دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب فروردین ۱۴۰۲ دامنه

۱۵ مطلب در فروردین ۱۴۰۲ ثبت شده است

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و ششم

چهار تا خبر چهار تا نظر
از لابه‌لای روزنامه‌های ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ کشور

به نام خدا. سلام. متن تنظیم خبر و تدوین نظر هر دو از دامنه است. اینک بنگریم مهم‌هایش را:

 

 
روزنامه‌ی سیاست روز ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )

 

خبر یکم را : از روزنامه‌ی «سیاست روز» آقای یوسف‌پور گویم که تیتر مراسم تاج‌گذاری چارلز سوم پادشاه انگلستان روز ششم ماه «مه» که می‌شه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ برگزار می‌شود. گراهام اسمیت رهبر "جنبش جمهوری‌خواهان" انگلیس هم گفت همان روز در مسیر عبور پادشاه، تظاهراتی اعتراضی ضدسلطنتی علیه‌ی چارلز با پلاکاردهای زرد! برگزار می‌کنند و بر آن خواهند نوشت: «تو شاهِ من نیستی». منبع: سیاست روز.

 

نظر: همان بالای این روزنامه خبر رفراندم در ایران است که جواب خوبی‌ست به خبر تاجگذاری چارلز سوم. انگلیس، ضد سلطنت تظاهرات هست، در ایران اما عده‌ای شوطّی‌کُن! برای رفراندم و بازگشت به سلطنت مشغول جیغ و داد؛ حتی اگر سومی پهلَوی به اسرائیل روَد و دریوزگی ورزَد. دامنه بگذرد.

 

 

 
روزنامه‌ی آذربایجان ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )
 

خبر دوم را : از روزنامه‌ی «آذربایجان» واگو کنم که حجت الاسلام آل‌هاشم دادِ سخن داده که "به نظر من دفاع فردی، سازمانی، نهادی، جمعی یا گروهی کم‌فایده است و نتیجه کاملی نمی‌دهد. این موضوع باید به صورت متمرکز و دولتی حل شود و تمام جمع‌ها و گروه‌های مَجازی طبق نقشه و برنامه‌های مدون دولتی، هماهنگ عمل کنند. منبع سایت آذربایجان.

 

نظر: این سید خوب یعنی سید محمدعلی آل‌هاشم البته روحانی‌یی مردمی هست و با آه آنان آخته و آغشته. ولی ماها دیدمی هر کجا همآهنگی شعار شده، دولت‌ها خراب‌خریب‌تر (یا همان لفظ عامیانه‌ی! دیگر) کردند. همین ماشین مثال تلخ و شیرین! برای مردم بس، که ازبس از روی همآهنگی!!! قیمتش به اَفلاک رفت و خریداران را به اِفلاک و فلاکت برد!

 

 
روزنامه‌ی کیمیای وطن ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )
 

خبر سوم را : از روزنامه‌ی «کیمیای وطن» بنالم که کمیابی آبی را تیتر دُوِش کرد و نیز سرِ درازِ رشته‌ی خودرو را تیتر یکش.

نظر: مردم -بعضا" معمولا"، نه همه عموما"- هنوز گرم! هستند متوجه نیستند دارند به مرحله‌ی بی‌آبی هم می‌رسند. با اسراف و هدررفت و سه ساعت! زیر دوش حموم، خاش‌خاشی غُسل و لیف و صاوین! کردن، آب وضعش بدتر ازین هم می‌شود.

 

 
روزنامه‌ی ابرار ورزشی ( ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ )
 

خبر چهارم را هم : از روزنامه‌ی «ابرار ورزشی» بنگارم که دربیِ ۱۰۰ (=شهرآورد یا به تعبیر ساده‌تر من: بازی دو تیم همشهرباشِ همشهرباز) در روز شنبه دوم اردیبهشت را خبر اصلی کرد.

 

نظر: ما می‌بریم!!! بگذریم! این جور خبرمبَر را بلد نیستیم!

>| ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ |< دامنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۲:۴۶
دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یکی از هفت کتابی که امسال تمام کردم کتاب "گاه‌شماری و جشن‌های باستانی ایران" نوشته‌ی آقای هاشم رضی چاپ دوم ۱۳۸۲ تهران انتشارات بهجت، بود که این یکی را بُرشی خواندم و همان وسط نوروز تمام کردم. گزارشی از آن را نوبت گذاشته بودم که بر برسم. اینک رسیدم. نکات که زیاد است سه تا بس است:

 

یکی این که ایرانی‌ها روز برات داشتند؛ یعنی روز تقدیرات که اسلام در شب، شب قدر دارد. در آن روز باور به جهانِ پَسین رستاخیز مُردگان و تسلسُل زندگی یادآوری و گرامی داشته می‌شد. حتی در بابِل هم که چنین می‌کردند، از همین فرهنگ ایرانی آبشخور داشت. ر.ک: ص ۲۹ تا ۳۵ کتاب.

 

 

دوم این که مراسم توبه و آئین بیرون راندن بدی و دیوی از درون، یک رسم دیرباز بود. حتی ایام صوم (=روزه) و سوگواری منعقد می‌شد. ر.ک: ص ۲۹ کتاب.

 

سوم آن که برخی از جشن‌ها و آئین‌ها در ایران با عمر این ملت برابر است. یعنی تا ایرانی بوده، چنین بوده. یک نمونه از ابوریحان بیرونی مثال بزنم و به قول عرب‌های عزیز خوزستان و جنوب ایران و جهان اسلام، "خلاص"!

 

ابوریحان بیرونی از مردم آمُل در برپاداشتِ جشنِ تیرگان در میان ایرانیان چنین می‌گوید: "آمُلی‌ها در تیرروزِ تیرماه، به دریای خزر رفته و همه‌روزه را به شنا و آب‌بازی می‌گذرانند." ر.ک: ص ۶۶۲ کتاب. بگذرم.

 

تشکر می‌کنم از همه‌ی عزیزان کتابخانه‌ی "یادگار امام" قم که این نعمت بزرگ دستیابی به کتاب امانی را برای منطقه‌ی ما فراهم ساختند. >| ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ |< دامنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۳:۳۰
دامنه | دارابی


به نام خدا. سلام. این کتابخانه‌ی عمومی / امانی مرحوم «آیت الله محمدباقر دارابکلایی» ساختمان قلم‌چی روستای داراب‌کلاست. عکسی که جناب حمید رضا طالبی در ۸ فروردین ۱۴۰۲ از آن انداخته و در دامنه نشر یافته. زیاده عرضی نیست؛ الّا سه الی چهار تا:

 

یک: خودِ وجود ساختمانِ کتابخانه یکی از شاخص‌های رشد و بالاآمدن سطوح فرهنگیِ هر جایی است.

 

دو: نام این کتابخانه مزیّن به اسم «آقا» است که پیشوای مذهبی و معنوی و شرعی بسیاری از مردم محل و محلات مجاور بوده است یعنی روحانی پارسای روزگار مرحوم «آیت الله محمدباقر دارابکلایی» و این شاید نویدِ این باشد که کتاب‌خوان‌های این کتابخانه، راه معنوی‌یی جست‌وجو نمایند که یک نمادِ آن، آن مرحوم بود؛ آن روحانی عالم و عامل که کردارش با گفتارش همنوا بود.

 

سه: کتاب، اندرون انسان را پرورش می‌دهد چه‌سان که جو و سویا و گردو و انجیر و گندم، بیرون انسان را. پس، از کتاب‌های این کتاب‌سرای مجلّل، بر شکوه و جلال درون خود باید افزود.

 

چهار: ذکر خداقوت است، به چه کسان؟ به بانیان، به دست‌اندرکاران، به کمک‌کنندگان چه در ساخت و چه در تهیه و غنای مخزن کتاب، به مسئولان آن، و به متصدیان اکنونش که این سازه‌ی فکر و فرهنگ دیار ما داراب‌کلا را اداره می‌کنند. ممنونم حمیدرضا با ثبت این بقا.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ ، ۰۹:۰۹
دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام

 
اطلاعات پایه‌ای بحث: وقتی طالوت (=نواده‌ی بنیامین برادرِ تنی یوسف ع) توسط خدا زِمامدار شد، اَشراف قوم، بهانه درآوردند که نبوت بر رسم ما از خانه‌ی لاوی (=پسر سوم یعقوب ع) برانگیخته می‌شود و سلطنت بر رسم ما از خانه‌ی یوسف ع؛ پس خدا نباید طالوت را -که ازین دو دودمان نیست و چوپان و فقیر و بی‌نشان است- بر ما حاکم کند. حکمرانی وی بر ما که قومی برتریم سزاوار نیست. فکر میراثی و وراثتی شکل گرفت. حال آن که خدا در طالوت دو قوه را شرط حکومت دانست، نه خون و دوده را؛ قدرت جسمی و دانش فکری. چون این دو صفت است حکومت را شجاع و عاقل نگاه می‌دارد. در صدر اسلام هم، پس از وفات پیامبر اکرم ص، برخی از کسانی که سمت و سویی غیر از امام علی ع پیدا کرده بودند، شرط حکومت را قُریشی‌بودن اعلان کردند. یعنی باز هم لیاقت را به نژاد چسب زدند. در ایران باستان و سپس عصر پادشاهان هم، عنصر فَرّهی (=شوکت برگرفته از آسمان) فرد را پادشاه می‌کرد و بر مردم حاکم. تا این که فقیهان ستُرگ شیعه خاصه امام خمینی ره این بساط را با پهن‌کردن نظریه‌ی "ولایتِ فقیه" که دل دین استخراج شد، جمع کرد. تمام. برای اصل بحث، من هفت هشت تفسیر درباره‌ی آیه‌ی ۲۴۷ بقره را -که بحث طالوت آن جا درج است- دیشب، شب قدر زیر و رو کردم مانند تفسیرهای: تسنیم، نور، نمونه، اثنی‌عشری، اَطیب‌البیان  و نیز المیزان، که منجر به این متن‌نوشته‌ی من شد.


اطلاعات تشریحی بحث: خداوند متعال در اعتقادات ما به استناد وحی "یُؤتی‏ مُلْکهُ مَن یَشاءُ" است؛ یعنی فقط اوست که حکومت و مُلک را به هر که خواهد، دهد. دیگران درین کار حق تصرّفی ندارند و دیگر عناصری چون نژاد، رنگ، تیره، تبار، قبیله، قوم، دوده، دودمان، طیف، طایفه وارد و داخل این حقیقت نیست. و نیز آنانی هم که برای خود فَرّه ایزدی قائل شدند و بر مردم حکم راندند از اعتبار افتاد. حتی اعتبار هم نداشت. من در عصر حاضر از میان تفکر غلط قُریشی، اِسرائیلی، فَرّهی، فقط اندیشه‌ی سیاسی "فِقهی" را به خط خدا موافق می‌بینم که با آرای عمومی سالم مردم نافذ می‌شود. هرگز هم حاضر نیستم بپذیرم در روزگاری که به تعبیرم فقیهان در صحنه، نه فقیهان در خانه، زندگی می‌کنند و در دسترس بشر هستند، می‌شود سراغ غیر فقیه رفت. اگر قحط فقیه بود، آن یک گام دگری هست.

درستیِ فکر فقهی: منظورم این نیست دین فقط از عینک فقه دیده شود و صرف رساله معیار دین‌ورزی و حکومت‌داری گردد، نه، منظورم این است یک فقیه پرهیزگار (=دین‌شناسِ دیندار متقی) که فَرید (=یگانه‌ی) زمانه‌ی خویش است و فراست دارد و لزوما" باید، هم عالِم باشد، هم عادل. هم سیّاس باشد و هم سرشار از رشادت و سطوت، موردِ وثوق‌ترین حکومت‌کننده بر مردم خواهد بود. دست‌کم به سه علت:پپ

 

۱. از زورگویی به مردم خود می‌پرهیزد و اساسا" ملکه‌ی تقوا وی از از زور دور می‌دارد و زور نخستین عنصر است که حاکم را از لیاقت ساقط می‌سازد

 

۲. در تصمیمات مملکتی، برای مردم و حکومت، پیِ کشف نزدیکترین رأی به رأی خداوند است و همین، وی را از حکومت فردی بیرون می‌برَد و در نفسش صیانت بالا می‌آفریند و اساسا" ملکه‌ی عدل وی را از خودرأی‌یی مصون می‌دارد

 

۳. مشیء‌یی بر پایه‌ی مشورت و خُلقی بر پله‌ی محبت دارد. از یک سو از دانشِ دانایان جامعه‌اش، خود را بی‌نیاز نمی‌بیند و از سوی دیگر حکومت و ولایت خود را در سازواره‌ی رابطه‌ی دوستی حُبّ مردم با او، و رابطه‌ی دوستی و حُبّ او با مردم اِعمال می‌کند؛ به عبارتی سلطه‌گری نمی‌کند، بلکه مدیریت و هدایت مسیر را  هموار می‌سازد. اگر در وجودش خصوصیت هژمونی یا کاریزماتیک رخ داد، حاکی از نفوذ در قلوب مردم است، نه ناشی از رفتار ظاهرگرایانه‌ی عموم و یا دستگاه تبلیغی قدرت.

 

| ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۴:۴۸
دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در کتاب "زنده‌ی بیدار" درباره‌ی "حی بن یقظان" اثر ابن طُفَیل محمد بن عبدالملک، ترجمه‌ی مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر، یک بحث مهمی در مورد مردم مسلمان آندلس اسپانیا و کسانی که در مغربِ ممالک اسلامی به سر می‌بردند آمده است که واقعا" شگفتی‌ساز است. من این اثر را دو روز پیش، پایان بردم و حیف دانستم ازین قطعه، چیزی ننویسم که نُه راز در آن موج می‌زند؛ پنهان و آشکارا. فشرده‌ی خصوصیت آن روزهای مردم مسلمان آنجا که فتوحات / متصرفات بود، این است:

 

در "فنون و ادب و علومِ روایت، تبحّر داشتند." و در فروع مذهب "پیرو مالک" بودند و همین مطلب سبب شده بود که بر ظاهر جمود می‌ورزیدند و به علوم عقلی رغبت نشان نمی‌دادند و ازین‌رو به قول ابن طفیل از علوم یونانی تنها فنون ریاضی در آندلس رواج گرفت. لذا کسانی که فلسفه می‌دانستند از بیمِ عوام، دانش و معرفت خود را مستور می‌داشتند زیرا همین‌که عالِمی بدین رشته مشهور می‌شد مردم به دشمنی او برمی‌خاستند و زندیقش می‌خواندند و سنگسارش می‌کردند و یا حتی مُلوک و اُمرای آن سرزمین به رعایت خاطر عوام، او را می‌کُشتند. و به همین سبب «علی بن یوسف بن تاشفین متوفای ۵۳۷ قمری» حاکم وقت آن جا امر کرد تا کُتُب ابوحامد غزالی را سوختند. بااین‌همه؛ هوشمندانِ آندلس در نهان، این علوم را می‌آموختند و کُتُب فلسفه را هر جا که بود به دست می‌آوردند.

 

کتاب "زنده‌ی بیدار"


از خصائص اهل آندلس یکی عشق و دلبستگی به گردآوری کُتُب بوده است و اهل قرطبه (از شهرهای مهم آندلس و پایتخت مُلوک اموی آن ناحیه) به‌خصوص، حرص و ولعی شگفت بدین امر داشته‌اند چنان‌که مردم بی‌علم و بی‌اطلاع هم، به داشتنِ کتابخانه و نُسَخ معتبر و خطوط بزرگان افتخار می‌نموده‌اند. و "حکم بن عبدالرحمان" ملقب به "بالمستنصر بالله" از اُمرای اموی (۳۵۰ - ۳۶۶) کتابخانه‌یی بسیارمهم فراهم ساخت که فهرست آن ۴۴ مجلّد و مشتمل بر ۴۰۰ هزار نسخه کتاب در فنون مختلف بود.

 

ظهور محمد بن تومرت معروف به مهدی (۴۸۵ - ۵۲۴) و تشکیل «دولت موحّدین» (که بر مبنای دعوت جدید و مطالعه در اصول عقاید و علم کلام و تا حدی تمایل به مذهب شیعه و عصمت امام ع تأسیس شده بود) راهی برای بحث در اصول عقاید و اظهار مسائل فلسفی باز نمود. و به خصوص در روزگار حکومت ابویعقوب، فلسفه و علوم اوائل رواج گرفت و آن پادشاه خود نیز در علوم متداوله‌ی آن عصر، دستِ قوی داشت و از عقاید و آراء حُکَمای یونان اطلاع کافی به دست آورده بود و گمان می‌رود که گذشته از آمادگی محیط، ارتباط ابن طُفَیل با این امیر و قدرتی که در دستگاه حکومت داشت، نیز، زمینه را برای او آماده ساخت تا عقایدحُکما را نشر دهد و رساله‌ی "حی بن یقظان" را تألیف نماید.

 

حرف آخرسری: از پرده‌بردای نُه راز این متنم از آن قطعه‌ی دردناک اما طلایی و شکوفایی ولی توأم با عقب‌نشینی! بگذرم و به خواننده‌ی خواهان وا گذارم. والسلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ ، ۰۴:۲۵
دامنه | دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و پنجم

در جامعه‌ی توحیدی «بِ»ی همه جَرّ می‌دهد!

به نام خدا. سلام. انسان -شرفمند موجود- هم شاگردِ آموزشگاه جهان است و هم نیرویِ پرورشیِ هستی. هم دانش می‌آموزد و هم ارزش می‌گیرد. گویند همه‌چیزِ انسان را شاید بتوان به یغما برَند، اما فهمش را هرگز. پیام‌های مخابره‌ی ملِکان به پیامبران -علیهم‌السّلام- همه حاوی دمیدنِ فکر و معنا در انسان بوده است. این دو را هیچ رُستم و یَلی، از کفش نتوانَد رُبود، الّا حینی که خود به جُمود گرایَد و تقلیدیِ طوطی‌وار کنَد. هیچ قدَرقدرتی در جامعه‌ی توحیدی (=می‌شود خوانده شد مردمی که عادت به آزادگی و آزادی خدادادی و دیانت و درایت دارند و در زیرِ علَم علوم ربّانی‌اند) حقِ خُردترین خودکامگی‌یی برای خود ندارد که خِرَد مردم بدُزدد و ایشان را خُرد و خفیف کند. جاده‌ی توحیدی به روی هر کسی که بخواهد با خفّتِ عقول عموم و اعلانِ تعطیلی درازمدتِ تفکر جامعه‌ی انسانی (=مدنی هم نامیده می‌شود) بر سایرین سلطه‌گری کند، مسدودِ مسدود است و ای بسا به حکم خدا ممکن است هر آن! پُر از دست‌انداز و سنگلاخ و سنگریزه و کُند یا سریع «صَرصَر» سَمومِ «ثمود» شود، برای کیان؟ برتری‌طلبان، زیادی‌خواهان. بَعُدا بر طریقه‌ی پُرطمطراق. صورت‌مسئله در منطقِ تاران و تارندگان آن است تاری‌مو معلوم‌شدن، دِشنه‌ی شَحنه می‌خواهد (که مو و بازو و رو البته هنجار دارد) اما دهها جنحه‌ی دیگر که قوامِ قوم را موهوم می‌کند، داروغه که نه!!! بلکه گذَر و فقط نصیحت می‌طلبد و گذشت و تخفیف جُرم و ساخت و پاخت. زنهار! زنهار! حکومت‌شوندگان در جامعه‌ی فاضله‌ی توحیدی -بسا بسا- افضل از حکومت‌کنندگان‌اند. محیط برای همه یکسان است و خلخال پای هر کس در امان. شاخص پروبال دادن به انسان، پَروای نور است، نه پیروی کور. اگر «خلخالی»یی هم لازم شد به ترازو و میزان حکم می‌رانَد. و هیچ قادری هم، حق ندارد مردم را "شُترِ آبکش" کند؛ که امیری چون هُمام‌امام، در آن جریانِ شَوم شورش ضدخلیفه‌ی سه به عبداللّه‏ بن عباس مستقیم گفت: «پسرِ عباس! عثمان جز این نمی‌‏خواهد که چون شُترِ آبکش بُوَم، با دَلوی بزرگ پیش آیم و پس روَم.» در فلسفه‌ی سیاستِ جامعه‌ی توحیدی‌یی که هُمام‌امام نُمادش باشد، اُمت و عموم آدمیان با هر کیش و دین و آئین، در یک روندِ سالم، رَونده‌ای بی‌هراس‌اند و "حق را بدونِ لکنتِ زبان، از اَقویا می‌‏گیرند." زیرا در جامعه‌ی توحیدی «بِ»ی همه جَرّ می‌دهد! نه فقط «بِ»ی زرمندان زورمندان تزویروَرزان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۳:۲۵
دامنه | دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و چهارم

 

تاریکی تاریخی را به در کنیم!

به نام خدا. سلام. مسعود رجوی و موسی خیابانی با جمعی از اعضای خود نزد امام می‌روند. کی؟ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸. کجا؟ قم. نجف نیز پیش امام دیداری صورت گرفت. آن دو سرِ سازمان به امام چه گفتند که امام بر تلاش سازنده برای نجات کشور تأکید کرد و فرمود:

 

«اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الاّ در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است."

 

این دیدار در منابع این گونه روایت شد که بیشتر روحانیون (نه سنتی، بلکه روحانیون انقلابی) با دیدار امام با آنان مخالف بودند و جالب این که یکی از مخالفان دیدار مرحوم  منتظری بود. برای منِ مایل به دانستن مسائل انقلاب این قطعه گنگ ماند، چون اطلاعاتش قطره‌چکانی صورت گرفت. نقل است این دیدار ظاهرا" با نقش مرحوم سید احمدآقا منعقد شد.

 

 

"عصر اسلام "

 

  

 

رجوی و خیابانی

کنار مرحوم طالقانی و خبر هلاک خیابانی

 

 

مسعود رجوی

کنار صدام حسین ایام جنگ تحمیلی

 

جَسته و گُریخته آن جلسه را می‌گشتم ولی پراکنده چیزی عایدم می‌شد. خواستم در صحن بیاورم تا اگر کسی اطلاعاتی در دسترس دارد از بی‌خبری یا کم‌اطلاعی ما را به در آورَد. گویا امام اصلی‌ترین "معضلات" را گوشزد کرد و "راهکار" هم به آن دو تن ارائه داد. "تغییر ایدئولوژی سازمان را که ۱۳۵۴ رخ داد به رخ آنان کشید.مستقیم رفت سراغ بازسازی آنان به تعبیر مرحوم هانری کُربن "جشن تحول" نه "جشن تولد". امام از درِ نصیحت وارد شد و فرمود:

 

«به من گفته بودند اینها این‌طور هستند این تیپ هستند و من گفتم که اگر اشتباهی شده و اگر مسئله‌ای به وجود آمده مربوط به گذشته است. به هر جهت شما جوانید الان انقلاب شده و مردم ما متحول شده‌اند. شما هم می‌توانید اشکالاتتان را برطرف کنید.»

صحیفه‌ی امام؛ ج ۷، ص۱۳۹

 

البته امام از تمایلات چپ‌گرایانه و مارکسیست‌زدگی برخی مجاهدین خبر داشت. لذا از آنان خواست به جای مکتب مارکس "به تبلیغ علیه‌ی مارکسیسم" مشغول شوند و در "کارخانه‌ها کارگران را از چپ‌گراشدن" پرهیز دهند. خود موسی خیابانی در گزارشی از آن دیدار نوشته بود که امام «در لفّافه خواست تا مبارزه علیه‌ی مارکسیست‌ها را بردوش ما بگذارد." نقل است عکس آن دیدار را یک عضو سازمان، مخفی انداخت که واکنش امام را برانگیخت اما با دخالت سیداحمدآقا دوربین به آن عضو برگردانده شد.

 

سازمان پیشنهاد تحول درونی و مکتبی و مشیء همکاری را عملا" رد کرد و مسعود رجوی در خرداد ۱۳۵۹ در امجدیه‌ی تهران سخنرانی‌یی خشونت‌آمیز ایراد کرد. (ر.ک: انجمن نجات) جالب این که سران حکومت را اهل مماشات و بدتر از آن وابسته به امپریالیسم آمریکا اعلان و خود را "رهبر" معرفی کرد. آنجا بود که امام در ۴ تیر ۱۳۵۹ وارد افشاگری شد و هشدار داد. چند جمله از آن به نقل از مرکز اسناد :

 

«باید ببینید چکاره‌اند این جمعیت‌هایی که افتاده‌اند توی این مملکت و دارند خرابکاری می‌کنند و مع‌الأسف، بعض اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یک‌ وقت آدم می‌بیند که طرفداری از اینها کردند یا یک چیزی گفتند، آنها از آن استفاده طرفداری کردند. اینها گول می‌زنند، همه را گول می‌زنند. اینها می‌خواستند من را گول بزنند. من نجف بودم، اینها آمده بودند که من را گول بزنند... بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی می‌کنند، آمدند در نجف، [یکی‌]شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرفهایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را می‌خواهد اغفال کند... بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آنها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها انَّهم فِتیَهٌ؛ قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه می‌گویند. تمام حرفهایشان هم از قرآن بود و از نهج‌البلاغه، تمام حرفها... اسلام همیشه گرفتار یک همچو مردمی بوده است که با اسم اسلام، می‌خواستند اسلام را بکوبند. مگر محمدرضا قرآن طبع نمی‌کرد؟ مگر سالی یک دفعه نمی‌رفت به‌ مشهد؟... خیلی‌ها باورشان آمده بود: خب، یک شاهی است که دارد می‌گوید قرآن و دارد می‌گوید اسلام و دارد می‌گوید چه. خُب، چه کارش دارید؟ ما مدتی باید زحمت این را بکشیم که آن چهره‌ی دوم این را به مردم بفهمانیم... ما اگر بتوانیم آن چهره‌ی دوم این جمعیت‌ها را... معرفی کنیم، آن وقت ما پیروز می‌شویم».

 

یک نکته‌ی نتیجه‌گیری: وقتی جشن تحول نگیرد (فرد یا سازمان و فقط دل خوش کند به جشن تولد و تأسیس) مثلاً می‌شود حال و وضع اکنونِ سازمان ترور مسعود رجوی که کاملاً در قعرِ تحت‌الحمایگی آمریکا فرو رفت. از لجنزار هم هر موجودی -حتی اسب تنومند آبی- هر چه بیشتر دست‌وپا و تقلّا کند، عمیق‌تر در کام لجن غرق می‌شود. سرِ این سازمان در امجدیه (ورزشگاه شهید شیرودی) سران نظام را وابستگان آمریکا! خوانده بود، اما تاریخ، تاریکی را کنار زد و دید او بود فرانسه را ترک کرد، کنار صدام رفت و حکومت پادگانی اشرف! ساخت، بعد در پناه پایگاه لیبرتی آمریکا در بغداد جمع شدند و حالا توی جلگه‌ی تیرانا مشغول پراکنِش شنیع‌ترین رفتار علیه‌ی کیان ایران.

| ۱۳ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۳:۴۸
دامنه | دارابی

شیخ مالک رجبی

 

به قلم حجت‌الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: حضرت ابوطالب (ع) سید بطحاء و رئیس مکه و پیر و بزرگ قبیله قریش بعد از پدر بزرگوارشان حضرت عبدالمطّلب (ع) بودند؛ ایشان جمیع فضایل اخلا‌قی را دارا بودند، به صورتی که همه قبایل عرب، شخصیت و مکارم اخلاقی آن مرد بزرگ را ستوده و برای ایشان احترام ویژه‌ای قائل بودند؛ چنانچه از اکثم بن صیفی، حکیم معروف عرب پرسیدند: حکمت و ریاست و سیادت را از که آموختی؟ گفت: از حلیفِ (دوست) علم و ادب، سید عجم و عرب، ابوطالب بن عبدالمطّلب؛

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردین ۱۴۰۲ ، ۲۲:۲۶
دامنه | دارابی

حجت‌الاسلام

محمد رضا احمدی

 

به قلم حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی: معرفی یک کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم"، عنوان کتابی مختصر از زندگینامه سردار دلها، شهید سلیمانی است. این زندگی نامه، خودنوشت و بسیار مجمل و در واقع تلگرافی از دوران کودکی تا زمان پیروزی انقلاب ایشان می‌باشد. شرح کوتاهی از دوران فقر و نداری و در عین حال مهمان نوازی خانواده، گذری بر تدین خانواده، تقید پدر به حلال و حرام. مشدی حسنی که زکات مالش را به موقع می‌داد. پدری که اهل غسل در قنات ده و در سرمای زمستان بود. شرح مختصری از قربانی کردن چاق ترین گوسفند برای امام حسین علیه السلام، در حالی که خود به آن نیاز داشتند. شرح مختصری از نمازهای دوران کودکی و اهتمام پدر به نماز اول وقت و صدای آشنای شعری که پس از نماز می‌خواند:

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۶:۵۲
دامنه | دارابی

بیت امام خمینی ره در خمین

سال ۱۳۸۲ دامنه و حاج شیخ احمد آهنگر

 

خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۹ ) به نام خدا. سلام. توفیقات بنده بوده از چهار خانه‌ای که امام خمینی ره مدتی از عمرشان را در آن گذرانیده، بازدید کنم: ۱. بیت امام در قم را (که بارها رخ داد) ۲. بیت امام در جماران را که چند باری صورت گرفت. ۳. بیت امام در خیابان شارع الرسول نجف اشرف را که یک بار انجام گرفت ۴. بیت پدر امام و زادگاه امام در خمین را که در سال ۱۳۸۲ به صورت خانوادگی به اتفاق رفیقم حاج شیخ احمد آهنگر پیاده شد که روی سکوی کنار اتاقی که امام خمینی ره در آن زاده شد نشسته‌ایم، مُشرف به حیاط دلنواز دارای حوض و درخت و سبزه‌زار. (عکس بالا) این بیت در خمین، دژ و پناه مردم هم بود که در آن بارو، برج دیدبانی، انواع سازه‌های اندرونی، ته‌زمینی، روزمینی، پشت‌بام‌های نگهبانی و اتاقک‌های مهمان‌نوازی تعبیه شد. البته امام مدتی هم در عصر آیت‌الله حائری یزدی در اراک زندگی کرد چون حوزه‌ی علمیه‌ی آنجا تحصیل و تدریس و تهذیب نفس داشت که آن بیت هنوز نرفته‌ام. نیز پس از انقلاب بَعدِ ۱۴ سال تبعید به قم بازگشتند در منزل مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی ساکن شده بودند که داخل آن بیت هم هنوز نرفتم. خواستم گفته باشم رفتن به مکان‌های مهم تاریخی،مذهبی، سیاسی و هنری رویکرد انسان را نو نگه می‌دارد و دریچه‌های مهم سرشت و سرنوشت را به روی آدم می‌گشاید. به هر کدام ازین چهار محل سکونت امام وارد که می‌شوید سرشار از احساسات و سؤالات می‌شوید که حتی در برخی از آن جوّ سادگی سکونت تو را در بر می‌گیرد و در برخی هم اُبهت ساخت بنا با نقشه‌ها و معماری پیچیده و زیبا ذهنت را فرا.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۳:۴۶
دامنه | دارابی

به قلم مهدی ملایی دارابی. متنی به نگارش در آمده در هیئت محترم رزمندگان در ۱۸ فروردین ۱۴۰۲ | سلام، شب بر شما خوش، نماز و روزتون هم قبول. امروز که بعد مدتی بعلت شرایط کاری وقت شد موقع نماز ظهر برم مسجد، باز بعلت مشغول بودن در مغازه نشد سر وقت برسم و بین دو نماز رسیدم، تو راه با خود فکر میکردم که امروز جمعه حتمن داخل مسجد جا نیست و همش فکر میکردم مثل سالهای قبل باید هِی چنبار اقا جعفر غلامی اعلان کنن که با گفتن یاعلی صف رو جلوتر ببرن تا همه جا بشن، و حتمن خانمها هم داخل حیاط مسجد فرش پهن کردن و نشستن، وقتی داخل حیاط مسجد شدم دیدم، نه، تو حیاط خلوته و اثری از شلوغی نمازگزاران خانم نیست، رفتم  کفشامو داخل جا کفشی بزارم دیدم اکثر جای کفش ها خالی هسش، خیلی بهت زده شدم، یعنی چی؟ امروز جمعه، مگه میشه؟ مگه داریم؟ خلاصه رفتم داخل مسجد دیدم نصف مسجد هم جمعیت نیست که اونم ۸۰درصد، پیرمردا و بازنشسته ها، بقیه هم شاید زیر ۴۰ سال.

 

مهدی ملایی فرزند مرحوم حاج محمدعلی سرتاش

مهدی ملایی دارابی

مرحوم حاج محمدعلی سرتاش

 

واقعن برام جای تعجب بود که مسجدِ جامع ِدارب کلا، اونم تو روز جمعه، اینهمه خلوت، شمردم شاید هفتا صف نماز گزار بودن ،حالا به اندازه ی دو صف هم رفته باشن نماز جمعه، که بازم نصف مسجد خالی بود، یاد سالهایِ قبلِ نماز ظهرهایِ جمعه ی مسجد بخیر، اگه دیر میرسیدی  باید صبر میکردی تا نماز تموم بشه، شاید یه جایی به زور خودتو جا میدادی، حالا میدونم خیلی داره تلاش و کار میشه ولی نتونستم متوجه خلوتی نگران کننده یِ مسجدِ روستاییِ بشم که یه روزی دارالمومنین میگفتنش، اگه بزرگی، یا مسئول مسجد، یا هیئت امنا دلیلی برای این خلوتی مسجد جامع محل داره، می‌شنویم. سپاسگزار از پاسخگویی شما. البت بعد نماز، آقای دکتری که مشاور خانواده بود رو اوردن یه نیم ساعت صحبت کرد که بسیار، هم ،خوب وشیوا صحبت کرد،هم اخباری واقعن تکان دهنده از وضع منطقه ی میان دو رود و استان داده بود که خییییلی نگران کننده بود، یکیش که بخام بگم ، میگفت تو منطقه ی میان دو رود از ۱۰۰ تا ازدواج ۷۳ تا به طلاق ختم میشه، و

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۴:۵۹
دامنه | دارابی

حجت الاسلام شیخ علی رضا ربانی

 
خاطره‌ی جبهه‌ی حجت الاسلام شیخ علی رضا ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا. حال که با انسان شریف، پرتلاش و رزمنده متقی آقاحجت رمضانی عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم. با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست؟ ازچند سنگر جوابی ندادن، متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند، تا رفتم توی سنگری، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله. با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله، گفتم، کنه آقازاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه، من فرزند حاج حسین رمضانی. تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین (رحمةالله علیه) آقازاده هسه. با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما. والسلام.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردین ۱۴۰۲ ، ۲۲:۴۸
دامنه | دارابی

 

زندگی و بندگی ( ۱ )

 

به نام خدا. سلام. زندگی و بندگی راهی به روی هم هستند. زندگی بدون بندگی نمی‌شود و بندگی بدون زندگی ممکن نیست که به فرموده‌ی رسول اکرم ص "دنیا، مزرعه‌ی آخرت است". در کتابی به همین نام : "زندگی و بندگی؛ بر پایه‌ی آموزه‌های قرآن و حدیث" (چاپ دوم / ۱۳۹۶) نوشته‌ی مرحوم رضا بابایی (زاده‌ی ۱ خرداد ۱۳۴۳ در قزوین و درگذشته‌ی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ در قم) نویسنده، طلبه، دین‌پژوه، شعری دیدم که نقلش خالی از لطف نیست:

 

ای دل اَر خواهی تو بهتر زندگی
بندگی کن، بندگی کن، بندگی

 

چون پایه‌ی زندگی سالم بر دو شاخه‌ی پیام آسمان و پیام خرَد استوار است، رستگاری حکم می‌کند زندگی در سایه‌ی بندگی باشد و بندگی در مسیر و بِستر زندگی روی دهد. پیامبران ع و امامان ع و بزرگان و پارسایان استدلال کردند و برای بشر بازگو، که به اوج نمی‌رسد آن کسی که خود را از آموزه‌های وَحیانی و دینی خالی کند. و صد البته هم اگر خود را با خرَد و دانایی بیگانه کند به دام بدعت و بدتر از آن خرافه و حتی تحریف می‌افتد. چند نمونه از مواردی که زندگی و بندگی را پیوسته‌به‌هم نگه می‌دارد، به نقل از همین کتاب نام می‌برم. لطفا" تک‌تک آن را بخوانیم و کمی فکر کنیم:

 

آراستگی، آزادگی، پاکی، بهداشت (که معجزه‌ی اسلام است)، ازدواج، نماز، کار ثواب، کار و کوشش، محبت، آرامش، ذکر، مدارا، اخلاص، پرهیزگاری، پرهیز از اسراف، اعتکاف، همگرایی، ساده‌زیستی، زیارت، نوع‌دوستی، معاشرت، بخشش، میانه‌روی، پیمان، پایداری، بردباری، مهارت، نظم، رایزنی، دانشوری، تغذیه، حق‌الناس، نشاط، توبه، قلب سلیم، امید به رستاخیز، عزای عاشورا، کمک، دعا، تفریح، گستراندن دعوت، شکرگزاری، مهربانی، ترک معصیت و ده‌ها کار و موارد دیگر.

 

اشاره: بالاترین اثر بندگی این است که انسان را در برابر دیگران، عزتمند (اما فروتن نه مغرور) نگاه می‌دارد و خضوع و خشوع را منحصرا" در پیشگاه حضرت باری‌تعالی صورت می‌دهد.

| ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 
 

زندگی و بندگی ( ۲ )

 

به نام خدا. سلام. نوشته بودم آثار مرحوم رضا بابایی خواندن دارد؛ از جمله کتابِ «زندگی و بندگی» ایشان که عنوانِ این سری نوشتارهایم گردیده. برداشتم این است انسان باید در مجاورتِ این دو باشد، تا میانه‌روی کند، نه زیاده‌روی. این دو، همان زندگی و بندگی است. هر کدام ازین دو، نباشد جریان دنیا و عُقبی در هر فرد مختل می‌شود. شاید بی‌علت نبوده باشد که نویسنده از ۴۵۶ صفحه‌ی کتابش، نیمی را زندگی قرار داده و نصفی را هم بندگی.

 

بانو! آقا! صاف بگویم: وقتی خود را در آینه می‌بینیم، دو نیمه ببینیم؛ هم زندگی، هم بندگی. این را نه از روی این که خودم را کاره‌ای یا خدای ناکرده پندگویی بدانم، می‌گویم، از این رو می‌گویم که قرار شد درین صحن آنچه خوب آموختیم و آن را مهم و قابل عرضه یافتیم، دریچه‌اش را به روی هم درین مدرسه بگشاییم، شاید روزنه‌ای، اول برای خودِ نویسنده و سپس برای شریف‌خواننده، باز گردانَد و ما را به "اصلِ خویش"، باز. زیرا هر کسی "دور مانَد از اصل خویش" به وعده‌ی مولوی در سرآغاز مثنوی "باز جویَد روزگارِ وصلِ خویش» که بشر بهتر است از ندای "نیِ" «نیِستانِ» همدیگر بشنوَد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۱:۲۴
دامنه | دارابی

 

...

 

 

عکس‌ها در اینجا

 

 

داراب‌کلا میان دو سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ از نگاه

جناب حمید رضا طالبی دارابی

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردین ۱۴۰۲ ، ۱۵:۳۵
دامنه | دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و سوم

 
ندیده‌انگاری پیشه کن

به نام خدا. سلام. معمولا" ایرانیان هنگامه‌ی نوشدن سال، به قرآن پناه می‌برند و لای کتاب را باز می‌کنند که ببینند چه آیه‌ای در پایانِ سال گذشته و آغازِ سال آینده به روی او گشوده می‌شود. من هم یکی از همین ایرانیان. لای قرآن را باز کرده، دیدم چه آیه‌ی شگفتی‌سازی آمده است. دستورالعملی که خدا مستقیم به پیامبر اکرم ص صادر نموده و در جان مؤمنان و باورمندان سپرده. عنی آیه‌ی ۱۹۹ اعراف: «خُذ العفوَ و امُر بِالعُرفِ و اَعْرِض عَن الجاهلینَ» یعنی: ندیده‌انگاری پیشه کن و به نیکی وادار کن و از مردم نادان روی بگردان." ترجمه‌ی مرحوم آیت‌الله موسوی همدانی مترجم المیزان.

 

در "تفسیر عاملی" از فخر رازی، نقلی انجام شده که در تفسیر این آیه آورده که امام جعفر صادق ع فرموده: "براى تربیت و اخلاق، این آیه در قرآن نظیر ندارد." روی همین اساس بنده سعی کرده‌ام به تفاسیر رجوع کنم و آموزه‌های نوین آیه را بکاوم. دستآورد و حاصلش مفصل در آمد اما عصاره‌اش را بر اهل بینش و منش عرضه می‌دارم، باشد بر قلب ما آثار آن وارد شود.

 

بر اساس تفسیر مرحوم علامه طباطبایی طبق این آیه همواره باید "ملازمِ عفو" بود و آن را ترک نکرد، لذا به پیامبر ص امر می‌کند که بدی‌های اشخاصی را که به او بدی می‌کنند، نادیده گرفته و از آنها در گذرَد "و به‌تحقیق (=مسلما") پیامبر ص این دعوت را اجابت نمود و از هیچ یک از کسانی که نسبت به شخص او بدی کردند، انتقامِ شخصی نگرفت."

 

لفظ عفو را برخی مفسرین به معنای "مغفرت" (=پوشاندن و آمرزیدن گناه) می‌گیرند، اما از نظر امام صادق ع عفو درین آیه به معنای "حد وسط" است. مرحوم علامه هم، این تفسیر را با مضمون آیه‌ی شریفه، "سازگارتر" و از نظر معنا نیز، "جامع‌تر" می‌داند. آنگاه است که آیه به پیامبر ص می‌فرماید: مردم را به عُرف فرمان بده. علامه طباطبایی از عُرف تعریفی زیبا ارائه می‌دهد که خیلی دلنشین و عقل‌پذیر است. او عُرف را "سُنن و روش‌های پسندیده‌ای" می‌داند که "عقلای یک جامعه" آن را بشناسند و تأیید کنند، در برابرِ مفهوم منکر که "اعمال ناپسند و غیرمرسوم" است که به قول ایشان "عقل اجتماعی آنها را انکار می‌کند." برخی مفسرین هم عُرف را فضیلتى می‌دانند که عقل آن را بپسندد.

 

آیه در آخر می‌فرماید: از نادانان روی بگردان. در حقیقت این دستور دیگری‌ست در رعایت و اجرای "مراعات و مدارای با مردم" زیرا علامه آن را "نزدیک‌ترین راه برای خنثی‌کردن نتایج نادانیِ مردم و کاستن فسادِ کردار آنها" تلقی و تفسیر می‌کند. حکمتش هم در منظر وی این است که "انتقام‌جوئی و تلافی‌کردن"، بدتر و بیشتر "نادانان را به کجروی و گمراهی" هول می‌دهد.

 

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در صفحه‌ی ۱۲۴ جلد دوم برگزیده‌ی تفسیر نمونه معتقد است که این آیه "شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مى‌‏کند." ایشان نکات مهمی برای بخش سوم این آیه بیان می‌دارد که دقت در آن مفید و موجب خردمندی بیشتر می‌شود. ایشان می‌فرماید:

 

"رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصّب، لجوج، جاهل و بى‏‌خبر، و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، روبرو مى‏‌شوند، از آنها دشنام مى‌‏شنوند، هدف تهمتشان قرار مى‌‏گیرند، سنگ در راهشان مى‏‌افکنند. راه پیروزى بر این مشکل، گلاویزشدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه، تحمل و حوصله، نادیده‌گرفتن و نشنیده‌گرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مى‏‌دهد براى بیدارساختن جاهلان و خاموش‌کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است."

 

در "تفسیر اِثناعشَری" اثر حسین شاه‌عبدالعظیمی (از عالمان شیعه در قرن ۱۴ هجری قمری) ذیل همین آیه صفات هجده‌گانه‌ای نام می‌برَد که "بهترین ملکات نفسانیه‌ی راسخه" انسان است که در زیر برخواهم شمرد:

 

عاقل، فهیم، فقیه، حلیم، مدارا، صبور، صدوق، وفى، پرهیزگارى، قناعت، شکر، حیا، سخاوت، قوّت قلب، غیرت دینی، نیکوکارى، صدق سخن، اداى امانت.

 

و در عیون اخبارالرضا ع آمده است که حضرت امام رضا ع در مورد این آیه فرمودند: به‌تحقیق خدا امر فرمود پیغمبر خود را به مُداراتِ مردم.

 

حاشیه در کنار متن: رهبر معظم در پیام نوروزی دو عبارت قشنگ ادا کردند. یکی شادی "نوروزی" یعنی نو شدنِ روز. دیگری شادی "نو روزی". یعنی نوین شدن رِزق و روزی. خدایا یعنی می‌شود شعار امسالِ رهبری معظم بگیرد و مردم تورّم را در حال کاستن ببینند و تولید را در حال افزودن. بگذرم. نوروزی و نو روزی را برای همه‌ی جهانیان شرافتمند و  ایرانیان عزتمند و تمام اعضای خردمند این صحن آرزومندم.

| ۱ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

حکومت چقدر بهاء و قیمت دارد؟!

به نام خدا. سلام. رهبری معظم در مشهد مقدس رواق امام خمینی رحمت الله‌ی حرم پاک رضویِ حضرت امام رئوف رضای عالم آل محمد صلوات الله علیه و اله و سلّم، از تحول به عنوان نیاز اساسی کشور پرده برداشته و آن را به معنای «تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف و معیوب» دانستند، که پیش نیاز آن «شناسایی» است و سپس تقویت قوت و رفع عیوب. اگر اشتباه نکنم فرمودند نظام قادر به رفع عیوب است. خواستم از همین فراز از جملات مهم و درخشان ایشان، گریزی به علت ایجاد حکومت بزنم و بهاء و قیمت آن را اعلام کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردین ۱۴۰۲ ، ۰۵:۰۹
دامنه | دارابی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد