دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب بهمن ۱۳۹۸ دامنه

۳۰
بهمن ۹۸

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ. یا بگوید اگر خداوند مرا هدایت کرده بود، بى‌‏شک از پرهیزگاران بودم.

 

سوره‌ی ۳۹: الزمر - جزء ۲۴ - آیه‌ی 57 . ترجمه‌ی خرمشاهی

 

 
تفسیر علامه طباطبایی:

 

ضـمیر در تَقُولَ به همان نفس برمى‌گردد، و مراد از هدایت در هَدَانِی، ارشاد و نشان‌دادن راه است، و معنایش این است: تا آن‌که کسى نگوید: اگر خدا راهنمائیم مى‌کرد از پرهیزگاران مى‌بودم. در حقیقت با این خطاب، عذر و بهانه را از دست کفّار مى‌گیرد. (المیزان)

 

آیت‌الله مکارم در تفسیر نمونه آورده‌اند: «این سخن را گویا زمانى مى‌گوید که او را به پاى میزان حساب مى‌آورند.». (منبع)

 

در تفسیر نور - تألیف آقای محسن قرائتی- این نکته ذکر شده است: «گرچه در آیه‌ی ۵۷، مجرم مى‌خواهد بگوید: خدا مرا هدایت نکرد که به چنین راهى رفتم، ولى در آیه‌ی ۵۹ پاسخ مى‌شنود که ما تو را هدایت کردیم و اتمام حجّت نمودیم، ولى تو خود اهل تکذیب و استکبار بودى.» پیام آیه این است که «مُجرم در قیامت، به دنبال تبرئه‌ى خود است.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۰۵
دامنه |
۲۹
بهمن ۹۸
به قلم جناب «یک دارابکلایی» : با سلام. کلمه یا اصطلاح «تِپ‌تِپ»، فکر می‌کنم، از ریشه «تِپّه» به معنی قطره باشد که دو بار تکرار شده است. (در زبانشناسی به این پدیده duplication یا تکثیر گفته می‌شود؛ مثلا «ریک ریکا» یا «کیج‌کیجا».) به نظرم «تِپ‌تِپ» اساساً با «تیپ‌تیپی» به معنای خالدار و یا «تَپ‌تَپ» به معنای کوبیدن بر چیزی و سروصدا کردن فرق می‌کند.
تِپ‌تِپ آب. چکه‌چکه کردن آب
شما در مورد این کلمه به تفصیل (اینجا) بیان نمودید. در اینجا می‌خواستم به مورد جالبی، که شاید مرتبط با این بحث باشد، و در کتاب «ضرب‌المثل‌های آملی» نوشته آقای یحیی جوادی آملی برخوردم اشاره کنم. ایشان این موارد را در گویش آملی بیان می‌کنند که فکر می‌کنم برای کل گستره فرهنگ مازنی صحت داشته باشد، البته با اندکی تغییر.
"در مازنی برای معیار کیل الفاظی استفاده می‌شود که عبارتند از: «هَهَ» به اندازه سر دو انگشت سبابه و شست، «پریک» به اندازه سر سه انگشت سبابه، وسطی و شست، «چپلیک» به اندازه سر پنج انگشت، «چینگال» به اندازه چهار انگشت نیمه باز، «میس» به حجم یک مشت، «قَمَش» به اندازه هم انگشتان و کف دست، و «دهیل» به حجم دو کف دست و ده انگشت."

من خودم تا به حال دو کلمه «هَهَ» و «قَمَش» را نشنیده بودم و معنی بعضی دیگر را به این دقت نمی‌دانستم؛ نمی‌دانم به خاطر قدیمی بودن آنهاست که سنم قد نمی‌دهد و یا اختصاص به گویش آملی دارد.

پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام بر شما جناب «یک دارابکلایی» و سپاس برای این آورده‌ی مناسب و تکمیلی‌ات. بله؛ خال‌خالی را خواستم ازین نظر در کنار واژه‌ی «تِپ‌تِپ» آورده باشم تا گستره‌ی گویش این لغت را نمایانده باشم و الّا، آری، هم‌ریشه‌اش نیست، هم‌لفظش است. اما این کتاب «ضرب‌المثل‌های آملی» که نام بردی را من ندیدم. نکات جالب و زیبایی از توزین در قدیم مثال آوردی. سعی می‌کنم از کتابخانه‌ی محله‌ی‌مان امانت بگیرم، مطالعه‌اش کنم. چون از علاقه‌مندی‌هایم می‌باشد. از نوشته‌های شما درین زمینه در دامنه لذت می‌برم و  ممنونم.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۴۲
دامنه |
۲۸
بهمن ۹۸

به قلم دامنه :  به نام خدا. لغت ۲۵۲ . تِپ‌تِپ را می‌شڪافم. تِپ‌تِپ یعنی قطره‌قطره. البته ڪم‌ڪم، سِسڪه‌سِسڪه‌، ذِرّه‌ذِرّه، نَم‌نَم،  و چِڪّه‌چِڪّه هم می‌گویند. مثلاً اگر وارش (باران) ببارد، اما خیلی‌ڪم باشد، می‌گویند: وارش تِپ‌تِپ زَندِه. یا تازه سِسڪه‌سِسڪه‌ دَهیتِه. یا مثلاً می‌گویند فلان مسئول فلان پرونده‌ی مملڪتی سِسڪه‌سِسڪه‌ اطلاعات به ملت دِنه.

 

یا اگر یڪ سرباز محلی از ڪنجان‌جم ایلام، یا از جَرگلان خراسان بپرسد آنجا در داراب‌ڪلا هوا چیطیه؟ می‌گویند: اِی، وَرف (=برف) تِپ‌تِپ و سِسڪه‌سِسڪه‌ زَندِه، وارش نَم‌نَم وارِنه.

 

یا اگر از مادران بپرسند این پارچه چه رنگی‌ست می‌گویند: تِپ‌تِپی یعنی خال‌خالی و دون‌دونی.

 

نیز اگر پسربچه‌ی خردسالی در پوشک یا نال‌بِن (=زیر سکّوی منزل)  اِدرار کند چنانچه کم باشد، مادر کودک می‌گوید: اِتّا تِپ هاکارده.

 

قدیم‌ترها ڪه سقف خانه‌ها گاله‌به‌سر یا آلِم‌به‌سر بود و حلب و ایرانیت درڪار نبود، حتی داخل اِوُون‌دله (=مهمون‌خانه) هم آب باران چِڪّه‌چِڪّه می‌ڪرد و نقطه‌نقطه‌ی خانه، لاگ و لَوِه و سینی می‌ذاشتند تا گلیم و جاجیم و ڪوب (=حصیر) و لَمِه خیس نشه.

 

همین تا پری‌روزها تمام خونه‌ها یا بخاری هیزمی بود و یا بخاری نفتی، ڪه به این دومی می‌گفتند: بخاری تِپ‌تِپی. یعنی قطره‌ای؛ ڪه در برخی از زمان‌های بحرانیِ بی‌نفتی و بَلبشوی ڪوپنی، باید چندین ساعت در صف می‌ماندیم، و آخرسر هم اعلان می‌ڪردند سرِ پُمب دعوا شده و دیگه نفت! نمی‌ده. بورین سِره.

 

بخاری نفتی قطره‌ای. بازنشر دامنه

 

آری؛ این بخاری قطره‌ای ڪه با چڪاندن قطره‌قطره‌ی نفت به آتش‌خانه، گرما می‌داد، گاه، بَعل می‌زد (=زبانه می‌ڪشید) و اَلوگ می‌گرفت (=شعله‌ور می‌شد) و برای بیشتر ماها این متاع، خاطرات و مخاطرات و مڪافات زیادی داشت.

 

اینڪ ڪه گاز با لوله در خونه‌هاست، حتی تا اتاق‌خواب و مِطبخ‌دِلهُ و حموم‌دله هِم رفته، بازم برخی‌ها ازین همه نعمت و امنیت و تأمین رفاه عمومی، به قول داراب‌ڪلایی‌ها «بی‌منظورند». یعنی ناسپاسی می‌ڪنند و ناشڪری. حتی حاضر نیستند اِتّا سِسڪه از نظام تعریف ڪنند. جمهوری اسلامی واقعاً چقدر مظلوم است؛ مظلوم.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

واژه ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۹
دامنه |
۲۷
بهمن ۹۸

تقویم تعطیلات سال 1399. بازنشر دامنه

 

موزه‎‌ مردم‌شناسی گرمسار. عکاس: دامنه

 

نکته‌ی دامنه: از دسته‌ی قوری چای که به سمت «زن» است، می‌توان دقیقاً فهمید که در آداب ایرانیان چای‌دادن کار شائقانه‌ی زنان منزل است، هرچند مردان منزل هم باید از این ادب چای‌دادن به همسر، برخوردار باشند و دچار غرور نشوند و زن را «خادمه» و «ضعیفه» فرض نکنند. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۴
دامنه |
۲۶
بهمن ۹۸

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. برداشت‌های من از وصیت‌نامه‌ی درخشنده‌ی شهید عزیز سلیمانی؛ وصیتی ڪه در میان آدمیان، برآمده از فرهنگ دیرین و ادب بَرین است:

 

 

پرده‌ی راز: او شیدانه، خدا را «عشق» و «حبیب» خود می‌خوانَد و با ساده‌ترین جمله‌ی رایج ایرانی، می‌گوید: «من دوستت دارم» و با بر زبان‌آوردنِ واژگان اَنیسیِ «عشقِ من»، پرده از راز و نیاز مُدامِ عرفانی‌اش با حضرت پروردگار برمی‌دارد و می‌گوید: «پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملُوِ از عشقِ به خودت ڪنی» و با آن‌ڪه به گواهی ملتِ «صبّار و شڪور» ایران، آن‌همه توشه‌ی معنوی و جهادی و اخلاص‌ورزانه‌ی آخرت با خود بُرده، اما خود نزد خدا، اظهار عجز و بی‌توشگی می‌ڪند؛ اما چون اهل خوف و رجاء، با هم، است در بهترین جمله، با بڪارگیری دو واژه‌ی محلی ڪه بر ما روستازادگان، آشناست می‌گوید: «سارُق و چارُقم پُر است از امید به تو و فضل و ڪرَم تو». (سارُق همان بُقچه است و چارُق همان ڪفش و پاپوش چرمی بی‌دوختِ قدیم) سپس ندایش را از ژرفای درونش می‌شنویم ڪه معترف است: «همه‌ی اعضا و جوارح‌» حاج قاسم «در همین امید به سر می‌برند». و آنگاه بر ما فاش می‌ڪند ڪه «پیوسته به سمت» خدا روان و دَوان بود. و در حالی‌ڪه پیش خداوند با افتخار «سپاس» می‌گزارَد ڪه وی را «از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهلبیت (ع) و پیوسته در مسیر پاڪی بهره‌مند نمود» بر ما روشن می‌سازد ڪه با آن تَب‌وتاب‌های عرفانی و معنوی‌اش، با دیدگانِ دل و چشمانِ قلب، به دیدار خدا می‌رفته و از او این‌گونه، خواسته، می‌خواسته: «بارها تو را دیدم و حسّ ڪردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر.» و چه زیبا هم پذیرفته شد؛ به تعبیر رهبری با «جهادی بزرگ»، و با «شهادتی بزرگ».

 
پرده‌ی نیاز: او در ادامه‌ی راز، از نیاز می‌گوید. و از این‌ڪه در زندگی‌اش «از اشڪِ بر فرزندان علی‌بن‌ابی‌طالب و فاطمه اَطهر بهره‌مند» شد، دلشاد است و آماده‌ی پرواز. و برخلاف ڪسانی ڪه بر شیعیان به خاطر عزاداری، غمگساری و اندوه بر مصائب اهل‌بیت (ع) خدشه وارد می‌ڪنند، او این غم را به «غمی ڪه آرامش و معنویت دارد» توصیف می‌نماید و این آگاهی، خطِ بُطلان می‌ڪَشد بر مدّعیات ناروای پریشان‌گویانی ڪه مردم ما را رنجور و ماتم‌زده و گریان می‌خوانند! اما سلیمانی بزرگ، در پیشگاه خدا از گوهری به اسم «اشڪ» یاد می‌ڪند و دو چشم خویش را این‌گونه وصف: «دو چشمِ بسته آورده‌ام ڪه ثروتِ آن» ، «یڪ ذخیره‌ی ارزشمند دارد و آن گوهر اشڪ بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشڪ بر اهلبیت است؛ گوهر اشڪِ دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.» این ادبیاتِ عجیب و بی‌نظیر سلیمانی، نگاه انسان را به عمق عظمت نگاه عارفانه‌اش به هستی‌ و هستی‌بخش می‌دوزاند تا سرّ حیات طیّبه را بر ساحت وجودش برملا ببیند و روا.

 

پرده‌ی زحمت: سلیمانی، آن مردِ خدا درین وصیت، با خلوص مطلق آگاهی داد ڪه سال‌ها با همه‌ی دشواری‌ها، «پاها»یش را «در سنگرهای طولانی، خمیده جمع ڪرد» و این حالت سختِ سردار، برای ڪسانی ڪه طی هشت سال دفاع مقدس، جبهه و سنگرهای سقف‌ِ پَست را درڪ ڪرده‌اند، ڪاملاً محسوس است. او با «رزمندگان» بیشتر به سر بُرد تا با خانواده و همسر؛ این عزیز راحل، خود، علت را گفته‌است، زیرا وجودِ خود را «نذر وجودِ ملت ایران» ڪرده بود. این‌همه زحمتِ مجاهدت برای این بود ڪه آگاه بود و آگاهی و اِنذار داد «اگر این انقلاب آسیب ببیند، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلڪه سعی استڪبار بر الحادگریِ محض و انحراف عمیق غیر قابل‌برگشت خواهد بود.»

 

پرده‌ی حُرمت: سلیمانی از صادقین مُتقّینِ راستین بود و من هرگز نمی‌توانم آنچه در وصیت، سفارش ڪرده است را نادیده و یا خدای ناڪرده نادرست بپندارم و ناروا. قلم او از عقیده‌ی یڪ شیعه‌ی بااخلاص برخاسته، ڪه بیشتر ماها از همان نوجوانی در پشت آینه‌های مستطیل‌شڪلِ ڪوچڪ جیبی آموختیم ڪه حڪّ شده بود: «از علی آموز اخلاصِ عمل». و او، یڪ مظهر بی‌همتا از این اخلاص عصرِ معاصر است. اویی ڪه برای همه، دل می‌سوزانده و با حُرمت‌نگه‌داری‌‌های فروتنانه برای سعادتشان آرزو به‌دل بوده، درین وصیت عُظما بر همگان تقاضا بُرده ڪه «حرمت او [آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای] را حرمتِ مقدّسات بدانید.» و این ڪم تمنّایی نیست. چراڪه

بقیه در ادامه: اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۹
دامنه |
۲۵
بهمن ۹۸
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۲۰
دامنه |
۲۴
بهمن ۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. لغت 251. «نِصکالِه» . این واژه، مرکّب است؛ نص و کاله. نِص در نصکاله، مخفّف نصف است. نصکاله، یعنی ناقص، نیمه‌کاره، نصفه‌نیمه. نصکاله متضاد دِرسّه است یعنی کامل، همه. مثلاً می‌گویند: پنبه‌جار رِه نِصکالِه وجین هاکارده. یا می‌گویند: این مقاله و کتاب را نصکاله، رها هاکاردی؟ یا می‌گویند: این خانه هنوز نصکاله هَسّه. یعنی تمام‌کار نیست. یا مثلاً می‌گویند: فلان دختر و پسر، عشق‌شان را «نِصکالِه ول هاکاردِنه» ازدواج نکاردنِه. یا مثلاً می‌گویند: شما اگر این توضیح را نمی‌دادید، صحبت من نِصکالِه می‌ماند!

 

یک نمونه از نِصکاله: تکمیل عجیب ساختمان نیمه‌کاره

 

حالا بد نیست یادی بکنم از مادرم: مرحوم مادرم در نوجوانی‌مان، قصّه‌های شبانه‌ی زیادی برامون می‌گفت. یکی از آنها داستان دو قهرمان و دو برادر ناتنیِ یک پادشاه بود که چون یکی از مادران از نیمه‌ی سیبِ قسمت‌شده و دعاخوانده‌شده‌ی درویش، کمی را خورد و بقیه را گذاشت کنارش تا بعد از رخت‌شستن بخورَد ولی غافل شد و مرغ آمد و نوک زد آن را خورد و فرزندش نیمه و ناقص به دنیا آمد، که نِصکاله‌کینگ می‌گفتند. اما با آن‌که نیمه‌ناقص به دنیا آمد ولی شخصیت قهرمان قصه بود و در مواجهه با دشمن همه را یکجا با گفتن: بورکش بورکش همه بورین مِه... .

 

بگذرم. منظور این بود، سیب، یُمن می‌آورَد. چون سیب مظهر قسمت است. دو نیمه‌ی سیب یعنی دو نیمه‌ی عشق. در هفت‌سین هم، سیب از میوه‌های بهشتی‌ست.

 

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

واژه ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۸
دامنه |
۲۴
بهمن ۹۸

(۲۳ بهمن ۱۳۹۸)

 

(منبع عکس)

دریاچه‌ی نمک حوض‌سلطان قم. بازنشر دامنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۱
دامنه |
۲۳
بهمن ۹۸

به قلم دامنه : در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۷) به نام خدا. سلام. به روایت یاران نزدیڪ شهید حاج قاسم سلیمانی، ایشان برای سلامت و تغذیه‌ی نیروهای رزمنده در طول دفاع مقدس اهمیت به‌سزایی قائل بودند.

 

ڪمتر جبهه‌رفته‌ای انڪار می‌دارد ڪه: نابسامانی در جنگ نبود، غافلگیری نبود، بی‌آبی در گردان نبود، مشڪل غذا پیش نمی‌آمد، و حتی گاه تدابیر از میان فلان گردان از میان نمی‌رفت و گردان، گروهان بازنمی‌گشت و گروهان، دسته. نه. این ڪاستی‌ها رخ می‌داد. چون، جنگ است، شوخی ڪه نیست.

 

دست و انگشتر شهید حاج قاسم سلیمانی در طرح یک لبنانی بر نقشه‌ی ایران

 

اما من از سرگذشت‌های عجیب این بزرگ‌مرد نامدار خوانده و دانسته‌ام ڪه او همیشه مراقبت داشت ڪه دست‌ڪم مشڪلات سلامت و تغذیه‌ لشڪر ثارالله ڪرمان را دربر نگیرد. یعنی علاوه بر احاطه بر بُعد نظامی، «به سلامت و تغذیه‌ی نیروها بسیار توجه می‌ڪرد.» زیرا در جنگ، این دو عامل (سلامتی و تغذیه)، بُنیه‌ی نیروهای جنگ و روحیه‌ی رزمندگان را ضامن است، این دو اگر نادیده گرفته شود، انسجام درونی و شیرازه‌ی دفاعی از هم می‌پاشد.

 

جد‌ّی‌بودن سلیمانی در همه‌ی ابعاد موجب می‌شد تا نیروهایی ڪه به او سپرده شدند با ڪمترین آسیب مواجه شوند؛ هرچند در جنگ نمی‌توان همه‌ی عوامل را مانند زمان صلح و آرامش به دلخواه خود، تحت ڪنترل درآورد و مدیریت تام ڪرد. زیرا هر جنگی دو سر دارد: دفاع‌ڪنندگان (=ایران و محور مقاومت) و جنگ‌آفرینان (=عراق و داعش).

 

خوانندگان بزرگوار را به مورد استنادی زیر در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه‌ی ایران، توجه می‌دهم ڪه حاج قاسم تا چه میزان به حراست از جان و خون رزمندگان، دغدغه و دقت و نظارت داشت:

 

«مسئول مهندسی لشڪر ثارالله تعریف می‌ڪند؛ (منبع) روزی با یڪی از نیروهای ستاد لشڪر در عملیات به حاج قاسم رسیدیم. در حین عملیات چند نفر شهید شده بودند. ایشان با صلابت رو به ما ڪرد و گفت: «اگر در ڪار مهندسی‌تان ڪوتاهی ڪرده باشید در خونِ همه‌ی این شهدا سهیم هستید.»


در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۸)


شهید حاج قاسم سلیمانی در آخرین مأموریت الهی‌اش وقتی از بیروت خارج می‌شود، دوستان به نوعی به او می‌گویند ڪه شما به بغداد نروید. سردار می‌گوید: «من دارم به مَقتَل [شهادتگاه، قتلگاه] خودم می‌روم». (منبع)

 

شهید سپهبد قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله


نڪته‌ی نیمه‌تشریحی: زندگی، مقدمه‌ای بسیارزیبا برای آخرت است، هرچه طولانی‌تر، بهتر. هرچه معنوی‌تر و مینویی‌تر، پذیرنده‌تر. تنها مقدمه‌ایی بر ڪتاب حیات آدمی، ڪه انسان آن را همی دوست می‌دارد. همی. حتی حاضر نمی‌شود تمام شود تا وارد متن ڪتاب و گفتارهای آن و پایانش شود. شاید به همین علت باشد رسول خدا (ص) دنیای زیبای خدا را به «مزرعه» تشبیه ڪرده‌اند، ڪه در آن هم باید ڪار ڪرد، هم باید ڪاشت، هم باید برداشت و هم باید لذت بُرد. اما گاه انسان آنچنان والِه و والا می‌گردد ڪه رفتن را بر ماندن بیشتر می‌خواهد.

 بقیه در ادامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۳۱
دامنه |
۲۳
بهمن ۹۸

دامنه‌ی منطقه: «نیروهای جنبش انصارالله یمن در طول پنج سال گذشته با وجود ائتلاف برخی کشورهای عرب برای حمله به یمن، موفق شدند همه‌ی آنها را شکست داده و آنها به دنبال این شکست‌ها یکی پس از دیگری از ائتلاف با عربستان در یمن خارج شدند و اکنون عربستان در یمن تنها مانده است.» (منبع) شبکه‌های تلویزیونی امارات، این بازگشت ذلّت‌بار نیروهای مسلح امارات در جنگ با شیعیان ستمدیده و مقاوم یمن را جشن گرفتند!


شبکه‌های تلویزیونی امارات این بازگشت ذلّت‌بار نیروهای مسلح امارات در جنگ با شیعیان یمن، را جشن گرفتند

...

بازگشت ذلت‌بار نیروهای مسلح امارات ازجنگ با شیعیان یمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۲۳
دامنه |
۲۲
بهمن ۹۸
و

هفته‌ی اول گستردگی «کرونا» در ایران

بقیه در ادامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۲۲
دامنه |
۲۲
بهمن ۹۸

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. یڪم: زیارت ڪه ڪردیم، حرم ڪریمه (س) را، از خانمم جدا شدم. او سوی میدان آستانه، من سمت مقبرة‌الشهدا در صحن اتابڪی حرم، بر سر قبر شهید شهروز مظفری‌نیا، محافظ سلیمانی ڪه با او به شهادت رسید. خواستم اربعین سلیمانی را با ادای احترام، زنده نگه دارم و راه را گُم نڪنم.

 

دامنه، ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، حرم حضرت معصومه سلام الله علیها    مقبرة‌الشهدا در حرم حضرت معصومه (س) که محافظ شهید حاج قاسم سلیمانی در اینجا به خاک سپرده شد

قم ، ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، مقبرة‌الشهدا در حرم حضرت معصومه (س) که شهید شهروز مظفری‌نیا محافظ شهید حاج قاسم سلیمانی در اینجا به خاک سپرده شد. عکاس: دامنه

 

دوم: آفتاب بود؛ اما سرما به انضمام زوزه‌ی باد، بر اشعه‌ی خورشیدخانم چیرگی داشت؛ خیلی. و با آن‌ڪه ڪلاه بر سرم ڪرده بودم ڪه بناگوش را می‌پوشاند، تا نچایَم، ولی باز نیز سردی هوا، بیشتر مرا به رفتن در لای راهپیمایی هول می‌داد. و ازین سوز، فهمیدم وقتی ملت با هم باشند چقدر قشنگ گرم می‌افتند، چونان دُرناهای دورپرواز ڪه پَرهای‌شان در ڪنار هم، مانند تابش آفتاب می‌شود. جدایی لرز جانسوزی بر تن‌ها می‌اندازد.

 

سوم: دیدم؛ با دو چشم عینڪی‌ام، ڪه پلیس امنیت برای مراقبت بر ملت از خطرهایی احتمالی، با سگ آموزش‌دیده‌ی بوڪِش، مسیر تظاهرات را می‌پایید. حسّ من در دَم گُل ڪرد و درود فرستادم به این اهتمام. و به سگ بوگیر و حسّاس به بمب نیز روی خوش نشان دادم و از وارسی رد شدم.

 

چهارم: عڪس‌هایی انداختم؛ مانند این عڪس (در زیر) ڪه بر روی آن نوشته بود: «ایرانِ قوی». همان‌جا، درجا در ذهنم نوشتم: پیروی می‌ڪنم ازین استراتژی تعالیِ رهبری؛ و می‌افزایم به آن: و ایرانِ معنوی.

 

پنجم: چون چهلم حاج قاسم بود، فاطمیون، زینبیون و حیدریون غلظت و ستَبری داشت، ڪه به آن «قاسمیون» افزوده شد و از بلندگوی حرم نیز این ندای رسا، علنی و اعلان. برین بالیدم و به برآمدنِ چُنین راهبردی، از جای‌جای وجودم به شوق پریدم.

 

راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ قم. عکاس: دامنه

راهپیمایی ۲۲بهمن ۱۳۹۸ قم. عکاس: دامنه

 

ششم: وقتی شعار به «مرگ بر اِنگلیس» می‌رسید، پیرمرد پهلویم با شدّت بیشتر می‌گفت: «مرگ بر اَنگلیس». به او گفتم: اَنگلیس؟ لبخند نمڪین (=همان ملیح عربی) زد و به لَهجه‌ی فوق‌العاده شیرین قمی گفت: «اَنگل» ِستِ، خاب!

 

هفتم: از قوس مسجد امام عسڪری (ع) خودم را از لای انبوه بی‌نظیر مردم به سوی میدان مطهریِ پدر، -نه مطهری پسر- ڪه اینڪ گویی به علت «یوم‌الشیطان» نامیدنِ یڪی از روزهای ماه دی، ردّ صلاحیت شد، رساندم. اما از ترس تجربه‌ی ڪرمان، ریسڪ نڪردم از پل علیخانی نگذشتم و از پل بازارچه‌ی جنب دارالشفا به جمعیت در خیابان امیر ڪبیر (=خیابان اراڪ) شتافتم. ڪمی ڪه رفتم دیدم ڪنارم دو جوان خوش‌سیما ڪه به ظاهرشان دانش‌داشتن می‌آمد، پلاڪارد خطی در دست دارند. خواندم. گفتم: ولی اگر سیمان و ساروج هم بر دهن اینان! بگیرید، باز هم چون تفڪرشان همین را به آنان می‌گوید، نمی‌توانید. خندیدند به مهربانی، و گفتند، درسته! گِل بگیریم، بازم دم از مذاڪره می‌زنند! حتی اگر میلگرد خاردار بگیریم. این‌بار اما من خندیدم و گفتم: تفڪر فقط با تفڪر. آری؛ درست حدس زدید. آن دو جوان این نوشته را حمل می‌ڪردند: گِل می‌گیریم دهنِ آن‌ڪه را اگر بازم حرف از مذاڪره بزند!

 

هشتم: خوبیِ قم به علت زیارتی‌بودن شهر، این است -شاید همه جای ایران- ڪه جمعیت به خود عطر و اُدڪُلن می‌زنند و لای جمعیت هم گیر ڪنی، بوی خوش به مشام، استشمام می‌ڪنی. امروز از هر سو ڪه بو می‌ڪشیدم، عطرشان از اُدڪُلنِ خودم برتر بود. واقعاً بوی خوش و نظافت از ایمان است؛ حتی شنیدم نصف‌الایمان.

 

نهم: به پل آهنچی روبروی مسجد اعظم رسیدم این پوستر شهیدَین حاج قاسم و ابومهدی توجه‌ام را جذب ڪرد و عڪسی با دورنمایی از ابری،شدنِ یڪباره‌ی هوا انداختم (در زیر) ڪه بر روی آن این گزاره‌ حڪّ شد: «آمدیم حاضری بزنیم». من خودم را از شرڪت در راهپیمایی‌‌های ۱۳ آبان دور نمی‌دارم. و نیز خدا را شاڪرم طی ۴۲ سال، از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، به گمانم هیچ‌ڪدام را غائب نبودم. حتی ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ را؛ ڪه در جبهه‌ی مریوان بودم و همین سرتیپ نقدی (=با مستعار شمس) فرمانده ما بود، و نیز بر قرارگاه حمزه سیدالشهدا. آری؛ «حاضری» زدیم تا هم آرمان انقلاب را نگهبان باشیم و هم روح ناظر و هدایتگر شهید سلمانی را شادمان سازیم.

 

راهپیمایی ۲۲بهمن ۱۳۹۸ قم. عکاس: دامنه

راهپیمایی ۲۲بهمن ۱۳۹۸ قم. عکاس: دامنه

 

دهم: آنقدرها امروز سلیمانی بر زبان ملت جاری و روحش بر دلم ساری بود ڪه در تسبیحِ پس از نماز ظهر، حینِ سبحان‌الله، زبانم به اشتباه چندبار به سلیمانی سلیمانی چرخید.

 

یازدهم: یڪی هم در روز همبستگی بدجوری زده بود به فرعی. من ندیدم. رفیقم بین راه ڪه در ماشینم نشست تا سر سی‌متری فجر، تعریف ڪرد ڪه یڪی نوشته‌ای را خودسرانه بر دست داشت ڪه: «به آنان رأی ندهید»! گفتم: به او می‌گفتی وقتی شورای نگهبان، حیّ است و مانند دادگاه! پرونده‌ها را موشڪافی می‌ڪند و رأی اولیه را صادر، دیگر چه جای هشدار و رأی ثانوی!

 

بگذار یاد آورم دو «حسن» را، حسن تهرانی‌مقدم، پدر موشڪی ایران را. حسن نصرالله نماد برای مقاومت جهان اسلام را. نیز درود بفرستم به مرد بی‌همتای ایران شهید سلیمانی ڪه وسطِ حڪومت و ملت بود، و همزمان دست از دوستی و پیروی از رهبری نمی‌ڪشید و مردم را به رستگاری یاری می‌داد.

۲۲ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

 

حرم حضرت معصومه (س) قبر شهید شهروز مظفری‌نیا (محافظ سردار شهید سلیمانی که به همراهش به شهادت رسید،)  واقع در صحن  امام رضا (ع) ، اتابکی.

حرم حضرت معصومه (س) قبر شهید شهروز مظفری‌نیا (محافظ سردار شهید سلیمانی که به همراهش به شهادت رسید) واقع در صحن  امام رضا (ع) ، اتابکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۴۹
دامنه |
۲۱
بهمن ۹۸

به قلم جناب «یک دارابکلایی» : با سلام. البته شما اکثر موارد را  (اینجا) به خوبی بیان نمودید. بنده هم نکاتی به نوشته‌های شما اضافه می‌نمایم. در مورد ریشه «تُ» فکر می‌کنم همان که بیان کردید «تاب» و یا «تب» باشد؛ به همان شیوه که آب را اُ، خواب را خُ و شب را شو می‌گوییم. در باره معنی آن هم بجز تاب که در آخر بیان نمودید، بقیه به بیماری اشاره دارد. به این معنی که از بیماری شخصی تب کند و یا دچار سوزش شود. «مه دل تُ کانده» در معنی ظاهری یعنی اینکه دچار سوزش معده هستم و یا در معنی مجاز و استعاره یعنی دلم از درد روحی بدرد آمده. در مورد «تِ رِ تُ بیته» یا «تِ دل رِ تُ خاسنه» یعنی اینکه مگر مریض شدی و یا خودت را به مریضی زدی که نمی‌خواهی کار مورد نظر را انجام دهی؟!!

 

اما من فکر می‌کنم «تُ» به معنی «عرق» نیز باشد. اگر به این دو مثال توجه کنید شاید به این نتیجه برسید. وقتی بچه‌ای مادرش را اذیت می‌کند و مدام می‌گوید چه بخورم، گاهی مادر از فرط عصبانیت می‌گوید «مِ تن تُ رِ بخور» و همینطور در مورد محصولی که نم دارد و در کیسه محصور باشد و بر اثر حرارت عرق کند می‌گویند «تُ بموئه». مثلاً وقتی که توتم را در چارچو می‌ریختند و به تلواربن می‌آوردند می‌گفتند که آن را باز کنند تا «تُ» نیاید.

 

دامنه: سلام جناب «یک دارابکلایی». با تمام متن شما موافقم و با خواندنش لذت بردم. در آن نوشته‌ام «تُه» به معنی تب را اشاره کرده بودم. فقط «تُه» به معنیِ «عرَق‌کردن» را فکر نکرده بودم و شما با مثال‌های ملموسی که زده‌اید، این واژه را بیشتر شکافتید. درود دارم به این اشتیاق و دانایی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۰۹
دامنه |
۲۱
بهمن ۹۸
 
نمای برفی زیبای انارقلّت داراب‌کلا از زاویه‌ی گِردکَل
 
 
 
جاده‌ی گِردکَل به سمت تشی‌لَتِ روستای داراب‌کلا
 
 
نِماشون (=غروب) داراب‌کلا. عکاس و ارسال: جناب یک دوست. 19 بهمن 1398.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۵۹
دامنه |
۲۱
بهمن ۹۸
به قلم دامنه : در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۵) به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی، رفتار و افڪار دیپلماتیڪ در میدان سیاست دڪتر محمدجواد ظریف را بیشتر از همه درڪ می‌ڪرد، و دڪتر ظریف نیز، رفتار و افڪار سیستماتیڪ در میدان مقاومت حاج قاسم سلیمانی را. زیرا در هر ڪشور پیشرفته و یا پیشتاخته‌ای، این دو مسیر مانند دو خطِ یڪ ریل است و سلیمانی و ظریف گویی لوڪوموتیورانِ این ریل بودند؛ ریل رو به جلو.
 
نمونه این‌ڪه خود آقای ظریف اخیراً در دانشگاه فرماندهی و ستاد (دافوس)  معترف شد ڪه «همراهی دیپلماسی و قدرت نظامی با هم» فرمول من و شهید سلیمانی بود... دیپلماسی هر زمان باید از این توان [قدرت معنایی] بهره بگیرد و هر زمان لازم بود باید به آن خدمت ڪند. این فرمولی بود ڪه من و سپهبد سلیمانی توأمان مورد استفاده قرار می‌دادیم.»
 
 
اگر دنباله‌ی سخن ظریف را دقت ڪنید سرشار از پیام است: «این روزها ما و مردم منطقه داغدار فرمانده‌ای هستیم ڪه برای ما الگوی فهم و خردورزی بود. شهید سلیمانی از بزرگوارانی بود ڪه با فهم دقیق راهبردی و شجاعت بی‌نظیر توانست تحولی را در منطقه ایجاد ڪند ڪه ما باید با همان فهم راهبردی و نگرش درازمدت بتوانیم نتایج و میوه‌های آن را در نهادینه‌ڪردن تحول عظیمی ڪه در منطقه و جهان در حال اتفاق است بچینیم و به دست آوریم.» (منبع)
 
پیشنهاد چاپ اسکناس با تصویر شهید قاسم سلیمانی منبع عکس
 
بنابرین، یڪ نتیجه‌ از نتایج این قسمت این است ڪه بزرگ‌مردِ اندیشمند شهید قاسم سلیمانی در نگره و نگاه امثال آقای ظریف، یڪ «مدرسه» است و یڪ «راه». و این راه، به اقتدار ایران انجامیده، به دفع شرّ دشمنان، و به هراسِ فزون در دل زَبونان.
 
نڪته: ڪاش دولت ۱۱ و ۱۲ به جای اعتماد به غرب، به سیاستِ بر سِر عقل آوردن دولت‌های منطقه روی می‌آورد، تا آنگاه خود غربی‌ها (اروپا و آمریکا) با سرافڪندگی به ایران رو می‌آوردند. به‌هرحال، آقای ظریف به اشتباه بزرگش پی برده است، اما دولت او، هنوز هم از اروپا و حتی آمریڪا چشم یاری! دارد.
 
 

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۶)

شهید حاج قاسم سلیمانی، حتی نسبت به «شیردِه»ترین ڪشور منطقه به آمریڪا -یعنی حڪومت آل‌سعود- برنامه‌ی دلسوزانه و شیوه‌های قانع‌کننده داشت. یعنی نمی‌خواست این ڪشور وسیع و غنی جهان اسلام، تا این حد دچار توهّمات ویرانگر باشد. ازین‌رو، حتی برای استخلاص (=رهایی‌دادن) آل‌سعود از نگرش‌های خطرناڪ، و دست‌برداشتن از افڪار تنش‌زا، معتقد به ڪمڪ‌ڪردن بود. به گفته‌ی یڪی از دیپلمات‌های ایران در منطقه، شهید حاج قاسم سلیمانی همیشه:

 

«می‌گفت ڪه آنها [سعودی‌ها] را باید ڪمڪ ڪنیم چون توهّم‌های خطرناڪی دارند ڪه سبب آسیب‌زدن به خودشان و جامعه و منطقه می‌شود. چون دچار اشتباه هستند و نمی‌توانند نگاه درستی به امور داشته باشند. او دوست داشت به آنان ڪمڪ ڪند. حتی زمانی‌ڪه هیأت‌های امنیتی از امارات، عربستان یا بحرین می‌آمد دوست داشت با آنان ارتباط بگیرد و نظراتشان را بداند و برخی مشورت‌ها به آنها بدهد.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۴۸
دامنه |
۲۰
بهمن ۹۸

سلام دارم خدمت فامیل ارجمندم جناب حجت‌الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی، یادگار مهربان مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ‌ احمد آفاقی. دیدار امروزشان (۱۹ بهمن ۱۳۹۸) با رهبری. نفر دوم از سمت چپ، ردیف اول. (منبع‌عکس)

 

جمله‌ی کلیدی سخنان رهبری درین دیدار:

«باید قوی شویم تا جنگ نشود و تهدید دشمن تمام شود.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۱۶
دامنه |
۲۰
بهمن ۹۸

به قلم دامنه : به نام خدا. کمی در باره‌ی جنگ هیبریدی. هر گاه یک سوی جنگ، با ترکیبی از انواع هجوم، و با میزان فراوانی از پیچیدگی، به نبرد برخیزد، به چنین ستیزی جنگ هیبریدی می‌گویند.

 

این لفظ در یک بُعد، معنای «دو رگه» را هم می‌دهد. جنگ‌های نوین اغلب هیبریدی است، یعنی ترکیبی. ترکیب (=درهم آمیختگی) از عملیات روانی، نبرد رسانه‌ایی، جنگ سرد، تهاجم نرم، بکارگیری موشک، نبرد سایبری، پایش پهپادی، اخلال در دیپلماسی، تحریم اقتصادی و... .

 

مقصد مخفی این نوع جنگ، فروپاشی نظام حریف است، اما با درجه‌ی بسیاربالا و حرفه‌ای از ایجاد ابهام و سردرگمی در ذهن مردم؛ به‌طوری‌که از تشخیص راهبردها و تاکیتک‌های کشور ستیزه‌گر باز بمانند و به شماتت خود در داخل مشغول شوند.

 

 

از نظر من، توئیت‌های ضد و نقیض ترامپ علیه‌ی ایران شاخه‌ای ازین نبرد هیبریدی است که یک تیم حرفه‌ای آن را پیش می‌برد. بالاترین باخت این است، شهروندی غفلت کند و غافلگیر شود، او درین حالت ناخودگاه بی‌آنکه خود متوجه‌ی رفتارش باشد، مهره‌ی نامرئی نبرد هیبریدی می‌شود.

 

پس، درک کنیم که چرا رهبری، باز نیز کُد داده‌اند که «باید قوی شویم تا جنگ نشود» و حتی جمله‌ای معنادارتر گفته‌اند که: «تهدید دشمن تمام شود.»

 

تکمیل بحث:

 

از نظر من سخنان اخیر رهیری که: «باید قوی شویم تا جنگ نشود و تهدید دشمن تمام شود.» (در اینجا) بالاترین فلسفه‌ی صلح در نظام نوین جهانی‌ست. چون آن دوره و قرن که می‌گفتند: «تلاش کنیم تا صلح باقی بماند»، جای خود را به تفکر ستیزه‌گرانه‌ی قدرت‌ یکجانبه‌نگر آمریکا داده است که حتی ماهاتیر محمد رئیس توسعه‌نگر مالزی از این رفتار آمریکا احساس خطر کرده‌است؛ او هم ترور سلیمانی را و هم «معامله‌ی قرن» را برای امنیت بین‌الملل مخاطره‌آمیز دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۰۹
دامنه |
۲۰
بهمن ۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. درخونگاه. چندی پیش، از شاتل« درخونگاه» را به تماشا نشستم. (درخونگاه منطقه‌ای از مناطق شهر تهران است) یادداشت‌هایی هنگام دیدن فیلم نوشتم ڪه اینڪ تبدیل به یڪ متن می‌ڪنم. البته ضعف‌ها و تیرگی‌ها درین فیلم، از نگاه من زیاد است، اما نمی‌توانم از نڪاتی ڪه مؤثر دیدم و برداشت نموده‌ام، به اشتراڪ نگذارم، پرده‌پرده می‌ڪنم تا برداشت خوانندگان را آسان‌تر سازم:

 

گریم امین حیایی در فیلم سینمایی «درخونگاه»

 

پرده‌ی ۱. رضا (امین حیایی) از ژاپن به ایران برمی‌گردد؛ پس از هفت‌هشت سال ڪار و تلخی‌ها. به مادرش می‌گوید از یڪ ژاپنی پرسیدم چرا این‌همه پیشرفت ڪرده‌اید؟ گفت به سه علت: نسل جوان، هدف، چندخدایی! یعنی هر چی نفع دارد همان دین‌شان است!

 

پرده‌ی ۲. مادر ڪه فقر و فلاڪتش ڪِش آمده است، می‌گوید من الان آدم می‌خواهم نه گرگ و سگ.

 

پرده‌ی ۳. رضا با اِعجاب می‌گوید زیرِ پاشون آبه، اما انگار رو آتیش‌اند. اشاره‌ی حیایی است به تحرڪ ژاپنی‌ها.

 

پرده‌ی ۴. رضا شخصیت محوری فیلم ڪه فردی با سابقه‌ی شرارت و ... است و برادرش در جبهه شهید شده، وقتی در اتاق، مادربزرگش را می‌بیند او را «خورشید» خود می‌خواند. با این‌ڪه «لات» است و از ژاپن برگشته، اما احترام به جدّه را برای خود ارزش می‌بیند.

 

پرده‌ی ۵. رضا وقتی می‌بیند هنوز دور و بری‌هاش با منجلاب ڪژروی مانند زورگیری، قمه‌ڪشی و آزار شهروندان وداع نڪردند می‌گوید هرچه پیرای آنجا ڪار می‌ڪنند، اینجا جوانا لالا. و از سرِ فسوس می‌گوید پیرمرد ۸۰ساله می‌ره تازه تنیس یاد می‌گیره و گیتار.

 

پرده‌ی ۶. فیلم در یڪ صحنه ڪارگاه دستڪش‌سازی لاستیڪی را نشان می‌دهد ڪه دو چیز را برساند: ڪارگران آن، همه زنان پایین‌شهری‌اند، دستڪش هم سرانجام به دست همان زنان است ڪه باید دستشان بڪنن و برای خانه‌های بالاشهری ڪار ڪنند.

 

پرده‌ی ۷. وقتی حیایی از جمشید هاشم‌پور سراغ رفیق قدیمی‌اش را می‌پرسد، جمشید می‌گوید اون دیگه هیچ رقمی مانند گذشته‌اش نیست. یعنی رفت پیِ فساد و تباهی.

 

پرده‌ی ۸. وقتی رضا از پدرش می‌پرسد چرا آن‌همه پول توی حسابم را به باد دادید؟ جواب داد توی قیر بودیم، توی گیر بودیم. حیایی می‌گوید من به «یِن» پول درآوردم، نه به ریال. اما حیایی هنوز نمی‌داند یڪ نزول‌خوار پول را با حیله و نیرنگ از چنگ مادر درآورد، چندی سود داد و سرانجام دررفت.

 

پرده‌ی ۹. وقتی حیایی برای نجات رفیقش از زندان به او می‌گوید تو را با پولی ڪه ژاپن درآوردم، از زندان درمی‌آورم، رفیقش می‌گوید نه، من بیرون ڪلی بدهڪارم، زندان باشم آزادم، بیرون بیام در زندانم!

 

پرده‌ی ۱۰. حیایی زمینی خشڪ و دورافتاده را معامله می‌ڪند ڪه تا پرورش ماهی بزند، و می‌گوید هر ڪس را ڪه دیدی جَنم دارد اما ڪار ندارد، بگو بیاد پیشم ڪار بدم. اما پولش را ڪه به حساب مادر بود، نزول‌خوار یڪجا قورت داده‌بود و نقشه‌ی ڪار حیایی بر باد.

 

پرده‌ی ۱۱. در یڪ صحنه‌ی فیلم، سریال «سلطان و شبان» در اتاق مادر در حال پخش است ڪه دیالوگ آن به این می‌ماند: این گوسفندان مانند درباریان تو نیستند! ڪه هر چه فرمان بدی، بله‌قربان بگویند، اینا را با حُش‌حُش‌ش‌ش‌ش‌ش‌ش بچرانی، نه با فرمان و دادوبیداد!

 

پرده‌ی ۱۲. فیلم، سراسر صحنه است، سخن و درد و البته مقداری هم مسأله‌ساز و تیره‌نما، اما در جایی ڪه می‌بینی ڪف پای مادربزرگ پیر و زمین‌گیر، با دستان مادر با ولَرم، مهربانانه پاشویی می‌شود، دل انسان آرام می‌گیرد؛ آداب و ادبی برخاسته از اسلام و ایران. والسلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۵۷
دامنه |
۱۹
بهمن ۹۸

 

چشمان درخشنده

 

زوزه‌ی سگ گلّه در روستای داراب‌کلا

 

سگ گیرای گلّه. 17 بهمن 1398.

 

 
آلاچیق تیرنگ‌گردی داراب‌کلا. عکاس و ارسال: شیخ عسکر رمضانی
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۵۱
دامنه |
۱۹
بهمن ۹۸

متن نقلی: تنظیم و خلاصه توسط دامنه: در دوره‌ی مشروطه، اداره‌ی اوقاف تأسیس شد. رضاشاه طمع زیادی برای زمین‌خواری داشت و همچنین به دنبال کم‌رنگ کردن ارزش‌های دین اسلام در بین مردم بود. در زمینه وقف نیز برای محروم‌کردن علما از این استقلال مالی و قطع درآمد و درنتیجه کاسـتن قدرت آنھا بر موقوفات، برنامه‌ھا و قوانینی ارائه کرد تا دخالت و کنترل حکومت را در فرایند اداری وقـف بیشتر کند. تصویب قانون موقوفات در سال ۱۳۱۳ بـرای اداره‌ی امـور وقـف توسـط دولـت، قدرت تصمیم‌گیری وسیعی را به دولت تفویض می‌کرد. [زهره چراغی و صفا زارع سنگدرازی، مقاله موقوفات زنان یزد از عصر پهلوی تا عصر حاضر]

 



حسین مکی در مورد تاراج موقوفات توسط رضاشـاه آورده اسـت: «سـومین کسـی کـه در اموال وقف تصرف نمود، رضاشاه بود. وی دسـتور داد کـه در مـورد تصـرّف امـلاک موقوفـه قانونی را از مجلس بگذرانند. در مورد املاک موقوفه بسیار اتفـاق مـی افتـاد کـه بـین دو ده از املاک رضاشاه، یک قریه وقفی وجود داشته باشد. او نمی‌توانست املاک خـود را به هم متّصـل کند، لذا دستور داد لایحه ای به مجلس دوازدھم برده شـود کـه امـلاک موقوفـه را بـه فـروش برساند». [همان منبع بالا]


املاک وقفی به دستور رضاشاه به نام خاندان پهلوی و درباریان به ثبت می‌رسید و امر موقوفه‌خواری به‌شدت رواج پیدا کرد و موقوفات بدون هیچ مجوز شرعی خرید و فروش می‌شد. بسیاری از واقفان از ترس تصاحب حکومت موقوفات خود را پنهان می‌کردند و همین امر سبب شد بسیاری از موقوفات به بوته‌ی فراموشی سپرده شود. با روی‌کار آمدن محمدرضا شاه، وقف وضع بهتری پیدا کرد و او بنیادی را به نام موقوفه‌های پهلوی تأسیس کرد و قسمتی از موقوفاتی که رضاشاه تصرف کرده بود به مصرف امور خیریه و ساخت بیمارستان، مدارس و.... رسید. ولی در دوره‌ی او نیز اداره‌ی اوقاف به وظایف خود عمل نمی‌کرد و موقوفه‌ها را به حال خود رها کرده بود. (منبع)


خاندان پهلوی؛ تاراجگران اموال مملکت

​​​​​

خاندان پهلوی؛ که اموال مملکت را به یغما (=تاراج) بردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۴۶
دامنه |
۱۸
بهمن ۹۸
 
۱. فراگیربودن، ۲. شُهرت، ۳. تازگی‌داشتن، ۴. برخورد و منازعه، ۵. مجاورت و همسایگی، ۶. شگفتی و استثنا، ۷. بزرگی (فراوانی و مقدار)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۹
دامنه |
۱۷
بهمن ۹۸
به قلم دامنه. در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۳) به نام خدا. شهید حاج قاسم سلیمانی به دلیل معنویتی که در خود در درجه‌ی بالا داشت، از همان سال‌های ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۶ در اوج دفاع مقدس به عنوان فرمانده لشکر ثارالله کرمان به این فکر و ایده رسیده بود که کادر لشکر باید با علمای اخلاق رابطه‌ برقرار کند تا ساخته شود. از این‌رو، به حجت‌الاسلام شیرازی نماینده‌ی ولی فقیه در سپاه قدس (که در آن دوره، مسئول تبلیغات لشکر ثارالله بود) گفت‌بود:
 
«به قم برو و ساختمانی را بگیر و کادر لشکر ثارالله را به قم ببر و در آنجا برایشان کلاس برگزار کن و نیروها را با علمای اخلاق مرتبط کن.» (منبع)
 

 
بنابراین؛ تردیدی نیست که پایه‌های مستحکم «مدرسه‌ی سلیمانی»، معنویت، معرفت، اخلاق، خودسازی و در اوج آن وارستگی است. به تعبیری دیگر، مدرسه‌ای ڪه در آن باید «آراسته» باشی در بیرون، و «وارسته» گردی در درون. ظاهر و باطن را رُفتن و رَستن. و شهید سلیمانی بنیانگذار چنین دوره‌دیدن بود.
 

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۴)

 

شهید حاج قاسم سلیمانی بزرگ‌انسانی آگاه و مهیّا بود؛ آگاه بود، چون‌ڪه به اعتراف خودِ جنگ‌سالاران آمریڪا، «ژنرال سلیمانی، یڪ نابغه» بود. مهیّا بود، چون‌ڪه جهان اسلام دست‌ڪم  از سه سو در تب و تعَب بود:

 

از دسیسه‌های دشمنان خارجی،
از ذلّت‌پذیری‌های سران ڪشورهای خاّئف و «شیرده»
از مزدوری عده‌ای اندڪ از وطن‌فروشان خیانت‌پیشه ڪه حاضرند حتی با موساد و سیا درآمیزند.

 

شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس


با این وجود، گرچه در مڪتب اسلام زندگی و زنده‌بودن یڪ ارزش و مزرعه‌ی آخرت است  و امانت و هدیه‌ی خدا، اما حاج قاسم سلیمانی برای شهادت بی‌تاب بود و از «مرگ» هرگز نمی‌هراسید و در مبارزه با امپریالیسم، بی‌باڪ بود: دست‌ڪم با این دو استناد، او در پی فیض و فوز شهادت بود:

 

یڪم: بارها از رهبری، عاجزانه طلبیدند ڪه برایش دعا ڪنند تا «شهید» شوند و با شهادت از این دنیا پَر بڪشند.

 

دوم: سلیمانی در ۲ مهر ماه ۱۳۹۷ وقتی گزارشی در رابطه با تهدیدات شده بود در بالای آن گزارش نوشته بودند: «خداوندا ! از تو می‌خواهم به دست بدترین دشمنان اسلام ڪشته شوم.» (منبع) و چه ڪسی بدتر و به تعبیر رهبری «شقی‌تر» از رئیسِ بدنام و شَریر ڪشور یاغی و امپریالیستی و تاراجگر آمریڪا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۱۹
دامنه |
۱۷
بهمن ۹۸

به نام خدا. رهبری در سخنرانی دیروز (۱۶ بهمن ۱۳۹۸) باز نیز موضع رسمی انقلاب اسلامی ایران را در باره‌ی سرزمین فلسطین و «فلسطینی‌الاصل‌»ها، شجاعانه و به‌طور شفّاف بیان ڪرده، و  طرح ظالمانه و منحرفانه‌ی «معامله‌ی قرن» ترامپ را درهم فرو ریختند، ڪه به دلیل اهمیت آن در اینجا ارائه می‌ڪنم:
 

 
«تنها راه برای صلح و حل مسأله‌ی فلسطین، نظرخواهی از مردم فلسطینی‌الاصل با هر مذهبی اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی است تا با رأی عمومی آنها، نظام مورد نظرشان بر سراسر سرزمین فلسطین حاڪم شود و درباره‌ی فلسطین و امثال نتانیاهو و دیگران نیز خودشان تصمیم‌گیری ڪنند... ان‌شاءالله این هدف محقق خواهد شد و شما جوانان آن روز را خواهید دید و به توفیق الهی در بیت‌المقدس نماز خواهید خواند.» (منبع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۱۰
دامنه |
۱۵
بهمن ۹۸
به قلم دامنه: به نام خدا. میانه‌روی و حدّ وسط چیست؟ «اگر کسی در راه خدا فنا شود و غنی شود میانه‌روست؟» پاسخم به این سؤال سید علی‌اصغر شفیعی:
 
سلام. در این نظرنویسی‌ات، سؤال گرانقیمتی به درگاه مدرسه‌ی فکرت آوردی. اساساً، از انسان‌های زیرک خوشم می‌آید، اگر زیرک‌ها نباشند، حتی علم هم پیشرفت نمی‌کند. چون علم، با پرسش‌های تازه‌تر جان می‌گیرد. حتی، خون رگ‌های دانش، پرسش و پرسشگری است. برای گذر از شک به یقین، نه ماندن در شبهه و تردید.
 

دامنه. 10 فروردین 1394. ببرخاسۀ دارابکلا

====== دامنه. 10 فروردین 1394. ببرخاسۀ دارابکلا ======

 
پاسخم این است: چند سال پیش کتابی از مرحوم منتظری با عنوان «از آغاز تا انجام» را می‌خواندم که در آن «حد وسط» را خوب جا انداخت. نیز ارسطو هم در کتاب «اخلاق» این بحث را شکافت. من دو مثال می‌زنم تا «میانه‌روی» در معنای حقیقی آن روشن شود.
 
اول آن‌که از نظر ارسطو «حد وسط» در اخلاق از همه‌ی فضیلت‌ها (=زیادگی) بافضیلت‌تر است.
 
دوم این‌که میانه‌روی یا حد وسط، ناشی از رفتار متّکی به عدل است. در مثال زیر دقت فرمایید:
 
شما آقاسید علی‌اصغر می‌دانی که «شجاعت» تا چه حد برای زندگی بشر امری در حد ضرورت است، و در جبهه هم بارها آن را آزمودی. حال همین شجاعت که فضیلت و حد وسط است، ممکن است میان دو پدیده‌ی افراط و تفرط گرفتار گردد. افراط آن جُبن است (یعنی فرد در ترس مرتکب افراط شود، یعنی زیادی بترسد) و تفریط آن تهوُّر (یعنی فرد در ترس مرتکب تفریط شود، یعنی اصلاً نترسد، آنجا که باید از انجام کاری ترسید) که هر دو در مقابل فضیلت شجاعت، رذیلت محسوب می‌شود. کمال و عدل آن است که انسان شجاعت را در اندازه‌ی عدل آن داشته باشد، نه جُبن بورزد یعنی ترسو بودن در حد افراط. و نه تهور کند یعنی دلیری بی‌جا و نترسیدن در حد افراط. پس شجاع کسی نیست که اصلاً نباید بترسد، بلکه کسی است که حد وسط آن را بداند و بماند.
 
مثلاً دلاوری و شهادت و رشادت حاج قاسم سلیمانی از نظر من یک مثال عملی برای فضیلت شجاعت است؛ چون انسانی بود که هم حد وسط را می‌دانست و هم در حد وسط عمل می‌کرد. زیرا افراطی معنایش (=زیاده‌روی) است و تفریطی مفهومش کوتاهی‌گری.
 
مثال دوم: هر یک از ماها و اساساً اغلب ایرانی‌ها در دوره‌ی دفاع مقدس به جبهه رفتیم. رفتن به جبهه یک اقدام فضیلت و میانه‌روی بود، نه رذیلت؛ پس اگر رزمنده به شهادت می‌رسید، فعل او از فضایل بود. رذیلت اخلاقی در دوره‌ی دفاع مقدس در این دو چیز بود:
 
۱. برخی‌ها از نهایت ترسوبودن، به دفاع از دین و میهن برنخاستند. این یعنی افراط؛ که گفتم یعنی جُبن.
 
۲. برخی‌ها نیز با قبول قطعنامه‌ی صلح ۵۹۸ توسط امام، باز هم دم از ادامه‌ی جنگ می‌زدند و غبطه‌ی پیروزی نهایی را می‌خوردند، این یعنی تفریط؛ که گفتم تهوُر (=دلیر بی‌پروا و گستاخ) نام دارد نه شجاعت.
 
نتیجه: رزمندگان فعل‌شان فضیلت است، پس شهادت‌شان نیز حد وسط است و میانه‌روی. خدا خود در قرآن فرمود در راه خدا کشته‌شدن، شهادت و زنده‌بودن و رزق‌الهی خوردن است. پس، این سؤال شما که پرسیدی «اگر کسی در راه خدا فنا شود و غنی شود میانه روست ؟» جوابش، از نظر من آری است.
 
نکته: میانه‌رو بودن در رفتارهای سیاسی به معنای این نباید باشد که کسی بخواهد هم از آخور بخورد و هم تُوبره. نه. این کار فرصت‌طلبان است که اوایل انقلاب به آنها می‌گفتند: اُپورتونیست.
 
پوزشم را در پاسخ نیمه‌دراز بپذیر.
 
مدرسه‌ی فکرت
 
بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۳۹
دامنه |
۱۵
بهمن ۹۸

«سپاه ایران ضربه‌ی متقابلی علی‌العجاله زد و پایگاه آمریکایی را با موشکهای خود درهم کوبید و ابّهت و آبروی آن دولت ظالم و متکبّر را لگدمال کرد و تنبیه اصلی او اخراج از منطقه است.» من قبلاً نیز در 30 آبان 1396 در این پست اینجا به «زینبیون، فاطمیون، حیدریون» پرداخته بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۱۳
دامنه |
۱۴
بهمن ۹۸

به قلم دامنه: پست ۷۴۶۰ . ڪارویژه‌های احزاب سیاسی. به نام خدا. این یڪ بحث تخصصی است، اما با زبان ساده و خلاصه نگاشتم.  پیش از پرداختن به ڪارویژه‌های احزاب سیاسی، اول یڪ تعریف از حزب ارائه ڪنم و پایه‌های شڪل‌گیری احزاب را نیز از نظر علم سیاست برشمارم. چنانچه می‌دانید حزب سیاسی را «چرخ‌دنده‌ی ماشین دموڪراسی» نام نهاده‌اند. «بنیادهای علم سیاست» عبدالرحمن عالم منبعی مناسب برای این موضوع است.

 

تعریف: حزب «گردهمایی» مُستمر گروهی از مردم است با عقاید مشترڪ ڪه با تشڪیلات در پی دستیابی به قدرت سیاسی‌اند، از راه قانون و پشتیبانی مردم.

 

پایه‌های شڪل‌گیری: دست‌ڪم پنج پایه برای شڪل‌گیری حزب‌ها وجود دارد: ۱. طبیعت انسان، ۲. منافع متضاد اقتصادی، ۳. عامل محیطی، ۴. حس نژادی، ۵. زمینه‌ی دینی و مذهبی. در حال حاضر صاحب‌نظران علم سیاست بر این نظرند پایه‌ی اصلی و عمده‌ی احزاب سیاسی «اقتصادی» است. به‌طوری ڪه آن را پایه‌ی واقعی احزاب می‌دانند.

 

ڪارویژه‌های احزاب سیاسی: اما ڪارویژه‌ها را این‌گونه بیان می‌ڪنم: چون دانشمندان علم سیاست، احزاب را ستون فقرات دموڪراسی می‌دانند، روند زندگی سیاسی را بر پایه‌ی آن تفسیر می‌ڪنند. ڪارویژه‌های احزاب نیز متعدد است ڪه من از هفت ڪارویژه‌ها نام می‌برم:

 

۱. رقابت انتخاباتی برای ڪسب قدرت، ۲. تدوین سیاست‌های عمومی، ۳. انتقاد از حڪومت، ۴. واسطه‌ی میان حڪومت و ملت، ۵. تسهیل ڪار حڪومت پارلمانی، ۶. گردآوری همفڪران، ۷. آموزش سیاسی مردم.

 

از نگاه صاحب‌نظران علوم سیاسی دموڪراسی بدون حزب «مانند قایق بی‌پارو» است. در واقع وجود حزب سیاسی باعث می‌شود پهنه‌ی قدرت در هر دوره‌ی گردش نخبگان با رأی مردم، دچار فقدان برنامه و و خلاء مدیریتی نشود.

 

نبودِ احزاب، از نظر من، محیط دولت و یڪ ڪشور ولو پیشرفته و یا درحال‌پیشرفت را به یڪ آزمایشگاه دایمی خطرناڪِ افراد سیاسیِ فاقد توان و تفڪر تبدیل می‌ڪند؛ تا آن حد ڪه مثلاً در همین ایران ما یڪی می‌آید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی (=برنامه و بودجه) را با میل و برداشت شخصی‌اش منحل می‌ڪند؛ دیگری می‌آید سه وزراتخانه را با هم ادغام می‌سازد؛ و آن دیگری از راه می‌رسد و اساساً درمی‌ماند چه باید بڪنَد. در سیاست‌ورزی و مملڪت‌داری حتی «لنین» هم باشد باز هم اول «چه باید ڪرد؟» می‌نویسد، زیرا باور داشت بی این، در هیچ ڪاری نمی‌توان آوانگارد (=جلودار، به‌وجودآورنده) و پیشرو و تغییردهنده‌ بود.

 

پس؛ احزاب اگر آزاد و با مرامنانه باشند، «چه باید ڪرد؟»ها را بهتر از فرد یا باند می‌دانند و می‌فهمند و پاسخگو به مردم هم می‌مانند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۹
دامنه |
۱۴
بهمن ۹۸
به قلم دامنه. در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۱) به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی هنگامی ڪه آزادسازی «بوڪمال» را فرماندهی می‌ڪرد، یڪ شب ناچار شده بود خانه‌ی یڪی از خانواده‌های بوڪمال را -ڪه از داعشی‌ها بودند- مقرّ خود ڪند و در آن بماند.
 
 
صبح، حاج قاسم نامه‌ای به زبان عربی برای صاحب‌خانه نوشت تا به علت این‌ڪه ضرورت جنگی ایجاب ڪرده بود بدون ڪسب اجازه‌ وارد فضای آنجا شود، «حلالیت» بطلبد. در انتهای نامه نیز نام و شماره‌ی منزل خود را درج و درخواست ڪرد:
 
«اگر من را حلال نڪردید تماس بگیرید تا جبران ڪنم» (منبع)
 
 

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۲)

شهید حاج قاسم سلیمانی در یادداشتی کوتاه در تاریخ 21 مهر 1391 به دوست خود «علی نجیب‌زاده» (که در تصویر دستخط ایشان مشاهده می‌کنید) نوشته بود: چهار چیز را فراموش نکن:

 

 

اخلاص را، خالی‌کردن قلب از هر چیز غیر از خدا و محبت به اهل‌بیت (ع) را. نماز شب به عنوان توشه‌ای عجیب را، و یاد دوستانِ شهید ولو با ذکر یک صلوات را. منبع: کتاب «مسافر شماره‌ی 19» خاطرات علی نجیب‌زاده.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۶
دامنه |
۱۴
بهمن ۹۸
به قلم دامنه. به نام خدا. من خدای متعال را شاکرم که بر من میسّر (=آسان) ساخت به دیدار چهار «خانه» بروم، که در آن چهار خانه، یک ابرمرد «بی‌همتا» می‌زیست؛ ساده‌زیست. فقیهی که برنامه‌های فرستادگان خدا را امتداد داد؛ رهبری که گفت به من «خدمتگزار» بگویید نه رهبر. سیاستمداری که هم مظهر عطوفت با ملت و مستمندان بود و هم تصمیم‌گیر قاطع و نترس در برابر امپریالیسم و وطن‌فروشان.

به خمین رفتم، سال ۱۳۸۲، تا بیتی که امام در آن چشم به جهان گشود را ببینم. دیدم؛ باشکوه بود و دل‌انگیز. نیز پناهگاهی برای مردم ظلم‌ستیز، و دژی برای «نه» گفتن به ستم.

در قم، به یخچال قاضی رفتم، نه یک بار و دو بار، بلکه بارها؛ که این بیت امام، نماد نهضت اسلامی علیه‌ی ستمشاهی پهلوی‌ست، بیتی که از آن به مسجد سلماسی می‌رفت و شاگرد می‌پروراند؛ فیلسوف، فقیه، انقلابی، درگیر با ظلم و آگاه به زمانه.

 

اتاق محل دیدارهای امام خمینی

بیت امام. قم. اتاق محل دیدارهای امام خمینی. عکاس: دامنه



در جماران، هم نیز. چند بار به دیدن بیت و حسینیه، آن هنگام که در تهران ساکن بودم؛ دهه‌ی هشتاد. جمارانی که در آن نه فقط ایران، بلکه جهان اسلام را به بهترین راه و برترین خط دعوت می‌کرد و کشتی انقلاب را هدایت.

به نجف شتافتم، دی ۱۳۹۲، که پایان آن، نوشتنِ یک سفرنامه‌ی تحلیلی و تفسیری بود از کربلا و کوفه و نجف اشرف. بیت امام در خیابان حضرت رسول (ص) یک دیدار جانبخش بود برای من. خانه‌ای که بیش از ۱۳ سال در آن تفکر کرد و به مبارزین خط می‌داد و ربط. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۴
دامنه |
۱۳
بهمن ۹۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسۀ فکرت

قسمت پنجاه‌وپنجم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۳۳
دامنه |
۱۳
بهمن ۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. در مثل معروف آمده: «صوفی اِبن‌الوقت است»؛ زیرا صوفی (=سالک) گذشته و آینده را فدای حال می‌کند و به همان لحظه‌ای که در آن بسر می‌برَد، غنیمت قائل است. ویلیام چیتیک در صفحه‌ی ۸۵ کتابش با عنوان «در باره‌ی تصوُّف» بر این نظر است چون صوفی هر «آنی» بی‌مانند است، و هر لحظه‌ «خود» نیز بی‌نظیر است، به آنان اِبن‌الوقت می‌گویند.

 

البته همین اِبن‌الوقت بودن در سیاست معنای دیگری دارد که معمولاً برای افراد فرصت‌طلب به کار می‌رود؛ یعنی کسانی‌که روز‌به‌روز، و حتی دَم‌به‌دَم رنگ عوض می‌کنند! تا به نان و نوا برسند. یا مثلاً به خیال خود دل کسانی را به نفع خود فتح کنند!

 

صوفی را «اهلُ‌الاَنفاس» نیز گفته‌اند. چون صوفیان هر لحظه از «خود» را نفَسی نامیده‌اند. مولوی در مثنوی دفتر اول بیت ۱۳۳ اینجا می‌گوید:

 

صوفی اِبن‌الوقت باشد ای رفیق

نیست فرداگفتن از شرطِ طریق

 

نکته: در برداشت عارفانه، فکرِ بی‌نیازی از مددِ نبوی و این خیال و پندار که می‌دانم «چه کسی هستم»! عیبِ ویرانگر محسوب می‌شود. در  آیه‌ی ۸ مُزّمِّل تأکید رفته است که از همه بُریده شو و یکسره روی دل به او کن؛ به پروردگار متعال (=بلندمرتبه) . و مهمتر این‌که در قرآن ۱۵ بار دستور آمده که خدا را یاد کنید.

 

متن آیه هشت مزمل: وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا : ترجمه‌ی انصاریان: نام پروردگارت را [به زبان حال و قال] یاد کن [و از غیر او قطع امید نما] و فقط دل بر او بند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۴۹
دامنه |
۱۳
بهمن ۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. لغت 250. «تُه»، از واژگان محلی چندمنظوره است. ریشه‌ی این لغت را هر چه زور زدم نتوانستم کشف کنم. البته در یک معنای آن قابل ریشه‌یابی است که خواهم گفت. باید با چند مثال این لفظ را به اذهان نزدیک‌تر کنم:

 

گاه، تُه یعنی دل‌سوختن. مثلاً اگر کسی زخم و یا مریضیِ سخت و جانکاهِ کسی یا جُنبنده‌ای را ببیند، می‌گوید: مِه دل تُه بیَموهه.

 

گاه، تُه به معنی تب است، مثلاً این جمله: اَره خاخِر، وَچه تُه دانّه و دَره سوزنِه.

 

گاه، تُه به معنی درد است. مثلاً اگر لب کسی تبخال بزند و بترکد به طرف مقابل می‌گوید: مِه تِِک تُه کانده.

 

گاه، تُه معنی تنبلی را می‌رساند. مثلاً اگر نصف‌شبی در وسط یخ و کولاک به یکی بگی برو فلان جا، فلان چیز را بیار، از تنبلی رفتاری از خود بروز می‌دهد که طرف مقابل به او می‌گه: هِع؟ تِه را تُه بیته فرمون بُری؟

 

گاه، تُه جنبه‌ی حسادت می‌آفریند. مثلاً اگر کسی نسبت کسی دشمنی بورزد وقتی طرف در یک کاری به درجات بالایی برسد برای آن فرد حسود بکار می‌رود. مثلاً فلانی دل از بس حسوده تُه بیموهه.

 

یک مثال سیاسی: مثلاً وقتی موشک‌های سپاه، پایگاه ارتش تروریست آمریکا در عین‌الاسد در عمق عراق را با دقت بی‌نظیر درهم کوبید، عده‌ای عُقده‌ای و کینه‌ورز، از بس دچار حسادت و حَقد و کینه شدند، انگار واشون دل تُه بَکارده، که سپاه اقتدار و صلابت نشان داد و به فرموده‌ی رهبری «یوم‌الله» آفرید.

 

یک تُه هم به معنای تاب است که قبلاً در لغت سرتُو کاوش و شرح شد. این تُه است که ریشه‌اش مشخص است، از تاب، تابیدن، به مفهوم تکان‌خوردن است.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۳۲
دامنه |
۱۲
بهمن ۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. پاسخم به بحث  ۱۴۰ مدرسه‌ی فکرت. تحلیلی بر سخنرانیِ «بهشت زهرا» امام خمینی:

 

بحث ۱۴۰ : با بازگشت امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- پس از ۱۴ سال تبعید به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ، یک سخنرانی تاریخ‌ساز در بهشت زهرا انجام گرفت که توانست سلطنت پهلوی را به کمک ملت واژگون کند. پرسش این است از آن سخنرانی امام، چه برداشت‌هایی داشته و دارید؟ اگر کسی خاطره‌ای هم دارد، یا در جایی خوانده و یا شنیده است، نقل آن می‌تواند پاسخی به بحث ۱۴۰ باشد. این پرسش جهت بحث و نظر در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت سنجاق می‌شود.

 

پاسخ دامنه:


۱. اگر امام به جای سخنرانی در بهشت زهرا، از بیانیه استفاده می‌کردند، من بر این نظرم هرگز آن تأثیر بنیان‌افکن رژیم را نداشت. انقلاب ما، انقلاب «نوار» بود و امام با همین «نوار» کار رژیم را پایان داد.

 

۲. وقتی هر بار متن آن سخنرانی را مطالعه و یا صدای آن را گوش می‌کنم، عظمت خطابه و منبر و اثرات ژرف آن را درک می‌کنم.

 

۳. امام درین سخنرانی، فوق‌العاده بی‌همتا ظاهر شدند و نشان دادند هوش خود را کجا هزینه کنند. سخنرانی‌یی که به نظرم تمام افکار چندین ساله‌ی امام و نهضت مردمی و اسلامی در آن یکجا به خروش و پژواک بدل شد و ملت هنوز هم آن لحن و فریاد بی‌هراس امام را در پژواک می‌شنود و آن چهره‌ی نافذ و کاریزماتیک بر روی صندلی را می‌بیند.

 

بهشت زهرا. امام خمینی. عکس: بازنشر دامنه

 

۴. تحلیل محتوای فوری‌ام از آن سخنرانی این است که در زیر به سبک فشرده‌نویسی، بیان می‌دارم. واژگان داخل «...» از خود امام است.

 

۵. اول از همه صاف می‌رود روی «راه خدا» و با این عنوان، در واقع به صورت حرفه‌ای بقیه‌ی راه‌ها را ناکافی و در نهایت بی‌اثر و باطل نمایاندند.

 

۶. بعد بی‌درنگ به ریشه‌ی سلطنت و سلطان حملات مَهیب و تهییج‌کننده می‌برَد و مشروعیت سیاسی رژیم هر دو پهلوی را، نابود و یکجا منحل می‌سازد. این کم چیزی نیست، آن‌هم سخن‌گفتن در جایی که هنوز رژیم سرپاست.

 

۷. آنگاه سخن خود را به تمایلات ملت پیوند می‌زند و باز نیز پایه‌های تأسیسی سلطنت پهلوی و حتی قجَری را سُست می‌کند و حتی با یک پرسش تحریک برانگیز از مردم تهران می‌پرسد شما آیا این نمایندگان مجلس و سنا را می‌شناسید؟ با این سخن، فرمایشی‌بودن نهادها و ساختار نظام را در مقام نظری، فرومی‌پاشاند. زیرا در پایان سخن‌شان سنا را «مزخرف» توصیف می‌کند.

 

۸. در ادامه‌ وارد فاز حساس‌تر می‌شود و با بکارگیری لفظ قانون و قانونی به سخنرانی خود جنبه‌ی ایجابی می‌دهد و می‌گوید: «ما مى‏‌گوییم که شما غیرقانونى هستید باید بروید.» و حرفه‌ای‌تر این‌که آن را وارد فاز شرعی می‌کند و می‌گوید: «حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد.»

 

۹. آنگاه به آوردن لفظ «خائن خبیث» برای شاه، شخصیت حقوقی محمدرضا را مهر ابطال می‌زند و مردم را به این پیام نوید می‌دهد که چون ملت مرا قبول دارد، «من دولت تعیین مى‌کنم! من تو دهن این دولت مى‏‌زنم!» امام با این جمله‌ی قصار، اساس حکومت شاه و دولت فرمایشی بختیار را درهم کوبید و ملت با این جمله، دریافت تا سرنگونی رژیم چندقدمی باقی نمانده است. مردم سراسر ایران گمان می‌کنم در آن لحظه با این جمله‌ی امام به اوج شادی خود رسیده بودند.

 

۱۰. در انتهای سخنرانی نکته‌ای دستوری با الفاظ فقهی می‌گوید که کلید ظفر بود در ۲۲ بهمن،  «بر همه‌ی ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند.»

 

۱۱. بعد دست روی مطلبی می‌گذارد که افکار بخشی از متشرّعین ناهمراه نهضت را خنثی ساخت. یعنی آنجا که فرمودند: ما با سینما و رادیو و تلویزیون مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم.

 

۱۲. و در اوج سخن، حرف از ساختن می‌زند و قدرتمند‌بودن ایران و قوی‌شدن مملکت. عین سخن این است: «ما مى‏‌خواهیم که مملکتْ مملکت قوى باشد. ما مى‏‌خواهیم که مملکت داراى یک نظام قدرتمند باشد.» همان خط و راهی که اخیراً رهبری نیز در نمازجمعه ۱۷ دی ۱۳۹۸، آن را با زبان تازه‌تر بیان کردند: «باید قوی شویم».

 

آمدنت ای امام خجسته بود، ماندنت نیز خجسته‌ و یادت و راهت هم خجسته، فرخنده، برازنده.

۱۲ بهمن ۱۳۹۸
قم. ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

 

گوشه‌هایی از متن سخنرانی امام در ادامه:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۲۹
دامنه |
۱۱
بهمن ۹۸
به قلم دامنه : به نام خدا. این متن زیر را در پاسخ به یک کاربر در «مدرسه‌ی فکرت» دادم، که در دامنه بازنشر می‌دهم. چون دیشب در نشستی در قم دعوت بودم و با عزم راسخ پا روی پرچم آمریکا گذاشتم، که این کاربر کار مرا نادرست دانست.
 
 
عکاس: دامنه. قم. 10 بهمن 1398.
 
 
دامنه. در نشست بالا
 
عکس پا گذاشتنم بر روی پرچم آمریکا

متن پاسخ دامنه:
 
سلام آقای....

من برای این‌که جناب‌عالی ازین دیدگاه در باره‌ی آمریکا، برخورداری به شما اشکالی وارد نمی‌کنم؛ زیرا با شناختی که ازت دارم معتقدم برای این منظر فکری‌ات حتماً حجت و دلیل داری که شما را به این باور رساند. نیز آزادی فکری به شما این شأن را می‌بخشد علاوه بر بیان عقاید خود، به نقد فکر و یا رفتار من بپردازی. اما جواب من کوتاه است:

من این رفتارم را که پا می‌گذارم بر پرچم امپریالیست آمریکا، نه تنها خلاف شرع نمی‌دانم بلکه ناشی از اراده و اندیشه و آزادی‌ام می‌دانم؛ چون‌که این دولت را شرّ و شریر و مظهر فرعونیت معاصر می‌دانم که به فرموده‌ی امام خمینی (مقتدای ابدی ظلم‌ستیزان جهان) آمریکا شیطان بزرگ است. و خدا بر ما الزام داشته با شیطان و جنود شیطان ناآشتی باشیم.

حق این است که ملت آمریکا با دولت آمریکا فرق دارد، گرچه بخشی از ملت آمریکا همان کسانی‌اند که این دولت‌های چپاولگر و زورگو را ایجاد کرده و می‌کنند؛ و این آنان هستند که باید جوابگوی این باشند که چرا نظام‌شان به ملت‌های جهان ستم می‌کند و به خاطر شریان نفت، شریان‌های خون انسان‌های روی کُره‌ی زمین را می‌ریزد. این آنان هستند که باید دولت‌های جنگ‌طلب خود را مؤاخذه کنند که چرا به ملت‌های آزاد و آگاه که زیر زور نمی‌روند، این‌همه بد می‌کند.

پا گذاشتن ملت‌ها روی پرچم دولت فاشیست و تروریست آمریکا یک پیام رساست به دولت جنایت‌پیشه‌ی آمریکا که نه فقط دولت ملی مرحوم مصدق را سرنگون می‌کند بلکه تا کنون بیش از 56 دولت جهان را با تجاوز نظامی و کمک به کودتا سرنگون کرده است و هم اینک نیز در تمام کشورهای نفت‌خیز منطقه پایگاه زده است که جلوی تمدن‌سازی و پیشرفت و قدرت و اقتدار ایران را بگیرد تا سران حکومت‌های عشیره‌ای منطقه را بر سر قدرت نگه دارد؛ که به فرموده‌ی رهبری تا از این «گاوهای شیرده» تا می‌تواند بدوشد؛ دوشیدن چندین میلیارد دلار و دادن چندین نوع سلاح نابکار.

وقتی ایران قاجاریه را تجربه می‌کرد آمریکا تأسیس شد؛ چگونه؟ حتماً می‌دانید چگونه. با قتل‌عام سرخپوستان و نسل‌کشی بومیان. اما ایران تا مغز کشش دارد اگر بتواند تا به کهن‌سال‌های دورِ دور برسد، تمدن داشته و پیام. حالا این دولت یاغی و سلطه‌طلب وقتی از سوی ایران سرافکنده و ذلیل شد، می‌خواهد نقاط تمدنی ما را بمباران کند. پرچم که سهله، ما به گفته‌ی سدید امام خمینی آمریکا را زیر پا می‌گذاریم.

عجب نمی‌کنم از انگشت‌شمار افرادی در ایران که تا یک ملت پا می‌گذارد بر پرچم نماد شیطان، یا آتش می‌زند این نشانه‌ی دولت شرارت را، فوری عصبانی می‌شوند و شراره‌ی دلشان مشتعل می‌شود و چنین و چنان می‌گویند. ولی وقتی رئیس فاشیست دولت تروریست آمریکا، سلیمانی این برترین قهرمان ملی ایران (از آغاز تا اکنون ما) را آتش می‌زند، نه فقط ناراحت نمی‌شوند بلکه احتمال می‌دهم در دل ذوق هم می‌کنند.

راستی آقای...! از این تیپ افراد را بپرس که چرا از آتش‌زدن سردار وطن و میهن و دین سلیمانی توسط دولت شرارت‌محور آمریکا به خشم نیامدند و در عوض زیر پل حافظ به جای مرگ بر آمریکا، به
شهید سلیمانی و رهبری جسارت و بی‌شرمی کردند؟!

بگذرم و بازم تأکید می‌کنم برای شما جناب آقای... حساب جدایی دارم و به افکار درخشان تو احترام می‌گذارم. با درود و پوزش.
 
مدرسه‌ی فکرت
۱۱ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۱۳
دامنه |
۱۱
بهمن ۹۸

به قلم دامنه : به نام خدا. از نظر قرآن انسان‌ها با هم برابرند. با این‌که این اصل آسانگیر و روشنگر وجود دارد، اما در طول تاریخ اسلام، برابری، از سوی عده‌ای -چه حاکمان و چه عالمان چه مردمان- یا نادیده گرفته شده، یا اختلاف آراء برخاسته و یا اساساً پذیرفته نشده است و نزاع ساز شده. با سه مثال، مطلبم را روشن‌تر می‌کنم؛ سراغ حاکمان جور نمی‌روم، که رفتارشان بر اهل خرَد برملاست، از همین عالمان نمونه می‌آورم که علَم و پرچم و راهنمای مردم‌اند:

 

ابوحنیفه از بزرگان و حتی بزرگترین فقیه اهل سنت است، به‌طوری‌که به «امام اعظم» مشهور است. او با آن‌که ایرانی است اما فتوا صادر کرده که عجَم، کُفوِ (=مساوی، همتا، برابر، معادل) عرب نیست. و عجم نمی‌تواند زنِ عرب بگیرد.

 

علامه حلّی فقیه شیعه اما با آن‌که عرب است، در کتاب «تذکره الفقهاء» این سخن ابوحنیفه را «نادرست» می‌داند و می‌گوید «در اسلام، شریفِ علوی با کنیز حبَشی برابر است.»

 

مالک‌بن انَس نیز با آن‌که عرب است و از چهار فقیه محلِ رجوع مذهب اهل تسنّن، معتقد است «عجم و عرب» از این نظر تفاوتی ندارد. در واقع نظر او ردّی بر نظر ابوحنیفه به حساب می‌آید.

 

کسانی که طالب بحث بیشتر و تتبّع ژرف‌تری هستند می‌توانند کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اثر شهید مطهری را بازخوانی کنند.

 

در اینجا ابتدا آیه‌ی مورد بحث را می‌آورم تا تدبرّ و تبرّک گردد و سپس یک سخن از حضرت امام صادق (ع) را.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.

 

هان اى مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده‌‏ایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلى در آورده‌‏ایم تا با یکدیگر اُنس و آشنایى یابید، بى‏‌گمان گرامى‌‏ترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، که خداوند داناى آگاه است.

(سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 13- ترجمه‌ی خرمشاهی)

 
امام صادق (ع) سخنی در باره‌ی ایرانیان و آن عرب‌هایی که به ظاهر به اسلام روی آوردند ولی از درون نفاق داشتند، دارد که برای پایان این متن مفید است. آن پیشوای صادق می‌فرماید: «این اعراب منافق از ترس مسلمان شدند، اما ایرانیان با میل و رغبت مسلمان شدند.»
 

در ایران امروز هم هنوز هستند کسانی که به نژاد عرب بد می‌گویند و ناسزا. اینان هم انسان و انسانیت را به نژاد خود می‌فروشند و سخت در اشتباه‌اند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۱۱
دامنه |
۱۰
بهمن ۹۸

متن نقلی: «این دو دانش آموز قرآنی در روستایی در شمال بورکینافاسو، لوح‌های چوبی خود را که روی آن قرآن را نوشته و یاد می‌گیرند، در دست دارند.

 

 

قرآن روی لوح چوبی

 

 

تمام حقوق مادی و معنوی این عکس متعلق به آقای کیث اسمیت است که از وبسایت ایشان به نام «زیر درخت اقاقیا» با کسب اجازه برداشته شده است.» (منبع)

نیایش پرندگان

«نیایش پرندگان»: منبع

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ.

 

ترجمه‌ی انصاریان: آیا ندانسته‌ای که هرکه در آسمان‌ها و زمین است و پرندگان بال‌گشوده، خدا را تسبیح می‌گویند؟ به‌یقین هریک نماز و تسبیح خود را می‌داند؛ و خدا به آنچه انجام می‌دهند داناست.

(آیه‌ی 41 سوره‌ی نور)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۴۲
دامنه |
۱۰
بهمن ۹۸

به قلم دامنه: به نام خدا. شخصیت افراد، به‌ویژه مشاهیر را به گواهی و تصدیق دیگران نیز می‌توان درڪ ڪرد. مثلاً به این نمونه در باره‌ی شخصیت معنوی حاج قاسم اشاره می‌ڪنم و فشرده می‌نویسم:

 

شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی به همراه رهبری در سال ۱۳۸۴ به دیدار یڪ خانواده‌ی شهید در ڪرمان می‌روند. در آنجا یڪی از منتسبان شهید، از رهبری می‌خواهند ڪه در قیامت وی را شفاعت ڪنند. شفاعت نوعی عفوطلبی در میان دینداران است.

 

شهید سلیمانی و سردار قاآنی
 

 اما رهبری ضمن تأڪید بر شفیع‌بودن شهیدان و پدر و مادر شهدا، و نیز بیان این سخن ڪه «ما چه‌ڪاره‌ایم ڪه شما را شفاعت ڪنیم؟» خم می‌شوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی این‌گونه می‌گویند:

 

«این آقای حاج قاسم هم از آنهایی است ڪه شفاعت می‌ڪند ان‌شاءالله.» (منبع)

 

حاج قاسم سلیمانی -آن مرد ستُرگ و فروتن و آسمانی- وقتی با این جمله‌ی سراسر مؤیّدانه‌ی رهبری مواجه می‌شود «سر پایین می‌اندازد و با دو دست صورتش را می‌پوشاند.»

با امید به شفاعت‌خواستن از شهید حاج قاسم.

 

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۰)

 

شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی ڪه در میدان مقاومت علیه‌ی امپریالسیم، برترین، شجاع‌ترین، پیشروترین، فڪورترین فرمانده‌ی بازدارنده و جلودارترین نبردڪننده بود، در مسیر اخلاق، سَیر الی‌الله و خودساختگی نیز انسانی پاڪ، وارسته و اُسوه بود.

 
یڪ نمونه از نمونه‌های فراوان از اخلاص، از خاڪی‌بودن، از فروتنی، از صمیمیت با اجتماع و از افتادگی‌اش را در این قسمت «مدرسه‌ی سلیمانی» می‌نویسم، ڪه در یڪ جمعی، از زبان آقای حاج مهدی سلحشور به گوشم شنیدم. عصاره‌ی آن این است:
 
 
من آنچه آقای سلحشور تعریف می‌ڪرد را می‌توانم این‌گونه، خلاصه و تنظیم ڪنم. سلیمانی برای بزرگداشت شهیدان به ڪرمان رفته بود. مراسم تا دیروقت ادامه یافت. وقتی خاتمه یافت، سلیمانی از تڪ‌تڪ افراد زحتمڪش برگزارڪننده‌ی بزرگداشت، تشڪر ڪرد و از یڪ‌یڪ آنان خواست محل را ترڪ ڪنند. ڪردند. آن‌گاه خود آستین بالا زد، دمپایی پوشید و لبه‌‌ی شلوارش را تا زد و شروع ڪرد به شستن و تمیزڪردن و رُفت‌ و روب.
 
نڪته: این ڪار معمولاً می‌تواند از هر یڪ از ماها سر بزند، یا ممڪن است سر زده باشد، اما وقتی شهید سلیمانی با آن جایگاه معنوی و نظامی، چنین می‌ڪند می‌شود یڪ رفتار قابل انتقال، می‌شود یڪ ڪردار قابل ارائه، می‌شود یڪ درس برای هم آموزش و هم عبرت. این است ڪه باور دارم پاڪ‌سیرتان از تلاش بازنمی‌مانند و برای همیشه در امروز و فردای ایران حاج قاسم: شعر می‌شود، فیلم می‌شود، رُمان می‌شود، شخصیت اول داستان‌های بلند و ڪوتاه می‌شود. نمونه‌ای خواندنی در صفحات ڪتاب دانشگاه و مدرسه‌ها می‌شود، باجذبه‌ترین فیلم‌های مستند و سریال‌ها می‌شود و در یڪ ڪلام سرگذشت و احوالاتش سوژه‌ای جذّاب برای نویسندگان و اهل ادب و قلم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۰
دامنه |
۱۰
بهمن ۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. این یک بحث اندیشه‌ای و جامعه‌شناسی سیاسی است. ما می‌بایست در ایران‌شناسی از مستشرقین! (=شرق‌شناسان) پیشی بگیریم. به عنوان مثال شاید برای هر یڪ از ما این سؤال یا پرسش مطرح باشد ڪه چرا ڪمونیست‌ها در ایران موفق نبودند؟ و نتوانستند ایران را در دست بگیرند؟ من برای این مسأله دست‌ڪم پنج علت و دلیل می‌بینم. در واقع جواب‌ها، به‌حتم به فراخور افکار زیاد است، ولی یڪ پاسخ من این است:

 

فروپاشی نظام 70 سالۀ کمونیستی شوروی

 

چون‌ڪه؛ ڪمونیست‌ها _از جمله حزب منسجم و وابسته‌ی توده_ حداقل پنج نقص و مشڪل داشتند. ڪما آن‌ڪه عامّه‌ی آنان، مارڪسیسم را دوای دردِ جامعه‌ی فاسد و رو به زوال می دانستند و برای ایجاد جامعه‌ی بی‌طبقه و مساوی تلاش داشتند:
 
۱. جنبش ڪمونیستی زاییده‌ی سیاست جهانی ڪمونیسم بین‌الملل بود، نه زادۀ ملی‌گرایی ایران و جنبش عدالت‌گرای شیعه. یعنی فرمان از شوروی می‌گرفت، یا از مائو تسه تونگ.
 
۲. وابسته به شوروی بودند ڪه به لحاظ تاریخی و دینی آن ڪشور نزد ایرانیان چهره‌ای منفور و ملوّن (=رنگارنگ) داشت، ڪه در دور‌ه‌ی تزارها چشم طمع به خاڪ ایران داشت و بخشی وسیع و غنی از سرزمین مادری ما را بلعید.
 
۳. ڪمونیست‌ها، با رویڪرد مُلحدانه و مُنڪرانه، فاقدِ نیروی معنویِ لازم برای بسیج توده‌های مسلمان بودند. حتی واژه‌ی ڪمونیست نیز، نزد مردم مسلمان و دیندار ایران مساوی بود با «خدا نیست»؛ ڪه این تلقّی، واڪنش سرسختانه‌ای را در برابر این گرایش ایجاد می‌نمود؛ علاوه این‌ڪه، نه فقط ڪارزار پدید می‌آمد، بلڪه در این وادی، صدها جلد ڪتاب در ایران در ردّ مارڪسیسم نوشته شد.
 
۴. میان روشفڪران پیشتاز جنبش‌ها و احزاب ڪمونیستی و ڪارگران حامی آن‌ها، همیشه اختلاف فڪری، فرهنگی و تاڪتیڪی و در یڪ ڪلام، تضاد منافع طبقاتی بود. وحدت رویّه و مشیء واحد نداشتند.
 
۵. جهان و ایران در نفوذ ندادن به ڪمونیست‌ها در ایران و خاورمیانه، اشتراڪ هدف داشتند. در این میان استراتژی «سدِّ نفوذ» آمریڪا ڪه ناشی از همین دغدغه و خطر بود، بر دولت‌ها نیز اثر می‌گذاشت. یعنی آمریڪا پول می‌داد تا جلوی نفوذ ڪمونیست‌ها گرفته شود. رژیم پهلوی در ڪشتن ڪمونیست‌ها در ایران به‌ویژه تئوریسین‌ها و سران آن از همین خط پیروی می‌ڪرد.
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۱۹
دامنه |
۰۹
بهمن ۹۸

اولین برف امسال: 5 بهمن 1398. روستای داراب‌کلا.

عکاس و ارسال: حمید عباسیان

...

 

یادواره‌ی علما، شهدای داراب‌کلا و بزرگ‌شهید انقلاب حاج‌قاسم سلیمانی در ایام فاطمیه. هشتم بهمن ۱۳۹۸. در روستای داراب‌کلا. ارسالی آقای مهدی رنجبر

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۲۶
دامنه |
۰۹
بهمن ۹۸

به مناسبت فاطمیه

به قلم دامنه

پدر رفت.
نه از خانه فقط؛
ڪه از جهان هم.
فاطمه (س) غمگین و حزین است.
نه برای غم پدر، فقط؛
ڪه از بازگشت به جاهلیت.
به قومیت!
به دور زدنِ مڪتب.

اما فاطمه آرام ننشست.


ڪوشید تا از انحنای انحراف بڪاهد؛
اما با سیلی و لگد و آتش پذیرایی شد.


و درین شب،
پس از ڪمتر از سه ماه،
علی آن «همای رحمت»
پس از پیامبر رحمت،
فاطمه ڪوثر امت را،
شهیده‌ی شیعیان را،
مادر مؤمنان را،
به خاڪ می‌سپارد؛
در گمنامی و تنهایی.

ڪجا؟
به اعتبار نظر علامه حسن‌زاده، جوار پدر.
در بیت.
همان بیت ڪه او را پیامبر خدا،
بارها و بارها،

صدا می‌زد: اُم‌ّابیها.


این غم، بر اهل مَودّت تسلیت.

۹ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

 

روزی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به محضر پیامبر (ص) آمد و گفت: یا رسول‌اللّه! سلمان از لباس ساده‌ی من تعجب مى‌کند! قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است، مدت پنج سال است که زیرانداز شبانه‌ی من و على پوست گوسفندى است که روزها علوفه‌ی شترمان را بر روى آن مى‌ریزیم، و بالش ما نیز قطعه پوستى است که درون آن از لیف درخت خرماست. (منبع)

 

از سخنان حضرت زهرا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «بهترین شما کسانى‌اند که با مردم نَرم‌ترند و زنان خویش را بیشتر گرامى مى‌دارند.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۹
دامنه |
۰۹
بهمن ۹۸

به قلم دامنه: به نام خدا. لغت ۲۴۹. «ڪِّه» را می‌شڪافم؛ این‌گونه. این واژه‌ی محلی مازندرانی، وقتی با پیشوند «آڪّ» اسڪورت (=همراهی) شود، ژرف‌تر فهمیده می‌شود. با سه مثال روشن می‌ڪنم:

 

۱. وقتی مثلاً ڪسی بِنه می‌خورَد (=بر زمین می‌اُفتد) طرف مقابل، یا به شوخی و یا به جدّ و حسّ تلافی می‌گوید: آڪّ ڪِّه، خُب بَیّه.

 

۲. وقتی مثلاً ڪسی خبری می‌شنَود ڪه نشان می‌دهد طرف شڪست خورده است، یا مُفلس (=ورشڪسته) شده است، یا به بُن‌بست رسیده است، می‌گوید: آڪّ ڪِّه، خُب بَیّه. مِه دِل پی بَڪارده. یعنی دلشادم.

 

۳. وقتی مثلاً ڪسی یڪ نوشابه‌ی سرد و به قول رایج تگری می‌نوشد، یا هفت شڪم سیرِسیر می‌خورَد، با خود می‌گوید: آڪّ ڪِّه. یعنی چه خوب سیراب و سیر شدم. بگذرم.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۹
دامنه |
۰۹
بهمن ۹۸

به قلم دامنه. تحلیلی بر بستنِ مرڪز اسلامی هامبورگ. به نام خدا. سلام. آلمان، مرڪز اسلامی هامبورگ را بست. به چه علت؟ به علت برپایی مراسم بزرگداشت شهید قاسم سلیمانی. چند نڪته‌ی تحلیلی برای این اقدام:

 

نڪته‌ی یڪم: آلمان به لحاظ سنتی، مهد فلسفه است و فیلسوفان. بستنِ یڪ مرڪز فڪری و دینی دست‌ڪم به یڪ ڪشور فلسفی و فڪری، هارمونی (=همآهنگی) ندارد.

 

نڪته‌ی دوم: آلمان به لحاظ حڪومتی، از پیشتازان نظام چندحزبی است. از این زاویه نیز، بستن مقرّ عبادی و فڪری مسلمانان، به یڪ ڪشور چندحزبی و پیشرو در سیستم پارلمانی ڪه علامت پذیرش تڪثُّر و تفڪر پلورالی است، نمی‌آید.

 

نڪته‌ی سوم: آلمان به لحاظ جهانی، از حڪومت‌های دموڪراتیڪ و جلودار است. با این صبغه و سابقه هم، بستن مؤسّسه‌ی مسلمین به آلمان غیرنازی! همخوانی ندارد.

 

(منبع)

 

نڪته‌ی چهارم: این مرڪز دست‌ڪم در طول شصت سال اخیر سه چهره‌ی فڪری و روحانی ایران را در خود جای داده بود، ڪه هر ڪدام نماینده و نماد تفڪر میان مردم ایران بوده و هستند: شهید بهشتی، محمد مجتهد شبستری، سید محمد خاتمی. بستن چنین مرڪزی، (ڪه با همّت و فڪر بلند مرحوم آیت‌الله بروجردی رونق یافت و مرڪزی برای اتصال و گفت‌وشنود شرق با غرب بود) حتی اگر به بازگشایی دوباره هم بینجامد، نشان از این دارد ڪه آلمان هم مانند هر رژیم و نظام مدعی دیگر جهان، وقتی از اندیشه‌ای بهراسد، به آن فرصت تنفُّس و حیات نمی‌دهد. تضاد آشڪار میان ادّعا و عمل.

 

نڪته‌ی پنجم: برای آدم‌های اهل و عاقل، بسی مبرهَن و هویداست ڪه مغرب‌زمین، گفتار آزادی و نظام سڪیولاری و لیبرالی سر می‌دهد، ولی وقتی پای ڪردار فرا برسد، پندارهای همان هیتلر و موسولینی و رفتار راتڪو ملادیچ (=قصّاب بوسنی) به میدان می‌رسد.

 

نڪته‌ی ششم: مغرب‌زمین دانشمندان بزرگی داشته و دارد ڪه افڪار و آموزه‌های مترقّی و متعالی در گفتارشان موج می‌زند و قابل خواندن و احترام‌اند، اما غربِ سیاسی هرگز از غرب اندیشه‌ای پیروی نمی‌ڪند و این اندیشمندان، چه گذشته و چه حال و اڪنونِ آنان هستند ڪه در جامعه‌ی خود از همه غریب‌ترند و تڪ و تنها افتاده‌اند. پس؛ ایرانی! خود را بیاب؛ و در برابر غرب خویشتنِ خویش را نباز. ڪه نمی‌بازی. آری، ڪه نمی‌بازی.

مدرسه‌ی فکرت

۹ بهمن ۱۳۹۸

ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۱۹
دامنه |
۰۷
بهمن ۹۸

به قلم دامنه : در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۷) به نام خدا. سلام. بایسته است بدانیم ڪه شهید قاسم سلیمانی با پرداختن به خویشتنِ خویش و خودسازی اخلاقی، به قلّه‌ای معنوی بدَل شد. وی یڪباره به این مقام والا نائل نیامد؛ از همان جوانی شاڪله‌ی خود را می‌پروَراند و به آن شڪل و ڪمال می‌داد. من درین قسمت «مدرسه‌ی سلیمانی» ڪمی به شڪل‌گیری این شاڪله (=خُلق‌وخوی، سرشت‌وصورت) می‌پردازم:

 

در سازمان آب ڪرمان ڪار می‌ڪرد، در بخش اداری؛ ڪه به روابط عمومی نیز می‌پرداخت، همین، وی را با دردهای مردم و با نیازهای آنان مرتبط و دل‌آگاه می‍ڪرد. ورزشڪار بود، در ڪاراته. حتی به نقل یڪی از نزدیڪانش، در این ورزش دارای «دان» بود. و همان زمان، در یڪ باشگاه پرورش اندام نیز از مربّیان پرورش اندام.

 

وقتی مبارزه با شاه، به یڪ نهضت و انقلاب فراگیر منتهی می‌شود حاج قاسم نیز یڪی از گردانندگان اصلی راهپیمایی‌ها و اعتصابات ڪرمان می‌شود. پس از پیروزی انقلاب، از سازمان آب به عنوان «پاسدار افتخاری» به سپاه می‌رود. سپس دوره‌های آموزش نظامی را می‌گذراند. به جبهه می‌شتابد و هویت و سرشت و اخلاق و عرفان خود را در آنجا تڪمیل می‌ڪند. به قول شهید بهشتی: «عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است». و او در همان آغاز ڪار در جبهه، در عملیات ڪرخه‌نور در اطراف حمیدیه‌ی اهواز معاون یڪ گردان از ڪرمان می‌شود.

 

منطقه‌ی عملیاتی بازی‌دراز سرپل ذهاب

 
حاج قاسم انسانی معنوی، مُنضبط و مواظب بود. معنوی بود؛ چون‌ڪه بُنِ ڪارِ آدمی را پی‌ریزی اخلاق و عرفان می‌دانست و در جبهه نیز جذب انسان‌های دارای روحیات معنوی و آسمانی می‌شد مانند شهید حسین یوسف‌الهی؛ ڪه سرآخر نیز ڪنار قبرش آرام گرفت.
 
منضبط بود؛ چون‌ڪه خیلی‌ها از او الگو می‌گرفتند؛ نظمی خشڪ و بی‌روح و زورگویانه، نه، نظمی ڪه امام علی (ع) سفارش می‌ڪرد ڪه پایه‌ی دوم در ڪنار تقوا و پرهیزگاری‌ست: یعنی تقوای الهی و نظم در امور. تا ضابطه‌ها بر رابطه‌ها چیرگی یابد و قانون، معیار شود. اما این خصیصه به یڪی از اصلی‌ترین روحیات سردار سلیمانی ڪه انسانی بسیارعاطفی بود، لطمه نمی‌زد.
 
مواظب بود؛ چون‌ڪه به اموال عموم، به حقوق مردم، به خدمت به جامعه، به اصل اخلاقی ترڪِ‌نکردن اُولی، و نیز به عَطوفت به ملت، بی‌نهایت اهتمام ژرف و همّت بلند داشت. مثلاً وقتی برادرش اگر یڪ موتور می‌خرید تا اطمینان پیدا نمی‌ڪرد «ڪه چگونه آن را تهیه ڪرده، راحت نمی‌شد» زندگی اطرافیان نزدیڪ خود را مواظبت می‌ڪرد «تا خدای ناڪرده به راه ڪج و آلوده» ڪشیده نشوند.
 

«مدرسه‌ی سلیمانی» (۸)

 

برای شناخت افراد، یڪ شاخص بارز این است ڪه بدانیم با چه ڪسانی نشست‌وبرخاست داشته و دارد و با چه افرادی دوست و رفیق بوده و هست. شهید قاسم سلیمانی با «یونس زنگی‌آبادی» رفاقت داشت و همرزم بود. آری یونس؛ برخاسته از ڪرمان، از پدری هیزم‌شڪن و ڪشاورز و از دامانِ مادرش قمربانو ڪه در رعایت شرع تقّید خاص داشت. همان یونس ڪه نوار سخنرانی‌های امام علیه‌ی جور و ظلم شاه، وی را به مبارزه‌ی با شاه، شوراند. همان یونس ڪه در ڪردستان، پانزده تن از دوستانش شهید شدند و این قضیه‌ی دردناڪ او را در دفاع از دین و وطن آماده‌تر ڪرد.

 

همان یونس ڪه در ده‌ها عملیات در جبهه‌ها به عنوان یڪی از فرماندهان سلحشور گردان، شرڪت داشت و در رزم و معنویت به آنچنان شایستگی‌هایی دست یافته‌بود ڪه حاج قاسم سلیمانی وی را معاون خود در لشڪر 41 ثارالله ڪرد و نیز سفارش اڪید ڪه اگر روزی به شهادت رسید، «حاج یونس» فرمانده لشڪر ثارالله شود. اما یونس در والفجر ۴ در سال ۱۳۶۴، با سری جدا از بدن به حضرت سیدالشهداء (ع) پیوست و با خیل شهیدان محشور شد.

 

شهید حاج یونس زنگی‌آبادی

 

یونس ڪه با لقمه‌های حلالِ هیزم‌شڪنی پدرش و با پرورش در دامان پاڪ مادر مؤمنه‌اش، قد ڪشیده بود، دوست و همنشین حاج قاسم بود. آیا همنشینی معنوی و ارزشیِ اینچنینی، دو دوست را، دو همرزم را، دو فقرچشیده‌ی ڪرمانی (حاج یونس زنگی‌آبادی و حاج قاسم سلیمانی) را بالِ پرواز نمی‌بخشد؟ آیا بی‌دلیل و علت بود ڪه شهید رشید سلیمانی با همه‌ی خلوص و پاڪی وصیت نمود در همان مزار شهیدان ڪرمان به خاڪ سپرده شود ڪه دوستان شهیدش آنجا گِرد هم‌ حلقه زده‌اند؟ نه، هرگز. زیرا او با آنان، و با پیوستگی‌های معرفتی و حُبّی و عرفانی‌یی ڪه میان‌شان چون سیمان چسبندگی آفریده بود، پلّه‌های اخلاص و سُرور را طی نمود.

 

بله؛ باید رمزگشایی ڪرد ڪه ڪمال‌طلبی انسان، چگونه موجب می‌شود ڪه پله‌پله تا به ملاقات با خدا بینجامد. هم «یونس زنگی‌آبادی»، هم «حسین یوسف‌الهی» و هم «قاسم سلیمانی» از همین خاڪ پُرگهر برخاستند؛ ایران، و بی‌آنڪه ڪسی بخواهد از آنان قدّیس بسازد و دروغ‌بافی ڪند، خود، زندگی و زِمام امور خود را افلاڪی ڪردند و ملڪوتی. این اُسوه‌های انسانی، ڪه فرزندان عادی ڪُهن‌دیار ایران‌اند، نه «افسانه‌ی ساختگی‌»اند و نه «اسطوره‌‌ی خیالی»؛ واقعی و حیقیقی‌اند. برآمده از ایمان، برخاسته از ایران.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۱
دامنه |
۰۶
بهمن ۹۸

در ایام فاطمیه یادی مانا از روانشاد فاطمه داراب‌کلایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۰۸
دامنه |
۰۶
بهمن ۹۸

به مناسبت فاطمیه : حضرت فاطمه (س) فرمودند: «بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است که مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده‌ی مردان قرار نگیرد.»

 

نیز حضرت فاطمه (س) در آخرین لحظات عمرش به همسر خود امام علی (ع) چنین سفارش نمود: «پس از من با دختر خواهرم اُمامَه ازدواج نما، چون‌که او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال، نیازمند به زن مى باشند.» (منبع)

 

 

امام علی (ع) نیز به وصیت فاطمه‌ی زهرا (س) عمل کرد و با اُمامَه دختر زینب -از فرزندان پیامبر (ص) و حضرت خدیجه (س) پیش از بعثت- ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد به اسم «محمد اوسط» (منبع)

 

نکته‌ی دامنه: حضرت فاطمه (س) در تربیت فرزندان و پرورش آنان پیشگام بود و به امورشان اهتمام تامّ داشت. برای آن مربّی و اُسوه‌ که هم به تربیت جامعه توجه داشت و هم به آموزش در خانه، همین بس که حضرت زینب کبری -سلام الله علیها- را در دامان پاک خود پرورانده، که در برابر اَعظمِ مصائب؛ یعنی واقعه‌ی عاشورا و دوره‌ی سخت اسارت، برترین مدیریت بحران را از خود بروز داد و با تدبّر و تحمل نگذاشت پیام عاشورا به محاصره‌ی دغَل‌کاران بنی امیه درآید و به مانند بسیاری از رویدادهای تاریخ اسلام به نسیانی و وارونگی بیفتد؛ بلکه آن حضرت آن را با هنر خطابه و فریاد حق، جهانی کرد. بنابراین، حضرت فاطمه (س) حتی برای پس از شهادت خود نیز دغدغه‌ی دلسوزی فرزندانش را داشت و لذا امام علی (ع) را سفارش به ازدواج با اُمامَه نمود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۳۴
دامنه |
۰۵
بهمن ۹۸

متن نقلی: «کارل ریموند پوپر (Karl Raimund Poper 1902-1994) فیلسوف شهیر اتریشی‌الاصل معاصر است که نظریاتش مخصوصا در زمینه‌ی فلسفه‌ی علم زبانزد بوده و او را جزو فیلسوفان علم طراز اول قرار داده است. دو کتاب اصلی او «منطق اکتشاف علمی» و «جامعه‌ی باز و دشمنان آن» از عالی‌ترین کتاب‌های پژوهشی در زمینه‌ی خود هستند. «سرچشمه‌های دانایی و نادانی» یکی از رساله‌های کم‌حجم به چاپ رسیده از اوست که در اصل متن یک سخنرانی در آکادمی بریتانیا در سال ۱۹۶۰ بوده است. هرچند که حجم کتاب بسیار کم است و به دلیل ماهیت سخنرانی­گون بودن آن، به زبان ساده‌تری بیان شده است اما حاوی نکات مهمی در باب نظریات اوست. رای پوپر در این کتاب دارای پیام بسیار مهم معرفت‌شناختی است که می تواند در بعد وسیع‌تر به روش سیاست‌مداری و حکومت‌داری نیز تسری یابد. در واقع هسته اصلی کتاب را این ایده تشکیل می‌دهد که نوع نگاه ما به موضوع معرفت‌شناسی رابطه‌ی تنگاتنگی با اقتدارگرایی و مفاهیم تمامیت‌خواهانه (توتالیتر) دارد.

 

پوپر در این کتاب ابتدا به بررسی معارضه‌ی دو مکتب بزرگ در فلسفه‌ی علم می‌پردازد. اول مکتب تجربه‌گرایی کلاسیک که بیکن، لاک، برکلی، هیوم و استوارت میل نمایندگان آنند و دوم عقلانیت و خردگرایی کلاسیک که دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس تئوری پردازان آن به شمار می‌آیند. تجربه‌گرایان و خردگرایان هر دو به یک اصل اصیل معتقد بودند و آن، خصلت «هویدا بودن حقیقت» است. به زعم آنان حقیقت گوهری است که در پس پرده پنهان شده و با کمی کنکاش می‌توان رخ آن بت عیار را بازنمود (شناخت‌شناسی خوشبینانه). تجربه‌گرایان مشاهده و محک تجربه را وسیله‌ی نمایاندن حقیقت می‌دانستند اما در مقابل، خردگرایان عقل و استنباطات ذهنی را کاشف آن.

 

 

پوپر بیان می‌کند که اعتقاد هر دو گروه می‌تواند منجر به پیامدهای وحشتناکی گردد. از دیدگاه نمایندگان این دو مکتب اگر فردِ جست و جوگر تلاش کافی کند، حتما به حقیقت دست پیدا خواهد کرد. در نتیجه اگر کسی نمی تواند بهره‌ای از حقیقت ببرد احتمالا در بند شیطان است و یا حواس و عقل او اسیر چنگال باطل است. اما گروه دیگری نیز در تاریخ بوده‌اند که به نوعی از شناخت‌شناسی بدبینانه دفاع می‌کردند. افلاطون و سقراط نمایندگان اصلی این گروه‌اند. در این مکتب زمانی حقیقت بر انسان هویدا می‌شود که فرد جست و جو‌گر روح خود را به روح خدایگان اتصال دهد و خود را از عالم مادی به عالم مُثُل سیر دهد. در این رویکرد،

بقیه در ادامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۵۹
دامنه |
۰۵
بهمن ۹۸

پست ۷۴۳۲ . متن نقلی: «به مناقشات لفظی بی‌حاصلی از قبیل نظارت «استصوابی» اعتقادی ندارم، زیرا معتقدم از دو نوع نظارت «استطلاعی» و «استصوابی» از اولی که جز مشاهده کاری برنمی‌آید و دومی است که اگر درست انجام شود، می‌تواند وظیفه نظارتی را بر مدار قانون انجام دهد بطوری که حق کسی ضایع نشود. بنابراین، مشکل را باید در جای دیگر جستجو کرد. مشکل اینست که نظارت شورای نگهبان، آنگونه که عمل می‌شود، نه استطلاعی است و نه استصوابی، بلکه «نظارت استسلاقی» است، یعنی به سلیقه خود عمل می‌کند و حتی قانون را نیز طبق سلیقه خود معنا می‌کند و اینکه بعضی از اعضاء این شورا می‌گویند به مُر قانون عمل می‌کنیم منظورشان اینست که قانون را آنطور که به سلیقه خود می‌فهمند معنا و بر همان اساس عمل می‌کنند.

 

شورای نگهبان، نهاد مهمی است که اگر بی‌طرفانه و مستقل عمل کند، می‌تواند عامل مهمی برای تقویت کشور و نظام باشد و اگر چنین نکند، کاری غیر از تضعیف کشور و نظام نخواهد کرد.» [حجت‌الاسلام مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، در سرمقاله‌ی 5 بهمن 1398 این روزنامه] (منبع)

 

توضیح دامنه: به نام خدا. اساساً در متن‌های نقلی که درین وبلاگ انتشار می‌یاید، دامنه نه داوری دارد، و نه جانبداری. والسلام.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۹
دامنه |
۰۵
بهمن ۹۸

مرحوم حسینعلی رزاقی از ذاکرین اهل بیت (ع) داراب‌کلا

 

مرحوم حسینعلی رزاقی. پدر روان‌شاد یوسف رزاقی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۹
دامنه |
۰۵
بهمن ۹۸
به قلم دامنه: به نام خدا. شهید حاج قاسم سلیمانی در یڪ جمع با حضور فرماندهان سپاه بر مفهوم رایج عنوان‌های «حاجی» ، «برادر» ، «سردار» و... نگاه نقّادانه‌ی می‌افڪند و با هدف تبیین اخلاص و گذر از عناوین و القاب چنین گفته بود:
 
«مثلا همین عنوان حاجی! ڪه باب شده، من واقعاً می‌گویم ڪه یڪ تحریفی دارد انجام می‌شود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان می‌آید می‌نشینیم نگاه می‌ڪنیم. گوش می‌دهیم. حاجی نبود ڪه، من و احمد و حسین بودیم و اصلا و ابدا حاجی نمی‌گفتند. برادر حسین،‌ برادر قاسم، اصلا این چیزها نبود اصلا برادر هم ڪم ڪاربُرد داشت و فقط اسم گفته می‌شد. من وقتی این فیلم‌ها را نگاه می‌ڪنم، فڪر می‌ڪنم ڪه آنجا یڪ دُڪّانی است. روزنامه‌ها را می‌خوانیم می‌بینیم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهید؛ من با شهید رفتم آنجا، من با شهید چه و چه، همه‌اش دروغ، چیزهایی را ڪه آدم می‌داند ڪه واقعیت ندارد.»
 
 
نڪته: از نظر شهید سلیمانی در اَوان انقلاب و دفاع مقدس اخلاص اوج داشت. القاب و پیشوندها و پسوندها گرچه نشان ادب و احترام است اما نباید پیڪره‌ی اخلاص، صمیمیت، ساده‌زیستی و مردمی‌ماندن را زخمی و نابود ڪند.
 
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۶)
 

شهید حاج قاسم سلیمانی در یکی از سخنرانی‌های تفصیلی و تحلیلی‌اش -که به ابعاد معنویت در دفاع مقدس پرداخته بود- به نکته‌ایی بسیار معنادار اشاره کرد که در این قسمت با اشتیاق و ارادت به آن مقام بلندپایه‌ی جهان اسلام، بازنویس می‌کنم؛ باشد که شاید اهل دقت راهیابی کنند:

 

«همین‌طور که در دین اسلام یک خلاصه‌هایی وجود دارد، یعنی وقتی ما می‌خواهیم بگوییم که دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دینِ مطلق است معنایش این نیست که دیگران از دین بهره‌ای نبردند. دیگران هم در رکاب پیغمبر (ص) بودند و دیگران نیز هر کدام یک بخشی از خلاصه‌های دین در آنها بود، یکی در تقوا بود، یکی در شجاعت بود، ولی این‌که همه، همه‌ی موجودی دین را بگیرند، کمتر بود. امام راحل هم در تربیتی که در جامعه ما انجام داد مثل آن سلول‌های بنیادی بود که تحوُّل ایجاد کرد و این تحوّل هم در جاهایی که تاثیر گذاشت به عنوان آدم‌هایی که به نحوی خلاصه‌ی امام بودند ظاهر شد. البته کسانی که به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیت امام، خلاصه‌ی امام راحل باشند کمتر پیدا می‌شود.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۵
دامنه |
۰۵
بهمن ۹۸

به قلم دامنه : به نام خدا. شهید حاج قاسم سلیمانی در یڪی از سخنرانی‌هایش -ڪه رده‌های بالای نظامی و فرماندهان دفاع مقدس حضور داشتند- بر مشخصّه‌هایی تأڪید ڪرد ڪه انسان باید تلاش ڪند به آن دست یابد؛ مانند:

 

«زیرڪی، دوراندیشی، استفاده از فرصت در بعد تاڪتیڪی و در بعد استراتژی، انضباط، شجاعت و جسارت، معنویت، ادب به عنوان شاه‌ڪلید همه‌چیز ، رازنگه‌داری، تواضع و فروتنی، پرهیز از غیبت و بدگویی پشتِ سر افراد، بریدگی از دنیا.»



در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۴)


شهید حاج قاسم سلیمانی بر لزوم انسجام و همه‌باهم بودن تأڪید می‌ورزید و آن را با این تمثیل به شنوندگانش در یڪ سخنرانی انتقال داد:

 

«یڪی از علت‌هایی ڪه ما دور هم جمع شدیم این بود ڪه ما مثل یڪ جمعی هستیم ڪه در یڪ طوفان و یڪ رودخانه‌ایم و باید دستمان به هم باشد و حامی هم باشیم تا آب ما را نبَرد...»

 

نکته: در اهمیت انسجام -که بسیار مورد تأکید شهید سلیمانی بوده- همین بس که اگر یک متن یک‌صفحه‌ای و یا یک‌ تابلوفرش کوچک، فاقد انسجام درونی باشد، تا چه حد معیوب به حساب می‌آید؛ چه رسد اگر این فقدان (=نبودِ) انسجام، یک جامعه و یا حکومت را فرا بگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۲
دامنه |
۰۵
بهمن ۹۸

بهمن 1398. قم

مقارنه‌‌ی ماه و قله‌ی دماوند

(منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۵۱
دامنه |
۰۵
بهمن ۹۸

به قلم دامنه: به نام خدا. درین پست به بخش‌هایی از تفکرات بزرگ‌شهید انقلاب، قاسم سلیمانی می‌پردازم. باشد تا به روح آن شهید عزیز و انسان والا و معنوی و اُسوه‌ی مقاومت در برابر امپریالیسم اَدای احترام کرده و از محضرش کسب فیض نموده باشیم:

 

شناسنامه‌ی شهید قاسم سلیمانی پس از شهادت
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱)
 
به نام خدا. سلام. وقتی شهر مسیحی‌نشین «بیجی» نزدیک موصل، توسط همرزمان حاج قاسم سلیمانی آزاد می‌شود یک زن مسیحی روی دیوار کلیسا نوشت:
 
 
«مریم مقدس راحت بخواب که دیگر مسیح به صلیب کشیده نمی‌شود چون فرزندان حضرت زهرا [سلام الله علیها] رسیدند.»
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۲)
 
شهید حاج قاسم سلیمانی در باره‌ی امام خمینی این‌گونه می‌گفت:
 
«سیصد سال، پانصد سال طول کشید که یک فردی مثل امام خمینی در جامعه ظهور کرد، به سادگی نمی‌تواند مثل امام خمینی متولد شود. هر پانصد سالی، هر چهارصد سالی و هر دویست سالی جامعه یک چنین انسانی را تحویل می‌گیرد. اینها چیزهایی نیست که ما فکر کنیم به سادگی قابل بدست‌آوردن است، قابل جایگزین‌شدن هستند، نه اینجوری نیست.»
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۹
دامنه |
۰۴
بهمن ۹۸

به قلم دامنه : به نام خدا. واژه‌های مازندرانی محلی «حخ»، «سرتُو»، «گارده»، «ورزشته». این چهار واژه‌ ابتدا در «مدرسه‌ی فکرت» در بخش شکافتن لغت‌های محلی مازندرانی، میان پاره‌ای از مشتاقان این مبحث، مورد کنکاش قرار گرفت که جمع‌بندی آن با مقداری دخل و تصرّف و آرایه‌بندی، در دامنه ارائه می‌شود:

 

«گارده» : این واژه معادل قُلوه و کُلّیه است. خود گارده، ریشه در واژه‌ی گِرد یعنی دایره‌واره دارد. نیز گارده اشاره دارد به گُرده. برخیها به جگر هم اَطلاق می کنند اما گارده داشتن به معنی دل و جرات و شجاعت داشتن هم تعبیر می شود. گارده در یک معنای دیگر یعنی تحمل و توان. و آن جایی از ستون فقرات پشت است در حد فاصل زیر گردن تا بالای کمر که معمولاً وزن اصلی بار بر آن قسمت قرار می‌گیرد. بر گُرده خود جای‌دادن بیشتر به این می‌خورد. اما دل و جرات را بیشتر به جگر نسبت می‌دهند.

 

«حخ» : ۱. حِخ از نظر من مساوی با لغت حلق در فارسی است که در گویش بومی، شکل ساده‌تری برای به زبان‌آوردن پیدا کرده. ۲. حِخ، ناحیه‌ی زیر گلو است. لذا در افّواه (=زبان مردم) داریم که فلانی خود را حلق‌آویز کرده. یا می‌گویند: ول هاکون، وِن حخ رِه بیتی، ورِه کاشنی. نیز می‌گویند: تا حخ زیر قرض است. یا تا حخ فرو بورده. یا، پاها ره تا حخ چال هاکارده. و یا در معاملات اگر کسی زیان‌کار شود و گول بخورد، برای سرکوفت‌زدن به او می‌گویند: اُووه، تا حخ تِه ره... . یعنی تا گردن و مرز خفه‌شدن. یعنی کلاهبرداری در بالاترین حد ممکن. یا مثلاً می‌گویند این لباس ره وَچه تن نکون ون حِخ را گنّ‌نِه (=گیرکردن در گلو). یک جمله‌ی دیگه هم در زبان عامیانه داریم که می‌گویند: حخ بکارده ریزش هاکارده.

 

در مورد واژه‌ی «حِخ» می‌توان گفت تا گردن هم معنی می‌دهد مثلا می‌گویند وِنه حِخ ره بهیته و یا تا حخ در گل فرو‌رفتن. یعنی به مقدار زیاد در گل گیر کرد و فرو رفت. حخ قسمت جلوی گردن شامل حنجره و گلوگاه ورود هوا به ریه است و بخش بالایی نای. به‌طوری‌که با فشردن آن کبودی و کاهش اکسیژن و با ادامه آن شلی و زمین‌گیر شدن رخ می‌دهد و می‌تواند تا مرگ پیش رود. اگر گردن نازک باشد می‌شود از پسِ گردن هم ناحیه فوق را گرفت. مثل ضرب‌المثل بامشی حخ ره ماست‌پلا سر بَهیتن. اما مثلا حخ کرگدن را از پس سر نمی‌شود گرفت، هر چند در این‌ مورد خاص، از جلوی گردن هم بعید است به‌آسانی بتوان گرفت.

 

حِخ: یعنی زیر گلو

 

«سرتُو» : سر یعنی کلّه. تُو یعنی تاب، تابیدن، تکون‌خوردن، چرخ‌گرفتن. مثلاً می‌گویند: نَنو رِه تُو هاده، وچه بِرمه نکانِه. یا امرو جنگل خَله تُو بخاردیمی. ازین‌رو «سر تُو» اشاره به کسی دارد که از فرطِ یک کار، یا اقدام، یا رفتار و یا مریضی‌یی، «سرتُو» می‌رود. مثلاً این جمله‌ی استفهامی: هِه امرو تِه «سر تُو» شوونی! یا این جمله: هارش، هارش، از بس نجسی (=شراب) بخارده «سرتُو» شوونه. «سرتُو» یا «سرتُ» چون بار معنایی و لُغزی بالایی با خود حمل می‌کند، می‌تواند در جاهای مختلف بکار رود، که می‌رود.

 

توضیح دیگر این که «تُو»خوردن همان تاب‌خوردن در فارسی‌ست. سرتو بمعنای چرخیدن و تابیدن و عدم ‌تعادل ناشی از گیجی‌ست به‌طوری‌که احساس می‌شود هرلحظه و عنقریب بر زمین می‌افتد. نیز می‌توان گفت سرتو یعنی تعادل از دست‌دادن و نامتعادل‌شدن یا به عبارتی سرگیجه‌گرفتن.

 

وَرز و شخم زمین با ورزا (گاو نر)


«ورزشته» : ورزشتِه، آن‌چه من احتمال می‌دهم از وِرزا ریشه می‌گیرد. یعنی گاو وِرزا که سنگینی اِزّال را برای وَرزِ زمین بر گُرده‌اش حمل می‌کند. حتی وزیر یک معنی‌اش یعنی حمل بار سنگین. برخی این‌گونه گفته‌اند یعنی ورزا + هشته. ورزا یعنی گاو نر. هشته یعنی جِفت. یعنی دو‌ گاو نر ورزا.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۳۹
دامنه |
۰۴
بهمن ۹۸

...

مردم عراق، با حضور در تظاهرات میلیونی روز جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، خواستار اخراج آمریکا از عراق شدند. این حضور باشکوه ثمره‌ی پیام خون شهیدان قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس است. منبع‌عکس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۲۹
دامنه |
۰۳
بهمن ۹۸

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ.

 

اى مؤمنان صدقات خود را با منّت‌نهادن و آزار، باطل نکنید، همانند کسى که مالش را براى نمایش‌دادن به مردم، انفاق مى‏‌کند، و به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارد، آرى داستان او همچون تخته‏‌سنگى است که بر آن خاکى باشد و باران سنگینى بر آن ببارد و آن را [همچنان‏] سِتَروَن [نازا] واگذارد، آنان از کار و کردار خویش حاصلى نبرند، و خداوند خدانشناسان را هدایت نمى‌‏کند.

 

آیه‌‌ی 162 بقره. ترجمه‌ی خرمشاهی

 

مولوی در مثنوی نیز می‌گوید:

 

از جهان دو بانگ می‌آید به ضد
تا کدامین را تو باشی مستعد

 

آن یکی بانگش نشور اَتقیا
وان یکی بانگش فریب اَشقیا

 

آن یکی چون نیست با اَخیار یار
لاجرَم شد پهلوی فُجّار جار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۱۹
دامنه |
۰۳
بهمن ۹۸

متن نقلی (خلاصه‌شده توسط دامنه) : او نظریه‌پردازی‌ست  که در گروه  تروریستی داعش، سِمت مُفتی [فتوادهنده] داشته است. این فرد که نامش «شفاء النعمه» است می‌گوید امام و خطیب مسجد جامع مازن و مدیر مرکز امام‌الیقین بوده و در مسجد جامع المفتی واقع در محله‌ی ۱۷ تموز -که آن زمان مرکز صدور فتوای داعش به شمار می رفت- خطبه می‌خوانده است.

«شفاء النعمه»

مُفتی داعش در درباره‌ی دریافت کمک‌های مالی نیز می‌گوید: سال ۲۰۰۷ برای ادای مناسک حج عمره به مکه رفتم و با ابومصطفی النجماوی که یک موصلی مقیم لندن است دیدار کردم و با او درباره‌ی امور دینی گفتگو کردیم. برایش اوضاع موصل را شرح دادم. با هم درباره‌ی نقش گروه‌های جهادی گفتگو کردیم و او ۶۰۰۰ دلار به من داد و از من خواست برای گروه‌های مسلح هزینه کنم. من نیز هنگام بازگشت به موصل با عناصر گروه‌های مسلح دیدار کردم و پول را بین آنها تقسیم کردم... در همان سال بار دیگر برای ادای مناسک حج به عربستان رفتم و بازهم با نجماوی دیدار کردم. او مرا به فردی به نام «شیخ عبدالله الغنیمان» که سعودی بود، معرفی کرد. درباره‌ی من اطلاعاتی داشت و او نیز چهار هزار دلار به من کمک کرد.

مفتی داعش در درباره‌ی فتاوایی که صادر کرده نیز می‌گوید: علاوه بر ترغیب شهروندان برای پیوستن به داعش، فتاوای زیادی نیز صادر کردم و مجازات هایی برای شهروندان موصل وضع می‌کردم. پس از آن، فتواهای زیادی نظیر وجوب پرداخت زکات از سوی مغازه‌ها، اخراج مسیحی‌ها از موصل، قتل شیعیان و به اسارت گرفتن زنان ایزدی صادر کردم و  اسارت زنان ایزدی توسط عناصر داعش و فروش آنها، قتل مردان ایزدی و مصادره‌ی اماکن آوارگان، وجوب انفجار مساجد موصل را نیز صادر کردم. فتوای انفجار قبور پیامبران و صالحان از جمله مسجد جامع یونس پیامبر (ع) را در سال ۲۰۱۴ صادر کردم. (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۳۷
دامنه |
۰۲
بهمن ۹۸

متن نقلی: «روز یکشنبه، یکم بهمن ۵۷، بیست‌ویک روز مانده به پیروزی انقلاب، روزنامه اطلاعات گزارشی را به نقل از آسوشیتدپرس منتشر کرد، که صورتی بود از دارایی‌های خاندان پهلوی. برآورد این گزارش از دارایی‌های خاندان پهلوی در آستانه انقلاب ایران ۲۵ میلیارد دلار بود. مشروح گزارش را در پی می‌خوانید:

 

 

 

در مطلبی نوشته شده است مقام‌های آگاه آشکار کردند که اعضای خاندان پهلوی، دارای مالکیت کامل یا عمده ۱۰۵ موسسه ایرانی هستند که در آن‌ها فرآورده‌هایی از سرکه و نان گرفته تا تراکتور و موتوسیکلت ساخته می‌شود. گفته می‌شود که دارایی شخصی خاندان پهلوی تا ۲۵ میلیارد دلار می‌رسد.


شاه ایران پیش از ترک ایران اسناد املاک شخصی خود را به مبلغ ۲۳۳.۹۵ میلیون دلار به بنیاد پهلوی واگذار کرد. این اقدام به عنوان کوششی برای رفع آلودگی فساد از خاندان سلطنتی صورت گرفته است. گفته می‌شود در صورتی که شاه ایران به کشورش بازنگردد، بنیاد پهلوی ملی خواهد شد.


منابع نزدیک به بنیاد پهلوی گفتند که فعال‌ترین سرمایه‌گذار در خاندان پهلوی پرنس محمودرضا است که دارایی او شامل ۲۴ موسسه بزرگ صنعتی، چندین کارخانه، چند معدن و یک کارخانه آجر و یک کارخانه لاستیک‌سازی اتومبیل است. دیگر اعضای خاندان سلطنتی در امور بازرگانی و صنعتی متعددی مداخله دارند. از جمله:

 

پرنسس شمس که ۲۰ کارخانه، از جمله کارخانه خانه‌سازی، لوله‌سازی و کشتی‌سازی دارد.


پرنسس اشرف که در ۱۶ موسسه بزرگ سرمایه‌گذاری کرده است و دارایی او شامل یک مجتمع خانه‌سازی در تهران به ارزش صد میلیون دلار، یک مجتمع ساحلی در کنار دریای خزر و یک شرکت عظیم بیمه در خاورمیانه است.


پرنس شهرام پهلوی‌نیا، پسر پرنسس اشرف، که با چندین موسسه خارجی که در ایران سرمایه‌گذاری کرده‌اند شریک است و ۱۲ موسسه خصوصی او شامل یک کارخانه پارچه‌بافی در اصفهان، چندین روستا، یک کارخانه فرآورده‌های شیری، و مشارکت در یک خط هوایی ژاپن است.


پرنس عبدالرضا، برادر شاه ایران، که صاحب ۱۱ کارخانه، چند معدن و چند مجتمع کشت و صنعت است که در برخی از آن‌ها با سرمایه‌گذاران آمریکایی مشارکت دارد.


پرنس غلامرضا، برادر دیگر شاه، دارای املاک وسیع و سهام عمده‌ای در ۶ موسسه صنعتی بزرگ از جمله در یک کاخانه پارچه‌بافی، و در شرکت آزمایش است.


پرنس احمدرضا پنج شرکت دارد که بیش‌ترشان فرآورده‌های غذایی تولید می‌کنند.


پرنسس شهناز، دختر شاه، دارای دو موسسه کشت و صنعت است به اضافه کارخانه‌ای که در آن دوچرخه و موتوسیکلت ژاپنی «هوندا» تولید می‌شود.


پرنسس فاطمه، کوچک‌ترین خواهر شاه، یک باشگاه بولینگ، سه شرکت بزرگ صنعتی دارد که در امور خانه‌سازی، مهندسی و روغن نباتی فعالیت دارند.


دو برادر دیگر شاه، پرنس احمدرضا و پرنس حمیدرضا، هر کدام صاحب یک کارخانه نان ماشینی و یک کارخانه سرکه‌سازی هستند.


پرنس علی، برادرزاده شاه، یک موسسه صنعتی بزرگ برای کشت پنبه و پاک کردن آن در منطقه گرگان، مشرف به دریای خزر دارد. او را مسلمانی مومن توصیف کرده‌اند که از سایر اعضای خاندان پهلوی کناره‌گیری کرده است. پدر او، پرنس علی‌رضا، در سال ۱۹۵۴ در یک سانحه هوایی کشته شد.


تمام اعضای خاندان پهلوی، جز پرنس علی، طی ماه‌های اخیر از ایران خارج شده‌اند.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۴۲
دامنه |