دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب مرداد ۱۳۹۸ دامنه

جورچین جهان و انسان!

دامنۀ آموزش

 

7254

 

به قلم دامنه. به نام خدا. مادر روزنامه مطالعه می‌کرد. بچه‌اش گفت بیا بازی کنیم. مادر که گرمِ خواندن بود و وقتِ بازی‌کردن نداشت، قسمتی از روزنامه را _که نقشه‌ی جهان در آن بود_ چندین تکّه کرد و به بچه داد و گفت: این تکّه‌ها را مانند پازل جور کن.

 

منبع عکس

 

بچه کمی بعد، جور کرد. مادر با شگفتی پرسید تو که نقشه‌ی جهان را بلد نبودی چه‌جوری، جور کردی؟ بچه جواب داد: من که جهان را درست نکردم، آدم‌های پشت روزنامه را جور کردم. جهان خودش درست شد.

 

تکانه:
پدر وقتی از کارخانه به خانه رسید، از ذکاوت فرزندش به قول رایج: «شاخ در آورد»
 
 
 
نکته:
برای ساختن جهان، اول باید آدم‌ها را درست و جور کرد تا «جَور» نکرد. تا انسان ساخته و درست نشود، جهان جور در نمی‌آید و از زیر جَور (=زور) درنمی‌آید. پازل و جورچین جهان، از پرورشِ اخلاقی، دینی، علمی و عرفانی انسان آغاز می‌شود و بس.
۱۵ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه |
سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۱۷ ق.ظدامنه |
خانمِ مشروطه!

تاریخ ایران

 

7253

بقیه در ادامه  
 

به قلم دامنه. به نام خدا. مظفرالدین‌شاه پرسید مقصود از «مشروطیت» چیست؟ جواب دادند: عدل، علم، ترقی و آبادیِ مملکت. گفت: یعنی تهران مانند لندن می‌شود؟ جواب دادند: بلی. گفت: چه بهتر از این. پس؛ فرمان مشروطیت را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ صادر کرد!

 

نکته بگویم:

سال‌های دور، در آثار شهید مطهری _نمی‌دانم کدام کتاب_ خوانده بودم که تعریف می‌کرد (بدین مضمون) که برخی از مخالفینِ «مشروطه» اصلاً نمی‌دانستند مشروطه چیه؟ لذا وقتی از سرِ ستیز برمی‌خاستند، به‌جد و از روی جهل می‌گفتند این «خانمِ مشروطه» دیگه کیه؟

 

متن فرمان مشروطیت

(منبع)

 

افزوده:

آنان مشروطه را _که تأنیث است_ به وزن منصوره و محبوبه و... قیاس می‌کردند و خیال می‌کردند «مشروطه»، اسم یک زن است که به نبرد با «مشروعه» آمده!

 

تبصره:
من شنیدم _البته شاید به طنز بود، اما گوییا، انگاری واقع بود_ که یک آقایی در مشهد در آن سال‌های آغازین انقلاب، که سخن می‌ راند گفته بود این «بهمن عظیمی» را چرا دستگیر نمی‌کنید که در جاده‌ی هراز جان چندین انسان بی‌گناه را گرفت!

 

الحاقیه:

زمستان آن سال به گمانم سال ۱۳۶۳ _یا کمتر و بیشتر_ در جاده‌ هراز، برف بسیارسنگینی آمده بود که چند روز بعد روزنامه‌ها تیتری این‌گونه زده بودند: بهمنِ عظیمی، جان چندین انسان را در جاده هراز گرفت.

 

نتیجه:

خانم مشروطه! و بهمن عظیمی! از «متشابهات» بودند که می‌بایست با «محکَمات» تفسیر شوند، ولی محکمات نزد آنان مفقود بود. زیرا برای درک خانم مشروطه، ضد آن آقای «مطلقه»! لازم بود و برای بهمن عظیمی، مرادِف آن برف و خیزش عظیم بهمن. بگذرم.

۱۵ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

جمشید، ضحّاک، کاوه

ایران شناسی

 

7252

 

به قلم دامنه. به نام خدا

۱. جمشید به‌تدریج خودبین و ناسپاس به یزدان شد. و همچون فرعون، خود را «جهان‌آفرین» خواند. ضحّاک فرصت را غنیمت شمرد و بپا خاست. جمشید گریخت. ضحّاک، جمشید را به‌چنگ آورد و با ارّه دونیم کرد.

 

ضحّاک مار به دوش

 

۲. ضحّاک، سپس خود در مقام پادشاهی، چنان ستمگر شد که حتی برای دو مار دو دوشش، مغز دو انسان را هر روز می‌شکافت تا خورشت و غذای مار سازد.

 

کاوه

مجسمۀ کاوه

 

۳. مردی فرودست و گوژ‌پشت و دادخواه به‌قیام بلند شد و از چرمِ روپوشِ آهنگریِ خود، درفشی برافراشت و بر ضد ضحّاک، فریادِ حقّ برآورد. پشتِ فریاد و غریو غیوریِ کاوه، یک ملت ستمدیده، یکسره خیزش شد. خیزشی که ندای مردمِ کوی و برزن بود، و جنبشی دادخواهانه به راه یزدان. و به سروده‌ی فردوسی:

 

خروشان همی رفت نیزه به‌دست

که ای نامدارانِ یزدان‌پرست

 

و سلحشورانه داد بر بیداد، سر داد:

 

نخواهیم برگاهِ ضحّاک را

مَر آن اِژدها دوشِ ناپاک را

 

نکته بگویم:

محو ستمگر ناپاک، به دست ستمدیدگان پاک، همیشه مقدس و محترم بوده است. جهان، همیشه ضحّاک‌پرور و کاوه‌پرور بوده و هست. و کاوه‌ها، هرگز با ضحّاک‌ها مساوی و برابر نیستند. برابری‌خواه، همواره علیه‌ی نابرابری‌ها، چون کاوه‌ی دادخواه، آرمانی برای فریاد دارد و چرمی برای درفش و حقی برای گرفتن. فرودست، علیه‌ی فرادست است، نه زیردستِ فرادست. این آموزه، درس مکتب اسلام و فرهنگ دیرین ایران است. والسّلام.

 

۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

جهان هرگز به حالی بر نپاید

کویریات دامنه

 

7251

 

به قلم دامنه. به نام خدا

 

پند فخرالدین اسعد گرگانی:

جهان هرگز به حالی بر نپاید

پسِ هر روز، روز دیگر آید

 

فخرالدین اسعد گرگانی

منبع عکس

 

سال‌های تحصیلی‌ام در دانشگاه تهران در سال 1371، آثار مرحوم دکتر حمید عنایت را دوست می‌داشتم. او معتقد بود اولین فیلسوفی که گفت فهم ثابت نیست و سیّال است، «هراکلیت» بود. هراکلیت می‌گفت در یک رودخانه دوبار نمی‌توان شنا کرد. چون معتقد بود هر بار رودخانه، رودخانه‌ای دیگر است. فخرالدین اسعد، درین بیت همین سیّالیت (=روان و جاری و غیر ثابت) را دارد می‌گوید. این یعنی تکامل فهم. البته من ثابت و متغیر در مسائلی دینی .هر دو. باور دارم. نه فقط سیّالیت.

۱۳ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۵۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه |

داستان های تفسیر کشف الاسرار

دامنۀ کتاب

7249

به قلم دامنه. به نام خدا. چند نکته از کتاب «داستان های تفسیر کشف الاسرار» (تآلیف رشیدالدین ابوالفضل میبدی قرن ششم) گردآورنده: سید مهدی شمش الدین. از انتشارات امیرکبیر.

 

1. به نقل از ص 166 کتاب «تفسیر و تفاسیر جدید» نوشتۀ بهاءالدین خرمشاهی، بیش از 307 تفسیر کامل و یا تفسیر سوره و یا تفسیر آیه ایی خاص، فقط در قرن 14 هجری نوشته شده است.

 

2. در تفسیر «کشف الاسرار» بیش از 400 داستان نقل شده است که در این کتاب (عکس زیر) در یک جا جمع و تدوین شده است.

 

عکس از دامنه

3. به نقل از تفسیر مجمع البیان، واژۀ تفسیر یعنی آشکار و هویداساختن. تفسیر قرآن یعنی توضیح دادنِ مرادِ خداوند متعال از کتاب شریفش. ر.ک: صفحۀ 9.

 

4. در صفحۀ 12 آمده است: «به عزت عزیز که اگر یک قدم در راه او [خدای متعال] برداری، هزار کرَم از او به تو رسد.»

۱۲ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

آچی و اوتوس

لغت های مازنی

 

7248

 

به قلم دامنه. به نام خدا.«آچی» و «اوتوس». «لغت های 230 و 231» ابتدا لغت اُوه‌توس.

 

۱. اُوه‌توس، واژه‌ای دوقلوست؛ مرکّب از «اُوه» به معنی آب. و توس به معنی واره و مانند. پس، اوه‌توس یعنی آب‌واره، یا آبدار. و در اصطلاح عامیانه و کنایی یعنی سنگین و ثقیل.

 

۲. وقتی جاجیم و گلیم و لَمِه و کوب و پوست‌تخت، آب می‌خورد و در دَره‌دِله شسته و آب‌کشی می‌شد، اوتوس می‌شد؛ که شش‌نفْری هم وِرِه حریف نَینه، دار هاکانن تا آفتاب بَخارهُ و آب بَچِکِهُ و خشک بَووشِه.

 

همچنین در نجّاری نیز «اوتوس» به چوبی گفته می‌شد که تازه از جنگل استحصال می‌شد. که به آن «شیرچو» می‌گفتند. شیرچو چون حاوی مقدار زیادی آب آوند درخت بود، اوتوس خوانده می‌شد. و برای آن‌که زودتر بهره‌برداری کنند، چوب‌ها را در پشت‌بام گرم‌خانه (=سوچکه‌ی توتون) چندروزی می‌خواباندند، تا خشک شود. درخت‌های توسکا، اوجا، فک‌دار و اِزّاردار از همه بیشتر، اوتوس‌اند.

 

سنگ لحد قبر

سنگ لحد (آچی)

 

لغت «آچی»

تخته‌هایی کلفت و ضخیم بوده از چوب سخت موزی‌دار، تیردار، اِزّاردار. که وقتی مُرده را داخل قبر می‌گذاشتند، آچی را بین دو دیواره‌‌ی قبر، می‌چیدند تا هم خاک روی جسد نیفتد و هم پیکر، آسیب نبیند. تخته‌ی آخر را بعد از گور تلقین، جا می‌گذاشتند، و سپس خاک‌سپاری انجام می‌دادند. الانه، با قالب‌های سیمانی، آچی می‌سازند. معمولاً این سه‌چهار تخته را برخی از خانواده‌ها مانند کفن، از قبل برای خود تهیه و در نِپاربِن یا تَه‌خانه‌بِن یا بومسر نگه‌داری می‌کردند. این آچی به سنگ لحد معروف است.

فرهنگ لغت دارابکلا: اینجا

۱۱ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

شمس و مولوی

شمس و مولوی

 

7247

متن نقلی: «نگاهی به رابطه ی شمس تبریزی با مولاناشمس با تقاضاهای عجیب و غریبش از مولانا سعی می‌کرد حشمت و غرور فقیهانه‌ی او را بشکند. مثلاً از او زنی خوبروی می‌خواست یا به او مأموریت می‌داد به محله یهودیان برود و سبوی شراب را بر گردن گیرد (یعنی حتی پنهان نکند) و به نزد او بیاورد. این‌ها از سر هوس و خودخواهی شمس نبود، بلکه می‌خواست مولانا در بند نام و ننگ و حرف مردم نباشد و به کسی زهد نفروشد. شمس حتی او را به جز واجبات، از هر عبادت و ریاضت زاهدانه‌ای منع کرد و به‌جای آن، او را ملزم می‌کرد به سماع بپردازد؛ تا از طریق رقص و موسیقی روح در بند او را از تعلقات مادی و دنیوی رها کند. شمس حتی مانع مطالعه‌ی مولانا می‌شد. در این مرحله از سلوک، مطالعه و درس و منبر را هم حجاب و مانع جوهر انسانی او و رسیدنش به عشق الهی می‌دانست.

 

مزار مولوی در قونیۀ ترکیه


هیچکس به جز صلاح‌الدین پیر و حسام‌الدین جوان اجازه‌ی ورود به این خلوت روحانی نداشت و از حجره‌ی آنان فقط گاه‌گاه نوای نی و نغمه‌ی رباب به گوش می‌رسید. مولانا کم‌کم در وجود شمس ذوب شد. او دست این فقیه مدرسه‌نشین و اهل منبر را گرفته بود و از دنیای سراسر دروغ و تزویر می‌گذراند و پله‌پله به ملاقات خدا می‌برد. دیدگاه مولانا پس از آشنائی با شمس نسبت به همه چیز ، دین، خدا، عرفان، مردم و.... تغییر یافت.
وقتی وی در پایان این مدت (سه ماه یا بیشتر) از این خلوت روحانی بیرون آمد، دیگر با مولانایی که چند ماه پیش، از مدرسه‌ی بازار پنبه‌فروشان به‌خانه برمی‌گشت شباهت نداشت. بعد از آن روز، دیگر هرگز کسی او را با آن هیبت پرشکوه وجلال، با مرکبی که اطراف آن را طالب علمان مجذوب و مستفیدان مسحور کلام استاد مدرس احاطه کرده بودند، ندید. به همین خاطر عده‌ای شایع کردند که بیگانه‌ای که خود را به‌صورت حلوافروشی درآورده بود؛ به او حلوایی مسموم داد و باعث دیوانگی او شد. حتی نیم‌قرن بعد، بعضی از مردم شهر قونیه، این داستان را برای ابن‌بطوطه سیاح مغربی نقل کردند.

 

شمس و مولوی

شمس و مولوی


از این پس، در پایان این خلوت روحانی، مولانا مردم را با چشم دیگری می‌دید، با شفقت و علاقه‌ی بیشتر. خشونت و غرور خاص فقها و ائمه علم در وجود او فروکش کرده بود. با هیچ‌کس خود را بیگانه نمی‌دید، هیچ‌کس را تحقیر نمی‌کرد، از هیچ‌کس رو برنمی‌گرداند، هیچ‌کس را هم تکفیر نمی‌کرد. در واقع او هرکس (و هر چیزی) را در عالم، عاشق خدا می‌دانست که اگر انسان خوبی نیست راه خود را گم کرده و ذاتاً بد نیست.

بقیه در ادامه

ادامه مطلب...
۱۱ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |
پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۰۵ ق.ظدامنه |
سه خصلت جلب محبّت

سه خصلت جلب محبّت

دامنۀ عترت

 

7246

کاظمین

 

به قلم دامنه. به نام خدا. امشب، شب شهادت امام جواد -علیه السلام- است، با بیان یک حدیث گهربار از آن امام بزرگوار، این شهادت را گرامی می‌دارم و به دل‌هایی که برای اهل‌بیت -علیهم‌السلام- می‌تپد، تسلیت می‌دهم. امام محمد تقی -جوادالائمه- می‌فرمایند:

 

«سه خصلت جلب محبّت مى کند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردى در مشکلات آن‌ها، همراه و همدم‌شدن با معنویات و قلب سلیم.»

۱۰ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه |

گر از هر باد چون بیدی بلرزی

دامنۀ چهره ها

 

7245

به قلم دامنه. به نام خدا

کاه و کوه
گر از هر باد چون بیدی بلرزی
اگر کوهی شَوی، کاهی نیَرزی


یعنی چنانچه در برابر بادها (=دشمنان، دسیسه‌گران، حسودان و بدسِگالان)، مانند بید، لرزه بر اندامت بیفتد، کوه هم اگر باشی، به پَرِ کاه نمی‌ارزی!
 

حکیم بزرگمهر. بازنشر دامنه

حکیم بزرگمهر. بازنشر دامنه


نکته بگویم:


حکیم بزرگمهر، چون قدرتِ روحی و مقاوم داشت در برابر «کَسری» چون کوهی ستَبر (=سخت) ایستاد و نگذاشت پادشاه، مردم را به جُرمِ مَزدکی‌شدن، از بین ببرد. او گفت «من از تاریکی کُفر به روشنایی آمدم و از روشنایی به تاریکی باز نروَم.»


او خود به حبس رفت، شکنجه شد، کُشته شد، مُثله (=تکّه‌پاره) شد، اما مثلِ بید نشد، آشفته نشد، سرآسیمه نشد، نلرزید، نهراسید، و تن به ترس و خفّت و ذلّت نداد. روحش شاد.

 

شهید دکتر مصطفی چمران

منبع عکس: اینجا

 

شهید دکتر مصطفی چمران نیز، که به قول امام «شرف را بیمه کرد» یک کوه ستَبر بود، و یک انسان نستوه (=ناخسته)، که از ایمان و ایران، با صلابت و عرفان دفاع کرد. یادش _که فخر ایران بود_ همآره یاد باد.

۱۰ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه |
سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۱۵ ق.ظدامنه |
دوازده ویژگی جبّاریت اولیه

دوازده ویژگی جبّاریت اولیه

دامنۀ سیاست

 

7244

به قلم دامنه. به نام خدا. دوازده ویژگی جبّاریت اولیه. حکومت‌های اولیه‌ی مبتنی بر جبّاریت، یا همان تیرانی، که قرن‌ها بر بشر حکمرانی کردند و دیرپا بودند، دست‌کم ۱۲ ویژگی داشتند که فشرده برمی‌شمارم.

 

این برداشت‌هایم حاصل مطالعه‌ی کتاب «نظریه‌های جبّاریت از افلاطون تا هانا آرنت» است، نوشته‌ی دکتر راجر بوشه، ترجمه‌ی فریدون مجلسی. از انتشارات مروارید. امانت گرفته از کتابخانۀ عمومی یادگار امام قم.

 

«نظریه‌های جبّاریت از افلاطون تا آرنت»

عکس از دامنه

 

۱. «جبّار»ها (=تیرانوس‌ها) با هدف رسیدن به قدرت فائقه، به‌ظاهر به ستیزه‌های داخلی و جناحی پایان می‌دادند و نظم به ارمغان می‌آوردند.

 

۲. معلولِ رفاه فزاینده و نوعی شهرمداریِ روبه‌رشد بودند.

 

۳. سامانه‌ی اقتصادی و تجارت را نظم می‌بخشیدند.

 

۴. با پایدارشدن بندگی (=بردگی) و بیگاریِ ناشی از بدهکاری، غالباً «دولت‌-شهر»ها را به دموکراسی می‌رساندند؛ نوعِ یونانی آن.

 

۵. دست به برنامه‌های ساختمانی می‌زدند. مثل بنادر، کاریز (=چاه، قنات)، آبراه، جاده‌ها و ... .

 

۶. جبّاران اولیّه برای خود کاخ نمی‌ساختند، بلکه بناهای یادبود و یادمان‌های عمومی مثل معبد و مجسمه می‌ساختند.

 

مجسمۀ ابوالهُول. یونان. بازنشر دامنه

مجسمۀ ابوالهُول. یونان. بازنشر دامنه

 

۷. از سامانه‌ی نهادهای مذهبی حمایت و به آن تکیه می‌کردند.

 

۸. اغلب، حامی هنر بودند. مثل معماری، پیکرتراشی، نقاشی، شعر، نمایش و ... .

 

۹. گاهی شوراهای سنتی را به‌طورکلی حذف نمی‌کردند، تا یکسره به فرمانروای بی‌قانون، مستبد و خودکامه متّهم نشوند.

 

۱۰. با اِرعاب (=هراس‌افکنی، ترساندن) حکومت می‌کردند.

 

۱۱. با خودنمایی دست به نمایش ثروت و قدرت می‌زدند.

 

۱۲. برای تحکیم فرمانروایی خود آشکارا و عمداً به جاذبه‌های نژادی متوسل می‌شدند.

 

نکته بگویم:

جبّاریت، اساساً به قول فیلسوفان سیاسی «یک خطرِ پیوسته‌ی رجعت‌پذیر» است و از نظر من، یک پدیده‌ی نامیرای همواره در سیر و سفر؛ که گاه می‌پژمُرَد، اما نمی‌میرد. و «آلکسی توکویل» گویا حق داشت می‌گفت از «استبدادِ نو» بیم دارم. بگذرم. ۸ مرداد ۱۳۹۸.

۰۸ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۱۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه |

لبریز از شمش تبریز

مولوی و شمس

 

7243

به قلم دامنه. به نام خدا

 

لبریز از شمش تبریز (۱)

 

«فارغ نشدم، مبتلا شدم.»

 

مولوی در ملاقات شمس تبریز با او، تماماً زیر و زبَر شد. دست از درس و منبر و اَستر و مُریدبازی شُست و با «علمِ حال»، در اعماقِ روحش، عشق و جمال جوشید. به‌طوری‌که وقتی در یکی از آزمون‌های سخت در کنار شمس، سر از سجده بر داشت، شمس ازو پرسید چه حالی شدی: جلال‌الدین مولوی گفت: «فارغ نشدم، مبتلا شدم.»

 

شمس و مولوی

عکس شمس و مولوی

 


لبریز از شمش تبریز (۲)

 

نخستین درس شمس

 

شمس تبریز، سال ۶۴۲ هجری قمری به‌صورت ناشناس، وارد قونیه‌ی ترکیه شد و مولوی پس از درس و مسجد، سوار بر اَستر (=قاطر) عازم خانه. با دَبدبه و کَبکبه و بدرقه. خود سواره و شاگردان و مریدانش پیاده!

 

شمسِ ناشناسِ ژنده‌پوش، در کوچه، دهَنه‌ی اَستر مولوی را گرفت و پرسید تو مُلّای روم هستی؟ مولوی گفت: آری. شمس پرسید: پیامبر اکرم [ص] را می‌شناسی؟ مولوی با حیرت و نیم‌نگاه به مریدانش، جواب داد: «مگر می‌شود سیّد عالَم محمد مصطفی [ص] را نشناخت.»

 

شمس که به شکل درویش در آمده بود، پرسش محکم‌تری پرسید: تو بزرگ‌تری یا پیامبر؟ مولوی از شگفتی پُر شد و گفت: «أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ». آنگاه شمس بی‌درنگ حمله‌ی معرفتی‌اش را به جلال‌الدین مولانا آغاز کرد و گفت: «آیا محمد مصطفی [ص] هم، همین‌گونه راهِ مسجد به خانه را می‌پیمود! که خود سوارِ اَستر باشد و عده‌ای او را بدرقه کنند؟ آیا این روش پادشاهان جبّار است یا روش پیامبر؟!

 

این اولین ملاقات ناشناس شمس با مولوی بود. که مولوی را با این درس زبَردستانه، زیر و زبَر کرد. دیگر بر اَستر، دوام نیاورد و بی‌هوش بر زمین افتاد تا شاید مدهوش شود و به هوش آید!

 

 

لبریز از شمش تبریز (۳)

 

سوسک و کبک و عُقاب


روزی دگر، شمس، مولوی را از خانه و مدرسه به کوه‌پایه و دامنه برد. گفت اینجا هم، چون آنجا «حجابِ دیوار» دارد. آن سوسک را ببین که زیر سنگ لانه کرده او دیدِ محدودی دارد. این کَبک درین دامنه را نگاه کن، که سرش را زیر برف کرده تا از شرّ شکار ایمن شود. چاره‌جوی‌اش درست است و راه‌حلّش بهترین، اما دیدش را زیر برف از بین برده است.

 

شمس آخرین پُتک معرفت را اینجا، بر سر جهل می‌کوبد و می‌گوید مثل عقاب باش مولوی، نه مانند سوسک و کبک. چرا شمس چنین کرد؟ شمس درس تجربی‌ِ معرفت و عرفان به او داد. گفت جلال‌الدین! گوش کن. «به حرف آخرم گوش کن». این عُقاب است که بر کوه بلند، آشیانه می‌سازد تا از آن بلندی، از آشیانه تا بی‌نهایت را ببیند! تا هیچ دیوار و صخره و سنگ و درخت و کوه‌پایه‌ای، دیدش را مانع نباشد. شمس با این درس، حجاب دیوار مدرسه و خانه را به مولوی گوشزد کرد تا به او گفته‌باشد باید با رفتن به بیابان و صحرا و کوه و دامنه و درون جامعه، دیدِ معرفتی خود را گسترده و نامحدود و بی‌ «مانع‌وحجاب» کند! و سرش را چون کبک، از روی عجز زیرِ برف و مثلِ سوسک، زیر سنگ نکند! بگذرم.

 

 

نکته بگویم:

 

از نظر من، هر کس باید یک «شمس» پیدا کند و یا با «شمس وجودش» دیدار کند، تا برای حرف دلش، کلمه‌ای پیدا کند. شمس تبریزی، به مولوی آموخت «نمازگر» نباش، «نمازگزار» باش. نمازگر، مانند زرگر اهل معامله و دکّان است

برو ای تنِ پریشان، تو وُ آن دلِ پشیمان

که ز هر دو تا نرَستم، دلِ دیگرم نیامد

۰۷ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۲۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه |

خاطرات من در نوجوانی

تریبون دارابکلا

 

7242

به قلم دامنه. به نام خدا. نوجوان که بودم، در روستای‌مان داراب‌کلا، خیلی‌زیاد «درویش» (به معنی گدا نه آن دراویش مذهبی) می‌دیدم؛ با تیپ‌های گونه‌گون و از بلاد گوناگون؛ به‌ویژه از دیار خُراسون. درست یادمه، والدین خدابیامرزم، به ما تأکید می‌کردند درویش هر وقت در زد، حتماً «خِر» بدین. خِر، همان خیرات به زبان محلی‌ست. که بیشتر شامل دُنِه (=برنج)، آرد و رِزه (=پولِ خُرد) بود.

 

«تصویری از یک گدا در عصر قاجار؛ این عکس را آنتوان سوریوگین عکاس مشهور گرجی- ایرانی برداشته است. او یکی از عکاسانی بود که با عکاسی از مردم، مکان ها آداب و رسوم، مشاغل و خصوصا اقوام ایرانی از اواخر عصر ناصرالدین شاه در ایران شهرت یافت.» (منبع)

 

یادمه نیز، دو درویش، سبزپوش بودند؛ این‌گونه در ذهنم مانده‌اند: مُسِن (=پا به سن گذاشته)، با دستیاری سبز بر سر، رِدای نیمه‌بلند، قدّی کشیده، شالی دراز به گردن آویزان، ریشی پُرپُشت و بلند، چشمانی از حدقه بیرون‌زده و گیرنده!، چهره و رُخی باهیبت، و نیز با دَس‌چو (=عصا)یی حکّاکی‌شده.

 

از آن دو درویش (=گدا)، سخت می‌ترسیدیم؛ حتی پا به فرار می‌گذاشتیم. چون به گوش‌ها بدجور، دمیده بودند آن دو، «غول‌»اند؛ نمی‌شنوند! و سرنوشت و آینده‌ی افراد را با چندسؤال پیش‌وپا افتاده می‌فهمند. حرف‌شان، بیشتر اَصوات بود و اَدا؛ این‌طور: هَع‌پَه‌خَه. لوپالا. مَع‌ناها.

۰۷ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

بازی خطرناک در خاورمیانه

دامنۀ منطقه

 

7241

 

به قلم دکتر فتح الله دهقانبشر در طول تاریخ حیاتش بر روی کره زمین همواره برای تامین منافع خود تلاش نموده است. دولت‌ها‌ نیز در راستای تامین منافع ملی در بسترهای مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و.. . سعی و کوشش می‌نمایند. کشور‌ها‌ی جهان برای تامین منافع خود و در رقابت با دیگر کشورها باید قدرت ملی خود را مدنظر قرار دهند. حاکمان خاورمیانه باید مدنظر داشته باشند که از سه مولفه ی قدرت نظامی، اقتصادی و قدرت تاثیر بر افکار عمومی که ( ای. اچ. کار) مبنای قدرت ملی قرار داده در چه سطحی هستند و متناسب با آن سیاست‌ورزی نمایند. بلند پروازی حاکمان این منطقه موجب اتلاف پتانسیل‌ها‌یی است که می‌تواند در راه توسعه و پیشرفت منطقه استفاده شود.

 

رقابت کشورهای جهان اگر در چارچوب علم سیاست باشد، امری پسندیده است. اما وقتی که از حالت منطقی و چارچوب تعریف شده آن خارج شود، مشکلاتی را برای جهانیان ایجاد می‌نماید. روند حوادث و اختلافات امریکا و ایران وارد مرحله خاص شده، که ممکن است با دخالت‌های بیجای آمریکا در منطقه حوادث و پیامدهای پیش‌بینی نشده به دنبال داشته باشد. لازم دیدم تحلیل خود را از وضعیت جاری به رشته  تحریر درآورم:

 

خاورمیانه

خاورمیانه


1- همگان بایستی بدانند بازنده این بازی مردم خاورمیانه هستند. برخی حاکمان مستبد خاورمیانه و دنباله‌روی آمریکا که با عدم درایت و آینده نگری و با بلند پروازی‌ها‌ی فراتر از پتانسیل و قدرت ملی خود موجب پدید آمدن این وضعیت هستند، مسئول و جوابگو هستند.


2- عقلانیت، اصول علم سیاست و آینده نگری حکم می‌کند امریکایی‌ها‌ نسبت به جایگاه ایران توجه نموده و بدانند ایران در هر سه مولفه ی قدرت نظامی، اقتصادی و قدرت بر افکار عمومی در خاورمیانه با رقبای خود قابل مقایسه نیست. آنها باید بدانند ایران، سوریه، عراق و لیبی نیست. ایران دارای ابزار و اهرم‌ها‌یی است که می‌تواند برای امریکا مشکلات جدی ایجاد نماید. از سوی دیگر کافی است به تاریخ ایران رجوع نمود، که حاکی از مقابله ی ایرانیان با اجنبی و متجاوزان خارجی  بوده است.


3- حاکمان منطقه که ساکنان کاخهای شیشه‌ای هستند باید متوجه موقعیت شکننده و آسیب پذیر خود باشند. آنان باید بدانند، قابل مقایسه با ایران نیستند. ایران کشوری است با عمق استراتژیک و همچنین صاحب مولفه‌های قدرت. آنها باید بدانند، بازنده اصلی هرگونه تنش و درگیری در منطقه هستند.


4- سیاستمداران و تصمیم‌سازان ایرانی نیز باید با تصمیمات عقلانی، مدبرانه و آینده نگری کامل دشمنان را مایوس نمایند. ضروری است، از تصمیمات شتاب زده و احساسی پرهیز نمایند. عقل سلیم حکم می‌کند، مواظب مثلث شوم امریکا، رژیم صهیونیستی و برخی حاکمان و شیوخ منطقه باشند. آنها باید بدانند حفظ ام القرا، اوجب الواجباب است.


5- امریکایی‌ها‌ و غربی‌ها‌ی مدعی دموکراسی باید بدانند تحریم‌ها‌ی ظالمانه علیه ملت ایران که مغایر اصول انسانی و حتی دموکراسی غربی است، موجب مشکلات زیادی برای مردم ایران شده است و در صورت ادامه این روند حق اقدام متقابل برای ایران محفوظ است.


6- دنیا باید بداند تشنج و تلاطم در منطقه خاورمیانه به ضرر همگان بوده و منافع همه را به خطر می‌اندازد. دوئل جاری میان ایران و امریکا می‌تواند به نتایج متفاوتی منجر شود. اگر این اختلافات به درگیری و جنگ منجر شود نتایج هولناکی را بدنبال خواهد داشت. دیگر اینکه زنگ خطر و تلنگری به طرفین درگیری برای حل مسالمت آمیز بحران باشد. موضع اخیر عربستان در صورتیکه سیاست واقعی این کشور باشد، نشانه ای مثبت و امیدوار کننده است. لازم به یادآوری است که بنا به گواه تاریخ، بحران‌ها‌، درگیری‌ها‌ و جنگ‌ها‌ در پشت میز مذاکره حل و فصل شده است. وقت آن رسیده همگان به پشت میز مذاکره برگشته و اختلافات و مسائل را حل و فصل نمایند. لازمه این امر ایجاد محیطی مناسب و فارغ از تهدید و ارعاب و انجام مذاکره در فضایی برابر و عادلانه است.
چاپ روزنامۀ آفتاب یزد. 6 مرداد 1398.

۰۶ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

مُد و سیاست

دامنۀ جهان 

7240

به قلم دامنه. به نام خدا. با نوشتن این پست خواستم سطوح متضاد و متنوع جامعۀ بریتانیا را نشان داده باشم. با نخست‌وزیر شدنِ «بوریس جانسون» برای انگلستان، از یک سو این کشور چهارگانه (=اسکاتلند، ولز، ایرلند شمالی و انگلیس) شاهد موج اعتراضات استقلال‌طلبانه و انتقادات به سیاست‌های جاری دولت انگلیس شد. و از سوی دیگر، عده‌ای از مردم نیز بی‌خیال از روند سیاست، برای پیراهنی که «کری سایموندز» -نامزد ۳۱سالۀ بوریس جانسون- در روز مراسم سخنرانی جانسون، پوشیده بود، به فروشگاه ها سرازیر شدند و بیشتر سایزهای این پیراهن صورتی «ظرف چند ساعت به فروش رفت.» فرارو، در این‌باره چنین نوشت:

 
 
و
 
«کری سایموندز» نامزد ۳۱ سالۀ بوریس جانسون
 

Boris Johnson

بوریس جانسون (Boris Johnson) نخست وزیر جدید

 

ظاهرشدن کری سایموندز هنگام سخنرانی بوریس جانسون

 

«در فاصله کوتاهی پس از ظاهر شدن او، بیشتر سایزهای این پیراهن که در اندازه‌های مختلف در وبسایت گوست عرضه شده بود، به فروش رفت و اندکی پس از آن، همه موجودی آن فروخته شد. طبق توضیحات سایت گوست، این پیراهن با یک بند دور گردن بلند همراه است، و دارای بند پشت، آستین گشاد و دوخت برجسته در بالاتنه است. بخش دامن آن اندکی کلوش است و یک زیپ مخفی دارد تا کاملا بر بدن بنشیند. در رسانه‌های اجتماعی، مردم بلافاصله به تعریف و تمجید از سبک لباس و پیراهن این زن ۳۱ ساله پرداختند. پیرس مورگان، مجری برنامه صبح بخیر انگلیس، نیز لباس سایموندز را تحسین کرد.(منبع)

۰۶ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۱۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

خیانت و جنایت سازمان منافقین

سربازکوچولوهای صدام

 

7250

به مناسبت سالروز عملیات مرصاد

 

به قلم دامنه. به نام خدا. در کتاب سه جلدی «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام» که چند سال قبل هر سه جلد آن را بطور دقیق مطالعه و یادداشت برداری نموده ام، مسائل متعدّدی از کژی ها، انحرافات، جنایت ها و خیانت های سازمان تروریستی منافقین با استناد و شواهد ذکر شده است.در این پست که به سلسله مباحث جریان های سیاسی ایران مربوط می شود، به یک نمونه از وطن فروشی ها و خیانت های جنایتکارانۀ آن سازمان التقاطی اشاره می کنم:

 
کتاب سه جلدی «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام»

 
در ص 201 جلد سوم «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام»، این مورد خیانت آمیز به ثبت رسیده است که عیناً می نویسم: «مسعود رجوی پس از حملۀ عراق به کویت، ماهانه بیست میلیون دینار از صدّام می گرفت. صدام ماهانه علاوه بر تأمین هزینه ها و احتیاجات مسعود رجوی و افرادش، بین 9 تا 10 میلیون دلار نقد به او پرداخت می کرد.»
 

صدام و مسعود رجوی

صدام و مسعود رجوی



ملت ایران همگی بخوبی به یاد دارند که دیکتاتوری به اسم «صدام حسین تکریتی» چه جنایات وحشتناکی در منطقه مرتکب شد. چه قساوت های هولناکی بر سر شیعیان عراق، کردهای مظلوم، و مردم مؤمن و انقلابی و بی پناه ایران در طی 8 سال جنگ نابرابر آورد. این همه، در حالی بود که غرب و سران مرتجع عرب، تماماً حامی همه جانبۀ او بودند و سازمانی به اسم بی مُسمّای «مجاهدین خلق ایران» چه نوکری هایی که برای آن جرثومۀ فساد، دیکتاتور بغداد که نکرده است! تاریخ، خود داور خوبی است.

 

 

متن الحاقی نقلی:

 

متن نقلی: «هفته جاری اخباری مبنی بر سفر «رودی جولیانی» شهردار سابق نیویورک و وکیل فعلی «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا به تیرانا، پایتخت آلبانی به عنوان مهمان ویژه «مریم رجوی» در رسانه‌ها منتشر شد. متعاقب این سفر یک دیپلمات فرانسوی مقیم اسرائیل، از سفر مهم «مریم رجوی» سرکرده گروهک تروریستی منافقین به سرزمین‌های اشغالی با هدف دیدار با «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر این رژیم و رئیس سازمان جاسوسی موساد خبر داد. «پی‌یر کوشار» که از دیپلمات‌های سفارت فرانسه در سرزمین‌های اشغالی است با تأیید این خبر، جزئیاتی از آن را طی یک رشته‌توییت منتشر کرد.

 

 

کوشار فاش کرده است: «این سفر که با وساطت جولیانی و با  هماهنگی «بواز رادکین» سفیر اسرائیل در آلبانی انجام شده است، ارتباط مستقیم با همکاری بین سازمان مجاهدین خلق و سازمان اطلاعاتی اسرائیل (موساد) دارد.»

 

سفر مریم رجوی همسر چهارم مسعود رجوی به اسراییل

(منبع)

 

او در ادامه توییت‌های خود اعلام کرده است: «به نظر من مریم رجوی، طبعاً با رئیس موساد و  شخص نتانیاهو دیدار می‌کند.» کوشار همچنین تأکید کرد: «همکاران من در سفارت [فرانسه در اسرائیل] عقیده دارند که بین موساد و سازمان مجاهدین خلق، روابط نزدیکی برای جاسوسی از ایران وجود دارد.»

 

در حالی که پایگاه خبری مصری تایم سفر مریم رجوی به تل‌آویو را با وعده چندروز قبل نتانیاهو در مورد افشای اسناد جدیدی از فعالیت‌های هسته‌ای ایران مرتبط دانسته است، یک دیپلمات شاغل در سفارت فرانسه در لبنان در گفتگو با خبرنگار روزنامه الاخبار، هدف از این سفر را عقد قرارداد جدید همکاری میان نتانیاهو و مریم رجوی عنوان کرد. این دیپلمات فرانسوی که نخواست نامش فاش شود، به خبرنگار الاخبار گفت: نتانیاهو که با اتهام رشوه، تقلب و فساد اقتصادی روبروست در پایان مهلت قانونی موفق به تشکیل کابینه ائتلافی نشد وبا انحلال کنست شد. در 29 مه  (8 خرداد) لایحه انحلال کنست زمینه را برای انتخابات جدید در 17 سپتامبر(26 شهریور) فراهم کرد.

 

 گروه هامنبع عکس

او افزود: نتانیاهو که همچنان وضعیت خود را در فضای سیاسی اسراییل متزلزل می‌بیند، به‌دنبال استفاده از ظرفیت سایبری مجاهدین خلق برای انجام کار تبلیغاتی گسترده در شبکه‌های اجتماعی اسراییل به منظور تغییر نگاه مردم نسبت به او و حزب لیکود است. نتانیاهو متعهد شده تا در صورت کمک سازمان مجاهدین به او در انتخابات سپتامبر جاری و موفقیت حزب او کمک‌های مالی و اطلاعاتی جدیدی را در اختیار این سازمان قرار دهد.»(منبع)

۰۵ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

پادشاه و پارسا

تقرّب به پادشاهان!

 

7239

حکایت شمارۀ ۱۶ «گلستان سعدی»

باب دوم. در اخلاق درویشان

 

گلستان و بوستان. برگردان از: «ادوارد رهاتسک» و «جی. ام. ویکنز»

شیخ مصلح الدین سعدی

 

متن حکایت. صفحۀ 258 : عکس از دامنه

 

یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ.  پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن، که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است، و این پارسا به تقرّب پادشاهان در دوزخ.

دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقّع

خود را ز عمل‌های نکوهیده بَری دار

حاجت به کلاه بَرَکی  داشتنت نیست

درویش صفت باش و کلاه تَتَری دار

(منبع)

۰۵ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۱۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دامنه |

انتقاد آیت‌الله استادی از صداوسیما

صداوسیما و حجاب

 

7238

 

متن نقلی: آیت الله رضا استادی با انتقاد از برنامه های صداوسیما گفت: اساس مشکل حجاب از صداوسیما است. به گزارش «انتخاب»‌ به نقل از خبرگزاری ها، آیت الله «رضا استادی» در چهارمین همایش سید العابدین (ع) که عصر (پنجشنبه 3 مردادماه 1398) با عنوان «فرزندان و امامزادگان منسوب به امام سجاد (ع)» در دارالقرآن علامه طباطبایی در قم برگزار شد، اساس مشکل حجاب را صداوسیما توصیف کرد و گفت: صداوسیما هیچ توجهی به مساله حجاب ندارد و حتی در پیام های بازرگانی نیز از بانوان با چهره آنچنانی استفاده می کند.


عضو شورای عالی مدیریت حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه صداوسیما مخاطب میلیونی دارد، تصریح کرد: سایر برنامه ها تحت تاثیر برنامه های تلویزیونی قرار دارد که کاملا بر سبک زندگی مردم اثرگذار است. صداوسیما فعالیت های مذهبی و فرهنگی دیگران را خنثی می کند.


 

آیت‌الله رضا استادی



وی افزود: دفتر تبلیغات، حوزه های علمیه، سپاه، نیروی انتظامی و سازمان اوقاف هر چه انجام دهند، یک صدم فعالیت صداوسیما نیز نمی شود زیرا مردم کاملا با تلویزیون در ارتباط هستند... وی با تأکید بر لزوم کنار گذاشتن تعارف و استمرار در تذکر ادامه داد: بودجه صداوسیما جمهوری اسلامی ایران نباید با پیام های بازرگانی بیهوده فراهم شود. این مسیر سبب گرفتار شدن جوانان شده و برای بازگرداندن آنان به مسیر صحیح کار بسیار سختی داریم. (منبع)

۰۴ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

کال‌قِوا، کاتی، دربِن سر، سیمپوش، تِغِک

دامنۀ واژگان

 

7237

کال‌قِوا، کاتی، دربِن سر، سیمپوش، تِغِک

 

به قلم دامنه. به نام خدا. کال‌قِوا، لغتی دیگر از لغات داراب‌کلا: به کُت پاره‌پوره، زِوار دررفته، آستر و رو چاک‌وچوک خورده «کال‌قِوا» می‌گویند. مثلِ کال‌جِل (=کهنه‌پارچه) یا کال‌دِوندی (=کَلوش و کفش) و یا کال‌خانه. کال‌قوا زیاد کاربرد داشت:


وقتِ شیار با وِرزا، خال‌گرفتن از جنگل، هیمه‌کشی از نِسوم، گندم‌کاری، و از همه مهمتر آتش‌گیر دَمی تَندیر و نیز وَرآمدن خمیر که گفتی. در تَهِ تندیر (=تنور خونگی) یک سوراخی داشت که به آن دمه یا دمی می‌گفتند، وقتی تندیر جَردِه می‌ریختند تا داخل تندیر اَنگله و تَش بیفتد، این دَمی را باز می‌گذاشتند تا باد، آتشِ جَردِه را شعله‌ور کند. وقتی قشنگ اَنگله می‌افتاد، کال‌قِوا را در دمی پِت‌پِطی می‌کردند تا گرمای داخل تنور متعادل شود و نون غَم‌غَم بپزد. به آن سوراخ «بره» و «تندیر بَهره» هم می گفتند.


دوستی کرمانی دارم که ایام دانشجویی ازو واژگان زیادی می‌شنیدم ازجمله همین «کال‌قِوا»ی زبان مادری ما، که کرمانی‌ها به آن می‌گویند: کُت‌دَمه. که همین سوراخ و دمه‌ی تنور را با آن می‌گرفتند. بگذرم، و یک تیکه هم بگویم که کال‌قوا، قدیما در خانه‌ی برخی‌ها، حکم قُلّکِ پول و جاسازی اشیاء و محل مخفی‌نگه‌داشتن چیزمیزها هم بود که جیز بود!

 

گرچه کال قِبا بر تن دارند اما قلب پاک به هم دارند

 

لغت «لامیزه»

کمی لغتِ لُغُزی «لامیزه» را می‌شکافم:

۱. واژه، دو سیٖلابی (=هجا و بخش) است. سیٖلاب دوم را هرچه زور زدم نفهمیدم نیاکان ما چرا بر دنباله‌ی سیٖلاب اول درآوردند. یعنی «لا» به نظر من همان لُو، لَب، لُوچه و لاچ است. اما «میزه» را سر درنیاوردم.

۲. دارابکلایی‌ها درین جور مواقع می‌گویند: «وَچه وِن لامیزه رِه گالْمیس دَکون». یعنی مُشتِ محکم و بزرگ، بر دهنش بزن!



لغت «لاقمی»:

۱. لاقمی از واژه‌ی لُقمه ممکن است ریشه‌ی لفظی و معنایی بگیرد. چون مفهوم آن، به غذای دهنی و دهن‌زده و لقمه مرتبط است.

۲. میکروب و مُسری‌بودن در لاقمی بازتاب دارد. محلی‌ها می‌گفتن: وِن داهون‌بَزه رِه نخور، تِه تِک لاقمی زنده: برای فارسی‌زبان‌ها ترجمه کنم: یعنی دهن‌زده‌ی وی را نخور، لَبت کورَک و زخم می‌زند.

۳. لاقمی در دو گوشه‌ی لب و دهن، زخم می‌زند که دردناک است و با سفیدک و کف نشان داده می‌شود.

 

 

لغت «تِغک»:

۱. من این لغت را در حرف «قاف» و «غین» تلفظ می‌کنم؛ «تِقک» و «تِغک». چون این‌گونه شنیدم.
۲. تِقک کمی کمتر از گریه است.
۳. عاملش حسرت و دلتنگی و نازک‌دلی است.
۴. بیشتر، از بچه‌ها حادث می‌شود.

 

این‌که چرا تِقک نامیده شد، چون با حرف مصغّر «ک» تصغیر شد تا کمیِ آن با شدّت گریه سنجش شود. در فارسی و ادبیات و محاوره‌ها به «تِقک»، هِق‌هِق‌ می‌گویند. که البته با غین (=تِغک) هم نوشته می‌شود. مثل این شعر نوی شاعر نویسنده آقای «نامنی» در وصف مادر، که بخشی از آن را می‌نویسم:

 

مادر؛
ای زُلال صبور صادقم،
ماندنت را می‌خواستم،
رفتنت را دیدم.
رفتی؟...
ای پناه هِق‌هِق بی‌کسی‌ام،...
ای طعم شیرین شوق.

نامن: نام روستایی است در ۳۰ کیلومتری سبزوار.

 

لغت «کاتی» و «دربِن‌سر»

 

«کاتی» همان (=راه‌پله، نردبانِ تک‌چوب) و «دربِن‌سر» (=سکّو) و به عبارتی دیگر «نال‌سر» است

 

کاتی به بومسَر راه داشت که اشیای جاداده و پنهان‌شده‌ در آن بود، «دربِن‌سر» خود یک تماشاخانه‌ای بود. هم آسمان، از آن دیده می‌شد. هم گاو. هم گوسفند و بز و اسب. هم انگور و انجیر و حیاط و باغ و تیردار و فک‌دار و هیمه و تندیر. و هم تش‌کِله و دِس‌کِله و پخت و پز و شام با طعمِ «دی». و چای با کتری دودی روی دیزندون.

 

 

لغت «سیمپوش»:

نظر مهندس محمد عبدی سنه کوهی:

 

در مورد لغت سیمپوش. دارای دو کلمه است : سینه و پوش. پوش یعنی پوشاندن یا پوشنده. با اتصال این دو کلمه و مخفف سازی در اصل سینه پوش است که ترکیبش می شود سینپوش و یا در قلب به میم ن می شود م و تلفظ می گردد سیمپوش که نوعی جامه را می گویند که بالاتنه  را می پوشاند و لایه رویی که تا روی سینه آدمی واقع شده و آویزان می شد و معمولا دکمه نداشت و یا کمتر داشت . البته سیمپوش بخشی از کت و شلوار بود و نیز نوعی پیراهن مانند

 

 

پاسخ دامنه:


سلام جناب عبدی، بلی؛ نون در لفظ «سینه‌پوش» قلبِ به میم می‌شود و مخفف آن سیم‌پوش می‌شود. که من در واژگان محلی بر این نظرم که طرز تلفظ الفاظ را باید نگاشت. به سینپوش در فارسی جلیقه هم گفته می‌شود. که محلی می‌شود: جِلزقه. سیمپوش آستین ندارد و روپوش زمستانه است. گویا داراب‌کلایی‌ها به آن «سارفون» هم می‌گفتند. من سارفون‌هایی را که با عتیقه‌جات بدَلی دورچین می‌کردند، بیشتر در تن ییلاقی‌ها می‌دیدم، خصوصاً اِشکِوری‌ها. ممنونم.

 

 

فرهنگ لغت دارابکلا: اینجا

۰۴ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

الاغِ لنگِ آسوده

دامنۀ گوناگون

 

7236

 

به قلم دامنه. به نام خدا

 

شبی نعلبندی و پالانگری

حق خویش خواستند از خری

خر از پای لنگیده و پُشت ریش

بیفْکندشان نعل و پالان به پیش

چو از وام‌داری، خر آزاد شد

بر آسود و از خویش شاد شد

 

 

 

شرح دهم و نکته بگویم:

 

نظامی گنجوی درین شعرش دارد این پیام را می‌دهد که پالان‌دوز و نعل‌بند از خر، مزدِ کارشان را طلب کردند. در حالی‌که خر هم لنگ بود و هم پشتش زخم داشت. یعنی نه نعل نیاز داشت و نه پالان. از این‌رو، هم نعل را انداخت و هم پالان را پرت کرد. الاغ با این زرنگی و تدبیر! که دیگر خود را به آن دو نفر، بدهکار و مدیون نمی‌دید، آسوده گردید و شادمان. و لابد از پیش‌شان عرعرکنان جهید و گریخت.

 

اما نکته:

گاه، انسان‌ها از بس ستمکار، دور از اخلاق و مادّه‌پرست می‌شوند که باید مانند شاعر رجاء بخارایی، در همدردی با الاغ _این حیوان و جُنبنده‌ی بارکش و بلاکِش_ گفت:

 

اَشرف تویی که در پیِ رنجِ کسان نِیی

گرچه ستم ز خلق به خَروار می‌کِشی

۰۳ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

رُمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار»

دامنۀ چهره ها

 

7235

 

به قلم دامنه. به نام خدا. رُمان «زندانی قلعهٔ هفت‌حصار» نوشته‌ی حسین فتاحی، کتابی خواندنی، گیرا، جذب‌کننده و شگفتی‌آور است.

 

۱. همیشه در اتاق خلوت پدر، قرآن تلاوت می‌کرد و ده‌سالگی تمام قرآن را از حفظ بود. ر.ک: صفحه‌ی ۶.

 

۲. گفت هر چه از من می‌خواهی بخواه، خزینه‌ها و گنجینه‌ها در دست من است. گفت چیزی نمی‌خواهم، فقط اجازه دهید اجازه‌ی ورود به کتابخانه داشته باشم. ر.ک: صفحه‌ی ۳۳.

 

کتاب «زندانی قلعهٔ هفت‌حصار» داستان زندگی ابوعلی سینا.

نوشته‌ی حسین فتاحی

 

۳. وقتی از قضیه‌ی سُغُد سر در آوُرد، گفت علت «لالی» معلوم گشت، چون میان عاشق و معشوق ربط است و هر گاه حرفی از معشوق به میان آید، نبض عاشق حسّاس می‌شود و تندتر می‌زند.  ر.ک: صفحه‌ی ۶۴.

 

۴. این سخن ابوسعید ابوالخیر را خوش می‌داشت: «پیک انسان، قلب اوست.» ر.ک: صفحه‌ی ۱۰۷.

 

۵. می‌گفت، نه یک‌بار، که بارها: «من به همه‌ی کسانی که علیه‌ی بی‌عدالتی مبارزه می‌کنند، احترام می‌گذارم.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۲۷.

 

۶. معتقد بود قدرت لایق خداوند است و بس. و می‌گفت: «برای ما آدم‌ها، قدرت تنهایی می‌آورَد.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۶۳.

 

۷. با ناله و درد می‌گفت: «اگر به دستورهای اسلام عمل میکردند، شاید چنین جنگ‌هایی در سرزمین‌های اسلامی صورت نمی‌گرفت.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۶۲.

 

۸. در آخرین ساعات عمرش در ۵۷ سالگی باز نیز چون در نوجوانی گفت: «دوست من، برایم قرآن بخوان» و آرام چشم از جهان بست. ر.ک: صفحه‌ی ۲۴۸.

 

آری آنچه به این سبک درین پست با شوق و ذوق نوشتم از رُمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار» گفتم؛ یعنی از ابوعلی سینا فرزند عبدالله سینا و ستاره افشنه‌ای، مادر اهل دعای شیخ‌الرئیس بوعلی سینا. که از بخارا به خوارزم آمد، از آنجا از دست حملات سلطان محمود غزنوی به نیشابور روانه شد، سپس در ری مقیم شد، بعد به قزوین رفت و آنگاه به همدان درآمد و سرانجام از زندان به اصفهان فرار کرد و در نهایت در مقبره‌اش در همدان خُفت، که من در آن آرامگاه، بر این مرد حکیم و طبیب با ایمانِ ایران و اسلام و جهان احترام گذاشتم.

۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۵:۰۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

پنج اصل، پنج رفتار رجبعلی خیّاط

کویریات

 

7234

 

به قلم دامنه. به نام خدا. هفت کولِ (۱۰۷) از بحث های روزانه ام در مدرسۀ فکرت. بی‌آن‌که درباره‌ی مرحوم نکوگویان _مشهور به رجبعلی خیّاط که در سال ۱۳۴۰ درگذشت و در ری به خاک سپرده شد_ قائل به غلوّ، تقدّس و کراماتِ آن‌چنانی باشم، اما وی را به عنوان یک انسان خوب، عرفان‌پیشه و دارای پندهای اخلاقی عامیانه، مورد ستودن و پاییدن می‌دانم. دست‌کم بسیاری از ماها، سفارش‌ها و نداهای قابل قبولی ازو خوانده و یا از زبان ناقلان شنیده‌ایم. پنج اصلی که در زیر به‌فشردگی و با کمی دخل و تصرف ادبی و نوشتاری، می‌نویسم، یک نمونه از آن پندهای گِران و پرقیمت اوست:

 

رجبعلی خیاط. بازنشر دامنه

هر کار [نیکویی] می کنید... همه را از خدا بدانید

 

 

نقل است که از او پرسیدند چرا بسیار آرامی؟ گفت بدین مضمون: چون زندگی‌ام را بر پنج اصل بنا کردم: یعنی: ۱. دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد، ۲. خدا مرا می‌بیند، ۳. کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد، ۴. پایان کارم مرگ است و ۵. نیکی و بدی گُم نمی‌شود و به خودم بازمی‌گردد.

 

مرحوم رجبعلی، از این پنج اصل و معرفت، به پنج نتیجه و پیام و رفتار منتهی شد: برای اصل اول، آرام شد. برای اصل دوم حیا پیشه کرد. برای اصل سوم تلاش کرد، برای اصل چهارم خود را مهیّا ساخت و برای اصل پنجم بر «خوبی» خود افزود و از «بدی‌»اش کم کرد.

 

اصل اول مرحوم رجبعلی خیاط نشان بینش توحید افعالی و رزّاقیت خدای متعال است که رفتار آن نیز در ادامه‌ی پنج اصل درج شد. اصل ۳ و رفتار مبتنی به اصل ۳، همان کار و تلاشاست. تأکید کنم مرحوم رجبعلی خیاط در اصل ۳ معتقد است کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد. و از همین معرفت و شناخت، پی به این رفتار می‌بَرد که طبق اصل سوم، تلاش و کار کند و تن به کار خیاطی و کوشش و رزق حلال بدهد.

 

 

نکته بگویم و تمام:

 

به فرموده‌ی زیبای مولوی، انسان «همان اندیشه» است، مابَقیِ آدمی، فقط «استخوان و ریشه» است. ازین‌رو، زندگی بر پایه‌ی معرفت و معنویت پیش می‌رود که از دل و عقل، هر دو، سرچشمه می‌گیرد. باید پندِ لطیف بزرگان، خوبان و نیک‌‌کرداران را به گوشِ دل سپرد؛ زیرا آدمی در زیست، بی‌نیاز از پند و اندرز نیست. شاعر، خیلی‌خوب سُروده و اِنذار داده که:

 

به شادکامی دشمن، کسی سزاوار است

که نشنَود سخنِ دوستانِ نیک‌اندیش

۰۱ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۱۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه |

مدرسۀ فکرت 43

نوشته های دامنه

 

قسمت چهل و سوم

مجموعه پیام‌هایم در مدرسۀ فکرت

 

مدرسۀ فکرت

 
 
ادامه مطلب...
۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد