دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب خرداد ۱۴۰۰ دامنه

اسلام و نوابغ

به قلم دامنه: ( ۲۹ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. من معتقدم میان نوابغ و اسلام ربط برقرار است. یعنی هرگاه نوابغ بیشتری بین مسلمین، حیات و امکان بُروز داشته باشند، اسلام بیشتر و بهتر کشف می‌شود. زیرا اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی، منبع عظیم و بی‌پایان است که فقط نوابغ قادرند آن را به‌درستی اکتشاف کنند. و هرچه کشف بیشتر و تفسیر صحیح‌تر باشد، مردم و به عبارت دیگر توده‌ها و در معنای دینی اُمت، راحت‌تر به درک و فهم درست از دین نائل می‌شوند. پس؛ بین نابغه‌های دینی و باورهای مذهبی ربط برقرار است.

 

زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، نابغه (=دارای هوش سرشار و استعداد شگرف) بود؛ نابغه‌ای اسلام‌شناس و جامعه‌شناسی مسلمان که در حلقه‌ی روشنفکری پدری دانشمند و مفسّر قرآن و استاد دین و اندیشه، رشد کرد. و در عمر ۴۱ ساله‌ی خود، هم مکتب اسلام را در زمانه‌ی خود خوب درک کرد و هم از جهان عصر خود، آگاهی و نگاه انتقادی داشت. او به عنوان نابغه‌ای متعهد، در شیعه حرارت آفرید و مکتب اهل بیت (ع) را با فهم و تفسیر پویا از روی طاقچه‌ها، به صحنه آورد. کیست که قریب ۱۹۰۰۰ صفحه سخن داشته باشد ولی انتظار داشت در آن اشتباهی نباشد. روح آن معلم انقلاب و از پایه‌گذاران بی‌بدیل انقلاب و متفکر متحرک شیعه، و نوپرداز کاریزماتیک شاد و یاد باد.

 

جملاتی از شریعتی

اینجا

 

نکته: حساب کنید اگر نوابغ عالَم، به اسلام روی آورند، و نیز نوابغِ مسلمان به اندیشه‌پردازی بیشتر جرأت نمایند،  اسلام چه رونق‌هایی که نمی‌گیرد و چه منطق‌های قوی‌یی که سر بر نمی‌آورَد. و همچنین چه سخت که نمی‌شود کارِ سخت‌گیران در اسلام. اسلام، دینی‌ست که موتور محرّکه‌ی آن تفکر و عقلانیت است تا معنویت پشتوانه‌ی مُتقنی گیرد.

 

نتیجه: مرحوم شریعتی از اسلام چنان آموخته بود و به مردم چنان آموزانده بود که هیچ قدرتی یارای حذف او را ندارد؛ تمام تلاش‌هایی که شده، تا اسم علی شریعتی را از صفحات تاریخ ایران و اسلام و لوح وجود جامعه محو کنند، به آن دست نیازیدند. لابد در او ویژگی‌های بود که هنوز زنده است. بگذرم. به مناسبتِ ۲۹ خرداد، سالروز درگذشت علی شریعتی تحریر شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

حاشیه‌ها از انتخابات ۱۴۰۰ و جهان

چند عکس از انتخابات ۱۴۰۰ در ایران
بررسی وضعیت برگزاری انتخابات در اتاق مانیتورینگ شورای نگهبان
انصراف آقای سعید جلیلی در سربرگ شورای عالی امنیت ملی!
طعنه‌ی آقای همتی بر آقای سعید جلیلی
ارائه فهرست بدهکاران بانکی از سوی آقای همتی! به آقای رئیسی در مناظره
آخرین وضعیت ۱۱ بدهکار بانکی توسط قوه‌ قضاییه
در بنر پشت‌سر ستاد آقای رئیسی، تصویر امام نیست، عکس رهبری‌ست و رئیسی
چک تبلیغاتی انتخاباتی محسن رضایی در حق مردم در جیب مردم
روزنامه‌ی سازندگی ( ۲۶ / ۳ / ۱۴۰۰ ) در مورد حمایت جناح چپ از همتی
رأی با شلوارک در انتخابات ۱۴۰۰ در مسجد النبی نارمک
نتیجه‌ی انتتخاب رئیس‌جمهوری سیزدهم. در روزنامه خراسان
درصد تطبیقی رأی رؤسای جمهور ایران در دوره‌های اول‌شان
درصد مشارکت انتخابات ۱۴۰۰ در استان‌ها
ساحل اقیانوس اطلس در آمریکا. منبع عکس: اینجا
افتتاح بیمارستان «مادر» در پردیسان قم (۲۷ خرداد ۱۴۰۰)
پنهان‌کردن صورت وزرای زن  کابینه‌ی جدید نفتالی بنِت اسرائیل در  روزنامه‌ی یهودی ارتدوکسی بنیادگرا
بگذریم! بریم روی: مطالعه و فکر
موافقین ۰ مخالفین ۰

آیا عجله در ظهور درسته؟

به قلم دامنه

 

نکته‌ی ۲۰

 

موضوع: «استعجال و ظهور و مسئله‌ی فرَج»

 

در ادبیات دینی شیعه استعجال در اجابتِ دعا و استعجال در امر ظهور منجی (ع) ناپسند دانسته و از آن نهی شده است. این امر به عنوان شتاب و شتاب‌زدگی ناخوشایند معرفی شده است. کما این که...

 

اما آیا منظور از «انتظار فرج» در روایات، اختصاصاً موضوع ظهور امام زمان (ع) است و یا امیدواری به خدای متعال داشتن؟ البته این در تخصص و دانش من نیست، کار اهل فن است. همین قدر سوادم قد می‌کشد که انتظار فرج در معنای عام و ناب، «امید و رجاء» به خدا داشتن است و معنای خاصش در نزد تعدادی علمای بزرگ ( مثل صاحب کمال‌الدین، صاحب احتجاج)، در انتظار ظهور امام عصر (ع) بودن...

 

حرم حضرت معصومه (س)

 

 
 
متن کامل در وبلاگ دیگرم:
 
«نهج قرآن داراب‌کلا»
 
موافقین ۱ مخالفین ۰

تا معلم خود نیامد پای کار

پی‌بردن به نقش آموزگاران بر اثر کرونا

 

پیش از اینها فکر می‌کردم دبیر

خانه‌ای دارد در حد وزیر

 

آدمی باشد از جنس غرور

چهره‌ای بیگانه در حلّ امور

 

شغل او بس راحت و بی‌دردسر

کار او باشد مبرّا از خطر

 

سختی کارش بیان داستان

قصه‌ی شیرین شاه باستان

 

می‌نشیند پشت میزی در کلاس

با ردیف انبیا گردد قیاس

 

محور کارش باشد یک کتاب

فصل تابستان بگیرد حقِّ خواب

 

در دل من حسرت بسیار بود

چون به ظاهر شاغلی بیکار بود

 

روز و شب درگیر بودم با خودم

کاش من هم یک معلم می‌شدم

 

سال‌ها در ذهنم این تصویر بود

خواب‌هایم خالی از تعبیر بود

 

تا که یک روز کردم آهنگِ سفر

گشتم از این کرونا من باخبر

 

ویروس بی‌رحم چون دام بلا

کودک و پیرو جوان کرد مبتلا

 

یک جهان ازجمله ایران پای کار

تا کنند زنجیره‌ی ویروس مهار

 

لاجرَم تشکیل دادند یک ستاد

گشت تعطیل سازمان و هر نهاد

 

شد مجازی درس و مشق کودکان

خانه‌ها شد مدرسه از بیم جان

 

دانش‌آموز از معلم‌ها جدا

کشتی دریای علم بی ناخدا

 

در پی چاره شدند چندین وزیر

تا کنند جبران کار یک دبیر

 

با دو صد ترفند و ده ها ابتکار

در نبود زیر ساخت شد نابکار

 

آخرین تدبیر دولت «شاد» شد

شرکت سازنده‌اش آباد شد!!

 

شاد آمد در عمل بندی نبافت

باز هم محروم از هر زیر ساخت

 

در فضایی چون مجازی زود زود

روز و شب آرامش از مردم ربود

 

تا معلم خود نیامد پای کار

کس ندید در ریل آموزش قطار

 

گشت ثابت بر من و امثال من

کار هر کس نیست خرمن کوفتن

 

آنکه دارد کار آسان بنده‌ام

از قضاوت‌های خود شرمنده‌ام

 

یک معلم در ردیف انبیاست

حال فهمیدم که این حرفی بجاست

 

حکمت ویروس این است در بیان

ارزش کار معلم کرد عیان

 

سُراینده‌ی شعر را نمی‌دانم

موافقین ۰ مخالفین ۰

سیر زندگی شهید سید مرتضی آوینی

شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش: سلسله مباحث لیف روح. «...سید مرتضی آوینی هیچ‌گاه گذشته‌ی خود را مخفی نکرده بود. مثلاً در نوشته‌ای درباره‌ی جوانی‌اش چنین آورده است: « ... تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی‌شده» با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام. به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جِلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان موجود تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش ـ طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد…

 

 

اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده‌است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به‌راستی طالبش باشد، آن را خواهدیافت و در نزد خویش نیز خواهدیافت… و حالا از یک راه طی‌شده با شما حرف می‌زنم.» (منبع)

موافقین ۰ مخالفین ۰

روستای مارِشک مشهد

ایران‌گردی: به قلم دامنه

به نام خدا. مارِشک از بکرترین روستاهای خراسان رضوی در ٧۵ کیلومتری شمال غربی مشهد و در ارتفاع ١٧٧٠ متری از سطح دریا قرار دارد. این روستا هم اکنون حدود ٣٠٠ خانوار جمعیت دارد. جایی دیدنی در دل رشته کوه‌های «هزارمسجد». آقای «سید حمید اسعد فیض» مدیر مدرسه‌ی روستا در طول ١٣ سال زندگی در مارِشک، ابتکار جالبی صورت داد؛ یعنی کتابخانه‌ی سیّار روی خورجین الاغ که کتاب را در فصل‌های برفی سال، به درِ خانه‌ها می‌برد تا مردم مطالعه کنند.

 

 

روستای مارِشک مشهد

 

 

روستای مارِشک مشهد بر روی نقشه. عکس از دامنه

 

 

...

 

    

روستای مارِشک مشهد. کتابخانه‌ی سیّار روی خورجین الاغ

ابتکار «اسعد فیض» مدیر مدرسه‌ی روستای مارشک

عکس: دامنه از روی مستند

 

اطلاعات بیشتر: خلاصه‌ی نقلی با کمی ویرایش: مطالعه و روزنامه‌خوانی یکی از ویژگی‌های مردم مارِشک است. رفتن به مارشک از مشهد دو راه وجود دارد: یکی از سمت بولوار ٢٢ بهمن و جاده‌ی کلات و دیگری از سمت بولوار شاهنامه. شهروندانی که ساکن غرب مشهد هستند می توانند از سه راه فردوسی وارد بولوار شاهنامه شوند و از سمت راست آرامگاه فردوسی از روستای توس سفلی عبور کرده و وارد جاده آرد رضوی شوند. مارشک روستایی طبقاتی در دل دره‌ای سرسبز است با خانه‌هایی که حیاط هر کدام، بام خانه‌ی دیگری‌ست. (منبع)

موافقین ۰ مخالفین ۰

اطلاعات مختصر درباره‌ی فلسطین اشغالی

متن نقلی: نوشته‌ی آقای «رضا غبیشاوی». «درباره مسئله فلسطین-اسرائیل و حوادث اخیر می توان به این نکات اشاره کرد:

 

1 - فلسطین تحت اشغال اسرائیل: فلسطین هم اکنون تحت اشغال و محدودیت اسرائیل است. این یک واقعیت تمام عیار است که از سوی سازمان ملل متحد نیز تایید شده است.  براساس مصوبات سازمان ملل، اسرائیل هم اکنون قدس شرقی (بخش شرقی شهر قدس/ اورشلیم) و کرانه باختری را تحت اشغال خود دارد. همچنین منطقه غزه هم در محاصره کامل اسرائیل قرار دارد. اسرائیل حاضر به پایان اشغال فلسطین در این مناطق نیست.  فلسطین هنوز عضو کامل سازمان ملل نیست. فلسطینی ها براساس قوانین سازمان ملل و از نظر اکثر قدرت های جهانی از جمله امریکا و اتحادیه اروپا، یک کشور مستقل ندارند. این موضوع معضل بزرگی را برای فلسطینی ها در برابر اسرائیل ایجاد کرده است.

 

تا چه زمانی می توان یک ملت را تحت اشغال نظامی نگه داشت؟ این وضعیت تا کی ادامه دارد؟ ملت فلسطین چه در کرانه باختری و شهر قدس و چه در غزه خواهان آزادی از اشغال اسرائیل، ایجاد دولت/ کشور مستقل فلسطینی و زندگی مسالمت آمیز است اما اقدامات غیرقانونی، غیراخلاقی و غیرانسانی روز افزون کابینه اسرائیل و یهودیان تندرو اسرائیلی، فشارها بر مردم فلسطین را افزایش می دهد و آنان را به واکنش وا می‌دارد. وقتی هم مردم فلسطینی در مقابل اقدامات اسرائیل واکنش نشان می دهند با مشت آهنین روبه رو می شوند.

 

فقط کافی است تصور کنیم اشغال هندوستان توسط دولت انگلیس، اشغال الجزایر توسط فرانسه، اشغال لیبی توسط ایتالیا، اشغال سودان توسط انگلیس و حکومت آپارتاید (برتری نژادی) در آفریقای جنوبی همچنان ادامه داشت و هر روز شمار جدیدی از مردم بومی در راه مطالبه پایان اشغال و کسب استقلال جان می باختند و دولت های اشغالگر نیز آنها را "تروریست" خطاب می کردند. این روند تا چه زمانی قابل تحمل و ادامه بود؟

 

 

عکس نقشه‌ی روند اشغال فلسطین از اول تا امروز

 


در حال حاضر 2.5 میلیون فلسطینی ساکن کرانه باختری و قدس شرقی تحت اشغال اسرائیل قرار دارند. هر گونه ورود و خروج به این منطقه با اجازه و نظارت اسرائیل صورت می گیرد. همه شوون و زندگی و امور مردم فلسطین در همه بخش ها در این منطقه منوط به اجازه و تصمیم مقامات اسرائیلی است. در منطقه غزه هم حدود 2 میلیون فلسطینی زندگی می کنند که از سه طرف در محاصره اسرائیل هستند و تنها یک مرز بین المللی با مصر دارند. زندگی مردم غزه از جمله ورود و خروج افراد و کالا و سایر فعالیت ها هم در گرو تصمیم گیری اسرائیل است.

 

راه مقابل ملت فلسطین چیست؟ اشغال را قبول کنند؟ نابودی هویت و عزت و کرامت خود را به دست اشغالگر قبول کند؟ در این صورت، انسان بی کرامت، انسان بی هویت و بدون عزت نفس چه تفاوتی با مرده دارد؟ با زور شاید بتوان زمین و زندگی یک انسان را گرفت اما هرگز نمی توان هویت، موجودیت، کرامت و عزت نفس او را مطالبه کرد.

آیا راهی جز مقاومت در برابر اشغالگر می ماند؟ راهی نمی ماند جز اینکه در چهره اشغالگر، فریاد بکشی "من هستم؛ من باقی می مانم؛ من نابود نمی شوم".

دولت فلسطین به رهبری محمود عباس از قبل تاکنون، پیشنهادی را به طرف اسرائیلی داده است که براساس آن، اسرائیل و سازمان ملل متحد، دولت و کشور مستقل فلسطین را به رسمیت بشناسد. ارتش اسرائیل به مرزهای 1967 عقب نشینی کند و دولت مستقل فلسطین در محدوده کرانه باختری، قدس شرقی و غزه ایجاد شود. شهر قدس (اورشلیم /بیت المقدس) به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شود و بخش شرقی پایتخت فلسطین و بخش غربی پایتخت اسرائیل باشد. براساس راه حل دو کشوری، دو دولت و دو ملت اسرائیل و فلسطین در کنار یکدیگر زندگی مسالمت آمیزی خواهند داشت اما مقامات اسرائیلی در عمل این راه حل را رد کردند و با ادامه شهرک سازی در خاک فلسطین و اعلام کل شهر قدس به عنوان پایتخت خود، راه حل دو کشور را به سمت نابودی کشیدند.

این راه حلی است که از سوی کشورهای عربی و اسلامی (به جز ایران) نیز مورد تایید قرار گرفته است تا اگر اسرائیل آن را اجرا کند؛ روابط با آن را به طور کامل برقرار کنند. وقتی اسرائیل راه حل مسالمت آمیز محمود عباس را رد می کند گزینه مقاومت مسلحانه در غزه اعتبار می یابد و به عنوان آخرین و تنها راه حل پیگیری می شود.

 

 

2- برتری طلبی دینی – افراط گرایی دینی / مذهبی: آنچه در صحنه فلسطین و اسرائیل روی می دهد نمایشی از برتری جویی دینی است. نه تنها اعتقاد به برتری دینی وجود دارد بلکه تلاش می شود با استناد به این برتری جویی دینی، غیراخلاقی ترین و غیرقانونی ترین اقدامات نیز عملی و توجیه شود. از ویژگی های برتری جویی دینی و یکدست سازی دینی همین قابلیت توجیه تراشی برای اقدامات غیرانسانی است. سیر تاریخ جهان مملو از اقدامات برتری جویی ها و یکدست سازی های دینی / مذهبی است اما در عصر کنونی این برتری جویی، نه تنها به لحاظ جهانی دیگر ارزشمند نیست بلکه به یک ضدارزش تمام عیار تبدیل شده است. برتری جویی های دینی /مذهبی یکی از سکوهای بروز بزرگترین فجایع  از جمله نسل کشی است. مقامات اسرائیل برای زیر پا گذاشتن منطق، قوانین و مصوبات بین المللی و تعهدات خود، به برتری جویی های دینی یهود رجوع می کنند. نمونه این برتری جویی های دینی را می توان علاوه بر اقدامات اسرائیل علیه فلسطینی ها، در عملکرد دولت بودایی میانمار علیه مسلمانان این کشور و اقدام دولت مسلمان ترکیه در تبدیل کلیسای بزرگ ایاصوفیه به مسجد مشاهده کرد.

 

دنیای امروز دیگر دنیای برتری جویی دینی / مذهبی نیست (گرچه معمولا از سوی بزرگان و اعضای این دین یا آن مذهب مورد استقبال شدید قرار می گیرد) زیرا برتری جویی در تضاد کامل با زندگی مسالمت آمیز است. از نتایج گسترش رسانه ها، تقویت هویت هاست و در میان هویت ها  دین و مذهب از قدرتمندترین ها است؛ اما در صورتی که این روند در مسیر برتری جویی، خودبرتربینی و نژادپرستی قرار بگیرد قطعا جز به جنایت علیه انسان های دیگر منجر نمی شود.

 

3- حقوق بشر و رفتارهای اخلاقی: حقوق بشر یک ارزش جهانشمول در دنیای امروز است. معیاری برای مقایسه کشورها و جوامع مختلف. حقوق بشر در میان کشورهای توسعه یافته و غربی جایگاه مهمی دارد با این حال وقتی به موضوع اسرائیل و فلسطین می رسند حقوق بشر رنگ می بازد و از اهمیت آن کاسته می شود؛ گو اینکه در فقره اسرائیل و فلسطین، معیارهای حقوق بشری جایی ندارند و می توان هر اقدام ضدانسانی را اجرا کرد که حداکثر با برخورد نرم و آرام قدرت های بزرگ جهان روبه رو می شود. یکی از دلایل این موضوع، تقویت این دروغ بزرگ است که مخالفت با رفتارهای دولت اسرائیل، نوعی یهودستیزی است. از موارد نقض حقوق بشر در اقدامات اسرائیل می توان به این گزینه‌ها اشاره کرد:

 

-  بازداشت طولانی مدت و بدون محاکمه فلسطینی ها توسط اسرائیل که به بازداشت اداری معروف شده است.
- تخریب کامل خانه شهروندان فلسطینی که علیه شهروندان اسرائیلی حمله مرگبار انجام می دهند.
-  اخراج فلسطینی ها و تصاحب زمین های آنها در کرانه باختری و قدس شرقی و ساخت شهرک های اسرائیلی برای اسکان یهودیان اسرائیلی با هدف تغییر بافت جمعیتی، یهودی سازی و تغییر هویت مناطق و جوامع.
- واکنش نابرابر و غیرمتناسب اسرائیل به حملات از سوی مناطق فلسطینی. اسرائیل در مقابل کوچکترین حمله از سمت منطقه غزه، واکنش چند برابری دارد. علاوه بر این، ارتش اسرائیل در حملات خود غیرنظامیان از جمله زنان و کودکان را نیز به طور گسترده هدف قرار می دهد. کافی است به تعداد کشته ها، مجروحان و تخریب ها در دو سوی مرز نگاه کنیم.

 

4- تهوید یا یهودی سازی: یکی از سیاست های غیرانسانی و غیراخلاقی اسرائیل، تهوید یا یهودی سازی است. بر این اساس دولت اسرائیل تلاش می کند از طریق اجرای برنامه های مختلف، بافت فرهنگی جمعیت تحت کنترل و اشغال خود را تغییر دهد و در نتیجه محله ها، شهرها، روستاها و مناطق مسلمان نشین / فلسطین نشین را به یهودی نشین تبدیل کند. البته مقامات اسرائیلی هیچگاه اعتراف نمی کنند که برنامه یهودی سازی دارند اما آنچه روی زمین اتفاق می افتد اجرای این سیاست ها را نشان می دهد و مردم فلسطین به این باور رسیده اند که طرف مقابل، سیاست یهودی سازی را با هدف حذف و حل هویت فلسطینی ها و به بهانه های مختلف (از جمله تصمیمات دادگاه ها یا اجرای پروژه های عمرانی) اجرا می کند. اسرائیل تلاش می کند با تغییر اسامی عربی فلسطینی به یهودی، اخراج و جابجایی ساکنان اصلی، جایگزینی آنها با غریبه ها و تازه واردان یهودی و تغییر بافت جمعیتی در مناطق مختلف فلسطین به تغییر هویت مناطق بپردازد تا اشغال توجیه شود. جرقه جنگ اخیر غزه نیز با مقاومت خانواده های فلسطینی در مقابل اخراج از خانه های خود در منطقه "شیخ جراح" شهر قدس (اورشلیم) آغاز شد. محله ای فلسطینی /عرب نشین که اسرائیلی ها تلاش می کنند با صدور حکم قضایی، خانواده های یهودی را جایگزین خانواده های فلسطینی کنند تا هویت این محله به طور کامل تغییر کند.

 

5- تمامیت خواهی: در موضوع اسرائیل و فلسطین با نوعی تمامیت خواهی از طرف مسوولان اسرائیل (به ویژه احزاب راست) و بخش های مهمی از جامعه اسرائیلی روبه رو هستیم. مقامات اسرائیلی حاضر نیستند مصوبات بین المللی را بپذیرند و مناطقی را ( شامل کرانه باختری و قدس شرقی) پس بدهند که براساس نظر سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا، مناطق اشغالی توصیف می شوند. علاوه بر این، اسرائیل با تصاحب زمین کشاورزان و روستاییان فلسطینی در قدس شرقی و کرانه باختری، بیرون راندن شهروندان فلسطینی و ساکن کردن شهروندان اسرائیلی تلاش دارد نسبت جمعیتی شهروندان اسرائیلی را در مناطق اشغالی به اکثریت برسانند تا اشغال، نهادینه و غیرقابل تغییر شود.

 

همچنین آنها می‌خواهند با ساخت شهرک هایی در خاک فلسطین، امکان وجود پیوستگی سرزمینی برای ایجاد دولت مستقل فلسطین را از بین ببرند. مقامات اسرائیلی حتی حاضر نیستند مرزهای کشور اعلامی خود را مشخص کنند تا بتوانند از مرز اعلامی هم عبور کنند و زمین های بیشتری را اشغال کنند. تمامیت خواهی و برتری طلبی اسرائیل که از جمله در رد همه طرح های بین المللی برای برقراری صلح نیز بروز می کند مانع از زندگی مسالمت آمیز انسان ها در این بخش از خاورمیانه شده است.

 

6- چهار راه حل: هم اکنون برای حل مشکل اسرائیل و فلسطین، چهار راه حل مطرح شده است.

راه حل اول: ایجاد کشور فلسطینی با همه پرسی - این راه حل از طرف دولت ایران مطرح شده است. در قالب کشور فلسطین و مرزهای تاریخی آن، میان همه ساکنان اصلی و بومی اعم از مسلمانان، یهودیان و مسیحیان، همه پرسی برگزار شود و آنها سرنوشت این منطقه را تعیین کنند. براساس این پیشنهاد، کشور و دولت اسرائیل باید برچیده و حذف شود و کشور جدید فلسطین با مشارکت همه ساکنان آن از جمله ساکنان اصلی (بومی ها/ ساکنان نخستین مناطق تحت کنترل اسرائیل فعلی)، ایجاد می شود. یهودیان مهاجر به اسرائیل با وجود زندگی 80 ساله یا تولد در این منطقه، غیربومی به شمار می آیند و حق شرکت در این همه پرسی را ندارند. این راه حل از سوی هیچ کشور یا سازمان بین المللی مورد تایید یا حمایت قرار نگرفته است.

 

راه حل دوم: ایجاد کشور اسرائیل: براساس این راه حل، دولت و کشور فلسطین (تشکیلات خودگردان فلسطین) منحل و حذف می شوند. همه مردم و خاک فلسطین فعلی هم به اسرائیل محلق می شوند. در نتیجه کشور و دولت اسرائیل متشکل از دو ملت یهودی و مسلمان (اسرائیلی ها و فلسطینی ها) شکل می گیرد. این یکی از راه حل های تهدید آمیز مقامات دولت فلسطین به رهبری محمود عباس است. در این صورت چون جمعیت فلسطینی ها بیشتر از اسرائیلی هاست در صورت برگزاری انتخابات سالم و دموکراتیک، فلسطینی ها می توانند اکثریت پارلمان و کابینه اسرائیل را به دست بگیرند. در این وضعیت، برنامه شکل گیری دولت یهود در قالب اسرائیل، واقعیت پیدا نخواهد کرد.

 

راه حل سوم: ایجاد دو کشور: براساس این راه حل، دو کشور مستقل اسرائیل و فلسطین در کنار یکدیگر شکل بگیرند و ادامه حیات بدهند. این راه حل به عنوان راه حل دو دولتی یا دو کشوری شناخته می شود. اتحادیه اروپا، امریکا، سازمان ملل متحد، همه کشورهای عربی و اسلامی (به جز ایران) از این راه حل حمایت می کنند. در این راه حل، اسرائیل، ایجاد و شکل گیری دولت مستقل فلسطین را به رسمیت می شناسد. اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی (جز ایران) نیز طرح صلح عربی را براساس این طرح ارائه کرده اند که در صورت عقب نشینی اسرائیل از مرزهای 1967 و به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین در محدوده کرانه باختری، غزه و قدس شرقی، همه کشورهای عربی و اسلامی (به جز ایران)، اسرائیل را به رسمیت شناخته و با آن روابط عادی برقرار خواهند کرد. در مقابل، اسرائیل با اعلام کامل شهر قدس به عنوان پایتخت خود و رسمیت بخشیدن اشغال بخش شرقی شهر قدس، ادامه شهرک سازی در قدس شرقی و کرانه باختری، تلاش می کند اجرای راه حل دو کشوری را غیرممکن سازد.

 

راه حل چهارم: یک کشور بدون فلسطینی ها: این راه حل معمولا از سوی نیروهای افراط گرای اسرائیلی مطرح می شود و براساس آن، اهالی منطقه غزه به صحرای سینای مصر و مردم فلسطینی در کرانه باختری و قدس شرقی به خاک اردن اخراج یا منتقل شوند و مناطق تحت کنترل اسرائیل به سراسر سرزمین فلسطین تاریخی گسترش یابد. به نظر می رسد اسرائیل به صورت چراغ خاموش در حال اجرای این طرح است.

 

راه حل قذافی: اسراطین - یک کشور دو ملت: این راه حل نیز از سوی مرحوم معمر قذافی آخرین رهبر لیبی مطرح شد. بر این اساس او پیشنهاد کرده بود کشور جدیدی به نام اسراطین (ابتدای اسرائیل و انتهای فلسطین) از ترکیب سرزمین و مردم اسرائیل و فلسطین شکل بگیرد. در این راه حل یک کشور با جمعیتی متشکل از فلسطینی ها و اسرائیلی ها وجود خواهد داشت.
 

 

7 نکته درباره مسئله فلسطین و اسرائیل

یکی از شهرک‌های یهودی‌نشین اسرائیل ساخته‌شده در خاک فلسطین

 

7- اسرائیل با فلسطینی ها چه می کند؟ : سوال اساسی این است که برنامه اسرائیل (به عنوان قدرت اشغالگر) برای فلسطینی ها (مردم تحت اشغال) چیست؟ اگر شرایط فلسطینی ها را نادیده بگیرد همچنان باید با حملات و تنش و درگیری و خشونت و ناامنی روبه رو شود. اگر فلسطینی ها را به رسمیت بشناسد باید حقوق آنها را نیز مورد شناسایی قرار داده؛ حقوق آنها را بدهد و به اشغال فلسطین پایان دهد. محصور کردن فلسطینی ها در دو بخش غزه و کرانه باختری از یک سو و تحت فشار قراردادن اقتصادی سیاسی آنها نمی تواند نتیجه مورد دلخواه اسرائیلی ها را به دنبال داشته باشند. اسرائیل راهی جز احترام به حقوق فلسطینی ها، به رسمیت شناختن حقوق آنها و به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین ندارد. در غیر این صورت فلسطینی ها نیز ناامنی را با جامعه اسرائیلی به اشتراک خواهند گذاشت. شرایط امروز اسرائیل و فلسطین ناشی از انتخاب مقامات تل آویو به ادامه تنش و درگیری و دوری از زندگی مسالمت آمیز است. (منبع)

موافقین ۰ مخالفین ۰

کتاب نیایش عارفان

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کتاب نیایش عارفان، نوشته‌ی «دکتر محمد فنایی اشکوری» شرحی‌ست بر دعای کمیل که مؤسسه‌ی شیعه‌شناسی آن را چاپ و منتشر کرده است با موضوعاتی مانندِ «جهان‌بینی معنوی، جایگاه دعای کمیل، موانع عروج، طلب خضوع و خشوع، نفسِ سرکش، اضطرار و اعتذار بنده، مُنتهای آرزوی عارفان، اعتقاد به خدا و اعتماد به او، کثرت صفات و وحدت حقیقت». به عنوان مثال در قسمت «توسل به عزت حق» آمده است: «گناه و بدرفتاری مانع از توفیق دعا می‌شود و ارتباط بین بنده و خدا را قطع می‌کند. توقف در گناه موجب غفلت از خدا می‌شود و انسان را از نعمت رازونیاز با خدا محروم می‌سازد.»

 

بنا بر نقل این اثر، بزرگان گفته‌اند که سدّ دعا از سدّ اجابت دعا دشوارتر است. سدّ دعا ممکن است دلیل بر رانده‌شدن از درگاه الهی باشد در حالی که سدّ اجابت چنین نیست. مراتب دعا و شرایط آن، جهان‌بینی معنوی، جایگاه دعای کمیل، موانع عروج، اضطرار و اعتذار بنده، ستم بر خویشتن، رضایت و قناعت، خوف اهل یقین، قبولی اعمال و مقام خشیت از موضوعات مورد توجه در این اثر هستند.

 

قرائت دعای کمیل در اوائل انقلاب و سپس در اوج دفاع مقدس، در سراسر کشور حال‌وهوایی خاص و خاطره‌انگیز داشت؛ آیا باز هم آن شور و حال و گرایش‌های خالصانه‌ی معنوی و جمع‌های باشکوه و معنویت‌بخش بازمی‌گردد؟

موافقین ۰ مخالفین ۰

تصاویر و نکته‌ها

 

 

چهره‌ی حضرت مسیح (ع) به کمک هوش مصنوعی باس اترویک هلندی


 

برگزاری نماز مغرب در مسجد الحرام با رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی

 

 

مُرده‌سوزخانه‌ها در هند. بر اثر تشدید مرگ ناشی از ویروس کرونا

 

 

جمع‌آوری درب بطری و فروش آن. ابتکار شهرداری بابل جهت خرید ویلچر نیازمندان

 

 

کلاس دانش‌آموزان در فضای باز توسط خانم «کلثوم فقیری»

معلم ابتدایی چهارچنار شهر سرخنکلاته‌ی گرگان در ایام کرونا

 

 

تصویب منطقه آزاد اینچه‌برون گلستان توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام

 

 

هندوانه‌فروش افغان، کابل ‏عکس از معیر جلال

 

 

یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی جایزه‌ی مالی دولت ابوظبی را پس داد. (منبع)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

درباره‌ی حجت‌الاسلام محتشمی

به قلم دامنه: ( ۱۷ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. نکات فراوان دارم اما سه مورد شاید کفایت کند:

 

یکی این‌که وی -که امروز ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ درگذشت- برای محور مقاومت زحمتِ زیادی کشید؟ کی؟ زمانی که آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور و آقای میرحسین نخست‌وزیر بود و او سفیر ایران در سوریه. حزب‌الله لبنان با ابتکار اولیه و تفکر او بنیان گزارده شد و در همان مسیر هم توسط اسرائیل، ترور و جانباز مبارزه با رژیم اسرائیل اشغالگر شد و دست خود را در راه فلسطین فدا نمود. او سپس توسط میرحسین به ایران فراخوانده و وزیر کشور دولت میرحسین شد.

 

 

دوم این‌که او زمانی که مرحوم رفسنجانی با نهایت نخوت دولت تعدیل اقتصادی لیبرالی را بر کشور حاکم کرده بود و کسی اگر از وی انتقاد می‌کرد «دشمن پیامبر» تلقی می‌شد و در نمازجمعه‌ی تهران با شعار «مرگ بر، مرگ بر» مواجه می‌گردید، شجاعانه وارد میدان نقد او و دو دولتش شد و با راه‌اندازی مجله‌ی «بیان» محکم در برابر رفسنجانی ایستاد و همزمان در نقد پاره‌ای از تفکرات تئوریک دکتر عبدالکریم سروش در همان مجله، اقدام کرد که در آن مقطع جزو حرکت انقلابی و روشنگرانه‌ی وی به حساب می‌آمد.

 

سوم آن‌که در دهه‌ی اخیر کشور را به سوی نجف اشرف ترک کرد و در آنجا بیت امام و مؤسسه‌ی آثار نشر را اداره می‌کرد. من سال ۱۳۹۲ وقتی اتفاقی وی را در اول خیابان شارع الرسول در مجاور حرم حضرت علی -علیه السلام- دیدم سراغش شتافتم. به‌گرمی برخورد کرد و پس از احوال‌پرسی و چند کلمه گپ و گفت، از ایشان پرسیدم چرا به ایران نمی‌آیی؟! خندید و فقط گفت: چرا، می‌آیم، تابستان‌ها. آخه او، در اعتراض به وضع موجود، کشور را ترک و کُنج نجف عزلت گزیده بود بلکه روزی گشایشی آید. بگذرم، اگر از مرحوم حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر محتشمی‌پور بخواهم کامل بگویم، چند پست متن و چندین سطر حرف‌وگپ است. رحمت به روانش و آمرزش روحش.

موافقین ۰ مخالفین ۰

کی کشور درست می‌شود؟!

به قلم دامنه : ( ۱۷ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. انکار نمی‌شود که نوع فردی که در جایگاه ریاست‌جمهوری می‌نشیند، برای کل کشور اثرگذار است، حالا یا مثبت، یا منفی، و یا خنثی و خائن؛ زیرا چنین فردی مستقیم مدیرکل کشور می‌شود، و اساس کشورداری هم، به «اجرا»ست. ولی پرسش اساسی و فوری ملت به نظر می‌رسد این است که کی کشور درست می‌شود؟

 

راستی مگر کشور، نادرست است که ملت منتظر است کی درست می‌شود؟! بله، کشور از وضع بد رنج می‌برَد و ملت حق خود می‌داند ازین وضع بیرون بزند و به همین علت در مسالمت‌آمیزترین رفتار نجیب و تمیز خود، در پی تغییر و بهترشدن اقتصاد، معیشت، سیاست، فرهنگ، قیمت منصفانه‌ی کالاها، دسترسی آسان به مایحتاج، آموزش، رشد، رفاه، توسعه، توازن دائمی میدان و دیپلماسی، تعامل جهانی، مقاومت به وقت ضرور، زندگی سالم، حتی ارتقای مکارم اخلاق و از همه مهم‌تر سبقت و جلوزدنِ مناسب از دیگر کشورها در همه‌ی شاخص‌هاست. و این مطالبه‌ی منطقی و برحقی‌ست.

 

بنابرین، اگر ملت روزی ببیند، رئیسان و در رأس‌نشینان کاری نمی‌کنند و یا به جای کار، فقط نگاه و نظاره می‌کنند و فقط بلدند به روی همدیگر پنجه و چنگ بیندازند، بنا به وعده‌ی هشدارآمیز امام، ممکن است «یوم‌الله»‌ی دیگری بیافرینند که با همه‌ی «یوم‌الله»‌های گذشته فرق می‌کند؛ چون آن روز، بساط فاسدان را از پهنه می‌کَنند. حال پاسخم به پرسش فوق:

 

اما پاسخم: نگاه من عجالتاً این است. جدا از این‌که ملت باید دستش در انتخاب و رأی به نامزدهای صاحب عقل و درایت، باز و آزاد باشد، موارد زیر از اهم مسائلی‌ست که محتاج تصمیم است. یعنی مشخص‌کردن نگرش‌های نظام دست‌کم در این زمینه‌ها:
 

اول: نظام چگونه به جهان بنگرد؟ آیا قوی باشد یا ضعیف؟ پیرامون بماند یا در مرکز؟ بنیانِ وقت خود را صرفِ تعامل سازنده کند یا در توطئه‌ی مخاصمات تنظیم‌شده بیرونی، فرصت خود را ناپدید و نابود کند؟ وقتی عناصر قدرت‌افزا، کشور را قوی و بازدارنده نگه داشته و می‌دارند، عناصر سیاست چگونه ازین اقتدار به نفع اقتصاد کشور بهره بگیرند و ارزش توان ملی را پاس بدارند؟

 

دوم: حکومت رفتار خود را با احزاب و مردمی که مشتاق به شرکت در سرنوشت و امور سیاست و کشورند، مشخص کند که آیا اساساً احزاب و فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد (=سمَن) ها را می‌خواهد؟ یا نه تا جایی آن‌ها را تحمل می‌کند که دنباله‌رو باشند و مؤید؟ اگر حکومت بخواهد بر احزاب و ملت سلطه‌گری کند، یک نوع بازتاب و نتیجه دارد ولی اگر احزاب و ملت بخواهند بر حکومت نظارت کنند، جوری دیگر. آثار هر دو وجه درست عکس هم است.

 

سوم: نگرش نظام نسبت به حوزه‌ی علمیه معلوم شود. حوزه تا کجا برای خود حق دخالت در کشور قائل است؟ یا حکومت تا کجا می‌تواند در حوزه تصرف کند؟ روحانیت چگونه می‌خواهد خود را با سایرین برابر ببیند و اگر هم برای خود به‌حق، حق نظارت و آزادی مطلقِ اظهارنظر و سخنرانی و تجمع‌های اعتراض‌آمیز و حمایتی نسبت به تمام امور مملکت قائل است، همین حق و آزادی آیا از سایرین باید ستانده شود یا نه به آنان هم باید داده شود؟ حوزه آیا همان‌مقدار که «زبان گویا» است برای ملت، «گوش شنوا» هم هست برای ملت؟ اگر حوزه آزاد است فعال سیاسی باشد، چرا دانشگاه نباشد؟ چرا جامعه نباشد؟ چرا منتقدین نظام نباشند؟ چرا سمن‌ها نباشند؟ چرا دانشمندان و روشنفکران نباشند؟

 

چهارم: نگرش قلدرمآب نسب به مردم از سوی هر فرد و جریان و نهاد چگونه به سمت رفتار مدنی دگرگون شود؟ اگر جایی «آتش به‌اختیار» نیاز بود، آیا همه‌ی اقشار از حق مساوی و برابر در استفاده از فرمان «آتش به‌اختیار» برخوردارند؟ نظام، نگرش و تصمیم خود را نسبت به دخالت‌های خلاف قانون نهادها و افراد -که شبیه باند و حلقه و دسته رفتار می‌کنند و به هیچ جایی پاسخگو نیستند، به هیچ قید و قانونی تمکین ندارند و به هیچ دادگاهی فراخوانده نمی‌شوند- کاملاً روشن کند. در واقع وقتی عمل به «مُرِّ» قانون برای مثلاً نهاد نگهبان در رد صلاحیت راحت افراد ستودنی حساب می‌شود، برخورد قانونی با مداخله‌گران در سایه، بر وفق مُر قانون نیز ارزنده تلقی شود و به ستودن بینجامد نه به ستاندن و سلّاخه.

 

پس؛ رأی به این که در یک رقابت سالم و بدون محدودسازی و معدودکردن کاندیداها، کی رئیس‌جمهور شود، مهم است، واقعاً مهم است، چون پول و مناصب و چرخش کشور به دست اوست، اما اهَم این است نگرش‌های نظام معلوم شود. تا نگرش‌ها به تصمیم درست نینجامد، عوض‌کردن فردِ رئیس‌جمهور، شبیه نشاندن ولیعهد بر تخت سلطنت در سیستم‌های شاهی توسط پادشاه‌هاست.

 

امید است نظام از دو خاصیت جمهوریت و اسلامیت خالی نگردد تا ولی فقیه که رهبر نظام و مردم و حتی ملل آزاده‌ی دیگر است، حرف و امرش نافذ بماند؛ دست‌کم اگر به‌جدّ امر کرد «جبران» گردد، پیام توجیه انشاء نشود که منظورش ما نبودیم! سپس صف شوند پشت توجیه (به قول آن قصه‌ی «۷ کور» که مرحوم پدرم به ما می‌گفت) بگویند: کی‌بود! کی‌بود! من نبودم، لطفعلی‌خان بود!

موافقین ۱ مخالفین ۰

چه اثرِ ژرفی دارد این فضای آزادی

به قلم دامنه: ( ۱۶ / ۳ / ۱۴۰۰ ) چه اثرِ ژرفی دارد این فضای آزادی. نیز اشاره‌ای گذرا به اولین مناظره‌ی ریاست‌جمهوری دوره‌ی ۱۳ در شب ۱۵ خرداد ۱۴۰۰ : به نام خدا. سلام. روز، روز عظیم شهادت پیشوای صادق حضرت امام ششم شیعیان و معلم مسلمانان حرّ و خردمند (ع) است. درس‌ها از آن پیشوا، بسیاربسیار فراوان است؛ که من اشاره‌ام فقط یک مورد است و آن این‌که تجربه‌ی زندگانی حضرت صادق، حقیقتاً یک سرمشق و الگوی رفتاری‌ست. چرا؟ چون ثابت کرد همان مقدار فضای باز سیاسی -حالا بنا بر هر علت و دلیلی که در عصر اختناق کوبنده‌ی دو سلسله‌ی غاصب اموی و عباسی، شکل گرفته بود- تا چه حد برای جهان اسلام و نقش سازنده‌ی امام معصوم (ع) در شکوفایی علمی و اخلاقی و دینی جامعه برکت داشت.
 
این کاملاً روشن است که چنین اوجی فقط در بستر آزادی و پرهیز از اختناق رخ می‌دهد که دانشمندان آن عصر امکان ظهور و بروز می‌یابند و با بیان اندیشه و نشر محصول خرَد، میان مردم مفاهمه و مناظره و مبادله و مرابطه‌ی عقلانی و عاطفی به وجود می‌آورند. و این، برای امام صادق پدیدار شد. ۳۴ سال ( ۱۱۴ تا ۱۴۸ قمری ) امامت کرد. هم‌عصر ۵ خلیفه‌ی آخر امویان و دو خلیفه‌ی آغازین عباسیان بود و سختی‌ها و محدودیت‌ها و رنج‌های زیادی را به ابزار خرد و تدبیر و حکمت خویش، چاره کرد؛ به‌طوری که عدد شاگردان و راویان ایشان، بنا بر نقلی به ۴۰۰۰ نفر رسید.
 
در عصر صادق (ع) شکوفایى شکل گرفت. ترجمه‌ی کتاب‌ها و آثار علمى صورت پذیرفت. علمِ «کلام» (=اعتقادات؛ معروف به «فقه اکبر») نمایان شد که بنیان آن را اولین بار امام علی (ع) نهاد. حتی مناظره‌ها رخ داد. مناظره‌هایی جدّی و اثرگذار. تا آن حد که امام صادق با زندیق‌ها هم در کمال آزادی و آرامش مناظره‌ می‌کرد؛ یعنی با افرادی که اعتقادی به خدا نداشتند و جهان را اساساً مادّی تفسیر می‌نمودند.
 
 
 
 
«همتی. مهرعلیزاده. رضایی. زاکانی. قاضی‌زاده. رئیسی. جلیلی»
 
مناظره‌ها به این دلیل اثر کرد که آن امام، مخالفان حتی زنادیق را تحمل کرد و با آنان به بحث و مباحثه و روشنگری نشست. البته مناظره‌های واقعی و در کمال آزادی، مثل مناظره‌های شهید مظلوم بهشتی و مرحوم آقای مصباح یزدی و دکتر عبدالکریم سروش با گروهک‌های سیاسی که جالب بود؛ البته مصباحِ فیلسوفِ آرامِ متفکرِ اوایلُ انقلاب، نه مصباحِ سیاسی‌شده‌ی اواسط و اواخر انقلاب که اساساً در مواجهه‌ها، چندان جالب و بردبار ظاهر نشد و صبرش در برابر منتقدان، لبریز گردیده بود. البته آدم کادرساز و قویی بود.
 
 
 
 
آری؛ مناظره‌های عصر صادق (ع)، نه مثلِ این مناظره‌های صداوسیمایی!! که از «مسابقه‌ی هفته»ی مرحوم منوچهر نوذری هم، کمتر و کمتر بود، که اگر «۷» هم را، در فهرست بی‌چاره! همت نمی‌کردند و باقی نمی‌گذاشتند، دیگر «۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵» چه می‌خواستند چشم در چشم ملت بگویند؟! لاکردار ! (به کشکولی) حتی قرعه‌کشی هم، آن ۵ تا را -از قضا- کنار هم نشاند. راستی «۶» هم که رفته بود به بیخ! و امانِ «۲» را برید، آن‌هم در همان شروع؛ وقتی از «شش کلاس درس» گفت و سپس «سندرم پست‌های بی‌قرار». و «۷» هم که از «رئیس» امان‌نامه طلبید. بگذرم. من نسبت به ماجراها، اساساً فردی کم‌اطلاع‌ام و قضاوت بلد نیستم و نمی‌کنم. فقط چون «۵» در آخرِ حرفش، «قطار انقلاب» را «اسکوتر» کرد، عکسش را بالا گذاشتم که سواری‌اش قشنگ است!
موافقین ۰ مخالفین ۰

از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چه خبر؟

به قلم دامنه :  ( ۱۵ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. اول بگویم من آن روز هنوز نزدیک به ۹ ماه مانده بود که به دنیا متولد شوم. دوم نیز اعتراف کنم شما تاریخ را -به‌ویژه تاریخ معاصر را- بهتر از من بلدید. من فقط در ورای آن واقعه -که به قیام می‌ماند- چند نکته می‌گویم و به همین اکتفا می‌کنم:

 

 

سایت ضیاء الصالحین

«بزرگداشت روز پانزدهم خرداد،

فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران»

امام خمینی

 

 

پیش‌زمینه‌ی بحث: عصر عاشورای آن سال ( ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ) امام خمینی به مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم می‌رود. بر منبر می‌نشیند. همان آغاز، روضه می‌خوانَد و آنگاه سخنرانی می‌کند، آن‌هم با صراحت و شجاعت تمام، علیه‌ی شخص شاه. چرا؟ چون دو ماه قبلش، رژیم، در فیضیه، فاجعه و جنایت آفریده بود، همان عصر خونین و معروفِ ۲ فروردین ۱۳۴۲ که به ابتکار فقیه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی، در سالروز شهادت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) مجلس «عزاداری و روضه‌خوانی» در آن مدرسه‌ی تاریخ‌آفرین برپا گردیده بود. و در آن، به لایحه‌ی دولت در «حذف اسلام از شرایط نمایندگی مجلس» اعتراض شده بود و خون طلاب به زمین ریخته... . و امسال این دو مناسبت عظیم، یعنی قیام ۱۵ خرداد و سالروز شهادت صادق آل محمد (ص) کنار هم قرار گرفت. هر دو مصیبت بر اهالی معرفت و مَودّت، تسلیت و تعزیت. روی همین اصل بود که امام، ۱۵ خرداد را برای همیشه‌ی تاریخ این سرزمین، روز تعطیل و عزای عمومی اعلان کرد.

 

اما سه نکته‌ای که قرار است بگویم:

 

اول: هیچ دیده‌اید یا خوانده‌اید که به ندای عالمانِ دین، اَعیان و اَشراف لبیک گفته باشند؟ همیشه این پابرهنگان و محرومان و طبقه‌ی دیندار ساده‌زیست بودند که جان و مال و تمام هستی خود را حاضر بودند نثار اسلام و ندای مرجعیت دینی کنند. هان! ای دست‌اندرکاران نظام! دست بردارید از خوش‌خدمتی به اعیانی که عین زالو مکنده‌اند و استثمارکننده. در ۱۵ خرداد ۴۲ هم همین مستضعفان بودند که در قم و تهران و ورامین و پیشوا و ... به پیشوای شیعیان اقتدا کردند و حتی جان خود را تقدیم برپایی عدالت و پیاده‌شدن اسلام در جامعه کردند.

 

دوم: همان وقت که امام مبارزه با شاه را آغاز کردند، در درون خودِ حوزه عده‌ای بودند که مبادی ندای نادرستِ جدایی دین و سیاست بودند و اتفاقاً به فرموده‌ی خودِ امام خونِ دلی که از دست اینان خورد، از دست شاه نخورده‌بود. جالب این‌که این منادیانِ فایده‌نداشتنِ مبارزه و نهضت و سیاست، حالا میراث‌خوار هم شدند. بگذرم. بدتر از آنان کسانی‌اند که در درون انقلاب و با پیروی از امام خمینی رشد کردند، اما با شرم‌آورترین رفتار و گفتار از عقاید و باورهای خود، نادم شدند و مفت و مجّانی -و شاید بعضاً مزدوری- تز انگلیسی اسلام منهای روحانیت را سر می‌دهند که فتوکپیِ همان اسلام منهای سیاست است. یعنی جداساختنِ دین و محتوای سازنده‌ی آن از پیامبران و امامان.

 

منبع عکس

 

سوم: به قول اخیر رهبری در سخنان دیروزشان ( ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ) امام در همان سال ۴۱ (که مرحوم بروجردی رحلت کرده بودند و شیعیان زعیم عام خود را از دست داده و فصل غریبی و تنهایی و اوج فشار شاه علیه‌ی علما و مبارزین شده بود) در جلسه‌ی درسی اشاره کرده بودند که اگر همین الان هم ما از مردم بخواهیم که به میدان بیایند، این بیابان‌های قم پر از مردم می‌شود.

 

آری؛ مردم ایران حق‌طلب هستند؛ و به ندای هر حق‌طلبِ بااخلاصی چون امام امت، لبیک می‌گویند. زیرا مردم میان دین و آزادی، دانش و ارزش و میدان و سیاست هیچ مرز جداکننده‌ی قائل نیستند و حق را می‌پویند که از زبان حق‌گو بلند شود. و می‌دانند در میدان‌نبودن، زیان و خسران است. مگر در ۸ سال جنگ تحمیلی این ملت بردبار ندای امام را جانانه لبیک نگفت؟ گفت، چه خوب هم گفت. درود به ۱۵ خرداد و پیام جاویدان آن. والسلام.

موافقین ۰ مخالفین ۰

دور افتاده‌اند از امام

به قلم دامنه:  ( ۱۴ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. مردم مُستندهای زیادی در ذهن دارند که واقعاً برای‌شان عذاب‌آور شده است. از یک سو هرگز حاضر نیستند احدی کمترین آسیبی به انقلاب اسلامی بزند، ولی از سوی دیگر رفتارهایی را می‌بینند که دلِ خود را خالی‌شده و دردمندانه حس می‌کنند؛ به‌وضوح می‌بینند کم‌کم کسانی «مَسند»ها را اشغال کرده‌اند که آن را از جایگاه خدمت و صداقت، به پرتگاه نیرنگ و خیانت تبدیل کرده‌اند و به جای رسیدن به دادِ ملت، به دوروبری‌ها و هم‌پالگی‌ها و هم‌حزبی‌های خود رسیدند؛ چه اقتصادی، چه شغلی، چه رفاهی و چه امتیازات سیاسی. حال آن‌که در نگاه امام امت، هر کس در جمهوری اسلامی پست و مقامی هم می‌گیرد، باید به فکر تمام توده‌ی ملت و مخصوصاً زاغه‌نشین‌ها باشد.

 

برخی‌ها -و از قضا اغلب‌شان- با دادنِ صدها وعده به مردم، تا از راه رسیدند، اول برای خود کیسه دوختند و سپس جیب کشور را زدند و آنگاه از زندگی انقلابی و ساده‌زیستی دست شستند و هر یک در خانه‌هایی مجلُل و باشکوهِ بالاشهر، با وسیع‌ترین و مدرن‌ترین امکانات و آسایش، سُکنا گزیدند. مردم تردیدی ندارند زندگی مسئولان با آن‌که فرصتِ کار اقتصادی شخصی ندارند و چندین سال است که به شغل‌های انتصابی و انتخابی چسبیده‌اند، اما در کمال تعجب از این رو به آن رو شده است. حتی آن طلبه‌های انقلابی دیروز انقلاب هم، که در شرح حال‌ها خوانده‌ایم از قدرتِ خرید سیب‌زمینی عاجز بوده‌اند، امروزه با بهترین امکانات بیت‌المال در مناصب حکومتی به مردم فخر می‌فروشد و معنا را به دنیا فروخته است.

 

اصلاً مردم از خود می‌پرسند چرا در جمهوری اسلامی که ندای مدرنِ معنوی برای جهان نو بوده است، این‌همه زمینه و بستر باید برای فساد و دزدی و خیانت و شکاف طبقاتی پدیدار شود و حتی در بدترین حالت، سطح زندگی مسئولان به مراتب از سطح زندگی مردم پیشی بگیرد و راحت‌تر از سایرین امرار معاش داشته باشند. مگر آنان فرصتِ اندوختن و انباشت دارند که این‌میزان از ملت جلو زده‌اند و بهترین ماشین‌ها، استخرها، خانه‌ها، درآمدها، خورد و خوراک‌ها، تحصیلات، تفریحات برای‌شان آماده و مهیا باشد؟!

 

 

در چنین وضعی، آیا آنان از امام خمینی رهبر مستضعفان جهان دور نیفتاده‌اند که فقط در نجف اشرف نزدیک ۱۴ سال با بادبزن دستی حصیری خود را در فصل داغ عراق، خنک نگه می‌داشت چون ضُعفای آنجا و ایران توان خرید کولر و وسایل خنک‌کننده نداشتند. نمی‌گویم باید با محرومیت زیست، اما چرا با آن‌که این فرصت ۴۲ ساله‌ی انقلاب برای مردم و مسئولان یک جور گذشت، زندگی آنان این‌همه از زندگی مسئولان عقب افتاده است. و وضع حال مسئولان در مقایسه با وضع حال مردم، این‌همه فرق کرده باشد. اسم این چیست؟ جز دورافتادن از مرام امام؟ سبقتی که مسئولان در سطح رفاه و همه‌جوره شاخص‌ها، از مردم گرفته‌اند، برای همه شک‌آور و بُهت‌آفرین گردیده است.

 

مردم مشاهدات زیادی دارند که حقیتاً برای‌شان دردآور است. به روشنی می‌بینند که چارچوب فکری و سیاسی امام فراموش شده است: قرار بود آنچه شاه می‌کرد، کسی در انقلاب تکرار نکند. قرار بود آنچه دربار شاه می‌کرد، دیگر در دولت پس از انقلاب دیده نشود. قرار بود آنچه خاندان شاه می‌کرد، هرگز در میان خاندان مسئولان ما رخ ندهد. قرار بود آنچه سیستم هزارفامیل رژیم شاه می‌کرد، برای همیشه از ایران رخت بربندد؛ گویا هزارفامیل که سهل است، کردند سه‌هزار فامیل. قرار بود میان ملت و حکومت هیچ مرزی جز قصد خدمت نباشد، اما نه فقط خدمت رخت بر بست بلکه اَشرافیت و رئیس‌شدن بر ملت و غارت بیت‌المال باب شده است. اگر زندگیِ توأم با رفاه و پُر آسایش زندگی‌یی متضاد با معنویت نیست -که نیست- چرا این امکان فقط باید برای مسئولان مقدور و شدنی باشد و ملت هیچ حظی از آن نبرَد و یا از قافله باز مانده باشد؟ آیا امروزه کسی به‌جرأت می‌تواند قسم یا رب بخورد از مسئولان با خاطری راحت دفاع کند و گواهی دهد زندگی و سیر حیات او، طیّبه و الگو است و وفق چارچوبِ زیست سیاسی و مکتبی امام رفتار می‌کند؟ حیف نیست جمهوری اسلامی با آن‌همه حسَنات که از وجَنات آن باریده و امید برای ایران و اسلام گردیده، این‌گونه به کسانی سپرده شود که آفت برای آن هستند و عذاب برای مردم و مانع برای توسعه‌ی دنیا و معنا و عُقبا؟

 

حرم امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی

 

به‌یقین آنچه در بالا نوشتم، قید «عده‌ای» دارد، نه قید «همه». بوده و هستند هنوز کسانی که خالصانه و سالم برای مردم و انقلاب و اسلام کار کرده‌ و می‌کنند.

 

به مناسبت سالگرد رحلت امام رهبر نویدبخش زندگی نو و معنوی تحریر شد. نام و مرام امام جاویدان که ساده و صادق و راسخ زیست و روسفید به ملکوت پر کشید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درگذشت مادر سید علی‌اصغر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گریه‌ی شدید سید علی‌اصغر پشت تلفن بغض مرا تَرکاند. من می‌دانم که میان تو و مادرت حتی به باریکی مو هم فاصله نبود. حالا تو از کسی بریده می‌شوی که برای هم پاره‌ی تن بودید و جگر گوشه. و چگونه کسی دل دارد پاره‌ی تن خود را زیر خاک بسپارد؟ و این است که می‌دانم بر تو چقدر سخت می‌گذرد که می‌خواهی پیکر مادر را امروز به دل خاک گذاری و با کفن و دفن او اشک‌ریزان به خانه‌ای برگردی که با دیدنِ جای خالی مادر غمدیده و فقرچشیده‌ی صبور و بردبارت به‌شدت عذاب فراق کشی. تو و او سال‌ها خاطرات آغشته به غم و شادی دارین.

 

   

مرحومه فاطمه علیزاده کارنامی
( تاریخ درگذشت:  ۱۳ / ۳ / ۱۴۰۰ )
 
من به علت رابطه‌ی عمیق رفاقت، بارها دیدم تا مادر سری به سید علی‌اصغر نزند و یا از پشت پنجره‌ی خانه، صدای فرزند ارشدش -که از نوجوانی بی‌پدر ولی عزتمند بزرگ شده- نگیرد، آرام سر بر بالین نمی‌گذارد. آن مادر رئوف، ساده‌دل، دل‌سپرده به اهل بیت -علیهم السلام- کاری و باسخاوت مادر من هم بود. سید علی‌اصغر امروز از ریشه‌اش می‌بُرّد که آبرسانِ کام جانش بود. او فقط مادر نبود، پدرش هم بود.
این درد فراق ادامه دارد...
موافقین ۰ مخالفین ۰

چند گفت‌وگوی دکتر عارف‌زاده و دامنه

نُه گفت‌وگو کوتاه میان دکتر عارف‌زاده و دامنه

 

        

دامنه. دکتر عارف‌زاده

 

توجه: درج علامت (د.ع) مثل پرسش ۴ و ۵ بدین معناست

که  آن پرسش از طرف دکتر عارف‌زاده طرح شد

 

پرسش ۱ : جوهر انسان کار و جهش است؟ یا رفاه و آسایش؟

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:

 

هم هیچکدام و هم هر دو بسته به شرایط و نیازها و دیدگاهها.جوهر انسان،نمو و تعالی است،یعنی امروزم باید پیشتر از دیروزم باشد. با این دیدگاه ، دیگر کار و جهش با رفاه وآسایش،لزوما تناقضی نخواهند داشت و ای بسا کار وجهش، خود رفاه و آسایش است. همان کاری که برای شما آسایش است شاید برای من عذاب باشد،بسته به نگرش ما.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

 

به نام خدا. جوهر انسان حرکت است. حالا حرکت خواه می‌تواند ظاهری باشد مانند کار و جهش. و خواه درونی مثل رشد جوهری رنگ و مزّه‌ی سیب و تحول انسان. حال اگر جوهر را در اینجا مانند جواهری چون الماس و... ، درخشش بگیریم، کار و جهش و رفاه و آسایش در انسان شبیه دو کفه‌ی ترازو عمل می‌کنند. من شخصاً دومی را جای اولی می‌نشانم اگر امکان آن بر انسان فراهم باشد، مثل ارث یا شانس. زیرا اندیشیدن و تعقل، ساختمان وجودی آدمی‌ست. و کدام انسان آرام در شرایط طبیعی، از رفاه و آسایش و سر فرو بردن به تفکر پرهیز دارد؟! مگر آن‌که او به امری وادار شود که آسودگی را می‌برَد. و یا اساساً فردی ناآرام بار آمده باشد و نهادش متلاطم است.

 

 

 

 

پرسش ۲ : در عکس بالا چه پیام‌هایی می‌تواند وجود داشته باشد؟


پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:


شکار و شکارچی هر دو قنجولوک زده و هر کدام بتنهایی و نیز با هم جمع شده و هر دو خوابیده اند و شکار آنچنان غنوده که گویی در آغوش مادر است.  شنیده ام  ولی هنوز برایم مستند نشده که شکار و شکارچی در میان حیوانات،در کنار هم آرام باشند. شاید پایان این دوره از حیات موجودات ،ناچار به همینجا برسد.


پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:


به نام خدا. اول باید بر مفهوم مطلق «وحشی» و «وحشت» و «وحوش» شک کرد؛ چون این تصویر تا حد فراوانی این لغات را به معنایی دیگر برد. گرچه خرگوش به‌اشتباه در دامن دشمنش -روباه یا گرگ- پناه جست، و از دید بیننده‌ای مانند من یا تصوّر باطل نمود که زیر چتر دشمن رفت، یا واقعاً امکان همزیستی مسالمت‌آمیز دور از انتظار نیست؛ ولو در جهان حیوانات که لزوماً تنازع بقا حکمفرماست. در فیلم مارمولک ساخته‌ی کمال تبریزی آن خطابه‌اش، شاید تلگنری بوده باشد که پرویز پرستویی در آن نقش گفت: آن که باید اهلی شود ما «انسان‌ها» هستیم! نه حیوانات. و اهلی‌شدن یعنی «ایجاد علاقه کردن.» تفسیر درازدامن می‌توان کرد، اما قرار بر جواب کوتاه است.

 

 

 

پرسش ۳ : آیا بی‌طرفی در همه‌ی ابعادش، یک تفکر است؟ یا احساس و خواست دل؟

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:

 

بیطرفی نه جزو تفکر است و نه احساس،بلکه یک شرط برای اعتبار تفکر و احساس است و یک رابطه مستقیم و خطی با اعتبار اندیشه و احساس دارد. بیطرفی کامل هرگز مقدور نیست چراکه هر کس حداقل یکی از وابستگیهای ملی،دینی، خانوادگی، سیاسی، حرفه ای و..... را دارد،ولی با مقابله ی فعال و صرف انرژی میتوان اثر این وابستگیها در داوری را به حداقل رساند.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

 

به نام خدا. بی‌طرفی ممکن است در ظاهر اظهار شود -حالا چه به مصلحت، چه به حقیقت- اما بی‌طرفی دست‌کم در پیشگاه خالق، خلق و خود رنگ دیگری می‌گیرد. منهای جاهایی که افرادِ دست‌اندرکار، مثلاً داور فوتبال و قاضی دادگاه لزوماً می‌بایست بی‌طرف بمانند، تا عدالت خدشه‌دار نگردد، گمان ندارم کسی پیشگاه خلوت خود و خالق، نسبت به امور بی‌طرف بمانَد، اما در پیش خلق به هر علل و دلایل چنین می‌نمایانَد؛ تا هم بی‌دردسر زندگی کند، هم با طرفداری -و در واقع خروج از موضع بی‌طرفی- کسی را نرنجانَد و هم در مجموع از گزند پیش‌داوری مردم نسبت به خود در امان و دور مانَد. بنابرین، بی‌طرفی، تفکر و مبادی نیست؛ امری پوششی، پیشگیرانه و نسبی‌ست. یک قاضی باید نسبت به پرونده‌ی محکمه‌اش بی‌طرف باشد، اما همزمان در همان پرونده، یک وکیل باید طرفدار بماند تا علی‌القاعده در ازای مزدی که می‌گیرد، موکّل خود را -چه راست و چه ناراست- تبرئه یا در استیفای حقوق، محقّ سازد و یا برحق جلوه دهد.

 

 

 

پرسش ۴ : خداوند آنقدر که در رفتار دینداران انکار می‌شود در گفتار بی‌دینان نمی‌شود. رضا بابایی. این عبارت را در حجم توافق شده، شرح فرمایید. (د.ع)

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:

 

این واقعیت را مهم نیست چه کسی گفته است. من به یاد این گواه افتادم که فرد بدحجاب یا کراواتی در میان خیل عظیم اختلاسگران دهه های اخیر نیست. اختلاسهای چند هزار میلیاردی را دینداران تایید شده ی یک نظام دینی مرتکب شده اند و بدتر از آن ،پس از اختلاس هم ، امنیتشان تامین است و معترض و افشاگر اختلاس داغدروش میشود.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

 

به نام خدا. من متن مرحوم رضا بابایی را نخواند‌ه‌ام، اما به گمانم منظور ایشان ازین عبارت آسیب‌شناسانه و انتقادی و انتظاری، (در صورت نقل دقیق) این می‌تواند باشد: درست است که دیندار به خدا ایمان آورده، اما دیده می‌شود برخی از اینان، چون در وقتِ عمل، با عقیده‌ی خود سنخیت ندارند و یا تظاهر و دورویی می‌ورزند، و یا تفسیری شاذّ و غلطاً در غلط از دین دارند، رفتاری شنیع می‌کنند که گویی شبیه یا بدتر و بیشتر از حالت انکاری است که منکرین و ملحدین در زبان و گفتار صورت می‌دهند. عامیانه‌ترین وجه این بزه، همان تلقی خدا و خرما است.

 

 

 

پرسش ۵ : چه نظری در باره‌ی وجوه نادرست درک جامعه از این توصیه‌ی روانشناسی دارید: هر کس را با خودش مقایسه کنید نه با دیگران. (د.ع)

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:

 

در باره وجوه درست این توصیه روانشناسی سخنی نمیگویم چراکه فراوان گفته شد. یک برداشت نادرست اینست که این توصیه با رقابتهای علمی،اقتصادی، شغلی ، و خلاصه همه تلاشهای ارزشمند اشتباه گرفته میشود و به بهانه چنین توصیه ای،هر نوع راهنمایی و مثال از افراد موفق سرکوب میشود در حالیکه طبق اصول علمی ، باید از تجربیات افراد موفق درس گرفت و راه رفته ی آنها را تکمیل کرد و این را نباید با آن توصیه روانشناسی قاطی کرد.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

 

به نام خدا. انسان مثل شیئ نیست، موجود ذی‌روح است. می‌توان اشیاء و کالا -مثلاً دو خودروی دو کمپانی- را از روی شاخص‌ها یا سلایق و علایق و یا کنجکاوی مقایسه کرد، اما دو انسان را نه، اگر هم آری، ولی بسیار سخت و به‌ندرت. زیرا هر فرد شاکله‌ی خود را دارد و به لحاظ تفکر نیز به تعبیر مولوی هر کس خود تکّه‌ای از آینه‌ی کل است. اما چون در مبانی دینی و اخلاقی و انسانی، سرمشق‌ها و اسوه‌هایی وجود دارند، مقایسه برای کسب مزیت‌ها سزاست. با این حال، قضاوت و داوری افراد و مقایسه‌کردن (حتی قیاس) هر کس با شخص دیگری، اقدامی مطلوب و مثمر و منتج نیست.

 

 

 

پرسش ۶ : آیا «نیاز» در آدمی نهادینه است؟

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:

 

نیاز یک متغیر مستقل نیست بلکه یک متغیر وابسته است به این معنا که ما نیاز هر موجود را بر اساس شرایط فعلی آفرینش تعریف میکنیم و اگر فرضا شرایط آفرینش بر اساس خصوصیات دیگر بود بر آن اساس معین میشد. مثلا اکنون ما به آب و اکسیژن و غذا نیاز داریم و اینها را نعمات آفرینش برای خودمان در نظر میگیریم. حال فرض کنیم طوری آفریده میشدیم که به اینها نیاز نداشتیم. آنوقت نیاز ما به این مواد مفهومی نداشت. این قانون را برای همه موجودات قایلم. پس مفهوم نیاز یک عامل وابسته به شرایط است و حقیقتی را برای ما افتراق نمیدهد.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

 

به نام خدا. بلی، نیاز در انسان، سرشته است. و این نقص او نیست، بلکه زمینه‌ای برای کمالش است. از نیاز به عشق گرفته تا نیازش به نیایش و خواهش. دست آفریدگار متعال، انسان را جُنبنده‌ای نیازمند آفرید و این در نهاد اوست و در بالاترین کمال هم، باز نیازمند است؛ نیاز به آب، نیاز به آبرو، نیاز به دارایی، دانش، ارزش، اخلاق، خلوت، خواب، خاطرات و حتی نیاز به شهوت، غضب و مروّت ... . باری؛ صمدِ بی‌نیاز، فقط حضرت باری و آفریننده و هستی‌بخش است و بس.

 

 

 

پرسش ۷ : آیا «لغزش‌های زبانی» (به تعبیر فروید) را می‌توان منبع شناخت و ارزیابی از افراد به حساب آورد؟ یا نه؟

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:

 

انسان بدون استثناء حتمی الخطاست و گریزی از لغزش ندارد.آنچه که تعیین میکند این لغزشها از هر نوعش ،زبانی و یا رفتاری و یا فکری در ارزیابی انسان  معنی دار  است یا خیر، میزان(اندازه) و تکرر (بسامد)  لغزشها و نوع مواجهه خود شخص با لغزشهایش است ،طوریکه اگر از یک حد عرفی و منطقی نسبت به انتظاراتی که از آن شخص داریم، فراتر رود آنگاه ارزیابی او بطور معنی داری تحت تاثیر لغزشهای او قرار میگیرد.در این شرایط بله لغزش زبانی که نسبت به انتظاری که از موقعیت و جایگاه او داریم ،بیشتر و بدتر و مخربتر باشد ،در ارزیابی او موثر و دخیل خواهد بود.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

 

به نام خدا. پاسخ منطقی و خوب جناب آقای دکتر عارف‌زاده را درین‌باره کاملاً قبول دارم. خصوصاً تأکیدشان بر قیود «بسامد»، «اندازه» و «فراتر از حد عرفی» را. اضافه کنم که بارها پیامبران خدا و امامان هُدا فرموده و شاعران ما سُروده‌اند؛ مثلاً سخن امام على (ع) که «تا سخن را به زبان نیاورده‌اى، سخن در بند توست. همین‌که آن را به زبان آوردى، تو در بند سخن در مى‌آیى. پس همان‌گونه که زر و سیم خود را در گنجینه مى‌نهى، زبانت را نیز در گنج‌خانه‌ی دهان نگه دار». (منبع) و این سروده‌ی سعدی که «تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد». (منبع) آری؛ چه عالی در حکمت نهج‌البلاغه آمده: الْمَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسَانِه. (منبع) انسان زیرِ زبانِ خود پنهان است. پس؛ زبان، آفات فراوان دارد با آن‌که بزرگترین ابزار اُنس و ارتباط است، در عین حال، لغزش‌های زبانی (در مواقعی) منبع ارزیابی و شناخت افراد نیز هست.

 

 

 

پرسش ۸ : آیا این فرضیه درست است که حتی زنان نیز پنهان نمی‌دارند و دوست می‌دارند فرزند پسر به دنیا آورند تا دختر؟ اگر آری یا نه، چرا؟ و به چه علت یا دلیل؟

 

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:


از نظر روانشناسی فروید در این باره درمیگذرم. بلحاظ جامعه شناسی و تاریخی ، بدلایل موجه و علل غیرموجه و ستمگرانه این گرایش در مادران وجود دارد که فرزندانشان ترجیحا پسر باشند. این گرایش با پیشرفتگی جوامع نسبت دارد. در جوامع متاثر از خشونتهای قومی و دینی و اجتماعی ، چنین تمایلی در زنان بیشتر است و در جوامع دموکراتیک با رعایت حقوق بشر کمتر.سلب آزادی و وجود خشونت و سوء استفاده و آزار جنسی علیه زن  ، از علل این گرایش هستند. جامعه ما از این حیث ، از نظر بنده حدود 80% به جوامع پایین ،و حدود 20% به جوامع پیشرفته نزدیک است.


پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:


به نام خدا. آره این فرضیه مطرح است. علت آن می‌تواند چند چیز باشد: گرایش به تأمین نیروی کار و کشاورزی و نان‌آوری، نیاز شدید خانواده‌ها در طول تاریخ بشر به امنیت خانواده و قبیله و ایل، غلبه‌ی تاریخی تفکر برتری جنس ذکور بر جنس اناث، توالی نسل که از سمت فرزندان پسر صورت می‌گیرد نه دختر، نیز علاقه‌ی خاندانی به فرزندآوری پسران. اما دلیل قانع‌کننده‌ای پشت آن وجود ندارد، زیرا چنین اشتیاق و برتری‌بخشیدن، ناشی از جهل خفیف تا جهل عمیق است که آحاد بشر را از هر نوع منش و بینش و مذهب و کشوری فراگرفته است. بنابرین، زنان هم، کم‌کم طبیعتاً به این علایق و رجحان کشیده شدند و یا عملاً مجبور گردیدند پسر بزایند تا خرسندی اطرافیان را جلب و خود را عزیزتر نمایند. با آن که قرآن با فرستادن سوره‌ی کوثر و گرامی‌داشتنِ حضرت فاطمه (س) به رسول الله (ص)، بر این تفکر جاهلی خط بطلان کشید، و به فرزند دختر عظمت و اعتبار بخشیده و آن را مایه‌ی رحمت خوانده، باز نیز در میان مسلمانان ازجمله ایرانیان، آن تفکرِ خام، همچنان ماند.

 

 


پرسش ۹ : ادب چیست؟ از کجا برمی‌خیزد؟ آثار بود و نبودش کدام است؟

 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:


تعریف شخصی من از ادب: عبارتست از نیروی فعال محدودکننده و نگهدارنده  چارچوب هنجارهای متناسب هر جامعه بنحویکه بعد هیولانی درونی افراد را از سرکشی  مهار میکند و خواسته های خلاف عرف  آن جامعه را میپوشاند. بسان لباسی ست که بدن وجودی بنام شخصیت را در برمیگیرد طوریکه در هر دو حالت  خیلی ضخیم یا نازک ، کارایی اش معکوس میشود.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

 

به نام خدا. من پاسخ جناب دکتر عارف‌زاده را درین باب، تأیید می‌کنم. اگر معنی پرهیخت برای لفظ ادب را از مرحوم دهخدا بپذیریم، آنگاه ادب، هم معنی فرهیختن دارد و هم پرهیزکردن. بنابرین ادب که ریشه در آموزه‌های وحیانی و خُلقیات رفتاری و فطری و تعلیمی آدمیان دارد، از اخلاق، نمو و رشد می‌گیرد و انسان را در بقای دنیوی و ره‌توشه‌ی اُخروی می‌پرورانَد. به قول دیگر ادب، ظرفی برای عمل است. و به تعبیر علمای علم اخلاق، همه‌ی حد و خُلق و دین‌ورزی بشر در هیأت ادب رخ می‌دهد. پس، بودنِ آن به رشد و برآمدن و خودساختن فرد و در نتیجه جامعه‌سازی می‌انجامد و نبودِ آن به نُقصان و دورافتادن و خودباختن، و در نتیجه غلبه‌ی بدی بر خوبی. به قول عطار در «بیان الارشاد»: اساس راه دین را بر ادب دان/ مقرّب از ادب گشتند مردان

 

تبادل پرسش و پاسخ:

 از ( ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۹۹ ) تا (  ۷ / ۲ / ۱۴۰۰ )

موافقین ۰ مخالفین ۰

در غم درگذشت بانو ربابه آهنگر

الَّذینَ اذا أَصابَتهُم مُصیبةٌ قالوا انَّا لله و انَا الَیهِ راجِعون

پست ۷۹۲۲ : به قلم دامنه: ( چهارشنبه، ۵ خرداد ۱۴۰۰ ) یاد می‌کنم اول نام خدای متعال را و سپس سلام و احترام را. هنگامی که آمدم تا پیام‌هایی را به رویم باز کرده و بخوانم، با متن مویه‌کنان تسلیت تکان‌دهنده روبرو شدم، آه نهادم را در نوردید و بر روحم جراحت سختی زد و تازه وقتی متن را تمام کرده و به آخرش رسیدم، چشمم را لحظاتی بر تصویر زنده‌یاد بانو ربابه، آن زن پاک و باایمان دوختم، غم و اندوه عجیبی مرا در بر گرفت و با نهایت جاخوردگی و افسوس که گویی زلزله‌ای بر پیکرم وارد آمده، آیه‌ی استرجاع  نثارش کرده و حمد و سوره‌ی جانانه‌ای بدرقه‌ی پیکر پاکش روانه داشتم و اندوه‌ام را با خود به اینجا آوردم.

 

انسان وقتی با آن زنِ روشن‌ضمیر و به‌شدت بامرام و معرفت و عمیقاً مهربان و آداب‌دان مواجه می‌شد و سلام و علیکی می‌کرد، به‌یکباره آکنده از انرژی معنوی می‌شد؛ زیرا کردار و گفتار و رفتار آن بزرگوار آدم را سرشار از شادی و ادب و حرمت‌گذاری می‌کرد. حقیقتاً یک زن پیشرفته و آگاه و پاک‌سرشت و پاکدامن و باپروا و پارسا و اخلاق‌پیشه و معتقد و باورمند بود. با آن‌که تقریباً تمام عمرش را در تهران زیست، اما در هویت برجسته‌ی دینی و مذهبی و اخلاقی‌اش پابرجا ماند و زبانزد در نجابت و ایمان و اخلاق شد.

 

روانشاد بانو حاجیه ربابه آهنگر دارابی

 

من بی‌نهایت با پیام تسلیت غم‌انگیزانه‌ی سید علی‌اصغر متأثر و اندوهگین شده و بر فراق دردناکِ و مظلومانه‌ی آن زن مدبّر، آن مادر نمونه، آن انسانِ اُنیس و خَلیق و آن خواهر دوست‌داشتنی‌ام، قطراتی اشک ریختم تا خودم را آرام و جانم را مقداری تسلّا دهم. بر من همین بس که وقتی روزی در تهران به اتفاق حسن برادر عزیزش به خانه‌اش میهمان شده بودم، چقدر مهمان‌نوازی و محبت می‌کرد و مانند خواهرانم در قلبم جای داشتند. اخلاق والای او، آدم را شرمسار می‌ساخت. روحش شاد و غریق رحمت باد و وجودِ مطهر اُخروی‌اش محشور با معصومین (ع) باد.

 

من به اعضای فراوانی از منتسبان نسبی و سببی ایشان تسلیت می‌گویم؛ به حسن و مهدی؛ برادرش. به مهندس آقا سهیل و جواد و علی؛ فرزندان ارجمند و گرانقدرش. برادرزادگان و خواهرزادگانش و نیز به همه‌ی عزیرانش که برای نام بردن از نامِ تک‌تک آنان مجال نیست، به‌ویژه به همسرش جناب قربان غلامی اعلایی و به خواهران گرانقدرش خاصه زن‌عمو طاهره یادگار محترم و عظیم‌الشأن روانشاد یوسف و نیز به تمامی فامیلان.

 

 

متن پیام فرزندش مهندس سهیل غلامی

 

با سلام و عرض ادب
از متن زیبا و آرامش دهنده شما بزرگواران صمیمانه تشکر می کنم. شما سید بزرگوار به همراه آقا ابراهیم و آقا جعفر و دایی یوسف و آقا رسول به مانند برادر برای مادر عزیزم بودید و بر گردن من و برادرهایم حق بزرگتری داشته و به مانند دایی ها برای ما ارزشمند و قابل احترام بوده اید و هستید و خواهید ماند. این ارتباط و احترام عاطفی همگی ریشه در حسن رفتار و سلوک شما بزرگواران دارد. از اینکه منت بر سر ما گذاشته و سوگواره ای برای مادر مظلوم و مومنه و خدا ترس من سرودید تشکر می کنم.


مرگ حق است و نصیب هر انسانی چه پیر و چه جوان خواهد شد اما آنچه دل مرا می سوزاند این است که مادرم در طول زندگی زجر و ناراحتی فراوان کشید و در میان سالی در حالیکه تازه قصد لذت بردن از دسنرنج هایش را داشت این بیماری لعنتی در مدتی کوتاه تک تک سلول های وجود مهربانش را  از بین برد. اما در این مدت هرچند عذاب کشید و ما از عذاب ایشان رنج بردیم اما ارتباط عاطفی قوی تری بین ما برقرار گردید که هیچ وقت در طول ۴۵ سال عمری که از خدا گرفتم به عنوان پسر ایشان به آن دست پیدا نکرده بودم. به جرات می توان گفت باتمام وجود دریافتم که سعدی چه خوش گفته است که:


در رفتن جان از بدن گویند هر نو عی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود


مادرم عاشق دعا و نماز و سوگواری برای سیدالشهدا بود و از شما بزرگواران و سایر اعضای فرهیخته و مومن گروه عاجزانه تقاضا دارم برای آرامش روح فرشته گونه و مهربان و خدا ترسش دعا نمایند. ان شا الله باشد که در شادی شما بزرگواران جبران نماییم. ایام عزت مستدام.

 

پاسخ دامنه

 

سلام. گواه است خدا که متنِ ارزنده و از دل‌برآمده‌ی شما، بر دل نشست. آنچه درباره‌ی مادر باایمان خود نوشته‌ای، جدا از آن‌که توصیفی سوزناک بود و قلب‌های ما را در غم رحلتش به مویه و داغ، آکنَد، نشان روشنی بر معرفت شما به مقام رفیع مادر است که احترام ژرف‌تر ما را به آن بانوی عزیز برانگیخته است. من حقیقتاً گویی خواهرم را دست دادم؛ خواهری که فراموش‌شدنی نیست. و بدین خاطر من در مصیبت‌تان، خودم را شریک می‌دانم. درود بر روان پاکش و سلام بر قبر و خاکش که انسان باایمانی را در خود جای داده است و مادرتان به‌یقین با توشه‌ای پربار در آن آرمیده است. آرام بمانید و تا می‌توانید برای او خیرات کنید و در وقت‌های زیبای خود بین خود و خدا، برای آن مادر محبوب، نماز اقامه کنید و دست بر آسمان، بلند. درود بر چنین ادب و آداب.

موافقین ۰ مخالفین