دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب آبان 1399 دامنه

مکاشفه یعنی چه؟

برداشت آزاد دامنه از کتاب «در محضر استاد حسن‌زاده آملی» صفحات ۵۰ و ۵۱ که سؤال شده است از ایشان مکاشفه چیست؟ آیا حُجّیت دارد یا خیر؟ و استاد پاسخ فرمودند: «مکاشفه درجه‌ی ضعیفی از همان وحی است... البته همانطور که تعبیر مکاشفه در مورد وحی هیچ گاه بکار نرفته است، تعبیر نابغه هم در مورد خود پیامبران به کار نمی‌رود... وحی فوقِ مکاشفه است... هر ندایی ندای رحمانی نیست. به قول ملای رومی:

 

هر ندائی کان تُرا بالا کشَد

آن ندائی دان که از بالا رسَد

 

امیرالمؤمنین نیز «بُسینه» (=زنی زیبا) را در عالم تمثُّل دید، فهمید که «دنیا» است و برایش بدان صورت متمثِّل شده است، لذا آن را رها کرد. باید دانست صرف این حالات و مکاشفات، دلیلِ قُرب عندالله نیست، مکالمه با خدا اگر قُرب باشد، شیطان هم به نقل قرآن، خیلی با خدا صحبت کرد! به هر حال، مکاشفات انسان‌هایی مثل ما، با اوهام مخلوط است؛ لذا باید آنها را با یک اصلی تطبیق دهیم تا آن اصل، آن را امضاء کند. یعنی باید قرآن آن را امضاء کند.

۲۶ آبان ۹۹ ، ۱۶:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

دیدنی‌های ایران و جهان

۲۵ آبان ۹۹ ، ۱۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

لغت‌های روستای داراب‌کلا

به قلم دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا. (لغت ۲۹۸ تا ۳۱۱)

 

وشیل: بی‌مزه. برای خوردنی‌ها به کار می‌رود ولی کاربرد مَجاز آن بیشتر از میوه‌هاست.. مثلاً به شخصی که الکی خادر رِه دِله اینگنده ویشیل می‌گویند.

 

دیزمل: یک گِردالی چوبی، که بیشتر با شاخه‌های درخت منعطف انجیلی‌دار تهیه می‌شد، که زیر دیگ پلو می‌گذاشتد. ما هنوزم در خونه دیزمل داریم و پلو رو روش می‌کشیم.

 

دیزندون: مثل دیزمل، است ولی چدنی و فلزی با سه پایه‌ی قریب ۲۵ سانتی. ممکن است با واژه‌ی دی یعنی دود ساخته شده باشد؛ چون وقتی دیزندون را می‌گذاشتند رو کله‌ی تَش، دی را از خود عبور می‌داد. در واقع «دون» از ادات پسوندی برای دی است که شده: دی+ ز+ دون. یا شاید دی زدودن باشد، یعنی دودزُدایی.

 

کلاغ

 

زیر قابلمه یا دیزندون به زبان مازندرانی

 

کلاغ‌گرفتن: ادا یا شکلک درآوردن به قصد تمسخر یا اعتراض. کلاغ در قرآن نیز آمده که به این پرنده «غراب» می‌گویند. هم تقلیدپذیر است و هم آموزش‌دهنده. مثلاً دفن‌کردن جسد را اولین بار کلاغ به بشر یاد داد که داستانش در قرآن آمده.

 

ماشه: انبُرک فلزی که با آن تش و ذغال منقل و بخاری را پِش‌پشو می‌دادند. بیشتر مِلاها در مکتب‌خانه‌ها آن را بر برای تنبیه بر تنِ تنبل‌ها می‌زدند!. یک ماشه‌ی قدیمی هنوز یادگاری دارم.

 

کِتّرا: کچِه‌ی بلند که دُمش بلندتر و کفه‌اش پهن‌تر بود از کچه (=قاشق چوبی)، که مخصوص هم‌زدن حلوا و دیگ‌های بزرگ و آش است. اساساً این متاع‌های چوبی در همه‌ی خانه‌های روستا بوده و هنوز هم هست.

 

رَندی: تَه‌دیگ پلو که معمولاً چرب و بِرشته و خوش‌مزه است..

 

رِندی: به کسی می‌گفتند که می‌خواست چیزی را با زرنگی بقاپد. پدرم همش می‌گفت مگه وه رنده! مگه ون تیم ره هند جِه بیاردِنه.

 

اجار: با پاها وصل می‌کرند و پرچیم می‌شد. اجار پاها مثل تار و پود در فرش عمل می‌کند. من حِجار پاها تلفظ می‌کردم چون جنبه‌ی حفاظ و پوشش می‌دهد.

 

جره یا جرده: بیشتر واسه تندیر نون مصرف داشت. جَره گویا ریزه‌میزه‌تر از جردِه است.

 

اخیر: کج‌کردن گردن و گِس کج‌گردن: جهت جلب حس دلسوزی و کمک مخاطب. بله مثلاً فلان کس گِس را اخیر کرد. اخیر ممکن است شکل غلاظ‌شده‌ی خیره‌شدن باشد. شاید. حتم ندارم. مثلاً می‌گفتند خاش گس ره اخیر هاکارده، خِر خوانه. در قصه‌های مرحوم مادرم زیاد واژگان ناب محلی بود.

 

دیزندون‌پلندون: در بازیکرخانه‌ها فرد را مبتلا می‌کردند که خیلی زجرآور بود. چارچنگولی‌وار!

 

کال: نپخته. آدم رشدنیافته. زمین وجین‌نشده. تخمه‌ی بوداده نشده. خام. واحد شمارش. عدد و دانه. گوشه و کنار، کُند.

 

کال‌تُر: کنایه از تُر و تبری که خوب نَوریه. نیز گوشه‌زدن به فردی که خشونت می‌خواد بکند. نیز به معنی سخت‌جان، ناسازگار، خسیس، زجرآور، بدردنخور. که به نوعی همه‌ی اینها با خشونت جور است.

 

از جناب دکتر‌ اسماعیل عارف‌زاده که درین بخش از معرفی لغت‌های روستا به من کمک مفهومی و تشریحی کرده است، متشکرم.

 

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۲۴ آبان ۹۹ ، ۱۵:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

کتاب «پیروزی حتمی» مهندس بازرگان

به قلم دامنه. به نام خدا. به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی. یکی از کتاب‌های خواندنی «پیروزی حتمی» مرحوم مهندس مهدی بازرگان است که با عنوان مستعار «عبدالله متقی» در دوره‌ی ستمشاهی به قطع جیبی به چاپ رسانید. این اثر کتابی‌ست در باره‌ی امام مهدی موعود (عج). ایشان در این کتاب  انتظار را این‌گونه تفسیر کردند:

 

در ص 26 آمده است: «انتظار، پرچم اسلام را همیشه برافراشته می‌دارد و نظر به آینده می‌کند و خود را حلّال مسائل و احتیاجات همه‌ی اَعصار می داند.»

 

 

در ص 24 آمده است: «یکی از رمزهای باقی‌ماندن شیعه همین انتظار فرَج و اعتقاد به ظهور و پیروزی نهایی است.»

 

در ص 45 نقل کرده است: «در حدیث نبوی آمده است هرطور که باشید بر شما حکومت می‌شود. بنابرین بر اجتماع فاسقِ ظالم، سایه‌ی حکومت عدل و حق نخوهد افتاد.»

 

در ص 43 معتقد است: «میان طول غیبت امام زمان و افول حق و حقیقت مناسبت برقرار است... به گمان این جانب قرآن حکومت و خلافت را از آنِ مردم می‌داند.»

۲۳ آبان ۹۹ ، ۱۸:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

آیه‌ی ٨٨ حجر

لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ

 

(آیه‌ی ٨٨ حجر)

 

ترجمه‌ و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل

 

(ای پیغمبر!) چشمان خود را به چیزی خیره مکن که به گروه‌هائی از کافران داده‌ایم (چرا که نعمت دنیا گذران است و نعمت آخرت جاویدان) و بر آنان غمگین مباش (که چرا راه کفر می‌گیرند و به تو ایمان نمی‌آورند) و برای مؤمنان بال (مهربانی) خود را بگستران (که پشتیبان حق و حقیقتند).

 

[«لا تَمُدَّنَّ»: چشم مدوز. خیره مشو. «ما»: چیزی که. چیزهائی که. مراد ثروت و نعمت دنیوی است. «أَزْواجاً»: دسته‌ها و گروه‌هائی. «إِخْفِضْ»: پائین بیاور و بگستران. «جَنَاحَ»: بال. «إِخْفِضْ جَنَاحَکَ»: متواضع و مهربان باش (نگا: إسراء / 24، شعراء / 215).]

۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۸:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

چغندر تا قند

 

می‌روند که قند شوند، شکر شوند

 

منبع عکس

۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۷:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

صابون‌سازی با استخوان‌ مبارزین الجزایر

متن نقلی: «عبدالمجید شیخی مشاور رئیس جمهور الجزایر اظهار داشت: فرانسه در دوران استعمار استخوان‌های نیروهای مقاومت الجزایر را به سرزمین خود انتقال داد تا از آنها در تولید صابون و تصفیه شکر استفاده کنند. الجزایر برای استعمارگر فرانسوی همانند میدان آزمایش واقعی و اقدامات وحشیانه بود که آنها را در سایر مستعمره‌های خود به‌ویژه کشورهای آفریقایی به اجرا درآورد.

 

 

استعمار فرانسه در کشورهای آفریقایی تجارت برده‌داری به راه انداخت و شخصیت‌های برجستهای از جامعه فرانسه در این امر مشارکت داشتند . همه این موارد به طور مستند در آرشیو ثبت و ضبط شده است». (منبع)

۱۹ آبان ۹۹ ، ۱۸:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

قضیه‌ی قارون در قرآن

إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیْهِمْ ۖ  وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ  إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ. (٧٦)

 
 
قارون از قوم موسی بود و (بر اثر داشتن دارائی فراوان) بر آنان فخر فروشی کرد (و چون ثروتمندترین فرد بنی‌اسرائیل بود، از ایشان خواست که او را فرمانده و خویشتن را فرمانبردارش بدانند). ما آن اندازه گنج و دفینه بدو داده بودیم که (حمل صندوقهای) خزائن آن بر گروه پر زور و با قدرت سنگینی می‌کرد (و ایشان را دچار مشکل می‌نمود). وقتی (از اوقات) قوم او بدو گفتند: (مغرورانه) شادمانی مکن، که خدا شادمانان (سرمست از غرور) را دوست نمی‌دارد.
 
 
 
وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ۖ  وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا ۖ وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ ۖ  وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ ۖ  إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (٧٧)
 
 
به وسیله‌ی آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی (و بهشت جاویدان را فرا چنگ آور) و بهره‌ی خود را از دنیا فراموش مکن (و بدان که تو هم حق حیات داری و باید از امتعه و لذائذ حلال استفاده بکنی و به خویشتن برسی)، و همان گونه که خدا به تو (بخشیده است و در حق تو) نیکی کرده است، تو نیز (به دیگران ببخش و بدیشان) نیکی کن، و در زمین تباهی مجوی که خدا تباهکاران را دوست نمی‌دارد.
 
 
 
قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِی ۚ  أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعًا ۚ وَلَا یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (٧٨)
 
 
(قارون) گفت: این مال در سایه‌ی آگاهی و دانشی که دارم به من داده شده است (و مرا فراهم گشته است. خودم آن را به دست آورده‌ام و خودم هم می‌دانم چگونه آن را مصرف کنم). مگر ندانسته است که خداوند نسلهای (قرون و اعصار) زیادی را نابود کرده است که از او قدرت بیشتری، و در گردآوری (دارائی مهارت) زیادتری داشته‌اند. (بگذار مجرمان چون او در فسق و فجور و کبر و غرور خود فرو روند. در قیامت همه چیز عیان است و حاجت به بیان نیست، و لذا) گناهکاران از گناهانشان سؤال (تحقیق و ترحیم) نمی‌شود، (بلکه سؤال توبیخ و تحقیر از ایشان می‌گردد).
 
 
فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ ۖ  قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (٧٩)
 
(قارون به اندرز پندگویان وقعی ننهاد و بلکه هوس قدرت و جنون ثروت او را بر آن داشت که با آرایش هر چه بیشتر، دارائی خود را به نمایش گذاشت و) با تمام زینت خود در برابر قوم خویش نمایان گردید (و زر و زیور و قدرت و شوکت خویشتن را در معرض دیدگان مردمان قرار داد). آنان که طالب زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش! همان چیزهائی که به قارون داده شده است ما هم می‌داشتیم. (چه ثروت سرشاری! و چه جاه و جلالی!). واقعاً او دارای بهره‌ی بزرگ و شانس سترگ است.
 
 
وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ (٨٠)
 
و کسانی که دانش و آگاهی داشتند (به افرادی که عاشقان زرق و برق دنیا بودند و بزرگواری را در زر و زور می‌دیدند) گفتند: وای بر شما! (چه می‌گوئید و سعادت را در چه می‌جوئید؟) اجر و پاداش خدا (که بهشت جاویدان است) بسی والاتر و بهتر (از این چیزها) است برای کسانی که ایمان داشته باشند و کارهای شایسته انجام دهند و این (بهشت یزدان هم) جز نصیب شکیبایان نمی‌گردد.
 
 
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِینَ (٨١)
 
 
سپس ما او را و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم، و گروه و دسته‌ای نداشت که او را در برابر خدا یاری دهند (و وی را از عذاب الهی برهانند)، و خود نیز نتوانست خویشتن را کمک کند.
 
 
وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ ۖ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا ۖ وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ (٨٢)
 
 
آنان که دیروز آرزو می‌کردند به جای او باشند، (هنگامی که این صحنه‌ی دلخراش را دیدند) گفتند: وای! انگار خدا روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد گسترش می‌دهد و برای هر کس که بخواهد روزی را تنگ و کم می‌گرداند (و چرا ما از این واقعیّت غافل بودیم که داشتن و نداشتن مادیات، وسیله‌ی آزمایش مردمان است و بس؟!). اگر خداوند بر ما منّت نمی‌نهاد (و تفضّل نمی‌فرمود، آرزوی دیروزی ما را برآورده می‌کرد، و امروز همچون قارون) ما را (به دل زمین) فرو می‌برد. وای! انگار کافران رستگار نمی‌گردند (و حتماً عذاب خدا دیر یا زود گریبانگیرشان می‌شود).
 
 
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (٨٣)
 
 
ما آن سرای آخرت را تنها بهره‌ی کسانی می‌گردانیم که در زمین خواهان تکبّر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمی‌جویند (و دلهایشان از آلودگیهای مقام‌طلبی و شهرت‌طلبی و بزرگ‌بینی و تباهکاری، پاک و پالوده است)، و عاقبت از آن پرهیزگاران است.
 
 
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا ۖ  وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (٨٤)
 
هر کس کار نیکی انجام دهد، پاداشی بهتر از آن دارد، (که اجر مضاعف است، و این افزایش بستگی به میزان عمل و اخلاص و حسن نیّت و صفای قلب دارد) و هر کس کار بدی انجام دهد، به کسانی که کار بد کنند، جز اعمال آنان، کیفر ایشان نیست (و کیفرشان درست به اندازه‌ی گناهشان است).
 
آیه‌ی ٧٦ تا ٨٤ سوره‌ی قصص
۱۸ آبان ۹۹ ، ۱۷:۰۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

سه اشتباه در مذاکره‌ی آینده

به قلم جویان : با یاد و نام خدا. امروز روزنامه‌ی "ستاره صبح" شماره‌ی ۱۷ آبان ۱۳۹۹ را -که با پرداخت ویژه به انتخابات آمریکا، خواندنی‌تر بود- خواندم. آقای علی صالح آبادی مدیر مسئول آن نیز در سرمقاله‌ی جداگانه گفته:

 

«اکثر مردم، درست یا نادرست، می‌پندارند سرنوشت زندگی آن‌ها به روابط خارجی ایران با آمریکا گره‌خورده است... آقای روحانی؛ اکنون پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، توپ در زمین شماست. اشتباهی که چهار سال پیش کردید و با ترامپ وارد مذاکره نشدید را تکرار نکنید... به خاطر حقوق مردم این بار باب مذاکره را بگشایید تا از مشکلات بکاهید و نگویید هرکسی در آمریکا روی کار بیاید مجبور است در برابر مردم ایران تسلیم شود یا زانو بزند.»(منبع)

 

(روزنامه‌ی ستاره صبح. 17 آبان ۱۳۹۹)

 

اشتباه ۱ : چرا گره خورده است؟ گرچه درین جمله، علامت فعل مجهول (=شده) به کار نرفته است، اما جمله را مجهول رها کرده است. چون واقعیت آن است که دولت ۱۱ و ۱۲ -که به‌غلط خود را نماینده‌ی جریان «اصلاحات» جا زده، اما در حقیقت ازین نام عاریت کرده- سرنوشت کشور را از همان آغازین روزش به دیدنِ «دمِ کدخدا» گره زده بود. پس؛ مردم سرنوشت کشور را "گره‌خورده" نمی‌پندارند؛ بلکه به نظر من "گره‌زده" می‌بینند. فرق است میان فعل معلوم با فعل مجهول. جایی که فاعل و کننده‌ی کار "معلوم" است، سراغ فعل "مجهول" رفتن فرار یا فرافکنی است. کسانی که گره زدند، باید پاسخگو باشند و نمی‌توانند از زیر این بار شانه خالی کنند.

 

اشتباه ۲ : صد در صد بر عکس است؛ دولت وی نه فقط از سرِ ولع و محاسبات غیرعقلانی می‌خواست با ترامپ مذاکره کند و اصول انقلاب را پای منافع ناپایدار ذبح و ذوب کند، بلکه جریان حامیِ او یعنی بخشی از تجدیدنظرطلبانِ جناح چپ نیز، در عصر شرارت‌ورزی‌های ترامپ، کارنامه‌ی بسیاربدی از خود بر جای گذاشتند و با آن‌که اساس ایدئولوژی جناح چپ، مبارزه‌ی عقلانی و فراگیر با امپریالیسم است، خود را "خودباخته" و "فروشنده"ی اصول انقلاب نشان دادند و حتی گام‌های خود را برای برافکندنِ نظام، با گام‌های ترامپ هم‌جهت می‌یافتند و شمارش معکوس نابودی نظام را زده بودند. نام اینان آشناست! اگر رهبری در جبهه‌ی ضد امپریالیستی، برابر آمریکا میدان‌داری قاطع نمی‌کردند، اینان (دولت و بخشِ معدودِ تجدیدنظرطلبانِ چپ) تا الان دار و ندارِ انقلاب را نزد ترامپ! حراج کرده بودند.

 

اشتباه ۳ : حقوق ملت چیست که بر آن تأکید می‌رود؟ آیا حقوق ملت فقط منفعت‌های زندگی‌ست؟ (که البته گشایش در زندگی، یک اصل بی‌خدشه است) آیا فقط رُویه‌ی مادّیِ تمدن و زیست است؟ یا نه، علاوه بر آن، فضیلت‌ها و آرمان‌های دیگری هم هست که نباید پای هیچ مذاکره‌ای، لِه و یا معامله شود و «تمدن وحشی» غرب بر آن مستولی؟ حقوق ملت، شمولیت و دامنه‌ی گسترده دارد. آن را باید شناخت. چون انقلاب اسلامی وارد تمدن‌سازی شده بود، همین موجب گردید آن بخش گستاخ غربِ تماشایی! تمدن خود را به جنگ با تمدن ایران بیاورد. حتی به‌عینه دیدیم که آنان با ایده‌پرداز "گفت‌وگوی تمدن‌ها" با همه‌ی تلاش‌های صادقانه و آسان‌گیرهای اندیشه‌ای‌اش برای زدودن "جنگ تمدن‌ها"ی هانتینگتونی، هم دست به مواجهه‌ی زننده زدند، نه مفاهمه‌ی سازنده. بلی؛ معتقدم مذاکره، اصالت دارد، اما نباید اصالت را از بین ببرد و اسارت به بار آورَد.

۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۶:۴۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی
دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۵۵ ق.ظ ابراهیم طالبی دارابی
میلاد، بعثت، هجرت، حکومت، فضیلت

میلاد، بعثت، هجرت، حکومت، فضیلت

به قلم دامنه

به نام خدا

 

(منبع‌عکس)

پرده‌ی اول:

 

محمدِ امین (ص)

 

دست نوازش بر سرِ یتیم داشت؛ چون خود نیز این درد را چشیده‌ بود. پدرش -عبدالله- را زودهنگام از دست داد: الَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَىٰ.

 

امین بود؛ چون از پاکدامنی چون آمنه چشم به جهان گشود و از دایه‌ی دلسوزی چون حلیمه شیر نوشید.

 

نبی بود؛ آخرین نبی، که آخرین خبرهای آسمان را به زمینیان ‌رساند تا پیغام رستگاری را کامل کند.

 

به قول مولوی:

 

نام احمد نام جمله انبیاست

چونک صد آمد نود هم پیش ماست

(مثنوی مولوی)

 

پرده‌ی دوم:

 

ستوده و استوار

 

محمدِ امین، الماسِ وجودش پیش از برانگیخته‌شدن به رسالت تراش خورده و صیقل گرفته بود.

 

در رکاب کاروان خدیجه کار می‌کرد، چون جوهرش کوشش و جوشش بود.

 

ضعیفان را کمک می‌کرد و در پیمانِ جوانمردان جانبِ ستمدیدگان را داشت و در ایمن‌سازی جامعه‌اش در برابر دست‌درازی‌های یغماگران پیشتاز بود.

 

به چنین انسان وارسته و پارسایی می‌آمد که سه سالِ سختِ شِعب ابی طالب را -که اهریمنان مکه، دست به تحریم و بایکوت مطلق زده بودند- بُردبارانه زندگی کند و دستِ تسلیم سمت سختگیرانِ بی‌رحم دراز نکند.

 

چه پرمغز سرود صاحب نصاب‌الصبیان:

محمد سِتوده امین اُستوار

به قرآن ثنا گفت وی را خدای

 

پرده‌ی سوم:

 

بعثت و حکومت

 

محمدِ امین، مبعوث (=برانگیخته) شد. در ۱۳ سال بعثت، دست به دعوت زد و کادرسازی کرد. چون زمینه‌ی حکومت نداشت.

 

در مکه، حتی اَشرافیت را به لا اله الا الله فرا خواند. با فرودستان آن روز می‌زیست و آنان را بی آن‌که بر رنگ و نژاد و ثروت دست گذارد، شریف کرد. خود نیز درین مسیر خطیر، از صدها جسارت و گستاخی که با او می‌کردند،  عقب ننشست؛ حتی وقتی در طائف بر سرش خاشاک پاشیدند و یا آنان که با شکمبه‌ی شُتر می‌خواستند خفه‌اش کنند، باز هم دست از ابلاغ پیام خدا به مردم نشست و راه را به مدد یاران راسخ هموارتر ساخت.

 

به مدینه رفت تا حکومت تأسیس کند تا هم مسلمانان را در برابر ستیزه‌گران بی‌پناه نگذارد و هم به مسلمین آینده پیام دهد این خط حکومت را با قدرت و اخلاق و دیانت دنبال کنند و قرآن و عترت را فقط در واژگان حبس نسازند و مدَنیت و تمدن‌سازی اسلامی و انسانی را به نااهلان وا نگذارند و دین خدا را در چنگِ حکومتگرانِ جدا از خدا رها نسازند. و خود پیشتاز سیاست شوند و با تقویت قوای مسلمین به دین و وطن و مردم و حتی به امت خدمت کنند. و کسی پندارش را بر دین غلبه ندهد که اسلام به سیاست ربطی ندارد! چه ادعای نادرست و خسارت‌باری!

 

پرده‌ی چهارم:

 

محمدِ امین؛ محمدِ مصطفی

 

محمدِ امین که نزد مردم محبوب بود، حالا در غار حرا، محمدِ مصطفی (=برگزیده) شد؛ صاف و پاک و پارسا.

 

بسیار بدرفتاری دید، آن هم از سوی سران مشرک و قُریش که بر بنی‌هاشم رشک می‌بردند. می‌گفتند این چه پیامبری است که کاخ ندارد! در سوق (=بازار) مانند مردم کوچه‌وبازار راه می‌رود! و اطرافیانش بوی بُز می‌دهند و فقیر و بدبخت و بیچاره‌اند! محمد اگر فرستاده‌ی خداست باید قصری داشته باشد!

 

اما محمد مصطفی ص بردبار بود، حلیم و حکیم. سوءرفتارهای مخالفان و حملات معاندان را تحمل می‌کرد، زیرا از همان آغاز، سینه‌ای صدر و اخلاقی مدارا داشت.

 

اما آن خاتم، گذشته و حال و آینده را با هم می‌دید. ازین‌رو در همان سال‌های سخت بعثت، دامنه‌ی دعوتش را خبیرانه می‌گستراند. در پیمان «عقبه»ی اول در سال ۱۱ بعثت و در پیمان «عقبه»ی دوم در سال ۱۳ بعثت -هر دو عقبه- با مردم یثرب که موسم حج را به مکه‌ی مکرمه مشرّف شده بودند، دست اتحاد و پیوند ناگسستنی داد و آنان را به دین و آیین مبین فراخواند؛ و همان، زمینه‌ی بسط اسلام در یثرب، سپس در سراسر حجاز شد و به حکومت و مدیریت سیاسی جامعه انجامید که برکات و آثار آن تا روز بازپسین یعنی رستاخیز، در عمل و فکر مسلمین می‌بایست بازتاب داشته باشد؛ تا کسی دست‌روی‌دست نگذارد که دیگران بر مسلمانان حکومت کنند و مسلمان تماشاگر و تحت سیاست دیگران بمانند.

 

 

میلاد حضرت صادق علیه السلام

 

۱۳۶ سال بعد از میلاد نبی اکرم ص، درست فرخنده‌روز آن حضرتِ ختمی‌مرتبت، امام جعفر صادق (ع) تولد یافت؛ یعنی ۱۷ ربیع اول سال ۸۳ هجری قمری که با عمری بسیار بابرکت و پرورش صدها دانشمند و تبیین دین مبین، در سال ۱۴۸ به دستور خلیفه‌ی عباسی به شهادت رسید. اینک در فرخنده‌میلادش دو سخن از آن امام عظمیم‌الشأن:

 

۱. صُحْبَةُ عِشْرِینَ سَنَةً قَرَابَةٌ. (منبع)

«هم‌نشینىِ بیست‌ساله، [به‌ منزله‌ی] خویشاوندى است.»

(کُلینی؛ اصول کافی، ج ۶، ص ۱۹۹)

 

یعنی هر کس با دیگری دوستی‌اش از حدود بیست سال گذشت، آنان با هم نه فقط رفیق، که خویشاوندند.

 

۲. «اسلام یک درجه است، و ایمان درجه‌‏ای ا‌ست روى اسلام، و یقین درجه‏‌ای است روى ایمان، آنچه مردم به آن رسند کمتر از یقین است‏.»

۱۲ آبان ۹۹ ، ۰۹:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

دنباله‌ی هجده واژه‌ی دارابکلا

به قلم جناب «یک دارابکلایی»: با سلام خدمت جناب دامنه. کلمات، عبارات و اصطلاحات شما (دربن پست: اینجا) افکار و احساساتی در من برانگیخت که خواستم بعضی از آنها را به اشتراک گذارم.

کلین‌ته: یادم هست در کودکی زمانی که بخاری هیزمی داشتیم در جلوی آن کلینِ گرم می‌ریختیم و ذرّت در زیر آن می‌گذاشتیم. ذرت یا به قول خودمان «کاوه تیم» بعد از گرم شدن می‌ترکید و از خاکستر بیرون می‌آمد که به آن «پَک‌پَکی» می‌گفتیم، یا به قول امروزی‎‌ها پف فیل. یادش بخیر که چه خوشمزه بود.

قلاش: ما به جای «قلاش» بیشتر از «قاش» استفاده می‌کردیم.

بالینگن: هنوز هم برای کاشتن بذر مثل گندم و جو و ذرت و همچنین کود دادن استفاده می‌شود. به نظرم وجه تسمیه آن هم آن است که به دورِ تَهِ دست انداخته می‌شود یعنی «بال اینگن».

انگیر: به بچه بهانه گیر هم «انگیر نی‌نی» گفته می‌شود.

بَروشته: به درخت گردویی که گرده‌هایش را چیده باشند هم «بروشته» می‌گویند.

توت‌تولو: در فصل سرما دماغ بعضی‌ها همیشه «توت‌تولو» بود!

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام جناب «یک دارابکلایی». از این‌که با لغت‌های داراب‌کلا احساسات ژرف شما برانگیخته می‌شود و افکارت می‌شکُفَد، بسیار خوشحالی به من دست می‌دهد. هر شش لغت را خوب و با خاطره، دنباله دادید، خصوصاً بالینگن را به‌درستی شکافتی. و نیز دماغی در «توت‌تولو» و ذرت در «پَک‌پَکی» را.  من هم، از توانِ لغت‌شناسی و تداعیِ خاطراتت خیلی لذت می‌برم. ممنونم. در ضمن، قلاش با قاش فرق دارد. قلاش ترَگ است. همچنان در لغت‌شناسی محلی، مُعین باش. سپاس.

۱۲ آبان ۹۹ ، ۰۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

دین، سیاست، حکومت

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: نگاه من به دین خیلی بسیط و ساده است: معتقدم دین یعنی: "آن چه که از ملکوت آمده تا مُلکیان (انسان و جامعه) را ملکوتی کند". چنین وظیفه ای قطعا از موجودی بر می آید که خود ملکوتی و به تعبیر شما قدسی (فراتر از مقدس) باشد تا بتواند دیگران را به رنگ خود درآورد. امری که خود قدسی نباشد، چگونه می تواند دیگران را مقدس کند؟ این امر، مفروض من و شما است و خوشبختانه مباحث ما درون دینی است، اما آیا دین نزد کسی که آن را دریافت شاعرانه می داند هم قدسی است؟

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

از تصور کلی از دین که بگذریم، دو سوال فرعی پیش می آید: الف) دین با چه ابزارهایی می خواهد مردم را نجات دهد و چه چیزهایی با خود دارد؟ یعنی با چه وسیله ای می خواهد مردم را منزه و قدسی کند و آنها را به ملکوت برساند؟ ب) برنامه اش چیست و کارگزارانش چه کسانی هستند؟ این جاست که جایگاه اعتقاد، اخلاق و قانون و همچنین نبوت و امامت مطرح می شود. یعنی در عرصه فکر، روح و عمل. ویژگی این سه عنصر آن است که باید منشا الهی داشته باشند، وگرنه اعتقادات و اخلاق و احکام فراوانی نزد بشر یافت می شود. بشر اگر بخواهد ساخته شود، با این سه عنصری که سرچشمه الهی دارند باید خود را بسازد.

 

بر اساس آیات قرآن، مهمترین هدف دین، تعالی دادن انسان و جامعه و هدایت آنها است. انسان ساحات مختلفی دارد که می توانیم به دو عنوان کلی مادی و معنوی تقسیم کنیم. فکر، اندیشه، عبادات، احساسات و اخلاق را در حوزه معنوی و بقیه موارد را در حوزه مادی تلقی می کنیم. اگر دین بخواهد انسان را الهی کند، باید در همه ساحات آن ورود کند تا با پالایش آن به انسان تعالی ببخشد. شاید مهمترین جایی که دین باید در آن ورود کند و آن را ارتقا ببخشد، تفکر و اندیشه باشد. این موضوع از مهمترین عناوینی است که قرآن مکرر به آن گوشزد کرده است. چگونگی زیستن انسان بستگی به نوع نگاه و بینش او به انسان و جهان دارد.

 

پس از ساحت معنوی، دین باید در ساحت مادی و چگونه زندگی کردن و رفتارها و اعمال و گفتارها هم طرح و برنامه داشته باشد. این که می گوییم رسول خدا(ص) احکام را یا امضا کرده یا تاسیس، نشانه آن است که پیامبر هیچ ساحتی را بدون نظر نگذاشت. امضا کردن اموری که از قبل وجود داشته است، به معنای تایید تام و تمام آن نیست. بلکه تکمیل کردن آن و هویت جدید به آن بخشیدن است. زدواج وجود داشت، اما پیامبر آن را هویت دیگری بخشید. کار و کارگری وجود داشت، اما پیامبر به آن ماهیت الهی داد و کاسب را حبیب الله معرفی کرد و ... هرچه را می نگریم می بینیم که پیامبر در صدد هویت الهی بخشیدن به آن بود. این امر بدان معناست که جهت گیری همه امور زندگی انسان باید به سوی تعالی بخشی و الهی شدن باشد.

 

یکی از مهمترین مباحث علوم اجتماعی منبع مشروعیت صاحبان منصب و قدرت است. دولتها، اُمرا، وزرا، وکلا و... مشروعیت خود را از چه منبعی کسب می کنند تا حکومت آنها موجه شود و مردم از آنها اطاعت کنند؟ ماکس وبِر منبع مشروعیت یکی از موارد سنتی، کاریزمایی و عقلایی (قانونی) می داند.  در جهان بینی الهی، محور همه مشروعیتها، حتی مشروعیت پیامبر و امام خداوند متعال است. هر مشروعیت سیاسی دیگر باید منبعث از این منبع باشد. ان الحکم الاالله. انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا ...

 

در فقه سیاسی شیعه، حاکم جائر حاکمی است که ازطرف امام یا نماینده او ماذون نباشد. این که می‌گویند: "آن که به زعامت نهاد قدسی دین منصوب شده، امام و پیشوای همه - حتی نهاد سیاست - می باشد و اطاعت فرمان او بر همگان واجب، وتخلف از آن خسران اخروی را در پی خواهد داشت"، آیا منظورشان این است که منبع هر مشروعیتی خدا و پیامبر و امام است؟ اگر این گونه است، نهاد سیاست در عرض نهاد دین قرار نمی گیرد، بلکه دین هست که به سیاست مشروعیت می بخشد. در 18 بهمن 97 متنی نوشتم با عنوان "حضرت زهرا و مشروعیت سیاسی" که با توجه به مکالمات بین دو خلیفه با حضرت زهرا سلام الله علیها، مشروعیت غیر منبعث از خدا و رسول را مورد مناقشه قرار داده ام. اگر تنها رضایت مردم اصل باشد، پس انتخاب خلفای سه گانه، بخصوص خلیفه اول هم مشروع بود؟

 

بنده نهاد دین را در کنار سایر نهادها نمی دانم، هرگز آن را همسان و هم ردیف نهاد سیاست و تعلیم و تربیت و .... نمی دانم.  شأن دین فراتر از سایر نهادها است، زیرا هدفش از سایر اهداف فراتر و نگاهی والاتر دارد، هم به لحاظ ماهیت و هم به لحاظ کارکرد. این که همه امور مردم در عرف و به قول شما جامعه وجود دارد، دیگر چه نیازی به دین بود که وارد عرصه شود؟ در همه موارد بشر می تواند با عقل و تدبیر خودش، نقشه زندگی خود را ترسیم نماید، دیگر چه نیازی به تدبیر الهی؟ من هم معتقدم همه نهادهایی که فرمودید در جامعه وجود داشته، دارند و خواهند داشت، اما نکته مهم آن است که همه آنها بشری و ساخته و پرداخته ذهن و دست بشر است و نگاه آسمانی در آن لحاظ نشده و به مرور زمان شکل گرفته است. این نهادها از حالت بسیط قرون گذشته به وضعیت پیچیده فعلی رسیده است؛ اما آیا نهاد دین امری بشری و زائیده تفکرات بشر است؟

 

دین یک امر قدسی است، آیا نهاد سیاست یک امر قدسی است؟ نهاد اخلاق چی؟ و نهادهای دیگر... دین یک امر آسمانی و الهی و نازل شده از جانب خداوند است و با سایر نهادها تفاوت ماهوی دارد. معتقدید: "نهاد های عرفی، اموری زمینی و فاقد هر گونه قداست اند." از یک طرف دین را امر قدسی می دانید، از طرف دیگر، در کنار سایر نهادهای عرفی و زمینی قرار دادید. اگر دین یک امر قدسی است، چرا آن را زمینی تلقی کردید و در کنار سایر نهادهای عرفی قرار دادید؟ چطور یک امر عرفی می تواند قدسی باشد؟ اساساً قدسی بودن دین به آسمانی بودن آن است، نه عرفی بودنش.

 

واضح است که در این قسمت به دیدگاه عرفی ها نزدیک خواهید شد. یعنی با نگاه این چنینی به دین و آن را در ردیف دیگر نهاها قرار دادن، چاره ای نیست جز نزدیک شدن به جریان عرفی سازی و عرفی انگاری، وقتی دیدگاه عرفی سازی مورد پذیرش قرار گرفت، طبعا منبع مشروعیت هم تنها پذیرش مردمی خواهد شد.

پاسخ آقای احمدی بود به آقای ابوطالب طالبی دارابی (وحدت)

۱۱ آبان ۹۹ ، ۱۲:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

در باره‌ی انتصاب سید احمد خاتمی

به قلم دامنه: به نام خدا. فقیه! یا خطیب؟ سمنانی‌ست؛ که سمنانی‌ها در لهجه به مازندران شباهت می‌زنند، نه به تهران یا خراسان. به حکم اصل مجاورت -از قواعد هفتگانه‌ی خبر- چون وی از سمنان در مجاورت مازندران است، ممکن است بر مازندرانی‌ها پیگیری اخبارش مهم باشد. که گویا تا به حال بوده؛ شاید هم نه به خاطر اصل مجاورت، که به علت حرف‌های تند و تیزش در سیاست. او زاده‌ی ۱۳۳۹» است؛ یعنی سه سال از منِ نگارنده بزرگ‌تر و ۲۹ سال از کسی که پُستش را تحویل گرفته، کوچک‌تر.

 

فکر می‌کردم او فقط یک خطیب است و اساس کار و شاکله‌ی حوزه‌ی‌اش سخنوری‌ست، آن هم گاه و بی‌گاه با سخنانی شاذّ و زودگذر؛ که عمر حرف‌هایی که می‌زد و می‌بافت! به سرعتِ باد از یاد و یا از بین می‌رفت. اما همین مردم هنوز هم جملات فراوانی از دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی را از بَرند و حتی در سراچه‌ی دل گذاشته‌اند، چون به‌خوبی به یاد دارند این مثلث تفکر و ایده، حرفِ مفت نمی‌زدند. سدید فکر می‌کردند، و سدید سخن می‌گفتند.

 

 

فکر نمی‌کردم او فقیه هم هست! چون کار فقاهت نمی‌کرده است. بیشترِ عمرش به سخنرانی‌های هیجانی در شهرها و خطابه‌های سیاسی جمعه در تهران گذشته است. البته در حوزه‌ی علمیه رسمی دیرین و زیبا پابرجاست که طلبه‌ی مُبتدی هم می‌تواند به تازه‌واردان تدریس کند و همین موجب می‌شود مقام استادی در حوزه مرتبه‌ی اعلا و اَدنیٰ داشته باشد. اینک که کُرسی فقاهتِ آیت‌الله شیخ محمد یزدی از «سابقون انقلاب» در شورای نگهبان، به ایشان رسیده است، بر من معلوم گشت رهبری وی را در ردیف فقیهان قرار داده است. و حالا ایشان یکی از شش فقیه شورای ۱۲ نفره شده است که نظارت و نگهبانی و کارکردش، زیر نظارت و قضاوت مردم دچار «اماواگر»ها گردیده است. نهادی که گرچه می‌گوید به جناح‌ها تعلق خاطر ندارد، اما مردم (البته پاره‌ای از جمعیت ایران) گویا نمی‌پذیرند که این نهاد «راست» فکر نمی‌کند، زیرا تا کنون نشان داده جانب این جناح را داشته است. دست‌کم آیات: جنتی، یزدی، مرحوم مؤمن، اِبای از اظهار علاقه و جانبداری به «راست» نداشتند؛ و نیز گرایش و جانبداری حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی از راست، اَظهر مِن الشمس (=آشکارتر از آفتاب) بود.

 

گرچه به انتصاب حجت‌الاسلام سید احمد خاتمی به عنوان فقیه شورای نگهبان (منبع) از سوی رهبری، انتقاد و ایراد دارم، و جزو آن جمعیت از مردم هستم که نه فقط به عملکرد این شورا نمره‌ی قبولی نمی‌دهم بلکه در عِدل قانون بودن و عدالت‌داشتن و عدالت‌ورزیدن، عدد رد می‌زنم، اما به عنوان یک شهروند قانونمند، دست رهبری را -به عنوان «ولی فقیه» و مدیر نخست نظام- در گزینش و چینشِ افرادش در ساختار انتصابی نظام، مخیّر، آزاد، مرسوم و قانونی می‌دانم. بگذرم.

 

نکته: به نظر من، فقیه منصوب در شورای نگهبان با فقیه حاضر در حوزه یک فرق مهم و سرنوشت‌ساز دارد؛ فقیه حوزه لزوماً با مسائل مستحدثه (=نوپدید) سر و کار ندارد، یعنی مختار است سر و کار نداشته باشد؛ اما فقیه نشسته بر کُرسی فقاهت شورای نگهبان کارش دلبخواهانه نیست، بلکه با پیچیده‌ترین مسائل که می‌خواهد توسط نمایندگان مجلس لباسِ قانون به تن کند و در مملکت جاری شود، دست‌وپنجه نرم می‌کند. پس، فقیهِ نهاد، باید قوی باشد؛ قوت در استنباط و تسلط در فهم فقه. و حتی می‌بایست اِشراف و احاطه در «سایه-روشن»‌های سیاست داشته باشد. این که آیا این خطیبِ تازه‌وارد می‌تواند یا نه؟ داوری‌اش از من سلب است و مُحِق هم نیستم پیش‌داوری کنم. نیاز به گردآوری دارد که نخستین رسم در پژوهش و نقد و نظر است.

۱۱ آبان ۹۹ ، ۱۲:۵۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

هجده لغت دیگر داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلسله مباحث فرهنگ لغت داراب‌کلا. (لغت‌های ۲۷۹ تا ۲۹۷) . هم‌آغوشی علاقه‌مندان با لغات محلی که لبریز شادابی، و در ضیافت سفره‌ی واژگان شریک شیرینی‌اش می‌شوند؛  جای خوشحالی باقی می‌گذارد. در این پست از جناب دکتر‌ اسماعیل عارف‌زاده که درین بخش از واژگان بومی، با نهابت دلبستگی در شناسایی و شناساندن لغات مشارکت داشتند، متشکرم.

 

سَر دَری بِن: لابد می‌دانید سَر دَری بِن (=سر درگاه) جایی‌ست حد فاصل دروازه‌ی ورودی منزل تا قسمتی از حیاط که خلوت و سَر بود؛ یا حلَب‌به‌سر یا آلِم‌به‌سر. و بودن میهمان ناخوانده! در آنجا بر اهالی خانه مزاحمتی ایجاد نمی‌کرد، یا کمتر می‌کرد. در معماری جدید روستا «سَر دری بِن» دیگر محلی از اِعراب ندارد! چه چشم‌نواز بود سازه‌های قدیمی. سبکِ نوین خانه‌سازی بهره‌ای از معماری و هنر ندارد؛ اغلب تقلیدی و من‌درآوردی است.

 

کِلین‌تَه: کِلین‌ یعنی خاکستر. تَه یعنی زیر. که می‌شود زیر خاکستر. البته خاکستری که مقداری آتش داشته باشد که مِرغانه یا سیب‌زمینی را زیرش پَجینه، پَتِنه (=می‌پُختند) .

 

اوگر: جور. مأنوس. مثلاً وقتی حیوان اهلی‌یی با انسان اوگر می‌شود. یا دو رفیق با هم خیلی اوگر می‌شوند.

 

قِلاش: یعنی ترَگ. شکاف و حُفره‌ی شدید روی زخم دست یا ترکیدن انار خیلی‌رسیده. یا قلاش هندوانه. مثلاً به ترگ‌های کفِ پا اگر شدید باشد می‌گویند پایش قلاش خورد.

 

بالینگن: پارچه را از چهار طرف دو به دو با هم گره می‌زدند و برای چیدن انگور یا انجیر بالای درخت می‌رفتند داخلش می‌ریختند. برخی از فقیرهای دوردست که برای جمع‌آوری خِر و خیرات به روستا می‌آمدند بالینگن داشتند که توش برنج و گندم و آراد جمع می‌کردند.

 

اَنگیر و اَنجیل: در زبان به محلی کلمات می‌شکنَد. مثلاً انگور را «انگیر» و انجیر به تلفظ غلط «اَنجیل» می‌گویند.

 

دس‌بِنه: وسعت دارد این لغت. با چند معنی متفاوت. کسی که تلاش می‌کند چیزی که در دسترس ندارد بیابد. مثل کسی که در بازیگرخانه‌ی عروسی‌ها چشمش را می‌بستند و او می‌بایست دس‌دس بنه می‌کرد تا کاتِک را پیدا می‌نمود. یا کسی که بدون آمادگی و پیش‌بینی قبلی در مواجهه‌ی با یک واقعه یا حمله‌ی ناگهانی  برای دفع خطر ناچار می‌شود خم شود و یا با حالت نیم‌نشسته با دست کشیدن‌های سریع از روی زمین  هر آنچه که بتواند بردارد . مثلاً درزِن (=سوزن) یا کِلی‌وَچه (=کلید قفل) گُم می‌شد، دس‌بنه به عبارتی دَس‌دَس‌بِنه کاردِنه پی‌دا هاکانِن.

 

بَروشتِه: یعنی زیاد و به‌شدت زد و یا بارید که شامل کم و خفیف‌زدن نمی‌شه. مثلا وارِش بَروشتِه بورده. یا فلانی، فلانی را بَروشتِه بَکاشته بَنه بِیشتِه! یعنی به‌شدت کتک زد.

 

توت‌تولو: یعنی به‌طور آشکار آویزان‌شدن یا بودن. اگر سر نخ کوچکی از آستین بیرون باشد نمی‌گویند توتولو است، ولی اگر بخش قابل توجهی از نخ یا لباس آویزان شود و آشکار و رها باشد  اطلاق می‌شود. یا اگر کسی یکی دوبار خواهشی کند نمی‌گویند توتولو شد  ولی اگر خیلی  بسامد (=تکرار)  کند و  گیر  دهد و  ول‌کن  نباشد، می‌گویند  اَمجه توتولو بَیّیه. نمونه‌ها بسیار است. البته این لغت با دِم‌دِم‌تُ چخ‌چخ می‌گرفتند نیز هم‌پیوندی معنایی دارد. توت‌تولو کار صفت مشبهه در عربی را می‌کند. مثلاً کسی که صفتی در در وی ماندگار باشد از کلمات صفت مشبهه برای آن فرد استفاده می‌کنند.

 

لاب و لاش: لاب را برای حُفره های بزرگ میان اشیاء  به‌ویژه درخت و چوب  هم بکار می‌برند که در این موارد لاش به‌کار نمی‌رود. مثلاً شکاف زخم وقتی عمیق باشد لاب محسوب می‌شود.

 

کِشوک: که شامل کسی‌ست که دفعات فراوان مرتکب تکرّر اِدرار می‌شود.

 

مَرکالا: به همه انواع بوته‌های قارچ‌های طبیعی غیرخوراکی مرکالا می‌گویند که کوتاه‌شده‌ی مرکلاه است شامل قارچهای سمی و غیرسمی‌ست ولی شامل قارچ خوراکی نیست

 

تِک به‌ تِک: لبریز. یا نزدیک پُرشدن. به تِک به‌ تِک گاه جان‌ِکَندی (اِتّا سِسکه، خیل‌کم) هم می‌گویند. مثلاً مِه سلام رِه جان‌ِکَندی علِک بیته. یعنی کافی نبود. جان‌ِکَندی پارچ ره اوه بزوئه. یعنی خوب نشست. خانی نون ره تندیر بزنی، دست ره جانکندی شیر هاکُن. یعنی همینقدر خیس‌کردن دست کافیه. تِک به‌ تِک رسیدن با زحمت به حد نصاب است. مثلاً پارچه برای گره‌زدن رسیده ولی هیچی اضاف نیامده. یا هزینه‌ی ماهانه اش رسیده ولی هیچی اضاف نیامده. یا غذا به شش نفر مهمان رسیده ولی اصلا باقی نماند.

 

سِرسنگ: سیرسنگ  یا سنگ‌سیر یا سنگ پیمانه کردن است. مثل این مثال: شه سرسنگه سبک نکامبه

 

جِمه: همان جامه (=لباس) است ولی کوتاه‌شده‌ی آن. در زبان محلی پیراهن مردانه را  جِمه می‌گویند. من نشنیدم برای  پیراهن زنانه هم استفاده شود. پیرنکَش و ژاکت و بلوز هم گفته می‌شود.

 

جُزا: ناتنی. جزا برای همه منسوبین ناتنی از هر جنسی بکار می‌رود. شامل برادر و خواهر و دایی و عمو و ... .  ولی برای پدر و مادر ناتنی واژه‌های خاص هم داریم.

 

شونش: لرزه بر اندام. مثلاً در خیاطی‌کردن شونش زنده. به لرزیدن معمولی هم گفته می‌شود مثلاً این خبر مِه تن ره شونش دینگوئه. ولی شونشی  لرزان‌بودن غیرقابل مهار است. چون نوعی رعشه‌ی پایدار است و گاهی به کنایه به فرد مِس‌مِسی  هم شونشی می‌گویند. من قبلاً در سال نودوسه در (اینجا) و نیز (اینجا) لغت «شونشی» را مفصل شرح داده بودم.

 

تِه تِک مِه تِک: تک یعنی لب. همدیگه لقمه را خوردن. به عبارتی یعنی مِن و تِه ندارنه. ته تک مه تکه. ته تک مه تکه.  نیز تک  علاوه بر غذا برای سخن هم هست که در اینجا مقصود همین سخن است. یک حرف را دهان به دهان کردن و پخش‌کردن نامطلوب. این واژه‌ی ترکیبی، معنا و بار منفی دارد. مثلاً مطلبی به کسی می‌گویی و سپس از او می‌خواهی اَعئی تِه تِک مِه تِک نَووئه. یعنی دهان به دهان نشه. پخش نشه. ولی اگر یک خبر علمی و مناسب پخش بشه در فارسی می‌گویند دهان به دهان دارد می‌چرخد ولی در زبان محلی به آن نمی‌گوییم «تِه تِک مِه تِک» شده.

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۱۱ آبان ۹۹ ، ۱۲:۵۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

مذاکره با دریوزگی فرق دارد

به قلم دامنه: به نام خدا. مذاکره با دریوزگی فرق دارد! پاره‌ای از سیاسی‌جامگان -که شعار اصلاحات را پرچم کرده‌اند اما در پنهان و نهان، پیِ سرنگونی‌اند- در برابر امپریالیسم نه فقط زانو زده‌اند بلکه خیلی هم دوست می‌دارند متحد استراتژیک آمریکا شوند. البته درین میان هستند کسانی که چندان رنگ و لعاب اصلاحات ندارند و در ماتم این جناح پیراهن چاک نمی‌زنند و خود را مستقل و آزادنگر می‌دانند، ولی حرف‌شان نوعی نمایندگی این جناح به حساب می‌آید. گرچه خودِ حجت‌الاسلام خاتمی و آیت‌الله خوئینی درین باب هنوز در سکوت‌اند؛ حالا یا از سرِ پرهیز از دردسرِ اظهارنظر و یا درماندگی درین پیچ سرنوشت؛ ولی گهگاه افرادی ازین جریان نگاهی به مذاکره می‌افکنند و ساز سازش یا سازگاری می‌نوازند. در زیر، ابتدا دو نمونه می‌آورم و سپس چند نکته می‌نویسم:

 

دکتر علی بیگدلی در گفت‌وگو با روزنامه‌ی ستاره صبح ۱۰ آبان ۹۹ : «لازم است استراتژی‌های سنتی که در طول چهار دهه گذشته موفقیت‌آمیز نبوده، در سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی تغییر کند و به‌روز شود. این استراتژی‌ها باید از خصومت و دشمنی با نظام بین‌الملل، به سمت خوش‌بینی و همزیستی چندجانبه حرکت کند و راهی جز این برای کمک به منافع ملی و مردم وجود ندارد.» (منبع)

 

(ستاره صبح. دهم آبان ۱۳۹۹)

 

علی صالح‌آبادی- مدیرمسئول روزنامه‌ی ستاره صبح در سرمقاله : «اگر ترامپ ببازد، او تا... ۷۷ روز دیگر در کاخ سفید خواهد بود که روزهایی دلهره‌آور برای ایران به شمار می‌رود. نتیجه‌ی این انتخابات برای ترامپ حکم مرگ و زندگی را دارد؛ اگر ببرد، دور تازه‌ای از فشار سیاسی، اقتصادی و احتمالاً نظامی علیه ایران آغاز خواهد شد. خطر آنجاست که او بازنده‌ی انتخابات باشد که در آن صورت ممکن است علیه‌ی ایران دست به اقدامات جنون‌آمیز بزند... از روز سوم نوامبر (۱۳ آبان) تا روز دوم بهمن... ۷۷ روز پر از التهاب و دلهره برای ایرانی‌ها خواهد بود. دستگاه دیپلماسی کشور که می‌توانست از ۵ بهمن ۹۵ که «دونالد ترامپ» کلیددار کاخ سفید شد، با درک شرایط و آینده‌نگری، باب مذاکره و مصالحه را بگشاید که نگشود. این بار به خاطر حمایت از حقوق مردم ایران و منافع ملی، اگر ترامپ برنده شد گفته نشود با «چاقوکش» مذاکره نمی‌کنیم. تجربه‌ی بشری ثابت کرده که در ذات «مذاکره» نفع، مصالحه، کاهش تنش و جلوگیری از درگیری نظامی نهفته است؛ بنابراین مهم نیست که طرف مقابل چاقوکش باشد یا سیاستمدار.» (منبع)

 

چند نکته:

 

۱. دریوزگی به وضع بدبختانه‌ی بینوا و تهیدستی گفته می‌شود که به‌ناچار یا به‌عادت، دست به گدایی و تکدّی‌گری می‌زند و سوی هر کس و ناکس دستش را پُل می‌کند. آقایان دکتر بیگدلی قمی و مهندس صالح‌آبادی -جدا از شایستگی‌های شخصی- درین فراز با ترسیم غلط و طرح صورت‌مسئله‌ای اغراق‌آمیز و با دادنِ آدرس اشتباه و با آوردن ادبیات آلوده، گویا به جای میز مذاکره، ملت و نظام را به سوی تبَرزین گدایی و کشکول دریوزگی می‌فرستند.

 

۲. آقای بیگدلی چون در آن فراز از گفت‌وگو، نسبتی نادرست به انقلاب اسلامی داد، لذا نتیجه‌ی نادرست گرفت. گویا به زعم ایشان، نظام ایران با جهان در خصومت است، پس باید سعی کند همزیستی را جایگزین کند. به نظرم ایشان با این اتهام به نظام نه تنها مرتکب خَلط مبحث شده است بلکه به وارونه‌گویی غلتیده است. اگر در منطق وی رفتار چهل‌ساله‌ی نظام، دشمنی با نظام بین‌الملل تأویل می‌شود، پس آن‌همه خصومت و دخالت آمریکا در جهان و مضمحل‌کردن ساختارهای بین‌المللی و نفی چندجانبه‌گرایی چه اسمی دارد؟ دست‌کم ترامپ به عنوان فردی که ثابت کرد دشمن‌ترین شخص با ملت ایران است، نشان داد که آمریکا نه فقط خود را پلیس جهان می‌پندارد که همه باید با صدای سوت و به زبان محلی ما شِپل او شُل شوند و گوش به فرمان بایستند، بلکه قائل‌اند شرکت معامله‌گری‌اند که همه باید به او سود بپردازند؛ مانند «گاوهای شیرده» سران عرب ، یا ترسوهایی چون تروییکا (=سه‌تایی)

 

۳. آقای صالح‌آبادی به نظرم دقت نکرده است که با افکندن گرد‌وغبار بر دامنه‌ی ۷۷ روز (یعنی از ۱۳ آبان تا دوم بهمن تا زمان آمدنِ رئیس‌جمهور پنجاه‌ونهم آمریکا به اتاق بیضی کاخ سفید) نمی‌تواند منطق خود را تحمیل و یا به‌درستی آن را تبیین کند. ترساندن مردم و سپس حکم به حتمیت مذاکره، رفتاری علمی و شأنی سیاسی نیست. وی اول به‌غلط و از سرِ استیصال، فضای ۷۷ روز را مَهیب و برای مردم ترس‌آور ترسیم می‌کند تا ابتدا بتواند تنورش را با هیزم «جنگ» آتش کند، سپس با خُرده‌خاشاک‌ها آن را شعله‌ور سازد، تا آنگاه خمیرش را بچسبانَد و نونش را بپَزانَد؛ در واقع انقلابیون و «راست‌قامتانِ تاریخ» را بچِزانَد. «زهی خیال باطل»!

 

۴. بی‌هیچ تردیدی معتقدم میزی به اسم مذاکره، در وقتِ تبدیلِ تهدید به فرصت، یکی از مؤثرترین و کم‌معونه‌ترین ابزارهای عقلانیت و از بالاترین فنون دیپلماسی برای تأمین منافع ملی‌ست؛ ولی طرفِ میز باید «اهل» باشد، نه «نااهل»!

۱۰ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

تفسیری کوتاه بر چهار خبر

خبر : آقای محمد عطریان‌فر -عضو حزب کارگزاران- گفت: «متأسفانه برخی از غالیانِ اطراف آقای خاتمی علاقه‌مند هستند که هاله‌ای از قدسیت پیرامون عزیزانی از این دست بکشند در حالی که خودشان به شدت ابا دارند و پرهیز می‌کنند و البته هدف آن‌ها این است که خود را در حریم همان قدسیتِ خودساخته قرار دهند و به نام بزرگان، نظر خود را تحمیل کنند. این نوعی استفاده‌ی سوء و رفتار فریبکارانه است.» (منبع)

 

 

دامنه : همان رفتاری را که رادیکال‌های راست با ولی‌فقیه می‌کنند و آن مقام بشری -و البته جایگاه برجسته و مذهبی- را اُلوهیت می‌بخشند؛ رادیکال‌های چپ در مورد شخصیتِ آقای سید محمد خاتمی مرتکب می‌شوند. رادیکال‌های هر دو جناح درین فاز، فاقد عقلانیت‌اند و لبریز از احساسات کور. که سیاست با احساساتِ عقل‌سوز، هرگز دمساز نیست. احترام و التزام البته رفتاری شرعی و عرفی و مدرن و اخلاقی‌ست، ولی پوشیدنِ هاله‌ی قدسی بر دامنه‌ی افراد، ضد حرّیت و اندیشه و مبانی دینی‌است و دیوارکشی دور میدان سیاست.

 

 

خبر : آقای اسحاق جهانگیری -عضو حزب کارگزاران- در مورد کاهش قیمت‌ها گفت: «دعا کنید!» (منبع)

 

 

دامنه : تعجب ندارد! چون پیشتر رئیسش در دولت شیک‌پوش نیز چاره‌ی کار (بخوانید ناکارآمدی مُزمن‌شان) را در «لعنت فرستادن به کاخ سفید» دانست؛ اینک او هم بر زخم‌های مردم «صبّار و شکور» نمک می‌پاشد و اگر نگویم مفهوم دعا را به سخره گرفته، دست‌کم می‌توانم بگویم خودشان را عاجز و بی‌کفایت نمایانده‌اند. دولتی که لباسِ کار نپوشد، جزین هم نمی‌شود!

 

 

خبر : رهبری خطاب به جوانان فرانسوی فرمودند: «از رئیس‌جمهور خود بپرسید چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت می‌کند و آن را آزادی بیان می‌شمارد؟... چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در این‌باره نوشت باید به زندان برود اما اهانت به پیامبر آزاد است؟» (منبع)

 

 

دامنه : رهبری درین فراز، سقراط‌واره وارد ماجرا شدند. سقراط هم در آتن و اسپارت می‌گشت جوانان را می‌یافت و با شیوه‌ی پرسشی ذهن آنان را به مسائل درگیر می‌کرد تا فکر فرو روند. غرب با اسلامِ تسلیم، کاری ندارد؛ چون عمَله می‌خواهد و دنباله‌رو. اما با «اسلامِ درگیر» درگیری دارد؛ زیرا این اسلام -که تعبیری حکیمانه از علامه محمدرضا حکیمی‌ست- خود را کنار گود نگه نمی‌دارد تا قرآن و عترت را بالای تاقچه بگذارد که هر چه خواست بر مسلمین بگذرد، بگذرد. نه. غرب، دیری‌ست که آزادی و اخلاق را باخته است؛ روزی روژه گارودی را به جرم پژوهش روی هولوکاست به زندان می‌افکنَد و روزی هم به اسم آزادی، پیامبر رحمت (ص) و محبوب میلیاردها انسان را اهانت می‌کند. غرب! بلی می‌اندیشد؛ اما فقط برای سود و سوداگری. برای بهره‌کشی و بردگیِ مللِ عقب‌نگه‌داشته شده. برای زمین‌گیر کردنِ کشورهای در حال توسعه. بدا به حالِ احتضار و هذیان‌گویی‌های همیشگی غرب. غرب حتی با آدم‌های خوب و متفکر مغرب‌زمین نیز غضب می‌ورزد، چه رسد به مفاخر سایر ملل و پیامبر ختمی‌مرتبت.

 

تصاویر: «سیروان»

 

خبر آخر دیدنِ شبِ روستای «گلینِ» سیروانِ سنندج است به سمت شهر کامیاران؛ عروس منطقه‌ی ژاوه‌رود که زیبایی‌اش در عکسش، منعکس است.

۰۹ آبان ۹۹ ، ۱۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

معرفی مساجد جهان

 

مسجد الجزایر. سومین مسجد بزرگ جهان

 

 

دارای مناره، کتابخانه، موزه (منبع)

 

 

نمای داخلی مسجد

 

سومین مسجد جهان بعد از مسجد مدینه و حرم مکه

۰۸ آبان ۹۹ ، ۱۲:۲۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

دهکده محققین وِسف قم

به قلم دامنه: به نام خدا از خاطرات مرحوم رفسنجانی (منبع) خواندم که شب ۴ آبان ۱۳۷۶ میهمان رهبرى بود و درباره‌ی دهکده‌ی محققـین در وِسـف و ... اظهارات آیت‌الله احمد آذرى قمی و حشمت‌الله طبرزدی «علیه‌ی ولایت فقیه» و چند مسئله‌ی داخلی و خارجی دیگر صحبت کردند.

 

۱. وِسف کجاست؟ روستایی ییلاقی و توریستی‌ست در ۷۰ کیلومتری جنوب قم؛ کمی آن‌طرف‌تر از روستای فردو. از ۲۰۰ هتکار زمین دائر و بائر آن، نزدیک ۸۰ هکتارش باغ است (منبع) امتداد آن به روستای رهق است و سپس مشهد اردهال کاشان.

 

دهکده‌ی محققین وِسف با این هدف (منبع) تأسیس شد که در طول سال -خصوصاً تابستان‌های داغ قم- محل استفاده‌ی اساتید، فضلا، طلاب و محققین حوزه باشد. مدیریت آن با دفتر تبلیغات اسلامی حوزه‌ی علمیه‌ی قم است. قابل ذکر است در دوره‌ی پهلوی، ارتشبد غلامعلی اویسی -زاده‌ی فردوی قم- درین منطقه نفوذ و تیول داشت.

 

 

دهکده‌ی محققین روستای  وِسف قم. عکس: بازنشر دامنه

 

حاشیه: من فردو رفتم، اما وِسف نه. چون یک باریکه‌ی خاکی دارد که عبور از آن دلیری و زَهره‌ی بُز کوهی می‌طلبد و زحمت شاسی‌بِلن! اما وِسف کمی از ورسک ندارد. یادش به خیر که در ورسک  سوادکوه مازندران، در معیت مرحوم پدرم به دیدار آیت‌الله عبدالله نظری رفته بودیم؛ عالمی ساده‌زیست و خوب، در خانه‌ای مفروش به حصیر (=کوب).

 

۲. اما آن دو. آن دو -آقای آذری و طبرزدی- اول از پیشتازان بودند؛ در صف اولِ ولایت فقیه و پشتیبان آن. اولی روزنامه‌ی رسالت را بنیاد گذارد؛ منتقد و با مشئ بازاری و دومی هفته‌نامه‌ی پیام دانشجو را؛ منتقد با مشئ افشاگری. وجه اشتراک‌شان این بود در حمله و هجوم و منفی‌بافی مصونیت آهنین داشتند. تا این‌که ورق برگشت و هر دو، «ضد ولایت فقیه» شدند و بدتر این‌که «ضد ولی فقیه». که اولی دفترش حمله و اشغال (بخوانید فتح) شد و دومی صاف رفت بازداشتگاه و به قول عرب‌زبان‌ها: خِلاص!

 

قابل ذکر است طبرزدی تا آن حد «در خط» بود که نخستین بار او بود که در نشریه‌اش برای رهبری لفظ «امام خامنه‌ای» را به کار می‌گرفت. تا این‌که بر «خط» شد و از آن رو، به این رو.

 

حاشیه: دهه‌ی ۷۰ برای کاری از کریم‌خان زند رفته بودم بلوار کشاورز. نمی‌دانم پایین‌دست یا بالادست این بلوار بود، شاید هم منتهی الیه‌ی وصال شیرازی، طبرزدی به مدد این! و آن! در آن نقطه‌ی گران پایتخت، دفتر روزنامه و اتحادیه و بزن و در رو! داشت. شاید بدین خاطر که از دفتر تحکیم وحدتِ جناح چپ انشعاب داده بود. همو که «حجت‌الاسلام رفسنجانی» را به‌یکباره «آیت‌الله» خطاب کرد تا... . بعد به نقدش رو کرد تا... . نمی‌دانم بعد چی شد که چپه شد. و سپس حتی به جنبشی‌های رنگی! شیفته.

۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۴:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

شهرک «حجت» مشهد چه گذشت؟

به قلم دامنه: به نام خدا. شهرک «حجت» مشهد و شش نکته. نزاع خویشاوندی («مرد مهاجم و پدرزنش») موجب شد پای مأمور به ماجرا کشیده شود؛ زیرا اساساً ذات کار انتظامی به عنوان ضابط قضایی، حضور به‌هنگام در خصومت‌هاست، خصوصاً جایی که از او کمک خواسته شود و یا مأمویت یافته باشد. و درین حادثه، خانواده‌ی مورد هجوم، «از پلیس تقاضا کردند برای خاتمه‌ی درگیری مداخله کند.»

 

 مرد مهاجم در درگیری و کلنجار با مأمور، جان باخت. گفته می‌شود او سوابق سوئی داشته؛ مانند سرقت ادوات کشاورزی و احشام؛ و نیز معتاد به حشیش بوده. به مأمور -که برای فصلِ خصومت آمده بود و پایان‌دادنِ به نزاع_ بدوبیراه می‌گوید و فحّاشی می‌کند. مأمور هم در چنین وضعیتی با او برخورد می‌کند. داوری درین باره بر عهده‌ی قانون است، نه افراد. پس باید منتظر رأی مراجع قانونی ماند.

 

 

خانواده‌ی فرد جان‌باخته برین نظرند که مأمور به دهانش گاز فلفل می‌پاشد و همین موجب فوت او می‌شود. مأمور نیز بازداشت می‌شود و «دادستان نظامی خراسان رضوی با حضور در پزشکی قانونی پس از کالبدشکافی، دستور نمونه‌برداری از ریه و بررسی تأثیر اسپری بر مرگ متوفی را صادر کرده است.» (منبع) و نیز برادر این فرد ادعا کرده «شاهدانی دیده‌اند که پلیس سرِ او را میان صندلی فشار داده و با زانو به پشت او فشار آورده است».

 

شش نکته:

 

یکم: برخی از حقوق‌دانان (=بهتر است نامشان را حقوق‌خوانان بخوانیم) درین ماجرا حرف‌های شیک! می‌زنند که مأمور باید فلان می‌کرد و فلان نمی‌کرد. اما در نظر نمی‌گیرند وسط دعوا حلوا تقسیم نمی‌کنند!

 

دوم: در این‌که مأموران انتظامی می‌بایست خویشتنداری کنند تردیدی نیست؛ اما مأموران در بلبشوی دعواها میان مقررات قانونی و یگانی، با دفاع از خود و یا برخورد با مهاجم درمی‌مانند و از آنجا که انسان بر اساس سلسله‌اعصاب، حالت و گارد می‌گیرد، ضعف و خدشه به آن وضع تعادل را برهم می‌زند.

 

سوم: البته تعجبی ندارد عده‌ای -که پیِ هر بهانه‌ای‌اند تا جمهوری اسلامی را محاکمه کنند و واژگونش ببینند- ازین نزاع‌ها -که خطایی در آن رخ داده- به نفع رجَزخوانی‌های خود سود نجویند.

 

 

نمایی از شهر مشهد مقدس

 

چهارم: گرچه دخالت پلیس در دعواها به‌ویژه در درگیری‌های خانوادگی همیشه می‌تواند یک سرِ ماجرا را خشنود و سرِ دیگر آن را خشمگین کند؛ اما مهم این است قانون و سیستم قضاء در داوری‌ها جانب حق را بگیرد، زیرا حق با عدل رنگ می‌گیرد و عدل در اولین مرحله، شناخت ذی‌حق است و سپس دادنِ حق و نفع آن به حق‌دار. حقوق‌دانان و قُضات آنچه تحصیل کردند و یا پرورش یافتند، دریافته‌اند که شرافت کار را با هیچ عاملی لکّه‌دار نکنند. ازین‌روست که آنان همآره میان حق و عدل در رفت و آمدند. بلغزند؛ باخته‌اند.

 

پنجم: ناگفته نگذارم به جامعه‌ی سالم در دنیای مُتسالم می‌اندیشم و به شهروندان حسّاس به استیفای حقوق احترام می‌گذارم. اما با رویّه‌ای که بخواهد بزهکار را روئین‌تن در برابر قانون و حقوق مردم نگه دارد، مرزبندی دارم.

 

ششم: در دعواها عنصر عقل لحظه‌ای در پسِ احساس و هیجان و غضب غروب می‌کند و به قول معروف در محاق فرو می‌رود؛ و انسان در آن لحظه از فرد حسابگر به مهاجم یا مدافعی خشونتگر بدل می‌شود. پس؛ در داوری میان دعواکنندگان نمی‌توان عوامل غیرعقلانی را از نظر دور داشت.

 

یک نتیجه در حاشیه:

خوی درگیری در وجود انسان نهفته است؛ و همین احتمال خصومت موجب می‌شود جامعه به دولت و حکومت نیازمند باشد وگرنه هرج‌ومرج و آنارشی‌گری رهاشده تار و پود جامعه را از هم می‌گسلد. و دین مبین و کامل اسلام نیز چون دارای هدف و ایجاد جامعه‌ی مطلوب است، در جامعه‌ی مسلمین دارای حکومت و سیاست و مدیریت است و احکام تأسیسی و امضائی خود را از طریق سیستم سیاست، -که به عدالت و فضیلت آغشته و مُنضم و پیوست است- به ظهور و صدور می‌رساند، تا جامعه در اثر امنیت و آسایش، در بُعد مادی: به منفعت و خدمت و در مرحله‌ی معنوی: به عبادت و عبودیت برسد.

۰۶ آبان ۹۹ ، ۱۲:۱۹ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

‌‌در دیده اسرار

دلدار چو مغز است و جهان جمله چو پوست

ناید بنظر مرا بجز جلوه‌ی دوست

مردم ره کعبه و حرم پیمایند

‌‌در دیده اسرار همه خانه اوست

(حکیم ملا هادی سبزواری: رباعیات)

 

توضیح دامنه: به نام خدا. ملا هادی سبزواری (۱۲۱۲ - ۱۲۸۹ ه.ق) در سُروده‌هایش «اَسرار» تخلُّص می‌کرد. آرامگاه‌اش در «دروازه نیشابور» شهر سبزوار (معروف به فلکه زند) است. آن فقیه حکیم فیلسوف، درین رباعی دلکش، حضرت باری تعالی را می‌ستاید و با آن‌که مردم مؤمن میل به حرم و کعبه در سر دارند و از زیارت باز نمی‌مانند و برای دیدار آن ره و راه‌ها می‌پیمایند، اما ملاهادی با آن نگرش عرفانی و الهی و توحیدی‌اش، از ظاهر امر فراتر می‌رود و به کعبه و حرم، ابعاد وسیع‌تر و بینشی ژرف‌تر می‌بخشد؛ آن‌گونه که در دیده‌ی خودش همه‌چیز را خانه‌ی خدا می‌بیند

 

امام خمینی (منبع) نیز شعری درین باره دارد؛ ازجمله این بیت:

 

با کاروان بگویید: از راه کعبه برگرد
ما یار را به مستی، بیرون خانه دیدیم

 

و نیز عبدالرحمن جامی هم در (همان منبع) در پدیده‌ی رمزآلود و شگرف و ژرفِ حج، سُروده که در اِحرام در هر مقام و موقف، فقط جست‌وجوگر خدا بوده، نه اسیر جا و عنوان و دعا و وِرد و سنگ بر شیطان. زیرا خدا در همه جا حیّ و حاضر است و شیطان نیز در پی و تعقیب و رقیب:و نیز جامی همسُروده:


مرا به هیچ مقامی نبود، غیر تو نامی
طواف و سعی که کردم به جستجوی تو کردم

 

نکته‌ی تشریحی: حج برگزارکردن و به حج رهسپارشدن و حاجی و مُحرم‌شدن مناسکی توحیدی و عبادتی اِشراقی‌ست و از مناسبات عاشقانه میان مخلوق با خالق یکتا. اما انسانِ باورمندِ والِه، علاوه بر کعبه‌ی معظمه و مکه‌ی مکرمه و مشاهد مشرّفه، همه جا و همه چیز را به چشم کعبه و توحید و گردیدن به گِرد کردگار می‌بیند. زیرا مؤمن معتقد، دائم در طواف است. اگر از سرِ بینش و گرایش، می‌گوییم هر روز عاشوراست و هر مکان کربلا، به نظر من به همان سبک و سیاق و اشتیاق باید گفت هر روز، روز حج‌مان است و هر مکان کعبه‌ی دل‌مان. به قول مرحوم دکتر علی شریعتی عدد هفت در طواف، علامت رمز گردشِ ناتمام و بی‌نهایت است!

۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۶:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

در روستای «ایستا»

خلاصه‌ و تنظیم به قلم آزاد دامنه: به نام خدا. در کوچه‌های روستای «ایستا» از «ماشین» خبری نیست؛ نیز از تلویزیون و شب‌نشینی و عروسی و عزا. هنوز کسی زنان آنان را ندیده است. شناسنامه ندارند که هیچ، جزو آمار جمعیت ایران نیز به حساب نمی‌آیند. از امکانات مدرن آب لوله‌کشی، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیوتلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و رایانه استفاده نمی‌کنند. فقیر و مستمند نیستند. به قول معروف: متموّل‌اند (=ثروتمند) و در پرورش و فروش اسب‌های اصیل روزگار می‌گذرانند؛ اسب‌هایی با  ۲ تا ۱۰ میلیارد قیمت! نقل است، یکی، اسبی از اصطبل امیر قطر خریده‌است که نشان می‌دهد همه‌ی اسب‌های «ایستا» از نسل همان اسب‌اند. گویا مصری‌ها این اسب‌ها را می‌خرند. خودشان هم زین و پالانِ دست دوز می‌دوزند. «جز به حد ضرورت، تولید نمی‌کنند، نمی‌خورند و نمی‌پوشند. بر سرِ اموال خود با کسی نزاع نمی‌کنند و اگر کسی در دارایی آن‌ها تصرفی کند با او درگیر نمی‌شوند و از مال خود چشم‌پوشی می‌کنند.» مدرسه ندارند، زیرا کودکانشان به سبک سنتی و مکتب‌خانه‌ای با فراگیری دروس قدیم و محرّمات فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید باسواد می‌شوند.


تفکرات صوفی‌مآبانه دارند و رُهبانیت پیشه کرده‌اند. به آنان «اهل توقف» می‌گویند. ساعت مچی و دیواری ندارند. آنان تأکید می‌کنند که «سبب اصلی پرهیزشان از زندگی امروزی به جهت تشابه آن به زندگی کفار و بدعت‌بودن آنها است». آنان تحت تآثیر میرزاصادق مجتهد تبریزی‌اند؛ (متوفای ۱۳۱۱) -که از مخالفان سرسخت مشروطه بود و خواستار لغو فرمان مشروطیت- او ازجمله فقهایی بود که تأکید بر «طرد مطلق اندیشه تجدد و دستآوردهایش» داشت. از نظر او حکومت که قانون‌گذار و مجری قانون است، از آن خدا است و بعد پیامبر او و سپس به امامان شیعه می‌رسد وحکومت دیگری قبل از ظهور، شرعی نیست.

 

میرزاصادق مجتهد تبریزی

 

اهل توقف در هیچ فعالیت سیاسی و اجتماعی شرکت نمی‌کنند و باورهای خود را نیز تبلیغ نمی‌کنند. کم‌عیب‌ترین حکومت دوران غیبت کبری را قاجاریه می‌پندارند! اهل توقف به شدت منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند و بر این نظر هستند که اکنون آخرالزمان است و آخرالزمان از دوره‌ی مشروطیت آغاز شده است. «ایمان در نگاه آنان از جنس تعهد است از همین منظر عقل را وظیفه‌ساز نمی‌دانند و وجود آن را فقط برای وظیفه‌شناسی ضروری می‌پندارند.»

 

به زیارت امامان شیعه نمی‌روند، زیرا «استفاده از وسایل نقلیه امروزی را جایز نمی‌دانند. آن‌ها خود را مستطیع نمی‌دانند و به حج نمی‌روند»، زیرا حج نیاز به گذر از مرز دارد. اوقات شرعی نماز را «با شاخصه‌های خود استخراج کرده و آغاز و پایان ماه رمضان را نیز با رؤیت خویش» معیّن می‌کنند. به «رؤیای صادقه معتقدند و در تأیید روش زندگی خود، به خواب‌های معنوی استناد می‌کنند.» در اعیاد و سوگواریی‌ها نیز مراسم خاصی برگزار نمی‌کنند. «مردمان آرامی هستند که تا به حال هیچ کس نزاع و درگیری از ایشان ندیده است. درباره‌ی اعتقاداتشان هم با هیچ کسی وارد بحث و گفت‌وگو نمی‌شوند و تلاش نمی‌کنند تا دیگران را نسبت به سبک زندگی‌شان متقاعد کنند.»

 

تصویر هوایی از روستای ایستا

 

آنان سه سال در تنکابن بودند اما سرانجام به طالقان آمدند؛ زیرا طبق احادیث، منزلت طالقان در آخرالزمان، گرایش مذهبی اهالی، آرامش و محیط زیست سـالم و طـبـیـعـی و عدم انجام پدیده‌ی اصلاحات ارضی در آبادی‌های طالقان را عمده‌ترین دلایل انتخاب این منطقه برای سکونت قوم برمی‌شمارند، که اینک روستای «ایستا» نام گرفت. امام‌جمعه طالقان می‌گوید:

 

«پس از فوت سیدحسین نجفی طباطبایی، ۱۶ خانوار با رهبری فردی به نام حسنیقلی ضیائی که خواهرزاده‌ی سیدحسین است از تبریز» به ایستا هجرت می‌کنند. آقای ضیائی، هم زعیم دینی و هم حاکم اهالی «ایستا»ست؛ با کاریزمایی بسیارقوی، به‌طوری‌که «اهالی در کوچک‌ترین تصمیمات و جزئی‌ترین کارها ازجمله مسائل شخصی، اعتقادی و اجتماعی گوش‌به‌فرمان او» هستند.

 

اهالی این روستا برای خود نامی انتخاب نکردند، هر کس به زعم خود برای آنان نامی برگزید. برخی به علت این‌که اهالی، منتظران امام زمان (عج) هستند، نامشان را «منتظران» گذاشتند. و برخی نیز به آنان «پشمینه‌پوشان» لقب دادند؛ به دلیل کناره‌گیری از ابزار و امکانات روز. برخی نیز به خاطر ترک‌زبان بودن آنان، آنجا را «تُرک‌آباد» می‌گویند و برخی نیز «ایستا»؛ بدین جهت که «در عصر غیبت اعتقاد به «توقف» دارند، به خصوص توقف در سبک زندگی». و اهالی طالقان به آن، عنوانِ «فانوس‌آباد» دادند، زیرا منابع نورش یا فانوس است و یا چراغِ گردسوز. بگذرم هنوز! اطلاعات بیشتر در این: (منبع)

 

 

نظر آقای جلیل قربانی:


سلام، روز به‌خیر آقای طالبی

چند نکته: ۱- قیمت خودرو (مَرکَب)های مدرن و سنتی در یک سطح است. قیمت برخی از اسب‌های ترکمن که از نژادهای اصیل اسب در جهان است، بیش از ۱۰۰ هزار دلار (سه میلیارد تومان) است. ۲- در ترجمه فارسی یکی از کتاب‌های اخلاق دوره قاجاری (معراج‌السعاده  نوشته ملااحمد نراقی)، برای بردن نام فتحعلی شاه قاجار، بیش از یک صفحه کامل با فونت ۱۲، توصیف و لقب به کار رفته است. اگر به خواست این‌ها قاجاریه تا حالا حاکم بودند، با اقدامات داهیانه شاهان قاجار، الان ایران به اندازه لیختن اشتاین شده بود.  ۳- آن زمان که کمی آخوند مرام بودیم، می‌خواندیم که در روایات آمده که بیشترین تعداد از ۳۱۳ یار امام زمان از طالقان هستند. حالا قمی‌ها دارند چی‌کار می‌کنند، نمی‌دانم. ۴- این که در تنکابن بودند اما بعدها از راه اشکورات به طالقان رفتند، احتمالاً در جریان ساخت آزادراه تهران شمال و مدرن‌شدن منطقه قرار گرفتند و برای فرار از مظاهر تجدد، مهاجرت کردند. ۵- این که اهالی یک روستا در طالقان مرکب‌شان اسب باشد و با فانوس و چراغ ۱۵ و بخاری هیزمی زندگی کنند، اشکالی ندارد، اما اگر این نهضت جهانی شود، اسب و هیزم و فانوس از کجا بیاوریم؟

 

مقدمه‌ی ملا احمد نراقی در وصف فتحعلی‌شاه قاجار

پاسخ دامنه: سلام. خیلی جالب ادامه دادید جناب آقای قربانی. از قضا من هم، سال‌ها پیش، آن مقدمه‌ی مطوّل عالم ربّانی ملا احمد نراقی در «معراج‌السعاده» را خواندم و کنارش فقط علامت «؟!!» زده و رد شده بودم. عکسی از آن انداختم و در بالا گذاشتم.

۰۴ آبان ۹۹ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

اگر بنیانگذاران بیایند !

به قلم دامنه: به نام خدا. دانشگاه کمبریج (منبع) نتایج تحقیق خود را انتشار داد و خلاصه‌ی برداشتم از آن این است که «جوانان» کمتر از همیشه «به دموکراسی خشنود هستند.» و در سراسر جهان «نسل‌های جوان‌تر» از «عملکردهای دموکراتیک ناراضی هستند.» یکی از علت‌ها این است، این نسل به درصدِ بسیارکمی از «ثروت» رسیده است و درآمد پایینی دارد.

 

۱. به نظر من دموکراسی‌ها -با همه‌ی مزیت‌ها و برتری‌هایش نسبت به هر حکومت غیرمردمی- نه فقط از عدالت رالزی دور افتاده که حتی از عمل به ایده‌های بنیانگذاران مکتب «اصالت فایده» ازجمله بنتام، لاک و میل نیز عاجز مانده و حتی شاید انصراف داده است، که اینان بر ضرورتِ تدارک بالاترین شادی و نشاط برای شهروندان تأکید و امید داشتند.

 

۲. نمی‌گویم «نفع‌طلبی» و زندگی بر پایه‌ی منفعت فقط حرف است و وجود خارجی ندارد، نه؛ بلکه می‌گویم علاوه بر منفعت‌طلبی، فضیلت‌ها و حقایق اخلاقی نیز معیاری برای عمل عادلانه است. و دموکراسی‌ها درین دوگانه مردود شدند. این را از آن‌رو نمی‌گویم تا گفته‌باشم حکومت‌های غیردموکراتیک بهترند. نه! آن جای خود.

 

۳. انکارناکردنی است که مغرب‌زمین در اثر سه جریان رنسانس، روشنگری و مدرنیته دچار تحولات و دگرگونی‌ها شد، و سهم زیادی در دانش و رشد و توسعه داشته، اما در ادامه‌ی مسیر، رهبرانی ناشایست و عملکردهایی بد با خود آورده و شیب و سیر نزولی آن با چهره‌هایی چون ترامپ و ... تشدید هم شده؛ که امروزه، کمبریج نیز از وضع نابسامان نسل «هزاره» (=متولدین میان دهه‌ی شصت تا دهه‌ی هشتاد میلادی) پرده برداشته است.

 

۴. تا میان منفعت و فضیلت پُل زده نشود، دموکراسی هم -که قرار بود روشی آزاد و قابل اعتماد و به قول «لینکُلن»شان: «حکومت مردم، به وسیله‌ی مردم و برای مردم» باشد- قادر نیست بشر را به سمت مقصد و نشاط و خیرخواهی و نوع‌دوستی و آزادی و حقوق بشر مدد رسانَد.

 

۵. من معتقدم اگر بنیانگذاران بیایند و لاک و روسو و مونتسکیو و حتی توماس هابز -که لویاتان را نوشت- سر از قبر برآورند و دموکراسی‌های پولی و زوری و سودی و سرکوبگر زادگاه‌ها و زیستگاه‌های خور را نظر افکنند، از بی‌شرمی مدعیان امروزی آنجا، شرمسار می‌شوند و انگشت به دهان.

 

۶. پنهان ندارم که اگر بنیانگذار بی‌همتا حضرت محمد رسول الله (ص) نیز همین روزها سری به دنیای اسلام بزنند، زشتی و پلیتی کارِ پیکارجویانی چون داعش (ساخته و پرداخته‌ی دموکراسی غرب)، آن حضرت را غمگین می‌کند و محصولِ عظیم نبوت و حکومت و صدارت خویش را در غرقابِ آسیب و غوطه‌وری تیرهای بلا و ده‌ها آفت و ابتلا می‌بیند و باز نیز چون عصر خویش، مردم دیارش را از ایران و ایرانی خبر می‌دهد که علم اگر در ثریا هم باشد برای آن می‌شتابند و حامی و پیرو عدل و حق‌اند. بگذرم.

۰۲ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابراهیم طالبی دارابی

چون چراغ لاله سوزم

به قلم دامنه: به نام خدا. دیشب، کاربری، به‌جا و به‌هنگام ندای «از خوابِ گران، خواب‌گران خیز» مرحوم اقبال را سر دادند؛ همین، صبح علی الطلوع مرا روانه‌ی دیوان لاهوری کرده و این نوشته را، راهی صحن دامنه. این شعر چون در همان اوان انقلاب به آهنگ و آواز (گویا موسیقی افغان یا تاجیکستان) در آمد در ذهن بیشتر ما نقش بسته ‌است.

 

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجَم جان من و جان شما

غوطه‌ها زد در ضمیر زندگی اندیشه‌ام

تا بدست آورده‌ام افکار پنهان شما

 

و...

 

می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند

دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما

حلقه گِردِ من زنید ای پیکران آب و گل

آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

 

(اقبال لاهوری، زبور عجَم)

 

 

اقبال درین سُروده از ایران، از ایرانیان: بزرگ‌مردان آن، از فارسی‌زبانان و از اندیشه و افکار نیاکان‌مان سخن می‌گوید و نیز از انسان نستوه و ناجی‌یی که زنجیر اسارت و تسلیم را پاره می‌کند و بشر را به رهایی و مشتاقی و آزادی و آزادگی فرا می‌خوانَد.

 

آری؛ ملت ایران مانند اقبال از روزنِ زندان و سیاه‌چاله‌های شاهی دید که کسی می‌آید زنجیر ساواک و رکن چهارم و کمیته‌ی ضد خرابکاری و شکنجه‌گاه اوین و دربار و درباریان را پاره می‌کند و غُل را از گُرده‌ی مردم می‌شکند و انسان و جهان را به سرنوشت خود، آگاه، و مسلمانان را از خواب گران، بیدار می‌کند.

 

امام با دانش و جرئت در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، با بحث حکومت اسلامی، پایه‌های لغزان رژیم شاه را به لرزه درآورد و با اندیشه‌ی زلال و پیشرفته، دین مبین و قرآن کریم را از روی طاقچه و گورستان و کابین عروسان، به صحنه آوُرد و بزرگانی چون عالم مبارز نستوه آیت‌الله طالقانی با طرح «قرآن در صحنه» به کمک او شتافته و ملت را به زیر پرتو انوار اسلام رهایی‌بخش بردند.

 

اسلامی که حتی بیش از ۴۰۰ کیلومتر از مکه، هجرت می‌کند تا بتواند در یثرب حکومت تأسیس کند و جامعه را به مدنیت و فضیلت و به آرامش و آزادی و آگاهی برساند. تا به قول اقبال زنجیرها را بشکند و تسلیم و تماشاگر نباشد.

 

امام عصر (عج) هم که ظهور بفرمایند، نمی‌روند گوشه‌ای و حُجره‌ای و زاویه‌ای، مسجدی، مدرسه‌ای بنشینند تا دیگران! بر اسلام و مسلمین، حکومت و بر مردم دیندار، سیاست‌ورزی و حکمرانی کنند. اسلام را به‌تمامه بشناسیم؛ دین دنیا و آخرت با هم، نه با تمنّا برای به تنهایی‌بردن آن؛ که فقط برای آخرت و جدا از سیاست و حکومت. بگذرم.

۰۱ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰