دامنۀ عترت
7231
10
بهشت ثامن الائمه (ع) در زیر صحن آزادی و جمهوری اسلامی حرم مطهر رضوی
به قلم دامنه. به نام خدا.با امام هشتم. قسمت دهم. بر شیعیان تأکید رفته است به ذکرکردن نام و عنوان «امام هشتم» یا «هشتمین امام» برای امام رئوف آقا علی بن موسی الرضا (ع)، تا با جریان منحرف و کژاندیش «واقفیه» -که در امام هفتم، متوقف شدند و منتظر رجعت و ظهور مجدد امام کاظم بودند- فرق بیّن داشته باشیم. بنابراین؛ لفظ «هشتم»، هم پیام دارد، و هم دالِّ بر استمرار امامت است تا ظهور حضرت حجت، خاتم الاوصیا (عج الله).
دامنۀ قم
7230
به قلم دامنه. به نام خدا. دست اندرکاران درس تفسیر و ترجمۀ قرآن کریم حرم حضرت فاطمه معصومه -سلام الله علیها- در اقدامی معنوی، به شاگردان برجسته و ممتاز این درس، هدیۀ «نگین انگشتری» سنگ متبرّک حرم حضرت معصومه دادند. درود بر آنها. عکسی از آن انداختم و به اشتراک گذاشتم، تا در بحث «قم شناسی»ام در وبلاگ دامنه، این کارِ نیکو ثبت شود و ماندگار.
نگین انگشتری با سنگ متبرّک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
دامنۀ واژگان محلی
7229
به قلم دامنه. به نام خدا. پیندِواج. در مدرسۀ فکرت نیز بررسی واژگان محلی دارابکلا را راه انداختیم. که این لغت در آنجا شکافته شد: این لغت شامل دو کلمه است: پین یعنی پینه. دواج یعنی لحاف. علاوه بر کاربردی که جنابان دکتر اسماعیل عارف زاده و مهندس محمد عبدی سنه کوهی در زیر گفته اند، دستکم دو کاربرد دیگر هم داشته:
کُرسی و لحاف قدیمی
یکی
زمانی که خانه ها وقتی خمیر میکردند تا تَندیرنون بپزند، پیندِواج را
روی تشت خمیر میگذاشتند تا خمیر حسابی و زودتر پوش بیاد (=وَربیاد).
دیگر اینکه پیندِواج به علت مندرس و کهنگی و پینهبستهبودن، مختصِ عضوی از خانوادهها بود که اغلب تکرّر ادار (=شباداری) داشت! که در زبان محلی به بچههای اینگونه میگفتند: کِشوک.
نظر دکتر اسماعیل عارف زاده:
نظر دکتر اسماعیل عارف زاده: سلام. پین دواج که پین همان پینه است لحاف نسبتا بزرگ و قدیمی از جنس پنبه است که اکثرا چند نفر از بچه ها و گاهی همه ااعضای خانه برای خواب از آن استفاده میکردند. گاهی پیشوند پین یا پینه در موارد دیگر هم بکار میرفت مثل پین شلوار
نظر مهندس محمد عبدی سنه کوهی:
نظر مهندس محمد عبدی سنه کوهی: سلام. پین دواج. خود از دو بخش تشکیل شده دواج یعنی لحاف. پین مخفف شده پینه هست و آن در قدیم از تکه های پارچه و بهم دوختن یک پارچه یکسره درست می کردند و با پشم گوسفند یا پنبه لحاف درست می کردند که به آن پینه دواج یا پین دواج می گفتند که از دواج که معمولاً تک و دونفره خیلی بزرگتر بود و پین دواج لحاف چندین نفرها بود. در برخی مناطق پین دواج را معادل پنبه دواج در برابر می دواج که پشم گوسفند بود هم می گفتند
واژه ها، جاها، مثَل ها، باورها و خاطره ها
دامنۀ کتاب
7228
به قلم دامنه. به نام خدا. گزارشم از یک کتاب. عنوان کامل کتاب _که عکسی از آن انداخته و در زیر منعکس ساختم_ این است: «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامهی فردوسی، خمسهی نظامی و منطقالطیر عطار». نوشتهی دکتر حمیرا زمرّدی. چاپ زوّار. در ۵۶۹ صفحه. اما برداشتهایی آزادم ازین اثر فاخر و پژوهشگرانه -که چندی پیش خواندنش را تمام کردم- این است:
۱. اسطوره مهمترین کارکردش کشفِ سرمشقهای الگووارهی آیینها و فعالیتهای معنادار آدمی است از تغذیه تا معیشت و رزم و تربیت و هنر و فرزانگی و حماسه.
کتاب «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه، خمسهی نظامی و منطقالطیر
۲. در اساطیر از تجلّیات قدسی آسمان، کوه، اسب، غار، ماه، پرنده و چرنده و گاو و آتش و اشیاء و ارواح و موجودات مافوق طبیعی سخن میرود.
۳. مثلاً در آیین مزدایی و زروانی (=زمانی) سیّارهها به علت دنبالکردن مسیرهای نامنظم و غیرعادی، شیطانی به شمار میروند بر خلاف ستارهها و ثوابت که نمایانگر نظم الهیاند. (ر.ک: ص ۱۹ کتاب)
۴.
شاعران متشرّعی چون حکیم نظامی و عطار نیشابوری به رد احکام نجومی و تأثیر
آن بر سرنوشت پرداختهاند. عطار ستارهبینی و طالعبینی و «بینش
فلکگرایانه را مردود و معلول بیخرَدی» دانسته است. (رجوع شود به ص ۳۹۰
کتاب). نظامی نیز در خسرو و شیرین ص ۴۱۷ میگوید:
زمانه با هزاران دست، بیزور
فلک با صدهزاران دیده، شبکور
دامنۀ عترت
7227
به قلم دکتر فتح الله دهقان: امام صادق (ع) می فرماید: «چهار چیز بیهوده از دست می رود: بذلِ محبت به بی وفا، نیکی نزد شخص ناسپاس، تعلیم به کسی که گوش شنوا ندارد و سپردن راز بر کسی که رازنگهدار نباشد.
منبع: خصال شیخ صدوق، باب چهارم، حدیث 44.
دامنۀ جهان
7226
متن نقلی: «صندوق بینالمللی پول در گزارشی، به جمعیت کشورهای جهان، پرجمعیتترینهای آنها و سهمی که هرکدام از این کشورها از کل جمعیت جهان دارند اشاره کرده است. در این رتبهبندی چین با در اختیار داشتن حدود ۱۹ درصد جمعیت کل جهان در رتبه نخست است و هند و آمریکا در رتبههای بعدی قرار دارند. ایران با بیش از ۸۲ میلیون نفر جمعیت در رتبه هجدهم ایستاده است. (منبع)
رِک هادِه
7225
به قلم «یک دارابکلایی». سلام. [در راستای این پست «خاش پِتَک رِه رِکنِه»:] [اینجا]
البته بعضی ها هم «وشون پتک کوش کانده»، معادل فارسی «پشتشون می خاره» و
هوس کتک خوردن دارند! در مورد بن فعل «رک» که فکر کردم دیدم ما در مازنی دو
فعل با این بن داریم: یکی «برکسن» به معنی خاراندن و دیگری «رک هادن» به
معنی تکان دادن و یا دور شدن و رفتن.
شکل دوم به نظر می رسد خیلی کم امروزه استفاده می شود. گاهی برای تکان دادن گل تله (تله موش) استفاده می شود و همینطور اگر بخواهند به کسی به طور توهین آمیز بگویند برو پی کارت هم می گویند «رک هاده».
دامنه: سلام جناب آقای «یک دارابکلایی»
شما از زاویۀ دیگر خیلی بهتر شکافتی. «رک هادِه» را هم درست یادآور شدی. درود، که به واژگان محلی علاقه و دانش داری.
قم شناسی
7224
به قلم دامنه. به نام خدا. چندی پیش به گشت و گذار در قم پرداختم، تا از مدرن سازی و توسعۀ شهری قم بیشتر آگاه گردم. در بزرگراه مرجعیت در ضلع منتهی به بزرگراه جمکران و شهرک قدس، دو سازۀ مهم و ارزشمند در حال ساخت است. یکی بیمارستان فوق تخصصی نور که به عنایت و همت دفتر آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی انجام می گیرد. دیگری یک مسجد بزرگ با معماری اسلامی که در ابتدای بزرگراه منتهی به شهرک قدس از سمت بزرگراه مرجعیت، پشت کوه خضر نبی، قرار دارد. جهت ثبت و اطلاع رسانی و قم شناسی، عکس هایی انداختم که در زیر، با زیرنویس آورده ام:
مسجد بزرگ. ابتدای بزرگراه منتهی به شهرک قدس از سمت بزرگراه مرجعیت، پشت کوه خضر
هنوز نام مسجد درج نشده است. آن پشت تصویر، بالای کوه، مسجد کوه خضر است
بیمارستان فوق تخصصی نور در شهر قم
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۸. بزرگراه مرجعیت. عکاس: دامنه
نمای مسجد تاریخی جمکران از زاویۀ بزرگراه شهرک قدس به جمکران. تقاطع غیر هم سطح بزرگراه مرجعیت
پاسخ آقای فضلی
7223
جناب فضل االله فضلی وکیل محترم دادگستری
به قلم فضل الله فضلی. سلام به برادر عزیز و مومن و انقلابی استاد آقا ابراهیم، با متن زیبای خود (اینجا) اشکم را با کلماتی که در حال تایپ هستم همراه نمودی. ما جنگجویی و مدافعین دفاع از دین و وطن نفر به نفر باید با زجر و مشقت و با بی تفاوتی بسیاری از کسانی صاحب حق نیستند و حق را در گروگان خود دارند ذره ذره وجود و جسم نحیف مان در حال سفر به دیاری باقی است و ننگ این اعمال فریبکارانه و دغل کاری بر دامن ریاکاران خواهد نشست و پل صراط راه عبور این دروغگویان بسته خواهد شد. تا در آنجا حق خود را از آنان بگیریم. درود خدا بر شهیدان و آزادگان و جانبازان و ایثارگرانه وطن.
پاسخ دامنه:
سلام جناب آقای فضلی. ممنونم. خدا برادر جانباز فداکارت را قرین خوبان و بزرگان کند. برای این مصیبتِ سنگین، شکیبایی برای شما و تمامی بستگان نسبی و سببی آرزومندم
تسلیت به آقای فضلی
7221
به قلم دامنه. به نام خدا. جناب آقای فضل الله فضلی جانباز بزرگ و فهیم دفاع مقدس سلام علیکم. عمیقاً متأثّر و اندوهگین شدم و برای جانباز دیگر بیت شریف شما، برادر عزیزت مرحوم آقا نقی فضلی اشک ریختم. خود می دانید که من با آن مرحوم خاطره هایی به یاد دارم، هم در نهادی در ساری که آن سال سخت دههی شصت، کتابخانهی بزرگ نهاد را میگرداند و دایم خود کتاب میخواند و اهل فکر و دیانت و انقلاب بود. هم در جبههی مریوان که شجاعانه میدرخشید.
مرحوم فاضل (نقی) فضلی. یادش گرامی
مرحوم نقی (فاضل) فضلی جانباز دفاع مقدس. روستای ماکران میاندورود مازندران. دشت ناز
یادم
نمیرود که برادر جانبازت نقی مهربان و زجرکشیده، همیشه بر دوستان محبت
میکرد و خندهها و چهرهی متبسّم او همگان را به دل او مرتبط میکرد. او
با اخلاق خلیقاش، پل محبت به دل هر کس میزد.
درگذشت شهادتوارهی این جانباز دفاع مقدس بر شما و تمامی بستگان تسلیت و روحش انشاءالله در اعلاعلّین مأوا گیرد. مرا در غم از دست دادن برادرت، شریک و غمگین دان. والسلام.
فرهنگ لغت دارابکلا
7220
به قلم دامنه. به نام خدا. لغت 223. خاشِ پِتَک رِه رِکنِه. با سه مثال این عبارت را جا می اندازم. ابتدا بگویم الفاظ این عبارت محلی بدین معنی است: خاشِ: یعنی مال خودش. پِتَک یعنی پسِ گردن. رِکنِه یعنی می خاراند.
1. پول قرض میگیره میلیونی، جیمفنگ میشهُ و غِب.وقتی طلبکار بههرحال میبیندش و میپرسه کی قرض رو پسش میدی؟ طرف خاش پِتک رِه رِکنِه.
خاراندن گردن: پِتَک رِه رِکنِه
2. امتحان علوم حتی یک هم نگرفته. مادر فشارش میآره اینهمه لازانیا بهت دادم پس چی شد؟ طرف خاش پِتک رِه رِکنِه.
3.
بیمارستان فکر کنم شیراز! بستری شده. موقع ترخیص، از در پشتی پرونده
بغلکرده، در میره. دکتر روزی در مطب میبیندش. میگه تسویه نکردی، که
هیچ! نسخه را چرا عمل نکردی؟! چرک گوشات عود! کرد. طرف اینلینگ، اونلینگ
میکنه و خاش پِتک را میرِکد. به این تیپ آدمها میگن: پتک رِه نرِگ. البته پتک، کُش نمیکنه، خجالتی و شرمساری راه نمیدهد!
7219
1. از میدان ولی عصر (عج) قم به جادّۀ قدیم قم _ کاشان وارد می شوی. پس از عبور از منطقۀ جمکران که در راست جاده قرار دارد، با طی کردن تقریباً 15 کیلومتر از میدان ولی عصر، به این سه راهی لنگرود می رسی که سمت راست، به کهک می رود و مستقیم به کاشان.
2. از روستای لنگرود عبور می کنی به سمت کهک پیش می رانی. جاده آرام آرام سربالایی می شود تا آخرین روستاها که در دامنۀ کوه قرار دارند.
3. سپس به روستای خورآیاد می رسی.
4. آنگاه از گذرگاه روستای صَرم به پیش می رانی. صرم حوزۀ علمیۀ امام رضا _علیه السّلام_ دارد
22. نمای خانۀ ملاصدرا در کهک که از دست جهالت دستگاه صفوی و پاره ای از علمای آن عصر، به این تبعیدگاه در 45 کیلومتری قم، مقیم شد.
41. از یک بزرگواری اهل خاوه به نام آقای «طالبی» آن روز پرسش کردم که به من با روی گشاده گفت خانه ای که مرحوم آیت الله االعظمی حسینعلی منتظری در دوران حبس و حصر، گه گاه به آنجا می رفت و ساکن می شد متعلق به آقای بُرقعی بود. عکس بالا که نمایی بیرونی آن است. که در انتهای کوچه ای قرار دارد که عکس شهید جابری بر سر کوچه نصب شده است.
نیمۀ تیر 1398. دامنه خاوه
نمایی از فُردو
گلزار شهدای فردو. روستایی که 117 شهید داده است
با امام هشتم
7218
(6)
به قلم دامنه. به نام خدا. با امام هشتم. قسمت ششم. رسالهی ذهبیه از امام رضا -علیهالسلام- دربارهی طب است که به درخواست مأمون نوشته شد. چون مأمون دستور داد آن را با آب طلا بنویسند، به آن ذهبیه میگویند. به نقل از ماهنامه حکمت و معرفت، شمارهی ۸، آبان ۱۳۸۷، ویژهنامهی حکمت رضوی.
توضح ضروری: در دانشنامۀ حوزوی، مطلبی دربارۀ رسالهی ذهبیه درج شده است که در زیر عیناً از این (منبع) نقل می شود:
«با توجه به اینکه به رسالهای با نام «رسالۀ ذهبیه» یا «طب الرضا» در مصادر کهن شیعی اشاره شده است، احتمال صدور رسالهای اینگونه از امام رضا -علیهالسلامـ منتفی نیست؛ ولی انتساب نسخههای موجود کتاب «الرسالة الذهبیّه» به امام رضا -علیهالسلام- ثابت نیست و نمیتوان با آن به عنوان «سنت» روبهرو شد و بدان عمل کرد؛ زیرا افزون بر تضعیف راوی اول، افتادگی در اسناد نیز دارد و ممکن است به تحریف یا تصحیف دچار شده باشد.
قراینی
نیز اعتماد به متن این رساله را کاهش میدهد؛ مانند تنافی برخی مطالب آن
با یافتههای روایی و پزشکی، تجویز خوردن «تریاق فاروق» در غیر حالت ضرورت و
اضطرار با وجود آنکه از اجزای حرام و نجس تشکیل شده است و...، از قراینی
است که اعتماد بر این متن را کاهش میدهد.» زیرا؛ «اجزای اصلی این دارو، عبارتاند از: شراب، گوشت مارِ افعی و جندبیدستر که بیضه یک نوع سگ است.»
روانکاوی و ادبیّات
7217
به قلم دامنه. به نام خدا. کتابِ «روانکاوی و ادبیّات» نوشتۀ خانم حورا یاوری. با عنوان فرعی «دو متن، دو انسان، دو جهان؛ از بهرام گور تا راوی بوف کور. تهران: انتشارات سخن. چاپ اول ۱۳۸۷ در ۲۸۸ صفحه.
چندی پیش، به «حاشیۀ» قم رفتم! دوراندیشی کردم در کیفم کتابی از «حورا یاوری» گذاشتم که اگر برنامه، باب طبع من نبود، گوشهای خیز بردارم و کتابم را بخوانم. نیمی چنین شد، و من هم رفتم زیر سایهی خنک درخت توت، گرفتم کتابِ «روانکاوی و ادبیّات» نوشتهی خوب و خواندنیِ خانم حورا را خواندم. کمی از آن را که برداشت کردهام، میگویم:
«روانکاوی و ادبیّات». عکس از دامنه
۱. او در این کتاب -که در تصویر میبینید- «هفتپیکر» نظامی گنجوی و «بوفِ کور» صادق هدایت را مورد روانکاوی قرار داد.
۲. در هفتپیکر، داستان بهرام گور را تحلیل کرد و در بوفِ کور پیرمرد خِنزرپنزی را.
۳. میدانید که در هر دو کتابِ «هفتپیکر» و «بوفِ کور»، خواننده، گام در قلمرویی میگذارد که در آن، میانِ انسان و جهان و کیهان، فاصلهها از بین میرود و... .
۴. بهرام گور برای یافتن خود، به لایههای ژرفِ روان خود میرود و گورخر در کشاکش بهرام و روح ناآرام او، وی را به درون غار میبرَد تا از چندپارگی به آرامش و یگانگی برساند.
سیر رویدادهای زندگی بهرام پادشاه ساسانی در ص 132 کتاب. عکس از دامنه
۵. کتابِ بوف کور (=جُغد) در گفتوگوی راوی -که یک نقاش است- با سایهاش میگذرد و تلاشی است که راوی برای شناساندن خودش با سایهاش میکند.
۶. البته در تحلیل روانکاوانهی حورا یاوری بهخوبی آشکار میشود، که هر متن به روی معناهای بیپایان باز است، پس وامیگذارم و میگذرم. فقط بگویم هر کس باید در جستجوی «خود» باشد، مانند «نخی که لایههای معنایی را به ساختار انسان» گره میزند. زیرا هر کس ممکن است چونان بهرام، با گورخرِ خود مواجه شود که او را به کشاکش درون بخواند و لایههای ژرف روح و روان. به قول حکیم خیّام:
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و رُوبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
قرآن در صحنه
7216
(سوره ۳۱: لقمان - جزء ۲۱ - آیۀ 34 ترجمه انصاریان)
(منبع عکس)
تفسیر علامه طباطبایی
کلمه (غیث) به معناى باران مى باشد، و معناى جمله هاى آیه روشن است. بیان اینکه خداوند عالم به هر کوچک و بزرگ است. چیزى که در تفسیر این آیه لازم است گفته شود، این است که در این آیه سه مورد از مواردى که علم خدا متعلق بدانها است بر شمرده، یکى علم به قیام قیامت، که از مسائلى است که خداوند علم بدان را به خود اختصاص داده، و احدى جز او از تاریخ وقوع آن خبر ندارد، همچنان که جمله (ان الله عنده علم الساعه - به درستى خدا نزد او است علم به قیامت )، نیز این انحصار را مى رساند. دوم مسأله فرستادن باران، و سوم علم بدانچه در رحِم زنان است، از پسر و دختر، که خداوند این دو را نیز به خود اختصاص داده مگر آنکه خودش تعلیم کسى کند.
و دو چیز دیگر هم شمرده، که انسان از آن اطلاعى ندارد، و به خاطر همین از حوادث آینده خود بى خبر است، اول اینکه: وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا. هیچ کس نمى داند که فردا چه به دستش مى آید، دوم اینکه: وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ. و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد.
و گویا مراد از تذکر این دو نکته، یادآورى این معنا باشد، که خداى تعالى، عالم به هر کوچک و بزرگ است، حتى مثل مسأله قیامت را مى داند، که علمش براى خلق فراهم نمى شود، و خود شما به آن که مهمترین مساله است علمى ندارید، پس خدا مى داند و شما نمى دانید، و چون چنین است، پس زنهار که به وى شرک ورزید، و از اوامرش تمرُّد کنید، و از پذیرفتن دعوتش رو گردانید، و در نتیجه به خاطر نادانى خود هلاک شوید. المیزان.
7215
عکس از این (منبع)
به قلم دامنه: به نام خدا. یمن فعلاً در اثر جنگ به سه منطقه تقسیم شده است: قسمت سبزرنگ در دست انصارالله و ارتش یمن. که عربستان سعودی و امارات و کشورهای غربی با آنان می جنگند. قسمت سرخ در دست طرفداران آل سعود و غرب. قسمت تیره رنگ در تصرف القاعده و داعش.
ان شاءالله ملت یمن، به یُمنِ مقاومت و آگاهی و عزت طلبی، بر وابستگان به غرب و خیانت پیشگان پیروز می شوند و آل سعود که در کُشتن شیعیان به هر دسیسه و خفّتی و جنایتی تن می دهد، رسواتر خواهند شد و با ذلت از این کشور بیرون رانده خواهند شد. جهان غرب در آزمون یمن، مانند تمام عرصه های غارتگری و استعماری اش، رسوا شد و به شکست بیشتر تن خواهد داد. درود بر مستضعفان عالم، که تن به خواری نمی دهند.
دامنۀ ایران
7214
زندگینامۀ عبدالرفیع حقیقت: اینجا
به قلم دامنه. به نام خدا. از دست اندرکاران گرانقدر کتابخانۀ «یادگار امام» قم بسیار متشکرم که سبب خیر در محلۀ ما شدند. و من ممنونم از این دوستان خوب و فرهیخته ام که با اخلاق نیکو و حُسنِ معاشرت، تصدّی امور کتاب و کتابخانه را برعهده دارند؛ ازجمله جناب آقای یوسفی. اخیراً کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشتهی عبدالرفیع حقیقت را ازین دوستان کتابخانه، به امانت گرفته بودم و خواندم. چند نکته از این اثر را می نویسم: قبلاً در تاریخ 6 تیر 1398 در پستی با عنوان : «چگونگی سقوط ساسانیان» (اینجا) از این کتاب بهره گرفته و استناد کرده بودم
در ص 3 می گوید: فاتحان خارجی هیچگاه در سرزمین ایران پیروزی قطعی نداشته و خیلی زود نیروی مهاجم خود را از دست داده و در تیزاب اندیشۀ عمیق ایرانی مضمحل گردیده و به رنگ و بوی و خویِ ایرانی در آمده اند.
«خدمات ایرانیان به اسلام». عکس از دامنه
چاپ اول. تهران: کومش، ۱۳۸۰. در ۴۳۲ صفحه
در ص 67 نوشته است: عرب ها از ادبیات فارسی ایران وام می گرفتند. مانند «پندنامه»ی بزرگمهر و نیز «جاودان خرد»؛ کتابی در حکمت عملی که به عربی ترجمه کرده اند.
توضیح: کتاب «جاودان خرد» در سال 1355 توسط تقی الدین محمد شوشتری و به اهتمام دکتر بهروز ثروتیان چاپ شد.
در ص 63 از قول حکیم بزرگمهر چند سخن ناب نقل کرده است که همگی خواندنی است و من در اینجا دو سخن را انتخاب کرده و می نویسم:
از بزرگمهر پرسیدند بدتر از مرگ چیست؟
گفت: بیم.
پرسیدند کم رنج تر کیست؟
گفت: آن که تنهاتر است.
در ص 4 از قول آلبر کامه در صفحۀ 136 کتاب تاریخ ملل شرق و یونان دربارۀ ایرانیان آورده است که: «آنان [ایرانیان] قومی متمدّن بودند و راستی و رعایت قوانین از ویژگی های تمدن ایرانیان شمرده می شد.»
دامنه: امید است «راستی و رعایت قوانین» که آلبر کامه بدرستی برشمرد، از میان ملت ما رَخت برنبندد. آمین.
مسائل حوزه و انقلاب
7213
به قلم دامنه. به نام خدا. کتاب «خاطرات حاج شیخ رضا استادی» در 352 صفحه، در سال 1387 توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد. دو دوست گرانقدرم، جناب جواد امامی مصاحبۀ آن را انجام داده، و حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری آن را تدوین و تهیه کرده است. در این کتاب، -که تاریخ شفاهی حوزه و انقلاب محسوب می شود- مطالب خوبی برای خواندن وجود دارد؛ که من، طبق روال همیشگی دامنه، چند نکتۀ برجسته تر را در این پست می نویسم، باشد تا مفید افتد. من طی روزهای گذشته، خواندن این خاطرات را به پایان بردم. بنابراین، بخشی از نکات کتاب را نوشته و به اشتراک می گذارم:
1- آیت الله رضا استادی در صفحه ی 271 می گوید: «کلی می گویم، طلبه باید باسواد باشد، پاک باشد، و معتدل باشد.» و در همین راستا در صفحه ی 35 تأکید می کند «شاگرد واقعی [=طلبه] کسی است که از درس بهره بُرده و در مورد آن در حد لازم مطالعه و مباحثه و کار کرده باشد.»
«خاطرات حاج شیخ رضا استادی». عکس از دامنه
2- در صفحه ی 242 می گوید: «...الان هم عقیده دارم و این است که رد و قبول صلاحیت کاندیداهای مجلس و ریاست جمهوری نباید با شورای نگهبان باشد. مسألۀ انتخابات یک مسألۀ سیاسی و سختی است و به طور طبیعی تنش هایی به دنبال خود دارد و در نهایت به جایگاه رفیع شورای نگهبان لطمه وارد می کند... جایگاه رفیع و معنوی این شورا در لای چرخ کشمکش های سیاسی، خطی و جناحی قرار می گیرد و از منزلت آنها می کاهد.»
لازم به ذکر است که آیت الله رضا استادی، در این قسمت از خاطراتش، یکی از دو دلیلِ اصلی استعفای خود از عضویت در شورای نگهبان را همین قضیه اعلان کرده است.
3- در صفحه ی 266 می گوید: «بعد که عضو شورای نگهبان شدم، اعضای فقهای شورای نگهبان شب های پنج شنبۀ هر هفته در حضور ایشان [رهبری] جلسه و بحث علمی داشتیم.. ایشان [رهبری] را مجتهد مسلّم یافتم. کاملاً با مبانی فقهی، اصولی، رجالی و غیر آن وارد و مسلّط هستند.»
4- در صفحه ی 136 می گوید: «در مدرسۀ فیضیه یک سنگ بزرگ و سکّومانندی بود، آقای شیخ محمدجواد حجتی کرمانی بالای سنگ رفت و سخنرانی تندی در این رابطه کرد [اهانت به چند طلبه توسط سرهنگ سجادی رئیس شهربانی قم در حیات آقای بروجردی] که چرا باید رئیس شهربانی به اهل علم و طلاب اهانت کند.»
توضیح: من در پست «سنگ انقلاب و قبر انقلاب» که در 10 بهمن 1397 در اینجا نوشته بودم، به موضوع «سنگ در حیاط مدرسۀ فیضیه» اشاره کرده بودم. و این گونه نوشته بودم:
نمای فیضیه از زاویۀ حرم حضرت معصومه (س)
«این سنگ، برای فریاد رسای طلاب علیهی رژیم شاه استفاده میشد. اگر طلبهای سخنی برای عموم طلاب مدرسه و سایر مستمعین (=شنوندگان) داشت، بر روی سنگ انقلاب میرفت تا کمی در ارتفاع بماند و از آن بالا، سخن خود را به همگان برساند. فرصت نبود تا منبر بروند، اما این سنگ، کارِ روشنگری منبر را میکرد. از روی آن، دعوت میدادند، خبر میرساندند، اخطار میکردند، و...»
5- ایشان در صفحه ی 63 با ارزشگذاری به کتاب های خطی، می گوید: «بنده تاکنون بیش از ده هزار جلد نُسخ خطی فهرست کردم. این فهرست ها در مجموعه ای بیش از ده جلد به چاپ رسیده است.»
دامنۀ کتاب
7212
به قلم دامنه. به نام خدا. این کتابی که در زیر، کمی معرفی اش می کنم، «برگِ بیبرگی» نوشتهی پروفسور «فضلالله رضا» است. با این مشخصّات: تهران: صدای معاصر، ۱۳۸۰، چاپ اول (در ۴۰۰ صفحه). طبق روال دامنه، چهار نکته از آن را می نویسم:
یک: در ص 11 می گوید: آدمی وقتی غرقِ در جزئیاتِ زندگی بَهیمی بشود، اصول حیات انسانی و درخشش آفتاب ها را دیگر نمی بیند. پروفسور «فضلالله رضا» در صفحۀ 124 کتاب، آسیب شناسانه، گلایه می کند که «روش های تبلیغاتی مؤثرتر از ماهیت هنر شده است!!»
دو: در ص 71 می گوید: به حساب پنجاه سال پیشِ فرهنگ ایرانی خودمان، در جستجوی مشاهیر علم بودم. بعدها متوجه شدم که این گونه اندیشه ها، ته ماندۀ بُت پرستی شرقی خودم است.
کتاب «برگِ بیبرگی». عکس از دامنه
سه: در ص 106 آمده است: «من به سلیقۀ خودم، در کتاب های آسمانی و رهنمودهای عرفانی و شاهکارهای فرهنگی دنبالِ آرامش درون، تزکیۀ نفس، مدارا با دیگران و همزیستی با خویشتنِ خویش می گردم.»
چهار: در ص 117 نوشته است: «سیاستمداران صاحب زر و زور پس از فرار از کشورهای شان، در زیر چتر دولتمردان غرب، زندگانی مرفّه و نو به دست آوردند.»
دامنۀ قم
7211
به قلم دامنه. به نام خدا. شنبه 8 تیر 1398 همزمان با روز شهادت حضرت امام صادق (ع)، توفیقی شد تا در تشییع جنازۀ شهید گمنام دفاع مقدس در قم شرکت کنم. این شهید عزیز را در ضلع غربی حیاط دانشکده حضرت معصومه (س) دانشگاه فرهنگیان قم، واقع در شهرک امام خمینی، نبش خیابان شیخ انصاری به خاک سپردند.
امید است وجود این پیکرهای پاک و رزمنده های دلاور و ایثار، که جز استخوان چیزی از آنان پیدا نمی شود، موجب شود محیط قم و هر کجا که به یادگار دفن می شوند، به دور از گناه و آلودگی ها گردد و مردم با دیدن مزار آنان، بر خویشتن نهیب پاکیزگی و درست زیستن بزنند. در زیر سه عکسی که انداختم، انعکاس می یاید. عکس سوم مربوط به امامزاده زید است:
بلوار سردار شهید کریمی. تشییع جنازۀ شهید گمنام دفاع مقدس
ضلع غربی حیاط دانشکده حضرت معصومه (س) قم
قبر شهید گمنام پیش از دفن پیکر شهید. عکاس: دامنه
امامزاده زید از نوادگان حضرت امام سجاد (ع). واقع در کوچۀ مسجد چهارمردان قم. عکاس: دامنه
دامنۀ کتاب
7210
عکس از دامنه
۱. پاریز روستایی در کرمان است. باستانی _که نوشتههایش همیشه به طنز اجتماعی پیوست است_ از تخریب زمین مینالد و در صفحهی ۸ به خواننده میرساند که شصتهفتاد سال پیش باغها، در و دیوار نداشت، ولی دار و درخت داشت. اینک باغها در و دیوار دارند، اما درخت ندارند!
۲. در صفحهی ۱۰ به نماز فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه اشاره دارد که زمانی حاکم لرستان بود به ناصرالدین شاه گفت همه چیز در لرستان امن و امان است، الّا نمازهای یومیهی من که هر چه در لرستان خواندم باید اعاده کنم زیرا از وحشت لُرهای معترض حتی دو رکعت نتوانستهام با حضور قلب بخوانم!
۳. پاریزی در کتاب دیگرش «کوچهی هفتپیچ» معتقد است مثلث تاریخ، از زمان و مکان و انسان بُعد میگیرد و بُعد اصلی و اساسی این مثلث، همین انسان است.
۴. یک نکتهی دیگر هم از پاریزی بگویم و خلاص. او در صفحات ۵۹۴ تا ۶۰۱ کتاب دیگرش «سنگ هفت قلم» میگوید:
«من ثابت کردهام که طبیعیترین راه برای ادارهی مملکتی مثل ایران، با بیابانهای پُرطول و عرض، و راههای طولانیِ بیآبادانی، و دِهاتِ کوچک، فُرم ادارهی یک حکومت فدرال است. این نکته را تنوع آبوهوا و عادات و لَهجهها و مقتضیات محلی نیز تکمیل میکند. اگر چنین حکومتی وجود داشته باشد، مردم خودبهخود صد قدم به دموکراسی و آزادی نزدیک شدهاند.».
دامنۀ عترت
7209
به قلم دامنه. به نام خدا. امشب شهادت حضرت امام صادق _علیه السّلام_ است. ضمن گرامی داشتن و تسلیت، دو سخن از آن امام عزیز ارائه می گردد:
امام جعفر صادق (ع) در 25 شوال سال 148 هجری قمری به شهادت رسیدند و در کنار پدرشان، امام باقر (ع) و امام حسن مجتبی (ع) و امام سجاد (ع) در قبرستان بقیع دفن شدند.
«اسلام یک درجه است، و ایمان درجهای است روى اسلام، و یقین درجهای است روى ایمان، آنچه مردم به آن رسند کمتر از یقین است.»
«مؤمن جز به سه خصلت نیک نشود: فهم عمیق در دین، اندازهدارى نیکو در زندگانى و بردبارى بر ناگوارى.»
دامنۀ چهره ها
7208
به قلم دامنه. به نام خدا. شهید بهشتی بین سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۵ گفتارهای گونهگونی دارد، که ۱۰ جلسه تفسیر قرآنِ ایشان، در کتاب «بایدها و نبایدها» توسط انتشارات بقعه در سال ۱۳۷۹ چاپ و منتشر شد. آنچه در آن سال، ازین کتاب یادداشت نوشته بودم، همگی خواندنی است. اما درین پست، چندنکته را مینویسم:
در صفحهی ۸۰ بر این نکته تأکید دارد که کمک وحی به عقل بشر، در ریزهکاریها و ابعاد ناشناخته است.
در صفحهی ۳۳ میفهماند که هر کس در هر مقامی در جامعهی اسلامی، اسیر اَلقاب و تشریفات باشد، دور از اسلام است.
در صفحهی ۸۷ بر این مسألهی خطرناک توجه میدهد که اسلام صرفاً با کرامات و کارهای فوقالعاده پیش نمیرود.
در صفحهی ۱۵۶ آسیبشناسی میکند که نماز، در جامعهی ما بیشتر به دکور شبیه شد.
در صفحهی ۱۴۷ میگوید انسان باید «دعوت از خود» هم داشته باشد؛ یعنی خودسازی، خودپالایشی.
در صفحهی ۱۶۶ از این که پُستهای حکومتی، سرقُفلی دارند، مینالد.
در صفحهی ۱۶۷ اینگونه میگوید: «حکومتِ بد، کمکم آدمهای بافضیلت و خوب را از گردونه خارج میکند.»
در همین صفحهی ۱۶۷ از فساد سخن میگوید که «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگِ آن جامعه بود.»
در صفحهی ۱۸۵ تعبیر مهمی بهکار میگیرد و معتقد است «جامعهی اسلامی جامعهی هوشیارهاست. جامعهی بَرّهها نیست، جامعهی آدمهاست. جامعهی زباندارها؛ برای حق و عدل. که حق و عدل، از هر کس محترمتر است.» زیرا از نگاه شهید بهشتی «ارزشهای انسانِ انتخابگر» این است که به «آوای حق» گوش فرا میدهد.
روح آن روحانیِ نیکپندار، نیککردار، نیکگفتار درین هفتم تیر _که سیوهشتمین سالروز شهادت و اثباتِ مظلومیتِ یک «آدمِ صالح» است_ همآره جاویدان باد. بهشتییی که نیروساز و کادرپرور بود.
مسائل تاریخی ایران
7207
به قلم دامنه. به نام خدا. من، این موضوع را فشرده و تاریخواره بر مبنای منابع مختلف از جمله کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشتهی عبدالرفیع حقیقت، (عکس زیر) باز میکنم:
۱.
آشفتگی سیاسی، کشور و دربار ساسانیان را فرا گرفته بود. سه قرن میان ایران
و بیزانس بر سر به چنگآوردنِ سوریه و آناتولی پیکارها بود. که ایران را
خسته و کوفته ساخته بود.
۲.
اختلافات درون دربار، میان عوامل قدرت و شاهان و شاهزادگان، بسیار شکننده
بود. بهطوری که طی ۴ سال _یعنی از ۶۲۸ تا ۶۳۲ میلادی_ بیش از ۱۲ پادشاه در
درون سلسلهی ساسانی، تاجگذاری! کردند.
۳.
بیابانگردهای عرب که توسط ظهور اسلام، دگرگون شده بودند، قدرتی یکپارچه
شده بودند. اتحاد و قدرتمندی، این اعراب را پس از رحلت پیامبر رحمت (ص) به
خویِ جهانگشایی روانه کرد.
۴.
سپاه مسلمانان عرب از جانب ابوبکر _که خلیفه(=جانشین) شده بود_ مأموریت
یافت، عراق را تصرُّف کند و به فرمان مدینه در آورَد. از اینرو، به شهره
«حیره» حمله کرد. این حملهی مدینه به عراق، ساسانیان را عصبانی و تحریک
کرد.
۵.
حیره، جایی بود که دولت ساسانی، در آنجا یک «حکومت حائل» توسط عراقیها
ایجاد کرده بود که به زبان امروزی دستنشانده و حافظ منافع و پاسبان تاج و
تخت ساسانیان در برابر تاخت و تاز بیابانگردها بود.
۶.
عمر _که در سال ۱۳ هجری خلیفه شد_ نیروی نظامی فراهم کرد و به فرماندهی
ابوعُبید ثقفی _پدر مختار_ به حیره روانه کرد. عربها در این جنگ _که به
جسر معروف شد_ شکست خوردند و ابوعبید نیز کشته شد. اما ایرانیان به حیره
پیشروی نکردند، ولی سال بعد در حملهای دیگر، حیره را تصرف کردند.
۷.
عمر ازین شکست، اندوهناک و برآشفته شد. دستور داد لشکری جدید ساز کنند. و
با جنگ مجدد _که به بویب مشهور گشت_ ایرانیان را شکست دادند و مهران
فرمانده لشکر ساسانیان کشته شد و مسلمانان عرب، بر حیره عراق مسلط شدند.
۸.
عمر پس از فتح فلسطین و شکستدادن بیزانس رُوم، سپاهی بزرگ به سرداریِ سعد
بن ابی وقاص _ پدر عمر سعد_ ایجاد کرد و در سال ۱۶ هجری پیکاری سخت در
قادسیه در مغرب حیره با ایرانیان انجام داد که درین نبرد ایران شکست خورد و
رستم فرخزاد فرمانده مشهور ساسانیان کشته شد. این رستم -که سردار مشهوری
هم بود- با ناشیگریهایش در جنگ، موجب شد ایرانیان در این جنگ دچار هزیمت و
ازهمپاشی شوند.
«خدمات ایرانیان به اسلام» نوشتهی عبدالرفیع حقیقت
چاپ اول. تهران: کومش، ۱۳۸۰. در ۴۳۲ صفحه. عکس از دامنه
۹.
مسلمانان عرب _که از مدینه فرمان میگرفتند_ پس از شکست رُستم، به مرکز
عراق و رود دجله و نیز تا برابر تیسفون _که مداین خوانده شد_ پیش تاختند.
یک ماه پس از جنگ قادسیه، اینک بر پایتخت دولت ساسانی، یعنی تیسفون چیره
شدند.
۱۰ سپاه عمر، در جلولا در شمال تیسفون در نزدیکی کوههای زاگرس دور هم جمع شدند و بار دیگر ساسانیان را درین منطقه شکست دادند.
۱۱.
کمکم سپاه عمر در سال ۱۷ تا ۲۱ هجری، خُردخُرد، خوزستان را گرفت. و
هرمزان فرمانده ساسانیان را _که یک سازماندهندهی پایداری محلی بود_ شکست
دادند.
۱۲.
این شکستها موجب شد تا سپاه عرب از راه دریا و پایگاه بحرین به استان
فارس بتازد. شهرهای فارس را گرفتند و آن منطقه را خِراجگذار خود ساختند.
۱۳.
هرمزان در سال ۲۱ هجری، خود را تسلیم سپاه عرب کرد و سپاه عرب او را به
مدینه فرستاد. یزدگرد لشکری بزرگ فراهم کرد تا عراق را بازپس گیرد. عمر در
برابر او، دستور داد دو سپاه بزرگ کوفه و بصره آمادهی پیکار با ساسانیان
شوند. شدند. و ساسانیان را شکست دادند. این شکست، بنیانِ سلسلهی ساسانی را
سست و ویران کرد.
۱۴.
از اینجا به بعد نیروهای محلی ایران در کوهپایهها، در برابر اعراب،
پایداری میکردند اما میانشان لجاجت و اختلافات حکمفرما بود. قدرت مرکزی
ساسانی نیز تباه شده بود. از اینرو، عمر نقشهای ترسیم کرد و سپاه کوفه و
بصره را تقسیم کرد: لشکر کوفه را مأمور شمال فارس کرد و لشکر بصره مأمور
جنوب فارس.
۱۵.
در سال ۲۰ تا ۲۱ هجری، که قدرت دفاع ملی و حکومت ساسانی ازهم گسیخت،
مسلمانان به دستور عمر، به ترتیب به شهرهای اصفهان (=جی)، استخر، کازرون،
قم، کاشان، ری، کومش (=قومس، سمنان)، قزوین، زنجان، همدان، و نیز شهرهای
آذربایجان، خراسان، مکران، سیستان هجوم آوردند. مورخان از اینجا به بعد
مینویسند مردم شهرهای ایران تسلیم هجوم شدند.
۱۶. شهرهای ایران با قبول پرداخت جزیه، سعی کردند آیین ایرانی را حفظ کنند، فقط قزوین از پرداخت جزیه خودداری کرد.
۱۷.
در حالی که پیامبر اسلام (ص) و قرآن کریم، طبقاتیبودن را برانداختند، اما
عربها باز نیز، به جاهلیت خود، بازگشته بودند و چهار طبقه ایجاد کردند:
عربهای مسلمان و آزاد. مسلمانان غیرعرب یا موالی. غیرمسلمانان یا اهل
ذمّه. بندگان، افراد خریداریشده.
۱۸.
در ساسانیان نیز افکار طبقاتی بیداد میکرد با این سلسله مراتب: حاکمان
دربار، روحانیان زرتشتی، جنگاوران، دبیران، پیشهوران. بقیهی مردم اصلاً
به حساب هم نمیآمدند. بگذرم؛ ازین بدعت در عرب و بیداد در ساسانیان.
دامنۀ ایران
7206
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. سلسله مباحث هفت کول (قسمت ۸۶) در مدرسهی فکرت. حکیم ابوالقاسم فردوسی را، هر ایرانی دوست میدارد؛ زیرا قلم و فکر او هویت ایران و ایرانی را ترسیم و تثبیت نموده است. در این میان، دستکم شش دسته، میتوان دستهبندی کرد که کیها، چرا و به چه علت فردوسی را دوست میدارند؟ مطالعات من این را به من میگوید:
۱.
پارهای مردم به دلیل اینکه بسیار میهندوست و به تعبیر عامیانه
«وطنپرست» هستند، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامهی او، وطن ایران را
برجسته ساخت.
۲.
برخیها به خاطر اینکه شیدا و شیفتهی زبان شیرین و فخیم فارسیاند،
فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامهی او، فارسی را زنده نمود.
۳.
عدهای چونکه فردوسی به تازیها تاخت، فردوسی را دوست دارند. زیرا
شاهنامهی او، در جاهایی عربستیزی کرد و خوی تاخت و تازیشان را کوبید و
آنان را سوسمارخوار لقب داد.
۴.
ایرانیهایی هم بوده و هستند که به دلیل شیعهبودن فردوسی، وی را دوست
میدارند. زیرا شاهنامهی او، چندین جا، چنین نُمایانده است و به نَعت و
مدح دست زده است.
آرامگاه فردوسی
۵.
گروهی به علت اُسطوره و ایستادگی و جنگاوری و حماسه، فردوسی را دوست
دارند. زیرا شاهنامهی او، پُر است ازین دست دلیریها و سلحشوریها و
ظفرمندیها.
۶.
دستهای به دلیل همبستگی دین و دولت در نگرش فردوسی، این حکیم را دوست
دارند. زیرا شاهنامهی او، در فرازهایی، محکم و مستحکم و مُستدل، بدین
موضوع ضرور پرداخت.
نکته بگویم:
معتقدم
بزرگان، بزرگاندیش بودند و بزرگساز؛ زیرا خود را نمیدیدند، خدا و خلق
خدا را مینگریستند و فردوسی چُنین بزرگمردی بود. خدابین بود، خویشتنبین
نبود. ازینرو شناسنامهی ایران شد. سخنم را به سرمشقِ علم و ادب و عشق و عقل، سعدی _رحمهُالله_ مستند میسازم:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتنبین مَخواه
دامنۀ جهان
7204
به قلم دکتر فتح الله دهقان: انسان ها دارای آرمانها و ایده ال هایی هستند که فلسفه زندگی آنها را تشکیل می دهد. از سوی دیگر دارای منافعی می باشند. جوامع و کشورها نیز که متشکل از انسانها می باشند، دارای اصول و آرمانهای انسانی و منافعی می باشند که در منافع جمعی و ملی متبلور می شود. تاریخ جهان همواره شاهد کشاکش و نزاع آرمانها و ایده ال ها با منافع بوده است. در این راستا دو مشرب سیاسی، ایده آلیست و پراگماتیسم را در جهان سیاست شاهد هستیم. از این واقعیت نیز نباید غافل شد که سیاست های عملگرایانه و پراگماتیسم با منافع ملی منطبق است.
امریکایی ها که مشرب فکری شان دموکراسی بوده و 7 اصل قانون اساسی این کشور بیشتر شباهت به مانیفست دموکراسی دارد تا قانون اساسی، در این کشور اصل تفکیک قوا حاکم بوده تا جایی که قاضی فدرال حکم رئیس جمهور کشور را نقض می کند. تاریخ امریکا حکایت از آن دارد، که نزاع و کشمکش تاریخی میان آرمانهای امریکایی و منافع ملی این کشور همواره در جریان است. ولی در نهایت اولویت سیاست خارجی این کشور منافع ملی است. در این خصوص مواردی را به عرض می رسانم:
1-
سِن زدگی آرمان ها: بنا به تجربه تاریخی مشرب های فکری وقتی به سیاست
تبدیل می شود در مرحله اجرا و در کوران حوادث و رویدادها از آرمانها و
اهداف بنیان گذاران این مکاتب فاصله گرفته و در مواجهه با سیاست های
پراگماتیسم و عملگرایانه در راستای تامین منافع کشورها رنگ باخته و دچار سن
زدگی می شوند و به ابزاری برای تامین منافع ملی تبدیل می شوند.
بقیه ادامه
دامنۀ عترت
7203
از مباحثم در مدرسهی فکرت
(۵)
به قلم دامنه. به نام خدا. با امام هشتم (قسمت ۵). مأمون خلیفهی عباسی _که فردی دانشمند و اهل نیرنگ باهم بود_ دارالحکمه را که در دورهی پدرش هارونالرشید (=زادهی شهر ری و مدفون در پشت قبر امام رضا) شکل گرفته بود، رونق بخشید و افرادی را برای ترجمهی کتابهای یونانی، سریانی و کلدانی گمارد و ناظرانی برای آنان گذاشت و خود نیز به ترجمه پرداخت.
حرم امام رضا (ع). ورودی نواب. 4 فروردین 1398. عکاس: دامنه
با
ترجمهها، نوعی گسیختگی فرهنگی و فکری رخ داد. و همین موجب شد امام رضا
_علیه السلام_ با توانمندی وارد مقابله با افکار پریشان و خطرناک شود و
حکیمانه مردم را از انحراف و التقاط، آگاه و رها نماید.
شرکت
امام رضا (ع) در جلسات مناظره و پاسخ دقیق و حیرتآمیز به شُبههافکنان،
اِعجاب و آگاهی آفرید. محفل مناظرهها را خودِ مأمون سازمان میداد. پس از
شهادت امام هشتم (ع)، مأمون خود، در مناظرات حضور مییافت، «اما دیگر آن
اثرات و گرمی سابق» را نداشت. تا بعد.
(قسمت های 1 تا 4 در اینجا)
یادی از برادر و دایی شهید
7202
به قلم دامنه. به نام خدا. درگذشت فامیل گرامی مان آقای محمدعلی نبیزاده برادرِ «شهید ابراهیم نبیزاده» و داییِ «شهید سیروس اسماعیل زاده» را -که دیروز اول تیر 1398 رخ داد- به تمامی بازماندگان نسبی و سببی و دوستان وفادارش تسلیت می گویم.
مراسم دفن محمدعلی نبیزاده در مزار داراب کلا
مرحوم محمدعلی نبیزاده
عکسهای ارسالی: اُم البنین دارابکلایی
آن مرحوم در جوانی از داراب کلا به تهران مهاجرت کرد. وارد ارتش شد. از ناحیۀ انگشتان دست مجروح گردید. پس از بازنشستگی، مدتی در بانک صادرات دارابکلا کار کرد و سرانجام، در حالی مدتی دچار بیماری شده بود، در سن کهولت درگذشت.
نبیزاده، مردی خوشبیان، خوشخُلق، صمیمی، اجتماعی و سرزنده بود. خدا رحمتش کناد. صلوات.
دامنۀ عترت
7201
به قلم دامنه. به نام خدا. پروفسور فضل الله رضا در صفحۀ 10 کتاب «برگی از برگی» شعری دربارۀ امام رضا _علیه السّلام_ دارد، مربوط به سال 1318، زمانی که در مشهد سربازی را می گذرانده. این شعر را در زیر می نویسم:
حرم رضوی
شکر ایزد که از تفضّل یار
بخت بیدار گشت و دل هُشیار
که بر این آستان سری سودم
سر به خاک منوّری سودم
تا بر این آستان نهادم سر
سرم از مهر برتر است دگر
ای دلِ من به شُکر ایزد کوش
آنچه ساقی به جام ریزد نوش
که سراپردۀ خیال است این
نقش آمال ما؟ محال است این
پروفسور فضل الله رضا همچنین درشب 24 ماه رمضان (15 آبان 1318) شعر مفصل دیگری دربارۀ امام هشتم (ع) می سُراید که دو بیت آن را می نویسم که در صفحۀ 12 منبع بالا آمده است:
گفت استاد معنی شیراز*
غسل در اشک کن، نگاه انداز
غسل کردم در اشک و سود نکرد
سوختم هیزم (هیمه) تو دود نکرد
* اشاره است به این بیت غزل 264 حافظ:
غسل در اشک زدم کاَهلِ طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
با امام هشتم
7200
(۱)
از مباحثم در مدرسهی فکرت
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. درین سلسله گفتار کوتاه، از امام رضا _علیهالسلام_ خواهم نوشت که در قلب ایرانیان جای دارد و کانون رأفت ماست. زادهی ۱۴۸ هجری قمری مدینه که در ۲۰۳ قمری در توس (مشهد) به شهادت رسید. امید است بتوانم از این وظیفه و عشقم برآیم. از دههی ۸۰ شروع کرده بودم به نوشتن پژوهشی دربارهی آن امام هُمام (=بزرگ و بخشنده) که کمکم برای این مدرسه مینویسم، شاید بر دانش و پویش بیفزاید. بسمالله.
القاب امام هشتم علیه السّلام
ایرانیها _عموماً_ تمایل و گرایش به تشیع و خاندان علی _علیهالسلام_ داشتند و از همان اول هم که علیهی عباسیان قیام کردند با عنوان «الرًضا _یا الرًضی_ مِن آل محمد» قیام کردند.
به همین علت مأمون عباسی برای جلب رضایت ایرانیها _که چند سال پیشتر از او با نام «رضا» قیام کرده بودند_ لقب رضا را به حضرت رضا داد تا در ظاهر به ایرانیان بگوید من دارم خواستهی شما را برآورده میکنم. حال آنکه «رضا» از قبل، یکی از القاب امام علیبن موسیالرضا (ع) بود. در عکس زیر مشهورترین لقبهای امام هشتم را میآورم.
(2)
به قلم دامنه. به نام خدا. برخی محققان اسلامی، امامت ائمه اطهار _علیهمالسلام_ را در سه مرحله تفسیر و تحلیل کردهاند که من سعی کردهام بسیارفشرده در اینجا تشریح کنم: ۱. از امام علی تا امام سجاد. ۲. از امام باقر تا امام کاظم. ۳. از امام رضا تا امام مهدی. علیهمالسلام.
امامان مرحلهی اول (امام علی. امام حسن. امام حسین. امام سجاد) مکتب را در برابر انحراف _که پس از رحلت پیامبر صلوات الله علیه وآله، روی داد_ نگهداری کردند و در برابر جبههگیری آنان ایستادگی ورزیدند.
امامان مرحلهی دوم (امام باقر. امام صادق. امام کاظم) آنچه امامان مرحلهی اول انجام دادند را در چارچوب تفصیلی مخصوص، برای شیعه ارائه نمودند.
امامان مرحلهی سوم که آغازگر آن امام رضا _علیهالسلام_ بود، آن چارچوب تفصیلی را به روی امت گشودند و پایگاههای مردمی شیعه و همبستگی آنان با امام معصوم را به اوج رسانیدند. بهطوریکه حاکمان از خطر قیام مردمی میهراسیدند.
در این مرحله است که شیعیان، انواع شکنجهها، کشتارها، دربهدریها، محدویتها و شهادتها را متحمّل شدند. و بدتر آنکه حاکمان با انواع حیله و نیرنگ، امامان را در تنگا و حصر و پادگان و دور از مردم نگه میداشتند تا شاید از خطرِ آگاهیِ مردم در امان! بمانند.
نکته: نقش امام هشتم _علیهالسلام_ به عنوان آغازگر مرحلهی سوم، بسیار مؤثر، مهم و تحولساز بود. تا بعد... .
(3)
1- زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت 10 جزء است، که 9 جزء آن در کنارهگیری از مردم و یک جزء آن در خاموشی است.
2- بخیل را آسایشی نیست، حسود را خوشی و لذتی نیست، زمامدار را وفایی نیست و دروغگو را مروت و مردانگی نیست.
حرم رضوی. بازنشر دامنه
3- ایمان چهار رکن است: توکل بر خدا، رضا به قضای خدا، تسلیم به امرخدا، واگذاشتن کار به خدا.
4- بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجاد خوشحالی برای مؤمن، نزد خداوند بزرگ نیست.
5- پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باش: کسی که در نهادش اعتماد نبینی و کسی که در سرشتش کرم نیابی و کسی که در خلق و خویاش استواری نبینی و کسی که در نفسش نجابت نیابی و کسی که از خدایش ترسناک نباشد.
(4)
در مورد قضیهی ولایتعهدی، چند احتمال فرض شده است که در زیر فشرده مینویسم:
۱.
چون مأمون شیعه بود، نذر کرده بود و به عهد خود وفا نمود. حتی خلافت را
ابتدا پیشنهاد کرده بود که امام رضا _علیه السلام_ نپذیرفت.
۲. ابتکار فضلبنسهل بود و اساساً مأمون اختیاری نداشت. و فضل چون شیعه بود از روی اعتقاد و اخلاصش چنین کرد.
۳. بر اساس جلب رضایت ایرانیها، این کار را کرد و ناشی از صمیمیت مأمون نبود.
۴. برای فرونشاندن قیامهای علَویین بود. یعنی با آوردن حضرت رضا در رأس حکومت، آنان را آرام و راضی کند.
۵. میخواست امام رضا را خلع سلاح کند. چون امام رضا سخنی دارد که به مأمون گفته بود «سیاست تو این است که من را خلع سلاح کنی.»
۶.
البته شهید مطهری نظرش این است که از نظر تاریخی بسیار مشکل است در مورد
این سیاست مأمون به یک نتیجهی قاطع رسید و صددرصد نظری قاطع داد. ادامه دارد.
۱ تیر 1398
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
دامنۀ امامت
7222
(7)
به قلم دامنه. به نام خدا. با امام هشتم (۷) امام رضا _علیهالسلام_ سخنان فراوانی دارد که در تاریخ اسلام به ثبت رسیده است. خصوصاً توسط عالم پرهیزگار شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» که دربارهی زندگانی، دوران و سخنان امام رضاست. خوشبختانه من توفیق داشتم، هفتهشت سال پیش، تمام این کتاب گرانسنگ را بخوانم. متنی گیرا و جاذب دارد و شیخ صدوق با فراست آن را تدوین و در ۶۹ باب، تبویب (=باببندی) کرده است. اینک از شرح عیون میگذرم، فقط سه سخن امام رضا را مینویسم. امید است بر دلِ دلدادگان روَد.
(8)
با امام هشتم (8). امام رضا _علیهالسلام_ به فعالیت آشکار روی آورده بود. به سیر و گشت میان مردم میپرداخت. نخستین مسافرت را از مدینه به بصره کرد. با پایگاههای مردمی خود، دیدار مینمود. در مسافرتها، اجتماع برپا میساخت. با مردم به گفتوگو میپرداخت. همواره مردم را وادار میکرد تا پرسشگر باشند. اخلاقش این بود با بزرگان و دانشمندان چه مسلمان و چه غیرمسلمانان ملاقات میکرد و مناظره مینمود. بهطوریکه مسائلی که درین مسافرتها از امام رضا میپرسیدند توسط محمد بن عیسی تقطینی گردآوری گردید، که آن امام عزیز به بیش از ۱۸ هزار مسأله پاسخ دادند. پاسخ به سؤالات مردم و دانشمندان و توسعه دادن پایگاههای تشیّع از اقدامات بینادی امام رضا (ع) بود.
در گنگرهی جهانی امام رضا که در سال ۱۳۶۵ برگزار شد، مباحث خوبی دربارهی ابعاد زندگی فکری و اجتماعی و سیاسی امام رئوف (ع) مطرح شده است.
امام رضا -علیه السلام- با شش زِمامدار همعصر بود:
منصور عباسی
مهدی عباسی
هادی عباسی
هارونالرشید عباسی
محمدامین عباسی
مأمون عباسی
فقط در حاکمیت و خلافت مأمون، چون نیرنگ ورزیده و بازور آن حضرت را از مدینه به مرو (=شهری که اینک بخشی از ترکمنستان است) فراخواند، مجبور به پذیرفتن مشروط شد. و با مأمون شرط کرد در روند حکومت هیچ دخالتی نداشته باشد و با شیعیان و مردم رابطه و دسترسی داشته باشد. و اتفاقاً در این کار نیز، امام رضا _علیه السلام_ خیلی عالی و مدبّرانه پیش رفتند.
عکس: دریا ناظری (اینجا). ساخت و ساز بی ریخت و ناسازوار در حریم حرم رضوی
(9)
با امام هشتم (9). امام رضا _علیهالسلام_ ۵۵ سال عمر کردند. ۳۵ سال تحت امامتِ امام کاظم _علیهالسلام_ بودند و ۲۰ سال خود امامت کردند. امام رضا در سال ۱۴۸ قمری به دنیا آمدند، درست همان سالی که امام صادق _علیهالسلام_ به شهادت رسیدند.
امامان ما، همگی به دست جور و ستم به شهادت رسیدند و این نشان میدهد آنان مغضوب حاکمان ستمگر و جائر بودند. مشیت خدا این شد امام مهدی _عجّل الله_ در پردهی غیاب روند و فلسفهی انتظار و امید در مکتب زنده بماند تا به مصلحت خدا ظهور فرمایند و صلح و انسانیت و عدالت و حقانیت را بگسترانند.
حرم امام رئوف حضرت رضا (ع)
حضرت رضا (ع) یاران و اصحاب محبوب داشتند، مانند: دعبل خزاعی، حسن فضال، حسن بجلی، حسن محبوب، صفوان بجلی، حسن عبّاد. که ایشان کاتب امام رضا بود. روح همگیشان، شاد و رحمت خدا باد.
میلاد امام رضا بر دلدادگان خجسته و مبارک
مدرسۀ فکرت
23 تیر 1398
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)