به قلم دامنه. به نام خدا
سِن (=صحنه و پردهی) اول:
روزی به مردی برخورد؛ نمیدانم در راهی و یا در جایی. به او گفت: «آیا 'سخن' را خوار و ناچیز میشماری؟ بدانڪه خدای عزّوجلّ پیامبرانِ خود را با زر و سیم نفرستاد، بلڪه با واژگان فرستاد.»
از آن مرد خبر ندارم ڪه در برابر این سخن ڪه گیتیپسند است و شادابساز، چه واڪنشی بروز داد و چه حالی شد، اما خودم نه فقط به عظمت این سخن ڪه به عظمت روح و دانش امام محمدباقر (ع) تعظیم نمودم و آرام گرفتم.
اصل این روایت در «میزانالحڪمه» محمد محمدی ریشهری صفحهی ۵۱ به ثبت رسیده است.
سِن دوم:
یڪ انسان -ڪه همانند و همتا ندارد و فقط وصیِّ او در اندازهی جای و مقام او بود و متحد تامّ وی- در غزوهی تبوڪ، با یڪ اقدام بیمانند و ماندگار بر اذهان، اسیران رومى را با ڪتابهای پزشڪى معاوضه ڪرد. یڪ نویسندهی عرب هم -ڪه نجیب محفوظ باشد- در سخنرانیاش هنگام گرفتن جایزهی نوبل به این ڪار افتخارآفرین، افتخار ڪرد.
سِن سوم:
امشب و فردا یڪِ یڪِ هزارُ سیصدُ نودُ نُه، -ڪه خورشید درخشندهی ایران و فارسیزبانان، طلوع بهار نوینی را نوید میدهد- یادآور زمانی از زمانهاست ڪه حُزن شهادت انسانی شڪیبا و نماد ڪظم غیظ (=فروخورندهی خشم و خشونت) امام موسی ڪاظم -علیهالسلام- است. من به رسم همیشگیام و با ادای ادب، دو سخن از آن امامِ بردبار در مصیبتها، در زندانها، در شڪنجهها و صبّار در مأموریتهای الهی -ڪه در لسان پیروان بابالحوائج است- تقدیم شیفتگان خاندان عصمت و راستقامتان خطِّ نبوت و امامت میڪنم:
سخن اول: «سخاوتمند نیڪرفتار در حفاظت و حمایت خداست، او را وانگذارد تا به بهشت وارد ڪند و خداوند پیامبرى را مبعوث نڪرد جز آنڪه سخاوتپیشه بود و همواره پدرم مرا به سخاوت و نیڪرفتارى سفارش مىفرمود تا اینڪه درگذشت.»
سخن دوم: «دین خدا را بشناسید ڪه دینشناسى ڪلید بینش و ڪمال عبادت است و راه رسیدن به جایگاههاى بلند و مراتب ستَبر و باعظمت در دین و دنیاست و برترى دینشناس بر عابد همانند برترى خورشید بر ستارگان است و هر ڪس دینش را نشناسد، خدا از هیچ ڪردار او خرسند نباشد.» (منبع)
(مجسمهی سلیمانی در اهواز)