۴ بهمن ۱۴۰۰
مزرعهی فکرت ۱
ایران به مانند یک پازل
به نام خدا. سلام. پازل یعنی هر چیز آشفته که اگر قطعههای آن درست چیده
نشود از دیدن آن سرگشته و گیج گردی. پازل ایران هم باید منطقی و هوشمندانه
چیده شود، وگرنه آشفته خواهد بود؛ پازل علمش، پازل جغرافیایش، پازل حکومتش
و حتی پازل ملتش. من مثالی میزنم که اگر پازل، خوب چیدمان نشود چهبسا
فرصت به تهدید تبدیل شود. خانوادهی شهید محمد جهانآرا ( ۱۳۳۳ - ۱۳۶۰ ) را
در نظر بگیریم. یک نمونهی مهم برای مطالعه؛ که من بلکه بتوانم درین اولین
شمارهی ستون روزانهام با اسم «مزرعهی فکرت» آن را بهکمترین جملات جا
بیندازم.
محمد جهانآرا که شهید شد؛ او در رژیم شاه مرتبط با شهید حجتالاسلام
سیدعلی اندرزگو بود و در گروه چریکی منصورون. و حتی چند گروه ضد رژیم دیگر.
فرمانده سپاه خرمشهر شد و برای دیدار با امام جهت گزارش جنگ در ۷ مهر ۱۳۶۰
راهی تهران شد اما سقوط هواپیما در کهریزک تهران موجب شهادتش شد. برادرِ
دیگرش که در دفاع مقدس اسیر شد و هنوز وضعش ناپیداست. دیگربرادرش علی، که
پیش از انقلاب توسط ساواک دستگیر و در زندان توسط رژیم اعدام شد. حسن
جهانآرا -کوچکتر از محمد- که سرنوشتش را اهل فن بلدند؛ سال ۱۳۶۰ به علت
عضویت و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد و آنقدر بر موضعاش
در زندان ماند که در قضیهی بررسی مجدد پروندههای اعضا و فعالین این
سازمان پس از هجوم نیروهای نظامی مسعود رجوی با نام «فروغ جاویدان» به
ایران و عملیات مرصاد در برابر آنان (که بنده هم همانزمان حضور داشتم در
جبههی غرب به مدت یازده ماه متوالی که حتی فرصت مرخصیآمدن سهروزه برای
رزمندگان ممکن نبود) پروندهی وی به جریان افتاد و در همان سال ۱۳۶۷ اعدام
شد.
من چند سال پیش، در خاطرهی روز ۳ شهریور ۱۳۶۴ ص ۲۳۰ مرحوم هاشمی
رفسنجانی خوانده بودم که وی نیز به این موضوع اشاره کرده و در دفتر
یادداشتم ثبت نموده بودم؛ با این جملاتم: حسن، برادرِ شهید جهانآرا که به
علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق، همچنان در زندان بود، پدرش به ملاقات
رفسنجانی رفت تا آزادش کند و ... .
منظور؟ منظورم این است در درون ایران که هیچ، حتی در درون خانوادههای
ایران، تکثر یک رسم است، تضاد طبیعی حکفرماست است، اختلاف فکری وجود دارد.
گونهگونی گرایش چه بخواهی چه نخواهی هست. ازینروست که اگر پازل آن بد
چیده شود، به آشفتگی دامن میزند. یعنی حتی ایرانی هم باید ایرانی را به
رسمیت بشناسد تا پازل درست درآید و الّا پازل، پارهپاره باقی میمانَد.
۴ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
یادآوری: تعبیر «مزرعهی فکرت» که فارسی آن کِشتزار است، به عنوان اسم
سرستون یادداشتهای روزانهام در مدرسه فکرت، پیشنهاد قشنگ و صادقانهی
صَدیق شریف دکتر صادق ولینژاد است که از ایشان ازین بابت تشکر دارم و
میکوشم هر روز، فعالتیم درین صحن را با شمارگانی تحت همین نام، در گوشهای
از حیاط وسیع مدرسه فکرت شروع کنم. امید است چیزهایی مفید و مُثمر و
سایهسار در آن کِشت کنم تا سودمند و عاید دِرو گردد. مثلثِ کاشت، داشت،
برداشت. تا خدا چه خواهد.
جناب آقای دکتر ولینژاد
سلام و عرض ارادت و ابراز تشکر وافر که متن بنده را علاوه بر امتداد، اعتبار بخشیدید. چهار نکته در جواب:
یک. خوب شد مرا به ارجاع فلکه فکرت ۱۳، مطلع ساختید. بله تازه یادم آمد
که به طرید قبلاً اشاره کرده بودم اما در متن دیروز کمی آن را وسعت دادم.
دو. پیشنهاد مزرعهی فکرت را برگزیدم. معقول و مقبول است. ممنونم از حُسن سلیقهات.
سه. رویش و ریزش را درست نکتهپردازی کردید. از نظر من «از قطار انقلاب
پیادهشدن» فاجعهبارتر از، «از قطار انقلاب پیادهکردن» است. روی این
جملهام اگر بحث هم شکل بگیرد استقبال میکنم. علت مبرهن است: اولی
خودریزشیست، اما دومی نه، نوعی طَرید است. اینکه کسی خود، خود را از
دایرهی انقلاب بیرون ببرد، نوعی پاپسکشیدن و به قول لنین «فرار به
جلو»ست. چون انقلاب سال ۵۵ ملت، مالجدّی هیچ فرد و صنف و گروهی نیست، مال
تمام ملت است با رهبری خردمندانهی رهبر نهضت امام خمینی و همراهی و
روشنگری تعدای قابل توجه از روحانیت و علمای مبارز و مؤثر و روشنفکران
متفکر و مؤسس که البته با درجهی بسیار بالایی از نقش تاریخساز مرحوم دکتر
علی شریعتی در ایجاد تفکر انقلابی و دعوت روشنفکرانهی وی به محتوای غنی و
تحریفنشدهی اسلام نبوی و علوی و فاطمی و حسینی.
چهار اما. چون دربارهی علت سقوط ساسانیان در همین صحن در سالهای گذشته مطلب زیاد نوشتم خصوصاً متنی تقریباًجامع با عنوان «کمی دربارهی سقوط ساسانیان»،
بنابرین همان را در زیر نشانی میدهم تا دوباره شما و هر علاقهمند به
تاریخ ایران، اگر خواست آن را مطالعه فرماید. درود بیعدد دکتر :
پاسخ:
با عرض سلام جناب قلیتبار. سراسر متن، پر شده است از استعارات و
اشارات و تشبیهات و تنبیهات؛مانند این دسته واژگان: آبشدنِ استخوان مادر
بهازای قوتدادن به دختر و پسر، پل میان دنیا و قیامت، نُت، معمار، مهندس،
طبیب بدون مدرک طبابت، هیزم، نشاء، خرمن، صحرا و قد خمیده و همه و همه
شکوه این متن را صدچندان کرد.
یک ایراد شکلی هم دارد نوشتههای
استاد، پاراگرافبندی نیست و این صدمات سختی بر چشم و ذهن و فکر خواننده
وارد میسازد. و هیچ نمیتوان تشخیص داد آغاز و پایان جمله کجاست. به قول
آقای جوادیآملی «صدر و ساقه»اش چیست. واقعاً، گسستگی در متن، حوصلهبَر
است. مولا ع عجب سفارشی فرمودند: تقوا کنار نظم. و نظم کنار تقوا.
جناب قلیتبار این دو مورد ازآنرو برشمردم که خواستم عرض کرده باشم
در هر مقطع و موقعیتی نباید عادت کنیم زبان پارسی را دور بزنیم. بنده چنان
به دستور زبان پارسی وفادارم که حتی درچرکنویسهایم کوشش میورزم تا آخرین
حد که بلد باشم، از رعایت چارچوب زیان عزیزم ایران منصرف و منحرف نشوم.
دور نماند بنده به بکارگیری روش اعتدال میان واژگان پارسی و لغات عربی
عقیده دارم، نه ضد زبان عرب مثل باستانگرایان افراطی و نه عربینویشان
سختنویس که انگار فارسی را نگذراندند!
پاسخ:
سلام. به جناب قلیتبار و خوانندگاه علاقهمند به این نوع
موارد عرض میکتم: ریشههای این ضعف مثل هویج صاف نیست، مثل اختاپوس کج
است. بهراحتیی یک بوته نیست که آن را با کمی کشِشِ دست بیرون بتوان کشید و
دید آیا کرمو شده یا سالم مانده؟! حال که به بحث ورود کردید، باید عرض کنم
اگر چنانچه تحقیق این فرد راست است و پیمایشها طی شده، دستکم دو
پیشنیاز باید پاس شود تا چند واحد تخصصی گرفت و پای تشخیص این معضل نشست:
۱.
این ضعف مخاطرهآمیز برای آینده ایجاب میکند مردم برای اینکه دین را
بشناسند باید مطالعات دینی خود را غنیتر کنند؛ زیرا اگر گروِش به حوزه
ازینهم کاستهتر شود، ممکن است دسترسیداشتن به عالم دین خیلی کم شود.
بیشتر بخوانبد ↓
تفسیر علامه طباطبایی
یـعـنـى بـه مـقـدار استطاعتى که دارید از خدا پروا کنید -چون سیاق جمله سیاق دعوت و تـشـویـق بـه اطـاعت خدا و انفاق و مجاهده در راه او است- معناى آیه چنین مىشود که ...بـه مـقدار استطاعتتان از خدا بترسید و از ذرّهاى از آن مقدار را از تقوا و ترس خدا کوتاه نـیـایید. در نتیجه آیهی شریفه همان مطلبى را مىرساند که آیهی شریفه اتقوا اللّه حق تقاته در مقام افاده آن است نه اینکه بخواهد بفرماید هر چه توانستید رعایت تقوى را بـکـنـیـد و هـر مـقـدار که نتوانستید تقوى را رها کنید، چون خداى تعالى به حکم آیهی و لا تـحـملنا ما لا طاقه لنابه به بیش از مقدار طاقت از از ما نخواسته.
نـکـتـهی اول اینکه: میان آیه فاتقوا اللّه ما استطعتم و آیه اتقوا الله حق تقاته هیچ منافاتى نیست، و اختلافى که بین آن دو هست چیزى نظیر اختلاف به مقدار و کیفیت است، در جـمـله اولى دسـتـور مـى دهـد تـقـواى شما همهی مواردى را که در سعه و قدرت شما است فرا بـگـیـرد، و در دومـى دستور مىدهد تقواى شما در همهی موارد متّصف به حقیقت باشد، تقواى صورى و ظاهرى نباشد، اولى راجع به کمیت و مقدار تقوا است، دومى مربوط به کیفیت آن است.
نکتهی دوم اینکه: سخن بعضى از مفسّرین که گفتهاند: جملهی فاتقوا اللّه ما استطعتم ناسخِ جملهی اتقوا اللّه حق تقاته است، سخن درستى نیست، و فسادش روشن گردید. و اگـر فـرمـود: لانـفـسکم و نفرمود: لکم، براى این بود که مؤمنین را بیشتر خـوشـدل سـازد، و بـفـهـمـانـد اگـر انـفـاق کـنـیـد خـیـرش مـال شـمـا اسـت، و بـه جـز خـود شـمـا کـسـى از آن بـهـرهمند نمىشود، چون انفاق دست و دل شما را باز مىکند، و در هنگام رفع نیازهاى جامعهی خود، دست و دلتان نمىلرزد. المیزان.