دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب آذر ۱۴۰۰ دامنه

کدام تظاهر بد است؟

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. عِرض مؤمن دست خودش نیست که راحت بخواهد آن را بریزد؛ به وسیله‌ی فساد، تظاهر، فریب، ستم، و به هر رذیله‌ی دیگر. یا دیگران بخواهند با عرض مؤمنان بازی کنند. عِرض مؤمن امانت خداست در دستان بنی‌آدم، چرا که خداوند اساساً به نوع انسان به استناد آیه‌ی ۷۰ اسرا، کرامت بخشیده؛ «وَ لَقَد کَرّمنا بَنی آدَم...». پس هر مؤمنی موظف است عِرض (=آبرو و حیثیت) خود را حفظ کند و نگهبان خود باشد. در تفکر استاد شهید مرتضی مطهری «تظاهر به خوبیِ» ریاکاران و  «تظاهر به بدی» ملامتیان، هر دو بد است. امروزه می‌بینیم جامعه -خصوصاً کسانی که خود را خیلی مدرن و روشنفکر می‌پندارند- در رد و سرزنش «تظاهر به خوبی» و ریاکاری پاره‌ای از مذهبیون سر از پا نمی‌شناسند! اما هم‌اینان در نکوهش «تظاهر به بدی» متجاسران نه فقط سکوت دارند، بلکه گویا بدی و جلوه‌گری به زشتی آنان را بسیار خوش می‌دارند و تشویق‌شان می‌کنند و حتی آدم‌های بد و منفی جامعه، نزدشان چنان قرب و ارج دارند که انگاری خوشحالند چنین افرادی تجرّی می‌کنند و همه‌چیز، حتی مقدسات مردم را مورد هجمه قرار می‌دهند. بگذرم. اینک بهتر است سخنم را به سه سخن بزرگان دین ما -که راه و حجت و میزان‌مان هستند- مزیّن کنم:
 
پیامبر ص چه شگفت‌انگیز فرموده‌اند که: «هر چیزی که انسان جهت حفظ عِرض خود انجام دهد برای او صدقه نوشته می‌شود. (دُرج گُهر، ص ١٤٨)
 
امام علی ع چه حکمت‌آمیز اندرز داده‌اند که: «هیچ‌وقت به کاری که باعث بدنامی و لطمه‌زدن به عِرض و حیثیت تو می‌شود، اقدام مکن. (فهرست غُرر، ص ٢٤٢)
 
و امام رضا عالِم آل محمد ص چه مهربانانه نوید داده‌اند که: «مَن کَفَّ عَن اَعراضِ المُسلِمینَ اَقالَهُ اللهُ عَثرتَهُ یَومَ القِیامة. کسی که از آبروریزی و لطمه‌زدن به حیثیت مسلمانان خودداری کند خداوند از لغزش‌های او در روز قیامت گذشت خواهد نمود. (بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٦)
 
حقیقتاً عِرض آدم مؤمن به خداوند، چنان مهم است که اگر گشتی کوتاه به ادبیات دینی و احادیث و آیات بزنیم با هزاران نکته و پند برمی‌خوریم که هر کدام می‌تواند ذهن ما را صیقل داده و فکر ما را باز نماید. مثلاً در سایت مسجدهدایت، چهل حدیث درباره‌ی عِرض آمده که روح انسان را می‌نوازد.
 
بنده معتقد است اگر در سرآغاز یک طلوع تا سرانجام یک غروب، همواره یک استکان چای، یک فنجان شیر، دو حبّه سیر، صد گرم برنج و دو دانه انگور و ۸ لیوان آب و نیم قُرص نون و ... می‌خوریم، حق داریم که به جسم‌مان برسیم و به خود لذت مادّی برسانیم، همان اندازه هم، بلکه بیشتر وظیفه داریم برای روح و روان‌مان وقت بگذاریم تا به روح هم لذت ببخشیم. جسم و روح تا میزان نباشد، مُخ و مغز و ذهن هم میزان نمی‌شود. نه فقط مُخ و مغز و ذهن که حتی گفتار و کردار و پندار هم نیک نمی‌گردد. درود بر هر کسی که عِرض خود و عِرض دیگران را نمی‌ریزد.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۱

عکس‌های زیارت رضوی ۱۶

 

 

مشهد مقدس. ۱۶ آذر ۱۴۰۰. دارالمرحمه. عکاس: سید علی‌اصغر

 

 

بقیه‌ی‌عکس‌هادراینجا

 

 

مشهد مقدس. ۲۱ آذر ۱۴۰۰ صحن پیامبر اعظم ص

سید علی‌اصغر، سید رسول، من، حاج احمد، جعفر رجبی

دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

گزارشی از زیارت رضوی ۱۶

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چون مقصد، مقدس است، حرکتت در جاده درست است که سیری آفاقی‌ست، اما در واقع اَنفُسی‌ست. تازه جالب‌تر این‌که میزان زمان مسافت با احتساب ۷۰۰ کیلومتر هم، به اندازه‌ای‌ست که دو پدیده‌ی فلق و شفق و تمام دگرگونی‌های طبیعی بین این دو رخداد آسمانی را در طول راه بتوانی ببینی؛ مثل مِه، تِه، تاریکی، طلوع، غروب، طبیعت شرقی را و حتی دل اگر دل باشد رویش اِشراقی را. تا همین‌جا هم اگر، فکر در دستگاه وجودت به کار افتد ده‌ها پرسش پیشت می‌گذارد و صدها حال و قال.
 
ازین فضا پرش می‌کنم و می‌روم روی روزی که رو به آفتاب در صحن جامع رضوی (پیامبر اکرم ص) کمی بندگی تمرین می‌کردیم. هم تابش خورشید بر جسم‌مان خوش‌خوشی می‌داد و هم تابناکی آنچه از چشمان‌مان عبور می‌کرد و یا بر گوش‌مان طنین می‌انداخت. از آیه و آینه گرفته تا سوره و اَدعیه. حالا چه در رواق بوده باشی، چه در صف مَضجع، چه در بست بوده باشی، چه در دارالعباده. چه در زیر گنبد یا در ایوان آن. درهرحال، حال تو به همان خدا سوگند، حالی دیگر بود؛ دست‌کم با حالِ بیرون از آن مجموعه‌ات، فرق می‌کرد. گویی از چیزهایی بُریدی به یک جایی قابل اتّکا وصل شدی که مایل بودی تکیه‌گاه ابدی‌ات باشد. و درین وضع خود را صاحب گفتاری می‌دیدی که حاضر بودی با امام مهربان ع راحت و خودمونی و آسان حرف بزنی؛ آن‌هم حرف توحیدی و با کردار و پنداری برای محو و درهم‌کوبیدن هر کدورتی.
 
همین‌که از مجاورم (که آن‌روز به گمان من سید علی‌اصغر بود یا حاج سید رسول) به‌زیبایی شنیدم که راحت با دستانی نیمه‌برافراشته آفریدگار متعالش را فرامی‌خواند و دردِ دلش را صمیمانه با او در میان می‌گذاشت که: «خدایا بندگی مرا بپذیر...»، من هدایت شدم به این دو امر که بندگی با آزادی چه فرقی دارد؟! و چه کسی قادر است کسی را از دین بیرون کند؟! پاسخ بر من روشن بود: هیچ فرقی. و هیچ کسی. آری؛ بندگی اوج آزادی‌ست؛ البته بندگی باری‌تعالی. و همین قید، نشان عظمت انسان است که حق ندارد غیر پروردگارش را بندگی کند و کُرنش. اینجا بود فهمیدم که به هیچ کس نمی‌توان گفت: از دین برو بیرون!!!
 
من درین سفر توحیدی، دین را در صحن‌ها، در ایوان‌ها، در زیر راهروهای تنگ حرم در دل مردم دیدم که این مذهب آسمانی در دل مردم چه‌ها که نمی‌کند، حتی در قلب آن مردی که آن شبِ آخر که به حرم رفته بودیم تا وداعی برای وعده‌ای دگرباره با امام رضا ساز کنیم، دیدیم، که با سبیلی پُرپشت تا بناگوش، پس از زیارت امام رئوف ع چه بی‌ریا به نماز ایستاد و چه‌هم زیبا نمازش را گُزارد؛ از من و ماها ده‌ها بار بهتر.
 
بلی درست حدس زدی، این جرأت از آحاد مردم گرفته شد که هرگز حق ندارند احدی را از دین بیرون کنند. زور هیچ کس هم نمی‌رسد. مردم دین خود را از دل خود می‌گیرند نه حکومت. دینی که از دل باشد، تعطیل‌بردار نیست و زنگار نمی‌گیرد. آن دین که زنگار می‌گیرد دینی‌ست که از حکومتی گرفته شود که رنگ فساد گیرد و زنگار شرک و بُت. خدا با بندگانش هیچ فاصله‌ای ندارد که کسی بخواهد مابینِ آن را، پر کند یا واسطه و میانجی. بدترین شکاف، شکاف میان خدا و انسان است که فردی بخواهد قلب خود را از پروردگارش خالی کند و به چیزی پست و دون، دل بربندد و در خلاء، تهی و دچار سرگردانی گردد.
 
من در حرم اگرچه خود را بسی دون دیدم، اما مردم را با هر رنگ و تیره، هم تابان یافتم و هم با پروردگار متعال‌شان شتابان. شاید بی‌جهت نبوده آیه‌ی ۶۱ یاسین در روز زیارت در وسط بحثی کوتاه در دارالعباده، میان ما آمده و راه را نشان‌مان داده که ″صراط مستقیم″ چیه؟ بندگیِ فقط و فقط خدا: «وَ اَنِ اعْبُدونِی هذا صِراطٌ مُستقیم» و مرا بپرستید، که راهِ راست این است.
دامنه | دارابی ۰ نظر ۱

لغات داراب‌کلا از ۳۳۳۳ تا ۳۳۶۶

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه
 
جِره: فریاد. هم‌خانواده‌ی جار و جارزدن. جری. مثلاً: چقدر جره کشنی؟ چقدر داد می‌کشی و صدات را بالا می‌آری؟ یک صلوات جری ختم کنید. مسجد جار زدند که امشب حموم کل است! یعنی خراب است. گاه جنبه‌ی اعتراضی هم دارد این لغت. فلانی خانه حرف بزنه جره کشنه! نیز ججری یا جرجری کسی‌ست که همیشه داد و فریاد دارد و با خش و خشونت کلام، سخن می‌گوید.
 
بُر: اگر فعل بگیریم به معنی برو است. اما اگر کلمه یا صفت باشد یعنی تحریک. بارکردن. فلانی را بُر می‌کند علیه‌ی فلانی. ریشه‌اش از بار است. تحریک. تشجیع. شیرکردن. باد در آستین کسی کردن.
 
شِ وَری گِج: هواخواه خود. رِکنده. رمال. خودخواه. همه‌چیز را برای خودش می‌خواهد. تعجب از حرف و رفتار کسی که فقط حرف خودش را می‌زند.
 
گیورت، گیورت، کیورت، میورت، میورت، میورت: صدای قورباغه‌ی نر و ماده به گویش مردم محل.
 
بَکِککم،بَکِککم،بَکِککم: جواب صوتی قورباغه به قورباغه‌ی دیگر به لحن و گویش محلی‌ها.
 
ته دله بلا خواسنه؟!ذ: دلت را بلا می‌گیرد این کار را به‌خوبی انجام بدهی. بلا می‌خوابه روی دلت؟! می‌میری که این کار را انجام بدی؟!
 
بندایته: برخورد کرد. چک هایته هم می‌گن.
 
دسّه تُ بزویی بمویی اینجه؟! : دستخالی آمد؟ دستت را تاب دادید و بدون هیچ کادویی و شیرینی‌یی هدیه‌ای آمدی اینجا؟
 
رُدِّه: رُک است. بی‌تعارف. متضاد کم‌رو. رک هست. صریح است. بی‌پرده سخن می‌گوید.
 
مِخ بَخارده: از جایش تکان نمی‌خورد. حرکتی ندار. مثل میخ کوبیده شد به یک جا. میخ خورد. سفت و سخت هست. قُده.
 
هلاکِن: بتکون. تکون بده. لباس ره هلاکن تا گردش بپّره.
 
شاتشی: تشی بزرگ. گت‌تشی. تشی سردسته.
 
کالدره: هم اسم مکان است در محل یعنی کالدره‌ی پشت باغ منصور. مشهور به فیضی‌باغ پِشت با تلفظ: کالدرسر. یعنی کاله دره سر. رودخانه‌ای که کال دارد و کوه. و هم اسم خاص است مثل دره‌ی کال. داز کال که بُرنده نیست.
 
شوچر: شب‌چَر. حیوانی که شب به شکار و خوردن و‌ چریدن می‌رود. مثل تشی، ارمنجی.
 
کَل‌ونگ: فرد نخراشیده، بدترکیب، دراز، بدقواره، لقبی تندوتیز برای آدمای ناجور. معنای کنایی هم دارد این لغت. نیز با کلمه‌ای دیگر هم ترکیب می‌شود که شدت به معنی آن می‌بخشد..
 
او لِش: آبی که با گِل درآمیزد به طوری‌که حجم گل بیشی داشته باشد، تا میزان و حجم آب. مُد هم می‌گن. گِل مد بَیّه..
 
لشدله: اسم مکان. جایی در بالادست بالامحله‌ی داراب‌کلا که گودالی اوه‌لِش دارد. قبلاً مفصل آن بحث شد.
 
جزقه: نابود. در معنای دورش یعنی چیز ریز و کوچک.
 
یادآوری: واژگانی محلی ما درخورند. کیف می‌کند انسان از آوردندشان در واقع کشف‌شان. ازین‌روست که من به هجرت‌دادن کلمات از لای جامعه و کتاب خیلی علاقه و باور دارم، وگرنه فرهنگ ما می‌پژمُرَد و حتی می‌میرد. مباد.
 
ونِه: بایستی. بِلوِنه هم می‌گویند.
 
ونِ: مال وی.
 
و نا: وی نا. او نه. وی نه‌خیر. مثلاً: و نا، نیاد آنجا
 
کور بَوی! : در واقع ای کور بوی است. ای در گویش حذف می‌شود. ای چشمت کور! چرا چنین کردی؟ یا گفتی؟ کور بوی اینه ره ندیهی دمتی؟ اینجا را ندیدی لگد کردی؟
 
دِچَکّه: دو جور. متناقض. دو حرف مخالف هم. کسی که دو گونه سخن می‌گوید همزمان. دِ صدا هم معنی می‌دهد. چَکه یعنی صدا و کف‌زدن. دِ یعنی دو. دوصدایی. چندصدا شدن. مثل کف‌زدن ناموزون در عروسی‌ها.
 
مِه سر جَلدی؟! : سر من زور داری؟ نکته: کبوتر وقتی دستی شود می‌گویند جلد شد.
 
تِه کلّه گوش نِدانّه؟! : سرت گوش ندارد؟ که حرف نمی‌شنوی و قبول نمی‌کنی؟
 
در هِکته: دریافت. سر در آورد. فهمید.
 
نرِکسّه: نتراشیده. زمخت.
 
کوفه‌صرا بَیّه: : کوفه شد. صحرای کوفه شد. به هم ریخت. هرج و مرج شد مانند کوفه.
 
بیپّیَربیمار: یتم. پدر و مادر ندارد.
 
بِپّدرمادر: آدم عوضی. ناتربیت. پدر و مادر نداشت که تربیت و آدمش کند.
 
بِلندینا: خیلی بلند. دراز. لباسی که بر تن کسی بلند باشد. یا فلانی اتا بلندیناهه.
 
مَشمِل: خطابی محبت‌آمیز و عاشقانه‌ی مرد به همسرش. شاید هم به علت زیبارویی و لطافت طبع زن.
 
سِروش: بدترکیب. نفهم. زبان‌نفهم. هیولا.
 
جندِم: جهنم. دوزخ.
 
اَتِر پِه: حدود. نزدیکا.
 
جوج: بالاآمده. سیخ. برآشفته. حالت پرخاش. مثلاً فلانی جوج هاکرده مره حمله هاکانه. یا : تلا جوج هاکارده مارکرک را چوکولم بزوهه. نیز می‌گویند: فلانی مو سرش را جوج‌پَر کرد. یعنی سیخ کرد.
 
کَوِر​​​​: نونی که زیاد خشک شده باشد. جای خشک‌وخالی. کویر. کَوِر مخف کویر.
 
دِوَن: کلمه مرکب است. معمولاً با دروغ هم می‌آید. دروغ‌دون. فرد دروغگو. دو رو.
 
دِم‌به‌دِم: پشتِ سرِ هم. دنبال همدیگر.
 
تا اینجا ۳۳۷۶ لغت
دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

سقراطِ خراسان

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را می‌شناسید. بلی؛ درست حدس زده‌اید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی. علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحه‌ی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید.

 

 

دو نکته از آن مرد مزینان و سقراط خردمندِ خراسان -که در حُجره‌ی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است- یاد می‌کنم: او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُت‌هایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُت‌هایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساخته‌ایم. او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.

دامنه | دارابی ۲ نظر ۱

مادر شهید محمد معماریان

اکرم اسلامی

 

اشرف‌سادات منتظری

مادر شهید محمد معماریان

 

شهید محمد معماریان

 

 
تقریظ جالب رهبری بر کتاب «تنها گریه کن» نوشته‌ی خانم اکرم اسلامی
 
سلسله‌مباحث جبههمادر شهید محمد معماریان متزلش در بلوار امین شهر قم را به محل جمع‌آوری جهیزیه و سیسمونی مستضعفان تبدیل کرده و به مدد مؤمنین، ۶۰۰ خانوار را تحت پوشش قرار داد. این خانه چند سالی است که تبدیل به حسینیه و مرکز خیریه شده است. علاوه بر جلسات احکام، قرآن، سخنرانی، عزاداری، اطعام، مدد به مستمندان نیز در صدر کارهای این بیت قرار دارد. اینجا ، اینجا ، اینجا ، اینجا درباره‌ی این مادر گرانقدر شهید، نکات آموزنده‌ای آمده است. خانم اکرم اسلامی در کتاب «تنها گریه کن» با قلمی روان ازین مادر شهید و فرزندش شهید محمد معماریان می‌گوید، که مورد توجه‌ی مردم قرار گرفت.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۱

از نظر دکتر شریعتی چه بر سر قرآن آوردند؟

از نظر دکتر شریعتی چه بر سر قرآن آوردند؟
متن نقلی: از مرحوم دکتر علی شریعتی ( ۲ آذر ۱۳۱۲ - ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ) به مناسبت سالروز تولدش در ۲ آذرماه: «قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می‌شود و با نام «مردم» پایان می‌پذیرد. کتابی «آسمانی» است اما بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می‌پندارند و بی‌ایمانان امروز قیاس می‌کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال. کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره‌اش از مسائل انسانی گرفته شده، و بیش از ۳۰ سوره‌اش از پدیده‌های مادی، و تنها ۲ سوره‌اش از عبادات، آن هم حج و نماز. کتابی است که نخستین پیامش «خواندن» است، و افتخارِ خدایش به «تعلیم انسان با قلم»، آن هم در جامعه‌ای و در قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت اصلاً مطرح نیست.
 
 
این کتاب از آن روزی که به حیله‌ی دشمن و به جهل دوست، لایش را بستند، لایه‌اش مصرف پیدا کرد. وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت. و از آن‌هنگام که این کتاب را -که «خواندنی» نام دارد- دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب‌کشی به کار رفت، (کلمه‌ی قرآن، از ریشه‌ی قرائت، به معنای خواندنی) از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از این کتاب، نخواستند، وسیله‌ی شفای امراض جسمی، چون درد کمر و بادِ شانه و … شد.» مرحوم دکتر علی شریعتی، برگرفته از سخنرانی و کتاب «پدر، مادر، ما متّهمیم» مجموعه‌آثار ۲۲.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۱

در مذاکره چه اطلاعاتی فعلاً برای ما مهمتره؟

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در حال حاضر مطالباتِ دو سمت مذاکره -یعنی ایران و آمریکا- شکاف را به‌شدت تشدید کرده است. چرا؟ زیرا تیم آمریکا پیشرفت‌های اخیرِ «برنامه‌ی هسته‌ای ایران ازجمله حجم اورانیم غنی‌شده‌ی بالاتر از حد مجاز در برجام» (تصویب‌شده توسط دولت روحانی_ظریف‌) را، زیر سؤال برده، و نیز گیر داده که در پروژه‌ی نظارت آژانس در برنامه هسته‌ای ایران نقص وجود دارد. و مهمتر این‌که می‌گوید «زمان گریز هسته‌ای ایران» از یک سال به «کمتر از یک ماه» شده و حتی ترس دارد طی روزهای آینده، شاید کمتر ازین هم بشود. این موارد به علاوه برداشت آژانس حکام درباره‌ی «نقاط کور نظارت بر مراکز هسته‌ای ایران» موجب شده آمریکایی‌ها برای به نتیجه‌رسیدن مذاکره شتاب داشته باشند.
 
اما نگاه ایران چیست؟ چون مذاکرات محرمانه پیش می‌رود با توجه دریافت‌های کارشناسان از گوشه‌وکنار مذاکرات، ایران این چیزها را می‌گوید «با آژانس همکاری کامل و لازم را دارد». «ادامه‌ی تحریم‌ها فوریتی برای امضای فوری توافق ایجاد نمی‌کند». «اقتصاد کشور از فشار بیرون افتاده»، و حتی می‌گویند «تاب‌آوری و سازگاری با تحریم‌ها بیشتر شده». لذا تیم رئیسی بر خلاف شتابی که تیم بایدن دارد، «عجله‌ای برای هر نوع توافق در گفت‌وگو‌ها» ندارد. از همین نقطه است که طرف آمریکایی به طرف‌های ۱+۴ می‌گوید اگر ایران را به توافق مجبور نکنید، گریزی هسته‌ای ایران ازین مقدار هم کمتر می‌شود. به زبان ساده دانش و اراده‌ی ایران برای ساخت بمب هسته‌ی به کمتر از یک ماه می‌رسد. پس وقتی کشوری توانِ ساختن بمب اتم را در کمتر از یک ماه داشته باشد، در واقع آن کشور قدرت هسته‌ای شده است و درین بلوک قرار دارد.
 
همچنین تجربه‌ی دولت اوباما نشان داده که کنارگذاشتن تحریم‌ها به اندازه‌ی کافی با شفافیت اجرا نشده و این نگرانی از طرف ایران وجود دارد که حتی اگر تحریم‌ها بر روی کاغذ و در توافقی سست لغو شود، باز هم مانع از این نمی‌شود که «ایران بتواند از برجام سود ببرد.» یک تجربه‌ی بد هم جلوِ چشم ایران وجود دارد؛ بدقولی دولت اوباما که رفع تحریم را کامل و دقیق اجرا نکرد و نیز یک تجربه‌ی بدتر که دولت ترامپ زیر قول زد و برجام را ترک کرد و بر خلاف توافقات برجامی بدترین تحریم‌ها را علیه‌ی ایران امضا نمود. لذا نگرانی و تردید ایران از آن‌روست که بر فرض هم درین دوره از مذاکرات، «تحریم‌ها طی یک توافق و بر روی کاغد» هم لغو شود، تضمینی وجود ندارد که باز فردی از نوع ترامپ ظهور نکند که بنیاد توافق جدید را بزند. حتی شنیدم اگر مذاکرات به بن‌بست خورد، ایران گزینه‌ی سومش را رو می‌کند که آن را از ترجیحات خود می‌داند؛ ترک کامل گفت‌وگو و ادامه‌ی کامل برنامه‌ی هسته‌ای و حیات سیاسی بدون وقع نهادن به اقدامات آمریکا و حتی مقابله‌ی سهمگین با این دولت یاغی. چون‌که نه به لغو تحریم شدید، امیدی دارد و نه از بازگشت بایدن به برجام و نه از ضمانت و تعهدات این دولت. لازم به ذکر است یک نکته‌ی مهم در پاسخ به کامنت گفته‌ام.
دامنه | دارابی ۲ نظر ۰

شرحی بر یک شعر شفیعی مازندرانی

به قلم دامنه:  دیشب دیدم... . به نام خدا. سلام. در تازه‌ترین سروده‌ی حجت‌الاسلام سیدمحمد شفیعی مازندرانی از روحانیون شهیر زادگاه ما، با سرشناسه‌ی «دستجات کاروان دانش» بیت هشت زیادتر از سایر ابیات سوسو می‌زند: «ای شفیعی! حوزه، دانشگاه، هر کوی و کنار / این چنین‌ها را به امرِ آسمان قوّت رسان». درین پست و در بخش سلسله‌مباحث شعر به این شعر شاعر می‌پردازم.
 
شفیعی مازندرانی
 
ایشان درین غزل، افراد دانشور کشور را سه دسته کرده که: یکی اخلاص و عمل ورزیده و مسیح‌واره هادی و یار و امانِ کشورند؛ نیز از منطقی نور برخوردار و آن را نادی‌. دیگردسته اساساً طیِ طریق‌شان ریاست‌جویی‌ست و بندگی‌ی مدرَک و شُهرت و نشان و نام. (در همین دسته‌ی دو وقتی «نام» آمد، پیش خود، پیش‌پیش فکر کردم نان هم خواهدآمد، ولی زود از پیش‌داوری دست شُستم که نکند شاعر نان را ببرد به سمت دسته‌ی سه؟ دیدم نه، نان را کلاً از قلم انداخته و حتی در دسته‌ی سه هم نگذاشته و دسته‌ی سه اساساً پیِ چیز دیگره:) پیِ «مدار» ارباب خودند و به‌ظاهر در «صف امت»، اما نای و زبان‌شان برای «غیر» و غریبه و بیگانه است.
 
آنگاه استاد شفیعی مازندرانی قلم و قافیه‌ی شعر روزشان را برگرداندند سوی همین دسته‌ی فرزانه‌ی یک: که شب و روز نمی‌شناسند و دائم در خیال «حّل ِمشکلات مردم» خیز برمی‌دارند و در «سیاست‌ها»، کیاست‌وارانه آرمانِ حضرت محّمد ص را پیشه کرده‌اند. لذاست که شاعر روشن ساخته، کشور با این «فرزانگان» تابنده‌رو شده و حتی ملت و دین «وامدار همتِ این راستان» گردیده است و از همین‌روست که آقای شاعر محترم و دانشمند حوزه و دانشگاه در بند تخلُص شعری‌اش در تقویت دسته‌ی یک، دست به استنتاج زده و سُروده‌ که وی، چه در حوزه باشد و چه در دانشگاه، و چه در هر جای دیگر حضور شغلی و تبلیغی و تدریسی و ارشادی و رسانه‌ای دارد، به تعبیر خودشان «در هر کوی و کنار» باید این دسته‌ی یک را قوّت‌رسان باشد آن‌هم به امرِ آسمان آفریدگار متعال : «ای شفیعی حوزه دانشگاه، هر کوی و کنار / این چنین‌ها را به امرِ آسمان قوّت رسان». والسّلام. آری؛ دیشب دیدم شعری که چنین چیده شد. متن شعر بی‌کم‌وکاست در ستون نظرات همین پست آمده است:
دامنه | دارابی ۲ نظر ۰

زعفران؛ طلای سرخ خراسان

​​​​​

 

دامنه | دارابی ۱ نظر ۲

تعزیه و برکاتش

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ایران حقیقتاً در خیلی از موضوعات مهد بوده، چون صاحب تمدن بوده است. تعزیه یا شبیه‌خوانی هنر نمایشی ستُرگِ سوگواری ایرانی در ماتم عاشوراست که به باور بسیاری، ازجمله بهرام بیضایی بر «بالندگی تئاتر در ایران» کمک کرد. بیضایی که در نمایش و سینما مشهور شد، خود از شیوه‌های تعزیه‌ی «نیاکانش در آران» کاشان بهره گرفت. پژوهشگرانی هم صحّه گذاشتند که پیشینه‌ی تعزیه در ایران به پیش از اسلام بازمی‌گردد؛ مراسمی در سوگ سیاوش پهلوان قصه‌های ملی، یا به تعبیر زنده‌یاد سیمین دانشور، مراسم سیاوشون. حتی دیرینه‌تر از سیاوشون، آیین مصائب میترا برگزار می‌کردند؛ میترایی که بزرگترین ایزد پیش از پیدایش زرتشت بود.
 
 
تعزیه علاوه بر نقطه‌اوج در دوره‌ی سلطان محمد خدابنده، در عصر قاجار هم بسیار رونق داشت که هم سبک زبان پرتکلّف را در نثر و نظم پارسی تقویت و ساده کرد و هم موجب تحکیم انسجام ملی شد و تمام مناطق ایران ازین هنر بهره گرفت به‌طوری‌که در باغ‌شهری چون نطنز «چهار تکیه‌ی تعزیه» بنا شده بود. تعزیه شعر و شاعری را قوام بخشید و موجب شد از دل جامعه، عادی‌ترین فرد که استعداد شبیه‌شدن داشت وارد این هنر کلامی و نمایشی شود بی‌آن‌که تشکیلات یا سازمانی بخواهد به زبان امروزی رانت و مانعی ایجاد کند، مثل سینمای حال‌حاضر ایران که با پول و پارتی ستاره‌سازی می‌کنند و در واقع استعدادکُشی.
 
با تأسف باید یاد کرد که رضاخان با تصمیم غلطش و بهتر است گفته شود غرض‌ورزی‌اش، تعزیه و روضه‌خوانی و حتی سوگواری روز عاشورا در ایران را قدغن کرد و حتی «تکیه‌ی دولت» به دستورش ویران شد. با آن‌که دولت او در سال‌های آغازین با کمک روشنفکرانی مشهور تئوری‌پردازی می‌شد و قصد داشت به ظاهر ایران را به باستان پیوند دهد، اما نسبت به چیزی که ریشه در آیین ایرانی داشت خشم گرفت. چرا؟ چون رنگ دین و رونق مذهب داشت و باعث آگاهی و دلدادگی مردم به دین می‌شد، اما با آن‌که تعزیه مایه‌گرفته از سوگ سیاوش و آیینی چون مصائب میترا بود، باز هم بیم داشت که این هنر قدرت او را به چالش نبرد. بنابرین با این‌که آیینی که زمینه‌ساز شکل‌گیری‌اش دو آیین دیرین ایرانی بود، آن را تعطیل و ممنوع کرد. بگذرم. تعزیه‌خوانان در حقیقت «رانندگانِ سخن» هستند؛ فرمان شعر و سوگ را هدایت و نه فقط سرِ مخاطب را به سوگ فرا می‌خوانند، بلکه دل او را به همدردی و مسئولیت در برابر ستمگر زنده نگه می‌دارند. این را کسی بهتر درک می‌کند که پای تعزیه نشسته باشد و یا در تعزیه مطالعاتی را گذرانده و دل به حق سپرده.
 
اشاره: ترکیب «رانندگان سخن» را از آقای شایان حسین‌نژاد مدیر سایت «هنرهای تبسمی» وام گرفتم.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

تاج‌زاده آیا از خر شیطان آمد پایین؟!

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بالاخره آقای سید مصطفی تاج‌زاده کوتاه آمد. دست از یکدندگی و لجاجتش برداشت و به اصطلاح از خر شیطان آمد پایین! البته اگر از آن مَرکب چموش واقعاً پیاده شده باشد. وی در اینجا گفت: «قطعاً اگر دولت برای حل مشکلات کشور نیازمند همکاری و همفکری باشد، محال است که اصلاح‌طلبان دست رد به سینه‌ی آنان بزنند، چراکه این مشکلات به جریان و گروه خاصی تعلق نداشته و این عدم همکاری موجب ورود آسیب و خسارت جدی به کشور می‌شود.» جالب‌تر ازین، این ادعایش است که آدمِ اهل انصاف تعجب می‌کند این فرد با چه رویی! این را می‌گوید و از مردم شرم هم نمی‌کند: «به‌ عنوان نمونه اگر درخواست ارائه‌ی راهکاری ملی برای حل مشکل آب کشور را داشته باشند، حتماً در خدمتشان هستیم و راهکارهایی برای حل این بحران در اختیارشان قرار خواهیم داد.»

 

بسیارخُب! پس آن تئوری‌های «صد من یه غاز»های این چند ساله‌ات چی ؟! که هی مردم را فریب می‌دادی و بدتر از براندازان حرف می‌زدی و دل ملت و جوان را خالی می‌نمودی، چنان هم تیره‌وتار فکر می‌کردی که بن‌بست محض بود و هراس‌افکنی مطلق. بازهم جای نگرانی نیست که تندرُوِی چون جناب تاج‌زاده، بالاخره از خر شیطان پیاده شد!  (البته با معذرت از حیوان زحمتکش و باری و مَرکب راهوار الاغ که متأسفانه دستاویز تمسخرات بشر شده است) لابد فهمید اگر از مَرکب چموش (=شیطان) پایین نیاید، بدجور زمینش می‌زند. طوری هم می‌گوید قضیه‌ی آب را حل می‌کند، که انگار طی این چهل‌واند سالی، اصلاً در قدرت و حکومت نبوده است. مشکل آب، آقا، منِ شهروند عادی حتی یادمه، سال ۱۳۶۲ که در سپاه منطقه ۳ واقع در چالوس خدمت سربازی بودم، تیتر روزنامه‌ی اطلاعات آن روزا، بحران و جنگ آب بود. این مدتِ طویل‌مدت، لابد آقای تاج‌زاده خیال می‌کند بیرون قدرت بود! حرف پایانی این است: آقای تاج‌زاده! همین روش و منش درست است؛ کمک به انقلاب، خدمت به ملت، مدد به رهبریت. هر ساز دیگری، راهی‌ست واهی به تُرکستان و تَرکستان و تِرَگستان. والسلام.

دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

چرا توپ در نکردی؟

حکایت: می‌گویند در دوره‌ی یکی از پاشاهان، شبی از ماه رمضان، توپچی توپ سحر را شلیک نکرد. امیر توپخانه او را احضار و با خشم از او سؤال کرد: «چرا توپ در نکردی؟» توپچی پاسخ داد: «قربان! به هزار و یک دلیل؛ اولی‌اش این‌که گلوله نداشتم!»

 

نکته: اینک غرب همین وضع را برای ایران می‌خواهد. خودشان زرادخانه‌زرادخانه سلاح دارند و به جهان می‌فروشند تازه اگر جنگی بین کشورها نباشد، حتی تولیدات‌شان هم زیان می‌بیند! اما نوبت به ایران که می‌رسد آسمان می‌تپد! و می‌گویند ایران نباید فلان علم و فلان توان را داشته باشد. زهی خیال باطل!

دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

نگهبان مردم نیستی!

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گاه افرادی را سراغ داریم که خود را نگهبان مردم فرض می‌کنند، در واقع اینان -از پرهیزگار و ناپرهیزگار- آن آیه‌ی مشهور قرآن را به نسیان سپرده‌اند که رسول خدا ص مورد خطاب و دلداری خدا قرار گرفت: تو نگهبان مردم نیستی. می‌گویید نه، بنگرید دیدگاه علامه طباطبایی درباره‌ی آیه‌ی شریفه‌ی ۴۸ شوریٰ در صفحه‌ی ۴۸۸ قرآن را:
 
در این آیه‌ی شریفه از خطاب به کفار عدول کرده و خطاب را متوجه‌ی رسول خدا (ص) نمود، تا به آن جناب اعلام فرماید مأموریتى که به دوش وى نهاده تنها تبلیغ رسالت است، نه بیشتر از آن، او را فرستاده تا دین خدا را به مردم ابلاغ کند، نه این‌که نگهبان مردم و مسئول ایمان و اطاعت آنان باشد، تا خود را موظف بداند ایشان را از اِعراض باز بدارد، و در این راه خود را به تعَب اندازد تا شاید مردم به وى روى آورند. فرح به رحمت کنایه است از اشتغال به نعمت و فراموش‌کردن مُنعم و مراد از سیئه مصیبتى است که انسان را بدحال سازد و جمله‌ی فَإِنَّ اَلْإِنْسٰانَ کَفُورٌ اگر دوباره کلمه‌ی انسان را تکرار کرد، براى این است که مذمت و ملامت انسان را مسجل کند. المیزان.
 
متن آیه و ترجمه: فإن أعرضوا فما أرسلنٰک علیهم حفیظا إن علیک إلا البلٰغ وإنا إذا أذقنا الإنسٰن منا رحمة فرح بها وإن تصبهم سیئةۢ بما قدمت أیدیهم فإن الإنسٰن کفور.
 
ترجمه‌ی احمد کاویانپور : (یا پیامبر، این آیات را براى مردم بخوان) اگر مردم قبول نکردند و از آن روى برگرداندند، تو را محافظ براى آنان نفرستادیم و براى تو جز ابلاغ رسالت آشکار تکلیفى نیست و چون به انسان بهره‌اى از رحمت خویش بچشانیم، بدان شاد و مسرور گردد و اگر به کیفر دستاوردهاى پیشین او، بلا و مصیبتى به او برسد آن گاه انسان به کفر روى مى‌آورد.
 
 
یک استناد شعری: باباطاهر هم عجب زیبا سروده که واقعاً حرفش را عریان می‌زد. فرشته‌وش خواستنِ انسان، امری محال یا دست‌کم سختِ‌سخت است، زیرا ما از آدم و حوا ریشه داریم، نه از فرشته‌ها و پَری‌ها:
 
مُو آن رِندم که عُصیان پیشه دیرُم
به دستی جام و دستی شیشه دیرُم
اگر تو بیگناهی رو مَلَک شو
مُو از حوا و آدم ریشه دیرُم
غزلستان
 
 
دامنه | دارابی ۲ نظر ۰

رضاخان و صاحب روزنامه طوفان

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بی‌خبر نیستیم که از یک سو شعرهای فرخی را به همدیگر هدیه می‌کنند و از سوی دیگر از رضاخان دفاع، مذاق تندِ این شاه تاب حتی یک حرف را نداشت چه رسد به شنیدنِ یک‌جمله انتقاد. زنده‌یاد محمد فرخی یزدی (۱۲۶۷ - ۱۳۱۸) با روزنامه‌اش «طوفان» به‌ویژه با شعرهایش مشهور شده بود. یک دفعه به خاطر یک انتقاد، فقط یک انتقاد به سلطنت همایونی! شاهنشاهی، ۲۷ ماه به زندان محکوم شد که سرانجام در ۲۴ مهر ماه ۱۳۱۸ با آمپول! پزشک احمدی در حمام بیمارستان زندان شهربانی به قتل رسید. حالا چطور می‌شود هم فرخی را می‌خواهند و هم تطهیرکردن رضاخان را. قاتل و مقتول را باهم دوست دارند! اصلاً این قابل جمع هست؟ خیر؛ اصلاوابدا. جمع نقیضین محال است. نمی‌شود انسان و غیرانسان! را کنار هم گذاشت.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۱

ذی‌نفوذان!

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. شاید همه شنیده باشیم که از یک شرکت پتروشیمی که بیشتر سهامش «به وزارت کار و صندوق بازنشستگی» تعلق دارد فیش‌های دریافت حقوق «۸۰، ۱۲۰ و ۱۵۰ و حتی بالای ۲۰۰» میلیون تومانی به بیرون درز کرده است. منبع این در حالی است که آمار منابع رسمی حکایت از آن دارد خانوارهای فقیر ایران «از نصف خانوارهای کشور» دارد عبور می‌کند. برای هر فردی که پیام انقلاب را درک کرده باشد، این روند نه فقط فاجعه که فساد مخرّب است مثل آنچه در «دربار» رخ می‌داد. راستی چرا بعضاً هر یک از ما هنوز هم علاقه داریم در کشور و منطقه و شهر و دیار بازهم مثل طاغوت «صاحب‌منصبان ذی‌نفوذ» باشند و گره از کار بگشایند؟! همین «صاحب‌منصبان ذی‌نفوذ» اغلب ریشه‌ی این‌همه شاخ‌وبرگ‌های فسادند. مگر پیش خود نمی‌گوییم فلانی خوب بُرش داره؟ معنی این حرف چه می‌تواند باشد، جز ضابطه‌مند نبودن سیسم دیوانسالار کشور و عادت ما به افراد قدَر و بانفوذ؟! سامان، اساس مدیریت سیاسی است، اما گویا همچنان نفع عده‌ای غیر این است چون از ایجاد سامان زیان می‌بینند. ازین روست که وقتی وضع، نابسامان باشد، سود بیشتری می‌کنند و سهم زیادتری به جیب می‌زنند.
 
 
اما بعد، بد نیست این را هم بنویسم که دیروز آقای دکتر موسی حقانی معاون پژوهش مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ ایران با موضوع «سبک‌شناسی علمای معاصر شیعه در فعالیت سیاسی» گفت «آیت‌الله حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای تارک دنیا بودند به این معناکه زاهد و بی‌رغبت به دنیا بودند...» اما نه «به‌معنای ترک حیات اجتماعی» و مدیر گروه اَنساب بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی نیز ضمن تجلیل گفت: «در حقیقت ما وامدار حیات آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای هستیم؛ چراکه فرزندی چون رهبر معظم انقلاب آیت‌الله‌ سید علی خامنه‌ای را در دامان خود پرورش دادند.» منبع این دو و چند نفر دیگر در تالار موزه‌ی قرآن حرم مطهر رضوی که نشستِ «پیش‌همایش بزرگداشت آیت‌الله حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای» برگزار شد، دادِ سخن دادند.
دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

فرهنگ لغت داراب‌کلا تا لغت ۳۳۳۳

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

 

گتینا: بزرگ. خیلی بزرگ. درشت. معمولاً برای یک واحد بکار می‌رود نه چندتا. شکل دیگر و واژه مشابه‌اش به معنای مادربزرگ هم هست: گت ننا. گتنا. گئینا. گننا.

 

وِن تَش هِنیشته: آتشش خاموش شد. حرارتش پایین آمد. اشتهای او کم شد. آتش غیرفعال و در حال خاموش شدن. آتش کمزور. زغال‌های سرخ که در حال تبدیل به خاکستر یا خاموش شدن باشد. فروکشی آتش. فردی که جست‌وخیزش فرو نشست. نیز فروکش کردن دو قوه‌ی آدم، یکی تش غضب و دیگری تش شهوت.

 

خر و خی! : اشاره‌ی توهین‌آمیز به حضور برخی در یک جمعی. خر و خوک. یه تعداد حیوان. اراذل. کنایه از تعدادی افراد نامطلوب. افراد غیردلخواه.​​​​​​.

 

اِعو ! : صوت تعجب. مثلاً: اعو این چه کاریه؟ چه رفتاریه؟ چه حرفیه؟! آوایی برای یک رفتار یا کنش بسیار شگفت‌انگیز یا نادرست مخاطب که همراه با خشم و غضب و اعتراض بیان می‌شود. اعو معمولا با ضمر گرفتن همراهه. زمر هم ممکن است می‌نویسند. گویا ضمر نزدیک‌تر است به صحیح‌نویسی چون از ضمیر ریشه دارد.

 

غِر: غریبه. غیر. مثلاً: من مگه غرمه؟ نیز گره یا دکمه یا برآمدگی یا زائده‌ای که به‌ویژه روی چوب و تنه‌ی درخت دارد. به‌ویژه درخت انجیلی که مثل هم شد: ندوسمی انجیلی ور غر داشته! وقتی بکار می‌رود که با یک شخص بزرگتر یا اصلی طرفی، بعد یهو یک فرد کوچکتر و فرعی به حمایت از مخاطب شما، جلوی شما در می‌آد. غر، به نوعی لفظ المعرب گر یا گره است.

 

سرَمسر: همسن‌وسال. سر و همسر. مگر او سرمسر شماست مسخره‌اش می‌کنیین؟! سرهمسر. سر و همسر. همسن. همدوره سنی. هم اندازه از نظر سنی و فیزیکی.

 

مگه خان درزن تا دکشی؟! : نور و روشنایی کافی‌ست، مگر می‌خواهی سوزن نخ بکشی ای‌همه لامپ‌ها را روشن کردی؟! مگه می‌خواهی  نخ توی سوزن بکنی یا بکشی؟ یعنی همین نور کافیه و تاریک نیست چون کار دقیقی در حال انجام نیست که نیاز به نورانی شدن اتاق یا فضا باشد.

 

ون کمر ره وندنه! : دارد گولش می‌زند. مشغولش می‌کند. کمرش را می بندند. تحریکش می‌کنند. شیرش می‌کنند. بادش می‌کنند. زیرپایش را می‌کشند. گرمش می‌کنند و می‌فرستند جلو.

 

خَند: سر را شیره مالیدن.

 

سلامه قُد بدایی؟! : سلام‌کردن را قورت دادی؟! چرا سلام نکردی؟! سلام را قورت دادی؟! سلامت را خوردی؟! سلام را فراموش کردی؟! چرا سلام نکردی؟!

 

حرف‌اِشنا: فرد حرف‌شنو. آدمی که حرف می‌شنود. فرد خوب که گوش به منطق و حرف می‌دهد. حرف‌شنو. حرف گوش‌کن. عاقل. زرنگ. اهل مشورت.

 

سگ نَیته مِره! : منو سگ نگرفته. کنایه از امتناع از انجام کاری بهدعلت خفت و خواری. ترجیح  گازگرفتگی توسط سگ به انجام یک کار یا رفتار و گفتار.

 

همدیگه ره بیتنه! : همدیگر را گرفتند. باهم درگیر شدند. شامل درگیری لفظی و رفتاری و فیزیکی و مجازی و... . مثلاً می‌گویند: واشون سگ واری همدیگه ره گرنه.

 

ون سردرختی ره نسوزن! : سردرختی‌اش را نسوزان! خیطش نکن. بورش نکن. پکرش نکن. ناامید و دلشکسته نکن. شاید انتخاب سردرختی به جای زیردرختی در اینجا به علت این باشد که سوختن و آسیب سردرختی زودتر و از دور و فوراً پس از مواجهه بر زیاندیده هویدا می‌شود ولی درباره‌ی زیردرختی باید کاملاً نزدیک شد و جستجو کرد تا فهمید، پس از فرصت اندکی برای هضم و انطباق زیان دارد. بیشتر بخوانید ↓

دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

شایسته و پیرو

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نزدیک دو سال است از مشهد مقدس محرومیم؛ ویروس کوید کنارمان نگاه داشت و از زیارت نزدیک آن مهربان‌امامِ دانشمند دور افتادیم. این مدت دل‌های بی‌قرار مترصد هم مانده‌اند اما چه کنیم که تابع مقررات آمدوشدِ کشوریم تا ریشه و زنجیره‌ی این بلابلیه کنده و قطع شود. اما دل را تا آن روز وفا در پای بارگاه، موقتاً رضا می‌دهیم به زیارت از راه دور تا عن‌قریب راهی شویم. ازین‌روست که امروز رفتم سراغ سخنی از سخنان زیباگفته‌ی امام رضا ع که آن حضرت فرمودند: ″اگر مردم از شایستگی و زیبایی سخنان ما مطلع شوند حتماً از ما پیروی خواهند کرد.″ (منبع: عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۰۷)
 
 
 
مرحوم اصغر رنجبر
درگذشته‌ی ۴ آذر ۱۴۰۰، انقلابی و بسیجی
 
من فکر می‌کنم بلکه یقین حاصل می‌کنم که اصغر رنجبر مصداقی ازین سخن است که حضرت رئوف ع گفته‌اند. او نفْسش، خانه‌اش و جسم و روحش اتاق انقلاب بود؛ هزاران بار بیتش از همان جرقه‌ی انقلاب به رهبری امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- محل نشست انقلابیون محل شد و شب‌ها تا دمِ سحر بالخانه‌اش می‌نشستیم بی‌آن‌که حتی لحظه‌ای چهره درهم کشد و رنجیده و مأیوس شود. انسان با او اُنسی می‌گرفت که کمتر می‌شد ازین مؤانست دست شست. موجّه، معتبر و منصفِ محل و کارخانه و هر جمعی بود. رفتنش از دار دنیا، همین الآن هم حسرت بر دل نهاد زیرا مظهری از جذبه بود. تعبیرم از اصغرِ رنجبر این است اگر به فرض مثال، صدها انسان از زن و مرد در یک جمعی متراکم، انبوه و ازدحام کرده باشند و همان آن، یک خارجی ناآشنا از راه رسد و مثلاً بپرسد یک مسلمانِ با اسلام و انصاف به من دست‌نشون کنید، من اگر در آن جمع بوده باشم، بی‌درنگ اصغر رنجبر را نشان می‌دادم و می‌گفتم: او. او در حد و اندازه و شاکله‌ی وجودی خودش، آدرسی از اسلام و مسلمانی بود. دیگر نزد سید جمال اسدآباد یا پیش سید جلال آل احمد شرمسار نبودیم که گفته بودند آنجا اسلام دیدند و مسلمان ندیدند! اینجا مسلمان دیدند و اسلام ندیدند! بلکه راحت و آرام می‌گفتیم: نه. نه. این آقا یکی از آن مسلمانانی‌ست که اسلام در او هست؛ با درجه‌ی برجسته‌ای از دیانت، تقوا، اخلاق، عبادت، علائق و عقیده و از قضا از مُحبِان و مخلصان درجه‌ی اعلای امام رضا عالم آل محمد ص. به عنوان یک رفیق چهل و اندی ساله با او و نیز به عنوان یک هم‌زادگاهی‌یی که او را خوب می‌شناختم و علاقمندش بوده‌ام بی هیچ شل و پیله، گواهی می‌دهم که او در کشتی دین مبین نشسته بود و به گمانم در تمام عمرش غرق نشد و با کوله‌ای باتوشه، رهسپار معاد شد. آری آن مرحوم که دیروز ۴ آذر ۱۴۰۰ در هفته‌ی بسیج مستضعفین به خاک سپرده شد، خاکسارانه سخن حق ائمه ع را شنید و به تعبیر قشنگ امام هشتم ع «شایسته و پیرو» ماند و با همین صفت، با عزت و عفت مُرد.
دامنه | دارابی ۲ نظر ۱

دین و کشتی و دستک

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چندی پیش جناب ″...″ در «یاران دیار» متنی نگاشت که در آن حرف از دین و کشتی و شنا و «دستِک‌مَسّک» و «دَکتِه بَوین» (=افتاده بر زمین ببین) آمده بود. مثلاً نقل شده است که آقای مصطفی ملکیان مدعی شده «دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتی‌ای وجود ندارد.» و سپس دلیل رو کرده که «ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم.» چون «در اغلب حوزه‌های بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذره‌ذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد.» آنگاه در دنباله، از پای یک منبری استشهاد نموده که آن جناب آقای «گدار میرشکار» گفته: «آق شیخ دستکی، مستکی هم داره؟ واعظ پاسخ داد، نه هیچی نداره. گداره گفت، حاج آقا، پس دکته بوین...!».

 

خواستم به جناب ′′...″  که اهل خرد است و عاشقِ پیوسته و پیرو دیانت، عرضی کرده باشم که بنده نگاهم این است، اگر اشتباه است بلاخره فهمم فعلاً چنین است. چیست؟ این است: من معتقدم مرحوم مهدی بازرگان درست گفت که «راه انبیاء، راه بشر» است، نه آقای ملکیان که منتظر است و می‌خواهد تازه ببیند که «مساعی مشترک کل نژاد بشر» چه عرضه خواهد کرد. دارد نقد را ول می‌کند به نسیه حواله می‌دهد. دلیلم این است آدم دیندار به علت ایمانی که آورده، در واقع یک منبع مقدس حقیقت را مأخذی معتبر و قابل اتکا دانسته که به آن رو آورده و محک و معیار زندگی و بندگی خویش ساخته. پس دین، هم کشتی و کشتیبان دارد و هم دستگیره‌ی محکم. دستگیره دارد چون وحی آمده ای بشر به عُروة‌الوُثقی چنگ بزن. و نیکوکار کسی است که چنگ بزند. به چی؟ به دستگیره. و رستگار کیست؟ کسی که در کشتی بنشیند.

 

به دیگرانِ جهان، کاری ندارم. خودم حرف رسول خدا ص را قبول کردم که فرمود: برادرم علی بن ابی طالب‌ عُروة‌الوُثقی است.  ر.ک: تفسیر نمونه جلد ۱۷ ، ص ۶۸ .  یعنی دستگیره‌ی محکم که باور پیروان علی ع این است چنگ‌زدن به راه و منش و مرام علی، باعث رهایی و رستگاری‌ست. از سوی دیگر تشبیه زیبای آن حضرت را هم قبول قلبی دارم که امام حسین ع را سفینه‌ی نجات و چراغ هدایت خواند؛ پس هم حرکت و هم حرف امام حسین ع به مثابه‌ی کشتی است و به مانند دستگیره‌ی محکم که باید به آن چنگ زد. ملکیان گویا دارد این چراغ‌ها و کشتی‌ها را از نظر دور می‌دارد تا در انتظار بنشیند او و «کل نژاد بشر» به چه حقیقتی می‌رسند. نه آقا. حقیقت برای ما روشن است و به همین خاطر ما پیامبران و امامان را نورِ راه می‌دانیم و آموزه‌های‌شان را راهنمای راه. آنان جاده را تابان کرده‌اند. حالا اگر کسی می‌خواهد مثل و مانند آقای ملکیان ازین جاده‌ی روشن و پر از نورافکن، بپیچد به جاده‌خاکی، نه فقط آزاد است، بلکه دستش برای رفتن به تباهی یا آمدن به رهایی بسط و باز است. تازه مهمتر این‌که خودِ دین خدا (شامل حضرت آدم ع تا حضرت خاتم ص) ندای آزادی سر داده که پذیرفتن دین، اجباری و اِکراهی نیست. خواستید بسم‌الله. نخواستید خود دانید. ولی داخل دین که آمدید، دیگر دلبخواهانه نیست هر روز ساز دیگر بزنید. دین هم آموزه دارد، هم پند. و هم حُکم و احکام دارد و هم اخلاق. و هیچ احدی را هم زور نمی‌کند وارد دین شود و هیچ انسانی را با زر نمی‌خرَد که بیا داخل دین. جبر نیست، «اختیار است، اختیار است، اختیار». بنابرین دین این بنده، دین مبینی است که هم کشتی دارد و هم دستک و چراغ و من درین کشتی نشسته‌ام و اگر هم قصد شنایی داشته باشم از همین عرشه به درون آب می‌پرم تا غرق نشوم. البته فعلأ که غرق گناهم و مستغرق در خطا. حرف من پایان. اما برای مطالعه‌ی کامل‌تر بشنویم از مولوی. در ذمِ جبر و مدح اختیار: بیشتر بخوانید↓

دامنه | دارابی ۲ نظر ۰

گفت‌گوی ۱۹ تا ۲۱

گفت‌وگوی‌ دکتر عارف‌زاده و دامنه (۱۹ تا ۲۱)

پرسش ۱۹ : آیا با این شعر شیخ بهایی در نان و حلوا موافقید؟ اگر آری، چرا؟ اگر نه، به چه دلیل؟
 
هر که را توفیق حق آمد دلیل
 
عزلتی بگزید و رست از قال و قیل
 
عزت اندر عزلت آمد، ای فلان
 
تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟
 
پا مکش از دامن عزلت به در!
 
چند گردی چون گدایان در به در؟
 
گر ز دیو نفس می‌جویی امان
 
رو نهان شو! چون پری از مردمان
 
پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:
 
در هنر و ادبیات ،از جمله شعر ،بویژه افراد بزرگ، درک منظور آفریننده اثر، مستلزم شناخت او، عصر و زمانه اش،شان و بهانه خلق آن اثر، و حال و هوای  آن لحظه و بسیاری عوامل دیگر است.در اینجا هم بعیدست منظور ایشان ،انزواگزینی باشد بلکه زمانی را به  تنهایی  و با خود اندیشیدن اختصاص دادن است. گاهی نیازست با خود خلوت کنیم و با آرامش در خود کنکاش کنیم و کارنامه خودمان را ارزیابی کنیم و از هیاهو رها شویم.
 
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
به نام خدا. چون در جواب جناب دکتر مقدمات درستی چیده شده، و مورد قبولم افتاده، کوتاه بگویم اگر منظور شیخ بهایی از عزلت گوشه‌افتادن و دست از کار و دانش شستن بود او خود از لبنان به ایران هجرت نمی‌کرد که در مرکز سیاست دولت صفوی آن‌همه حضور سازنده داشته باشد. بله خلوت‌کردن با خود بخش مهم زندگی هر فرد است. خصوصاً وقتی به قول ایشان پای وسوسه و سوداگری نفس به میان آید که باید با گوشه‌گرفتن و تفکر و خودسازی دست به محاسبه‌ی خود زد: گر ز دیو نفس می‌جویی امان / رو نهان شو! چون پری از مردمان. پس تفکری که دعوت می‌کند انسان عزلت محض گزیند نادرست است و مخرّب و مرضیّ خدا هم نیست.
 
 
پرسش ۲۰ و ۲۱ : به‌زودی...
 
دامنه | دارابی ۰ نظر ۰

عقب‌نشینی بد نیست!

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یک چیز غلط میان مردم رایج شد نمی‌دانم از چه وقت، که «حرف مرد یکی است»! نه، این طور نیست. بنده با چند مثال این مسئله را به این صحن می‌آورم. اول از خود خدا آغاز می‌کنم؛ دست‌کم در دو جا از چندین جای قرآن. مثلاً در آیه‌ی ۱۲ و ۱۳ سوره‌ی مجادله، اول خدا برای درگوشی حرف‌زدن و نجوا با پیامبر ص صدقه‌پرداختن به مستمندان را وضع کرد اما دید مردم از پرداخت آن مُشفق شدند. یعنی از سر پرهیختن، ترسیدند. خدا هم از حرف خود به عبارتی عقب نشست و آن را در آیه‌ی بعدی لغو و به عبارت فنی نسخ کرد. یا در آیه‌ی ۳۴ انفال، خدا حرف از عذاب متولیان کعبه زده اما در ادامه فرموده «متولیان کعبه جز پارسایان نمى‌باشند» ولی ما هنوز هم پس از هزار و چهارصد و اندی سال داریم می‌بینیم متولیان کعبه و حتی مدینه هرگز پارسایان نبودند و کلاً در کل تاریخ این خانه در دست بدان بود، الّا زمانی کوتاه، که بنی‌هاشم سقایت می‌کردند. و مثال سوم خود رسول خدا ص، که وقتی مُثله و پاره‌پاره‌شدن پیکر حضرت حمزه س را دید، قول داد بنا بر نقلی ۷۰ نفر آنان را به تلافی حمزه بکشد و تکه‌تکه کند. اما از حرف خود، نه فقط عقب نشست، حتی «وحشی» قاتل حمزه را هم عفو کرد. چرا دور برویم همین قانون آسان و قشنگ توبه، فرمول زیبای عقب‌نشستن است. و چقدر هم توبه شیرین و قشنگ است. اجازه نداری پیش هیچ کسی توبه کنی، چون شرافت داری، فقط باید در درگاه خدا بنشینی، نه پیشِ هیچ فقیه و کشیشی، و با بهترین حال آزاد خودت، انابه و بازگشت کنی. و این بالاترین عقب‌نشینی است. چقدر هم عظمت دارد بشر که خدا تشریفات توبه را آسان کرد: از کرده‌ی کردار بد برگردی و نزد خدا بازگردی و با وجدان آسوده از فکر و حرف و فعلِ بدت عقب‌نشینی کنی. به همین سادگی و آسودگی. بی‌علت نبود رسول رحمت ص فرمود بالاترین کار در اسلام استغفار است. و استغفار مفهوم حقیقی‌اش، همین قانون عقب‌نشینی است؛ که درسی‌ست برای همه‌ی رشته‌ها. پس عقب‌نشینی همیشه هم بد نیست.
دامنه | دارابی ۲ نظر ۱

جامعه‌ی خرافه‌زده

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. وقتی از درک اسلام درمانده شدند و آن را از دینِ عبادت و عدالت به مذهبِ ذَهَب و ذَب (به ترتیب یعنی: زر و طلااندود. دفع و راندن دیگران) دگرگون کرده‌اند، چاره‌ای ندارند جز آن‌که مسلمان را به ظاهری از اسلام اُنس و آشتی دهند و در واقع سرگرم نگه دارند. اسلام عربستان را بنگرید: کعبه، آن خانه‌ی ساده و سنگی خدا را معطر و مُطلّا می‌کنند ولی همزمان خانه‌ها و خون مردم یمن را با شیک‌ترین سلاح‌های زرّادخانه‌ی ثروتمندان آمریکا خراب کرده و درهم می‌ریزند. درین سو هم، اگر فقر و فلاکت مردم را هم دیدند به روی خود نمی‌آورند و از آن‌همه تأکید دین و سرپرست دین -حضرت محمد ص و حضرت علی ع- بر عدالت و برادری و برابری و آزادی، فقط و فقط می‌چسبند به برگزاری بی‌حال و احوالِ نُدبه‌ها، کمیل‌ها، جمکران‌بازی‌ها، ظهوربازی‌ها و ده‌ها مشغولیات من‌درآوردی دیگر که به بدعت بیشتر نزدیک است، تا به دین و آیین و مذهب. از برجسته‌ترین حدیث‌ها مثلاً در «عیون اخبار الرضا» که بر عظمت رسیدگی به امور مردم و اصل و اساس دین است، راحتِ راحت می‌پرهیزند و آسان سرمی‌پیچند، ولی همان‌ دم، به انواع روایت‌های بی‌پایه و سست که هیچ سنخیتی با دین ندارد و به اسرائیلیات نزدیک‌تر است تا به اسلام، مشغول می‌شوند. و یا این‌همه دانش‌آموخته‌ها، پس از سال‌ها درس خارج فقه خواندن، به جای این‌که به جامعه منتشر و مهاجر و حتی مقیم شوند و مردم را به دین آشنا و آگاه کنند، چسبیده‌اند به همان‌جایی که قرار بود فقط چند سالی، که به پیشنهاد شهید مطهری پنج سالی کافی‌ست- تفقه کنند و آنگاه به دل دیارها و دامنه‌ی بلادها رفته تا دست مردم را در دست دین بگذارند. شما تا قیامت همانجا بمانید و برای همدیگر هی استدلال و احتجاج کنید، اما بدانید که چیزی عاید نمی‌شود. تازه همینان به روایات خرافی دلخوش‌ترند تا به روایت‌های واقعی و آموزه‌های حقیقی. کتاب کفایه را به قول شهید مطهری چند لا از بَرند، اما به قرآن که می‌رسند از درک پیام آن لنگ می‌زنند. آخه چون خرافه راحت‌تر مردم را سرگرم نگه می‌دارد. لابد باخبرند (یا واهمه می‌گیرند) وقتی مردم هرچه بهتر، صحیح‌تر و عمیق‌تر از دین سر دربیاورند، ممکن است مطالبه‌گر شوند و طلبِ آزادی و آزادگی کنند و آنگاه نان اینان آجر می‌شود. لذاست آن جناب شیخ کاظم به جای این‌که خودشان را صدیقانه سرزنش کند، در عوض مردم را شماتت می‌کند. خودِ حوزویان خردمند و اهل خودسازی، بیش از همگان از عذاب این دسته‌ی خرافه‌جوی «مقدس‌مآب» در رنج‌اند. واقعاً؛ بگذرم.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۱

نماز می‌خوانیم؛ پس کمی از نماز بگوییم

پست ۸۰۳۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نماز می‌خوانیم؛ پس کمی ازین بگوییم. هنگامی که این عبادت را انجام می‌دهیم همزمان احساس سه بزرگداشت می‌کنیم؛ دست‌کم، بزرگداشتِ: خدا، خودمان و خوشی‌های‌مان. به واژگان نماز وقتی می‌نگریم می‌بینیم از همان اَقامه تا اِقامه همه محکم است و مُتقن. هیچ واژه‌ای در آن پَست نیست. همه قشنگ، همه قایّم، همه فاخر و فخیم. نماز فرد را به فرا می‌برَد، چون سرشت فرد، فرومایه نیست، فرامایه است، گرانپایه. پس به نماز می‌ایستیم.
 
 
اما من خود، حق نماز را خوب نپرداخته‌ام، گرچه از کودکی‌ام به قبله ایستاده و هرگز تارک‌الصّلات نشده‌ام. بله، در نمازخواندن شتاب کرده‌ام که تا می‌توانم اولِ وقت را از دست ندهم ولی خواندنِ نماز را شتاب کرده‌ام که نباید می‌کردم؛ زیرا نماز را باید با تأنی گزارد نه به‌شتاب. من ولی نمازهایم را گُزاردم، اما نه به تأنی، بلکه به شتاب. البته به اعتقاد، برین نظرم نماز را باید در حد وسط اقامه نمود. نه تندِ تند و نه طولانیِ طولانی. بلکه عادیِ عادی. دیگر این که شخصاً علایقم این است نماز را به‌تنهایی باید گزارد، نه به جماعت. گرچه اعتقادات به استناد آیه‌ی ۴۳ سوره‌ی بقره، می‌فرماید وَ ارکعُوا مَعَ الرَّاکِعین: و همراه رکوع‌کنندگان رکوع کنید. یعنی محبوبیت جماعت. اما احساسات می‌فرماید فُرادا. چه کنم که من روحیه‌ام فًرادا را می‌پسندد؛ به‌تنهایی و تک‌وتنها نمازایستادن. خواهش من از خدا این است بر من ببخشاید و نمازهای سریع ولی از سرِ باور و دلباختگی مرا بپذیرد. می‌پذیرد؟ خدایی که من می‌شناسم چنان بخشنده و مهربان‌خدایی است که نه فقط می‌پذیرد بلکه می‌بخشد و حتی می‌بخشاید. رزق و روزی و فراوانی را.
دامنه | دارابی ۱ نظر ۰

یادداشت‌های روزانه‌ام در آذر ۱۴۰۰

۱ آذر ۱۴۰۰
پاسخ در «یاران دیار» :
با عرض سلام. بنده ازین رویکرد نوِی که احساس شد و شعله‌های فروزان آن بر تارَک این جمع تابان خواهد شد، خرسندم. و ازین‌که نوشته‌هایی از اعضا را درین درگاه می‌بینم و می‌خوانم بسیار خرسندترم و تشکر دارم که این بنده را دعوت دادید.
 
پاسخ:
با عرض سلام. لفظ «داش ابراهیم» در ادبیاتت مثل همیشه‌ات، عطر مرحمت می‌پراکنَد. امید است بهره‌ام از محضر نوشته‌های شما همچنان زبانه‌های انوار باشد که جلوِ مرا روشن کند تا بهتر بیندیشم و ژرفتر فکر کنم.
 
پاسخ:
با عرض سلام. نه من، بلکه به گمانم تمام دوستان، می‌دانند شما عاطفه‌ی خود را همواره به‌سخا و به‌صمیمیت ارزانی (=پیشکش) می‌کنی. ممنونم. سه جمله‌ات هر سه، بار دارد. من هم عنصر پاینده‌ی «معنا» را در جمع «یاران دیار» مهم می‌بینم. نیز می‌دانم دوستان، گلستانِ مصفای عشق به هم هستند در شهری چون ابرَشهر رفاقت. و سپس این‌که بنده هم معتقدم لذت‌بخشی زیستن با دوستان، حضور قلب را پمپاژ و روح را لبریز شعف می‌کند. به گفته‌ی باجلان فرخی -مردم‌شناس ایران- باید هم «هستیِ زیستن» داشت و هم «هستیِ داشتن». اولی یعنی خور و خوراک و دومی یعنی معنویت و تحولات.
 
پاسخ:
با عرض سلام. عقیده‌ی نیکویی هست. به نظرم چون تو... روحیاتی اجتماعی‌تر از بنده داری، نمازجماعت را ترجیح می‌دهی. تحسین می‌کنم. نیز خواهش می‌کنم این نظر لطفت است که استقبال کرده‌ای. و همچنین به روی چشم، می‌کوشم روزانه‌نویسی را در «یاران دیار» بارگذاری کنم. اما اجازه می‌خواهم از تو و جمع «یاران دیار» که یک نکته‌ی ادبیات فارسی را در متن شما اشکال کنم که فکر می‌کنم مفید تلقی شود. بیشتر قصدم تلاش برای فارسی‌دانی‌های بیشتر است. نوشتید «حدالمقدور». اما درست آن حتی‌المقدور است. حتی به معنای «تا» و مقدور یعنی توان، توانایی، وُسع وجودی. البته از به کارگرفتن این واژه‌ها استقبال می‌کنم اما اگر می‌خواستید کمی فکر بیشتری کنید معادل فارسی آن را هم می‌توانستی استخدام کنی که خیلی هم قشنگ‌تره: یعنی این معادل: تا می‌شود. حالا یک خواهش: اگر فکر می‌کنید گفتن نکات ادبیاتی در صحن «یاران دیار» صحیح نمی‌باشد، باز هم قبول، که سعی می‌کنم در صفحه‌ی شخصی بگویم. اما در صحن گفتن، خوبی‌اش این است چنانچه نکاتی در آن بود دست‌کم مشتاقان اینجا هم خواهند خواند.
 
پاسخ:
با عرض سلام. خوشحال شدم؛ عمیقاً، که مقوله‌ی پرداختن به متن نماز را ستودی. چقدر زیباتر از بنده، این عبادت درجه‌ی یک بندگی را توسعه‌ی معنایی و مثالی دادی. تو ... در طعم خلوت با خدا بر سر سجاده یا جانمازِ نماز روحیات فرادایی داری و این را بارها با تو تجربه کردم. از تمام عبارات‌پردازی قشنگت خوشم آمد و اما ازین یکی بیشتر: ″راهِ ملاقاتِ بی‌واسطه با سببِ هستی″. خیلی عالی بود این یکی. موافقم  با تو که در دل و نیت، ثواب این حرف از نماز را هدیه‌ی همه‌ی «یاران دیار» کنیم. نیز کار ستودنی کردی که یاد یوسف را به میان آوردی؛ او عمیقاً دوست می‌داشت همیشه در جمع «یاران» باشد و یادکردن نام و مرام یوسف خصیصه‌ای خداپسند است و دل من خوشحال شد ازین سوق و صوت.
 
شب‌نوشت
لایه‌های سه‌گانه‌ی قدرت
به نام خدا. سلام. جهان با یک حرکت بطئیِ خاموش، با ترک عامدانه‌ی دموکراسی به سمت به کارگیری سه لایه‌ی قدرت به پیش می‌تازد. آنان فکر می‌کنند در شرائط اکنون جهان، سیاست چنانچه هرچه بیشتر به سوی دموکراسی سیر کند به همان میزان، با واقع‌گرایی وداع کرده است. چین به قطع متیقّن، به غول برتر بدل می‌شود و نظام آمریکا با فروپاشی به تجزیه نزدیک‌تر می‌شود. جابجایی قدرت حتمی‌ست و همین «بزرگ‌اتفاق»، پشت پرده‌ی سیاست را به سمت اعتماد عمیق به لایه‌ی زور به انضمام دو لایه‌ی پشتیبان، یعنی زر و تزویر مجبور ساخته است. درین میان، حکومت‌هایی که می‌خواهند همچنان کرشمه‌ی دموکراسی را به هر قیمت که شده، ولو گزاف، بخرند از شناخت دورنمای قدرت جهانی فاصله‌ی وحشتناک گرفته‌اند، اینان با اصرار بر دموکراسی، در آینده از مرکز جهان به پیرامون رانده می‌شوند. علت احتمالی تستِ موشک با بردی بالای ۱۳ هزار کیلومتر توسط ...، دادنِ روشن‌ترین علامت به اردوی وحشت بود. تحلیل وضعیت در دو سطح جهان و ایران، محتاج دست‌شستن از تعلق است؛ که بالاترین چسبِ آن احساسِ لبریز از خوش‌خیالی‌ست. پافشاری به دموکراسی عریان، امروزه سخت‌ترین عنصر شکننده‌ی قدرت سرزمینی است. مثال واضح این درکِ واقعیت را، در اقدامات سنجش‌شده‌ای می‌توان آدرس داد که آقای احمد وحیدی -همان چهره‌ی قدسی، سپس اطلاعاتی، حالا سیاسی- دارد در تمام کشور پازل آن را می‌چیند. میز سیاست مات است، یعنی شدیدتر از مشجّر. من البته حرکت وحیدی را تحلیل دارم که روزی اگر لازم دیدم ... خواهم نمود. بیشتر بخوانید ↓
دامنه | دارابی ۰ نظر ۰