحیمالله گالش تالش» اینجا متنی نوشته و منتشر کرده بودم.
نکته: به نفع زمین شد. باز صد رحمت به پهِن گوسفندان، که به دادِ جنگل و زمین و بومزیست آمده تا درختی بُریده نشود. امان از آن دسته از انسان، که بیرحمانه درخت را از ریشه و بُن برمیافکنند تا به کامشان برسند.
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. اخیراً درین منبع مصاحبهای خواندم از همسر حاجآقامصطفی خمینی خانم معصومه حائری فرزند حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (فرزند آیتالله العظمی عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزهی علمیهی قم) که از شرح مطالبش میگذرم و فقط دو نکتهاش را حیفم آمده نگویم:
یکی این که در مورد تولد فرزند دومیاش گفته است فرزند دوم هم «بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است»
و دوم آن که در بحث چادرگذاشتن پیش امام خمینی گفته است: «من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان میرفتم و حاجآقامصطفی به من میگفت چرا با چادر پیش آقا میروی؟! من هم در جواب میگفتم ما در خانوادهی خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمدآقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام میآمد و آن وقت حاجآقامصطفی به من گفت همین بهتر است که تو پیش آقا، چادر سر میکنی.»
خانم معصومه حائری
جملهی اول که به گفتهی خانم حائری، برخی جهت دلداری و تسکین دردِ درگذشت فرزند نوزادش، به ایشان گفتند، در کُنهِ خود نشان میدهد نفوذ جهل دربارهی برداشت غلطِ برتری جنس مرد بر زن، پسر بر دختر، همچنان به پیش میتازد و این تلقی غلط که قرآن خط بطلان بر آن کشیده، خانهی فقیه و دانشمند و عوام، انسانِ سنتی و مدرن، مکانِ روستا و شهر، و جنبهی مرکز و پیرامون نمیشناسد. حالا آنکه حالِ همهی ما (هر دابّه و جُنبنده) چه مرد، چه زن، چه دختر، چه پسر، مساوی در احاطهی علم و رزق خداوند است و اکرم کسیست که پرهیزگارتر باشد. میگویید نه! بنگرید آیهی ۶ هود با ترجمهی مرحوم فیضالاسلام را:
وَ ما مِن دابّة فی الأرضِ اِلّا على اللهِ رزقُها
و یعلم مُستقرّها و مُستودعها کلٌ فی کتابٍ مُبین
و (پس از آن دربارهی احاطهی علم و دانایى خود را به هر چیز مىفرماید) جنبندهاى (کوچک، بزرگ، نر، ماده، پرنده، چرنده، درنده، بیابانى، شهرى، کوهى و جز آنها) در زمین نیست مگر آنکه روزىِ آن (از خوردنى و آشامیدنى و آنچه که زندگى به آن بستگى دارد) بر خدا است، و جایگاه آن را (براى زندگى) و سپردنگاهش را (براى تن بىجانش) مىداند، همهی آنها (روزى و خانه، گور هر جنبندهاى) در کتاب آشکار (لوح محفوظ و نامهی نگاه داشتهشده) است (تا فرشتگان آن را دیده بدانند آنچه را که بجا مىآورند.)
جملهی دوم هم نشان میدهد که پوشش زن و پرهیزنکردن از چادر در پیش مَحرم و مَحارم -با آنکه الزام و وجوبی بر آن نیست- یک هنجار اخلاقی در میان خانوادههای مذهبی ایرانی بوده و هست. اساساً زنان از سرِ حُجب و حیا، شرم دارند با لباسی خیلیراحت و بیمبالات، پیش دیگران و حتی نزد فرزندان ظاهر شوند؛ هم برای حفظ حرمت طرف مقابل، هم جهت پاسبانی از شأن و منزلت خودشان و هم جمع هر دو منظور. البته کمکم ممکن است (شاید هم واقع شده است) شُلحجابی -که شوربختانه جامعهی مذهبی ما را تا حدّی دربرگرفته و بنیانهای محکم را به سوی سستی برده- این رفتار والای آنان را خدای ناکرده به دست فراموشی سپرده و این مرزهای زیبای حیا را فرو بپاشاند. مَباد.
توضیح
متن زیر را جناب حجتالاسلام محمدرضا احمدی پس از انتشار این پست نوشته و به تالار «نغمه» ارسال کردهاند که درینجا منعکس و پاسخم در ذیل آن درج میشود: سلام بر جناب طالبی از مطالب شما و سایر اساتید استفاده می کنیم. دو نکته در باره پست امروز شما: بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. امروز زادروز کیست؟ زادروز آخرین برانگیخته. برترین مصطفای خدا. همو، که نهتنها ختم نبوت کرد و مُهر خاتمیت بر پیامبری زد و عقلانیت و وحیانیت را از روز مبعث -ببخشید از روز الست- کنار هم گذاشت، بلکه ختم مرتبت هم کرد؛ زیرا پس از او مرتبهای بالاتر و ژرفناکتری نیست که بتوان آن را فتح کرد؛ هر چه مکارم است در اوست؛ همه چه کمال است در اوست و هر چه مقام قُرب است در اوست؛ آری محمدبنعبدالله ص؛ که هر اذان و اقامه و نماز، ذکر و تشهد ماست: و اشهدُ اَنّ محمداً عبدُه و رسولُه. و علی آن حضرت وصی ع تالیتلوّ محمد ص و همهی امامان ع ما که اینک در عصر انتظار ظهور حضرت خاتم الاوصیاء مهدی موعود عج آن جریان حق را به قدرت غیب، امامت و هدایت میکنند، همه و همه در ظلِّ اویند که سایهسار مکتب اسلام و پیامرسان دین کامل است و مسلمان همهی اعتبار خود را در توحید و یکتاپرستی، جرعهنوش زمزم و کوثر او میداند؛ آری؛ محمد رسول خدا ص. نیز میلاد پیشوای صادق ع که اسلام را با افکار و دانش خویش به دینداران و اهل خرد معرفی کرد و آموزاند.
شادباش برین زادروز
لباس پیامبر بر تن کدام صنف است؟ و حالا بیش از هزار سال است یک صنف میگوید لباس پیامبر خدا حضرت مصطفی ص بر تن اوست و مردم مؤمن و متدیّن نیز به این صنف باورمند است و پُراعتقاد و پشت سر این صنف نماز بپا میدارد (آیا اقامه هم میکند؟ من نمیدانم، زیرا اقامهی نماز به اقامهی عدل و حق میانجامد و اقامهداشتن نماز با خواندنِ نماز فرقِ بیّن دارد) و نیز پای منبر این صنف، گفتار میشنَود و پیرو مسلک و مرامِ اخلاق و فقه و دینشناسی این صنف پارسا، خود را بازسازی و خودسازی مینماید. یعنی صنف روحانیت که از حوزههای سرشناس و قدَری چون مشهد مقدس، قمِ مرکز، نجف اشرف و حتی کاشان و اصفهانِ نصفِ جهان سربرآوردند تا خَلق را به خُلق نبی ص و ملت را به اُمتی علوی درآورند و لابد خود پیشتاز حظّ و کسب این صفاتیاند که در محمد و علی و همهی اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین جلوهی تامّ نموده بود.
صنف وارستهی روحانیت (که البته مثل پستهی درهم، در آن سربسته و تلخ و کرمو و سمّی و پوک و خندان و ناب و مقوّی و پرمغز جمع است) سلاح مقدسی دارد به نام منبر که از قضا این سازهی چوبین ساده نه طلاکوب و مجلل، مانند لباس (قبا و قدک و عبا و عمامه و لبّاده و دشداشّه و آخرش هم نعلین) یادگار آن حضرت ستوده ص است برگزیدهی اول و آخرِ حضرت حق جلّ جلاله که اول و آخر و ظاهر و باطن است و نور، آن آفریدگار مهربان متعالِ رحیم و رحمان.
ازین منبر، ملت ایران چه خاطراتی دارند که مَپرس. خصوصاً آن منبر سیاسی و انقلابی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- در فیضیهی دههی ۴۰ قم، که بنیاد سلسلهی سارقِ پهلوی را از اساس لرزاند و پایههای سُست و تُرد و ترَکخوردهی آن خاندان دزد و دغل و دُب را از بُن ویران، و سرانجام، واژگون کرد.
ممکن
است شما خوانندگان محترم این متن مثل من پای منبر، زیاد رفتهاید که لبریز
خاطرهایم از آن خطیبها، و سرشار گفتار و کردار و پنداریم از آن
خطابهها. حالا از آن محتواها عبور میکنم و فقط چند خاطرهی گزارهوار، بر
خاطر خوانندگان خطور میدهم: اینجا و اینا:
وقتی
منبری مجلس را میگرفت و دهنها وا میشد و گوشها تیز، خطیب از پشت،
عمامهاش را با کف دست میگرفت و چند سانتی بر پیشانیاش فرو میغلتاند و
شمایلش تازه قشنگتر و گیراتر میشد. حالتی گویا ایپدیمی و همهگیر درین
صنف.
وقتی به ذکر مصیبت نزدیک میشد مردم در خیال خود گپ میزدند خدا را شکر دارد دارد تمام میکند، اما ناگهان خطیب گریز وحشتناک میزد و یک باب دیگر در منبر میگشود و کش میداد و این پاهای پامنبریها بود که به پلَندِر (به قول شهریها: کزکز) میافتاد و خون در رگ به بند میآمد. مشمول ذمّه هم هستند آن خطیبان از باب صدمهزدن به لینگ و پای مخاطبان. شاید هم دیهبدهکار! بیشتر بخوانید ↓
چادر سکونت سرهنگ معمر قذافی
در سفر به بروکسل (سال ۲۰۰۴) قذافی
به جای هتل، از چادر و شیر شتر استفاده میکرد
آثار و عارضههای کمبود ویتامینها در بدن
انار «رستمکلا»ی بهشهر
آلاشت سوادکوه: سازهی سنتی در و دیوار
کتاب در شُرُف چاپ «سهمِ فهمِ من»
اثر آقای عباسعلی قنادیان. از کتابهایی که
دولت شیکپوش ۱۱ و ۱۲ زیر کاردِ سانسور، مجروحش ساخت
پنبهی خداآفرین در حاشیهی رودخانهی مرزی ارس
«قطب تولید پنبه در آذربایجان شرقی» ۲۹ مهر ۱۴۰۰
هندِ ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون نفری با تزریق بیش از
۱ میلیارد دُز واکسن کرونا به شهروندان خود جشن گرفت
«آی-دا» ربات انساننما
همنامِ «آیدا لاولیس» ریاضیدان و دانشمند قرن ۱۹
خشم فیل به زلزله میمانَد
و این هم آسمان آبی ابری قم
البته مربوط به بهمن ۱۳۹۶ ، از زاویهی منزل. عکاس: دامنه
۱ آبان ۱۴۰۰
۲ آبان ۱۴۰۰
نظر:
جناب ... سلام
مجدد آمدم که عرض کنم در پاسخ به کامنت کاربر محترمهای در دو کامنت بالاتر ازین، مرقوم فرمودید کار برگردان «ترنمی از ...» را به شیوهنامهی ادبی انجام دادهاید، شائقم رایحهای از آن را عطر جان کنم اگر گزارشی از آن آشکار فرمایید. درود.
پاسخ:
سلام جناب ...
زیبا نوشتید. آن طور که غنچهی خنده بر لبان
مینشانید. فرضهای درستی ترسیم کردهاید. موافقم که معیار فقط کتاب و عترت
است، نه هیچ کس. نیز موافقیم بهاحتمال با هم که برخی هم هرگز پای نهضت
امام نیامدند اما میراثخوار شدهاند و زبانشان هم دراز گردیده است. دأب
مشفق و مشوقبودن شما اخلاقی پسندیده است. مشفق در تعبیر قرآن کسیست که
ایراد را هم از سر دلسوزی به دوست میگوید. ممنونم که به ازمنه و امکنه سیر
کردید با خاطرات گزارهوار بنده.
پاسخ:
جناب... سلام علیکم به برداشتم از نهی حجتالاسلام رسول جعفریان این است که میخواهد بگوید حضرت محمد پیامبر فقط اسلام و مسلمین نیست، پیامبر همهی ادیان و ایمانآورندگان است. به عبارتی با قید «اسلام» بر سر لفظ پیامبر، آن پیامبر خاتم ص را محدود نباید کرد. بیشتر بخوانید ↓