- ۰ نظر
- ۲۹ تیر ۰۰ ، ۱۱:۲۶
- ۵۳۴ نمایش
حجةالاسلام محمدرضا احمدی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. فلسفهی حرکت امام حسین (ع) از مکه به کوفه. هشت ذیالحجه در تقویم شیعه مهم است؛ زیرا هم روز ترویه است که به معنای نبود آب در «عرفات» و «منا»ست و تقلای حجاج برای تهیه و تدارک آب. و مهمتر از آن، هم سالروز آغاز حرکت امام حسین (ع) از مکه به سوی کوفه است که ادامهی انقلاب و حماسهی حسینیست. از قضا، در هر دو قضیه «آب» نیز در کنار سایر مسائل مهم، موضوعیت دارد.
نقشه و مسیر حرکت امام حسین (ع)
حرکت حضرت سیدالشهدا (ع) که از اِحرام حج واجب، بیرون آمد (و به نقل و یا توجیه برخی بدل به عمره نمود) و هجرت به کوفه را در آن شرائط، عملی ترجیحی نسبت به طواف کعبه دانست، نشان از «ترکِ اُولیٰ» نکردن آن رهبر برجسته بود و اُولیٰ، همان قیام ایشان بود و پیام مهم آن این بوده که وفا به عهد با مردم و اجابت به دعوت عموم مؤمنون و نیز زیرِ بار بیعت با نااهل و باطلی چونان یزید بن معاویه نرفتن، حتی از برگزاری حج، ارجح است. آن امام -علیهالسلام- بر همهی امور قیام و حتی شهادت و سختیهایش کاملاً «آگاه» بود.
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: سلام دوستان. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا. در مشهد نایب الزیاره و دعاگوی همه هستیم. یادتون میاد در ۱۰ فروردین ۹۹ خبری خواندیم که دلمون مملو از اندوه شد: مدیرکل راهآهن خراسان گفت: برای نخستین بار در طول ۶۲ سال اخیر، امروز نهم فروردین ماه ۱۳۹۹، نبود مسافر، حرکت قطارها را در مسیر ریلی مشهد متوقف کرد. این رخداد در طول تاریخ فعالیت ایستگاه راهآهن مشهد به عنوان یکی از پررفت و آمدترین ایستگاههای قطار در ایران بیسابقه است."
اما امروز گرچه کرونا همچنان جولان میدهد، اما نه یک قطار و یک اتوبوس و یک ماشین و یک هواپیما، بلکه زائران بیشمار آن امام رئوف به سوی مشهد روان هستند. یا امام رضا، این روزها باید بیستر به شما توجه کنیم، دلهای ما باید صافتر و آرامتر متوجه شما باشد. نگاه رئوفانه شما همیشه متوجه این ملت بود، اما این روزها بیشتر به نگاه مهربانانه شما نیاز داریم. نگاه کریمانه شما همیشه هست، آیا ما چشمان شُستهای داریم که آن را ببینیم؟ آیا قلبهای صافی داریم که آن را بیابیم؟ یا امام رضا. گرچه این محدودیتها در راستای خدمت به زائران شماست، اما بیش از این برای ما مپسند ... دعا میکنیم که همه مسافران بسلامتی و با قبولی زیارت به اوطان خود برگردند و این باب کرم و پناه شیعیان همیشه به روی مشتاقان باز باشد.
آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
عکاس: آقای احمدی
متن دوم:
دلهای شیدایی
کرونا یک ماسک روی دهان ما زد تا ما از ویروسهای آلوده کننده و احیانا کشنده در امان بمانیم. چقدر مواظبت میکنیم تا خدای نخواسته به این مریضی مبتلا نشویم. در بخش از زیارت امین الله میخوانیم: اللهم اِنَّ قُلوبَ المُخبتینَ الیکَ والِهه. خدایا دلهای خاشعان شیفته توست. این زیارت امین الله خیلی جالب، فوق العاده و عجیب هست، واقعا عجب زیارت باحالی هست. زیارتی است به نام مولا علی ولی به کام زائر، در یک جمله سلام میدهیم و در ادامه راز و نیاز هست و با معشوق حرف زدن. در قرآن کریم، قلب منشا فهم و درک معرفت معرفی شده که فرمود: اَم لهم قلوب لایفقهون بها. قلبی که قفل شده باشد، نمیتواند منبع ادراک میگرفت و معنویت گردد: اَم علی قلوب اَقفالُها. بهترین قلب، قلب خاشع و فروتن در برابر پروردگار است، قلبی که گناهان فراوان آن را سخت و زمخت نکرد، قلبی که همیشه متوجه رب الارباب است. این قلب در دیدگاه قرآن همان فَتُخبِتَ له قُلوبُهم هست. قلبهای این گونه از مومنان در مقابل خداوند خاشع و فروتن است، جز محبت خدا، چیزی دیگری در آن نیست. خانه را از اغیار خالی کردن است. قلب مرکز فرماندهی و جهت دهی زندگی انسان است و باید از غریبه ها و نفوذی ها خالی بماند. چگونه میتوان دل را از اغیار خالی کرد؟ با زدن ماسک بر دریچه قلب. دل اگر بخواهد خاشع و واله و شیدایی شود، باید ماسک ضد کرونای معنوی داشته باشد، تا ویروسهای شیطانی در آن نفوذ نکند، آن وقت با حالتی خاضعانه و خاشعانه بگوید: اللهم انّ قلوبَ المُخبتینَ الیک والهه... .
مشهدالرضا ( ۲۵ تیر۱۴۰۰ )
دامنه: جناب استاد احمدی سلام. هم متن و هم عکس بر دلم نشست. متن، از آن رو که با دل حائر نوشتید. عکس، از آن رو که همیشه در طلب زمانی بودم که دور مضجع شریف، منظم و فضای خالی باشد تا بتوان خیلی با آرامش ضریح را دیدار و روح امام رئوف (ع) را با نهایت ادب و فرصت کوتاه، زیارت کرد و آرام رفت کنجی نشست و به عبادت و واگویهی دل نشست. اینک پس از دو سال، یک بحران ویروسی، موجب شد آن نظم و آرامش -که مطالبهی اغلب زایران بوده است- به روی زوار باز شود. قبول باشد که در ایام دههی اول ذیالحجه به زیارت حرم امام رضا علیه السلام شتافتید؛ به قول آن روایت که زیارت مشهد مقدس، حج حساب میآید. استاد احمدی حال ما را عوض کردی. خیلی بهجا بود نکاتت دربارهی متن زیبای زیارت امینَالله. متن قشنگی نوشتی. امینَالله واقعاً آهنگین است و در قلب سمفونی عشق مینوازد. توضیحات شما دو تشکر دارد: تشکر از شما که فضای معنوی حرم را به روی ما گشودی. تشکر از مسئولان حرم مطهر که خدمت خوبی به زایران میکنند. دل ما را کشاندی به صحنهای حرم مشهد. تعبیر زیارت در ایام فاصلهگذاری اجتماعی به «معراج و درنگ کوتاه» جالب بود. البته از طریق سامانهی «رضوان» -که نرمافزاری خوبیست از سوی حرم- اغلب از راه دور، زنده وارد مضجع شریف میشوم. اما شما استاد عوض حقیر زیارت و بر والدینم یاد فرما.
احمدی: و علیکم السلام استاد طالبی عزیز. حقیقتا در این مدت دلمون برای یک لحظه زیارت تنگ شده بود، اکنون که این توفیق حاصل شد، خدا را کُرور کُرور شکر میکنیم. متصدیان امر تمام توانشان را برای راحتی زائران و رعایت پروتکل بهداشتی گذاشتند و زوار هم معمولا با جمعیت اندک و با رعایت فاصله و داشتن ماسک که اجباری هست، به زیارت میروند. (تمام کارکنان و خدمه و ... حرم مطهر ملزم به داشتن ماسک هستند و دارند.) اما بخش عمده کار در دستان زائران است که باید بیشتر مراعات نمایند. معمولا زوار عزیز رعایت میکنند، چه در داخل حرم و چه در بیرون آن. و بجز ساعات خاص، اطراف ضریح خلوت هست، چون هیچ کس نباید توقف کند. تمام سلام و راز و نیاز و خداحافظی، همچون معراج پیامبر، در درنگ مختصر صورت میگیرد، نه توقف زیاد اما کسانی که کمتر رعایت میکنند، میزبانان و صاحبان اصناف و مشاغل هستند، متاسفانه. انشاالله درهای این مضجع شریف همیشه به روی مشتاقان باز باشد.
با عقل حدیثِ عشق گویی! هی هی
در کتمِ عدم وجود جویی! هی هی
جامی و شراب و عاشق و معشوقی
یکتا به خود آ که خود تو اویی! هی هی
به قلم دامنه
به نام خدا
شرح کوتاه برین سخن دنی دیدرو:
«دروغی را که در مدح ما باشد حریصانه میبلعیم،
اما حقیقتی را که در کاممان تلخ بیاید، ذره ذره میچشیم.»
بررسی کوتاه:
شاید ریشهی این آسیبشناسی «دیدرو»یی، یکی به این بازگشت کند که انسان ذاتاً متضاد آفریده شده. مثلاً به تعبیر آیهی ۱۹ معارج قرآن مجید، آدمی هم «هَلوع» است، و هم در آیات دیگر اشرف مخلوقات. به شقِهی هَلوعبودنش، حریص در مدحشنیدن است، اما در اثر تمرین وارستگی، به ذات اشرفبودن و شرافت نفس خود تکیه میکند و مدح و نقد خود را بالانسشده میطلبد؛ هم نقد را برای اصلاح خود میخواهد، و هم تشویق را برای امتداد حرکت صحیح خود. لازم به اشاره است دنی دیدرو -که از اصحاب دائرهالمعارف عصر روشنگری قرن ۱۷ بود- به عظمتبخشی «روح آدمی» اعتقاد داشت.
داد، آزاد، شاد
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلُّف مَشو، آزاد بزی
در بِه ز خودی نظر مکن، غصّه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
دکتر عارفزاده. دامنه
گفتوگوی دکتر عارفزاده و دامنه (۱۰ تا ۱۲)
توجه: درج علامت (د.ع) بدین معناست
که آن پرسش از طرف دکتر عارفزاده طرح شد
پرسش ۱۰ : آیا مخالفان رباخواری یا همان نزولخواری تاکنون توانستند روش مناسب دیگری جایگزین کنند؟ (د . ع)
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
به نام خدا. ربا که معنی ازدیاد میدهد جامعه را از مولّد بودن به دام سوداگری میاندازد و ارزش کار و روابط سالم اجتماعی را منهدم میسازد و رواج آن، روح حاکم بر انسان را خدشهدار مینماید. منابع قدسی و دینی بر قبح آن دست گذاشتند و همین خود روش مناسب جایگزین برای عملی است، که در نگاه تعالیبخش، در جدول گناه بزرگ قرار گرفته است. بنابرین؛ چون جوامع از اصالت اخلاقیِ تعاون نسبت به هم پرهیز میکنند، عدهای روی به سوی سود آسان میآورند. برترین جایگزین همان قرضِ «حسنه» است که کمتر کسی به نفع حقیقی و حکمتِ آن پی میبرَد. جامعهی رَبوی، جامعهی رُبوبی نیست. خدای خالق با این همه بخشش به موجودات، رباخواری نکرده است و بر انسان است اخلاق خدایی پیشه کند. لازمهی آن عدالت، تعاون، کار، فرصت برابر، توزیع مناسب و... است.
پاسخ دکتر اسماعیل عارفزاده:
چون در متن پرسش ،توانستند قید گردید ،پاسخ ، نه است. روشهای مذکور در پاسخ جناب طالبی ،توصیه و راهنمایی ست که تا به این لحظه هیچ روشی نتوانست جای ربا را آنچنان پر کند که جامعه بی نیاز از این راه ناچاری شود. ربا زمانی رخ میدهد که حاکم ، جامعه و متولیانش ، بستگان و اقوام بطور جمعی ،فرد نیازمند به حل یک مشکل فوری و ضروری را رها میکنند و او ناچار تن به بهره زیاد در مدت کم میدهد تا در آن لحظه مشکلش حل شود. اگر او در آن لحظه گزینه جایگزین بهتر داشته باشد، طبیعتا تن به اینکار نمیدهد. در واقع این رباخوار نیست که پیشنهاد میدهد بلکه فرد نیازمند درخواست میکند و او باشرط سود بالا میپذیرد. شگفتا که افراد و مراجع ضد ربا که داعیه سرپرستی مردم دارند ،در این حالت به رباخوار که مسئولیت خاص ندارد یادآور میشوند بجای ربا ،قرض حسنه داده شود.
پرسش ۱۱ : از دیدگاه شما جامعهی طبقاتی، طبیعی است؟ یا نه، غیرطبیعی و ناشی از عوامل دیگر؟
پاسخ دکتر اسماعیل عارفزاده:
بهترست اینطور بپرسیم ، نوع طبیعی جامعه طبقاتی هم وجود دارد؟ با وجود این همه گوناگونی در تواناییها، انگیزه ها، تلاشها، موقعیتها، رویدادهای طبیعی، تاریخ، جغرافیا، هوشها، مدیریتها، سیاستها، پرورشها و آموزشها میان انسانها و جوامع گوناگون، نمیتوان پذیرفت و منصفانه و متضمن پیشرفت نیست که افراد و جوامع یکدست باشند. طبقاتی که بر اساس عوامل بالا باشد طبیعیست و ملازم پیشرفت افراد و جوامع. ولی طبقاتی که بر اساس نیرنگهای سیاسی و مذهبی و ستمگری باشد، ساختگی و مردود است.
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه :
هرچند ادیان آسمانی محک را به میزان تقوای افراد پیوند میزنند، اما چون جوامع همواره دستخوش افکار و سلایق است، طبقات شکل میگیرد که مهمترین علت شکلگیری آن درآمد، تیرهوتبار، قدرت و پایگاه نفوذ است. از سوی دیگر شعار «جامعهی بیطبقهی توحیدی» نیز صرفاً در حد یک یوتوپیا (=آرمانشهر، مدینهی فاضله) است که احتمال وقوع آن ناممکن است. بنابرین، طبقات شکل طبیعی ندارد، نوعی اکتساب است؛ یا از طریق ثروت، یا قدرت، یا سلسلهی پیشرفت؛ اعم از مادی و معنوی و زور و غلبه و غلیان نژاد. من نیز با جناب دکتر عارفزاده در ردّ طبقاتیشدن جامعه به واسطهی هر گونه نیرنگ و ابزار، موافقم.
پرسش ۱۲ : آیا بشر تا اینجای جهان، درست راه پیمود؟
پاسخ دکتر اسماعیل عارفزاده:
پاسخ به سه پرسش، پیش نیاز پاسخ به
پرسش اصلیست. کدام بشر؟ منظور از اینجای جهان یعنی کجا؟ ما کجای جهانیم؟
منظور از درست یعنی چه؟ چه حالت ،درست است؟ با اینحال چند نکته را بطور کلی
میتوان درک کرد، بشر بلحاظ عقلی،احساسی،تحلیلی و منطق دستکم طی چند هزار
سال اخیر که آثاری از تمدنها موجود است تغییر نکرده است. به نخستین
انسانهایی بیندیشید که نان را از گندم، شیشه را از شن ، آهن را از خاک و
کاغذ را از چوب بدست آوردند. و یا حتی آنها که همین زبان گفتگو و خط
نوشتاری را پدید آوردند.نمیتوان گفت بشری که مریخ پیماهای فرصت و روح را به
آن سیاره فرستاد از آنها باهوشتر است. دستاوردهای بشر ، محصول تجمعی و
دنباله کشفیات انسانهای قبلیست. انباشت دانسته های قبلی ، بشر امروز را
داناتر و تواناتر مینمایاند و نه عقل و هوش برتر او نسبت به بشر پیش از
خود. پس بخش کوچک اما باهوش بشر تا امروز در مسیر پر تلاطم حیات و کائنات ،
تلاش خود را در راه درست که همانا بهترشدن و رفع مشکلات بوده است بدرستی
انجام داده است و بخش بزرگتر اما کم هوشتر ، رو به بزه و شرارت آورده است و
همین گروه بزرگ به اشتباه ،سردسته های خود را باهوش میپندارند.
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
به نام خدا. پاسخ به این پرسش بستگی به نوع نگاه و مبانی فکری هر فرد دارد. پیشزمینهی روششناسییی که جناب دکتر عارفزاده بهزیبایی دربارهی مفاهیم سهگانهی داخل پرسش چیدهاند به این نگرش مدد میدهد. از نظر من، بشر دائم در آزمون و خطا به پیش آمده است و همچنان همانگونه پیش میرود. با پاسخ استدلالی جناب دکتر موافقم که بخش بیشترِ بشر را در آزمون، نمرهی بزه داده است. مثال میزنم تا پاسخ ساده شود. اروپا روزگاری ظروف یکبار مصرف را جزوِ خدمت خوب خود به تمدنِ خود و بشریت به حساب میآوُرد اما اینک استفاده از همان ظروف را ممنوع و مشمول جریمهی سنگین کرد. پس؛ با آنکه کار بشر تا حدی درست بود، اما هم در بعد معنوی و هم مادی به سیّارهی زمین و ساکنان آن اعم از حیوان و انسان و جنبندگان، آسیب رسانده است و در بخشهایی، راه را گم کرده و غلط میپیماید که گاه به جبران آن گام میگذارد، اما گاه بدان اصرار میورزد.
گفتوگوی دکتر عارفزاده و دامنه (۱ تا ۹ ) : اینجا
تبادل پرسش و پاسخ این قسمت:
از ( ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۰ ) تا ( ( ۲۴ / ۴ / ۱۴۰۰ )
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یکی از جاهایی که توی هفته، یکی دو باری میروم «آوانگارد» است؛ تازهها زیاد دارد. حالا همین «ابله» برانگیخته از حضورم در همان آوانگارد (اینجا) است. فئودور داستایفسکی قصد داشت «انسانِ والا» ترسیم کند. برای این هدف «پرنس میشکینِ» ۲۵ سالهی روسی شخصیت داستانش میشود. رمان میگوید او دچار عارضهی «ابلَهی» بوده، اما در دورهی نقاهت، خیلی کتاب خوانده است و سرانجام معالجه شده و به روس بازگشته است. داستایفسکی «ابله» را با محور قراردادن او نوشته است.
ابله حالا که به جامعهی روسیه بازگشته، شگفتزده میشود؛ انگار در دورهی ابلهیاش مانند نیچه و افلاطون در غار و آرمان و مُثُل به سر میبرده و اینک از کارهای مردم بهشدت تعجب میکند و انگشت شگفتا! بر لب میزند. لذا از طریق «وجدان» خود، زندگی و رفتار مردم را میبیند و خود را تماماً در برابر «ظلمت» مییابد، چون مشاهده میکند آنان در «گرداب هولناک» افتادهاند و سرنوشتشان را به سیاهی و تباهی گره میزنند.
چرا؟ چون پایههای ارزشها را لرزان میبیند. از خلوص روح، عاری گشتهاند. از طریق نظم نوین همهچیزِ نظام ایمانی و تمدنی را ویران میکنند. حرفهایشان به هذیان، مانند است. همهچیز جامعه، پول و کسب موقعیت اجتماعی شده است. لذا ابله تصور میکند جامعه به سمت اعماق مرداب -گودترین جای غرقشدن و در گِل ماندن- در حرکت است و درین وانفسا خود را هم پیچیده درین گرداب و «قعر سیاهی» میبیند و با همان جامعه، به آن قعر فرو میرود که در زبان عامیانهی ما منجلاب است؛ یا اَسِّل (=استخر مردابی جنگلی».
نکته: داستایفسکی در «ابله» نشان میدهد که انسان در جامعهی گردابگونه چگونه توسط فساد و انواع دوری از ایمان و وجدان، بلعیده میشود، زیرا علت از نگاه او این بود: «ایمان را از یاد بردهاند». بگذرم. فقط بگویم حتی «ابله» را هم -که تمرین وجدان میکرد- با خود به قعر برد.
اشاره: امید است برداشت تفسیری من از فوقالعادهترین رمان روسی «ابله» -نوشتهی ۱۸۶۹- خطا و انحنا نزند. یا دستکم برداشتم چندان دور از واقع نبوده باشد.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خروسهای مکزیکی! نگاهی گذرا به کتاب جدید آقای سید عطاءالله مهاجرانی. ایشان در بخشی از کتاب جدیدش «نقدِ "تحریفِ مدرن" امام خمینی (جنگ عراق و ایران» از انتشارات «امید ایرانیان» -که آقای «مهرداد خدیر» نیز آن را درین (منبع) معرفی کرده است- دست به افشای سندی میزند که بر اساس آن، آمریکای عصر رونالد ریگان، برای نابودی منابع و سرمایههای دو کشور ایران و عراق، متوسّل به سیاستی شده بود که رونالد ریگان رئیسجمهور وقت آمریکا از آن به عنوان «خروسهای مکزیکی» تعبیر کرده بود؛ یعنی دو خروس (=بخوانید عراق و ایران) چنان تا سر حدِ مرگ با هم میجنگند تا هر دو «ناتوان و آشولاش» بر زمین میافتند. که بعدها جرج شولتز تز «جنگ کمشدت» را نسبت به ایران طرح کرد.
نکتهی تشریحی: در طول هشت سال جنگ تحمیلی، بر امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- و وفاداران انقلاب -که با جان و دل و از سرِ آگاهی و غیرت به جبهه میشتافتند تا شرّ فتنهی جنگ را در همان مرز دفن کنند نه وسط خاک ایران- کاملاً آشکار بود که جنگ صدام علیهی ایران، جنگی انفرادی نیست، جنگی نیابتیست از سوی آمریکا و غرب علیهی ایران؛ منتهی در آن دوره بر بسیاری سخت میآمد این قضیهی بدیهی و پیشپاافتاده را بپذیرند، زیرا بنای کارشان بر لجاجت با امام و انقلاب بود. لابد به حکم آزادی، حق خود میدانستند جوری دیگر فکر کنند. خُب! بکنند، ولی حالا درین کتاب، سند و سندها رو شد که جنگ، با تحریک آمریکا و حتی توافق شاهپور بختیار با صدام حسین، شکل گرفت. او ۵ بار به عراق رفت و با صدام حسین بر سر سقوط جمهوری اسلامی و در دست گرفتن قدرت پس از شکست ایران توسط صدام! توافق کرده بود. نیز سندِ تشویق صدام برای جنگیدن با ایران از جانب آمریکاییها؛ یعنی همان ملاقاتی که در مادرید بین فاضل براک «چهرهی پشت پردهی حکومت عراق با الکساندر هیگ از آمریکا» صورت گرفت که در آن حتی «بیل گیتس» و به گفتهی آقای مهاجرانی «رابرت گیتس» نیز شرکت داشت.
نکتهی حاشیهای: وقتی حجتالاسلام آقای سید ابراهیم رئیسی برندهی انتخابات ۱۳ شد، نشست مطبوعاتی گذاشت. در پایان آن نشست، حجتالاسلام آقای سید محمود دعایی -مدیر روزنامهی اطلاعات- به سراغ آقای رئیسی رفت و هدیهای تقدیمش کرد. چه بود؟ همین کتاب.
نکتهی نقدی: بر آقای دکتر سید عطاءالله مهاجرانی انتقادات فراوانی وارد است و من از همان دورهی در قدرتش، منتقدش بودم؛ اما پیش نیامده کتابی یا مقالهای ازو به بازار نشر بیاید، اما من در خواندن آن ابا کنم. نه. حالا هم که لندننشین شد و حتی سراغ آل سعود هم رفته بود و در نشست این آل، شرکت میجست، باز نیز با هر نیتی (حالا برای تطهیر خود یا تبرئهی فرزندش و یا هر n کاری! که دارد) قلم خود را کنار نگذاشته، چه جاهایی که بدنویس است و چه جاهایی که خوبنویس. بگذرم.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. انسانِ شیعه، علاوه بر خردمندی و عقلانیت، همواره راه خود را از رهنماییهای امامان معصومش میجوید تا با راستیآزمایی افکار و رفتار خود، اطمینان حاصل کند جهت را درست میپیماید یا نه؟ آیا در مسیر سفارش اکید پیامبر اکرم (ص) هنوز هم هست که مَودّت به عترت (ع) را کنار قرآن نهاد؟ بنابرین؛ هرگاه در تقویم شیعه، زادروز فرخندهی میلاد، یا سالروز اندوهبار شهادت آن امامان و مُقتدایان (ع) فرا میرسد، دغدغه و حرمتگذاری یک شیعه نسبت به ائمهی هُدی (ع) شدیدتر میشود. امروز به همین رسم، در آخر ذیالقعده در روز شهادت غریبانهی حضرت امام جواد (ع) یادگار زیبا و حکیم حضرت امام رضا (ع) -که چونان گُل سرسبدِ خاندان عصمت و طهارت (ع)، عطر دلانگیز بر مشام شیعه میرساند- دو سخن بسیارمهم و زیبای حضرت جوادالائمه (ع) را برگزیده و با ویرایش تازه تقدیم میدارم. اولی در پاسخ به اباهاشم است دربارهی نقش دل در درک خدا و دومی جملهی قصار آن حضرت است در فایده و آثار علم و دانستن:
«... پس عرض کردم [معناىِ] سخن خدا که فرمود: اَبصار او را درک میکند [چیست؟] فرمود: اى اباهاشم! وَهمها [و خیالبافیها]ى دلها، دقیقتر از دیدنِ چشمهاست [به این دلیل که] تو گاهى توسط وَهم، سِند و هند و هر شهرى را که ندیدهاى و داخل آن نشدهاى میتوانى با وَهمَت درک کنى [و شبیهسازى کنى] ولى خداوند با وهمها قابل درک نیست [چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند] پس چگونه ابصار او را درک کند؟» (منبع)
«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیری آن واجب و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیلهی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانهی مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است و اَنیس و مونسِ انسان در تنهایی میباشد.» (منبع)
والسلام. تسلیت و تعزیت، بهویژه به سادات شریف
به قلم احمد اللهوردی لداری: (جمعه, ۱۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۵۳ ق.ظ) چالشهای تولید انواع پسماند و راهکار مقابله با آن. یکی از چالش ها و دغدغه های اصلی حیات بشر و حیات کره زمین، چالش تولید و دفع زباله و پسماندهای تولیدی توسط خود بشر است که هر روز با توجه به افزایش جمعیت و گسترش جوامع انسانی بر شدت و حدت آن افزوده می شود. غلظت و تنوع بسیار بالای پارامترهای آلاینده در پسماند، به ویژه شیرابه تولید شده می تواند عامل تغییرات منفی چشم گیری در محیط زیست و به ویژه منابع آب شود. تحولات جمعیتی، به ویژه توسعه شهرنشینی در یک سده اخیر باعث شده است تا دفع اصولی پسماندهای جامد شهری، صنعتی و سایر انواع پسماندها به عنوان یکی از مهم ترین چالش های برنامه ریزان شهری در کانون توجه قرار گیرد. برای مثال، در سال ۱۹۰۰ میلادی تنها ۱۵۰ میلیون نفر از مردم جهان در شهرها زندگی می کرده اند، در حالی که تعداد آنها تا سال ۲۰۰۰ به حدود ۲٫۹ میلیارد نفر و در سال ۲۰۱۶ به حدود ۳٫۷ میلیارد نفر افزایش یافته است که حدود ۲۹ برابر رشد نشان می دهد. به این ترتیب تا پایان سال ۲۰۱۶، بیش از ۵۴ درصد جمعیت جهان در شهرها ساکن شده اند. در سال ۱۸۰۰ میلادی، تنها شهر پکن در چین یک میلیون نفر جمعیت داشت، در حالی که تا پایان سال ۲۰۱۴. حدود ۴۸۸ شهر در جهان بیش از یک میلیون نفر جمعیت داشتند و در سال مزبور حدود ۲۸ کلان شهر نیز وجود داشت که جمعیت آنها بیش از ۱۰ میلیون نفر بوده است. با توجه به تمرکز این تعداد جمعیت در مراکز و کانون های شهری، موضوع مدیریت پسماندها در کانون توجه بسیاری از برنامه ریزان شهری و محیط زیست قرار دارد.
احمد اللهوردی لداری
به موازات تحولات شهرنشینی در سایر نقاط جهان، جمهوری اسلامی ایران نیز تحولات مشابهی را تجربه کرده است. بر اساس اطلاعات موجود، نرخ شهرنشینی کشور از ۴۷ درصد در سال ۱۳۵۵ به حدود ۷۴ درصد در سال ۱۳۹۵ افزایش یافته است.(۱) طی همین دوره، تعداد شهرها نیز از ۳۷۳ به حدود ۱۲۴۵ شهر افزایش یافته است. این تحولات در حالی صورت گرفته است که مشکلات مدیریت پسماندها به عنوان مهم ترین چالش در این شهرها، به ویژه استان های شمالی و برخی از مراکز استان ها مطرح شده است. بر اساس برآوردها و با توجه به روندهای کنونی توسعه شهرنشینی و الگوهای تولید و مصرف، پیش بینی می شود میزان تولید پسماندها در جهان تا سال ۲۰۵۰ به حدود ۳٫۴ میلیارد تن افزایش یابد که این میزان پیش از دو برابر رشد جمعیت طی این دوره است. بررسی ها نشان می دهد که رابطه همبستگی مثبتی بین تولید زباله های شهری و میزان درآمد وجود دارد. به همین دلیل با افزایش درآمدها و تغییر الگوهای مصرف. میزان تولید زباله شهری افزایش پیدا می کند.
میزان تولید پسماندها و همچنین ماهیت و ترکیب پسماندها و شیوه و نحوه دفع آنها به شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اکولوژیکی، منابع مالی و غیره بستگی دارد و تفاوت های اساسی را در بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نشان می دهد. به همین دلیل نحوه مدیریت آنها نیز تفاوت های کلی با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه در حال حاضر به دلیل بروز مشکلات گوناگون ناشی از تولید ضایعات، کمبود اراضی برای دفع آنها و افزایش هزینه های دفع، بیشتر به سوی توسعه بازیافت و تولید انرژی از پسماندها گرایش یافته است.
بر اساس آخرین آمار و اطلاعات سازمان شهرداری ها و دهیاری های کشور در سال ۱۳۹۷، میزان تولید پسماندهای خانگی در کشور ۴۹ هزار تن در روز است که در مناطق شهری و روستایی تولید می شود. از این مقدار بیش از ۳۸ هزار تن در مناطق شهری و حدود ۱۱ هزار تن نیز در مناطق روستایی تولید میشود. به این ترتیب، سالانه حدود ۱۵ میلیون تن پسماندهای خانگی در کشور تولید می شود که بیشتر آنها به صورت غیر اصولی در محیط زیست دفع می شوند. میزان سرانه تولید پسماندها در مناطق مختلف یک کشور نیز به تفاوت در ویژگی های اقتصادی، اجتماعی میزان شهرنشینی، توسعه صنعتی، ورود گردشگران و نیز تفاوت های زیادی را نمایان می سازد. برای مثال بر اساس گزارش سند آسیب شناسی کلان شهرها در بخش محیط زیست و خدمات شهری سرانه تولید پسماندهای خانگی در هشت کلان شهر کشور بین ۵۲۱ گرم در روز در کلان شهر اصفهان تا ۹۶۷ گرم در روز در کلان شهر تهران در نوسان بوده است بررسی وضعیت بازیافت پسماندها در شهرهای مختلف کشور نیز به مانند روش های دفع تفاوت های بسیار زیادی را نشان می دهد. بازیافت پسماندها عمدتا بیشتر شامل بازیافت پسماند خشک و تر است. همچنین تفکیک و جداسازی پسماندهای قابل بازیافت در ایران بیشتر توسط زباله گردها و به صورت غیربهداشتی انجام می شود... .
راهکارهای مقابله
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: در اواخر دهه ۳۰، رژیم شاه با سرکوب مخالفان داخلی، خود را از تعرض آنها در امان میدانست. حزب توده متلاشی شده و رهبران آن اعدام شده بودند، همکاران و یاران دکتر مصدق، زندانی، تبعید یا اعدام شدند، مخالف جدی هم در میان روحانیون وجود نداشت. در چنین شرایطی، شاه با اجرای برنامه اقتصادی میتوانست حمایت کارگران و کشاورزان را جلب کند و با دادن آزادیهای سیاسی محدود، جایگاه خود را تحکیم نماید. اما نهضت مقاومت ملی بر این باور بود که رژیم شاه و حامیان خارجیاش در صدد اعطای واقعی آزادیهای دموکراتیک نیستند و این باور، مقدمه تشکیل مجدد جبهه ملی شد. اعضای جبهه تصمیم گرفتند یک حرکت عمومی را آغاز نمایند تا ضمن خروج از بنبست، مبارزه علیه شاه را گسترش دهند. با سران گروهها و فعالان سیاسی، اجتماعی و مذهبی مذاکره نموده و موافقت آنان را در این مسیر جلب نمایند. از جمله گروههایی که باید با آنان مذاکره میشد، روحانیون بودند.
حجةالاسلام محمدرضا احمدی
گروهی از روحانیون که مترقی و انقلابی بودند، جلسات خود را روزهای چهارشنبه، بعد از نماز صبح برگزار میکردند و بدین جهت به اصحاب چهارشنبه معروف بودند. آیت الله طالقانی، آیت الله حاج سیدجوادی، آیت الله جلالی موسوی نماینده دماوند، آیت الله انگجی نماینده تبریز، آیت الله غروی و آیت الله میرسیدعلی قمی از اصحاب چهارشنبه بودند. گروهی دیگری از روحانیون که انقلابی نبوده و احتمالا بعضی از آنها درباری هم بودند، روزهای پنجشنبه (شب جمعه) در منزل آیت الله بهبهانی جلسات خود را برگزار میکردند که به اصحاب پنجشنبه معروف شدند. و این ماجرا همچنان ادامه دارد: روحانیت، روحانیون.
برگرفته از خاطرات دکتر ابراهیم یزدی:
سدّ رودخانهی حمومپیش دارابکلا. تیر ۱۴۰۰. عکاس: جناب یک دوست
گَل که نمیگیرند؛ گوشت هم گرانه! پس چی میخوره این بامشی
لابد بامشی هم ریاضت اقتصادی میکشه
به کیلویی چهل تومن داری میرسی ای دونه!
پیادهروی زنان ویشته از مردانه؛ اَنده خاش جان رِه دوست دارنه
نمای یال جنوب غربی دارابکلا در فصل داغ گندمدرو
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: این روزها مشغول خواندن جلد اول خاطرات مرحوم دکتر ابراهیم یزدی با عنوان "شصت سال صبوری و شکوری" هستم. آن روز که جلد اول خاطرات را می خریدم، خرید جلد دوم را به دلیل قیمت بالا (اگر اشتباه نکنم، ۶۰ هزار تومان) به فرصت بعد موکول کردم، اما امروزه نمی دانم قیمت آن چند است، ولی می دانم وقتی قیمت آن را ببینم خواهم گفت کاش آن روز می خریدم. متاع، مخفف "مکتب تربیتی، اجتماعی، عملی"، نام نهاد یا سازمانی است که به ابتکار و همت مهندس بازرگان در سال ۱۳۳۵ شکل گرفت. به گفته دکتر یزدی، تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مهندس بازرگان فعالیت سیاسی یا گروهی نداشت و متاع در واقع محصول تجربه فعالیت های سیاسی بازرگان بعد از کودتا بود.
حجةالاسلام محمدرضا احمدی
شصت سال صبوری و شکوری، خاطرات دکتر ابراهیم یزدی
بازرگان در حالی که مبارزه سیاسی و همکاری و فعالیت خود را در قالب نهضت مقاومت ملی تعطیل نکرد، برنامه درازمدت خود را در قلب "متاع" تدوین و اجرا کرد. بازرگان معتقد بود مرض بزرگ و اساس بدبختی ها و عقب ماندگی ما همان علت یا عللی است که در خاصیت انفرادی و خودبینی و خودخواهی و خودپرستی ما منعکس و متمرکز گردیده است. شاید در هیچ جای دنیا، فردیت به اندازه ایران نیست. ما وقتی که نخواهیم و نتوانیم دور هم جمع شده، همکاری و همراهی نماییم، نه مواهب طبیعی و نه درآمدهای ملی ما را خوشبخت خواهد کرد و نه از علم و نه از فن بهره خواهیم گرفت و نه از هوش و بینایی و نه حس تشخیص های سیاسی، گرقتاری ها را رفع خواهد کرد. اگرچه سیاست های سرکوبگرانه حکومت های استبدادی به عنوان عامل بیرونی در عدم رشد احزاب نقش موثری دارند، اما تجربه تاریخی نشان می دهد که عوامل درونی، به مراتب موثرتر از عوامل بیرونی بوده اند.
بازرگان در برابر کسانی که تنها راه اصلاح کشور را تعویض مقامات و تصرف قدرت می دانند، معتقد است باید مکتب های تربیتی و اجتماعی ایجاد کرد تا اکثریت مردم سالم و صالح شوند. با این نگاه، مهندس بازرگان، متاع را با هدف تاسیس نهادهای مدنی، به عنوان کارگاه های تمرین همکاری های جمعی و ایجاد فضای مناسب برای همکاری فکری و ذهنی میان روشنفکران دینی با روحانیون خوش فکر حوزه به وجود آورد که تاسیس انجمن های اسلامی مختلف در آن سالها محصول این فکر بود. شخصیت هایی مانند: مرحوم شهید مطهری، دکتر شیخ مهدی حائری یزدی، دکتر یزدی، مهندس سحابی، احمد آرام، سیدغلامرضا سعیدی و ... در جلسات متاع شرکت می کردند. این جلسات در منازل افراد تشکیل می شد که محور بحث ها، مسائل و مشکلات جوانان بود.
برای متاع یک میثاق یا تفاهم نامه به عنوان اصول دهگانه و یک اساسنامه نوشته شده بود. فعالیت های متاع تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت. همکاری شهید مطهری با متاع، علاوه بر همسایه دیوار به دیوار بودن با منزل پدری دکتر ابراهیم یزدی، موجب تعمیق ارتباط دکتر یزدی با ایشان و خانواده شان شده بود. در اردیبهشت ۱۳۵۸، مرحوم مطهری در جلسه متاع در منزل دکتر یدالله سحابی شرکت داشت که به هنگام خروج از منزل، هدف ترور واقع می شود و به شهادت می رسد.
به قلم دامنه: خاطرهی من. به نام خدا. سلام. بهار و تابستانِ من در سال ۶۱، در مریوان، آنهم در قلهها و شیارها و شکافهای دهشتناکِ «بوریدر» گذشت؛ سختِ سخت، با سُرب دشمن و سلّاخیهای ضدانقلاب. روزهای روشن و نورا را در سنگر بودیم، شبهای تار و تارا را از سرِ شب تا بعد از سپیدهی پگاه، در کمین. مثلِ منِ ۱۹ ساله -حتی سنین کمتر- فراوانفراوان بودند که خواب و خیال و خوشی را از خود دور کرده و ۱۰۰۰ کیلومتر به آنسوتر فراجسته و از مرز و مردم به دفاع برخاسته بودند.
حال وسط کار و کارزار، ناباورانه میشنوی یک جوان که خود را مدتی «آدم درسته» جا زده و به مسجد «ملا اسماعیل» یزد نفوذ کرده، یکی از نازنینترین روحانی این مرزوبوم را در محراب نماز، آن هم روز ۱۰ رمضان با دهن روزه در ۱۱ تیر ۶۱، به حکم یک جرثومه -که سرکردهی بدنامِ فاسدِ سازمان ترور است- ترور و غرقه در خون میکند؛ همان وارستهی پرهیزگاری که پیشتر از ترورش گفته بود: «به فرض آنکه مرا ترور کردید چه میشود؟ مرغابی را از آب میترسانید؟!» (منبع)
من و مانند من، خیلی این عالِم مردمدوست را دوست میداشتیم؛ شهید صدوقی را میگویم. کسی که، استاد مرتضی مطهری، شهید قدوسی و محمدتقی جعفری پیش او درس خواندند. کسی که، در سیرت و صورت واقعاً روحانی و معنوی بود و رازونیاز خالصانه، خصلت شبانهی وی. کسی که، حقیقتاً او میان مردم، و مردم میان او در رفت و آمدِ مدام بودند؛ آنقدر هم خدوم و محبوب، که ۱۸ مسجد ساخت، ۱۹ مدرسه تأسیس کرد، چندین سازمان خیریه و بیمارستان و هزاران خدمات عمومی بزرگ بنیاد نهاد. هم او که، برای سوادِ عالمانهی خواهران «مکتبةالزهراء» را بنا کرد و جوانان را در «گروه فرهنگ علوی» به دانش و ارزش، خوی و خویشاوندی و آشتی و اُنس داد.
ما کمین میرفتیم تا خونِ مردمِ مستضعف مرز، به دست صدام و گروهکهای سرافکن و پیکارجو نریزد، اینان کمین میکردند بهترین روحانیان و برترین ملجاء معنوی مردم را به خون غرقه کنند. در واقع آنان، مردم را جریمه میکردند و به خیال خام خود توبیخ؛ زیرا با ترور دهشتناکِ خوبان، دست مردم را از دسترسی به سرمایههای مذهبی و معنوی قطع میکردند.
صدوقی، آیتاللهی نمونهی واقعی بود؛ در علم، در مبارزه، در خدمت به خلق، در بناکردن تأسیسات عامالمنفعه، در اخلاق کریمه و در همپیوندی زیبا و راستین و درستِ دیانت و سیاست.
آری؛ ما در گروه کمین بودیم تا مرز و مرکز و ملت در کمین و کمند نیفتد، اما آن مردِ خوشنام ایران در محراب نماز در کمینِ بَردههای رجوی افتاد تا نانجیبانه پیکر نجیبترین شیخِ یزد و ایران را در خونش، سرخ کنند و خطِ قرمز مردم را نادیده بینگارَند؛ چه اِنگاره (=پندار و وَهم) کریهیی.
صدوقی دوستداشتنی بوده و هست؛ چون صالح و صادق و صدوق بود. صالح و صادق هم، همآره جاوید است و خالد؛ پایدار و پاینده.
به قلم دامنه: به نام خدا. دیروز ( ۷ تیر ۱۴۰۰ که تصویر مستند شد) حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی یک «خدا قوّتِ» جانانه از رهبری گرفت. چرا؟ به روایت و گواهی و تصدیق رهبری بدین خاطر: «ایشان در این دو سال و چند ماهی که مسئولیت قوهی قضائیه را داشتند حقاً زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای خوبی انجام گرفت در این قوه و حرکت جناب آقای رئیسی در قوهی قضائیه مصداق همان چیزی بود که ما همیشه تکرار میکنیم؛ [یعنی] حرکت جهادی، حرکت جهادی؛ یعنی جدی، شبانهروزی، پرتلاش، پرانگیزه.» (منبع)
(روزنامههای اعتماد . سهشنبه، ۸ تیر ۱۴۰۰)
اما آیا در قوهی بعدی هم، «خدا قوّت»
میگیرد آقای رئیسی؟! شخصاً برای کیان ایران و تقویت حسَنات جمهوری اسلامی
ایران و کشف و بروز لیاقت شخص وی نزد خلق، دوست دارم آقای رئیسی در خدمت به
ملت و کشور، توفیق و پیشرفت یاید. زیرا به این آئینِ اقبال لاهوری علاقه
دارم که:
آدمیّت احترامِ آدمی
باخبر شو از مقامِ آدمی
اما بعد؛ صحنهی سیاست -بهویژهی سیاست لرزان در ایران- عرصهی احتمالات هم هست. اندکشناختم از جناب رئیسی، نشان میدهد افکار و اخلاق و رفتار رئیسی «فرق» دارد، بنابرین، ممکن است تندروهای راست، کمکم با او زاویه بگیرند و حتی دور نباشد که بهیکباره نسبت به وی گردوخاکی با غبار و تیرگی بالا بپا کنند. گرچه باید انتظار داشت ایشان در کار خدمت به خلق به بنبست نرسند و توفیق بیابند.
حالا وقتش است بروم روی بحث بعدی: دیروز
علاوه بر خبر بالا، این خبر هم (که تصویر مستند شد) برای اهل خرَد و عقل و
شرع، مهم بود که علامه محمدرضا حکیمی، اندیشمند ستُرگ الهی و وصیّی علی
شریعتی بر اثر سرایتِ ویروس مرموز، در بیمارستان بستری شد. (منبع)
ضمن آرزوی شفا برای آن مرد سادهزیستِ علویمنش، سزاست یک سخن از بستر
بحثهای بنیادی ایشان از اسلام -که در دفتر یادداشتهای سالهای گذشتهام
نوشتهام- به میان آورَم. من پیش ازین، سال پیش «راه خورشیدی» را در همین
صحن و سایتم معرفی کرده بودم؛ کتابی که «راهنامه»ی علامه حکیمیست. در
صفحهی ۱۱۱ این اثر جملاتی تکاندهنده است که خلاصهاش این است:
«آنچه
موجب تأسف است... اسلام، متّهم به دفاع از بازار و سرمایهداری و
فئودالیسم بود... باری، در آن روزگار، اسلام آیینِ درگیر شمرده نمیشد،
دینِ سر به زیر پنداشته میشد... اسلام در حوزهی اقتصاد غایب بود و در
عرصهی سیاست، ساکت و قاعد. [اما] در مقابل، مارکسیسم در همهی عرصهها،
حاضر و دارای برنامه بود و با صدای بلند و پابرجا میگفت: حاضر ! ... .
دادِ اسلامِ عدل و داد، داده نمیشود، ناله بر اسلامِ نُدبه و ناله زده
میشود.»
استاد حکیمی پنج صفحه بعد، در همین «راه خورشید» جملهاش
را با سخنی از مرحوم علی شریعتی در کتابش «مذهب علیهی مذهب» اینگونه جمع
میکند: «در اسلام راه خدا از میان مردم میگذرَد و سبیلالله همان
سبیلالنّاس است.»
نکته: من
معتقدم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- با قائلشدن به نقش بنیادی
مردم، اسلامِ (به قولِ علامه حکیمی) «قاعد» (=نشسته، نظارهگر، ساکت، غایب)
را به مقامِ اصیل و نابِ خودش یعنی اسلامِ «قائد» (=رهبریکننده، هدایتگر،
درگیر، حامیِ ستمدیدگان، هادیِ ملل، حاضر) بازگرداندند. آیا دستاندرکاران
نظام در سایهی صلاحدیدِ رهبری، از «قائد»بودنِ اسلام، میتوانند محافظت
کنند؟! نمیدانم! و بگذرم! اما انشاءالله بتوانند. درود بر آن امامِ
مستضعفان، ارمغانآورِ محرومان، اندیشمندان و ستمدیدگان جهان.
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۸۸۹ تا ۲۹۳۹ )
(پنجشنبه، ۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۹ ق.ظ)
راغونک: برگهای درختی به همین نام است که ترشمز و قابل خوردن و ترشیانداختن است. مانند بوتهی تمشک رشد میکند و تا میکشد و از روی پرچیم یا دیوار یا داربست آویزان میشود. برگهای آن آنقدر روغن دارد که برق میزند و همیشه انگار خود را شستوشو میدهد. در محل از آن میخوردیم. گویا نایاب است و اسم محلی و یا علمی آن هم دقیقاً معلوم نیست.
تِلکا، راغونک و کوکی دارابکلا. عکس از: دکتر عارفزاده
کَک ره بییر ! : شوخی و متلکی برای افراد با موی سر تراشیده یا بیمو که کک هم روی سرت باشه دیده میشه. و فلانی کک را بگیر. همچنین همینطوری هم به هر مخاطبی برای ترور شخصیت گفته میشود بمعنای اینکه بیشتر از توانایی ات نشان میدهی و کاره ای نیستی.
سَرِند توری که البته آن را با چارچوب کلاف میکنند
سَرِند: در تلفظ فوری و غلط، سَحَن هم گفته میشود. شبیه لنگه درِ خانه است که توری فلزی دارد، تور بالا نرم است برای الک ماسهی ریزتر و تور زیر، زِبر، است. مثل تصویر بالا که توری را با چارچوب چوبی یا فلزی کلاف میکنند.
تبلاق: یا تِبلاخ. علف هرز. کنگر یا کنگل
تبلاق: یا تِبلاخ. علف هرز. به قول محلیها: لامصب! آدم دس ره مثل اره ورینده این تبلاق.
تِلکا: گلابی وحشی. ریز است. اندازه زالزالک. از ولیک بزرگتر و از کاندس کوچکتر.
کوکی: بوته است. چون به بلندگو و شیپور شبیه است کوکی خوانده میشود.
کینگهبنی: زیر باسَنی. هر فرش کوچکی که به اندازه یک نفر جا داشته باشد و رویش بنشینند.
هیچیندار ! : فارسی هست ولی فارسی زبانها به این صورت کمتر بکار می برند. بی همه کس. دون پایه. بی قید. بی آبرو.
مَنجید: تکه لاستیک جهت درزگیری لاستیک دوچرخه و موتور و خودرو و تراکتور.
چِله: بیشتر با فعل دکته میاد. گیر.پیچیده.ناجور.گره افتادن کار یا کارها.درهم شدن کار یا کارها.پیشرفت نکردن کار یا کارها. کار چله دکته: کار جلو نمیره. هر چه تلاش میشه، مشکل حل نمیشه. احتمال بوده است چلّه بوده و از چلهی درخت، که کمکم برای سهولت گفتار، لام مشدّد، بدون تشدید ادا میشود. نیز شاید چاله یا چوله ریشه دارد.
ویرایش دامنه: بین تمام فلسطینیها، زنان ساکن بیتالمقدس ویژگی خاصی دارند که بقیه از آن محروم هستند و آن «رباط» است. کلمهی رباط از آیهی ۲۰۰ سورهی آلعمران گرفتهشده که خداوند میفرماید: یا ایّها الَّذینَ آمَنوا اصْبِروا وصَابِروا ورابِطوا واتّقوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحون.
(منبع)
در فلسطین به زنانی که زندگی خود را وقف مسجدالاقصی کرده میگویند «مرابطه» و به جمع آنها میگویند «مرابطات» یعنی کسانی که رباط میکنند. رباط یعنی مراقب کار دشمن بودن و حواسجمع بودن و این زنان هر روز برای نماز به حرم میروند تا حواسشان به اقصی باشد و از آن مراقبت کنند. اکثر آنها معلم قرآن هستند و در مسجدالاقصی قرآن درس میدهند. مرابطات الاقصی لقبی شده که به این بانوان داده میشود و این بانوان علاوه بر حفاظت از مسجدالاقصی دائماً در اطراف مسجدالاقصی هستند و یکی از مسئولیتهای مهمشان تنظیمکردن و نظمدادن حرکتها و تشکلهای انقلابی است.
مثلاً چالش نماز جماعت صبح برگزار میکنند و تمام افراد ساکن بیتالمقدس در این چالش شرکت میکنند و به مسجدالاقصی میآیند و این بانوان از این طریق اخبار و گزارش کارهایی که یهود دربارهی مسجدالاقصی و فلسطین انجام داده را به گوش همه میرسانند. یا یکی از وظایف مرابطات این است که در ماه رمضان افطار درست میکنند و همهی زنان را به بهانهی افطار در مسجدالاقصی کنار هم جمع میکنند و اطلاعات و اخبار لازم را به گوش همه میرسانند. چون اسرائیل از ورود مرابطات به مسجدالاقصی جلوگیری میکند، آنان فقط در اطراف مسجد مینشینند و از طریق موبایل، مردم فلسطین را از وضعیت مسجدالاقصی مطلع میکنند. (منبع)
متن نقلی: با ویرایش دامنه: «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که در تعبیر رهبری «مهمترین عامل برای جلوگیری از سیاست خارجی انفعالی در منطقه» و «رزمندگان بدون مرز» هستند سابقهاش به سال ۱۳۵۸ بازمیگردد. بر اساس بند هفتم اساسنامهی سپاه، حمایت از مستضعفین و نهضتهای آزادیبخش یکی از وظایف سپاه برشمرده شده، لذا، اساس واحد نهضتهای آزادیبخش با مسئولیت [حجتالاسلام] شهید محمد منتظری در سپاه تشکیل شد.
پس از شهید منتظری، [حجتالاسلام] سید مهدی هاشمی برادر [حجتالاسلام] سید هادی داماد آیتالله العظمی منتظری مسئولیت این واحد را برعهده گرفت. در سال ۶۱ از این سمت برکنار و واحد نهضتهای آزادیبخش نیز منحل شده و وظایف آن به واحد اطلاعات سپاه واگذار شد.
در سال ۶۳ و با تأسیس وزارت اطلاعات، تعدادی از نیروهای واحد اطلاعات سپاه نیز به این وزارتخانه رفتند و واحد اطلاعات سپاه با مسئولیت شهید سید کاظم کاظمی مأموریت پشتیبانی و حمایت از نهضتهای آزادیبخش را برعهده گرفت.
اما نیاز به فعالیت برونمرزی برای مبارزه با رژیم بعث عراق و همچنین کمک به تأمین امنیت خارجی کشور موجب شد تا قرارگاههای برونمرزی «بلال» به فرماندهی فریدون وردینژاد و قرارگاه «رمضان» به فرماندهی مرتضی رضایی (رئیس اسبق سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) برای ساماندهی فعالیتهای برونمرزی سپاه تشکیل شود. لشکر ۹ بدر، تیپ ابوذر و تیپ ۶۶ نیروهای ویژه هوابرد از جمله یگانهای تحت امر این دو قرارگاه بودند.
با شهادت شهید کاظمی در سال ۶۲، سردار احمد وحیدی که تا پیش از آن قائممقام و معاون امنیت داخلی واحد اطلاعات سپاه بود، مسئول اطلاعات سپاه شد و تا پایان دفاع مقدس نیز در همین مسئولیت باقی ماند. دو سال پس از پایان جنگ تحمیلی و با توجه به شرایط خاص منطقه، نیاز بود تا فعالیتهای برونمرزی سپاه سر و سامانی جدیتری به خود بگیرد و بر همین اساس در سال ۶۹ با تأیید فرمانده معظم کل قوا، نیروی جدیدی به نام نیروی قدس به ساختار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه شد و سردار وحیدی نیز به عنوان اولین فرمانده این نیرو منصوب شد و تا سال ۷۶ در این مسئولیت باقی ماند.
در سال ۱۳۷۶ سردار قاسم سلیمانی فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده گرفت و بیش از دو دهه در این مسئولیت باقی ماند تا اینکه در ۱۳ دی ماه سال ۹۸ در فرودگاه بغداد توسط موشکهای شلیکشده از یک پهپاد آمریکایی به همراه ابومهدی المهندس و جمعی دیگر از یارانش به شهادت رسید.
شهید محمد منتظری
سیدمهدی،منتظری،سیدهادی
فریدون وردینژاد
مرتضی رضایی
احمد وحیدی
قهرمان شهید قاسم سلیمانی
اسماعیل قاآنی
دوران فرماندهی شهید سلیمانی بر نیروی قدس سپاه را باید دوران طلایی این نیرو دانست. در این دوران بود که در خرداد ماه سال ۷۹ ارتش رژیم صهیونیستی بعد از ۱۸ سال مجبور به عقبنشینی از خاک لبنان شد و ۶ سال بعد در جریان جنگ ۳۳ روزه، این رژیم متحمل شکست بزرگ دیگری شد. در جریان این جنگ برای نخستین مرتبه، حزب الله [لبنان] از موشکهای کروز ساحل به دریا استفاده کرد و ناوچه ساعر ۵ رژیم صهیونیستی را مورد هدف قرار داد. علاوه بر این، توان موشکی نیروهای حزب الله نیز در جریان جنگ ۳۳ روزه فراتر از حد تصور ظاهر شدند. بهرهمندی از قدرت موشکی به حزب الله این امکان را میداد تا عمق سرزمین های اشغالی را مورد هدف قرار دهد و از این طریق بتواند معادله قدرت را به نفع نیروهای مقاومت تغییر دهد.
در سایهی حمایتهای مادی و معنوی نیروی قدس سپاه، توان رزم حزب الله در این جنگ به طور قابل توجهی افزایش پیدا کرد بصورتی که ارتش رژیم صهیونسیتی که در جنگ ۱۹۸۲ تا بیروت پیش رفته بود، این بار بیش از چند کیلومتر نتوانست در خاک لبنان پیشروی کند و آخر هم مجبور به عقب نشینی شد.
اما پس از جنگ ۳۳ روزه، قدرت جبهه مقاومت رو به فزونی گذاشت و این موضوع چند سال بعد در جریان جنگ ۲۲ روزه غزه خود را نشان داد. نیروهای مقاومت فلسطینی که تا پیش از آن از سادهترین تسلیحات بهره میبردند این بار با کمک نیروی قدس به تجهیزات و آموزشهای پیشرفتهای مجهز شده بودند که برای نخستین مرتبه آنها را قادر میساخت عمق سرزمین های اشغالی و مراکز حساس صهیونیستها را هدف قرار دهند و معادلهی قدرت در فلسطین اشغالی را دستخوش تغییراتی کنند. حالا دیگر سنگ فلسطینیها به موشک تبدیل شده بود و آنها با توسل به همین سلاح، قادر به ایستادگی و وادار کردن ارتش رژیم صهیونیستی به پذیرش آتش بس شدند.
در این دوران همچنین دامنهی نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه افزایش یافت و در مقابل رفتهرفته از قدرت و نفوذ آمریکا در منطقه کاسته شد تا جایی که مقامات آمریکایی لب به اعتراف گشوده و گفتند که علیرغم هزینه ۷ تریلیون دلار در منطقهی غرب آسیا (به زبان غربیها: خاورمیانه) به هیچ کدام از اهداف خود نرسیدند.
اما شاید بزرگترین دستاورد نیروی قدس سپاه در سالهای اخیر را بتوان شکست تروریسم تکفیری در عراق و سوریه و ممانعت از سرایت آن به سایر کشورهای منطقه و جهان دانست. داعش و سایر گروههای تکفیری که طی هشت سال جنگ در سوریه و سپس عراق، میرفتند تا منطقهی غرب آسیا و بلکه سایر کشورهای جهان را با تهدیدی جدی روبرو کنند، با حضور رزمندگان نیروی قدس و سازماندهی سایر رزمندگان ایرانی و غیر ایرانی توسط آنان در دستیابی به اهداف خود ناکام ماندند و علیرغم تحمیل خسارات سنگین به عراق وسوریه، موفق نشدند به نقشههای شوم خود دست یابند.
پس از مقابله با تروریسم تکفیری، مهمترین صحنهی اثرگذاری نیروی قدس، یمن است. قریب به ۶ سال است که ارتش عربستان با همکاری امارات و رژیم صهیونیستی مردم یمن را زیر شدیدترین حملات خود قرار داده است. اما نیروهای مسلح یمن و انصار الله، نسبت به روزهای ابتدایی جنگ، هم از تسلیحات پیشرفتهتری برخوردار شدهاند و هم توانستهاند عربستانیها را وارد به عقبنشینی از مواضع روزهای اول خود بکنند.
نیروهای انصار الله که در روزهای ابتدایی جنگ از سادهترین تسلیحات برخوردار بودند امروز به ناوگان قدرتمند پهپادی و موشکی مجهز شدهاند که بهراحتی قادر به عبور از سامانههای پیشرفته دفاع هوایی عربستان است و تا کنون ضربات مهلکی را بر پیکره ارتش سعوی وارد کردهاند.
این توانمندی که با حمایتهای مستشاری نیروی قدس پدید آمده و بسیاری اتفاقات دیگر، موجب شد تا ژنرال مکنزی فرمانده سنتکام نیز لب به اعتراف گشوده و بگوید که پس از جنگ کره، برای نخستین بار طی سالهای اخیر پهپادهای ایرانی برتری هوایی آمریکا در منطقه را به چالش کشیدهاند. در طرف دیگر ماجرا نیز، عربستان که پیش از این حتی حاضر به گفتگو در موضوعات مختلف ازجمله یمن با ایران نبود، امروز لحن خود را تغییر داده و پالسهایی مبنی بر تمایل به خاتمهدادن مسالمتآمیز به جنگ یمن و تغییر در روابط خود با ایران میدهد.
اینها گوشههایی از کارنامه عملی نیروی قدس سپاه در عرصهی میدان بود که بیشترین آورده را به گفتهی رهبر معظم انقلاب در پیشبرد دیپلماسی فعال برای ایران به ارمغان آورد؛ نیرویی که در ابتدای تأسیسش کسی فکر نمیکرد روزی به این جایگاه برسید و مهمترین مانع در مسیر تحقق اهداف استعماری آمریکا در منطقه باشد.
رژیم صهیونیستی که روزی در آرزوی دستیابی به گسترهای از رود نیل در مصر تا رود فرات در عراق بود، امروز نه تنها به آن هدف دست نیافته، بلکه مجبور شده تا به دور خود دیوار بکشد و در سرزمینی محدود محصور شود.
پدیدآوردندگان داعش که به دنبال تحقق راهبرد خود برای تسلط بر منطقه غرب آسیا از طریق بکارگیری تروریسم تکفیری بودند، علیرغم حمایتهای مادی و معنوی از گروهکهای تکفیری، نتواستند به اهداف ازپیش تعیینشدهی خود دست پیدا کنند. اما در مقابل، جمهوری اسلامی در تمام این سالها مشغول راهبرد خود در حمایت از مستضعفان و نهضتهای آزادیبخش بود. به طوری که هم نفوذ و قدرت تاثیرگذاری خود در بین ملتهای منطقه را گسترش داد و هم جبههی مقاومت را به صورت چشمگیری تقویت کرد و توانست در کنار تأمین امنیت خود، امنیت سایر همپیمانانش در منطقه را نیز تامین کند. بیشک این موفقیتها بدون حضور و مجاهدت رزمندگان نیروی قدس سپاه ممکن نبود و قطعاً نیروی قدس در این بین، یکی از تأثیرگذارترین بازیگران این معادله بوده است.» (منبع)
لازم به توضیح است، بلافاصله پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، رهبری، سردار اسماعیل قاآنی را به فرماندهی سپاه قدس منصوب کردند.
پست ۷۹۴۱ : تَعفیر چیست؟ به نام خدا. سلام. تَعفیر، بر زمیننهادنِ گونهی راست و سپس چپِ پیشانی است در هنگام سجدهی شکرگزاری. یعنی سجدهی شکر با یک بار سجدهکردن تحقق مییابد؛ اما بنا بر نقل شهید ثانی در مسالک الأفهام (ج۱، ص۲۲۳) بهترین حالت برای سجدهی شکر این است که فرد دو بار سجده کند و بین دو سجده، گونهی راست و سپس گونهی چپ را به زمین بگذارد که در اصطلاح، از آن به «تَعفیر» تعبیر میشود.
تعبیر تعفیر لابد برای شما هم جالب بود، چون ممکن است این عمل عبادی مستحبی را انجام داده باشید، اما نام آن را نشنیده باشید. یادم است در جوانی در جبهه، این فعل را در دفعات انجام میدادیم، بیآنکه بدانیم نامش چیست، اما بعد دیگه کمکم، نه. تذکار این تعبیر شاید برای شما هم آموختنی بوده باشد. کما این که برای من هم چنین بود. چون این تَعفیر را نمیدانستم اما از یک روحانی اهل قلمی یاد گرفتم. بگذرم. دامنه. قم.