دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب فروردین ۱۴۰۱ دامنه

کمی درباره‌ی سقراط خراسان

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بزرگ‌مردی که «سقراط خراسان» نامیده می‌شد سال ۱۲۸۶ خورشیدی در روستای مزینانِ داورزنِ سبزوار چشم به جهان گشود؛ یعنی زنده‌یاد استاد محمدتقی شریعتی. علاقه به علم را از پدربزرگش آخوند ملاقربانعلی به ارث برد که شاگرد ملاهادی سبزواری بود. هجرتش از مزینان به مشهد مقدس سرنوشت‌ساز بود و سازنده. زیرا در تراز نخست حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد جای گرفت و در معنویت و دانش سرآمد شد. گویند زیارت روزانه‌ی حرم امام رضا (ع) داشت و پای درس بزرگان روزگارش نشست؛ ملاهاشم قزوینی، ادیب نیشابوری و ... . برای معیشت، «ناچار به تدریس در مدارس آن روزگار مشهد» شد؛ پس؛ سال ۱۳۰۹  در مدارسی مانند شرافت، ابن‌یمین و فردوسی این شهر دست به تدریس ادبیات فارسی و عربی زد. سال ۱۳۱۴ واقعه‌ی خونین مسجد گوهرشاد را -که حاکی از اوج اختناق و سرکوب و دین‌ستیزی بود- به چشم خود دید. و از آن پس جلسات خود را در قالبِ قرائت قرآن شکل داد و همین جلسات قرآن استاد محمدتقی شریعتی از پاییز سال ۱۳۲۰ موجب رونق قرآن‌آموزی شد. ازین‌رو بود که متدینانی از مشهد، کانونی با اسم «کانون نشر حقایق اسلامی» را تأسیس کردند و این پایگاهی شد برای فعالیت و درس تفسیر قرآن ایشان به صورت هفتگی که  ماهرانه و دور از دیدِ رژیم در منازل مختلف مشهد برپا می‌شد. با آن‌که دفتر اصلی کانون در کوچه‌ی مخابرات، واقع در محله‌ی چهارباغ نزدیک حرم بود؛ اما استاد، جلسات را در منازل و مکان‌های مختلف شهر برگزار می‌کرد و هم او بود که برای نخستین‌بار، معارف اسلامی را در قالب «زبان نو و به‌روز در اختیار جوانان» گذاشت. جذابیتی که جوانان دانش‌آموز و سپس دانشجویان دانشگاه مشهد را به این کانون سرازیر کرد و همینان در جریان رویدادهایی مانند نهضت ملی‌شدن صنعت نفت و نهضت اسلامی وارد صحنه شدند. جالب این‌که استاد شریعتی درس تفسیر قرآن را به درس تفسیر نهج‌البلاغه که کتابی غربت در جامعه‌ی مسلمین بود، پیوند زد. و حقا که او در زمره‌ی پیشتازان احیای نهج‌البلاغه قرار گرفت و کانونش دژ عقیدتی در برابر تفکرات الحادی و انکاری. سالیان بعد، او با دعوت استاد شهید مرتضی مطهری در حسینیه‌ی ارشاد تهران دست به سخنرانی بیدارگرانه می‌زد و دست انسان را در دست اسلام می‌گذاشت و سقراط‌وار، بیدارگر بود. سرانجام با عمری پربرکت و با محبوبیت در ۳۱ فروردین سال ۱۳۶۶ چشم از جهان فرو بست و به دیدار فرزندش دکتر علی شریعتی شتافت و در حرم رضوی، صحن آزادی غرفه‌ی ۱۷۱ به خاک سپرده شد که این قطعه که درش به روی مردم مسدود شده، هر بار مکانی برای زیارت بنده و آدم‌های اهل هست. هر چند از کناره‌ی درش.

دامنه | دارابی ۰ نظر ۱

افطاری فقط با نون بربری

...

 

پنج‌شنبه: ۲۵ فروردین ۱۴۰۱ ساعت سه و سی و نُه دقیقه‌ی عصر، من و قم و نون بربری (چیدم توی صندوق عقب > > در عکس) که چند روز پیش قبل را ماه مبارک رمضان، به درِ بسته خورده و حسابی هم بور (=ناکام) شده! و با قُوتِ لایَموت، سر کرده بودم! حقا که افطار با این نون خوش‌پخت و لیقوان و آقوز و چای بهارچینِ لاهیجان، واقعاً مزّه دارد و سدّ جوع می‌کند.

دامنه | دارابی ۱ نظر ۱

کاکایی و آنسو فاتی

 
 
بالا: کاکایی‌های سرسیاه
پایین: (Ansu Fati) آنسو فاتی
 
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم من می‌خواستم امروز فقط از کاکایی‌های سفید و سرسیاه بگویم که در تالاب ۱۳۸ هکتاری استیل بندر آستارا می‌زیَند و با آسودگی از سخت‌پوستان، نرم‌تنان، حشرات، ماهیان، گاه هم از لاشه‌ی حیوانات، و نیز میوه‌ها و مواد گیاهی می‌خورند و پَر می‌زنند و بر شاخسارها می‌نشینند و می‌خوانند و می‌خوابند. اما دیدم «فاتی»ی بارسلونا یعنی "آنسو فاتی" چه‌زیبا گفته که «از یک خانواده‌ی مسلمان» است و خود نیز «پایبند به اسلام». این شماره‌ی ۱۰ آبی اناری پوش تیم بارسلونا جمله‌ی معنوی‌یی فرموده که دل مینویی مرا ربوده؛ این جمله: «به خاطر مصدومیت‌هایم زیاد نماز خواندم و از خداوند درخواست کمک کردم. همواره به خانواده‌ام فکر می‌کنم و در آخر به خودم می‌پردازم.» فاتی، از خانواده‌ی فقیری بود از کشور آفریقایی گینه بیسائو. زندگی‌ی سختی داشتند. راهی اسپانیا شدند و در سویا ساکن گردیدند. اینک چه سربلندانه می‌گوید: «رؤیایم بازگشت به گینه و کمک‌کردن به فرزندان کشورم است.» در روز میلاد امام مجتبی ع درین سو درود بی‌عدد بر کاکایی‌های سفید و سرسیاه ایران و در آن سو به «آنسو فاتی» سیاهِ مسلمانِ آفریقا. مسلمان نمازخوان که از طریق نماز، دست به درخواست می‌زند از حضرت ربّ. من ازین جمله‌ی وی برداشت عرفانی می‌کنم. بگذرم.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

شیخ اسماعیل افشار‌زاده

...

...

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام شیخ اسماعیل افشار‌زاده روحانی مبلغی که رمضان امسال -فروردین ۱۴۰۱- به همراه خانواده در روستای قتلیش از توابع بخش گرمخان شهرستان بجنورد حاضر شد. وقتی روحانی -که طبیب روح مردم باید باشد- این‌گونه به قلب جامعه می‌رود لاجرَم در قلب هم می‌مانَد. بارها گفته‌ام طبق آیه‌ی نفر قرآن، طلبه پس ار کسب علم و دانش دینی در حوزه‌ی علمیه، به فرمان خدای باری‌تعالی  باید به دل جامعه برود و روشنگری کند. ماندن این‌همه روحانی در قم و مشهد، حقیقتاً وافی به مقصود نیست. باید پس از مدتی درس‌خواندن و تهذیب نفس به جامعه‌ی ناس برگشت و با اُنس ملت، دین را معرفی و تبلیغ کرد. سلام بر هر روحانی‌یی که میان مردم می‌رود و با مردم می‌مانَد و به مردم هم می‌مانَد. خدا عمر دهاد به جناب شیخ اسماعیل افشار‌زاده و ان‌شاءالله باقی بماند بر همین منهج.

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

در چشمه شرع کج روَم چون خرچنگ!

 

عکس از دامنه

 

کتاب «نامه‌ها بر نامه‌ها»

اثر مرحوم آیت‌الله حسن حسن‌زاده آملی

در ص ۵۷ کتاب «نامه‌ها بر نامه‌ها» آمده:

 

در چشمه‌ی شرع کج روَم چون خرچنگ!

در بیشه‌ی دین چو روبَه‌ام پُرنیرنگ!

بر منبر علم همچو در کوه پلنگ!

در دلقِ کبود همچو در نیل نهنگ!

شرف‌الدین علی یزدی تفتی

عارف عصر تیموری

 

دامنه | دارابی ۰ نظر ۱

آقای دعایی دست نبوس!

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی چندی پیش -نمی‌دانم روز بود یا شب- تلاش کرد دستِ آقای حجت‌الاسلام سیدابراهیم رئیسی را ببوسد. کجا هم نمی‌دانم. به گفته‌ی آقای مهرداد خدیر عصر ایران، توی ضیافت افطاری. خُب، ستوده این بوده جناب رئیسی نگذاشته جناب دعایی دستش را ببوسه. این سید لابد صلاح آن سید ندیده که دست‌بوسیِ قدرت راه بیندازه. اساساً رفتار بوسیدن و لیسیدن دستِ قدرت، از بُن، کار خطایی است. عاطفی و علقه‌ی طرفینی هم اگر بوده باشد، توی خلوت خودتان باید باشد، نه در معرض دیدِ ملت. آقای دعایی کرمانی که رسانه‌ی بیت‌المال روزنامه‌ی اطلاعات از اول انقلاب تا اکنون هنوز هم مطلق در دست اوست! بهتر است حرف ملت را نمایندگی کند، نه این‌که بخواهد بکوشد دستِ آقای رئیسی نوغانی مشهدی را ببوسد به هر سور و ساز و نیّت. که گویا به قول خدیر، «نافرجام» مانده است. آری؛ آقای دعایی! حرفِ ملت بهتر از دستِ قدرت است. بوسه بر فهم ملت و حرف ملت بزنید که هم وفا به انقلاب کرده و هم خود را بر بقای آن فدا. کمی؛ فقط کمی علوی باشیم جناب دعایی. بگذرم.

دامنه | دارابی ۳ نظر ۱

روستای داراب‌کلا در بهار ۱۴۰۱

 

 تکیه‌پیش داراب‌کلا. بهار ۱۴۰۱، عکاس: جناب یک دوست

 

 

عکس‌ها در اینجا

 

 

سردرگاه امامزاده جعفر روستای داراب‌کلا

 

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

ایثار با حضرت خدیجه هجی شد

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. وفات و وفا : ۲۵ ساله بود و حضرت خدیجه س هم ۲۸ ساله که با هم پیوند زناشویی بستند. سه سال مانده که رسول رحمت ص به یثرب هجرت کند، آن بزرگ‌بانو چشم از جهان فرو بست و قلب پیامبر تا آخر عمر از فراقش غمخوار گشت. مسلمین هم حس مادرانه‌ی حضرت خدیجه‌ به حضرت فاطمه‌ی زهرا س را در وجود خود لمس می‌کنند و هم عظمت و شخصیتش در کنار پیامبر را درک. خدیجه دارایی معنویی و مادی اسلام در عصر ظهور بود و ایثار با او هجی و تلفظ شد که هر چه داشت پای مجد مکتب اسلام و توفیقات نبی مکرم اسلام فدا کرد. وفا بود به شب وفاتش که وفادارترین بانو برای نبوت بود. دوستداران و باورمندان به اهل‌بیت ع صلوات به روحش را از یاد نبرند: صلوات و تسلیت.

دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

عبِد و عدنان و عطا در «نجلا»

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم در عبِد و عطا و عدنان وقتی دقیق فکر شود، دو چیز دست از سر فرد برنمی‌دارد؛ اتحاد و عناد. عبِد و عطا با هزاران مسئله، باز نیز رفیقِ متحد هم‌اند، عبِد و عدنان فقط با یک مسئله، اما متضادِ هم. البته این عدنان است که عنادش را به دسیسه آلوده کرده و حتی روح عبِد از مرکز دسیسه‌چینی خبر ندارد. «نِجلا» از میان عبِد و عدنان برداشته شود هیچ مسئله نمی‌ماند که عدنان این‌همه طرح بریزد که عبِد به نجلا نرسد که به او دل باخت. چیزی که در عبِد و عطا دائم وِرد زبان شده قسم ساده و باورمندِ «به سِدعباس قسم»  است که گویا سوگند رایج آبادانی‌هاست. و در عدنان لقلقه‌ی زبانِ «هاوُوالله» است که فقط ورد است نه باور. بگذرم! فقط بگویم عبِد (حسام منظور) درین پانسمان سر توی و درمانگاه آبادان (همین عکس بالا برگرفته از سایت دامنه) به نَجلا (ابتدا سارا رسول‌زاده فصل اول + سپس محیا دهقان در فصل دوم) دل باخت. یعنی تا سر زخمی نشود! دل مجروح نمی‌گردد! که اولی زخم، فقط پانسمان بخواهد و دومی جراحت، اما اُنس و سامان. والسلام.

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

قلبٍ سلیمٍ

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. قلب سلیم با ۲۲ برگردان فارسی ازین واژه‌ی قرآنی. بنده برای این کار، سه‌واندی ساعت وقت گذاشتم. باری، امید است حضرت باری خشنود شده باشد؛ ان‌شاءالله، شاید. با سلام و التماس دعا. قلبٍ سلیمٍ؛ صفحه‌ی ۴۴۹، آیه‌ی ۸۴ صافات . شنبه: ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ دامنه


عبدالمحمد آیتى: دلى رَسته از تردید

حسین انصاریان: دلى پاک

محمدحسین ابراهیمی: دلى پیراسته

برگرفته از تفسیر جامع: قلبى بى‌آلایش

تفسیر عاملى ابراهیم عاملى: صاف‌دل

محسن قرائتی: دلى سالم از هر عیب

محمد خواجوی: قلبى راست

صادقی تهرانی: دلی بس سالم

علی رواقی: دلى رسته از حبّ دنیا

محمود یاسرى: دلى خالص از غیر خدا

کرم‌خدا امینیان: دل طاهر یقین‌پَرورد

مصطفی خرمدل: قلب زدوده از شرک

سید محمدرضا صفوى: دلى پاک از کدورت گناه

عبدالمجید صادق نوبرى: قلبى پاک از اوصاف خبیثه

بهاءالدین خرمشاهی: دل پیراسته از شک و شرک‌

برگرفته از بیان‌السعادة: دل پیراسته از شکّ و شرک

برگرفته از تفسیر طبرى علماء ماوراءالنهر: دلى با سلامت

سید علی‌نقی فیض‌الاسلام اصفهانی: دل سالم و بى‌گزند

احمد بن محمد رشید‌الدین میبدی: دلى رسته از گمان و اَنبازان

تفسیر صفی محمدحسن صفی‌علی‌شاه اصفهانی: دلی درست

تفسیر خسروی علی‌رضا خسروانى: دل خالص و برى از غل و غش

ترجمه‌ی دهلوی احمد بن عبدالرحیم شاه ولی‌الله: دل مُبرّا از عیب

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

درباره‌ی سید محمدعلی پنجعلی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای سید محمدعلی پنجعلی که در پرسپولیس توپ می‌زد و مدافع ستَبر تیم ملی بود و من همواره از متانت و ادب ذاتی وی به شگفت می‌آمدم و در خاطره‌ی من انسانی خوشنام و خلیق و ارزشی مانده است، دیشب توی چهل‌تیکه در گفت‌وگوی آقای محمدرضا علی‌مردانی با وی، چقدر آرام و متین و گزیده‌گو بود و از ریا و روده‌درازی به‌دور. نمی‌دانم باشگاه و آن مردِ شهیر شهرش «علی‌آقا» بَرو تأثیر، صدور کرده یا خودآگاهی داشته و برنامه‌ی خودسازی معرفتی. هرچه‌هست، خیلی بر دل نشست؛ نشسته بود، باز نیز نشست. کجایش جالب‌تر بود؟ دو جا. این‌جوری می‌نویسم فشرده: وقتی تیم، چین بود او برای خرید به بازار رفت. برای برگشت به اردوی تیم، پولِ کرایه نماند. سرِ خیابان چشم‌به‌راه منتظر ماند. دید از دور گاریِ چوبی می‌آید. نزدیک که شد، دید آقای مهدی فنونی‌زاده و آقای احمدرضا عابدزاده و بقیه پشت گاری‌اند و پیرمرد چینی آنان را به سمت محل اردو می‌برَد به کسبِ کرایه. ایستاد. به طنز و اما به وجهِ جِدّ گفت: شرم نمی‌کنید این پیرمرد شما را حمل می‌کند؟! پیرمرد را فرستاد پشت گاری و فنونی‌زاده را -که به تعبیر محلی ما هَش‌قد بود و رشید و تنومند- کشاند پایین و طنابِ کِشنده‌ی گاری را انداخت گردنش و خودش هم رفت پشت گاری نشست و حالا فنونی‌زاده و دِ بِدو. چقدر اخلاقی. چقدر درس.
 
 
گفتم دو جا جالب‌تر بود و حالا دومی: پایانِ کار حرکت قشنگ این بود که برای حُسنِ انجام کار، یک درخت به اسم آقاسیدِ پنجعلی باید کاشته شود. آن هم چه درختی؛ درختِ اُرس با تنه‌ای مستحکم و بدنه‌ای پایدار که بیش از ۳ هزار سال عمر می‌کند و شوربختانه توسط انسان، این گونه‌ی نادر گیاهی ایرانی به وضع انقراض دچار شده است. چرا باید کاری کند انسان که هر کجا پا نگذاشته، آنجا سالم‌تر مانده. از بس تخریبگر بار آمده. مرحبا به آقاسید محمدعلی پنجعلی. درودِ بی‌عدد داری. منِ غیرفوتبالی هم، وقتی تو، توی زمین بازی ملی بودی، لذت می‌بردم جناب پنجعلی، که نه خط مدافع می‌دانم چیست، و نه خط حمله، و نه حتی ارنج و هافبک! و بازی‌گردان. بی‌علت نبود موقع اعزام به جبهه، بسیجی می‌شدی و به جبهه هم می‌شتافتی سیّدِ خیر و خوبی، آقای پنجعلی که از ثروت‌های انسانی این مرز و بومی، در جبهه هم با بعثی به دفاع برخاسته بودی، ای پنجعلی، ای ایرانی. بگذرم!
جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۴. دامنه
دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

نحوه‌ی بازدید بدنی حرم رضوی

 

 

عبداللطیف مرادی اُزبک‌تبار با اسم‌های استعاری:

عبداللطیف السلفی، حسن مرادی، ابوالعاقب الموحّد

 

 

حجت‌الاسلام دارایی. حجت‌الاسلام پاکدامن. حجت‌الاسلام اصلانی

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. انتقاد بر نحوه‌ی بازدید بدنی حرم رضوی. خواستم بگویم چون زائر رضوی‌ام، -سالی دست‌کم سه بار- خُب، دردم آمده چیزی نگویم. سیاستی تقریباً نادرست پس از مرحوم حجت‌الاسلام شیخ عباس طبسی شکل گرفته، کسانی را از هر جا گسیل داشتند حرم؛ که چه؟ که بازدید کنند، خادم‌یار شوند و یاری کویِ یار. قبول، قبول؛ ولی برخی‌شون حتی من تردید دارم آموزش بازدید بدنی گذرانده باشند؛ من که خودم هر وقت مشرّف شدم، بد بازدید می‌شدم، ناشیانه یا بی‌علاقه و یا صرفاً رفع تکلیف. بعضاً حتی شکلِ کارِ بازدید هم بلد نیستند. آخه امنیت یک جای ازدحامی، اول‌ازهمه بر عهده‌ی همین درگاه‌های چند بستِ حرم است که لزوماً می‌بایست نیمه‌خبره در اعلای حوصله، چهره‌شناس، تیپ‌خوان و روان‌دان باشند. جانِ همه‌ی آنهایی که با خیال آسوده دور ضریح مطهر و صحن و رواق، حال‌شان را نزد امام ع روایت می‌کنند، پیش‌ازهرچیز، گردن همین عوامل ایست‌وبازدید حرم است. حتی نیم‌نگاه به تیپِ این ضارب «عبداللطیف مرادی اُزبک‌تبار (با اسم‌های استعاری دیگری چون عبداللطیف السلفی، حسن مرادی و ابوالعاقب الموحّد) در عکس بالا، می‌توانست فردِ بازدیدکننده‌ی دمِ درِ حرم را به ولوله و دغدغه و دقت می‌بُرد. نبُرد. انگار خوابش! برد که جان‌بانِ مردم است و به جان‌سِتان از سرِ ندانم‌کاری! اجازه‌ی ورود داد آن‌هم با آن نوع جاسازی چاقو بر بندِ کمربند و یا آن جای دگر. آقا! آدمِ بی‌خیالِ خوش‌طینت جاش توی اتاق بازدید نیست، کمی حراستِ جانِ زائرین را مرامنامه‌ی حرم کنید. می‌دانم حجت‌الاسلام شیخ احمد مروی، مردی بامروّت است و بری از آوازه. اما کارکنان را مرور کند، پُرکردن حرم با این‌همه آدم از جای‌جای ایران برای این‌کار حراستی و امنیتی، ناامنی‌ست، نه ایمانی که ایمان صدها البته، ایمنی نیاز دارد. ندارد؟! بگذرم! متن انتقادی دلسوزانه و سازنده‌ی بنده امید است به گوش عزیزان مسئول در حرم رضوی ع برسد. البته خداقوت هم دارند. اما ضعف را باید هرچه زودتر تدبیر کنند. جزئیات حمله به سه طلبه اینجا.
پنج‌شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۳. دامنه
دامنه | دارابی ۰ نظر ۲

رمان «مرگ در جنگل»

 
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. رمان «مرگ در جنگل» اثر «شِروود اندرسُن» با ۲۵ داستان دیگر این شب‌وروزها خوراکم شده، هنوز از ورق ۱۰۰ نگذشتم، ۳۸۵ صفحه است، وزنش هم سبک، با ترازوی خونه کشیدمش، کمی کمتر از ۳۰۰ گرم شد. یعنی خیلی‌سبک. جالب این‌که توی ص ۱۰ و ۱۶ شکار اَبیا در رودخانه‌ی «ایزتا»ی روسیه آمده که چنین پرنده‌ی کمیاب و حتی نایاب با اسم اَوییا، در زادگاه ما داراب‌کلا زمانی وفور بود و پرسروصدا. این رمان که جذب ادبیاتش شدم تُفنگ تک‌لولی نیست که لگدزنی کند، ساحل این کتاب به‌سان سنگ‌هایی‌ست که کنار رودخانه‌ای سرشار از آب و آبشار، نقطه‌چین شده باشد. عین رفیقِ موافق، می‌مانَد. البته مراقب نباشی در صفحاتی هم، این رمان اُریب می‌زند! یک جمله از کتاب را به سبک و سیاق خودم می‌نویسم که خیلی حرف بود: ارباب عادت نداشت به سگ غذا دهد، سگِ خوب باید خودش شکمش را پر کند. اما با این سفت و سختی، سگش هیچ اشتیاقی به ترکِ ارباب از خود نشان نداد... . بگذرم. شاید در آینده به متن، نکاتی دیگر افزودم.
دامنه | دارابی ۲ نظر ۰

کند‌وکاوی بر لِیُظهِرَهُ

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کند‌وکاوی بر «لِیُظهِرَهُ». در آیه‌ی ۲۸ فتح «هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسولهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ...» عمده‌بحث بر سرِ «لِیُظهِرَهُ» هست، که من با صرف حدود ۵ ساعت وقت، چند نمونه را از تفاسیر و ترجمه‌ها و نظرها در آثار، که به صورت مقایسه‌ای مطالعه کرده‌ام، می‌نویسم؛ کوتاه و گذرا، و خودم درین‌باره نظری بلد نیستم، زیرا درین دانش، خودم را در حد مطالعه‌گر می‌دانم و اهل جست‌وجو.
 
مترجمان -اغلب- لیُظهرهُ را به‌این‌صورت برگردان کرده‌اند که عاقبت، دین حق «بر همه‌ی ادیان فایق» می‌آید و سرانجام آن روشن است. ازجمله آقای بهاءالدین خرمشاهی که این جور برگردان کرد: «...تا آن را بر همه‌ی ادیان پیروز گرداند.» قرآن‌شناس معاصر مرحوم آیت‌الله محمدکاظم معزّی دزفولی (۱۳۴۸ - ۱۲۹۸ ش) آیه را چنین برگردان کرد: «او است آن که فرستاد پیمبَر خود را به رهبری و کیش حقّ تا چیره گرداندش بر کیش‌ها همگی و بس است خدا گواهی‌». مرحوم مجتبوی این‌چنین: «تا آن را بر همه‌ی دین‌ها چیره گرداند.» مرحوم مصطفی خرمدل اما این‌گونه: «تا آن را بر همه‌ی آئین‌ها پیروز گرداند.» مرحوم مشکینی ولی این‌طور: از نظر منطق و برهان، و یا پیروان واقعی آن را در حکومت بر جهانیان پیروز کند.» نظر مرحوم علامه هم این است: «این دین حق را بر همه‌ی ادیان و نظام‌های شرقی و غربی عالم غالب و قاهر سازد.»
 
 
  
 
 
اثر مرحوم آیت‌الله شیخ محمدثقفی تهرانی (پدرهمسر امام خمینی)
 
آقای قرائتی هم دیدگاهش این است: «وعده‌ی پیروزى اسلام بر همه‌ی ادیان، بارها در قرآن تکرار شده است. این پیروزى، هم مى‌تواند از جهت علمى، منطقى و غلبه در استدلال باشد، که همشیه چنین بوده، و هم اشاره به آینده‌ی تاریخ باشد که اسلام جهان را فراخواهد گرفت و وارثان زمین، بندگان صالح خواهند بود، چنانکه قدرت اسلام در نیم قرن اول هجرى، بخش بزرگى از زمین را فراگرفت... آینده‌ی تاریخ از نظر ما بسیار روشن و قطعى است و با ظهور حضرت مهدى علیه‌السلام آخرین امام معصوم از اهل بیت پیامبر، دنیا پر از عدل و داد خواهد شد.» تفسیر «روان جاوید» مرحوم آیت‌الله شیخ محمدثقفی تهرانی (پدرهمسر امام خمینی) نیز کتابی منبع، برای اهل فن است. بگذرم. اگر ادامه بخشم، زیاد می‌شود و خواننده ممکن است کوفته شود! اما من این مسئله‌ی چالشی در میان مفسران را برای درک مطلب، پیش کشیدم.
اول ماه مبارک رمضان > ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه
دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

آیه‌ی ۲۱ سوره‌ی بقره

 

سوره‌ی بقره

 

با آمدن ماه رمضان، جان را به آیه‌های قرآن آذین ببندیم

 

یا ایها الناسُ اعبُدوا رَبَّکم الَّذی خَلَقَکُم و الّذین مِن قَبلِکُم لَعلَّکم تتّقُون

 

اى مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیانتان را آفریده، بپرستید، تا در امان مانید

 

درین آیه‌ی ۲۱ بقره، از نظر شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع‌البیان، خداوند همه‌ی مردم را مخاطب قرار مى‌دهد، خواه توحیدگرا و دین‌باور یا شرک‌گرا؛ و مى‌فرماید: «هان اى مردم! اى انسان‌ها!»؛ زیرا هر آیه‌اى که با «یا ایّهاالنّاس» شروع شود، متوجّه‌ تمامى بشریت است و جز کودکان و کسانى که از نعمت خرَد محروم‌اند، همه را در بر مى‌گیرد، و هر آیه‌اى که با «یا ایّهاالّذین آمنوا» آغاز شود، روى سخنش در درجه‌ی نخست، مردم باایمان است.

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

روز جمهوری‌اسلامی عیده

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. پیامبر ص اسلام را از آسمان (از سوی خداوند) دریافت کرد؛ شفاهی و وَحیانی آنگاه به‌خاطر سختی بر خود از سوی حاکم وقت مکه (ابوسفیان و اعیان و اشرافش) دست به هجرت به یثرب زد و آنجا بود وقتی دید دل و روح مردم با اوست و به رهنُمایی و راهبَری‌اش ایمان دارند، اسلام را از ورقه‌ی ذهن، به صحنه‌ی حیات مردم آورد، تا مسلمان را، نه تماشاگر و حکومت‌شونده‌ی اشراف و سلاطین ببیند، بلکه فعال و عمل‌گرا بار بیاورَد. و از مردم، نه پیرو و مقلد که پیگیر و مجاهد (به وقت مقاومت) بسازد. حکومت نبوی ع چیزی بیرون از دین نبود؛ عین دین بود. امام خمینی نیز به تبعیت از نبوت و امامت، چنین کرد. او نیز، مبارزه را -که از نصیحت و تذکر و خیرخواهی برای شاه و جداکردن او از عده‌ای اسلام‌ستیز در دربار آغاز کرده بود و مجموعه اخطارهایش سودی بر شاه نبخشید- به سمت واژگونی بُت سیاسی بُرد. چونان پیامبر ص، که بُت‌پرستی را نشانه گرفت. ازین‌رو امام، به دستور شاه پس از یک بار دستگیری و بازداشت در قیطریه، سرانجام در سال بعدی یعنی آبان ۱۳۴۳ که نهضت را از مبارزه با استبداد داخلی به ستیزه با استکبار آمریکایی پیوند زد، از ایران بیرون انداخته شد و مثل مقتدایش پیامبر ص، از تبعید در بورسیای ترکیه به نجف هجرت کرد. و وقتی هم پس از ۱۴ سال به میهن بازگشت، اندکی بعد تغییر رژیم «سلطنت پهلوی» به «جمهوری اسلامی» را به همه‌پرسی گذاشت. تاریخ گواه است که ملت، کمی کمتر از ۱۰۰% برگه‌ی سبزِ «آری» را به صندوق ریخت و  برگه‌ی سرخ «نه»ی داخل صندوق‌ها را اگر داخل ترازو می‌گذاشتند وزنش نیم‌من! هم نمی‌شد.

 

 

به نظر من هنوز هم رأی آری به استمرار «جمهوری اسلامی»، کثیراً در کثیر است و وزن آرای جمیع مخالفین همچنان همان نیم‌من باشد. معتقدم نگاه می‌تواند دست‌کم سه گونه باشد: معتقدِ معتقد. معتقدِ منتقد. منتقدِ مخالف. این سه نوع نگاه -که من در دومی هستم- همچنان می‌توانند کنار هم در سایه‌ی «جمهوری اسلامی» زیست کنند؛ مسالمت‌آمیز، سازنده، وحدت‌واره و دست‌دردست‌هم. براندازان هم اگر توانستند -که تاریخ بدکرداری آنها نشان داد، نمی‌توانند- باز نیز مردم هستند که باید بپذیرند یا پس بزنند. من همچنان برین باورم مردم با همان سه نوع نگاه، به براندازان «نه»ی قطعی و قاطع و بُرنده می‌گویند. برمی‌گردم به صدرِ متنم: آیا روز «جمهوری اسلامی» عید است؟! بله که عید و جشن است و روز خدا؛ زیرا ملت متدین ایران، کاری شبیه کار نبی مکرم ص کرد؛ مبارزه با بُت، برانگیختگی فکری، مدینه‌ساختن از یثرب که اوس و خزرِخ خون هم را می‌خوردند و جمهوری‌اسلامی‌ساختن از سلطنت، که شاه هم چون اوس و خزرج، خونِ علما، روشنفکران (شامل دینی، فرهنگی و مارکسیستی)، دانشجویان، طلبه‌ها، کارگران و سایرین را می‌ریخت. یک گریز: اینک اما در مشهد مقدس، چرا چند سالی‌ست چُنان است؟ چون آنجا به سیاست «عدم تمرکز» علاقه دارد. ازقضا این نوع «محلی‌سازی» قدرت و سیاست، از ایده‌های مدرنیته است و شعار جناح چپ؛ مشهور به «جبهه‌ی اصلاحات». حالا چرا با شعار خود درمی‌افتند، لابد نفع خود را نه ترکِ این ایده‌ی مدرن، بلکه شاید گرم‌نگه‌داشتنِ فضای نقد می‌دانند. بگذرم. نظری ندارم. عید رأی مردم مؤسس برای تأسیس «جمهوری اسلامی ایران» بر هوشیاران، گوارا. > ۱۲ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه

دامنه | دارابی ۰ نظر ۱

گابریل بوریکِ شیلی

گابریل بوریکِ شیلی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. درآمد مطلب: خرسندم شیلی با «گابریل بوریک» اصالتاً کروات و رهبر دانشجویان چپ‌گرا -که برای او همین بس که رژیم جعلی «اسرائیل» را «رژیمی آدمکش» خوانده است- کشورش را برای احیاء گرایش به سوسیالیسم و چپ‌گرایی در برابر نئولیبرالی آمریکای لاتین، به پیش خواهد برد. به تعبیر بهتر خانم «فاطمه قابل رحمت» از نویسندگان حوزه‌ی «پولیتیکال»، تحولات شیلی، اینک «محصول اصلاحات، همگام با قدرت‌گرفتن جامعه مدنی و جنبش‌های اجتماعی خشونت‌پرهیز» است و این شیوه می‌تواند برای سایر ملت‌ها نمونه‌ی مناسبی محسوب شود. جایی از جهان که به تعبیر خانم دکتر «الهه نوری غلامی‌زاده» در گفتگو با «شورای راهبردی روابط خارجی» «بستر نبرد چپ و راست» تبدیل شده است. به نظر من دوره‌ی فعلی این منطقه که حیاط و حتی حیاتِ! خلوت آمریکا پنداشته می‌شود، مانند آن دوره‌ی گذشته‌ی «موج صورتی» نیست که تقریباً همه‌ی کشورهای آن قاره به چپ‌گرایی مارکسیتسی رسیده بودند؛ بلکه تقابلی از چپ و راست است که این بار شیلی به سمت چپ گرایش پیدا کرده است و شاید چند سال دیگر با دموکراسی‌یی که مردم از طریق تغییر قانون اساسی شیلی موافقت کردند، فصل راست‌گرایی هم آغاز شود مثل هر انتخابات که ممکن است راست یا چپ رأی آورَد. مهم، اینک است که شیلی به دست «گابریل بوریک» افتاده است. در همه‌پرسی تاریخی شیلی در ۲۵ اکتبر (۴ آبان ۱۳۹۹) بیش از ۷۸٪ شیلیایی‌ها، در پی اعتراضاتی گسترده برای مقابله با نابرابری‌های اقتصادی، رأی به بازنویسی قانون اساسی شیلی داده بودند. و سایر تحولات مثبت شیلی، که مجال طرح نیست.

 

نقشه‌ی کشور شیلی. آمریکای جنوبی

 
برآمد مطلب: کافی‌ست ۵۰ سال به گذشته بازگشت؛ سال ۱۹۷۰ است که سناتور سالوادور آلنده پزشک محبوب مارکسیست و عضو حزب سوسیالیست شیلی، اکثریت آرا را در نتخابات به دست آورده بود و دولت آلنده «در ارتقای منافع کارگران، اجرای کامل اصلاحات کشاورزی، بازسازی اقتصاد ملی به بخش‌های سوسیالیستی، ترکیبی و خصوصی» کوشید و در سیاست خارجی‌اش نیز «رویکرد ملی‌گرایانه» گرفت. سخنرانی مشهور دکتر آلنده همانی بود که خواستار «ملی‌شدن مالکیت بیگانه یعنی آمریکا در معادن اصلی مس در شیلی» شد. شبیه قضیه‌ی نفت در عصر مرحوم آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و مرحوم دکتر محمد مصدق. اما ژنرال آگوستو پینوشه در سال ۱۹۷۳ علیه‌ی آلنده کودتای نظامی کرد و شیلی را نه فقط در اختیار آمریکا گذاشت که دربست تحت سلطه‌ی نظریه‌های «میلتون فریدمن» و شاگردانش درآورده بود که به آنان «پسران شیکاگو» می‌گفتند. آنان بودند که برای شیلی نسخه‌های عجیب و غریب اقتصادی می‌پیچیدند. به‌آن‌حد وفور! که شیلی مشهور شده بود به آزمایشگاه تستِ تئوری‌های اقتصادی فریدمن. بگذرم. امید است آقای بوریک (عکس بالا) بتواند شیلی را به رشد و توسعه و عدالت و آزادی حقیقی برساند و در برابر غارت آمریکایی، فائق آید؛ اگر یاغی‌یی چون آمریکای در حالِ افول و نیز سازمان تروریستی ناتوی او، بگذارد! چون ناتو، در اصل جاسوس‌ترین عنصر برای سازمان سیا در تمام جهان است؛ فقط هوشیارانِ عاقل می‌دانند. > ۱۱ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه
دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

واژه‌ها مملُوّ از معانی‌اند

به قلم دامنه: به نام خدا. هنگامی‌که سال‌های گذشته، غرق خواندنِ سرگذشت ملاصدرا بودم این نکات را در یک ورقه‌ای از لابه‌لای مردی در تبعید ابدی نوشتم که اینک در کویریات سه نکته می‌نویسم و به اشتراک می‌گذارم:

۱. راه تا ابد بر سؤال باز است، زیرا آدمی با سؤال آمده است... به قول ملاصدا «خداوند متعال مقدّر نفرموده که برای هر کلمه در جهانِ موجود، تنها یک معنا به مُخَیّله‌ی آدمی خطور کند... زیرا آدمی را از پرواز به سوی لامُتناهی می‌ستاند» (ر.ک: ص ۱۱۷) ساده‌ترین واژه‌ها نیز، مملُوّ از معانی گوناگون حتی متضادّند. آنچه را نمی‌دانی در نهایت آرامش بگو: «نمی‌دانم». به قول آیت‌الله جعفر سبحانی: علامه طباطبایی «نمی دانم»هایش خیلی زیاد بود. ۲. به گفته‌ی حکیم ملاصدا -که در ۱۷ سالگی به استادش شیخ بهائی گفت- «مُرید اگر به مُراد شبیه شود، خود، هرگز، به مقام مُرادی نمی‌رسد». چون هیچ کسی نباید قصد انهدام خویشتن خویش را بنماید. البته ملاصدرای دانا، می‌دانست که مرز میان شهامت و وقاحت بسیار باریک است! ۳. و آخر این‌که با لبخند، سُلطه‌ی پوزخند از اعتبار می‌افتد.

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

اِبن‌الوقت یعنی چه؟

به قلم دامنه. به نام خدا. در مثل معروف آمده: «صوفی اِبن‌الوقت است»؛ زیرا صوفی (=سالک) گذشته و آینده را فدای حال می‌کند و به همان لحظه‌ای که در آن بسر می‌برَد، غنیمت قائل است. ویلیام چیتیک در صفحه‌ی ۸۵ کتابش با عنوان «در باره‌ی تصوُّف» بر این نظر است چون صوفی هر «آنی» بی‌مانند است، و هر لحظه‌ «خود» نیز بی‌نظیر است، به آنان اِبن‌الوقت می‌گویند. البته همین اِبن‌الوقت‌بودن در سیاست معنای دیگری دارد که معمولاً برای افراد فرصت‌طلب به کار می‌رود؛ یعنی کسانی‌که روز‌به‌روز، و حتی دَم‌به‌دَم رنگ عوض می‌کنند! تا به نان و نوا برسند. یا مثلاً به خیال خود دل کسانی را به نفع خود فتح می‌کنند. صوفی را «اهلُ‌الاَنفاس» نیز گفته‌اند. چون صوفیان هر لحظه از «خود» را نفَسی نامیده‌اند. مولوی در مثنوی دفتر اول بیت ۱۳۳ می‌گوید:

 

صوفی اِبن‌الوقت باشد ای رفیق

نیست فرداگفتن از شرطِ طریق

 

نکته: در برداشت عارفانه، فکرِ بی‌نیازی از مددِ نبوی و این خیال و پندار که می‌دانم «چه کسی هستم»! عیبِ ویرانگر محسوب می‌شود. در آیه‌ی ۸ مُزّمِّل تأکید رفته است که از همه بُریده شو و یکسره روی دل به او کن؛ به پروردگار متعال (=بلندمرتبه) و مهمتر این‌که در قرآن ۱۵ بار دستور آمده که خدا را یاد کنید.

 

متن آیه هشت مزمل: وَاذکُرِ اسمَ ربکَ وتَبتَّلْ إِلیهِ تَبتیلًا: ترجمه‌ی انصاریان: نام پروردگارت را [به زبان حال و قال] یاد کن [و از غیر او قطع امید نما] و فقط دل بر او بند.

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

حکمت بالغه از نظر علامه

حِکمَةٌ بالِغةٌ فما تُغنِ النُّذُر

این خبرها پندی رساست، ولی هشدارها

به این ستمکاران لجوج سودی نمی‌بخشد.

سوره‌ی قمر، آیه‌ی ۵

 

 تفسیر علامه طباطبایی

 حـکمت به معناى کلمه‌ی حقى است که از آن بهره‌بردارى شود، و کلمه‌ی بالغه از مـاده‌ی بلوغ است که به معناى رسیدن هر رونده‌اى‌ست به آخرین حد مسافت، ولى به طور کـنـایـه در تـمـامیت و کمال هر چیزى هم استعمال مى‌شود، پس حکمت بالغه آن حکمتى است که کامل باشد، و از ناحیه‌ی خودش نقصى و از جهت اثرش کمبودى نداشته باشد...

 

کلمه‌ی نذر جمع نذیر و نذیر یا به معناى مُنذر و بیم‌رسان است، و یا به معناى اِنذار و بیم‌رساندن است، و هر دو معنا صحیح است، هر چند معناى اول به فهم نزدیک‌تر است. و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه: ایـن قـرآن و یا آنچه به سوى آن دعوت مى‌کند، حکمتى‌ست بالغ، ولى آن را تکذیب کرده دنبال هواهاى نفسانى خود را گرفتند، و در نتیجه منذرین و یا انذارها سودى به حالشان نبخشید. المیزان

دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

بهارِ کهک قم

 

 

دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

زبان علمی و زبان ادبی

به قلم دامنه: به نام خدا. می‌خواهم تفاوت زبان علمی و زبان ادبی را بگویم. امید است مفید و سودمند افتد. این پست بحث من در سال نود و هفت:

 

زبان علمی: نثری‌ست یکسره پیام‌رسان. هدف آن رساندن معنا و پیغام به خواننده است. مقصودی جز انتقال معنا ندارد. و هرگز مخاطب را متوقّف در واژگان و تعبیرات و آرایه‌های ادبی نمی‌کند. مثال می‌زنم: ماهیت انقلاب، همیشه پس از پیروزی روشن می‌شود.

 

 

زبان ادبی: این نثر یا نظم ادبی تنها ابزارِ پیام نیست و هدف از آن فقط و فقط رسانیدن پیغام به خواننده نمی‌باشد. به‌همین‌خاطر مخاطب خود را در خود نگه می‌دارد و توجه‌اش را به واژگان و ترکیبات جلب می‌کند. زبان ادبی سرشار از آرایه‌ها، زیورها، ابهام‌ها، ایهام‌ها، صُوَر خیال، کنایات و اشارات و ... است. مثال می‌زنم: اگر من مثلا" از شما بپرسم چه آرزو دارید؟ شما احیانا" جواب دهید: ریختنِ همه‌ی احساس‌ها، در بِرکه‌ی روح، با یک سَمفونی ... در واقع شما از زبان ادبی مایه گرفته‌ای و مخاطب را با زیبایی به پیام و واژگان -هر دو- دعوت کرده‌ای.

 

در یک عبارت کوتاه بگویم، زبان ادبی، رقصِ کلمات است و زبان علمی راه‌رفتن با کلمات. و هر دو در زبان فارسی بی‌اندازه کاربرد، لذّت و جایگاه دارد. سعی کنیم در پیام‌رسانی‌ها از زبان علمی استفاده کنیم و در موضوعات خاص، از زبان ادبی. و ارزش هر دو سبک را در جای خود نگهبان باشیم تا زبان فارسی همچنان شیرین بماند. با دو، سه جمله به زبان ادبی از بیان استاد محمدرضا حکیمی در "صفحه‌ی ۱۱ فریاد روزها" این پست را به پایان می‌برم:


می‌خواهم صبح باشم، چشمِ بازَِ هستی
می‌خواهم عشق باشم، فروغِ نگاه‌ها
می‌خواهم شعر باشم، اشکِ سخن‌ها
می‌خواهم غزل باشم، سخنِ اشک‌ها

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

برای مرحوم حسن‌نجّار

 
 
مرحوم حسن‌نجّار (درگذشته‌ی ۴ فروردین ۱۴۰۱) عکاس: عکاسی لاله‌ی داراب‌کلا
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در دوره‌ی نوجوانی‌ام، سه تابستان و چندین تعطیلات در طول سال را، پیش حسن‌نجّار، نجاری آموختم. از همان اوان، از بیکاری و عاطلی‌باطلی، ذاتأ بدم می‌آمد، زین‌رو، پیش او خودم را مشغول می‌کردم. هم هنر با چوب بود که بوی چوب را هنوزم دوست دارم. و هم کَم‌کَمکی، درآمد. به‌خصوص شاگردونه! که از سوی مردمی که به کارگاه، کار می‌آوردند، به من می‌رسید. دست‌کم از نگاه من، پنج چیز در حسن‌نجّار، برجستگی داشت که من شاهدش بودم:
 
یکی خواندنِ نماز در همان هنگام اذان‌گفتن، که کارگاه را همان‌دم وا می‌گذاشت، وضویی جانانه سرِ حوض می‌ساخت و استوار و ستَبر به نماز می‌ایستاد. دومی به‌شدت ضد شراب و شرابخوارها بود و از چنین افرادی بسیار بد داشت. سومی در گرمای داغ و هلاک‌کننده‌ی تابستان او و شهید ابراهیم عباسیان -که مدتی پیش حسن‌نجّار باهم کار می‌کردیم- می‌دیدم که روزه می‌گرفتند. من می‌خوردم؛ چون به من در آن سن روزه نمی‌رسید؛ لبِ مرز بودم ولی خوردن بیشتر مرا جذب می‌کرد! تا نخوردن و نیاشامیدن. چهارمی علاقه‌ی فراوان و احترام عجیبش به امام خمینی که من حقیقتاً می‌دیدم یک حرمت شگفت‌انگیزی برای امام قائل بودند و سخنانش را همیشه پای رادیو گوش فرا می‌دادند. پنجمی دوستی عمیق با اهل بیت -علیهم السلام- که درین کار دلبرانه، اهل ریاکاری نبود؛ از عمق جانش عترت را دوست می‌داشت و حرمت می‌نهاد.
 
برای درگذشت این همسایه‌ی محل متأثر شدم. همسرش فامیل ماست (خاله‌زاده‌ی مرحوم پدرم، فرزند مرحوم حجت‌الاسلام شیخ روح‌الله حبیبی) خودش هم، باجناق برادرم جناب شیخ باقر. تسلیت به تمام بازماندگان و منتسبانِ نسبی و سببی دو خاندان بابویه و حبیبی. روحش هم با نماز و روزه و غیورمردی و معصومین ع محشور و گرامی. یادش هنوز در ذهنم مانده که همین دو ماه پیش به عیادتش در منزلش رفتیم و دیدیم آن مرد تنومند و عضلانی چه آسان آب شده، اما هیبتش را در رخسارش باقی گذارده بود.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

کمیت و کیفیت تقوا

فاتّقوا اللهَ ما استطعْتُم واسمَعوا واطیعوا

وانْفِقوا خیرًا لِانفُسِکم ومَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِفَ اولئِک هُم المفلِحون

 

آیه‌ی‌۱۶ تغابن

 

بنابراین به اندازه‌ی استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و [دعوت حق را] بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است؛ و کسانی که خو را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند. ترجمه‌ی انصاریان.

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

یـعـنـى بـه مـقـدار استطاعتى که دارید از خدا پروا کنید -چون سیاق جمله سیاق دعوت و تـشـویـق بـه اطـاعت خدا و انفاق و مجاهده در راه او است- معناى آیه چنین مى‌شود که ...بـه مـقدار استطاعت‌تان از خدا بترسید و از ذرّه‌اى از آن مقدار را از تقوا و ترس خدا کوتاه نـیـایید. در نتیجه آیه‌ی شریفه همان مطلبى را مى‌رساند که آیه‌ی شریفه اتقوا اللّه حق تقاته در مقام افاده آن است نه این‌که بخواهد بفرماید هر چه توانستید رعایت تقوى را بـکـنـیـد و هـر مـقـدار که نتوانستید تقوى را رها کنید، چون خداى تعالى به حکم آیه‌ی و لا تـحـملنا ما لا طاقه لنابه به بیش از مقدار طاقت از از ما نخواسته.

 

نـکـتـه‌ی اول این‌که: میان آیه فاتقوا اللّه ما استطعتم و آیه اتقوا الله حق تقاته هیچ منافاتى نیست، و اختلافى که بین آن دو هست چیزى نظیر اختلاف به مقدار و کیفیت است، در جـمـله اولى دسـتـور مـى دهـد تـقـواى شما همه‌ی مواردى را که در سعه و قدرت شما است فرا بـگـیـرد، و در دومـى دستور مى‌دهد تقواى شما در همه‌ی موارد متّصف به حقیقت باشد، تقواى صورى و ظاهرى نباشد، اولى راجع به کمیت و مقدار تقوا است، دومى مربوط به کیفیت آن است.


نکته‌ی دوم اینکه: سخن بعضى از مفسّرین که گفته‌اند: جمله‌ی فاتقوا اللّه ما استطعتم ناسخِ جمله‌ی اتقوا اللّه حق تقاته است، سخن درستى نیست، و فسادش روشن گردید. و اگـر فـرمـود: لانـفـسکم و نفرمود: لکم، براى این بود که مؤمنین را بیشتر خـوشـدل سـازد، و بـفـهـمـانـد اگـر انـفـاق کـنـیـد خـیـرش مـال شـمـا اسـت، و بـه جـز خـود شـمـا کـسـى از آن بـهـره‌مند نمى‌شود، چون انفاق دست و دل شما را باز مى‌کند، و در هنگام رفع نیازهاى جامعه‌ی خود، دست و دلتان نمى‌لرزد. المیزان.

دامنه | دارابی ۲ نظر ۰

تفسیر فصوص‌الحِکَم

تفسیر فصوص‌الحِکَم

به قلم دامنه : به نام خدا. من از مرحوم داریوش شایگان خوانده‌بودم ڪه ایشان بر این نظر بود از ۲۰۰ تفسیری ڪه بر ڪتاب «فصوص‌الحِڪم» ابن‌عربی نوشته شده‌است «حدود ۱۵۰ تفسیر را مفسّران ایرانی‌الاصل نوشته‌اند». ازین‌رو، ایشان روی همین اصل گفته‌است: «اندیشه‌ی ابن‌عربی در ایران متوطّن شد»

 

اشاره: البته محمد عباد‌الجابری در ڪتابش با عنوان «نقد عقل عربی» زوالِ اندیشه‌ی عقلی در اسلام را به گردن ایرانیان انداخته است و مدعی‌ست این ایرانیان بودند ڪه «عرفان را به اسلام تزریق» ڪردند.

 

نڪته: به قول مرحوم داریوش شایگان آنان خود با ابن‌رُشد چه ڪردند؟ ڪه نسبت به ایران چنین فرافڪنی دارند. به نظر من، مقبولیت نداشتن او در جهان اسلام نشان می‌دهد اساساً نمی‌گذاشتند چنین تفڪری در میان مسلمانان امڪان شڪوفایی و رشد پیدا ڪند. اما مغرب‌زمین با افڪار ابن‌رُشد به خود تڪانی داد. از ڪارهای برجسته‌ی ابن‌رُشد یڪی این بود ڪه میان نظریه‌های غزالی و بوعلی و فارابی پُل سازگاری زده‌بود.

 

تبصره: من فصوص‌الحِڪَم را با برگردان آقای محمدعلی موحد و آقای صمد موحد خواندم. ڪه شرحی زیبا، ساده و روان بر آن دارند که آقای ضیاء موحد در آن مقدمه و خاتمه‌ی خواندنی نوشت. اهل فن به‌خوبی می‌دانند فصوص‌الحِڪَم، جمع فصّ است و ڪتاب هم، فصّ به فصّ است. فصّ (=نگین، مَفصَل) همانند فصل به فصل در ڪتاب‌هاست با این فرق، ڪه ابن‌عربی در هر فصّ فرازهایی رازآلود از انبیای الهی را بر روی خوانندگان می‌گشاید و پرده‌ها را یڪی‌یڪی ڪنار می‌زند و با تحلیل‌های عرفانی، مشتاقان را تغذیه می‌سازد: مانند: فصّ حڪمت یونسّیه، فصّ حڪمت الیاسیّه، فصّ حڪمت سلیمانیه و همین‌طور یحیویه، داوودیه، ایّوبیه، شُعیبیه، اسحاقیه... و نیز فصّ حڪمت محمدیّه ڪه اوج فصوص است.

 

گزاره‌ی سیاسی: ایران سهم بزرگ و درخشانی در جهان اسلام و مدیریت سیاسی داشت. ڪوشش غرب سیاسی برای نابودی فرهنگ، تفڪر و تمدن ایران شاید یڪ علتش همین باشد ڪه نمی‌خواهند برای تمدن مادّی و اومانیستی محض غرب، رقیبی معنوی و تمدن‌ساز به نام ایران و ایرانیان داشته باشند. بگذرم. آنان به نظر من، هرگز به این هدف شُوم نمی‌رسند؛ چراڪه ایران و ایرانی اهل سازگاری، صلح حقیقی، رشد بشری‌ و درعین‌حال، در وقت لزوم و ضرور، دارای برترین و عاقلانه‌ترین و روحانی‌ترین روح غیوری و سلحشوری‌ست. اصل انتظار حضرت منجی مهدی موعود (عج) خود نمادی درخشنده برای این راه است و مصلِح جهان نیز آموزگار و مقتدا و رهبر و پیشوای آن.

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰
سه اسفند

مدرسه فکرت ۷۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و ششم

 
نخستین نوشته‌ام در شروع قرن ۱۵
 
به نام خدا. سلام. در همان آغاز قرن ۱۵، در سه منبع دستِ دل بردم، قرآن مجید، مثنوی مولوی، المیزان علامه. در اولی بخشی از آیه‌ی ۲۱ نور «...وَ لکِنَّ اللهَ یُزَکِّی مَن یَشاءُ...» نوید شد؛ یعنی «...ولى خدا هر که را بخواهد پاک مى‌سازد.» و جالب این شد که دومی یعنی مثنوی، این را مژده داد از دفتر نخست:
 
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد وَجه‌الله بود
و...
هر که را باشد ز سینه فتحِ باب
بیند او بر چرخ دل صد آفتاب
 
و در تفسیر المیزان، علامه جالب‌تر نکته گشود که تزکیه را به مشیتِ خدا وابسته می‌کند و این برای کسی‌ست که هم استعداد آن را داشته، و هم به «زبانِ استعداد» آن را از خدا درخواست کند، چون دنباله‌ی آیه، «وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» آمده است. و همین سمیع‌بودن خدا درین آیه، نشان می‌دهد انسان، شایسته است که برای پاکی و پاک‌شدن، باید «درخواست» داشته باشد از خداوند.
 
و من شادباش دارم به هر کس که نوشوندگی را در ظاهر و باطن خود اثر می‌دهد و نوروز را برای خویشتنِ خویش، پیامی ژرف و رسا برای نوزایی، نوگرایی، نوپایی، نونوایی و نوسازی می‌بیند. > ۱ / ۱ / ۱۴۰۱ ← دامنه
 
سلام جناب آقای عیسی آهنگر. آشنا کردید ما را به دیدگاه خودتان. ازین‌باره، متشکر می‌باشم. برداشت من از نگرش شما به تاریخ سیاسی ایران این است که جناب‌عالی، خط سلطنت دو پهلوی «پدر و پسر» را خطی متوازن و اراده‌ای آگاهانه و حتی شاید هم با مشروعیت سیاسی قطعی و خدشه‌ناپذیر برای بیرون‌بردن ایران از عقب‌ماندگی می‌دانید و گویی می‌خواهی بگویی اگر بر سرِ این دو سلطانِ سلطنت، چیزهایی چون اشغال ایران، نهضت ملی و انقلاب اسلامی و ... قرار نمی‌گرفت، این دو شاه خط پیشرفت را ادامه می‌دادند و دستِ مردم ایران را  با کفایت تمام یا قابل قبول، در کفِ دستان رشد و توسعه و مدرنیته می‌سپردند و امروزه ایران را آبادتر از هر دولتی به رخ جهان می‌تاباندند و کناردستِ بلاد اروپا و دول توسعه ‌یافته می‌نشاندند. حتی حدس می‌زنم تز سلطنت از نگاه شما شکل قجری و صفوی هم نباید داشته باشد، چون پیش‌فرض شما این است «سلسله‌ی پهلوی» مدرن می‌اندیشید و اگر فرصت دوامِ حکومت می‌یافت، بوته‌ی مدرنیزاسیون را به درخت مدرنیته، ازهمه‌کس‌بهتر، به هم قلمه می‌زد، زیرا شایسته‌تر از هر کس به این دو هدف باور داشت. اگر برداشت من از طرز نگاه شما نادرست است و نتوانستم تفکر شما را بخوانم، چنانچه مایل بودید مطلع‌ام کنید.
 
حرف من با شما این است، دیدگاه شما هم، به‌هرحال یک فکری‌ست که در لایه‌های از جامعه‌ی گذشته و اینکِ ایران، طرفدارانی -البته اندک- دارد و چه کسی می‌تواند کِرکِره‌ی فهم و فکر کسی را گِل بگیرد، و من آزادی فکر شما را برهم نمی‌زنم، اما تماماً متفاوت می‌اندیشم. البته هر گاه در کسی حوصله و گنجایش مباحثه سراغ داشته باشم، در تبادل نظر، درنگ و دریغ و بیمی نمی‌کنم، اما گویا شما کمتر حوصله‌ی مباحثه با شخص بنده را دارید و یا من گمان می‌کنم چنین هستید، همین مرا وامی‌دارد متن‌های شما را فقط بخوانم و مزاحم وقت‌تان نگردم.
 
 
آزار و آخرت در تفکر فردوسی
 
به نام خدا. سلام. حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه -که به نظر من مرامنامه‌ی مانا وبرگرفته از روح اسلام و مذهب شیعه و ریشه‌های ایران برای هر ایرانی جهتِ اخلاقی، انسانی، دینی، جهانی و حماسی‌زیستن است- علاوه بر بارها سخن از زندگی و شکوفایی و خرّم‌زیستن و خردمندزیستن زده است، به اِنذار دو مفهوم انسان‌سازِ آخرت و آزار، کم نگذاشته است و به تعارف و تکلُّف نیفتاده است. مثلاً به‌زیبایی و حکمت می‌فرماید: «چنان دان که گیتی تُرا دشمن است / زمین بَستر و گور پیراهن است <> اگر چرخِ گردان کِشد زینِ تو / سرانجام خِشت است بالینِ تو» منبع
 
و برای پرهیزاندن بشر از آزار، رُک و مستقیم سراغ اولین ذی‌حقان در همسایگی‌ها می‌رود که دیواربه‌دیوار اویند. و من فکر می‌کنم در لِسان فردوسی همسایه فقط خانه‌به‌خانه نیست، ممکن است آدم‌به‌آدم، بلادبه‌بلاد، شهربه‌شهر، دِه‌به‌ده و حتی کشوربه‌کشور و بالاتر عقایدبه‌عقاید و مذهب‌به‌مذهب هم باشد. واقعاً قشنگ و خوش‌روح گفت:
 
«مَجویید آزار همسایگان / هم آن بزرگان و پُرمایگان» و نیز پس از نهی از آزار بزرگان و پرمایه‌های دانش و ارزش و مفاخر، به پاک‌شدنِ فرد فرد بشر پرداخت و نیکی را بر بالای زین آن بار کرد و سروده است: «به پاکان گرایید و نیکی کنید / دل و پُشتِ خواهندگان مَشکنید» منبع
 
روشن است چنین متن‌هایی که می‌نویسم مقصدِ نخستش، نَهیبِ محکم بر خودم است تا تازیانه‌ی بدی را از پرونده‌ام بکاهم و سپس اگر خوانندگانِ خواهان داشت، رویش بیندیشند و اندیشناک شوند. بگذرم. >  ۱ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه بیشتر بخوانید ↓
  • دامنه | دارابی

بهمن

مدرسه فکرت ۷۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و پنجم

 

۱۰ اسفند ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

شایسته‌کاری ۱۳
در آپارتمانی در مشهد چند سال متوالی هر بار یکی دو روز و شبی میهمان می‌شدم. آنان شیوه‌ی شایسته‌ای در  شستنِ سبزی (چه خوردنی، چه خورشتی، چه آشی) به کار می‌بستند؛ هنگام شست‌وشو آب در تشتی جمع می‌شد و در وقتش پای گل‌های راه‌پله، کنار پنجره، کنج خانه و داخل باغچه می‌ریختند. هم آب بی‌جهت به فاضلاب نمی‌رفت و هم به گل‌وگیاه‌وزیا می‌رسید. البته امروزه خریدِ سبزی پاک‌کرده و شسته و آماده هم، کم‌کم رونق گرفته است.
 
تلاش / تضاد
یادِ خدا می‌کنم سپس سلام. به قلم دامنه: چون در تضادِ با آمیزه‌ی عظیمِ «ایران و اسلام‌»اند، اتحادِ این دو را، شرم دارند و بی‌آنکه آزرم کنند از کنارِ اصلی‌‌ترین موضع و موضوع فردوسی -مانند آن کسی که یواشکی بر اثر ترسِ از باغبان، از پشتِ پرچینِ باغ دولّاشده می‌گریزد- در می‌روند. به کجا؟ به وَهمکده و دروغگاه. اینان، گویی نمی‌بینند حکیم در آغاز شاهنامه، که کتابِ دین و میهن و مُهیمن هر سه هست، درگاه خدا را از آینه‌ی اهلبیت -علیهم السلام- می‌بیند: «منم بنده‌ی اهلِ بیتِ نبی / ستاینده‌ی خاک و پای وصی». تازه، حکیم فردوسی فقط به همین بسنده نکرده، بلکه پس از سُرودنِ چند بیت نابِ دیگر در حقِ حضرت نبی ص و حضرت وصی یعنی علی ع، ادامه داده اگر کسی مرا (=فردوسی را) به خاطر این عقیده و علاقه، ملامت می‌کند، باکی نیست: «گرت زین بد آید گناهِ من است / چنین است و این دین و راهِ من است». می‌فرماید اگر ازین آئین و مرامِ اهلِ بیتیِ فردوسی بدت می‌آید بدان که این شماتت وارد نیست زیرا منِ فردوسی گناهم این است راهم راه محمد و علی آن دو مُتحدِ نفسانی‌ست. و چنان در بیت بعدی این موضع و موضوع عقیدتی‌اش را که در واقع عقاید وقتِ ملت ایران بود، راسخانه بیان و تکرار می‌کند، تو گویی او می‌خواهد به‌شدت درست بودنِ باور و بار و بََرِ مذهبی‌اش را آشکار کند: «بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاکِ پیِ حیدرم». جنابِ فردوسی‌ی شریفِ اَلیف، ما هم در رکابِ تو هستیم، ای زنده‌سازِ زبان فاخر فارسی و احیاگرِ اسلام ناب نبوی و علوی، ای فردوسی. پس بدان ای فخرِ فخرِ فارسی‌زبانان و مسلمانان و جهانیان، اینان که در تلاش برای تضاد دین با میهن‌اند هرگز نخواهند رهِ تو را به دروغ بپیمایند که در صدر شاهنامه‌ی جاودانه‌ات نوشتی: «به نام خداوندِ جان و خرَد / کز این برتر اندیشه بر نگذرَد» و این اولین بیتت را به دومین بیت نغزت پیوستی که گُسستی درش نباشد: «خداوندِ نام و خداوندِ جای / خداوندِ روزی‌دِه رهنمای». چچچچ ۱۹
 
سلام جناب آقای شعبانی. از «خمسه مخزن الاسرار» حکیم نظامی گنجوی گفتید در وصف حضرت نبی ص. این بیت «سِکّه تو زَن، تا اُمرا کم زنَند / خطبه تو کن، تا خُطبا دم زنند» تلؤلؤی بیشتری دارد که برداشتم این است که امیر حقیقی و همیشگی فقط پیامبر خاتم ص است که کسی نباید سکه به نام خود بزند و ادای به جانشینی و خلیفگیِ او را در بیاورَد، جز حضرت وصی علی ع و اوصیای معصوم او ع و صالحان مردم‌مدار که امامِ مؤمنان و رهنُمای آزادگان و پیشوای صادق ملت هستند. سخن و خبطه، خطبه و سخن توست ای رسول رحمت و اسوه‌ی مکارم اخلاق، تا دیگر خطیبان، حرف تو را تفسیر و تکرار کنند که حق است و پویایی، تا بشر در راه تو بماند و در تله‌ی رخوت و رکود نیفتد. با تشکر.
 
نکته‌ی عمومی سیاسی:
گاه دیده می‌شود حتی بدیهی‌ترین اصل قدرت -که اتوریته است- انکار می‌شود. فقط در آنارشسیم، اتوریته (=نفوذ مشروع، اقتدار قانونی) نفی می‌شود. اتوریته حتی در انسان عادی هم امری رایج است. که البته اخلاق و دین آن را بالانس و توزین می‌کند. بهتر است اگر کسی در دانشی، تخصص ندارد، دست‌کم واژگان تخصصی علوم را زیر نگیرد. سخنم جنبه‌ی اطلاع‌رسانی داشت و اشاره به هیچ کس نیست.
 
جناب آقای ... تشکر. ۱. در پاسخ به کامنت جناب صدرالدین، قدرت و قوی‌بودن را کامل گفتم: این عبارتم که اگر قوی می‌خواهیم باشیم با بچسبیم به ترکیبی از: «ذکاوت و قوی‌شدن و آزادی و رفاه عمومی و رسیدگی معیشت مردم». چرا؟ چون جهان امروز دست‌پخت غرب است که بشریت را با انبار بزرگ و دهشتناک سلاح سازمان تروریستی ناتو در حال تهدید نگه می‌دارد. پس سخن شما در فاز قدرت دست‌کم درین فصل عصر که در دست غرب است، ایدئالیستی بیش نیست. ۲. بر فرض سخن شما را مفروض و حتمی بگیریم، آن‌وقت خودتان از خودتان نمی‌پرسید پس پوتین چرا تا مانش نرفت؟ اگر اروپا سلاح انبار نمی‌کرد پوتین تا مانش مانع نمی‌دید و آن سوی فرانسه هم می‌رفت. ۳. در تاریخ زیاد می‌خوانیم فلان کشور در فلان سال استقلال یافت؟ به نظر شما این کشوره‌ها مگر مستعمرات و متصرفات کدام کشورها بودند که با انقلاب و ایستادگی به استقلال رسیدند. بی‌درنگ من می‌گویم کشورهای غرب، مثل انگلیس، فرانسه، پرتغال، آلمان، و ... . پس اینها خود را تطهیرشده ندانند. ۴. در بحران ۸۸ پیامک در ایران کنترل می‌شد و غرب و خیلی‌ها آن را محکوم کردند. در یورش شورشیان ترامپ به کنگره هم غرب دست به بستن زد، اما آنجا نه فقط محکوم نکردند بلکه به‌به‌چه‌چه زدند! ۵. بسیارخوب! انبارکردن سلاح زشت است. پس ما الآن باید پیش و بیش از همه کدام ارتش جهان را محکوم کنیم؟ لابد برخی از شهروندان ایران فی‌الفور می‌گویند : سپاه ایران و ارتش ایران! که در میز مذاکرات هم پی همین خلع سلاح سپاه و ارتش مکتبی‌شده‌ی ما هستند. ۶. ببندم متنم را: دست پوتین خونین است، دست غرب خونین‌تر. اینان خود برای خود خون آفریدند. که در اولین شب رویداد هم گفتم تلفات انسانی حتی خون سرباز بد است. خدا کند غرب از اذیت انسان دست بردارد. تا اقتصاد بر همه مزه کند.
 
 
سلام جناب... در اینجا یک سؤالی را از «...» پرسیده بودید. اگر از من می‌پرسیدید جوابم این بود: فکر کنم من به حد لازم نظر و توضیحات درین باب داده باشم از اولین‌شب رویداد تا چند دفعه بعد، و احتمالاً شما مجال خواندن آن را نیافته‌اید. پس من هم بگذرم. حالا که تا اینجا آمدم لااقل یک جمله فقط جهت اطلاع عمومی بگویم: پیش‌تر گفته بودم که «ولودیمیر زلنسکی» رئیس‌جمهوری فعلی اوکراین، یهودی است که در توضیح به جناب قربانی عرض کردم عیبی هم نیست، اما اینجا خواستم چیزی دیگه‌ای هم گفته باشم، که برملاشده «تابعیت اسرائیل» را هم دارد. لابد متوجه‌ی بارِ معنایی این «تابعیت» هستند اعضای صحن. یعنی هم شهروند اوکراین است، هم شهروند اسرائیل. متعاقب آن چند چیز دیگر هم. بگذرم. بنا بر سه‌بند انگشت نوشتن است. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی
۹ دی

مدرسه فکرت ۷۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و چهارم

مزرعه‌ی فکرت ۱۱
سه خبر ، سه نظر
۲۰ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام
 
خبر یکم: ۲۱ اسفند ۱۳۷۳ : با درخواست خانواده و موافقت آیت‌الله خامنه‌ای، دکتر از لندن احضار شده است... دکترِ بی‌هوشی از لندن آمده... جمعه ۲۶ اسفند۱۳۷۳ رادیوی ماشین در ساعت حدود چهارونیم خبر فوت احمدآقا را داد.» از خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی.
 
نظر: شگفت‌زده نشدم، چون هر دو سوی جناحین راست و چپ دیدیم کم‌وبیش، کسانی را، که خود را به پزشکان در انگلیس یا به محروسه و ممالک ِدیگه عرضه کردند تا بهبود بیابند. اما خُب منتقدم و گلایه‌مند که چرا چنین امکانی برای همه فراهم نیست. البته گرچه بینش سوسیالیستی در بعد عدالت اجتماعی را اُولی می‌دانم، ولی مساوات برای ابد، ایده است و یوتوپیا.
 
خبر دوم: ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ : «در مقابل این تهاجم ترکیبی و دسته‌جمعی [«جبهه‌ی دشمن علیه‌ی ایران»]، نمی‌توانیم همیشه در موضع دفاعی بمانیم و ما نیز باید در زمینه‌های مختلف از جمله رسانه‌ای، امنیتی و اقتصادی تهاجم ترکیبی کنیم که در این زمینه اهل فکر و اقدام به خصوص مسئولان، موظف به تلاش هستند.» سخنرانی دیروز رهبر معظم.
 
نظر: با همه‌ی وجود و عقایدم با چنین تز رهبری معظم موافقم و حتی خواهان ایجاد «مکتب رزم پویا» (این ایده‌ی شخصی من است) هستم؛ چیزی شبیه فقه پویا. زیرا جهانِ پیشِ رو در تعارضِ منافع، به‌شدت پیچیده‌تر، ترکیب‌بندی خواهد شد. بلوک‌بندی سه‌گانه‌ی جهانی در پیش است که به‌مراتب از عصر جنگ سرد داغتر است.
 
خبر سوم. سال ۱۳۵۶ : همایش ایرانِ هسته‌ای آغاز می‌شود و آقای جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا نیز به همایش پیام تبریک می‌دهد... این مقطع یادآور جمله‌ی شاه بود که که گفته بود: «هیچ کس از من به خدا و پیامبر نزدیک‌تر نیست.» از یادداشت‌هایم بر کتاب «دایرةالمعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی» جعفر شیرعلی‌نیا. نشر سایان، ص ۱۹۵ .
 
نظر: من شاه را درین‌که هسته‌ای‌شدن را در سر می‌پروراند، شماتت نمی‌کنم، حتی برای یک قطعه‌ی تاریخی حکومتش، همواره در عجبم که چه کسی فرصت بزرگ به‌خودآمدن را از او سلب کرده بود! همان فرصتی که امام از درِ نصیحت وارد شدند و گفتند گوش کن، ولی نکرد. زیرا بنای امام در آغازین زمان مبارزه، بر درگیرشدن با شاه نبود و حتی واژگونی سلطنت را هم به فرصتی دوردست موکول‌شده، می‌دانستند. اما شاه تحتِ تحریک عوامل مرموز یا نخوت و غرور خود، به امام بد کرد و حتی آمد کنار حرم ایستاد و با یک سخنرانی تحریک‌آمیز تمام روحانیت را مرتجع خواند و با این کار پایه‌های لرزان سلطنتش را سست‌تر ساخت. حالا خنده‌ام نمی‌گیرد چنین شاهی خود را با آن‌همه خفّت و خوف و خواری، اَقرَب به خدا و پیامبر ص می‌دانست! ولی عقرب برای مردمش شد و آنقدر نیش زد و روحانیت و روشنفکران را گَزید تا خود به گزندِ بدی گرفتار شد و سرانجام در بدترین فلاکت مُرد.
 
پاسخ بنده به این پست استاد ارجمند حجت‌الاسلام سیدحسین موسوی خوئینی:
 
جناب استاد حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌
سلام و عرض ادب و ارادت. نه فقط خوشحال که بدهکار هستم ازین‌که به «ایرادِ» سخن پرداخته و «ایرادهای» متن مرا هم می‌گیرید. سپاسِ بی‌کران ازین منظر. من گزارشِ دیدِ خودم از فضای عمومی دهه‌ی نخست انقلاب را عرض می‌کنم که عموماً مردم از هر گرایش و مرام و مذهب و قومیت، طوری محبوبانه به امام / منتظری (سلام الله علیهما) می‌نگریسند که مثلاً شیعه‌ی امامیه به پیامبر ص / علی ع می‌نگرد؛ متحدِ نفسانی و یک روح در دو بدن و حتی امام علی ع اَنفَس برای حضرت محمد بن عبدالله ص. پس از این مقدمه، سراغ ادامه‌ی پاسخم به استاد گرامی‌ام می‌روم:
 
۱. نه، من هم مانند شما متشابهات را بر محکمات عرضه می‌کنم همان‌طور که روایت باید به قرآن عرضه کرد و چنانچه موافقت نیفتاد باید کوبید بر فَرق و حتی بیخِ دیوار.
 
۲. فرض بگیریم امام دست به پیشگیری زدند و با عزل منتظری، حکومت اسلامی را به عنوان یک ناجی، نجات دادند، زیرا آن‌طور که نقلِ رایج است گویا ترس داشتند منتظری نظام را به دست لیبرال‌ها می‌سپُرند. خُب اگر این دغدغه راست است، دست‌کم دو ایراد وارد است: اولی این‌که خودِ امام که دو دستی کشور و نظام را دستِ لیرال‌ها داده بودند و چه کسی شایسته‌تر از مرحومِ محروم! مهدی بازرگان که در سلامتِ نفسش و سابقه‌ی مبارزاتی‌اش و ساده‌زیستی‌اش و حتی کار و تلاشش، زبانزد عام و خاص بودند و حتی مطهری پشتِ سرش به نماز می‌ایستادند. و حکومت را هم داشت به شکل عقلانی پیش می‌بردند (ولو به نقص و نقض) ولی او را هم کاری کردند که کنار رفت و سرآخر مجبور شدند «آخرت؛ مقصد اصلی انبیاء» را بنویسند. دومی این‌که چرا امام باید برای پس از دوره‌ی زعامت و رحلتشان، برای «ولیِ» احتمالی بعدی تعیین تکلیف کنند؟ به چه حقِ نوشته و نانوشته‌ای؟ «ولیِ» بعدی حالا فرض گیریم اگر منتظری بود و لیبرال‌ها را باز نیز به حکومت بازمی‌گرداند؛ خُب این چه خطا و خطری می‌توانست باشد که او به عنوان رهبری آتی، این‌گونه ترجیح می‌خواست داده باشد؟ از فرض بروم بیرون. مگر صدرِ «اصلاحات» با شبه‌انقلابِ «دوم خرداد» نمی‌خواست جامعه‌ی مدنی را فربه‌تر از حکومت سیاسی / نظامی کند؟ فربه‌ترکردن جامعه‌ی مدنی مگر غیر از سیاستی‌ست که همه‌ی فکرهای جامعه را، هم در بستر سیاسی آزاد بگذارد و هم به آنان مانند همه‌ی شهروندان (بدون درجه‌ی یک و دو و سه)، مَجال ورود به قدرت بدهد؟ این که یعنی همان ترسی که امام از افتادنِ رهبری به دست منتظری داشتند. چطور شما (شامل طیفی از تفکر) میان این دو امر، جانب خاتمی را می‌گیرید اما جانب منتظری را نه؟ در واقع منتظری می‌گفت و می‌خواست که دایره‌ی حکومت را بازتر نگه دارد و از برپایی زودرسِ «قیامت» در جمهوری اسلامی جلوگیری کند که از طریق دو کار بیهوده و مخاطره‌آمیزِ «گُزینش» و «استصواب» به جای حضراتِ معزز مُنکر و نَکیر ایستاد و نوح‌پندارنه، دست به پالایش و تصفیه‌ی مردم زد. منتظری می‌خواست (قصدش بود، این‌که آیا توانش و یا واقعاً اراده‌اش را هم داشت یا نه، محل بحث نیست) به همان عصری برگردد که امام سالِ اولِ نظام آن‌گونه بودند و حتی شهید بهشتی را از نامزدشدنِ ریاست‌جمهوری بازداشتند و روحانیون را از تسخیر مصادر رئوس نظام منع کردند. چیزی که الآن به یک مطالبه‌ی فراگیر تبدیل شده و در گفتمانِ لیدرهای جناح چپ، جزوی لاینفک گردیده.
 
۳. برای منیِ که مرجع تقلید شرعی‌ام امام است و مقتدای مورد وثوقم هم ایشان، حتی مسئله‌ی وصیت‌نامه‌ی سیاسی امام هم چندان روشن نیست که این دیگر چه وجه و منهجی دارد که یک رهبر سیاسی و دینی برای پس از عمرشان هم، برای تمام امور مردم و مملکت دست به توصیه‌ی اکید بزنند. وصیت در اسلام حدودش روشن است؛ اختیار تکلیف ثُلث اموال، آن‌هم تازه مخیّر است بکند یا نکند و نیز سفارش به وُراثِ طبقات. خواستم بگویم برای امثالِ ما که از همان اَلستِ انقلاب بوده‌ایم و دل به امام سپرده‌ایم و همچنان شئون و کارهای عظیمش را ستوده نگه می‌داریم، جای سؤال است چرا باید برای نسل بعدی از طریق وصیت اِعمال ولایت کرد. گرچه وصیت در حد نوشتار باشد و سفارش.
 
۴. من معتقدم مطالباتی که امروز سرِ راه نظام قرارگرفته که بسی بازتر از آن چیزی است که تصورش را هم نمی‌کردیم، ما را باید فراتر از اندیشه‌ای ببَرد که تمام همّ و غمِ آن این باشد که پاسبخشِ نظام بمانَد و ببیند کی در قدرت باشد و کی نباشد. حذف منتظری از همین نوع نگاه پاسبخشی / وصیت‌نامه‌ای بوده است که برای خود حقی ابدی قائل‌اند و برای پس از مرگ هم، دغدغه دارند پازل قدرت را بچینند. بنده نگاه اعتقادی و انتقادی به امام و نظام دارم لذا ازین منظر نگاه می‌افکنم. با احترام و پوزش اگر طول کشید. من البته از اندیشه‌ی باز و فکر مدارای مدرن و مبتنی بر مبانی محکم دینی شما استاد مطمئن / ممنونم.
  • دامنه | دارابی

نسخه‌ی امام رضا

نسخه‌ی امام رضا

پست ۸۱۱۴

لیعا زنگنه: «این مشهدرفتن، آخرش کارش را کرد.»

امین تارخ: «اون نسخه، همیشه جواب می‌ده.»

فصل ۱. قسمت ۱۱. سریال «آقازاده»

 

نکته: نکته‌ام را بر مبنای مباحثات علامه طباطبایی می‌نویسم. از نظر مرحوم علامه، «مطلقِ عبادت‌ها دعا هستند». منبع یعنی هر عملی که از آدمی سرمی‌زند و عنوان عبادت به خود بگیرد،«دعای بندگان» محسوب می‌شود. زیرا ایشان دعاهایی را، که از جانب انسان می‌شود، بر اساس فطرت و سرشت آدمی می‌داند. به تعبیری دیگر می‌توانم این‌گونه بیان کنم که دعا در منظر ایشان درخواستی فطری‌ست به زبانِ فطرتِ هر فرد. که البته علامه تأکید می‌کند «عطیه به مقدارِ نیّت» است؛ چون‌که خداوند متعال چنین فرموده است. یادآوری این‌که آری، برای اهل دل و رضا و خشنودی و خردمندی، نُسخه‌ی امام رضا (ع) همیشه جواب می‌دهد و مشهدرفتن‌ها همواره اثر می‌گذارد.

دامنه | دارابی

مدرسه فکرت ۷۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و چهارم

مزرعه‌ی فکرت ۱۱
سه خبر ، سه نظر
۲۰ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام
 
خبر یکم: ۲۱ اسفند ۱۳۷۳ : با درخواست خانواده و موافقت آیت‌الله خامنه‌ای، دکتر از لندن احضار شده است... دکترِ بی‌هوشی از لندن آمده... جمعه ۲۶ اسفند۱۳۷۳ رادیوی ماشین در ساعت حدود چهارونیم خبر فوت احمدآقا را داد.» از خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی.
 
نظر: شگفت‌زده نشدم، چون هر دو سوی جناحین راست و چپ دیدیم کم‌وبیش، کسانی را، که خود را به پزشکان در انگلیس یا به محروسه و ممالک ِدیگه عرضه کردند تا بهبود بیابند. اما خُب منتقدم و گلایه‌مند که چرا چنین امکانی برای همه فراهم نیست. البته گرچه بینش سوسیالیستی در بعد عدالت اجتماعی را اُولی می‌دانم، ولی مساوات برای ابد، ایده است و یوتوپیا.
 
خبر دوم: ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ : «در مقابل این تهاجم ترکیبی و دسته‌جمعی [«جبهه‌ی دشمن علیه‌ی ایران»]، نمی‌توانیم همیشه در موضع دفاعی بمانیم و ما نیز باید در زمینه‌های مختلف از جمله رسانه‌ای، امنیتی و اقتصادی تهاجم ترکیبی کنیم که در این زمینه اهل فکر و اقدام به خصوص مسئولان، موظف به تلاش هستند.» سخنرانی دیروز رهبر معظم.
 
نظر: با همه‌ی وجود و عقایدم با چنین تز رهبری معظم موافقم و حتی خواهان ایجاد «مکتب رزم پویا» (این ایده‌ی شخصی من است) هستم؛ چیزی شبیه فقه پویا. زیرا جهانِ پیشِ رو در تعارضِ منافع، به‌شدت پیچیده‌تر، ترکیب‌بندی خواهد شد. بلوک‌بندی سه‌گانه‌ی جهانی در پیش است که به‌مراتب از عصر جنگ سرد داغتر است.
 
خبر سوم. سال ۱۳۵۶ : همایش ایرانِ هسته‌ای آغاز می‌شود و آقای جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا نیز به همایش پیام تبریک می‌دهد... این مقطع یادآور جمله‌ی شاه بود که که گفته بود: «هیچ کس از من به خدا و پیامبر نزدیک‌تر نیست.» از یادداشت‌هایم بر کتاب «دایرةالمعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی» جعفر شیرعلی‌نیا. نشر سایان، ص ۱۹۵ .
 
نظر: من شاه را درین‌که هسته‌ای‌شدن را در سر می‌پروراند، شماتت نمی‌کنم، حتی برای یک قطعه‌ی تاریخی حکومتش، همواره در عجبم که چه کسی فرصت بزرگ به‌خودآمدن را از او سلب کرده بود! همان فرصتی که امام از درِ نصیحت وارد شدند و گفتند گوش کن، ولی نکرد. زیرا بنای امام در آغازین زمان مبارزه، بر درگیرشدن با شاه نبود و حتی واژگونی سلطنت را هم به فرصتی دوردست موکول‌شده، می‌دانستند. اما شاه تحتِ تحریک عوامل مرموز یا نخوت و غرور خود، به امام بد کرد و حتی آمد کنار حرم ایستاد و با یک سخنرانی تحریک‌آمیز تمام روحانیت را مرتجع خواند و با این کار پایه‌های لرزان سلطنتش را سست‌تر ساخت. حالا خنده‌ام نمی‌گیرد چنین شاهی خود را با آن‌همه خفّت و خوف و خواری، اَقرَب به خدا و پیامبر ص می‌دانست! ولی عقرب برای مردمش شد و آنقدر نیش زد و روحانیت و روشنفکران را گَزید تا خود به گزندِ بدی گرفتار شد و سرانجام در بدترین فلاکت مُرد.
 
پاسخ بنده به این پست استاد ارجمند حجت‌الاسلام سیدحسین موسوی خوئینی:
 
جناب استاد حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌
سلام و عرض ادب و ارادت. نه فقط خوشحال که بدهکار هستم ازین‌که به «ایرادِ» سخن پرداخته و «ایرادهای» متن مرا هم می‌گیرید. سپاسِ بی‌کران ازین منظر. من گزارشِ دیدِ خودم از فضای عمومی دهه‌ی نخست انقلاب را عرض می‌کنم که عموماً مردم از هر گرایش و مرام و مذهب و قومیت، طوری محبوبانه به امام / منتظری (سلام الله علیهما) می‌نگریسند که مثلاً شیعه‌ی امامیه به پیامبر ص / علی ع می‌نگرد؛ متحدِ نفسانی و یک روح در دو بدن و حتی امام علی ع اَنفَس برای حضرت محمد بن عبدالله ص. پس از این مقدمه، سراغ ادامه‌ی پاسخم به استاد گرامی‌ام می‌روم:
 
۱. نه، من هم مانند شما متشابهات را بر محکمات عرضه می‌کنم همان‌طور که روایت باید به قرآن عرضه کرد و چنانچه موافقت نیفتاد باید کوبید بر فَرق و حتی بیخِ دیوار.
 
۲. فرض بگیریم امام دست به پیشگیری زدند و با عزل منتظری، حکومت اسلامی را به عنوان یک ناجی، نجات دادند، زیرا آن‌طور که نقلِ رایج است گویا ترس داشتند منتظری نظام را به دست لیبرال‌ها می‌سپُرند. خُب اگر این دغدغه راست است، دست‌کم دو ایراد وارد است: اولی این‌که خودِ امام که دو دستی کشور و نظام را دستِ لیرال‌ها داده بودند و چه کسی شایسته‌تر از مرحومِ محروم! مهدی بازرگان که در سلامتِ نفسش و سابقه‌ی مبارزاتی‌اش و ساده‌زیستی‌اش و حتی کار و تلاشش، زبانزد عام و خاص بودند و حتی مطهری پشتِ سرش به نماز می‌ایستادند. و حکومت را هم داشت به شکل عقلانی پیش می‌بردند (ولو به نقص و نقض) ولی او را هم کاری کردند که کنار رفت و سرآخر مجبور شدند «آخرت؛ مقصد اصلی انبیاء» را بنویسند. دومی این‌که چرا امام باید برای پس از دوره‌ی زعامت و رحلتشان، برای «ولیِ» احتمالی بعدی تعیین تکلیف کنند؟ به چه حقِ نوشته و نانوشته‌ای؟ «ولیِ» بعدی حالا فرض گیریم اگر منتظری بود و لیبرال‌ها را باز نیز به حکومت بازمی‌گرداند؛ خُب این چه خطا و خطری می‌توانست باشد که او به عنوان رهبری آتی، این‌گونه ترجیح می‌خواست داده باشد؟ از فرض بروم بیرون. مگر صدرِ «اصلاحات» با شبه‌انقلابِ «دوم خرداد» نمی‌خواست جامعه‌ی مدنی را فربه‌تر از حکومت سیاسی / نظامی کند؟ فربه‌ترکردن جامعه‌ی مدنی مگر غیر از سیاستی‌ست که همه‌ی فکرهای جامعه را، هم در بستر سیاسی آزاد بگذارد و هم به آنان مانند همه‌ی شهروندان (بدون درجه‌ی یک و دو و سه)، مَجال ورود به قدرت بدهد؟ این که یعنی همان ترسی که امام از افتادنِ رهبری به دست منتظری داشتند. چطور شما (شامل طیفی از تفکر) میان این دو امر، جانب خاتمی را می‌گیرید اما جانب منتظری را نه؟ در واقع منتظری می‌گفت و می‌خواست که دایره‌ی حکومت را بازتر نگه دارد و از برپایی زودرسِ «قیامت» در جمهوری اسلامی جلوگیری کند که از طریق دو کار بیهوده و مخاطره‌آمیزِ «گُزینش» و «استصواب» به جای حضراتِ معزز مُنکر و نَکیر ایستاد و نوح‌پندارنه، دست به پالایش و تصفیه‌ی مردم زد. منتظری می‌خواست (قصدش بود، این‌که آیا توانش و یا واقعاً اراده‌اش را هم داشت یا نه، محل بحث نیست) به همان عصری برگردد که امام سالِ اولِ نظام آن‌گونه بودند و حتی شهید بهشتی را از نامزدشدنِ ریاست‌جمهوری بازداشتند و روحانیون را از تسخیر مصادر رئوس نظام منع کردند. چیزی که الآن به یک مطالبه‌ی فراگیر تبدیل شده و در گفتمانِ لیدرهای جناح چپ، جزوی لاینفک گردیده.
 
۳. برای منیِ که مرجع تقلید شرعی‌ام امام است و مقتدای مورد وثوقم هم ایشان، حتی مسئله‌ی وصیت‌نامه‌ی سیاسی امام هم چندان روشن نیست که این دیگر چه وجه و منهجی دارد که یک رهبر سیاسی و دینی برای پس از عمرشان هم، برای تمام امور مردم و مملکت دست به توصیه‌ی اکید بزنند. وصیت در اسلام حدودش روشن است؛ اختیار تکلیف ثُلث اموال، آن‌هم تازه مخیّر است بکند یا نکند و نیز سفارش به وُراثِ طبقات. خواستم بگویم برای امثالِ ما که از همان اَلستِ انقلاب بوده‌ایم و دل به امام سپرده‌ایم و همچنان شئون و کارهای عظیمش را ستوده نگه می‌داریم، جای سؤال است چرا باید برای نسل بعدی از طریق وصیت اِعمال ولایت کرد. گرچه وصیت در حد نوشتار باشد و سفارش.
 
۴. من معتقدم مطالباتی که امروز سرِ راه نظام قرارگرفته که بسی بازتر از آن چیزی است که تصورش را هم نمی‌کردیم، ما را باید فراتر از اندیشه‌ای ببَرد که تمام همّ و غمِ آن این باشد که پاسبخشِ نظام بمانَد و ببیند کی در قدرت باشد و کی نباشد. حذف منتظری از همین نوع نگاه پاسبخشی / وصیت‌نامه‌ای بوده است که برای خود حقی ابدی قائل‌اند و برای پس از مرگ هم، دغدغه دارند پازل قدرت را بچینند. بنده نگاه اعتقادی و انتقادی به امام و نظام دارم لذا ازین منظر نگاه می‌افکنم. با احترام و پوزش اگر طول کشید. من البته از اندیشه‌ی باز و فکر مدارای مدرن و مبتنی بر مبانی محکم دینی شما استاد مطمئن / ممنونم.
  • دامنه | دارابی

مدرسه فکرت ۷۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و سوم

۴ بهمن ۱۴۰۰
مزرعه‌ی فکرت ۱

ایران به مانند یک پازل

به نام خدا. سلام. پازل یعنی هر چیز آشفته که اگر قطعه‌های آن درست چیده نشود از دیدن آن سرگشته و گیج گردی. پازل ایران هم باید منطقی و هوشمندانه چیده شود، وگرنه آشفته خواهد بود؛ پازل علمش، پازل جغرافیایش، پازل حکومتش و حتی پازل ملتش. من مثالی می‌زنم که اگر پازل، خوب چیدمان نشود چه‌بسا فرصت به تهدید تبدیل شود. خانواده‌ی شهید محمد جهان‌آرا ( ۱۳۳۳ - ۱۳۶۰ ) را در نظر بگیریم. یک نمونه‌ی مهم برای مطالعه؛ که من بلکه بتوانم درین اولین شماره‌ی ستون روزانه‌ام با اسم «مزرعه‌ی فکرت» آن را به‌کمترین جملات جا بیندازم.

 

محمد جهان‌آرا که شهید شد؛ او در رژیم شاه مرتبط با شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو بود و در گروه چریکی منصورون. و حتی چند گروه ضد رژیم دیگر. فرمانده سپاه خرمشهر شد و برای دیدار با امام جهت گزارش جنگ در ۷ مهر ۱۳۶۰ راهی تهران شد اما سقوط هواپیما در کهریزک تهران موجب شهادتش شد. برادرِ دیگرش که در دفاع مقدس اسیر شد و هنوز وضعش ناپیداست. دیگربرادرش علی، که پیش از انقلاب توسط ساواک دستگیر و در زندان توسط رژیم اعدام شد. حسن جهان‌آرا -کوچکتر از محمد- که سرنوشتش را اهل فن بلدند؛ سال ۱۳۶۰ به علت عضویت و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد و آنقدر بر موضع‌اش در زندان ماند که در قضیه‌ی بررسی مجدد پرونده‌های اعضا و فعالین این سازمان پس از هجوم نیروهای نظامی مسعود رجوی با نام «فروغ جاویدان» به ایران و عملیات مرصاد در برابر آنان (که بنده هم همان‌زمان حضور داشتم در جبهه‌ی غرب به مدت یازده ماه متوالی که حتی فرصت مرخصی‌آمدن سه‌روزه برای رزمندگان ممکن نبود) پرونده‌ی وی به جریان افتاد و در همان سال ۱۳۶۷ اعدام شد.

 

من چند سال پیش، در خاطره‌ی روز ۳ شهریور ۱۳۶۴ ص ۲۳۰ مرحوم هاشمی رفسنجانی خوانده بودم که وی نیز به این موضوع اشاره کرده و در دفتر یادداشتم ثبت نموده بودم؛ با این جملاتم: حسن، برادرِ شهید جهان‌آرا که به علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق، همچنان در زندان بود، پدرش به ملاقات رفسنجانی رفت تا آزادش کند و ... .

منظور؟ منظورم این است در درون ایران که هیچ، حتی در درون خانواده‌های ایران، تکثر یک رسم است، تضاد طبیعی حکفرماست است، اختلاف فکری وجود دارد. گونه‌گونی گرایش چه بخواهی چه نخواهی هست. ازین‌روست که اگر پازل آن بد چیده شود، به آشفتگی دامن می‌زند. یعنی حتی ایرانی هم باید ایرانی را به رسمیت بشناسد تا پازل درست درآید و الّا پازل، پاره‌پاره باقی می‌مانَد.

۴ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

یادآوری: تعبیر «مزرعه‌ی فکرت» که فارسی آن کِشتزار است، به عنوان اسم سرستون یادداشت‌های‌ روزانه‌ام در مدرسه فکرت، پیشنهاد قشنگ و صادقانه‌ی صَدیق شریف دکتر صادق ولی‌نژاد است که از ایشان ازین بابت تشکر دارم و می‌کوشم هر روز، فعالتیم درین صحن را با شمارگانی تحت همین نام، در گوشه‌ای از حیاط وسیع مدرسه فکرت شروع کنم. امید است چیزهایی مفید و مُثمر و سایه‌سار در آن کِشت کنم تا سودمند و عاید دِرو گردد. مثلثِ کاشت، داشت، برداشت. تا خدا چه خواهد.

 

جناب آقای دکتر ولی‌نژاد
سلام و عرض ارادت و ابراز تشکر وافر که متن بنده را علاوه بر امتداد، اعتبار بخشیدید. چهار نکته در جواب:

یک. خوب شد مرا به ارجاع فلکه فکرت ۱۳، مطلع ساختید. بله تازه یادم آمد که به طرید قبلاً اشاره کرده بودم اما در متن دیروز کمی آن را وسعت دادم.

دو. پیشنهاد مزرعه‌ی فکرت را برگزیدم. معقول و مقبول است. ممنونم از حُسن سلیقه‌ات.

سه. رویش و ریزش را درست نکته‌پردازی کردید. از نظر من «از قطار انقلاب پیاده‌شدن» فاجعه‌بارتر از، «از قطار انقلاب پیاده‌کردن» است. روی این جمله‌ام اگر بحث هم شکل بگیرد استقبال می‌کنم. علت مبرهن است: اولی خودریزشی‌ست، اما دومی نه، نوعی طَرید است. این‌که کسی خود، خود را از دایره‌ی انقلاب بیرون ببرد، نوعی پاپس‌کشیدن و به قول لنین «فرار به جلو»ست. چون انقلاب سال ۵۵ ملت، مال‌جدّی هیچ فرد و صنف و گروهی نیست، مال تمام ملت است با رهبری خردمندانه‌ی رهبر نهضت امام خمینی و همراهی و روشنگری تعدای قابل توجه از روحانیت و علمای مبارز و مؤثر و روشنفکران متفکر و مؤسس که البته با درجه‌ی بسیار بالایی از نقش تاریخ‌ساز مرحوم دکتر علی شریعتی در ایجاد تفکر انقلابی و دعوت روشنفکرانه‌ی وی به محتوای غنی و تحریف‌نشده‌ی اسلام نبوی و علوی و فاطمی و حسینی.

 

چهار اما. چون درباره‌ی علت سقوط ساسانیان در همین صحن در سال‌های گذشته مطلب زیاد نوشتم خصوصاً متنی تقریباًجامع با عنوان «کمی درباره‌ی سقوط ساسانیان»، بنابرین همان را در زیر نشانی می‌دهم تا دوباره شما و هر علاقه‌مند به تاریخ ایران، اگر خواست آن را مطالعه فرماید. درود بی‌عدد دکتر :


پاسخ:
با عرض سلام جناب قلی‌تبار. سراسر متن، پر شده است از استعارات و اشارات و تشبیهات و تنبیهات؛مانند این دسته واژگان: آب‌شدنِ استخوان مادر به‌ازای قوت‌دادن به دختر و پسر، پل میان دنیا و قیامت، نُت، معمار، مهندس، طبیب بدون مدرک طبابت، هیزم، نشاء، خرمن، صحرا و قد خمیده و همه و همه شکوه این متن را صدچندان کرد.

یک ایراد شکلی هم دارد نوشته‌های استاد، پاراگراف‌بندی نیست و این صدمات سختی بر چشم و ذهن و فکر خواننده وارد می‌سازد. و هیچ نمی‌توان تشخیص داد آغاز و پایان جمله کجاست. به قول آقای جوادی‌آملی «صدر و ساقه‌»اش چیست. واقعاً، گسستگی در متن، حوصله‌بَر است. مولا ع عجب سفارشی فرمودند: تقوا کنار نظم. و نظم کنار تقوا.
 
جناب قلی‌تبار این دو مورد ازآن‌رو برشمردم که خواستم عرض کرده باشم در هر مقطع و موقعیتی نباید عادت کنیم زبان پارسی را دور بزنیم. بنده چنان به دستور زبان پارسی وفادارم که حتی درچرک‌نویس‌هایم کوشش می‌ورزم تا آخرین حد که بلد باشم، از رعایت چارچوب زیان عزیزم ایران منصرف و منحرف نشوم. دور نماند بنده به بکارگیری روش اعتدال میان واژگان پارسی و لغات عربی عقیده دارم، نه ضد زبان عرب مثل باستان‌گرایان افراطی و نه عربی‌نویشان سخت‌نویس که انگار فارسی را نگذراندند!
 
پاسخ:
سلام. به جناب قلی‌تبار و خوانندگاه علاقه‌مند به این نوع موارد عرض می‌کتم: ریشه‌های این ضعف مثل هویج صاف نیست، مثل اختاپوس کج است. به‌راحتی‌ی یک بوته نیست که آن را با کمی کشِشِ دست بیرون بتوان کشید و دید آیا کرمو شده یا سالم مانده؟! حال که به بحث ورود کردید، باید عرض کنم اگر چنانچه تحقیق این فرد راست است و پیمایش‌ها طی شده، دست‌کم دو پیش‌نیاز باید پاس شود تا چند واحد تخصصی گرفت و پای تشخیص این معضل نشست:

۱. این ضعف مخاطره‌آمیز برای آینده ایجاب می‌کند مردم برای این‌که دین را بشناسند باید مطالعات دینی خود را غنی‌تر کنند؛ زیرا اگر گروِش به حوزه ازین‌هم کاسته‌تر شود، ممکن است دسترسی‌داشتن به عالم دین خیلی کم شود. بیشتر بخوانبد ↓
  • دامنه | دارابی

مدرسه فکرت ۷۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و دومم

 
۴ دی ۱۴۰۰
با تعمیق روابط با چین و سپس روس موافقم!
به نام خدا. سلام. هم سند ۲۵ساله‌ی ایران و چین و هم سند ۲۰ساله‌ی ایران و روس که در حال انجام است، موجبات توفُق ما در قدرت است. دست‌کم به سه علت: ۱. بی‌درنگ، چین راه ابرقدرت‌شدنِ آتی را تمرین می‌کند، و روزی ایالات متحده آمریکا ازین غول خفته که حالا بیدار شده، پس خواهد افتاد؛ پس به نفع ایرانِ قدرتمند است که با چین به هم‌افزایی همه‌جانبه و طولانی‌مدت برسد. ۲. روسیه بالادستِ سرزمین ما قرار دارد و نیز راه خود را از غرب جدا ساخته است، پس منفعت ایران این است همسایه‌ی بزرگ و در حال تحول خود را به خود نزدیک داشته باشد تا گزند غرب به ایران پادزهر داشته باشد. ۳. ژرفابخشی به روابط ویژه و نیمه‌استراتژیک با این دو قدرت برتر، اقتصاد ایران را در تعامل توسعه‌آمیز قرار داده و قدرت کشور را در برابر خطر هر نوع اجماع چند کشور ماده‌ی! اروپا و نرِ آمریکا علیه‌ی ملت بیدار ایران، منتفی و لااقل کم‌آسیب می‌سازد.
 
پاسخ:
 
با عرض سلام. پیشاپیش متشکرم متن بنده را خوانده و نقد کرده‌اید. دیدگاهت در عبارتی که تنظیم فرمودی، روشن (به معنای رسا) است، اما با نتیجه‌گیری‌ات موافق نیستم. چون خودت مفاد بیان‌تان را رد کرده‌اید. اگر فرمودید با تمام کشورها ارتباط با حفظ منافع باید داشت، پس به طریق اُولیٰ چین و روس هم در همین تئوری می‌گنجند. البته با نقدهایت بر ماهیت دو کشور مورد بحث موافقم، اما مهم این است این دو نظام به واقع کلمه، به جریان اپوزیسیون سُست و بی‌پایه‌ی ایران در برابر انقلاب اسلامی، خدمات نمی‌رسانَد؛ چه در سرویس‌های اط و چه در فضای س. همین، موجب است دستگاه -و بهتر است بگویم مجتمع نهان- حکمرانی با چین و روس خوب طی کند و درست هم همین هست.
 
پاسخ:
با عرض سلام. جناب آقای ... وقت‌تان به خیر. در ۱ کاملاً موافقم؛ خیلی هم حرفه‌ای. در ۲ باآن‌که موافقم، اما در بحث هوشمندی بااین‌که اصلی واقع‌گرایانه را برشمردی، ولی متفاوت با شما می‌اندیشم. زیرا ارزیابی‌ام این است عوامل حکمرانی، مشاورت‌های دقیق و پخته‌ و رصدشده‌ای به رهبری رساندند. در ۳ حرف حساب زدید و درست است. در ۴ اگر اطلاعات شما درین مورد خاص، موثق باشد باید عرض کنم باید روی روند آن تجدیدنظر کرد، اما اصالت توسعه‌ی روابط نباید با چین و روس برهم خورَد. در ۵ اصل تئوری‌تان خدشه‌ناپذیر است. اما برین نظرم ایران پناه نبُرد، منافع خود را در اوضاع تنش‌برانگیز غرب، تعقیب کرده و به درستی دید چنین تحکیمی به تقویت قوای ایران می‌انجامد و از به‌انزواکشاندن‌ایران می‌کاهد. زیرا غرب ستیزه‌جویانه با ایران رفتار دارد. در آخر پنهان ندارم که از متن شسته‌ورفته‌ی شما به احسن وجه لذت بردم. زیبا تبیین کردید. متشکرم.
 
۵ دی ۱۴۰۰
پاسخ:
دگربار سلام. دیدگاه شفاف شما جای قدردانی دارد. در واقع، این نگاه شما جناب ...! به نوعی جداسازی آموزشی را نادرست می‌بیند و مانند دانشگاه، اختلاط را طبیعی می‌داند. از نظر بنده، علاوه بر آثار مثبت، مَضار هم دارد که وارد نمی‌شوم. متشکرم.
 
پاسخ:
بله، انکار نمی‌کنم این کندروی و تندرویِ افراد داخل در قدرت را. بنده معتقد است هر یک از ما اخبار آمریکا را به انضمام شناخت از اهداف متغیر آن باید دنبال کنیم، وگرنه خوش‌بینی زیاد نافع نیست. زیرا در سیاست باید دست نامرئی دولت متخاصم را خواند، حتی دست دولت‌های رقیب و بلکه دست دولت‌های دوست را. درود و سپاس.
 
پاسخ:
 
سلام. اجازه می‌خواهم روی این عکس‌نوشته‌ی شما نظری بنگارم. از نظر بنده جناب آقای مقتدایی! هیچ دیداری با هیچ کسی فی‌نفسه شنیع نیست، مگر آن‌که در اسناد محرمانه‌ی حیطه‌بندی‌شده، افرادی برای ملاقات‌ها منع گردیده باشند. روی اصل این قضیه هم، چندان به حساسیت‌ها نمره‌ای نمی‌دهم. البته آقای حجت‌الاسلام خاتمی منهای این قضیه، بی‌میل نبود چهره‌های مؤثر جهانی را به مدد جریان «اصلاحات» ترغیب کند و مثل بند تسبیح افراد داخل را به اشخاص متشخص بیرون بند بزند. او البته به لحاظ تیپولوژی و یزدی‌تباری، فردی هراسان بود؛ مثلاً وقتی در اوج مقبولیتش در دولت اولش، سر قبر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی رفته بود، به رئیس دفترش آقای ابطحی تأکید کرده بود، این دیدار با قبر دکتر، به‌هیچ‌وجه رسانه‌ای نشود چون مراجع و مذهبیون ناراحت می‌شوند. دور ندارم آن ایام و بعد از آن، شخصیت لرزان ابطحی و سبُکی‌هایش، نه کم بلکه بسیاربسیار بر جناب خاتمی ضربه زده و موقعیتش را متزلزل کرده‌بود. پوزش اگر زیاد توضیح نوشتم.
 
و نیز روی این تصویرنوشته:
 
جناب آقای ...! آیا ایراد و یا حتی کلاه‌برداری این‌چنینی بیشتر به قدرت برمی‌گردد یا دست سوداندیش بازار. در واقع جامعه‌ی مدنی هم دور از این معایب نیست. حتی در معاملات داخلی هم روی مردم به شگردهای شگفت‌انگیز متوسل می‌شوند. رو میوه‌ی درشت و چشم‌نواز، زیر میوه‌های سایه و آفتاب‌نخورده و دورریختنی. حتی یک خیار هم بخوریم، سم آن در گلو و حنجره تا فردا خراش می‌گذارد و انزجار. بیشتر بخوانید ↓
  • دامنه | دارابی