به قلم دامنه. به نام خدا.. این پست را از روی درد و دردمندی می نویسم. حالا دیگر زمانی فرارسیده که رسانۀ رسمی ایران _صداوسیما_ سه واژۀ سرّی و امنیتی را علناً به کار می گیرد: زینبیون، فاطمیون، حیدریون. سه جریان مقاومت سازماندهی شده در جهان اسلام. اولی برای پاکستانی ها. دومی از آنِ افغان ها. و سومی از عراقی ها.
زینبیون، فاطمیون، حشدالشعبی. حیدریون. نُجبا
نماد و پرجم داعش (=دولت اسلامی عراق و شام) جریان افراطی مَخوف در جهان اسلام
روزگاری ساموئیل هانتینگتون در نظریۀ «جنگ تمدّن ها» _که کتاب هم شد به صورت انبوه پخش گردید_ نوشته بود از میان چند تمدن جهانی، سه تمدن به رویارویی باهم می انجامد. کنفوسیوس. اسلام. مسیحیت.
بقیه ادامه
ولی برخلاف پیش بینی وی، خون ریزی در خاورمیانه جای جنگ تمدن ها را موقتاً اشغال کرده است. به تعبیر من، به جای رویارویی سه تمدن، یک تمدن به نزاع درونی کشانده شد. و یقین است حداقل دو کشور مغرب زمین در این توطئه دستی آلوده و مخفی دارند: انگلیس، آمریکا و جوجۀ پروریدۀ شان نظام دینی یهودی شان رژیم حعلی و غاصب اسرائیل.
خلاصه بنویسم و در سه نکته فقط. زیرا، درازنویسی ها در این نوع موضوع ها خواننده ندارد و یا کم دارد:
1- ریشه های فکری داعش نشان می دهد که باید خردِجمعی جهانی مسلمانان شکل بگیرد و این دُمل چرکین خبیث را به گونه ایی اساسی جرّاحی کند. تا افراطی گری هست، طالبان و القاعده و سپس داعش های جدیدی شکل می گیرد.
2- شکل گیری زینبیون، فاطمیون، حیدریون به عنوان جبهۀ مقاومت در دو جنگِ نزاع های خونین داخلی سوریه و نزاع های خونین داخلی عراق، نتیجه و بازتاب عمکردِ غلط و خطرناک همان دو کشور مغرب زمین است که برای چپاول جهان، نیازمند فروش اسلحه اند. و چه بهتر که خون مسلمان ها ریخته شود و نظام جعلی اسرائیل خوش برقصد و خوب بدرخشد!
3- آرزو و آرمان من و شاید بیشُمار انسان های فکور این بوده در موطِن پیامبران الهی یعنی خاورمیانه _که بر اساس مصوبّه ای به استناد سخن رهبری رسانه های رسمی باید به جای این لفظ «غرب آسیا» را به کار ببرند_ احزابی قدرتمند با تفکراتِ توسعه یافته و با اعضای دانشمند و نظریه پرداز شکل بگیرد و این قطعۀ مهم کُره زمین را نُمادی از رشد، توسعه، تمدن، علم و دستآوردهای نوین سازد، حیف که نزاع ها و افراطی گرهای دینی و تکفیری و متصلّبانه و خشک، جایی برای این کار _فعلاً_ نگذاشته است و بخشی از جهان اسلام را دچار بحران عظیم و ویرانی هولناک کرده است.
ضمن خداقوت به همۀ کسانی که برای مَجد و احیای اسلام و قرآن و سیرۀ مهربانانۀ معصومین (ع) می کوشند، خصوصاً به سردار حقیقی مقاومت حاج قاسم سلیمانی که در نامۀ امروزش به رهبری خود را «سرباز مکلّف شدۀ» رهبری خوانده است (منبع نامه: اینجا)؛ امید است روزی زینبیون، فاطمیون، حیدریون و... از این شرّ و از این شَرورهای بی ریشه خلاصی یابند و به جای آموزش واجب و ضرور در پادگان ها، در دانشگاه ها و حوزه ها و مراکز علمی قدم گذارند و کام تشنۀ مسلمانان و جهانیان را سیراب نمایند و بدین طریق اسلام عزیر را بازهم در تمدن و آبادانی و معنویت ها و اخلاق نگاه دارند. چراکه غرب بسیاربسیار می کوشد و می جُنبد که ما را همچنان در نبرد باهم مشغول سازد. چیزی که معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی در «مذهب علیۀ مذهب» گفت که خود اینک در جوارِ حرم حضرت زینب (س) به امانت دفن است و از این همه مصائب و بلیّه ها در بلاد اسلام و مسلمین در رنج و عذاب.
به قلم دامنه. به نام خدا. سخنی با وحید حقّانیانِ بیت رهبری. ضمن سلام و آرزوی عاقبت به خیری برای خود و شما و همۀ دست اندرکاران نظام. نمی گویم چرا اسحاق جهانگیری را «نَعت» نکردی، زیرا عیان است آنان که آنهمه، نعت و مدح شدند، دیدیم که این روزها چه! شده اند. می گویم چرا «لعنت» کرده ای؟ گفتی: «خدا لعنت کند معاون اول رییسجمهور، آقای جهانگیری را اولین تخم لق سیاسی را ایشان گذاشت...» (منبع) و بعد دیدی خیلی خراب کرده ای بدون عذرخواهی گفتی: «من قصد توهین به ایشان یا دولت محترم را نداشتم.» (منبع)
من تازه فهمیدم لعنت کردن بر کسی، توهین محسوب نمی شود. در صورتی که اساس زیارت عاشورا بر مفهوم تبرّی و واژگان «لعنت» آن بدکاران دُژَم است که خون خدا را ستمگرانه بر زمین ریختند و آخر هم به متاع دنیا نرسیده که نرسیده اند. چند کلمه حرف دارم که رُک و صمیمانه درمیان می گذارم:
وحید حقّانیان
روزنامۀ اعتماد. 29 آبان 1396.
به گمانم شما غیر از درس خارج فقه رهبری، در همۀ نشست و برخاست های آنجا حیّ و حاضر بودی و هستی. من خیال می کردم باید در شما به عنوان نخستین کسِ بیت، خیلی تأثیر کرده باشد آن همه هم نفسی ها. که مُنکر نیستم حتماً کرده است. اما حتماً «اَسفار اربعه» ی حکیم مغضوبِ دربار و برخی فقیهان عصر صفویه، یعنی مُلاصدرای شیرازی را خوانده ای. سیر سومی اش این است: «من الحقّ الی الخلق بالحق».
ولی با اَسف شما یک بار به میان خلق رفتی و این چنین هویت خود را با آن همه جلوس ها و استماع سخن ها و توصیه ها، نزدِ جوان ترین موبایل به دست های ایرانی ضایع کرده ای. ریشۀ این آسیب را باید جستجو کنی و بدانی قدرت، آزمایش است نه عطا و متاع.
هرگز نمی گویم چرا اسحاق جهانگری _که مشهور و مأمور شد به فرمانده ستاد اقتصاد مقاومتی_ را نقد کرده ای یا تشری نواخته ای. نه؛ او که سهل است، از دیدِ من، هیچ کسِ غیرقابلِ نقد نداریم، الّا معصومین سلام الله علیهم. همواره همه، در همه زمان ها از صدر تا ذیل باید هم نقد و استیضاح شوند تا عیارها معلوم گردد و عیب ها برکنار و معیوب ها مجبور به اصلاح.
من حرفم این است با این مصاحبت و فدایی شدن ایثارانه، چرا آن گونه بر کسی که هم کیش شماست، (به قول خودتان 25 سال با او رفیقی) لعنت فرستاد ه ای! آن هم میان مردم و زلزله زدگان.
بدتر آن که توضیح داده ای سخنان ات در جمع خصوصی بود و بنا نبود پخش شود، آیا هنوز هم باور داری انحصار خبر در دست صداسیمای میلی! ست؟ گذشت آن زمان که اخبار را کنترل و سانسور و از مردم دریغ می داشتند، عصر، عصر آگاهی ها و پرسش ها و مطالبه گری هاست.
دیگر نمی شود، صداسیمایی شد! و دستچینی خبر خواند. آری؛ سخن خصوصی عضو ویژه ی بیتِ رهبری هم مثل سرعت هُدهُد سلیمان و آن قضیۀ طرفة العین _یک چشم برهم زدن_ بلقیس یمَن، میان مردم گشت و گشت و گشت.
آری؛ چه خصوصی چه عمومی، زبان را نباید بآسانی بر «لعنت» و کینه و هجمه چرخاند!؟ آن گه که چنین شوَد، سنگ هم روی سنگ بند نمی شه. مگر به نیروی خارق العادۀ مایکل گرب 30 ساله که با دستان توانمندش حتی برج های عجیب و خیره کننده ای از سنگ! می سازد.
عکس هایش در ادامه مطلب
به یقین سریال میوۀ ممنوع ماه رمضان سال های پیشین با بازی خوب هنرمند متفکر علی نصیریان را دیده ای، هم دیالوگی داشت عالی، و هم آهنگی داشت دلکش با صدای خوب احسان خواجه امیری. تقدیم تان می کنم و حرفم را تمام:
میشه خدا رو حس کرد / تو لحظه های ساده
تو اضطراب عشق و / گناهِ بی اراده
بی عشق عُمرِ آدم / بی اعتقاد می ره
هفتاد سال عبادت / یک شب به باد می ره
یک شب به باد می ره
یک شب به باد می ره
یک شب به باد می ره
یک شب به باد می ره
لَچِر یعنی چرک آلود. یعنی بشدّت لکّه دار. یعنی آلوده. و واژۀ لِنده هم به نظر من یک نوع پسوند صوتی است برای آن، تا لغت لَچر، زمُخت تر زیر زبان اَدا شود. شاید هم لغتی بامعناست. من نمی دانم.
ولی دارابکلایی ها وقتی لباس کسی، خانۀ کسی، آشپزخانۀ کسی و حتی کتاب و پول و کیف کسی تمیز نباشد، یعنی پاکیزه و شُسته و رُفته نباشد، به چنین افرادی به متلک و طعنه و رُک می گویند: لَچِر لِنده.
نیز اگر کسی دیر دیر حمام برود و تنش به قول محلی ها «لیم» بیفتد، و نیز ناخن اش را چندماه چندماه نگیرد، می گویند: لَچِر لِنده.
عکسی که گذاشتم نشان می دهد لَچِر لِنده چیست و اساساً لچری چه عواقبی دارد. اساساً شلختگی و بیش از همه جهالت و بی نظمی و بی توجهی موجب «لَچِر لِنده»گی ست. وقتی بوم زیست، این گونه توسط انسان، لَچِر لِنده شود، حتی حیوانی به اسم سگ _که بزاق دهانش می تواند هر نوع میکروب و باکتریی را نابود کند_ این گونه بی رحمانه می میرد و تولّه هایش بی مادر می گردند.
«فرهنگ لغت دارابکلا» اینجا
متن نقلی: خبرگزاری میزان قوۀ قضاییه با انتشار متنی با عنوان «معرکهگیری احمدی نژاد و فرقه زنبیلیه» نوشت: «محمود احمدی نژاد، رئیس دولتهای نهم و دهم که این روزها حلقه نزدیکانش درگیر انواع پروندههای قضایی هستند و البته پرونده خودش نیز مفتوح است، دیگر اثری بر خطوط قرمزش باقی نمانده است، وی پیش از این گفته بود رسیدگی به اتهامات و پروندههای قضایی اطرافیانش جزء خط قرمزهایش محسوب میشود!
احمدی نژاد و حلقه نزدیکانش که این روزها با حرکات عجیب و غریب به فرقه زنبیلیه مشهور شده اند با صحنه سازیهای مختلف مثل برخی گروهکها در اوایل دهه شصت نقاط شلوغ شهر را شناسایی و از آن برای معرکه گیریهای خود استفاده میکنند یعنی کپی برداری از راه باطل رفته جریان نفاق در ابتدای انقلاب.
از جمله مشکلات عرصه سیاست در کشور ما، معضل «خود- مردم انگاری» و در پی آن، از دست دادن منطق پاسخگویی، استدلال و دفاع از عملکرد شخصی، از سوی معدودی از سیاستمداران است. به نحوی که برخی متوهمانه تصور میکنند، به جای مردم سخن میگویند و در نتیجه، صرف «ادعا» به نفع خود و به ضرر دیگران را برای اقناع مخاطب و پذیرش عام کافی نیست.» (منبع)
نکتهٔ دامنه
به نام خدا. 1- این محمود احمدی نژاد _منصوب رهبری در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام_ چه عالی!!! اهلِ تشخیص مصلحت! است. کشور را غم زلزله دربرگرفته، آنگاه این عضو منصوبِ تشخیص مصلحت با چهارپنج نفر از باندش _که دیگر به ته دیگ خورده است_ چه کارهای مصلحتی که نمی کند. به نظرم اهل تشخیص مصلحت، اول باید اهل تشخیص حقیقت باشد تا سپس مصلحت را بفهمد اساساً که چیچی هست.
2- اگر همین بست نشینی را چهره هایی از جناح چپ مثلاً سیدمحمد خاتمی می کردند، یقین دارم صداسیمای میلی! تمام شبکه های بی بیننده اش! را اختصاص می داد به حرکت ضدِّ انقلابی بست نشینی آن هم در حرم عبدالعظیم حسنی.
3- البته این باند چند نفره، همان منهاییون اند. که من چند سال قبل نوشته بودم. اصطلاحی که شهید مطهری برای جریان های ضد روحانیت بکار می بُرد. کسانی که خود را از روحانیان منها و جدا می می کنند. خودکشیشان!
و این هم خبر «ضرب و شتم» بست نشینی به دست «نیروهای لباس شخصی» البته به نقل از منبع رسمی: در ادامه ◀
قسمت دوم:
4- رویدادهای پیچیدۀ عراق پس از اشغال توسط آمریکا را بادقت و زیرکی تمام مدیریت کردند. و با نُسخۀ مرجعیت، علیۀ دیکتاتوری مُستبد پیروز شدند. هرگز نگذاشتند بدون برگزاری انتخابات، کسی بر عراق حکومت کند.
5- در پاسخ به سؤالات مختلف در زمان پس از سقوط صدام، همواره می گفتند آنچه اکثریت عراق بخواهند خواستۀ ما نیز همان است. (رک: آیت الله سیستانی و عراق جدید. ص 148)
6- ایشان هیچ گاه به حکومت ورود نکردند، اما از طریق مرجعیت (که عالی ترین نهادِ دینی مکتب شیعه است) ملت و حکومت را به اَحسن وجه و با مهربانی و عطوفت رهبری کرده و می کنند. در عراق نظریۀ «ولایت مطلقۀ فقیه» وجود ندارد، نهاد مرجعیت اُس و اساس حوزۀ نجف محسوب می شود و ایشان از طریق مرجعیت نفوذی بسیاربالا _حتی فراتر از قانون و ساختار سیاسی_ در کل عراق و حتی بر منطقه دارند. در حقیقت ایشان از طریق مرجعیت رهبری می کنند نه به شیوۀ «ولایت فقیه».
7- آن مرجع خبیر بر حق ورود زنان و اقلیت های دینی و مذهبی به فعالیت های سیاسی و مسئولیت های اجتماعی و حکومتی تأکید کرده و می کنند. (همان: ص 156)
8- در همان دورۀ انتقالی از طریق دفترشان به خبرنگار اشپیگل گفته بودند: «نیروهای اصلی سیاسی و اجتماعی در عراق به دنبال تشکیل حکومت دینی نیستند، بلکه در پی حکومتی اند که در آن آنچه از نظر مردم عراق اصول و مبانی دین محسوب می گردد محترم شمرده شوند. حکومتی که بر پایه کثرت گرایی، عدالت و مساوات استوار باشد.» (می توانید رجوع کنید به ص 154 کتاب «آیت الله سیستانی و عراق جدید» نوشتۀ مسیح مهاجری)
ادامه دارد...
به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث معرفی کتاب در دامنه. این کتاب «سیره و سیمای پیامبر اعظم» نوشتۀ حجت الاسلام علی رضا طاحونی ست، (نشر بخشایش، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۷)، که دیروز در مراسم روضه خوانی رحلت پیامبر اکرم (ص) در منزل ابوی شان در محلۀ مان در قم، به شرکت کنندگان حُزن و ماتم رحلت حضرت رسول الله (ص) اِهداء شد.
دیشب توفیق شد آن را خواندم. ضمن سپاس از بذلِ و نشر زکات ایشان، با انداختن عکسی از جلد آن، طبق معمول همیشگی به چهار فراز از متن آن به صورت برداشت آزاد دامنه، اشاره می کنم:
در ص 23 آمده است: حِلفُ الفُضول»
پیمانی بود که با انعقاد آن، حقِّ هر فرد ستمدیده را از ستمگر می ستاندند. و
پیامبر پیش از رسالت و نبوت، در این پیمان حضور داشت. [دامنه: پیمان نامه ای که بنیانگذاران آن همگی نام شان از ماده فضل بود. مانند: فضل بن فضاله، فضل بن حارث، فضل بن وداعه]
در ص 78 آمده است: پیامبر (ص) از هیچ جلسه ای بلند نمی شد، مگر آن که 25 بار استغفار می کرد هرچند که آن جلسه کوتاه بود.
در ص 117 آمده است: نزدیک ترین فردِ هستی به ذات مقدّس خداوند، پیامبر اسلام است، تنها دربارۀ او، آیه 8 نجم نازل شد: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى» یعنی پس [فاصله اش با پیامبر] به اندازه فاصله دو کَمان گشت یا نزدیک تر شد.
در ص 199 آمده است: روزی پیامبر به ابوذر گفت جبرئیل به من خبر داد ابوذر دعایی دارد. پیامبر از ابوذر پرسید این دعایی که خدا را با آن می خوانی چیست که جبرئیل گفت دعایت نزد اهل آسمان معروف است؟ ابوذر گفت: می گویم. دعای حضرت ابوذر به نقل از _کافی جلد 2. ص 587_ این بود:
خدایا من از تو می خواهم ایمنی و آرامش خاطر و ایمان و اعتقاد به تو، و تصدیق و باور به پیامبرت، و عافیت و دوری از تمام بلیّات، و توفیق شکرگزاری و سپاس بر عافیت، و بی نیازی از مردم شَرور را.
به قلم دامنه. به نام خدا. دیشب _26 آبان 1396_ شبِ رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) عزاداران هیأت پایین تکیه دارابکلا به مدد همآهنگی های خوب جناب حجت الاسلام سید محمد شفیعی مشهد؛ در مهمانسرای حضرت رضا (ع) شام را تبرّک کردند.
امشب نیز توسط ایشان تعدادی دیگر از اعضای هیأت پایین تکیه دارابکلا به طعام شام تبرّکی آن آستان جانان دعوت شدند. از آقاسیدمحمد بسیارممنونم و التماس دعا دارم. ادامه ◀
به قلم دامنه. به نام خدا. امام رضا و آرامش ملت. به این جملۀ امام خمینی دربارۀ امام رضا با دقت توجه کنید: «حضرت رضا ـ سلام الله علیه ـ در آن ابتلائاتی که داشت و در آن مصیبتهای معنوی که برایش وارد می شد، بدون اینکه یک اختلافی ایجاد کند، با آرامش، راه خودش را به پیش می برد. مقیّد بود به اینکه آرامش ملت را حفظ کند.» (صحیفه امام؛ ج 13، ص 427)
از این سخن امام خمینی دربارۀ حضرت رضا (ع) چه می فهمیم؟ من دریافت های خودم را به فشردگی با تمرکز بر کلیدواژه های موجود در جمله می گویم. امید است برداشت هایم خطا نباشد:
1- آن امام رئوف (ع) در دوران حیات خود به ابتلائات _آزمایش ها در گرفتاری ها_ دچار شده بودند. مانند مهاجرت اجباری به مَرو و توس. پذیرش مصلحت آمیز ولایت عهدی مأمون خلیفۀ عباسی. تُهمت ها به موضوع فرزندش امام جواد (ع) و... .
2- امام علی بن موسی الرّضا (ع) مصیبت های معنوی داشتند. گرچه این واژه نیازمند تفسیر دقیق و به عبارتی هرمنوتیکی ست، ولی فرق است میان گرفتاری های مادّی (مانند خوراک و آسایش و بلاهای طبیعی و...) با گرفتاری های معنوی. مثلاً این که عده ای در آن دوره، امامت در شیعه را تا امام هفتم، امام کاظم (ع) دانستند، یعنی فرقۀ وقفیّه که تا امام هفتم متوقّف شدند (شیعۀ هفت امامی) و گفتند امام به آسمان عروج کرد و برمی گردد و ظهور می کند_ این تفکر می توانست یک مصیبت معنوی برای امام رضا بوده باشد.
3- امام رضای آل محمد (ع) با وجود آن همه ابتلاء ها و مصیبت های معنوی، اما به دلیل حکمت سرشار و شناخت و احاطه ایی که داشتند، هرگز اختلافی نیفکندند و این کلاً از ساحت عصمت و امامت بدور است؛ این بدین معنی ست که آن حضرت، فضای جامعه را برای انقلاب و دگرگونی اساسی مهیّا نمی دیدند از این رو مکتب شیعه را با اندیشه پردازی هایش تقویت و غنی کردند.
4- و آخر این که امام رضا (ع) در جامعۀ بحران زدۀ آن روزگار، به چیزی جز آرامش ملت فکر نمی کردند. در واقع این سخن امام خمینی دربارۀ امام رضا نشان دهندۀ این است، اساسِ اسلام بر آرامش ملت است. جامعۀ ناآرام جامعه ایی معیوب و بیمار است. بنابراین وقتی انقلاب کردن در محیط و زمانه ای _چون دورۀ سخت امام رضا_ نه فقط نمی تواند وافی به مقصود باشد بلکه مُخلّ آرامش ملت و موجب اختلال در روند مکتب می گردد؛ امام رضا آرامش را حفظ می کنند تا دین و شیعه محفوظ بماند و غنی تر گردد. به همین دلیل است که می بینیم امام رضا با حکمت و اندیشه پردازی و سخنان بسیارمهم، اسلام را از ملعبۀ آل عباس و تفسیرهای غلط فرقه های منحرف نجات داد.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث تاریخ سیاسی دارابکلا. ضمن گرامی داشتنِ روز رحلت نبی مکرّم اسلام، پیامبر رحمت و شفقت (ص)، یک خاطرۀ تاریخ سیاسی دارابکلا را به اختصار ارائه می کنم:
اوائل انقلاب نیروهای مذهبی سیاسی روستاهای منطقۀ میاندورود مازندران از طریق رابطۀ هیأت های عزاداری ماه محرّم با همدیگر تبادل اتّحاد و افکار می کردند. دارابکلا با لالیم، اسرم، جامخانه، ماکران، ساری و ... تبادل هیأت و دسته می کردند و از همین طریق با... بقیه ادامه ◀
«در سال 1338 شنیدیم به مرحوم آیت الله بروجردی گفته اند که مرحوم علامه طباطبایی با این درس مفصلی که برای حکمت و فلسفۀ خود به راه انداخته، به حوزۀ علمیه ضربه می زند، چرا که حوزه، اساسش بر تدریس و نشر علوم دینی، فقه، اصول و حدیث گذاشته شده است. البته علامۀ طباطبایی درس دیگری برای تفسیر قرآن داشتند که آن را در مدرسۀ حجتیه و گاهی هم در همان مسجد سلماسی می گفتند. این درس، پایه و اساس تفسیر بزرگ ایشان، یعنی «المیزان» را تشکیل داد که... بقیه ادامه
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : «اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید»
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: «همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرأت اصلاح نه» (منبع) عکس نقاشی بالا از اِیُک تایمز (منبع)2- اگرچه بر اساس بعضی تعابیر در لسان آیات و روایات، از آن به آزمایش الهی نام برده می شود، اما در میان عامه مردم به عنوان بلا و عقوبت تعبیر می گردد و متأسفانه از حادثه دیدگان به عنوان کسانی نام برده می شود که مورد عذاب و عقوبت الهی واقع شده اند. حال از نظر جناب عالی، این تعابیر درست است یا خیر؟
پاسخ:
نقدی بر دامنه
متن وارده یک کامنت گذار: «بسمه تعالی. برادر محترم منوریل قم به در 5 سال گذشته به علت وجود نداشتن هیچ همتی در دولت تدبیر و امید ،متاسفانه هیچ پیشرفتی نداشته زیرا این آقایان در 5 سال گذشته تمام همت خود را در مذاکرات بی نتیجه با دشمنان انقلاب اسلامی به هدر داده اند و بعد از 5 سال این قصه پر غصه مذاکرات با دشمنان نتایج خود را نمایان ساخته.
برادر محترم از... بقیه و پاسخ دامنه ادامه ◀
عکس و حرف
نکته های کوتاه دامنه
در ادامه
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی. «سلام. مرگ فرایند حقیقت زیستن مادی ومعنوی است. سخن حکیمانه حضرت حجه الاسلام والمسلمین شیخ وحدت می باشد که پروژه آرامبخش برایم شده است. فوت بانوی مومن و پاکدامن و رستگار خواهر همکار رسانه ای رنگین کمان را شنیدم و افسرده شدم. (پست تسلیت: اینجا)
در پناه ظل الله امکان آرامش برای آن مرحومه و آسایش برای بازماندگان را مسئلت دارم. این پدیده ناگوار مادی و واقعه گوارای معنوی را به جناب آقای رنگین کمان و اهل خانه وبستگانش تسلیت عرض می نمایم.»
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. هم تسلیتنامۀ روشنگرانه ای نوشته ای و هم به موقع به این خاندان خوب دارابکلا تسلّا دادی. از این که نوشتی از درگذشت این خواهر خوب، «افسرده شد»ی نشان همدردی یک آرمانگرا با یک خانوادۀ رنج و فقر چشیده است. ممنونم ممنونم.
به قلم دامنه. به نام خدا. با یاد حضرت اباعبداالله و حضرت زینب کربلا سلام الله علیهما، و با سلام به امام علی (ع) عکسهای دیدنی کربلای معلّی در اربعین حسینی عصر پنجشنبه 18 آبان 1396 ارائه می شود. به نظرم از عکسهای بسیارجذّاب و دلرُبایی ست که تا به حال دیده ام. دو عکس از نجف و حرم حضرت زینب (س) نیز افزودم. در زیرنویسِ عکسها توضیحات لازم را نوشتم:
بقیه ادامه ◀
به قلم دامنه. به نام خدا. تا به حال دربارۀ مرجعِ فقیه آیت الله العظمی سید علی سیستانی مطالب متعدّدی _فتوا، شرح حال، دیدگاه های ایشان_ منتشر کرده ام. بر روی این فقیه آگاه و بانفوذ و محبوب جهان اسلام مطالعات زیادی انجام داده ام. هم از سر شوق و علاقۀ شدیدم به ایشان و هم از روی دانش افزایی خویش و نیز هم برای پندآموزی از زندگی ساده زیستانۀ وی. در این پست می خواهم به زوایای دیگری از زندگی سراسر عزّت و عبرت این عالمِ زمانه (متولد 9 ربیع الثانی 1349 ه. قمری. مشهد)، بپردازم:
قسمت اول:
1- به روایتِ دوست و دشمن، این روحانی را بآسانی نمی توان دور! زد؛ به عبارتی بهتر است بگویم نمی توان بر او چیزی را تحمیل نمود و فریبش داد. بسیار زیرک و هوشمند است. دلیلش را در بند2 بیابید.
بقیه ادامه
به قلم حجت الاسلام والمسلمین مالک رجبی دارابی. »سلام علیکم : باسمه تعالی. الکساندر دوگین: پیادهروی اربعین شبیه یک حادثه آخرالزمانی و مقدمه تحول جهانی است. نظریه پرداز و نویسنده روس می نویسد: از نظر من حادثه پیاده روی اربعین که هر روز ابعاد بین المللی گستردهتری پیدا می کند و از همه ملیتها و ادیان از جمله مسیحیان در آن شرکت می کنند، مقدمه یک تحول اساسی در مقیاس جهانی است.
در ضمن درگذشت فقیده ی سعیده خواهر گرامی فاطمه رمضانی (این پست: اینجا) را به بستگان آن مرحومه مخصوصا به برادرانش جناب آقامهدی و آقا حسین رمضانی (رنگین کمان) تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال بقاء عمر باز ماندگان آن مرحومه و غفران الهی و علوِّ درجات را برای آن مرحومه ی منظوره مسئلت دارم . ارادتمند مالک رجبی دارابی. قم المقدسه ١٣٩۶/٨/١٩»
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام جناب آقای شیخ مالک. 1- ممنونم بابت تسلیت به مصیب دیده های این تازه درگذشته. کار خوبی کردی همدردی را ابراز ساختی. روحانیتِ مردمی و وارسته، همیشه پناه و راهنمای مردم بوده و هست و خواهد بود. همین توجه موجب تسلّای دل آنان خواهد بود.
2- نکته ایی مهم دربارۀ اربعین آورده ای. من نیز بر این نظرم اربعین، امتدادِ عاشوراست. اربعین از فرهنگ عاشورا آب می نوشد. اربعین جاری سازی پیام کربلا به جان انسان هاست. رویداد اربعین را اَبَر رویدادِ هستی می دانم که از عاشورا ریشه می گیرد. هرگاه اربعین از پیام عاشورا و زینب کبری (سلام الله علیها) فاصله بگیرد، اربعین آسیب می بیند. خدا را شکر که اربعین متّصل است به عاشورا. در امان خدا.
به قلم دامنه. به نام خدا. صبح امروز از طریق دریافت خبر و عکس در تلگرامم از سوی جناب رنگین کمان مطلع شده ام خواهر گرامی ایشان مرحومه فاطمه رمضانی دارابی فرزند مرحوم حاج حسن رمضانی، به رحمت خدا پیوست.
ارسالی برادرش جناب رنگین کمان به تلگرام دامنه
این خواهر مؤمنه چندی قبل در ایام تاسوعا و عاشورای امسال در بیمارستان بستری شده بودند و برادرش جناب رنگین کمان در وبلاگش خبررسانی کرده بود (اینجا)، و من هم اَدای تکلیف نمودم به آن خبر پست؛ که با تأسف، دارِ فانی را وداع گفت و جان به جان آفرین تسلیم نمودند.
من این درگذشت را که برای خاندانش و بر بستگان نسبی و سببی اش یک مصیبت و اندوه و غمباره است و برای ما همنوعانش مایۀ عبرت و همدردی؛ به همۀ خاندان و خویشاوندان این مرحومه خصوصاً به برادر و دوست خوب من جناب رنگین کمان _کربلایی حاج حسین رمضانی دارابی_ صمیمانه تسلیت می گویم.
آن سجّادۀ مُهر و نماز در عکس بالا، و این مظلومیت نهُفته در عکس بیمارستان و نیز آن رنج ها و محرومیت هایی که این خاندان خوب دارابکلا، لمس کرده اند، دلم را بشدّت گُداخت و گُدازه های آن را بر روحم انداخت. امید از خدایم دارم که رنج این فراق بر آنان کم شود. خدا نگه دار باقی ماندگان. والسّلام
به قلم دامنه. به نام خدا. همانطوری که مطّلع اید «دادستانی تهران، بر اساس شکایت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی مبنی بر اقدام روزنامه کیهان بر خلاف سیاست های اصولی و بیّن جمهوری اسلامی ایران در مسائل و امنیت منطقه ای، این روزنامه را برای ٢ روز (شنبه و یکشنبه آینده) توقیف کرد.» (منبع)
چندکلمه روی این رویداد ارائه می کنم. تیمِ کیهان را می شناسم. از حسین شریعتمداری نماینده رهبری در مؤسّسۀ کیهان گرفته تا قلم به دستان ویژه شان را. آبشخورشان را نیز باخبرم. و نیز کارهایی که در طولِ این مدت طولانی _که کیهانِ بیت المال در اختیارشان قرار داده شد و گویی هِبه! گردید_ بی رحمانه علیۀ هر کس که می خواستند، نوشتند و همچنان می نویسند و به قول خودشان افشاگری و روشنگری می نمایند!
کیهانی که همیشه تشویق! شد، حتی با بدترین نوشته هایش.
کیهانی که همیشه خیال کرد «کل نظام» است و مظهر انقلابی گری.
کیهانی که همیشه سعی کرد سخنان رهبری را «تفسیر» و بهتر است بگویم «تعبیر» کند.
کیهانی که بلاخره دستورِ «آتش به اختیار» رهبری را آتش بیارِ معرکه تحریف و تأویل کرده است.
دیشب وقتی باخبر شدم دو نهاد حاکمیتی نظام بلاخره با کیهان این گونه برخورد کردند، یاد عمر خیام افتادم و رباعی «گور»ش که به تفسیر برخی ها گور، «گُراز» است نه «گورخر»:
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
من _یک شهروند عادی ایرانی_ از توقیف هیچ روزنامه ای نه فقط دلشاد و موافق نیستم بلکه غِبطه و غُصه می خورم چرا حتی مارکسیست ها و نئومارکسیست ها _که دورترین نیروهای فکری به محیط مذهبی و مؤمنانۀ ایران اند_ در نظام جمهوری اسلامی روزنامه ای ندارند تا با نوشته های خود ما را از نوع نگاه های امروزی شان آگاه و باخبر سازند. وقتی مخالف فکری مجالی برای نوشتن و گفتن نداشته باشد ضرر اول را ما می کنیم که نمی دانم آنان به چه فکر می کنند. به قول شهید مطهری مارکسیست ها هم باید کُرسی تدریس در دانشگاه داشته باشند.
حسین شریعتمداری نماینده رهبری در مؤسّسۀ کیهان
به نظرم این کیهان نیست که باید توقیف شود، این «توپچی» های پشت صحنه آن مؤسّسه اند که باید از آنجا بیرون انداخته شوند و این بیت المالِ مردم، به نویسنده های متعادل و هواخواهِ آبرو و حیثیت ایران و اسلام واگذار گردد.
این تیم چند نفرۀ افراطی کیهان به رهبری حسین شریعتمداری نمایندۀ رهبری در آنجا چرا باید بیت المال مردم را خرج افکار تند و غلط خود بکنند و تشویق هم بشوند؟ اگر خیلی شجاع اند بروند با پول و پشتیبانی همان هایی که حمایت شان می نمایند و بَه بَه و چَه چَه می کنند روزنامه ای تأسیس کنند و هر چه خواستند وا بگویند. چرا روزنامه عمومی را ابزار باند خود کرده اند!
کیهان نباید توقیف شود، باید این چندنفر قلم به دست که کیهانِ باسابقه را تسخیر و اشغال کرده اند، از آنجا رانده شوند.
کاش کیهان آن زمان توقیف دو روزه می شد که به مراجع قم و نجف می تاخت!
کاش کیهان آن زمان توقیف دو روزه می شد که هرچه می خواست در بحران88 می نوشت.
کاش
کیهان آن زمان توقیف دو روزه می شد که به روشنفکران و نویسندگان و مشاهیر
این مملکت _ولو مخالف فکری نظام_ و به هر منتقدی می تاخت و انگ و برچسب می
چسباند.
کاش کیهان آن زمان توقیف دو روزه می شد که به اصلِ انسان و کرامت آدمیان حمله می کرد نه به منافع حکومت و اصلِ نظام.
تیتر ضدّ امنیت ملی و منافع ملی ایران.دوشنبه 15 آبان 1396
و کاش کیهان با شکایت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی توقیف دو روزه نمی شد بلکه با احساس مسئولیت نهادهای مذهبی حوزوی و حاکمیتی به دلیل جفا به مخالفان فکری و درنوردیدنِ مرزهای انسانیت، اخلاق و مُروّت توقیف و به افرادی بااِنصاف واگذار می شد.
همه می دانیم و می دانند که کیهان یک مؤسّسۀ مصادره شدۀ طاغوت است، چه خوب! این سازه و ساختمان مصادره شد، ولی چه بد از سوی افرادی چون حسین شریعتمداری [چه فامیلی قشنگی: شریعت+ مدار+ بر مدار شریعت] و
بقیه در ادامۀ مطلب >> فلش رنگی بالا
آیت الله العظمی سید موسی شُبیری زنجانی در دیدار با حجت الاسلام و المسلمین اعرافی، مدیر حوزههای علمیه کشور از کم رنگ شدن تقوی، دانش و محبوبیت طلبه ها ابراز تأسف کرد. ایشان کم شدن محبوبیت طلبهها در جامعه را «نگران کننده» دانست و گفت:
نوع طلبهها محبوبیت سابق را ندارند. در گذشته این صِنف محبوب و مورد احترام بود، اکنون ممکن است شخصی به خاطر رفتارش در جایی مورد احترام باشد اما این موضوع درباره نوع طلبه ها نیست. الان اگر اختلافی بین طلبه و غیر طلبه در جامعه رخ دهد، چرا خیلی ها حداقل قسمتی از مشکل را از جانب طلبه می دانند؟ چون محبوبیت طلبه ها کم شده است. اینها مصیبتهایی است که اگر چه سخت است اما باید قبول کرد.
وی «ورود طلاب به فعالیتهای سیاسی» را یکی از عوامل مهم کم شدن محبوبیت آنان دانست و افزود: بسیاری از افراد تخصص لازم را ندارند. جدای از اینکه برخی رفتارها شأن و احترام طلبه را پایین میآورد؛ مخصوصا اینکه طلبه پرچم به دوش بکشد و بگوید «زید» را شما انتخاب کنید و «عَمرو» را انتخاب نکنید. این رفتارها شأن و احترام طلبه را پایین میآورد؛ یک بازاری محترم این کار را نمی کند که یک طلبه انجام میدهد؛
بقیه در ادامۀ مطلب >>
داستان کوتاه: مرﺩ ﻓﻘﯿﺮﻯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮐﺮﻩ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ، ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮﯾﻰ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ. ﻣﺮﺩ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺑﻘﺎﻟﻰ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﯾﺤﺘﺎﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﯾﺪ.
ﺭﻭﺯﻯ ﻣﺮﺩ ﺑﻘّﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﺷﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﻨﺪ . ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﺮﺩ، ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺮ ﮐﺮﻩ ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﻧﻤﻰ ﺧﺮﻡ، ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺘﻰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﻭﺯﻥ ﺁﻥ ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺍﺳت.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ و ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﺗﺮﺍﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺯﻧﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﺍﺩﯾﻢ. ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ: ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻰ ﮔﯿﺮﯾم!» (منبع)
نکتۀ دامنه
به نام خدا. خواستم برای ترازو و کره گاوی عکسی جستجو کنم و نکته ای به داستان کوتاه امروز بیفزایم به عکس بالا برخوردم: حمل گاو با موتور. دیگه کاملا منگ شدم این «منگو»ی بیچاره را این گونه دیدم. در ایران خصوصاً تهران هم جور حملِ بار داشتیم ولی این یکی بدجوری زجردهنده است پاک، ماندم چی بنویسم.
به نام خدا. عکسهای دیگری از دارابکلایی های زائر اربعین کربلا توسط رنگین کمان از کربلای معلّی به تلگرام دامنه ارسال شده است؛ امروز چهار شنبه 17 آبان 1396:
من اسم شان را نمی دانستم ولی جناب «111» با ارسال این کامنت معرفی شان کرد: «سلام. از راست علی وهابی ف عباسعلی وهابی. مصطفی درخوش ف موسی. محمدرضامختاری ف عبدالله. کمیل طالبی ف محمد طالبی حاج محمد حسین». ممنونم پاسخ کامنتت را نیز دادم.
توضیح دامنه: به نام خدا. وبلاگ جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر شیخ باقر طالبی دارابی به آدرس زیر تغییر یافت؛ با عنوان «بوی خوش بهار نارنج2» و دو متن تازه نیز منتشر کرده است. یکی «کوچ از پرشن بلاگ به بلاگفا» و دیگری با عنوان «پیاده روی اربعین و فکر معطوف به کنش ایرانی».
ضمن سلام و آرزوی سلامتی و استدامت مسیر برای ایشان، اطلاع رسانی می کنم تا خوانندگان وبلاگ بوی خوش بهار نارنج در جریان قرار گیرند. آدرس جدید:
و این هم متن ایشان و دلیل جابجایی از پرشین بلاگ به بلاگفا، برگرفته از پست نخست ایشان در وبلاگ جدیدشان:
«مدتی است که دسترسی به پرشن بلاگ دچار مشکل است و تماس های تلفنی و ایمیلی ام به ادمین، حاصلی نداشت. امروز فرصتی دست داد که این وبلاگ را در اینجا راه اندازی کنم. سالها از سایت پرشن بلاگ استفاده کردم.
تشکر می کنم از دست اندرکارانش و در عین حال بیان می دارم که به عنوان یک کاربر که سالها در آنجا نوشته است، حس خوبی از مدیریت آن سایت ندارم و کاش با نگاهی مثبت تر آنجا را ترک می کردم. احساسم این است که کسی در آن جا نسبت به مشکلات کاربران احساس مسوولیت نمی کند!
انشا الله که چنین حسی درست نباشد. به هر حال خدا حافظی می کنم و در عین حال همچنان مطالب قدیمی ترم آنجاست و دوست ندارم آنرا از دست بدهم: baharenarenj.persianblog.ir
امروز دوشنبه 24 مهرماه 1396 برابر با 19 اکتبر 2017 این وبلاگ با نام بهارنارنج دو شکل گرفته است. در اینجا مثل گذشته علاوه بر یاداشت های علمی، دلنوشته ها و خاطرات و تصاویر نیز خواهم داشت.
بی تردید شبکه های اجتماعی مانند تلگرام به دلیل دسترسی آسان، جای چندانی برای وبلاگ ها نگذاشته است. اما باز نباید این فضا را از دست داد. خودم بر این باورم که در اینجا بیشتر برای بیان و اکسپرس کردن خودم استفاده می کنم و بی تردید خوانندگان اعم از آنها که قاصدانه به بهارنارنج سر میزنند و آنهایی که بطور اتفاقی در قالب جستجوهای اینترنتی گذرشان به این وبلاگ می افتد، در خواهند یافت که آنچه می نگارم از سر بی تفاوتی نسبت به خواست های احتمالی آنها نیست و بنابراین نمی توان گفت نسبت به خوانندگان احتمالی ام بی تفاوتم.
مقصودم از «بیان خود» این بود که دعدغه های علمی، عاطفی و احساسی ام که به نوعی بیان خودم هست و حالتی خود نُمایانه (self-sepressive) است، خودخواهانه و بی توجه به خوانندگان نیست. اتفاقاً امروزه مطالبی که از درون آدم ها ناشی شود، مطلوب کسانی میشود که درونشان برای آنها از هر چیزی مهم تر است.
قرآن در صحنه: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ. پس [با توجه به بی پایه بودن شرک] حق گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوی این دین [توحیدی] روی آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل] ندارند. (سوره ۳۰: الروم - جزء ۲۱- آیۀ 30. ترجمۀ شیخ حسین انصاریان)
تفسیر علامه طباطبایی
مراد از (اقامه وجه براى دین) روى آوردن به سوى دین، و توجه بدان بدون غفلت از آن است، مانند کسى که به سوى چیزى روى مى آورد، و همه حواس و توجهش را معطوف بدان مى کند، به طورى که دیگر به هیچ طرف نه راست و نه چپ رو برنمى گرداند و ظاهرا لام در دین لام عهد است، و در نتیجه مراد از دین، اسلام خواهد بود.
کلمه حنیفاً... از ماده حنف است، که به معناى تمایل دو پا به سوى وسط مى باشد، و در آیه منظور اعتدال است.
فطرت... در جمله مزبور اشاره است به اینکه این دینى که گفتیم واجب است براى او اقامه وجه کنى، همان دینى است که خلقت بدان دعوت، و فطرت الهى به سویش هدایت مى کند، آن فطرتى که تبدیل پذیر نیست...
بنابراین انسان نیز مانند سایر انواع مخلوقات مفطور به فطرتى است که او را به سوى تکمیل نواقص، و رفع حوائجش هدایت نموده، و به آن چه که نافع براى اوست، و به آنچه که برایش ضرر دارد مُلهم کرده...
پس انسان داراى فطرتى خاص به خود است، که او را به سنت خاص زندگى و راه معینى که منتهى به هدف و غایتى خاص مى شود، هدایت مى کند راهى که جز آن راه را نمى تواند پیش گیرد...
پس انسان از این جهت که انسان است بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد، و چون چنین است لازم است که در مرحله عمل تنها یک سنت ثابت برایش مقرر شود، و هادى واحد او را به آن هدف ثابت هدایت فرماید...
البته منظور ما از این حرف این نیست که اختلاف افراد و مکانها و زمانها هیچ تاثیرى در برقرارى سنت دینى ندارد، بلکه ما فى الجمله و تا حدى آن را قبول داریم، چیزى که هست مى خواهیم اثبات کنیم که اساس سنت دینى عبارت است از ساختمان و بنیه انسانیت، آن بنیه اى که حقیقتى است واحد و مشترک بین همه افراد و اقوام، و ثابت در همه.
مى خواهیم بگوییم براى انسانیت سنتى است واحد، و ثابت به ثبات اساسش، که همان انسان است، و همین سنت است که آسیاى انسانیت بر محور آن مى گردد، و همچنین سنت هاى جزئى که به اختلاف افراد و مکانها و زمانها مختلف مى شود، پیرامون آن دور مى زند. و این همان است که جمله (ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون) بدان اشاره مى کند... المیزان.
متن نقلی. حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی استاد اخلاق: «روزی مردم ریش را تیغ میزدند ولی در زمان ما با ریش، تیغ میزنند. دینی که به حکومت وصل بوده تظاهری شده است. دینی که جدا از حکومت بوده تظاهری نیست. مثل روزه گرفتن. اما چیزهایی مثل ریش و حجاب را رعایت نمی کنند. یک کلمه من یک روزی در تلویزیون گفتم. گفتم یک روزی مردم ریش را تیغ می زدند ولی در زمان ما با ریش تیغ می زنند.
عضو جامعه روحانیت مبارز در گفت و گویی درباره شأن و جایگاه روحانیت و میزان ضریب نفوذ آنان در افکار عمومی، گفت:
یک جایی با نظر روحانیت کارهای احساسی اجتماعی انجام می دهند و یک وقتی هم انجام نمی دهند. در هر جا دین در اثر دینداری تابع نظریه حاکمان نیست مردم کارشان را خوب انجام می دهند، هر جا تابع نظر حاکمان است تظاهر می کنند.
حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی، با بیان اینکه «نمی توانم بگویم دینداری کمتر شده است»، افزود: ممکن است به برخی از دستورات دین عمل نکنند. همیشه همینطور بوده زمان شاه هم داشتیم. ما جاهایی می رفتیم که خانم ها همه سر باز بودند ولی وقت نماز همه چادر سفید سر می کردند نماز می خوانند. همین الان کسی را داریم که چادر و مقنعه دارد ولی نماز نمی خواند. عقیده چیز دیگری دارد. (منبع)
داستان کوتاه: خنده و گریۀ ملائک. پیامبر اکرم (ص) از جبرئیل پرسیدند «آیا ملائکه، گریه و خنده دارند؟ فرمود: آری؟ به سه کس از روی تعجّب می خندند و بر سه کس از روی ترحم و دلسوزی می گریند.
اول: از کسی که سراسر روز را به سخنان چرند و پرند و (یا کارهای) بیهوده می گذارند، و چون شب شود نماز عشاء خوانده و باز به بیهودگی خود ادامه می دهد،
ملائکه می خندند و می گویند:
ای بی خبر، از صبح تا شب سیر نشدی، حالا سیر می شوی؟
دوم: از دهقانی که بیل و کلنگ خود را برداشته و به بهانه تعمیر و اصلاح زمین خود، دیوار مشترک بین خود و شریکش [به زبان دارابکلایی ها سامون دزّی!!] را می ساید تا به سهم خود بیافزاید،
ملائکه می خندند و می گویند:
آن زمین به آن پهناور تو را سیر نکرد این مختصر تو را سیر می کند؟
سوم: از زنی که خودش را از نامَحرم در زمانی که زنده بود نمی پوشانید، بعد از مرگش وقتی که او را در قبر می گذارند بدنش را می پوشانند تا کسی حجم و اندامش را نبیند.
ملائکه می خندند و می گویند:
وقتی که مورد میل و رغبت بود او را نپوشانیدید، حالا... او را می پوشانید؟» از کتاب مواعظ العددیه. ص 144،145. [منبع]
یادداشت های خطی دامنه 13 آبان 1396.
کتاب «هرمنوتیک مدرن»
در عصر مدرن هم باید با روان نویس و ریزنویس نوشت تا قلم محافظت شود
این نکتۀ زیر هم از ساختۀ ذهن من به انضمامِ تجربه ام است که نیازمند هرمنوتیک است:
عشق حاصلِ جمعِ ع.ش.ق است؛
علاقۀ شورانگیزِ قلب
لیف روح
به نام خدا. سورِن کی یِر کگارد متألّۀ دانمارکی می گوید: «نیایشِ نادرست می کوشد خدا را بفریبد، گمان می کند خدا تغییر می پذیرد. اما خدا نه فریب می خورد نه می فریبد. نیایش نادرست خدا را به شکل انسانی در مقیاس عظیم درمی آورد. گویی می توان خدا را متقاعد کرد و یا در برابر او به چانه زنی و تملُّق پرداخت. انسانی که بدرستی نیایش کند متواضع است و هر چیزی را به خدا ارجاع می دهد... نیایش کاری ست که انسان انجام می دهد تا خدا در وجود او عمل کند.» (یادداشت های سال 1389 دامنه از منبع «نام آوران فرهنگ معاصر». نوشتۀ شهاب عباسی. ص 36)
مهندس محمد عبدی سنه کوهی: سلام کبلاقا ابراهیم عزیز. متن سراسر شوق و احساس شما در پست «همسرم خدیجه» [اینجا] را خواندم و خیلی تامّل کردم. از جهتی شما را از این روحیه شجاعانه و البته پر از احساس و احتیاط را تحسین می کنم.
در این جامعه سراسر مردسالارانه که متاسفانه از حد خودش هم فراتر رفته و بسیار حتی مضحک و خنده دار هم در جامعه فعلی شده است و از جهتی داریم از جامعه بدَوی کشور سعودی هم عقب می مانیم و هر روز و سال پَسرفت حتی داریم، اما از جهت دیگر شرایط زندگی شما را تقریباً استثنا می دانم و تجویز بدون خط و ربط و یکسره شیوه زندگی و رفتار شما را من یکی زیاد نمی پسندم و دلیل خودم را دارم:
اولا اینکه ذکر فرمودین چهارمین بار است که همسر مکرمه شما بدون شما حداقل سه بارش بدون شما که همسرش باشین به عتبات عالیات رفته. با همه احترامی که به شما و همسر شما که البته جای خواهرم می باشند قایلم ولی نمی پسندم شخصا یکبار تنها تجویز کنم زن بدون شوهر به زیارت عتبات برود مگر اضطرار و ... .
چون خودم زیاد رفتم و تجربه دارم عرض کردم و به شما توصیه موکّد می کنم منبعد حتما دوشادوش همسر مکرمه به زیارت و تفرّّج بروید. در ثانی کلاس درس قرآنی رفتن را بسیار می پسندم اما کلاس عقیدتی و اینا رو اصلا نه. چرا که تحت پوشش کلاسهای بصیرت و اینگونه اصطلاحات متاسفانه عقاید انحرافی را دارند به خورد زنان و خواهران جامعه می دهند و در بسیاری موارد زنان چادری خشک و متعصّب و چنان بی خیال همسر و زناشویی دارند بار می آورند که بنده حداقل آرزو ندارم با چنین همسری حشر و نشری داشته باشم تا و ... .
در هر حال شرایط و محل زندگی و نوع آموزش بسیار بسیار مهم است و عدم سخت گیری بیجا را بسیار می پسندم و تعصب بی مورد و الکی را هم رد می کنم. موفق باشید.»
به قلم دامنه. به نام خدا. نمی خواهم خدای ناکرده پُزی بدهم و فخری بفروشم، می خواهم از یک فرهنگ، دفاعی کرده باشم. از یک شیوه در زندگی. از یک حرکت خوبِ اعتقادی.
من 30 سال کار کردم، نه فقط در بیرون از خانه، که در دوردست ها و بجدّ و پایبندی به چارچوب ها. سال ها تنها در محل اشتغال ها و از این شهر به آن شهرها. نیز جبهه ها.
حال که از 3 سال پیش من به یُمن برکات الهی، بازنشسته شدم، و بسیار هم مَسروم، از یک اقدام بسیار تحسین برانگیز قرآنی همسرم خدیجه، دفاع و پشتیبانی کرده و می کنم؛ او از سه سال پیش همچنان شوقانه به کلاس دانش تفسیر قرآن و عترت در قم می رود و الحمدُلِله گواهی نامه با معدّل بالای 19 را نیز کسب کرده است. (عکس زیر که به من هدیه کرده است)
فهم قرآن و درک عترت به حدّ خویش بالاترین ارزش برای هر شیعه ای ست
همسرم خدیجه هم اینک برای چهارمین بار بازهم از 8 روز پیش به نجف اشرف و از آنجا برای پیاده روی زیارت اربعین به کربلا رفته است و روحش هم خبر ندارد دامنه دارد برای کار قرآنی اش پستی می نویسد.
خواستم در این پست سه چیز بگویم:
بقیه در ادامه >>
به قلم دامنه: به نام خدا. دیشب وقتی پاسخ شرعی مرجع بزرگ شیعیان جهان حضرت آیت الله العظمی سید علی سیستانی قلب تپندۀ جهان اسلام به پرسشی در راستای قضایای اخیر شورای یزد را _که شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان حضور یک زرتشتی به نام آقای سپنتا نیکنام را «خلاف شرع» اعلان کرده بودند و کل کشور و حتی بخشی از جناح راست را به بُهت فرو برده اند_ خواندم به وجد آمدم که آن مرجع خبیر، وارسته، ملجاء و امید مسلمانان جهان چه شجاعانه فتوا صادر کردند.
آری؛ آن مرجع عظیم الشّأن که در علم و عمل و ساده زیستی و ورع و هوشیاری بسیار پیشتاز و ممتازند، در این فتوای تاریخی شان مشخص کردند که استفاده از مهارت غیرمسلمانان حرام نیست.
درود خدا بر ایشان که با خرد و ایمان و درستکاری شان اسلام را بادقّت پاسبان اند و مسلمانان را با فراست و دانایی رهنمون و هدایتگر. خدا عمرش را بسیار طولانی بگرداند و همواره در صحت و سلامت باشند.
ایشان سخن شرع را بیان کردند این که دیگران از این پند گیرند یا نه، موضوعی دیگر است و از آن می گذرم. قم. دامنه.
«متن پرسش شفقنا و پاسخ این مرجع تقلید شیعیان که به مهر و امضاء دفتر استفتاء ایشان در قم مقدسه رسیده، بدین شرح است: اگر غیر مسلمان تعهد دهد که درچارچوب مقررات و قوانین نظام اسلامی عمل کند، آیا انتخاب فردی از اقلیت های مذهبی توسط مردم از طریق برگزاری انتخابات در شهرهایی با اکثریت مسلمان و یا بر عهده گرفتن نمایندگی مردم توسط او جهت انجام امور مدنی و اداره شهر و امثال آن ، خلاف شرع مقدس اسلام است؟ آیا در تاریخ حکومت نبی مکرم اسلام حضرت محمد صلوات الله وسلامه علیه و امیر المومنین حضرت علی علیه السلام، از مشارکت غیر مسلمانان، برای اداره و توسعه امور مسلمین به ویژه در معماری و پزشکی و فنون دیگر بهره برده نشده است؟ آیا در سیره و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام در این خصوص منعی وجود دارد؟
پاسخ: «بسمه تعالی شأنه. مجرد استفاده از مهارت های غیرمسلمان حرمت ندارد.» (منبع)
از مهندس محمد عبدی سنه کوهی: ۱۴ آبان ۱۳۵۸؛ دولت بازرگان استعفا داد. در روز ۱۴ آبان ۱۳۵۸ یک روز پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران، دولت موقت به نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان استعفای خود را تقدیم امام کرد. متن استعفای مهندس بازرگان که در روز ۱۴ آبان ۵۸ در قم تقدیم امام شد، بدین شرح است:
«بسماللهالرحمنالرحیم
حضور محترم حضرت آیتاللهالعظمی امام روحالله الموسوی الخمینی دامة برکاته
با
کمال احترام معروض میدارد پیرو توضیحات مکرر و نظر به اینکه دخالتها،
مزاحمتها، مخالفتها و اختلاف نظرها، انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت
را برای همکاران و اینجانب مدتی است غیرممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس
حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر
نمیباشد، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم میدارد تا به نحوی که مقتضی
میدانند کلیه امور را در فرمان رهبری بگیرند یا داوطلبانی را که با آنها
هماهنگی وجود داشته باشد مامور تشکیل دولت فرمایند. با عرض سلام و دعای
توفیق. مهدی بازرگان، ۵۸/۸/۱۴»
فتوای آیتالله العظمی سیستانی دربارهٔ غیبت: راضی بودن شخصی که از او غیبت میشود، حرام بودن غیبت را از بین نمیبرد؛ بنابراین اگر شخص غیبت کننده در هنگام غیبت بداند که شخص غیبت شونده از اینکه عیب پنهان او به دیگری گفته شود، رضایت
جناب دارتوکِن دارکوب با ارسال دومین قسمت نوشته اش از دامنه پرسید چرا احمدی نژاد از چشِ جناح راست افتاد؟ وی از من خواسته دیدگاه شخص دامنه را بگویم.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام من به شما «جناب دارتوکِن». در قسمت اول نوشته یا همان پرسش های شما از دامنه یعنی اینجا، گفته بودم شما با شیوۀ مناسبی در دامنه ورود کرده ای. البته به شرط آن که خودت هم دیدگاه هایت را بنویسی و فقط پرسش نکنی.
از نظر من پرسش شما وقتی دقیق پاسخ می گیرد که این سؤال را بدان بیفزاییم: چرا محمود احمدی نژاد در چشم جناح راست افتاد سپس برافتاد؟
خیلی خلاصه جوابم این است:
اولین شورای شهر تهران منحل شده بود. کشور هم به روایت آن زمان «دوم خردادی» شده بود یعنی 8 سال کشور در دست سیدمحمد خاتمی و جناح چپ افتاده بود. 8 سال هم در دست هاشمی رفسنجانی. جناح راست خود را مغبون یافته بود.
بنا به عللی دومین شورای شهر تهران به دست جناح راست افتاده بود و آنها هم محمود احمدی نژاد را شهردارتهران کردند. یواش یواش به مدَد یک جریان پشت پرده! که خود را «پاک دستان» و سپس «آبادگران» نامیدند، نام او هم نزد جناح راست بالا و بالاتر آمد. تا جایی وی را پیش بردند که یکباره «رجال» محسوب شد و نامزد ریاست جمهوری 1384 گردید.
کارزار به مرحلۀ دوم کشید زیرا هم جناح چپ چند کاندیدا داشت: مثل دکتر مصطفی معین. شیخ مهدی کروبی. و هم جناح راست. او یعنی محمود احمدی نژاد با شمارش مجدد آرای استان اصفهان که تشکیک شده بود، نفر دوم شد که در نهایت در رقابت با هاشمی رفسنجانی _که آن زمان بشدت نزد مردم مورد انتقاد شدید بود و از وی به عنوان «اکبرشاه» یاد می شد_ به ریاست جمهوری رسید.
جناح راست تمام قد و با همۀ توان و اعوان و انصارش و حتی شخصیت های مذهبی اش برای رهایی از پدیدۀ خاتمی به او روی آوَرد.
داستان غم انگیز آن 8 سال حُکمرانی مطلق او خصوصاً سخنان دروغ پردازنۀ عمدی او علیه انقلاب، جنگ و افراد در مناظره ها _که شوی ضرغامی و جریان پشت صحنه بود_ و نیز بحران آفرینی 88 مفصل است.
محمود احمدینژاد در پاسارگاد، مقبره کوروش پادشاه هخامنشی
اندک اندک وقتی پدیده خاتمی فروکاست و کشور در بهت 88 فرو رفت، او با یارانی که دور و برش جمع کرده بود، دچار خودشیفتگی شد و با اندیشه های منحرفانه و خیال بافانه مشائی و مهدویت گرایی خرافی و مُضحک با مراجع تقلید و بخشی از جناح راست و سپاه و حتی با رهبری که وی را بسیار حمایت و هدایت و راهنمایی و تشکر می کردند و دولتش را از مشروطه تا دورۀ وی بهترین دولت نیز نامیدند، درافتاد.
و سرنوشتش چنان شد که این روزها همه می دانیم. 1- ردِّصلاحیت توسط همان نهادی که هم وی را رجال دانستند، هم صالح و بلکه برخلاف قانون و اصل بی طرفی هم وی را اصلح و نظرکردۀ امام زمان (عجّ) خواندند. 2- پروندۀ قطور محاکمۀ وی و حلقۀ وی. 3- انتصاب مجدد وی در مجمع تشخیص مصلحت توسط رهبری که این روزها برخی از نمایندگان جناح راست حتی خواهان «اخراج» او از آن مجمع شدند. زیرا معتقدند پروندۀ قضایی و تخلّفات مالی دولتی وی و یارانش آن چنان سنگین است که کمترین حکمش می تواند انفصال از خدمات دولتی و حکومتی باشد.
آری، غوره نشده مَویز شده بود. اما راست آیا درس می گیرد!؟ یا نه؟ به گمان من نه. خلاصۀ ماجرا، همین است که گفتم؛ اما مفصّل چیزهای فراوان و رازهایی ست که وقت می خواهد و حوصلۀ خوانندگان.
دامنه شب
به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله پست های دامنه شب. اس اس های هیتلر دیگر منتظر دستور! نبودند، بلکه با نشان دادن این که فهمیده اند موضوع از چه قرار است! باید از خود ابتکار نشان می دادند. (یادداشت های دامنه از کتاب «تاریخ داخائو» نوشتۀ پل بِربن. ترجمۀ جمشید ترابی. ص 77). S S کوتاه شدۀ «Staffel _Schutz» یگان شبه نظامی حزب نازی آلمان هیتلری بود که از دورنِ گروه نگهبان های شخصیِ هیتلر سازمان یافت و تشکیلات سرکوبگر و هراس افکنی شد. و گشتاپو نام مخفّفِ پلیس مخفی یگان اس. اس S S بود که در سال 1936 با رخنه در دستگاه پلیس مخفی کشور، قدرت مَخوفی به هم زد.
عکس و حرف
نکته های کوتاه دامنه
در ادامۀ مطلب >>
به قلم دامنه. به نام خدا. سردار رمضان شریف سخنگو و مسئول روابط عمومی کل سپاه در واکنش به پیشنهاد تعامل و گفتوگوی اصلاحطلبان با سپاه، از تعامل با همه جریان های پایبند به انقلاب استقبال کرد و گفت: «سپاه متعلق به همه است.» (منبع)
وی به صراحت اعلان کرد: «بیان خاطرات آقای نجات مواضع رسمی امروز سپاه نیست... سپاه جامعه را به اصلاحطلب و اصولگرا تقسیم نمیکند... بیان خاطرات آقای نجات مواضع رسمی امروز سپاه نیست... تمام جریانهای سیاسی در جنگ و پیروزی انقلاب نقش داشتند... مواضع سیاسی سپاه را فرمانده سپاه یا نمایندگان ولیفقیه و مسائلی که از سوی روابط عمومی رسماً انتشار پیدا میکند، برای قضاوت ملاک قرار گیرد. (منبع)
به نام خدا. من مواضع سرتیپ نجات را به صورت «متن نقلی» در دامنه منتشر کرده بودم: «جواب آرمین به سرتیپ نجات»: اینجا. از دیروز وقتی موضع رسمی سپاه توسط برادر رمضان شریف را در سایت ها خواندم، برآن شدم تا سخنی با سخنگو داشته باشم. ساده و صمیمانه:
1- ضمن سلام و تشکر، به برادر رمضان شریف شوقانه عرض می کنم سخن شما: «سپاه متعلق به همه است» بارقۀ امید بود، این اَخگر و روشنایی را نگذارید عده ای سیاسی کار! هرگز جناحی کنند. امام، حکیم بود، به حکمت آن امام اقتداء کنید تا شعلۀ فروزان آن سپاهِ فراجناحی و متعلق به همه در اوائل انقلاب را، درخشان نمایید تا همه از نعمت و امنیت آن نهاد برپاشده از خون شهیدان بهره برگیرند.
2- به سهم خود از این که اقدام خاطره گویی سیاسی سرتیپ حسین نجات (عضو جناح راست سابق سازمان انقلاب اسلامی و جانشین فعلی سازمان اط سپاه) را موضع سپاه ندانستید، از شما برادر ممنون می باشم. کاش همین لفظِ مکتبیِ «برادر» در سپاه باقی می ماند و درجات، ستاره ها و عنوانِ «سردار» جای زیبای برادر را تنگ نمی کرد. کاش سپاه، مدرّج نمی گردید.
3- کدام شخص، نهاد، حکومت و دولت است که اشتباهی نداشته و ندارد که فقط جناح چپ دارد؟ خود بخوبی واقف اید فقط به اعتقاد شیعه معصومین علیهم السلام اند، که به مدد خدای حکیم از اشتباه و خطا و گناه از قوّۀ عصمت برخوردارند.
بنابراین وقتی امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ فرمودند من هم جاهایی اشتباه کرده ام دیگر تکلیف بقیه مشخص است. مگر سپاه بی عیب و نقص است؟ مگر در سپاه، بخش هایی که بعضاً سیاسی کاری و جناح گرایی می کنند، در دولت محمود احمدی نژاد از اعتبار آن نهاد به نفع آن جریان انحرافی کار نکرده اند؟ پس... بقیه در ادامه >>
به نام خدا. ساعت 7 صبح امروز 13 آبان 1396 متنِ دامنه با عنوان «نقدی بر آیت الله خوئینیها» در سایت انصاف نیوز بخش «اخبار برگزیده» بازنشر شد. (اینجا) که در عکس مندرج دیده می شود:
من نیز بعدازظهر امروز این تشکرنامه زیر را برای آن سایت خبری تحلیلی، (ذیل همان پست) ارسال کردم و منتشر شد:
سلام علیکم. از بارنشر متن بنده (نقدی بر آیت الله خوئینیها) در سایت حق گو و باانصافِ «انصاف نیوز» ممنونم. من سایت شما را همه روزه نه فقط مرور، بلکه مطالعه می کنم، به عبارتی یک دنبال کنندۀ سایت شما هستم و برخی از مطالب شما را با درج لینک، و گاه با نکته های افزوده ام، در وبلاگم «قلم قم دامنه دوم» منتشر می کنم.
شما برادران و خواهران مؤمن و انقلابی در سایت انصاف نیوز را افرادی مُنصف و حق گرا یافته ام. به جناب آقای علی اصغر شفیعیان مدیر سایت و همۀ دست اندرکاران شما خداقوت می گویم. نیز به جناب دکتر مسعود پزشکیان نمایندۀ باتقوا و حق جو نیز سلام دارم. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه) ۱۳ آبان ۱۳۹۶ ۱۲:۳۵ ب.ظ.
به قلم دامنه. به نام خدا. خاطرۀ امروز من. امسال، 13آبانِ من این گونه گذشت: چون بخشی از اعضای خانواده و خاندانم برای زیارت اربعین امام حسین (ع) از چند روز پیش به نجف اشرف مُشرّف شدند تا با با پای پیاده، به کربلای مُعلّی بروند، من برخلاف سال های گذشته توفیق حضور در تظاهرات ضدآمریکایی 13آبان قم را نیافتم. اما اساساً به شعار متفکرانۀ و درستِ «مرگ بر آمریکا» معتقد و مُصرم. هرچند هیچ گاه مذاکره را در اسلام و برای مسلمان، منفی و منتفی و به قولی برخی «زوزه» نمی دانم.
زیرا؛ اسلامی که من بدان ایمان دارم مکتبِ دعوت، دینِ منطق ، شریعتِ کتاب، مذهب استدلال و صلح است و در صورت لزوم دفاع و مقاومت. آن هم بر مبنای عدالت و رعایت حقوق بشر و پایبندی به همۀ آداب جنگ و نبرد و اوج وفاداری به اخلاق و مدارا و میثاق.
صدها دلیل دارم برای «مرگ بر آمریکا». ولی یک دلیل برای مبارزه با آمریکا کافی ست و آن این است بیش از 60سال است بر مردم آوارۀ فلسطین ظلم و ستم می کند و حقّ مسلّم فلسطینیان را عامدانه انکار می کند و رژیمی دروغین و جعلی به اسم «اسرائیل» _که نام حضرت یعقوب (ع) است_ را در خاک مسلمین به مدد انگلیس بنا نهادند که غُدّۀ چرکین منطقه شد.
نیز من با اساساً خوی استکباری و استبدادی در همۀ وجوه آن مخالف ام. زیرا ضدِّ کرامتِ انسان است. چه استکبار و استبداد جهانی، چه منطقه ای، چه کشوری، چه خانوادگی و چه فردی. خصوصاً از نوع شاهان قَجری، بالاخص رویّۀ خشن و یکدندۀ محمدعلی شاهی، با آن شیوۀ روسی به توپ بستن مجلس شورای ملی.
چون به قول مرحوم علامه طباطبایی در «نظریه استخدام» حاکمان سعی دارند همه انسان ها را به خدمتِ خود گیرند و از آنان به نفع جاه طلبی های خود بهره بکشند و خودکامگی پیشه کنند.
و به نظر من آمریکا رئیس خودکامگان جهان است، چه در چپاول جهان، چه در غارت آزادی انسان و چه در قتل عامِ خِردجمعی دانشمندان و روشنفکران.
کتاب هرمنوتیک مدرن
از این رو چون به حکم قرآن و آموزۀ اسلام، مطالعه را اساسِ کار انسان می دانم، امروز به علت عدم توفیق در تظاهرات 13آبان، با اشتیاق به «کتابخانۀ عمومی یادگار امام قم» رفتم و تقاضای عضویت سراسری کردم و چون بازنشسته بودم با 100% تخفیف، عضویتم پذیرفته شد و می توانم از همۀ چندهزار کتابخانۀ عمومی سراسر کشور کتاب به امانت ببَرم و مطالعه کنم. و این اولین کتابی ست از این کتابخانه به امانت گرفته ام: «کتاب هرمنوتیک مدرن» بدین گونه مراسم 13آبان 1396 من از سر گذشت. مطالعه، نهایت لذت معنوی من است.
ان شاء الله همگی با شناخت، جهان زیبا را لمس کنیم و آخرت زیباتر را درک و همیشه ضدّظلم و ضدّستمگر و یارمظلوم و یاورستمدیده باشیم. ...لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ. نه ستم می کنید و نه ستم می بینید. (از آیۀ 279 بقره ترجمۀ مرحوم محمدمهدی فولادوند)
زندگینامۀ من. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. سال 1361 کم کم به اسفندماه رسید. به نیمه که رسید، رفقایم پس از قریب پنج ماه دوری، از جبهۀ غرب به دارابکلا بازگشتند. با آمدن دوستانم ماه ها و روزهای قشنگ تری کنار هم داشتیم. چون:
هم نقل خاطرات می شد. هم دلتنگی ها به سر می رسید. هم جنگل و تفریح از سر گرفته می شد. هم قدم زدن در کوچه پس کوچه های روستا به ما حسّ و حال بسیار دلکشی می بخشید. و هم جلسات سیاسی ما رونق و عمق بیشتری پیدا می نمود؛ خصوصاً وقتی افتراق ها و شقاق های جناحی در روستای ما به اوج خود رسیده بود و آن 33 نفر به عنوان جناح چپ از انجمن اسلامی بالا بیرون رفتند _تسامُحاً بهتر است بخوانید بیرون انداخته شدند_ و «حزب الله دارابکلا» را شکل دادند.
من که برای ورود به یک نهاد ثبت نام کرده بودم، گه گاه به دور از چشم رفقا و هم محلی ها به صورت کاملاً مخفی و حساب شده به مرکز گزینش آن نهاد می رفتم تا خبر درآورم پرونده ام به کجا کشیده شد.
هر بار که می رفتم این را می شنیدم: در مرحلۀ «تحقیقات محلی» است. با شنیدن این جواب طبیعی و خوش برخوردانه و برادرانه، با انرژی و پتانسیل بالا و باور به گفتۀ صادقانۀ به خانه برمی گشتم و ایام را منتظرانه سپری می کردم.
بیشترین کارهای فکری من در این سال ها، مطالعۀ منظّم و عمیق به همراه یادداشت برداری مکتوب آثار مرحوم شریعتی، شهید مطهری و کتاب های سیاسی و عرفانی و رُمان ها و روزنامه ها و مجلات بود. نیز جلسات متنوع سیاسی در محل که در آینده خواهم نوشت.
فروردین 1362 را هنوز به انتها نبرده بودم، با سید عسکری شفیعی دارابی قرار گذاشتیم باز هم به جبهه برویم. او هم برای ورود به یک «نهاد» دیگر ثبت نام کرده بود و منتظر جواب مانده بود.
دامنه. محمد بازاری جامخانه ای. سید عسکری. 1362. جبهه جنگ جُفیر
خیلی زمان گذشت و دیدیم معطّل جواب بمانیم از غافلۀ رزم و جهاد و عشق و «لبیک به خمینی» عقب می مانیم. فرصت را برای رفتن مجدّد به جبهه از دست ندادیم. فضا، فضای جنگ و پیمان بستن با خون شهیدان بود. این بار راحت تر اعزام شدیم، چون اعزام مجدّد نیازی به آموزش نظامی نداشت. بقیه در ادامه >>
بخش هایی از نظرات حجتالاسلاموالمسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی (فرزند آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی) در بارۀ حکومت و روحانیت:
«نهاد روحانیت یک نهاد مستقل دینی است که از جایگاه دین یعنی جایگاه امامت و ولایت ماموریت فهم و تفقُّه در دین و انتشار معارف و ابلاغ جلوههای دینی بر عهده او گذاشته شده است...
دین چون یک نهاد قدرت است و جهات اجتماعی و سیاسی عمدهای را تحت پوشش خود دارد به همین دلیل همواره مورد دستبردهای ناصحیح و ناصواب از داخل و خارج قرار گرفته است...
نهاد روحانیت بر اساس مرجعیت مراجع و بزرگان دین سعی میکند که مستقل از جهات مختلف مخصوصا از جهت قدرت بتواند روی پای خودش بایستند و مقاومت کند و به رسالت، وظایف و ماموریتهای دینی و الهی خودش بپردازد اما در عین حال جریانهایی هم وجود دارند که به این استقلال و جایگاه طمع کردند و سعی دارند که به این نهاد آسیب بزنند...
اولویت روحانیت، مردم و جامعه هستند و بنای روحانیت بر این است که ارتباط خودش را با مردم حفظ کند...
باید کل کشور اعم از مردم، حکومت، خود روحانیت و نهادهای حکومتی توجه داشته باشند که به استقلال روحانیت آسیبی وارد نشود و در مقام صیانت و حفاظت از دین و نهاد روحانیت همانطور که در طول قرون متمادی رواج داشته حافظ و نگهبان مرجعیت دینی و نهاد روحانیت باشند...
الان در خود نهاد قدرت چنین ارادهای وجود دارد که روحانیت در خدمت قدرت باشد و این جایگاهی است که باعث آسیب و ضربه به روحانیت میشود. اینها شاید نیت خیری هم داشته باشند اما بدون شک اگر
بقیه در ادامۀ مطلب >>
گوشه هایی از پاسخ محسن آرمین به سرتیپ حسین نجات جانشین سازمان اطلاعات سپاه:
متن نقلی: «جناب آقای سردار حسین زیبایینژاد (نجات)... اینبار هم ظاهرا نوبت به سردار باستارهای چون شما رسیده که در این سناریو ایفای نقش کنید. قبلا به دوستانتان در خبرگزاری تسنیم تذکر دادم که اولا این شیوه تبلیغ صریح و مستقیم که به سبک تبلیغات روسی بسیار شبیه است اثر عکس دارد. حداقل اندکی برای مخاطب شعور قائل باشید و حرفهایتر عمل کنید. ثانیا اتهام شکنجه در سالهای شصت در زندان بیش از آنکه چهره مرا مخدوش کند تایید تمام ادعاهای مخالفان جمهوری اسلامی است. [...] در واقع دوستان خبرگزاری تسنیم چنان گرفتار باندبازیهای سیاسی و کینهتوزی علیه رقیب شدهاند که نمیفهمند برشاخ نشسته و بن میبرند. برای اثبات شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی چه بهانهای بهتر از خبر خبرگزاری منسوب به سپاه پاسداران [تسنیم] که به صراحت میگوید پرسنل سپاه در آن سالها مرتکب چنین فجایعی میشدند؟...
پاسخ محسن آرمین به سرتیپ حسین نجات (زیبایی نژاد) جانشین سازمان اط سپاه روزنامه اعتماد 11 آبان 1396
من خوشحالم از اینکه دست شما علیه ما اصلاحطلبان آنقدر خالی است که برای تخریب ما ناگزیر از توسل به چنین مسائلی میشوید. در قوانین کشور و نیز فقه اسلامی کسی که قدرت تشخیص مصالح خود را ندارد محجور [در دهخدا یعنی کم عقل و ورشکسته] نامیده میشود...
درباره اهداف این حرکت تبلیغاتی زشت حدس دیگری هم میتوان زد. آیا با این زمینهسازیهای تبلیغاتی قرار است اتفاق تازهای برای بنده بیفتد؟ [...] هرچه باشد شما به عنوان مقام بلندپایه سازمان اطلاعات سپاه بهتر میدانید. هرچه باشد مهم نیست. مهم ورود شما به عنوان سردار بلندپایه سپاه و عضو سازمان اطلاعات سپاه به این بازی است که میتواند پیامی ضمنی برای من باشد که اگر سکوت کنم حمل بر پذیرش همه اکاذیب دوستان شما میشود و اگر پاسخی بدهم باید منتظر عواقبش هم باشم...
برای شما خیلی راحت است تا زمانی که آقای راستی[مرحوم آیت الله حسین راستی کاشانی] با دیدگاهتان همراه بود از او تجلیل میکردید وقتی منتقد شد حالا میفرمایید سکته کرده بود و نمیتوانست صحبت کند و مشاعرش را از دست داده بود. شما حتما برای این رفتارها حجت شرعی دارید اما من با این فقه و شرع بیگانهام...
جناب سردار زیبایینژاد ملاقاتها و دیدارهای خصوصی و پنهانی شما و دوستانتان در آن زمان با ایشان و گزارش علیه ما چیزی نیست که قابلکتمان باشد. برای اینکه نقش خود را در این آشفتهسازی به یاد آورید از شما میپرسم آیا شما و دوستانتان نبودید که در آن زمان از آقای راستی علیه ما استفتا میکردید و فتوا میگرفتید و در تابلوی اعلانات سازمان نصب میکردید که سلام کردن به ما شرعا جایز نیست؟ آیا فراموش کردهاید از ایشان فتوا میگرفتید که به اینها زن ندهید و... ؟
آیا شما نبودید که با مخدوش کردن ذهن ایشان نسبت به ما از ایشان اجازه گرفتید حقوق ماهانه ما را که تمام وقت در سازمان مشغول کار بودیم و تنها درآمد ما برای زندگی کردن بود، قطع کنید و ما برای گذران زندگی ناگزیر از مسافرکشی شدیم؟...
به شما توصیه میکنم درکنار مشغلههای امنیتی که دارید کمی مطالعه کنید تا حداقل اصطلاحاتی نظیر لیبرالیسم و سوسیالیسم را در جای درست به کار ببرید...
سرتیپ حسین زیبایی نژاد (مشهور به سردار نجات) جانشین سازمان اطلاعات سپاه
اما آیا شما واقعاً مبانی فکری مطهری را قبول دارید؟ آیا لازم است به خاطرتان بیاورم که وقتی در سازمان کتابی درباره مطهری نوشتم و به آرای اقتصادی او اشاره کردم شما و دوستانتان خواهان حذف این بخش از کتاب شدید و معتقد بودید که مطهری به خاطر بیرون آمدن از حوزه و ارتباط با دانشگاه از روشنفکران تاثیر پذیرفته و دچار شذوذات فکری شده است؟ آیا لازم است به خاطرتان بیاورم که شما مرحوم بهشتی را دارای دیدگاههای التقاطی میدانستید و او را به زاویه داشتن از خط اسلام اصیل متهم میکردید؟...
این «ما» که میگویید «با سازمان و حزب مشارکت مشکل» داشتید کیست؟ شمای سپاه یا شما و دوستان حزبی و سیاسیتان؟ شما مگر یک سردار نظامی نیستید؟ مگر به حکم قانون از دخالت در حوزه احزاب و رقابتهای حزبی منع نشدهاید؟ چطور با یک حزب رسمی و قانونی مشکل داشتید و دارید؟ به شما چه مربوط که با مواضع یک حزب قانونی مشکل داشته باشید؟ یک نهاد نظامی فراجناحی چرا باید با برخی احزاب سیاسی قانونی و رسمی احساس دشمنی و مخالفت و با برخی دیگر احساس دوستی و قرابت داشته باشد؟
شما قائم مقام سازمان اطلاعات سپاه هستید دستور دستگیری میدهید، ضابط قوه قضاییه هستید. برای متهمان پرونده تشکیل میدهید و به دادگاه معرفی میکنید. لازمه این مسوولیت بیطرفی کامل سیاسی و موضع یکسان در قبال فعالان و نهادهای سیاسی قانونی کشور است اما شما همچنان از موضع جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دهه شصت حرف میزنید. تمام مشکل ما با شما و امثال شما در سپاه همین است. اگر حساب و کتابی در کار بود شما به خاطر همین اظهارنظرهای شدیدا حزبی و جناحی باید از سپاه اخراج میشدید یا حداقل باید توبیخ میشدید...
یکی از شاخصترین محورهای این وصیتنامه منع اکید نیروهای نظامی از ورود به دستهبندیها و رقابتهای سیاسی است. شما که مدعی پیروی از امام هستید و خود را مرجع تشخیص پیروی این و آن از امام میدانید بفرمایید در طول این سالها حتی برای یک لحظه به این نظر امام عمل کردهاید؟...
آیا لازم است نمونههای آشکار نقض مصالح و منافع کشور و ضدیت آشکار با خواست و اراده جامعه را در مواضع و اقدامات شما و دوستانتان و نتایج زیانبار آنها را بیان کنم؟ اگر واقعا ظرفیت شنیدن دارید بسمالله.
سخن آخر اینکه بیش از شش دهه از عمر من گذشته است... در فرصت اندک باقیمانده بهتر است به جای تکرار کوتاهیها و ستمهایی که در حق این و آن داشتهایم به فکر طلب غفران از درگاه الهی باشیم. من یقین دارم در محضر الهی کسی قادر نخواهد بود مسوولیت اعمال ما را بر عهده بگیرد. به دوستانتان در خبرگزاری تسنیم نصیحت کنید با ادامه این بازی زشت بیش از این موجب زحمت ما نشوند...»
عکس و حرف
نکته های کوتاه دامنه
در ادامۀ مطلب >>
توصیه های آیت الله العظمی حسین وحید خراسانی از مراجع عظام قم به زائران اربعین و هیئتهای عزاداری:
«زیارت اربعین علامت ایمان و ایمان هم در قرآن است. او با بیان اینکه زیارت اربعین، قریب و بعید است گفت: همه بعد از این مجلس وضو گرفته و بالای بلندی بروید و سه مرتبه بگوئید «صل الله علیک یا اباعبدالله» اینگونه زائر اربعین و صاحب علامت ایمانی و مومنی می شوید.
آیت الله وحید خراسانی گفت: مردم نشناختند او کیست؟ سعی کنید همه هیئتها را وادار کنید در اربعین بیرون بیایند؛ هر هیئتی بیرون بیاید تسلیتی بر امام زمان باشد. او خبر دارد که چه گذشت. زوار اربعین همه به نیابت امام هشتم بروند در بین راه شب و روز سوره قل هو الله احد را بخواند.» (منبع)
متن خلاصه شدۀ سخنرانی استاد مصطفی ملکیان، استاد فلسفه و پژوهشگر اخلاق، با عنوان «رنجهای قیصر جوان در قصر تنهاییاش» است که 7 آبان ماه 1396، در دهمین سالگرد درگذشت قیصر امینپور در مؤسسه شهر کتاب ارائه شد:
متن نقلی: «آیا میتوان برای شناخت فرد به «گفتار» و «کردار» او رجوع کرد؟ شکی نیست که گفتار و کردار فرد نمیتواند بازگوکننده تمامی شخصیت و منش آدمی باشد؛ حتی باورهای درونی آدمی هم از این نظر ملاک خوبی نیستند.«دیوید گیون» در میان فیلسوفان و «ویلیام جیمز» در میان روانشناسان معتقدند برای شناخت افراد باید «احساسات» و «عواطف» آنان را شناخت؛ چراکه هسته اصلی شخصیت و منش هر فرد احساسات و عواطف او است.
دانش روانشناسی در میان مجموعه احساسات و عواطف آدمی، نزدیک به 90 احساس و عاطفه را برمیشمارد که در آن میان، 12 احساس و عاطفه اهمیت بیشتری دارند که به شش دسته تقسیم میشوند:
دسته اول، دو احساس «بیم» و «امید» است. شما وقتی من را میشناسید که بدانید من از چه چیزهایی بیم دارم و به چه چیزهایی امید بستهام. بیم و امید نشان دهنده این است که من از چه پنجرهای به هستی و انسان نگاه میکنم.
دسته دوم، احساس «خشم» و «خشنودی» است.
دسته سوم، «رنج» و «لذت» است.
دسته چهارم، «اندوه» و «شادی»،
دسته پنجم، «شرم» و «پشیمانی»
دسته ششم، «عشق» و «محبت» است.
براساس این دستهبندی، معتقدم، قیصر امینپور «شاعر رنج» بود. قیصر امینپور را در عین اینکه شعر دینی و مذهبی گفته است نه میتوان شاعر دینی و مذهبی خواند، نه در عین اینکه درباره انقلاب شعر گفته، شاعر انقلابش دانست، یا حتی در عین اینکه راجع به جنگ سخن گفته، نمیتوان او را شاعر جنگ دانست، با وجود اینکه اشعار سیاسی و عاشقانه هم دارد او را نمیتوان شاعر عاشقانهسرا یا شاعر سیاسی تلقی کرد.
معتقدم در مجموعه آثار قیصر امینپور هیچ مفهومی برجستهتر از «مفهوم رنج» نیست. تمام اشعار قیصر امینپور به نوعی بیان میکنند که او از چه چیزهایی در زندگی رنج میبرده است و ما از طریق شناخت رنجهای او، میتوانیم تا حدی به شناخت او برسیم. در بررسی که از اشعار قیصر داشتم، متعلقهای رنج او را در 19مؤلفه دیدم.
معتقدم، نخستین چیزی که قیصر امینپور از آن رنج میبرد «نداشتن یکپارچگی وجودی» است، به تعبیری، بین گفتار، کردار، باورها و احساسات و عواطف خود همسویی نمیدید؛ گویی با نوعی دوگانگی، سهگانگی و n گانگی مواجه بود.
پرتاب موشک های سپاه
مسیر پرتاب موشک سپاه از ایران به سوی داعش در جنگ سوریه. 29 خرداد 1396. منبع عکس خبرگزازی تسنیم
موشک های پرتابی سپاه
مؤسُسات و شرکت های حقوقی سپاه:
1- دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله (عج)، 2- نیروی مقاومت بسیج، 3- بنیاد تعاون سپاه، 4- شرکت فناوری آبهای عمیق، 5- موسسه مهندسی فاطر، 6- قرارگاه سازندگی قائم، 7- قرب کربلا، 8- قرب نوح، 9- شرکت حرا، 10- دانشگاه امام حسین (ع)، 11- موسسه مهندسین مشاور ایمن سازان، 12- شرکت صنعتی دریایی ایران (صدرا)، 13- سازمان جهاد خودکفایی نیروی هوافضای سپاه، 14- نیروی هوافضای سپاه، 15- فرماندهی موشکی الغدیر سپاه، 16- سازمان جهاد خودکفایی سپاه، 17- قرارگاه سازندگی نوح، 18- موسسه مکین، 19- بانک مهر، 20- شرکت سرمایه گذاری مهر اقتصادی ایرانیان، 21- موسسه عمران ساحل، 22- شرکت اورینتال اویل کیش، 23- موسسه راه ساحل، 24- موسسه رهاب، 25- موسسه مهندسین مشاور ساحل، 26- شرکت مهندسی نفت و گاز سپانیر، 27- شرکت مهندسی سپاسد، 28- شرکت تهران گسترش، 29- شرکت تایدواتر خاورمیانه. (منبع)
«یکی از گفتگوهای حسین فدایی با خبرگزاری فارس:
فارس: چند تک سوال میپرسم لطفاً در حد یک کلمه پاسخ بدهید.
فارس: هاشمیرفسنجانی
فدایی: سیاسی کار
فارس: حضرت امام
فدایی: همه هستی ما
فارس: مقام معظم رهبری
فدایی: جانشین امام زمان (عج)؛ حیات ما مدیون اوست
فارس: آیتالله مهدویکنی
فدایی: روحانی مجاهد برجسته
فارس: آیتالله مصباح
فدایی: روحانی اندیشمند
فارس: آیتالله صادق لاریجانی
فدایی: روحانی جوانی که تلاش میکند خوب عمل کند
فارس: احمدینژاد
فدایی: لجباز و یک دنده
فارس: مرحوم منتظری
فدایی: کمر امام را شکاند
فارس: سید محمد خاتمی
فدایی: قبول دارد فتنه خیانت به ملت بود ولی جرات محکوم کردن و اعتراف ندارد؛ یک ضربالمثل است میگویند غوره نشده مَویز شده یعنی از بیکسی اصلاحات شد رهبر اصلاحات
فارس: اصلاحطلبی
فدایی: آنچه به لحاظ سیاسی متعارف شده مساوی با فتنه ولی اصلاحطلبی حقیقی خوب است
فارس: بهزاد نبوی
فدایی: فتنهگر سیاسی
فارس: مشایی
فدایی: اغواگر
فارس: غلامحسین الهام
فدایی: یار احمدینژاد
فارس: قالیباف
فدایی: مدیر اجرایی
فارس: علی لاریجانی
فدایی: عنصر سیاسی
فارس: محسن رضایی
فدایی: چقدر خوب بود نماد رزمندگان و جنگ میماند
فارس: سعید جلیلی
فدایی: سعید جلیلی
فارس: حسن روحانی
فدایی: رئیس جمهور قانونی کشور
فارس: غرضی
فدایی: زحمت کش و وفادار به نظام
فارس: عارف
فدایی: مردد بین فتنه و اصلاحطلبی
فارس: حدادعادل
فدایی: فرهنگی و سیاستمدار صادق
فارس: ولایتی
فدایی: سیاستمداری که عرصه سیاست داخلی را خوب تشخیص نمیدهد.
فارس: ناطق نوری
فدایی: میتوانست بازوی رهبری باشد
فارس: علی مطهری
فدایی: بیربط با شهید مطهری
فارس: میرحسین موسوی
فدایی: فتنهگر (مفسد فیالارض)
فارس: کروبی
فدایی: شیخ بیکفایت (مفسد فیالارض)
فارس: بابک زنجانی
فدایی: رانت خوار
فارس: جمعیت ایثارگران
فدایی: جمعیت ایثارگران
فارس: اصولگرایان تحولخواه
فدایی: اصولگرایان تحولخواه
فارس: جبهه پایداری
فدایی: نتوانستند روی اهدافشان بمانند.»(منبع)
نکتۀ دامنه
به نام خدا. به اطلاع آقای فدایی برسانم فقط قاضی های بی طرف و عادل می توانند نسبت به کسی واژۀ مَخوف «مفسد فیالارض» را بکار گیرند آن هم وقتی یقین کردند و دادگاه صالح تشکیل دادند.
در عجبم از خدا نمی ترسند که این گونه آسان، بی محابا و بی باک مخالفان فکری شان را عین آب خوردن نسبت های سنگین می دهند!؟
دردناک تر این که همه ی راههای جواب دادن به اهانت ها و اتهامات و بهتان ها و هَجوها و هجوم ها را هم به روی محصورین مسدود نمودند؟
آقای فدایی در بازرسی دفتر رهبری _که باید محل «تظلّم» مردم و همه ایرانیان باشد_ چگونه می خواهی عدل را آینۀ خود کنی و به انصاف رفتار کنی؟ صراط را یاد بیار و در صراط باش تا در دار آخرت قرارگاهت برقرار باشد. بگذرم.
عکس و حرف
نکته های کوتاه دامنه
در ادامۀ مطلب >>
نوشتۀ جناب دارتوکِن : سلام جناب اقای دامنه و خوانندگان محترم دامنه. بنده نویسنده نیستم میخوام هربار سوالی داشته باشم پاسخمو ازشما بگیرم. بنادارم این منوال رامرتب بکاربگیرم. اگه مزاحم نیستیم. نظردامنه در باره حضور زنان در ورزشگاهها چیه؟ این لنیکو میفرستم بازش کنید حضورزنان پاکستانی درورزشگاهه:
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام من به شما «جناب دارتوکِن». حالا چرا دارتوکن؟ رفتم اول سراغ دارکوب که چه مزیتی داره. دیدم دارکوب _معادل فارسی «دارتوکِن»_ سه چیزش خیلی مهم است: زبان درازش. انرژی کلّه اش و... . بگذرم. اول لینکی را که فرستادی باز کنم تا خوانندگان هم عکسش را ببینند:
حال که دیده شد، پاسخ من این است؛ به اختصار: 1- ممنونم. ان شاء الله در نوشتن ثابت قدم بمانی. هرچند من خودم را شایستۀ این نمی دانم به همۀ سؤالات پاسخ دهم ولی تا جایی که بلدم، چشم.
2- من البته در پست «مقایسه زن و مرد: اینجا» نوشته بودم که چرا زنان در نهادهای مهم حکومتی شغلی ندارند؟ در مجمع تشخیص مصلحت نظام حتی یک زن عضو نیست. در شورای نگهبان چه در جمع شش فقیه و چه در جمع شش حقوقدان. در ردۀ فرماندهی سپاه. در شورای عالی امنیت ملی. در مجلس خبرگان رهبری که متصدی نظارت و انتخاب رهبری ست حتی یک زن حضور ندارد. در شورای عالی فرهنگی. در شورای عالی حل اختلاف. در سه قوه. و بسیاری از نهادها و جاهای دیگر.
3- اما با این همه، حضور زنان تماشاگر ایران در ورزشگاهها را قبول ندارم. این را رُک و بدون دروغ می گویم که در این مسأله با کسانی که خود را «اصلاح طلب» می نامند و دم از حضور تماشاگر زن در ورزشگاهها خصوصاً فوتبال می زنند و حتی بدان دامن می زنند، بسیار زاویه فکری دارم.
زیرا معتقدم هر جایی که هنجارشکنی می شود و مسائل مسلّم شرعی مخدوش می گردد، و به آبرو و حیثیات زن آسیب وارد می گردد، زن نباید در آن حضور بیابد. اساساً ارزش های زن در این گونه مجامع لِه می شود. همۀ شئوون زن در ورزشگاههایی که همه باخبریم چگونه است، یکباره فرو خواهد ریخت. این چیزی نیست که بتوان در آزمایشگاه آزمونش کرد. مگر آن که محیط ورزشگاه ها مانند خیابان ها و مجامع عمومی نزاکت و حفظ حرمت ها حکمفرما باشد. آنچه در عکس پاکستانی ها می بینی ممکن است در تهران بدتر از این رخ دهد.
گفتم با آن که در بند 2 آن عقاید را دارم و به حقّ ورود و تصدّی زنان در همۀ رده های حکومتی باور دارم، ولی در حوزۀ حرمت ها، حریم ها، حرام ها، هویت ها و ارزشهای بنیادی زنان، دیدگاهم این گونه است که رُک گفتم. چون نه در قفس تنگی هستم که بترسم باورم را مخفی کنم و نه دنبال یارگیری و رأی و عده جمع کردن هستم که خلاف عقایدم نظری بدهم.
4- از شما جناب دارتوکن ممنونم. آنچه خصوصی نوشتی و گفتی برای همۀ پست های دامنه وقت می گذاری، نشان درک و ادراک شماست. بخشی از متن شما را ویرایش خفیف کردم.
سلسله پست های داستان کوتاه: روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفاً کمک کنید.
روزنامهنگار خلّاقی از کنار او میگذشت. نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلانِ دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آن روز روزنامهنگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پُر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامهنگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشتهی شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آن را ببینم! (منبع)
متن نقلی: آیتالله محمدمهدی شبزندهدار یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان گفت:
«رهبر انقلاب در یکی از جلسات اخیر شورای نگهبان ضمن توصیه ما به حفظ آیات الهی فرمودند: من 12جزء از قرآن کریم را حفظ کرده ام و در حال ادامه دادن حفظ قرآن هستم.» (منبع به نقل از خبرگزاری تسنیم)
به قلم دامنه. به نام خدا. ساده ی ساده می نویسم. حسین فدایی و حسین نجات (زیبایی نژاد) هر دو عضو بخش راستِ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودند. سازمانی که به دلیل اختلافات داخلی و شکاف چپ و راستی منحل شده بود.
ولی این دو حسین در کوران انقلاب از نیروهای جناح راست باقی ماندند. حالا؛ یکی _فدایی_ رئیس بازرسی دفتر رهبری شد و دیگری _نجات_ پس از پشت سرگذاشتن چندین پست مهم نظامی و امنیتی و انتصابی، مدتی ست جانشینی سازمان اطلاعات سپاه را در حُکم خویش دارد.
اعضای بخش چپِ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران اما، در بحران 88 همگی دستگیر و روانۀ زندان شدند. مثل بهزاد نبوی، محسن آرمین. مصطفی تاج زاده و... و سازمان شان توسط جامعه مدرسین قم به رهبری آیت الله شیخ محمد یزدی، غیرمشروع اعلام شد و در دادگاهی غیابی منحل شد و دوهفته نامه «عصر ما» این سازمان نیز توقیف شد. به قول میرحسین موسوی «توقیف فلّه ای!!»
فدایی رئیس بازرسی دفتررهبری بجای ناطق نوری
سرتیپ نجات جانشین سازمان اطلاعات سپاه
راستی چرا به نیروهای جناح راست این همه اقبال می شود و انتصاب ها شامل حال آنها. من رازش را در این می دانم چون این جناح _خصوصاً راستی های مشهورشان_ خود را همآره «ولایی» می دانند و نام خویش را نیز «اُصول گرا» گذاشته اند و پست های مهمی را در قدرت و حاکمیت از آنِ خود کرده اند، پست هایی که هرگز به جناح چپ واگذار نشده و نمی شود.
این که کدام اصول برای جناح راست _که خود را «اصول گرا» می نامند_ مهم است و گِردش گرایش دارند، از آن بگذرم.
سلسله مباحث قرآن در صحنه: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. کسی که کار شایسته انجام دهد، به سود خود اوست، و کسی که مرتکب زشتی شود به زیان خود اوست، و پروردگارت ستمکار به بندگان نیست. (سوره ۴۱: فصلت - جزء ۲۴, ۲۵ - آیۀ 41. ترجمۀ شیخ حسین انصاریان)
تفسیر علامه طباطبایی
یـعـنـى عـمـل، قـائم بـه صـاحـبِ عـمـل اسـت، و بـیـانـگـر حال او است. اگـر عـمـل صـالح و مـفـیـد بـاشد خود او هم از آن سود مى برد، و اگر مُضر و بد باشد، خـودش از آن مـتـضـرّر مـى گـردد. پـس ایـن رفـتـار خـداى تـعـالى کـه نـفـع عـمـل صـالح را بـه صـاحـبـش مـى رسـانـد و او را ثـواب مـى دهـد، و ضـرر عمل بد را نیز به صاحبش مى رساند و عِقابش مى کند، اصلاً ظلمى نیست، و چنان نیست که وضع شىء در غیر موضعش باشد.
و اگـر ایـن روش از خـداى تـعـالى ظـلم بـاشد، باید در ثواب دادن میلیونها بنده و عِقاب کـردن مـیـلیـونـهـا دیگر، در برابر میلیاردها عمل نیک و بد، ظَلّام بندگان باشد، ولى از آنـجـایى که گفتیم این روش ظلم نیست، پس خداى تعالى ظَلّام بندگان نمى باشد، و با ایـن بـیـان روشـن مـى شـود کـه چـرا فـرمـود (پـروردگار تو ظلام بندگان نیست) و نفرمود: (پروردگار تو ظالم به بندگان نیست). المیزان.
حجتالاسلام والمسلمین هادی غفاری: «قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که دکتر شریعتی وارد میدان شدند برخی از روحانیون سنتی معتقد بودند که باید مانع دکتر شریعتی شد، چراکه وی به دنبال اسلام منهای روحانیت است.
این در حالی است که امروز بنده از این مسأله خوف دارم که برخی، روحانیتِ بدونِ اسلام را مطرح کنند. به نظر من برای برخی از افراد روحانیت به دُکّان تبدیل شده و این افراد با تملُّق و چاپلوسی تلاش میکنند به اهداف شخصی و نه جمعی برسند.
بنده هنگامی که سخنرانی برخی از روحانیون را گوش میکنم متوجه میشوم که ماهیت اغلب سخنان این افراد تملق و چاپلوسی از دیگران است و دغدغههای مردم برای ایشان در اولویت بعدی قرار دارد.
این در حالی است که روحانیت شیعه همواره در طول تاریخ با حریت و آزادگی زندگی کرده و موضعگیری کرده و همواره مأمنی برای درددلهای مردم و نقطه امیدی برای رهایی مردم از مشکلات بوده است. در گذشته هنگامی که خوانین و ملاکان مردم را اذیت میکردند مردم به روحانیون پناه میبردند و از روحانیون استمداد میطلبیدند.» (منبع)
پاسخ دامنه
به نام خدا. آقای هادی غفاری نکتۀ بسیارمهمی را هشدار داده اند که به نظر نمی رسد گوش شنوایی برای این آسیب های مخرّب و مُهلک وجود داشته باشد. من نیز به سخن مهم ایشان بیفزایم که روحانیون مخالفِ شریعتی هرچه در توان داشتند از پیش از انقلاب تا امروز به کار بردند تا مرحوم دکتر علی شریعتی را تخریب و از چشم و دل و اندیشه و گرایش نسل جدید و انقلابی بیندازند.
اما شریعتی _که روحانیون وارسته و نجف رفته را از روحانیون وابسته و به دنیا دلبسته بخوبی تمیز می داد و به آسیب های آن آگاه بود_ آنچنان در قلب ها و تفکرات حضور دارد، که احدی نمی تواند این معلم انقلاب را از متن جامعه و انقلاب مَحو کند.
شریعتی زنده است؛ چون اندیشه هایش زنده است و زندگی بخش. هیچ کس توان ندارد شریعتی را از ملت بگیرد. روحش شاد که در 44 سالگی درگذشت ولی نابغه ای مانا مانده است.
اخطار صریح و شجاعانۀ مرجع بزرگ شیعیان جهان مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی به شاه خائن در سال 1342: «از قرون متمادی دشمنان اسلام از نظر اضمحلال دین و برده ساختن مسلمانان درصدد تفریق دو قوه روحی و مادی آنها برآمده و به فضل الهی در اثر تنبه اولیای امور و علماء اعلام به مقصد خود نائل نگشته اند.
در حال حاضر زمینه را قابل دیده به فعالیت پرداختند که ضربت مُهلک خود را بر پیکر کشور اسلامی وارد سازند. بسیار جای تأثر و تأسف است که سقوط و انحطاط مملکت اسلامی و یگانه مرکز تشیع به جایی برسد که زمامداران آن آلت و وسیله انجام مقاصد شوم آنها گردند.
ما چندی قبل مفاسد تصویب نامه شوم و جعل قوانینی برخلاف مقررات اسلام را تذکر داده و اعلام خطر نمودیم با این حال شاه با کمال جدیت از آن قوانین دفاع کرده و در اثر آن روزنامه های مزدور و خائن بهانه به دست آورده نسبت به مقام روحانیت هتاکی نموده بلکه مقدسات اسلام را خرافات و ارتجاع سیاه و قوانین پوسیده نامیدند.
البته حکم چنین اشخاص در شرع مطهر معین و مبین است، ما جداً از شخص شاه خواستاریم که اسباب اغتشاش مملکت و ناراحتی عموم مسلمانان جهان را مرتفع سازند.
علماء اَعلام و عموم طبقات مسلمانان با اتکال به حول و قوه الهی از مقدسات دین تا آخرین نفس دفاع خواهند نمود. علی الله توکلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین. ابوالقاسم الموسوی الخوئی غره ذیقعده/۱۳۸۲ فروردین ۱۳۴۲.» (منبع)
از مهندس محمد عبدی سنه کوهی: «هفتم آبانماه زادروز «ذوالقرنین»، نامی که در آیات ۸۳ تا ۹۸ سوره کهف در قران کریم آمده به استناد صدها منابع موثق و معتبر که از سوی تعداد بسیاری از دانشنمندان، اسلام شناسان، مورخین، متفکران و کارشناسان علوم دینی مطرح شده از آن با نام کوروش پادشاه بزرگ ایرانیان تفسیر شده است.
منشور کوروش و الواح متعدد آن پادشاه بزرگ هخامنش از کتیبه سوم شوشیانا تا منشور واقع در متروپلیتن نیویورک و از موزههای بریتانیای کبیر، تا ملبورن استرالیا و پاسارگاد و... تمام هویت پرافتخار همه ما ایرانیهاست.
کوروش ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر به پارسی، مشهور به کوروش دوم، به زبان انگلیسی سایروس، نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاه هخامنشی بود. نام وی در قرآن کریم سوره کهف آیات ۸۳ تا ۹۸ به نام ذوالقرنین و در تورات به نام عقاب شرق، به مدت ۳۰ سال از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد در ایران حکومت کرد. از کوروش (ذوالقرنین) در قرآن کریم به عنوان پادشاهی مقتدر، خوشفکر و عادل یاد شده است.
پینوشت:
۱. مولانا ابوکلام آزاد. تفسیرالبیان ۲. ترجمه تفسیر سوره کهف، باستانی پاریزی ۳. تفسیرالمیزان جلد ۱۳ علامه طباطبایی ۴. تفاسیر آقایان ناصر مکارم شیرازی، قرائتی، امامی، آشتیانی، عبدالهی، شجاعی و حسنی و محمدی در مجموعه کتابهای مجلد "تفسیر نمونه" ۵. تابنده گنابادی، کتاب سه داستان عرفانی از قرآن ۶. سراحمدخان بنیانگذار دانشگاه علیگر هند در کتابی به نام اطبایی ۷. "تاریخ هرودت" هارولد آلبرت لمپ ۸. صدر بلاغی در قصص قرآن ۹. دکتر علی شریعتی ۱۰. شهید هاشمی نژاد.»
حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی: «...بسیاری از مردم گرفتار، برای حل مشکلاتشان پناهگاهی ندارند. تاسف بارتر اینکه مسئولین ما به بهانههای مختلف از مردم فاصله گرفتهاند... فقر و محرومیت نیز یک واقعیت انکارناپذیر است که بسیاری از مسئولین از آن بیخبرند. در کشوری که مسئولین آن در برج عاج زندگی میکنند... بعضی از مسئولین ما به جای سخن گفتن از وظایفی که برعهده دارند به همه چیز میپردازند و از زمین و آسمان حرف میزنند و به بالا و پائین دنیا حمله میکنند و شاید نمیدانند در یک قدمی آنها گرفتارانی هستند که در محرومیت و ظلم و عدم توجه به مشکلاتشان دست و پا میزنند... (منبع)
دامنه: این تقارُن فقر با صبر است. جانم فدای نیازمندان و تهیدستان
پاسخ دامنه
به نام خدا. می دانیم که بُرج عاج در زبان عامیانه، کنایه ای ست به آنان که بی دغدغۀ مردم، در خیالات خام و وهم آلود خود غرقه اند و از دلِ مردم بی خبر، بلکه بدتر از آن بی خیال.
جناب مسیح مهاجری، برای این گونه افرادی که شما شجاعانه نقدشان کرده ای، این گونه کنایات اثری ندارد، چون به قول شما در بُرج عاج اند و گوشۀ خلوت خود در جلوت و تنعُّم و ناز و چیزی نمی شنوند!
من فقط چند نکته را به یادها می آورم و می گذرم چون آنان در برج عاج نشسته اند و به افکارعمومی هیچ ارزش و بهائی نمی گذارند:
1- وقتی سیرۀ علمای دینی را می خواندیم و نیز سرگذشت همین روحانیان قدرت گرفته در حکومت اسلامی را، افتخارشان این بوده که در دورۀ طلبگی و طاغوت شاه، حتی پول سیب زمینی و لبو نداشتند که سدّ جوع کنند ولی حالا...
2- وقتی شهید آیت الله سیدحسن مدرس _روحانی ضدّ استبداد_ می خواست طلبه ایی را در حوزۀ علمیه اش بپذیرد اول نگاه به سر و وضع و لباسش می انداخت که مرفّه و شیک نباشد. روزی دید یکی آمده و دگمۀ لباسش خیلی خوشگل و گرانقیمت است، او را برای مدرسه اش پذیرش نکرد. گفت از همین دگمه ات پپداست که ساده زیست نمی توانی باشی و آخوندی یعنی ساده زیستی. اما حالا...
3- وقتی شاه جشن های پُرخرج و تاجگذاری های پُرهزینه می گرفت، مهمترین منتقدین بحقّ آن جبّار، علمای مبارز دینی بودند و فریاد برمی آوردند و تذکر می دادند. اما در همین دولت 9 و 10 جمهوری اسلامی مشهور به حُکمرانی احمدی نژادی، میلیارد میلیارد تومان و میلیون میلیون دلار پول نفت و درآمدهای دیگر ناپدید شد و در جاهایی نامشخص رفت، که کمتر عُلمایی سراغ داریم که لب به سخن گشوده باشد و از بیت المال دفاع کرده باشد. چرا؟ چون از حکومت می ترسند! از حیثیت و آبروی خود می هراسند! چرا آنها حالا که طاغوت شاه را برانداختیم، باید از نصیحت و تذکر و فریاد هراس داشته باشند و سکوت پیشه کنند؟
4- در ضمن جناب مسیح مهاجری _که پرورش یافتۀ شهید مظلوم بهشتی هستی_ به شما هم باید تذکر دهم که آن هنگام بارها و بارها مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری همین گونه نقدهای شبیه شما را، به نظام و حتی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی تذکر می دادند ودلسوزانه در میان می گذاشتند و مردم را دعوت به آگاهی می کردند، ولی شما و روزنامه ات و بسیاری از هم لباسان و صاحبان قدرت، وی را نعوذبالله «شیح ساده لوح»!!! می خواندید.
تو و امثال شما خوب می دانستید که واژۀ «ساده لو، ساده لوح» در لغتنامۀ دهخدا کنایه از چیست؟ نعوذبالله کنایه از «مرد خفیف العقل»، نعوذبالله زبانم لال «کنایه از احمق و بی شعور» کنایه از ساده مرد.
این اهانت ها و ظلم های مسلّم به مرجع شیعۀ مبارز، پدرشهید، فقیه عالیقدر، عالم شجاع، مرد وارسته، شیخ ساده زیست و از دنیابُریده را هزاران هزاران بار دیدید و چیزی نگفتید و خودت هم بخشی از همان بُمب باران کنندگان بودی. باز هم خدا را شکر به راه حق هدایت شدی و زبان و قلم ات را مردمی تر کرده ای نه حکومتی و آغشته به جوهر قدرت.
بگذرم و آقازادگی ها و میراثخواری ها و فسادها و دنیازدگی و آفت ها را فعلاً فاکتور بگیرم که سینه ام نهُفته ها و نگفته ها زیاد دارم که به مرور ایام می گویم. حیف حیف که روحانیون دنیازده و قدرت طلب، علاوه بر خود و انقلاب، بر روحانیون وارسته و منزّه نیز ضربه می زنند و با آبرو و اعتبار آنان بازی می کنند و آفت به جامعه و نظامِ برآمده از خون پاک شهیدان_می گُسترانند.
خاطرۀ خواندنی از عشق علامه طباطبایی به عزاداری امام حسین علیه السّلام: «دکتر مرتضی نجفی قدسی مدیر دارالقرآن علامه طباطبایی به خاطرۀ دیگری اشاره کرد و گفت:
آیت لله علوی بروجردی نقل کردند روزی به اتفاق پدرم و مرحوم علامه مدّاح که از تهران آمده بود به دیدار حضرت علامه طباطبایی رفتیم. پس از صرف چای، علامه طباطبایی از آقای علّامه که مداحی می کردند، درخواست کردند که روضه ای بخواند.
او هم روضه حضرت علی اکبر(ع) را خواند و اشعار ایرج میرزا را در این زمینه می خواند و علامه هم استماع می کردند و متأثر بودند تا اینکه به این بیت رسید:
بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه مرغ پریده را
علامه طباطبایی در اینجا فرمودند: اَعِد. یعنی دوباره بخوان و او دوباره این بیت را خواند، دوباره علامه فرمودند: اَعِد و تا چهار بار درخواست کردند که این بیت را دوباره بخواند و پس از اتمام روضه هم علامه در حالی که از شدّت تأثُّر با دست به پای خود می زدند، این بیت را تکرار می کردند و آنگاه با حالی که شاید مخاطبشان ما هم نبودیم فرمودند:
ای کاش ایرج میرزا این بیت شعر را به من می داد و من تفسیر المیزان را به او می دادم!
آیت الله علوی بروجردی می گوید: من در آن هنگام جوان و کنجکاو بودم و از این جمله ایشان تعجب کردم و گفتم آقا شما ایرج میرزا را می شناسید؟! او شاعر هزل سرایی است! ایشان فرمودند: بله می شناسم و دیوان ایشان را دارم، مع ذلک من حاضرم تفسیر المیزان را با این یک بیت عوض کنم! و سپس ادامه دادند که من حتی توهُّم این معنا را ندارم که کسی این شعر را برای حضرت علی اکبر (ع) بگوید و فردای قیامت، امام حسین(ع) در حق او بی تفاوت باشد.
نجفی قدسی افزود: امروزه اهمیت تفسیر المیزان بر همگان روشن و مبرهن است و برترین تفسیر قرآن در عصر حاضر است و حتی حضرت آیت الله جوادی آملی فرمودند که این تفسیر تا قیامت باقی است. آنگاه می بینیم علامه طباطبایی (ره) چه عشقی و ارادتی به ساحت اهل بیت و مخصوصاً حضرت سیدالشهدا (ع) دارند که حاضرند بهترین اثر علمی خود را با یک بیت شعر که بیانگر علاقه وافر حضرت امام حسین (ع) به فرزندشان علی اکبر است، عوض کنند.» (منبع)
داستان کوتاه: اعضای قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: آیا زمستان سختی در پیش است؟ رییس جوان قبیله جواب می ده برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید. بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟
پاسخ: اینطور به نظر میاد، پس رییس به مردان قبیله دستور میده بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟ پاسخ: صد در صد.
رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟ پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!
رییس: «از کجا می دونید؟ پاسخ: چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن! (منبع)
زندگینامۀ من. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. جبهه فقط تیر و تبَر، فشنگ و گلوله، و نیز خمپاره خون واژه نبود؛ حرف و بحث و مناظره و دعوا و مرافعه هم بود. این با آن، اون با این، می نشستند صمیمانه بحث می کردند و بعد توی همان سنگر، کنار هم، دل به دل به خواب می رفتند. فرهنگ جبهه این بود.
من و همرزم دارابکلایی ام «س. ک. ص. د» هم با هم بحث می کردیم. چون مثل هم نمی اندیشیدیم. زیرا نه او چوب بود و نه من آجر. یکی از بحث های دامنه دارِ او و من، بحث بر سرِ تفکر و اندیشه ها و گفته ها و نوشته های معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی بود.
او شریعتی را نقد، نفی و ردّ می کرد. من اما موضع خودم را مستقل و آزادانه داشتم. کسی را نه مطلق می کردم، و نه مطلق می پذیرفتم. حتی بی واهمه به وی گفتم:
«حتی اگر امام خمینی هم مرحوم دکتر علی شریعتی را ردّ کند، من شریعتی را رد نمی کنم، زیرا من در اندیشه، آزادنگر هستم و تابع بی چون و چرای هیچ شخص و شخصیتی نمی شوم، حتی امام».
این بحث داغ من بود با او، در تیرِ داغِ 1361 در تپۀ روستای جنگی بوریدر مریوان. در سر، من و او اختلاف و تفاوت داشتیم، ولی در دل، دوستدار و رفیق و هواخواه هم بودیم. هنوز نیز من نسبت به ایشان، من چنین ام. با آن که باز نیز زاویۀ دید متفاوت و اختلاف عقاید عجیب داریم.
در جبهه، دعا و قرآن هم می خواندم. آن هم با اشتیاق و علاقه، خصوصاً دعای روز سه شنبه. خطبه های نمازجمعه آقای هاشمی رفسنجانی را نیز با رادیوی جیبی با ولَع گوش می دادم. خطبه بود، نه مثل خطبه های این روزهای خُطبا که همه دستوری اند و تعیین شده از بالا.
نیز خبر شهادت شهید محراب آیت الله صدوقی هم بر ما گران آمده بود. زیرا او را بسیار دوست می داشتم. آیت اللهی که در شهر یزد، مسلمانان را در دل زرتشیتان جای می داد و زرتشتیان را در قلب مسلمانان. نه مثل شش فقیه منصوب رهبری شورای نگهبان که امروزه حاضر شدند با رأی عجیب خود قرائتی از فقه شیعه بدهند که با دیدگاه مردم ایران زمین و نیز با نوع گرایش دینی من زمین تا آسمان فرق دارد.
زمانه، چه دگردیسی هایی می آفریند و جمودِ در الفاظ، چه بلاهایی. به عنوان یک بسیج رزمنده هرگز این آسیب رسانی ها به نظام به دست آنها را نمی توانم هضم کنم و برای آن بسیار رنجیده خاطرم. خصوصاً رد صلاحیت مفتضحانۀ دو آیت اللهی باسواد و بانفوذ: رفسنجانی و سیدحسن خمینی. که باید از آن کردۀ خود توبه کنند.
اختلافات در دهۀ شصت خصوصاً سال 61 در کشور بالا گرفت. به روستاها هم سرایت کرد، خصوصاً به دارابکلا که روستایی شبیه به قم بوده است (و شاید هنوز هم هست) به لحاظ تکثُر تفکر و تعدّد روحانیت.
یک «روحانی آقای ...» به بالای منبر می رود، علیۀ جمع ما که 33 نفر بودیم، سخن راند. اسم سه نفر «ه. ا. ع» را در همان منبر مسجد جامع دارابکلا نام بُرد و منحرف شان خواند. با آن که با هم بودیم و نظرات مختلف داشتیم و همدیگر را صادقانه تحمل می کردیم و به نقد هم هم می پرداختیم، اما با این منبر آن روحانی، رسماً دو جناح شدیم و به تفریق و تفرقه مجبور گردیدیم: جناح راست. جناح چپ.
راست، مُهر انجمن اسلامی را مُحکم در دست گرفت و با مُهر، قدرت را اعمال می کرد. هر کجا می خواستی بری مُهر انجمن اسلامی لازم بود. حتی شرکت فاضلاب یا شرکت آرد. به هر که خیال می کرد باید در جایی از این نظام شغلی بیابد، تأییدش می کردند، و هر کس را که به زعم و ظنّ و شاید انگیزه های دیگر خود، تخیّل می کردند نباید در این نظام شغلی بگیرد، ردّش می کردند و حتی با شیوه هایی که بکار می بردند، مانع می شدند. این چیرها را بعداً که برسم مفصلاً می نویسم.
جناح چپ از بالاتکیه و کتابخانه، بالاجبار کوچ کرد به سّیدمله، پشت آقامدرسه. کُلبه ای چوبی ساخت و بنایش را بر آن نهاد. (عکس بالا. دامنه. حمیدرضا آهنگر. داخل پایگاه حزب الله دارابکلا پشت آقامدرسه. 1362. عکاس: سید علی اصغر)
پایه های آن کلبه و پایگاه، از تیر (=توت) بود. درهایش از توسکا. تخت هایش از ممرز. نمای بیرونی اش از راش. روکش های داخلی اش از تخته سه لا. و زیرپای اش از تختۀ اِزّار (=آزاد) و آدم هایش همان 33 تا و لایه های لا به لا. تا بعد.
«آنچه بر من گذشت» اینجا
علی مطهری خطاب به «شش فقیه» منصوب رهبری در شورای نگهبان در مورد «خلاف شرع» دانستن حضور سپنتا نیکنام هموطن زرتشتی یزدی در شورای شهر: «راه اعمال آن این نیست بلکه اگر قانونی را خلاف شرع میدانید باید به دولت و مجلس اطلاع دهید تا آنها با ارایه لایحه یا طرح، آن را اصلاح کنند نه اینکه هر چند وقت یک بار رأساً و با یک ابلاغیه، قانونی را لغو و انضباط اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کشور را مُختل کنید. معنی این کار این است که هیچ قانونی پایدار نیست و هر لحظه ممکن است لغو شود. این امر با طبیعت قانون سازگار نیست. امیدوارم از این رویه که کیان نظام جمهوری اسلامی را تهدید میکند بازگردید.» (منبع)
سپنتا نیکنام؛ زرتشتی یزدی که این روزها موضوع تئوریک نظام (شکاف جمهوریت/ اسلامیت) شده است
به قلم دامنه. به نام خدا. علی اشرف درویشیان.
نامی آشنا. زادۀ 3شهریور1320 کرمانشاه. از خانواده ای تهیدست. پدرش آهنگر.
آموزگار کودکان روستاهای کرمانشاه. آشنا با بُغضها، اندوه ها، فقر و
نداری ها. شاگرد بنّا، زیر آفتاب سوزان خشت میزد، «سختترین شغل دنیا».
بعد کارشناسی ارشد رشته علوم تربیتی را گذراند. به سوی سیاست رفت. دستگیر شد. نخستین داستانش را در زندان نوشت، سال 1352.
باز هم نوشت. داستان «از این ولایت» را وقتی نوشت، باز هم روانۀ زندان شد. طی 7 سال 3بار زندانی شد. زندان سیاسی شاه. از شغل معلمی محروم گشت. (منبع)
نامهای مستعارش، لطیف تلخستانی و علیجان درویش بود که بر جلد کتاب می گذاشت تا نوشته هایش دچار منع چاپ! نشود و زیر تیغ سانسور زخمی نگردد.
انقلاب که پیروز شد او هم با دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد، خودش گفت: «مردم آزادشان کردند.» (منبع)
کتاب های زیادی نوشت که شماره کردن آن وقت می برد، از جمله دو کتاب در بارۀ مرحوم صمد بهرنگی: «صمد جاودانه شد» و «یادمان صمد بهرنگی».
در دهه هفتاد در مجلاتی چون «آدینه» و «کارنامه» و «کِلک» مطلب چاپ می کرد. آثار و نوشته هایش (چه نقد، چه داستان و چه پژوهش) همگی رویکردی سیاسی و اجتماعی دارد.
نقل است که «آثار علی اشرف درویشیان هم در دوران حکومت پهلوی و هم در دوران حکومت جمهوری اسلامی دچار سانسور شد.» (منبع) او عضو کانون نویسندگان ایران بود.
«قصههای بند» یکی از آثار مهم درویشیان است, «مجموعه داستانی از سرنوشت زندانیان سالهای قبل از انقلاب؛ آدمهایی با طرز تفکر و نگاههای متفاوت به زندگی و سیاست. کتاب «قصههای بند»، سند زندهای از آدمها، طرز تفکر و وضعیت طیفهای گوناگون مردم است که به مبارزه و مقاومت، خواسته یا ناخواسته روی آوردهاند. نگاه درویشیان به همه آنها همدلانه است و گویا درصدد آن نیست تا با کاویدن روح آنان و افشای نقاط ضعفشان زخمی بر زخمی بزند تا مبارزان راه آزادی را محکوم کند.» (منبع)
کتاب «قصههای بند» علی اشرف درویشیان، نگاهی همدلانه با همۀ مبارزان ضد شاه
با بانویی به نام شهناز دارابیان ازدواج کرد که نویسنده بود و پژوهشگر ادبیات عامه. گلرنگ، بهرنگ، گلبرگ سه فرزند این زوج اند.
در بارۀ «کتاب ظلم آباد» (تصویر اول بالای متن) می گوید: «ظلم هیچوقت برقرار نمیمانه. ... یعنی تا حالا به یک «علی اشرف درویشیان» برنخوردهای؟» (منبع)
«وقتی ناهار می خوریم ، ننه می گوید: آه خدا کاش دو تا بال داشتم و الان می پریدم و این ماست و خیار را می بردم برای بچه هام. آخ الان توی آن خاک و خل چه می خورند ؟ خدا کند مریض نشوند . » ننه نمی دانست که ما همان صبح زود پول مختصرمان را خرج می کردیم و تا عصر برای پول درآوردن به هر دری می زدیم. (کتاب فصل نان. علی اشرف درویشیان)
علی اشرف درویشیان بر عقاید خود ثابت قدم ماند و 4 آبان 1396 با تحمّل طولانی رنج های بیماری و دیدنِ وفاداری مثال زدنی همسرش شهنار دارابیان، چشم از جهان بست. خدا رحمتش کناد. (نوشتۀ آزاد دامنه از چند منبع ارجاع داده شده)
زندگینامۀ من. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. پاییز 1361 هنوز به آبان نرسیده بود، جمع زیادی از رفقایم عازم جبهه شدند. باز هم دوری و تنهایی بر من روی آورده بود. سیدعلی اصغر، سیدعسکری، سیدرسول هاشمی، حسن آهنگر حاج مرتضی، سیدمحمد اندیک، سیدکریم حسینی، و تعداد دیگری از دارابکلایی و اوسایی و مُرسمی با یک حرکت انقلابی _که موج ایجاد کرده بود_ راهی جبهه شدند.
ابتدا به آموزش در چالوس و مرزن آباد رفتند و سپس به جبهۀ مریوان، قلّۀ استراتژیک کاویژال را تحویل گرفتند. سیدعلی اصغر، فرماندۀ جنگی قلّه شد و بخوبی درخشید.
غمناک تر آن که همزمان روانشاد یوسف رزاقی و دوست دیگرم حمید آهنگر حاج ولی نیز پیشتر از آنها به جبهۀ سومار رفته بودند و همچنان آنجا مانده بودند.
سر قبر شهید سیروس اسماعیل زاده. 1362. از راست: سیدعسکری. شعبانعلی شاهمیری. آق علی پورصمد. جعفر رجبی. روانشاد یوسف رزاقی. سیدعلی اصغر. دامنه
پاییز دارابکلای آن سال، از زمستان هم عبور کرده بود، ولی رفقایم هنوز از جبهه نیامده بودند، نوروز 1362 که آمد، آنان هم از جنگ برگشتند. چه دیدارهای قشنگی بود، آن نوروز و چه دلتنگی های غمگینی بود آن پاییز و زمستان پربرف و سوز.
خواستم بگویم جنگ همه را از هم در جغرافیا دور کرده بود، ولی در قلب ها نزدیک. پدر از فرزند، شوهر از همسر، فرزند از مادر، رفیق از رفیق، تفریق می شد و به جبهه ها می رفت تا در دفاع از انقلاب، اسلام و ایران، دَین خود را عمل نموده باشد.
سال های بسیاردشواری که کم کم در هر روستا یک تا دو سه شهید بسیجی و ارتشی و سپاهی تشییع می شد و مردم را به بروز سختی ها، کمبودها، جیره بندی ها، کمیابی ها و حِرمان های عدیده به فکر فرو می بُرد.
علاوه آن که، زنان و مادران روستای مان به نیّت کمک به اسلام، میهن و انقلاب، انگشترها، دستنبدها و گردنبندهای طلای خود را به جبهه ها هدیه می دادند. من با چشمان خودم این ایثار را نه فقط در منزل خودمان از سوی خواهرانم مشاهده کرده بودم، که با اشتیاق چنین کرده بودند؛ بلکه زنان و مادران زیادی را دیده بودم که به خیمۀ کمک به جبهه ها _که در تکیه پیش دارابکلا نصب می کردند و کمک به جبهه ها را در آن جمع آوری می نمودند_ مراجعه می کردند و انواع طلاهای یادگاری خود را اِهداء می نمودند. آنان با این هدیه های شوقانه و داوطلبانه، می خواستند حداقل دو کار کرده باشند:
یکی این که نزد حضرت زینب کبری سلام الله علیها سربلند و روسفید شده باشند و دوم آن که چون زنان نمی توانستند به رزم بروند، با این ایثارگری ها _ از آرد و گندم و مواد خوراکی گرفته تا زیورآلات و طلا و یادگاری ها_ می خواستند در ثواب جهاد فی سبیل الله شریک باشند.
این عینِ نیت خالصانۀ آنان در آن کوران انقلاب بود که از هر سو مورد هجوم بود:
کمونیست ها، سلطنت طلب ها، سازمان تروریستی منافقین، اجانب شرق و غرب _که امپریالیسم خوانده می شدند_ برخی از اعراب منطقه _که به ارتجاع عرب مشهور شده بودند_ جدایی طلبانی که خودمختاری می خواستند، و حتی برخی از خُشکه مقدّسان و متحجّران داخلی که به کنایه می گفتند «جواب این همه خون ها را کی می دهد! خمینی!؟»
و دردناک تر این که دولت میرحسین موسوی که به خاطر جنگ، سیستم عدالت گرانۀ کوپن را راه انداخته بود و ستاد بسیج اقتصادی تأسیس کرده بود، از سوی «نِق زن» هایی از جناح راست متهم می شد به دولت سوسیالیست و کمونیست بر وزن کوپُنیست!
فشار ها و حملات به دولت میرحسین آن هم در طول جنگ آن چنان زیاد شده بود و کار به جایی کشیده بود که امام دستور داده بودند روزنامۀ رسالت متعلق به جناح راست سنتی، که از سال 1364 نشر و چاپ آن آغاز شده بود، در جبهه ها توزیع نشود، زیرا به اختلافات و دودستگی ها و تردیدها بشدّت دامن می زد.
احمد توکلی، مرحوم آیت الله آذری قمی، مرحوم حجت الاسلام شرعی قمی و چند تن دیگر از سرشناسان جناح راست، همه روزه در روزنامۀ رسالت به نقد و حمله به دولت میرحسین و وزارت خارجه و سیاست های اقتصادی اش می پرداختند که امام «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» آیۀ 26 تکویر را برای شان بکار برده بودند که بازتاب بسیار وسیعی داشت.
آیه ای که عِتاب است، «عتاب به کسانی که به قرآن بیتوجهی میکنند- این قرآن هدایتگر کسانی است که میخواهند در راه راست قرار بگیرند. منبع» یعنی «پس به کجا می روید؟!» (ترجمۀ مرحوم آیت الله مشکینی. «پس با این حال به کجا می روید» ترجمۀ آیت الله موسوی همدانی، المیزان.
بگذرم و بگویم من هم شوقی دیگر و راهی دگر یافته بودم و جهت و اساسِ زندگی ام با همان اولین جبهه ایی که رفته بودم، دگرگون شده بود. فضای جنگ، رزم، جهاد و دفاع بر کل کشور چنان حکمفرما شده بود که هیچ کس جزء جنگ فکری به سرش نبود الّا آنان که اساساً بی خیال بودند.
اوضاع به گونه ایی شده بود اگر کسی به جبهه نمی رفت، ترسو و بُزدل محسوب می شد. در همین گیر و دار، و فضای بشدّت جنگی و انقلابی، من به راه تازه ای رفتم. و رفتم.
مخیفانه و بی آن که به هیچ کسی گفته باشم و مشورتی گرفته باشم _حتی به پدر و مادرم، به شیخ وحدت و به رفقایم_ رفتم و برای ورود به یک نهاد ثبت نام کردم و به خانه برگشتم و رازآلود منتظر و مُترصّد خبر آن نهاد ماندم که دعوت شوم و فراخوانده. تا بعد.
دامنه شب
محمدرضا شاه پهلوی که دور و بری های وی، او را «اَعلاحضرت» می خواندند؛ بعد از اعلام نظام تک حزبی رستاخیز در ایران و تعطیلی همۀ احزاب در اسفند 1353، چشم در چشم مردم ایران رو به دوربین تلویزیون گفت:
«هر کسی نمیخواهد عضو حزب رستاخیز شود پاسپورتش را بگیرد و برود» (منبع)
توضیح دامنه: در این پست سه متن ارائه می شود: موضع گیری تازۀ حجت الاسلام سید محمدرضا مدرسی یزدی، یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان دربارۀ قضیۀ زرتشتی منتخب شورای یزد. مقالۀ سیدعطاء الله مهاجرانی. پوستر امام خمینی در بارۀ زرتشتیان:
1- مدرسی یزدی: «این ارفاق نظام اسلامی به اقلیتهاست که اجازه داده برای خود نماینده ای داشته باشند... این ارفاقات در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد...آن جوامعی که خود را سکولار میدانند، اجازه میدهند یک مسلمان نماینده شود؟... وقتی مصالح مسلمین مطرح است چرا باید یک اقلیت وارد شود؟... آیا در یک اتحادیه یک نانوا میتواند نماینده قصابها باشد؟... اقلیتها خمس و زکات پرداخت نمیکنند...بعضی از آقایانی که خودشان را همه چیز میدانند، میخواهند در مقابل این ماجرا مقاومت کنند!؟» (منبع)
نکتۀ دامنه
مدرسی یزدی کیست؟ متولد 1334 شمسی یزد. استاد مؤسسه «در راه حق» وابسته به آیت الله مصباح یزدی. او، آیت الله العظمی یوسف صانعی را «مرجع بدعت گذار نامیده بود». سابقآ سیاسی او فعالیت پس از انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی. نظارت بر انتخابات خبرگان در یزد. و نهایتاً منصوب رهبری در شورای نگهبان (منبع)
2- سیدعطاءالله مهاجرانی: متن نقلی: در نقدی به شورای نگهبان دربارۀ «سپنتا نیکنام»، در وبلاگ خود نوشت: «باید دید چه اتفاقی افتاده است که ایمان و امان به سرعت برق، میرفت که فقیهان شورای نگهبان رسیدند. رأی شورای نگهبان باعث شد تا بار دیگر نگاهی به کتاب احکام السلطانیه امام ماوردی بیندازم. مآوردی که در سال ۴۵۰ هجری در گذشته است، فقیه درجهی اول و مفسر ممتاز قران مجید- تفسیر النکت و العیون- و نظریه پرداز فقه حکومتی و سیاست است.
با تأسف بسیار بایست گفت، فقیهان شورای نگهبان ما حتا در قرن پنجم در زمان ماوردی یعنی هزار سال پیش هم زندگی نمیکنند؛ ماوردی از این فقیهان انگار هزار سال جلوتر است.
در بخش دوم احکام السلطانیه بحثی در بارهی وزارت دارد. وزارت را به دو گونهی وزارت تفویض و وزارت تنفیذ تقسیم میکند. در وزارت تنفیذ، مسلمان بودن شرط وزارت وزیر نیست. وزیر بایست کاردان و صادق و هوشمند و صریح و با تجربه بوده و اهل مال اندوزی و طمع ورزی نباشد و… اهل کتاب میتوانند به عنوان وزیر تنفیذی انتخاب شوند.(۱)
ببینید، هزار سال پیش ما چنین میراثی از اندیشه و خردورزی و تساهل و اعتدال و انصاف داشتهایم که اهل کتاب میتوانستند وزیر بشوند، اکنون به این شریعت شورای نگهبان رسیدهایم؛ شریعتی خارج از زمان و مکان و فضای زندگی این جهانی.
اگر هم کسی بگوید این رأی غیر منصفانه، غیر عادلانه و بلکه غیر عقلانی ست میگویند علیه نظام سخن گفتهای! بیّنه شورای نگهبان کدام است؟ تا لیهلک من هلک عن بینه! چرا این گونه مباحث و صورت جلسات شورا منتشر نمیشود؟ آسیب چنین رأی غیر عقلانی و بلکه مربوط به روزگار پارینه سنگی بیش از همه به دین و شریعت و نظام خواهد رسید. (۱): الماوردی، الاحکام السلطانیة، محقق احمد مبارک البغدادی، مکتبة دار ابن قتیبة کویت، ۱۴۰۹ ص: ۳۰ تا ۳۵» (منبع)
3- پوستر امام خمینی دربارۀ زرتشتیان:
شما هم که زرتشتیها هستید همیشه خدمتگزار این ملت این مملکت بودید باید به کار خودتان ادامه بدهید وحدت کلمه را حفظ کنید. صحیفۀ امام. ج 6. ص 192.
شهر یزد از دیرباز لقب «دارالعباده» گرفته و در پرورش شخصیتهای ممتاز علمی و فقهی از سهمی سترگ برخوردار بوده است؛ اما همین شهر، با این پیشینة درخشان در گرایش قلبی به اسلام، قرنها زیستگاه زرتشتیان ایران با همة نمادها و نیایشها و میعادگاههای آنهاست.
آقای دکتر دبستانی، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی موارد متعددی از حسن سلوک آیتالله سیدروح الله خاتمی را در برابر زرتشتیان نقل کرده و درباره رحلت ایشان چنین خاطرهای را آورده است:
«در مسافرتم به شریفآباد (اردکان)، به منزل شوهر خالهام برای گرفتن کلید منزل رفتم. خاله در اولین برخورد گفت: دیدی یتیم شدیم! پرسیدم چه شده است؟ ایشان درگذشت آیتالله خاتمی را با تأثر بیان کرد و ادامه داد: او برای همه پدر بود. در حالی که اشک در چشمان خالة هفتاد سالهام حلقه زده بود، گفت: به راستی دوباره یتیم شدیم.» (زاهد روشنفکر انتشارات خانه فرهنگ خاتمى. منبع)
نکتۀ دامنه
ساده بگویم موضع شش فقیه شورای نگهبان یک برکت بود؛ هیچ چیز به اندازۀ همین رأی عجیب علیهٔ هموطن زرتشتی یزد، ملت را به شناخت واقعی آنان نرسانید و هیچ کس به حدّ آقای آیت الله شیخ محمد یزدی، تفکر واقعی جناح راست را نزد مردم ایران نشناسانید.
آنان که سکوت کرده اند، نزد خدا پاسخگو هستند. خدایا این شکاف، چه به موقع سر باز کرده است. کجاست آن آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رد صلاحیت شده ی ساکت فتنه!!! که با یک تک جملۀ ناب خود، این صحنۀ دردناک تاریخی انقلاب و ایران را ثبت می ساخت
از مهندس محمد عبدی سنه کوهی: هنگامی که جامعهای به دروغ گوییِ سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند "صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می شود!
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید ، شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا به تشکیلات دروغ می پیوندید یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید! (حقیقت و سیاست نوشتۀ خانم هانا آرنت، فیلسوف سیاسی مغضوبِ هیتلر)
گوشه ایی از واکنش ها
یک: آیت الله العظمی یوسف صانعی: «در مناظرة قلمیای که حقیر با استاد مصباح ـ حفظهالله وهداه ـ داشتم یکی از شاگردان ایشان، مرا زرتشتیزاده خوانده بود که لابد به این دلیل(!) حرفهای من ناحساب بوده. من در جواب نوشتم:
نخست آنکه زرتشتیها از دیرباز مردمی درستکار و نجیب و وطندوست و خدمتگزار بودهاند بطوری که شهید مدرس در مجلس گفته بود اگر یک مسلمان در این مجلس باشد او، اربابکیسخرو شاهرخ زرتشتی است!
ثانیاً همة ایرانیها زرتشتیزادهاند از جمله بسیاری از علما و مراجع تقلید ثالثاً و از همه مهمتر ائمه اطهار علیهمالسلام از امام سجاد(ع) تا امام زمان(عج) همگی زرتشتیزادهاند (بیبی شهربانو دختر یزدگرد همسر امام حسین(ع) و مادر امام سجاد(ع). امامزمان(عج) که، هم زرتشتیزاده است، هم مسیحیزاده (مادر امام زمان(عج) نرجسخاتون رومیالاصل همسر امام حسن عسکری(ع) بوده). العهدة علی الرُّواة.» منبع
دو: سایت الف احمد توکلی: «فرضا مشکل دین اقلیت ها را حل کردیم؛ با مشکل "مسلمانان بی تقوا" و "شل مذهب های مسلمان" چه کنیم؟ در بدترین حالت، هر فکری برای تصمیمات "لاقیدهای شورای شهر" می کنیم برای اقلیت های مذهبی نیز همان چاره کنیم.» منبع
سه: حجت الاسلام والمسلمین محمد تقی فاضل میبدی: «براساس کدام روایت، اصل یا مبنای شرعی و فقهی، چنین نظری را بیان کرده است که در جایی که اکثریت آن مسلمان هستند، یک فرد غیرمسلمان نمیتواند وارد یک شورای چندیننفره شود؟... علمای روشناندیش و مراجع محترم باید مانع طرح نظراتی شوند که در شرع مبنایی ندارد.» منبع
چهار: محمد مهاجری نویسندۀ تغییریافتۀ کیهان: «از نگاه آیت الله یزدی شورای نگهبان در هر زمانی مجاز است به عقب برگردد و قوانین مصوب قبلی را هم اگر خلاف شرع باشد ملغی کند. با این استدلال، واقعا سنگ روی سنگ بند می شود؟ آیا حضرت آیت الله یزدی می پذیرند که اگر فرضا فقهای شورای نگهبان تغییر کنند و افرادی عضو شورا شوند که نطر فقهی شان چیز دیگری باشد،محق باشند از صدر انقلاب تا کنون قوانین را بازخوانی کنند و برخی مصوبات دوره های قبل شورای نگهبان را خلاف شرع بدانند و ابطال کنند؟» منبع
پنج: دکتر سید رضاالدین شهابی در روزنامه اطلاعات: «به نظر میرسد برای حفظ ارزشها و نشان دادن منزلت اسلامی؛ به جای اینکه آقای نیکنام طرد شود و از ادامه عضویت در شورا باز ماند، باید به مسلمانی که به صرف رأی نیاوردن اعتراض کرده و حاضر شده است به خاطر منافع شخصی؛ وحدت و اتحاد یک شهر را آسیب بزند انتقاد کرد.» منبع
شش: امیر حسینآبادی حقوقدان و رئیس کانون وکلای مرکز: «قانون انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا قبلاً توسط خود شورای نگهبان تأیید شده بوده و این مرجع حق ندارد که به این موضوع ورود مجدد کرده و چنین حکمی صادر کند. در واقع هر چند شورای نگهبان مرجع تفسیر و تأیید قانون است اما این موضوع نه به این معنا است که این شورا میتواند ناسخ قوانین باشد و نه به این مفهوم که امکان قانونگذاری داشته باشد.» منبع
هفت: جعفر محمدی مدیر سایت عصر ایران: «در کشوری که رهبرش تصریح می کنند که می توانید مرا نیز نقد کنید، چگونه یک عضو شورای نگهبان [آیت الله شیخ محمد یزدی] که منصوب رهبری است می تواند به خود این اجازه را دهد که مخالفت با یک تصمیم را به مقابله با نظام، آن هم اصل نظام متهم کند؟! با این اوصاف، حتی باید علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی و بسیاری از بزرگان که با این تصمیم مخالفت کرده اند را نیز جزو مخالفان اصل نظام دانست! اگر قرار باشد هرگونه مخالفتی با هر تصمیمی، با این اتهامات سنگین و بی پایه نواخته شود و هر مسؤولی تصمیمات خود را به اصل نظام پیوند دهد، باید فاتحه آزاد اندیشی و آزادی بیان در کشور را خواند.» منبع.
هشت: حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد حجتی کرمانی: «آقای یزدی ادعا کرده است که تصمیم «فقهای» شورای نگهبان قانونی، شرعی، قطعی و غیرقابل تغییر است. ایشان برگرداندن مصوبه شورای نگهبان را «مقابله با اصل نظام!!» قلمداد فرمودهاند. همینجا بلاتأمل و تحت تأثیر حالت منفیای که نسبت به این گفته دارم، با صدای بلند میگویم که خدا و پیغمبر(ص) هم در مورد احکام قطعی و مسلّم مثل نماز و روزه و حج هم چنین لحن قطعی و برگشتناپذیری ندارند! نماز را میتوان در شرایط مختلف به صور گوناگون (ایستاده، نشسته، خوابیده، در حال حرکت و...) خواند. وجوب روزه و حج هم که تابع شرایط خودش است. بعضی احکام هم در مواردی نقض میشوند. آقای یزدی قاعدتاً احکام «اولیه» و «ثانویه» را خوانده یا شنیدهاند!
تازه، مگر ما «مجمع تشخیص مصلحت» نداریم؟ همین مصوبة مورد بحث میتواند در مجمع تشخیص مصلحت «به حکم مصلحت» و به عنوان ثانوی لغو شود. آقای یزدی عادت دارند قطعی و انعطافناپذیر سخن بگویند. و خیال کند کارشناس فوقتخصص شرع و قانوناند.
آقای یزدی! اگر رهبر انقلاب طبق تشخیص خود، و برحسب قانون با «حکم حکومتی» حرفهای شما را نقض کرد، باز هم «مصوبه» تند و تیز شما قابل برگشت نیست؟ چرا شعری میگویید که به وضوح در قافیه آن گیر کردهاید؟ و از این بیشتر گیر خواهید کرد.
فراموش نکنید پیش از انقلاب تقریباً اجماع بود که کلاً موسیقی حرام است، چون لهو و لعب است. بازی شطرنج حرام است، چون قمار است. امام رضوانالله علیه موضوع را تشخیص داد که هر موسیقیای لهو و لعب نیست و هر شطرنجی قمار نیست و با شجاعت بینظیری که داشت، این سدّ پولادین را شکست، وگرنه ما باید به جای موسیقیهای رایج ـ بهخصوص رادیو آوا ـ پیوسته نوحه میخواندیم و سینه میزدیم!
امیدوارم آقای یزدی با آرامش و بدون خط و نشان کشیدن به صاحبنظران فقهی و حقوقی، و با اندکی ملاحظه شرایط سیاسی داخلی و خارجی کشور که ما در مرحله خطیر کنونی بسیار به وحدت آحاد ملّت ـ اعم از مسلمان و غیرمسلمان و شیعه و سنی و کُرد و ترک و بلوچ و... ـ نیاز داریم، با لحن آرام و نه از موضع قاطع و برتر سخن بگویند. آقای یزدی! بدانید من در این نوشته تنها نیستم. خود را از حصار افکار تند و تیز نجات دهید «و انا لکم ناصحٌ امین».» منبع.
دیدگاه دامنه نیز با عنوان «بازرگان در خشت خام می دید» منتشر شده بود:
و این هم:
سّرودۀ افشین علا برای زرتشتیان
به آب و آتش و خاک وطن وفادارید
به عهد خویش ز عهد کهن وفادارید
درودمن به وفاتان که چارده قرن است
به انتخاب نیاکان من وفادارید
به مهر احمد و زهرا و حیدر و حسنین
به حرمت و شرف پنج تن وفادارید
اگرچه گاه ندیدید حُسن خلق از ما
ولی همیشه به خُلق حسن وفادارید
علی الخصوص به سالاردین حسین شهید
به شاه تشنه لب بی کفن وفادارید
هماره دست اباالفضل، سرپناه شماست
که بر سقایت دشت و دمن وفادارید
قنات گشته دعاگویتان به وقت قنوت
که در کویر به جاری شدن وفادارید
«وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم»
به مشی حافظ شیرین سخن وفادارید
به قلم دامنه. به نام خدا. به یقین حتّی یک بار هم که شده یا از هورت هورتِ بغل دستی لج تان گرفته و گره بر ابرو زده اید و یا از هورت هورت شما بغل دستی ها به آستانۀ خشم رسیده اند به تو گفته اند: هورت نکش. آدم واری بَخور.
حال، یک شرکت ژاپنی به نام «نیسین» چنگال جدیدی اختراع کرده که صدای هورت را بکلی خفه می کند و به جای هورت، موسیقی پخش می کند. چطوری؟ این طوری:
هنگامی که «صدای هورت کشیدن به میکرفون به کار رفته در چنگال می رسد، میکروفون، صدا را به اپلیکیشن نصب شده روی گوشی منتقل می کند.» در نتیجه موسیقی پخش می شود و صدای هورت هورت خفه می گردد. (منبع)
ژاپن دیگر به کجاهای بشر فکری نکرده، ها؟ چه سهم بالا و زیبایی دارند در علم و خدمت به بشریت آنها، کاش نمی ترسیدند از آمریکایی ها، هر چند خود می گویند منافع ملی شان ایجاب و اقتضاء کرده است این نوع گرایش شان را به آمریکا و آمریکایی ها.
به قلم دامنه. به نام خدا. آیت الله شیخ محمد یزدی یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان در مصاحبه ایی که خبرگزاری تسنیم برایش ترتیب داد، گفت: «بنده در جلسه 6 نفره فقهای شورای نگهبان حضور داشتم و اکثریت اعضای فقهای شورای نگهبان به اتفاق آرا اعلام کردند که این اقلیت مذهبی برای مردمی که اکثرا مسلمان هستند، حق تصمیمگیری ندارد و این خلاف شرع است، یعنی اینکه یک اقلیت غیر مسلم، چه زرتشتی، مسیحی و یا یهودی نمیتواند برای امور شهری که اکثریت آن مسلمان هستند، تصمیم بگیرد و حاکم باشد... و هیچکس هم حق ندارد از این قانون تخلف کند...» (منبع)
دیدگاه دامنه
1- در علم سیاست درسی ست به اسم «جامعه شناسی سیاسی». در آن بحثی ست به نام شکاف ها. در شکاف ها بحثی ست به عنوان شکاف های خُفته و ناخُفته. شکاف های خُفته، تا سر باز نکنند، جامعه به پیشرفت و توسعه نمی رسد. و این رویداد جدید در گُسترۀ حکومت ایران، از همان شکاف های خُفته بوده است که بلاخره از زیر زبانِ آقای یزدی و از رأی بالاتّفاق این شش فقیه شورای نگهبان، سر برآورده است. این، به نظر من نوعی برکت است. چون مردم را یک بار دیگر مثلِ دورۀ ابوالقاسم سرحدی زاده وزیر کار دولت مهندس میرحسین موسوی بر سر قانون کار و کارفرما، با تفکّر سنتیِ حکومت داری روشن تر نموده است.
2- بی جهت نبوده است مرحوم مهندس مهدی بازرگان با آن صَبغۀ دینی و کوله باری از تجربه در مبارزه با رژیم استبداد و طاغوت شاه، و به عنوان یک دانشمند دینی مبارز و فردی فَحُّول و نَبیل (=هر دو لغت به معنی بسیاردانا و هوشیار) برای تضمین حاکمیت مردمی، طرح «جمهوری دموکراتیک دینی» را ارائه داده بود که امام خمینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی، آن را رد کردند و گفتند: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد». به نظرم مرحوم بازرگان در خشت خام این روزها را می دید. که بسیاری در آینه هم نمی دیدند.
3- یکی از آسیب های «اسلام فقاهتی» همین نوع رویکردهاست که برداشت های ظاهرگرانه و سنتی فقیهان، مانع از آن می شود که مقتضیات زمان و مکان را بخوبی ببینند. در این نوع گرایش اسلامی، از یک بُعد فقیهانی ظهور می کنند که رأی مردم را اساساً قبول ندارند و آن را رسماً «تزئینی» و زینتی و صوری و موقّتی می نامند و از سوی دیگر عالمانی میداندار می شوند که «شرع» را فقط ازدریچۀ تنگ سنت و قشرِ دین می فمهند.
همه می دانیم در همین عصر بسیار فرق هاست میان طرز نگاه اسلام فقاهتی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با اسلام شناسی مرحوم علامه سیدمحمد حسین فضل الله. بسیار متفاوت بود نوع نگاه دینی و سیاسی مرحوم آیت الله العظمی سیدابوالقاسم خوئی با امام خمینی. نیز بسیار اختلاف است میان نگرش های سیاسی و دینی و شرعی آیت الله العظمی سیستانی با برخی از روحانیون دست اندرکار نظام جمهوری اسلامی.
4- تا اینجا مذموم نیست، ولی از جایی به بعد که برخی متصلّبانه دیدگاه و تفسیر و اجتهاد و قرائت دینی خود را عین «شرع» و مُرّ قانون بدانند و برداشت های سایر علما و دین شناسان و مردم را ضدِّ دین و بیرون از دایرۀ شرع و دین تلقی کنند، تیرگی حاکم می شود و بن بست می آفریند و پایه های نظام را نزد عامه سُست و تضعیف و اندک اندک تخریب و ناکارآمد می کند. مثال تاریخی می زنم.
5- پیامبر اسلام (ص) از میان آن همه عرب دور و برِ خود، سلمان فارسی را از اهل بیت خود خواند و او را _که یک ایرانی در جستجوی حقیقت بود_ در مصدر امور گذاشت و حتی در جنگ و مسائل دیگر از وی مشورت ها گرفت و بالاتر آن که رأی سلمان در جنگ خندق یعنی حفر خندق در برابر احزاب را پذیرفت و عمل نمود.
می خواهم بگویم در جایی و زمانی که عرب، هر چه غیرِ خود را با واژۀ زُمختِ عجَم، پایین تر و دورتر می دانست و نژادِ خود و قومِ خویش و قبیلۀ قریشی بودن را برای زعامت مسلمین اولی و ارجح می پنداشت، پیامبر اسلام در برابر آن جهل و غفلت، قاطع ایستاد و سلمان ایرانی را افضل از آنان کرد و اهلبیت رسول الله (ص) شد. آیا این کم درسی ست که در اوج حمیت ها و عصبیت های کاذب، آن رسول رحمت یک عجَمی ایرانی حق گرا سلمان پاک را نه فقط با عرب برابر کرد، بلکه وی را بر آنان فضیلت داد و بر صدر نشاند.
6- روحیه ام هیچگاه این نبوده و نیست که به خاطر تفضیل یا تخفیف یک نگرش و تفکری، حقِّ یک جریانی را برای تصاحب حکومتداری با شیوه های درست دموکراسی و گردش آزاد قدرت نادیده بگیرم. همگان از این تساوی حقوقی برخودارند تا اگر خواستند در نظام جمهوری اسلامی خدمتی انجام دهند، براحتی و عادلانه بتوانند با رأی مستقیم مردم در انتخاباتی آزاد، غیرمداخله گرانه و رقابتی واقعی و به دور از نظارت استصوابیِ کنترل گرانه به مصادر قدرت برسند؛ از شورای شهر گرفته تا رهبرشدن. این حق همۀ شهروندانی ست که شناسنامۀ ایرانی دارند.
7- رویّه ای که شش فقیه شورای نگهبان در برابر دین زرتشتی جناب آقای سپنتا نیکنام در شورای یزد در پیش گرفته اند، به یقین نه فقط به تقویت اسلام نینجامید و نمی انجامد، بلکه هم نظام را تضعیف کرده اند و هم بخش وسیعی از نسل جوان را بشدّت نسبت به رویکرد خود بدبین و نُخبگان و روشنفکران و انقلابیون باسابقه را از خود دور ساخته اند.
به نظر می رسد اگر امام خمینی الان حیات می داشتند، چون با کسی تعارفی نداشتند و استاد اعظم همۀ این روحانیون در فقه و سیاستمداری و حکومتداری بوده اند، در برابر این رویکرد شان می ایستادند؛ همانطوری که در برابر شورای نگهبان وقت در عصرِ دولت محبوب و خَدوم و به دور از حتی یک ریال فسادِ میرحسین موسوی، ایستاد، که می دانیم موجب بازگشت آیت الله لطف الله صافی به حوزۀ علمیۀ قم گردید. داستان حلّیت شطرنج، خراب کردن مسجد، تعطیلی حج، ایجاد مجمع تشخیص مصلحت در کنار شورای نگهبان جای خود دارد.
8- اگر واقعاً از دیدگاه شش فقیه، بودنِ یک زرتشتی در شورای شهر (که اساساً کار نهاد شورای شهر نوکری مردم و خدمت به خلق است نه حکم راندن و استیلای بر مسلمان، قاعدۀ نفی سبیل) «خلاف شرع» است، و «هیچکس هم حق ندارد از این قانون تخلف کند»، چگونه است برخی از آن فقیهان در برابر آن همه تأکیدهای مکرر امام خمینی و قانون و شرع، رسماً و علناً از محمود احمدی نژاد در کارزار انتخاباتی دفاع می کردند و در دو دورۀ حکمرانی محمود احمدی نژاد، به آن همه کارهای خلاف و اختلاس و بحران آفرینی هایش نه فقط اعتراض نکرده اند بلکه در تریبون های بیت المال از وی حمایت می کردند و او را نظرکردۀ امام زمان (عجّ) می دانستند؟ تاریخ، حافظه اش دستکاری شدنی نیست. بگذرم.
9- همگان شاهدیم آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی مرجع خبیر و بزرگ شیعیان جهان و امید جهان اسلام و انسان، بر به کارگیری همۀ مردم از هر نوع دین و آئیین و قومی در حکومت عراق تأکید می فرمایند. به یقین دانش فقیهی آن مرجع از همۀ اینان که در مصدر کارند، بیشتر و وسیع تر و عمیق تر است و آنان شاگرد ایشان محسوب می شوند، چطور شیوۀ آقای سیستانی خلاف شرع نیست ولی حضور یک زرتشتی در شورای یزد خلاف شرع است! بیش از بیست هزار نفر از مردم یزد اعم از مسلمان و زرتشتی به سپنتا رأی دادند، رأی آزادانۀ مردم معنایش رضایت از اوست که در دورۀ شورای قبلی نیز چهار سال نماینده آنها بود. چرا باید کام مردم را تلخ کرد!
این بماند که برخی ها! اساساً اصل شورا را که توسط مرحوم آیت الله طالقانی ایجاد شده بود و در دورۀ سیدمحمد خاتمی برای اولین بار در سطح کشور و شهر و روستا با شور و شعَف اجراء گردید، کمونیستی می دانستند!
بگذرم و برمی گردم به اول کلامم: بازرگان در خشت خام می دید و دیگران در آینه هم نمیدیدند! و من این شکاف جدید را که فصلی بسیارمهم در تاریج چهل سالۀ انقلاب اسلامی ست، برکت می دانم و موجب روشن تر شدن مردم و جوانان. و همزمان به پنج عالم دینی و متفکر روشنفکر می اندیشم:
به مرحوم آخوند خراسانی فکر می کنم که چرا موافق نبودند دز عصر غیبت، حکومتی تأسیس کنند. به مرحوم آیت الله میرزا حسن نائینی می اندیشم که چرا مجبور شدند کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله خود را خمیر کنند. به فقیه مترقی مرحوم آیت الله سیدمحمود طالقانی متمرکز می گردم که چرا از میان آن همه کتاب ها، همین تنبیه الامه و تنزیه المله نائینیِ این عالم بزرگ حامی مشروطه را ترجمه کرده اند و به طبایع الاستبداد کواکبی استناد می نمودند. به آیت الله شهید مرتضی مطهری خیره می شوم که چه رسا، نارسایی ها را می فهمید و در علل گرایش به مادیگری چه عالی تبیین کرد این اربابان کلیسا بودند که عامل گرایش بشر به بی خدایی بودند. و با معلم انقلاب دکتر علی شریعتی همراهم که چقدر به آینده آگاه بود و هشدارهایش نشان از نابغگی او داشت و مغز متفکر و بالنده و جهنده اش. روح شان شاد. قم: دامنه.
سلسله مباحث قرآن در صحنه: وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا. و بر گفتار [و آزار] مشرکان شکیبا باش و از آنان به شیوه ای پسندیده دوری کن، (سوره ۷۳: المُزّمّل - جزء ۲۹ - آیۀ 10. ترجمۀ شیخ حسین انصاریان)
تفسیر علامه طباطبایی
...معنا چنین مى شود: او را وکیل بگیر که لازمه وکیل گرفتن او این است که بر آنچه مى گویند و با آن تو را اذیت و استهزا نموده به امورى از قبیل کهانت و شاعرى و جنون مُتّهم ات نموده قرآنت را اساطیر اولین مى خوانند صبر کنى، و نیز لازمه آن این است که با آنها به خوبى قهر کنى.
و مراد از هجراً جمیلاً قهرکردن به خوبى به طورى که از سیاق بر مى آید این است که با آنان به حُسن خلق معامله نموده و به خیرخواهى به سوى حق دعوتشان کند، و گفته هاى آنان را با گفته هایى که مى تواند بگوید مقابله به مثل ننماید، و این آیه شریفه منافاتى با آیه قتال ندارد، پس اینکه بعضى گفته اند: این آیه با آیه قتال نسخ شده، وجهى ندارد. المیزان
یعنی اینا، یعنی این سی و دو تا، اینا در کلام دارابکلایی ها هم لُغُزه. هم گویشه، هم خبره، هم متلکه، هم حملهِه و هم پیله میله:
1- هِع اونجه دخاته هَسّه خَف بیّه کَته.
2- ناع بخُّدا هنو بیدار نیّه، بَخاته هَسّه.
3- هع اونجه کوفتِ سر دراز بکشیه هَسّه کَته.
4- اُوووووو وه دَکّال هفتا خو دِله دَره، هره هره بور کارسَر.
5- هع مول بَیهه اونجه پِروخ بَزه هسّه کَته.
6- نا جانِ مار، من اِتّا کمه فقط لِه بوردِمه.
7- اینجه ره اینجه ره، مِرده رِه موندنه مَردی.
خُوی دسّه جمعی بقول دارابکلای ها دلبدِله
8- تاااااازّه مِه دل نار بورده.
9- یَعهع! وره هارش، هیچ نیهی چُرت زنده.
10- اووووو بورده عالمِ هپروت.
11- ته گَگه، کاجه قراری دعی؟ اینطیری خو کَشه نی؟
12- هع وه هچّی، درسخون نیهه، خوتوکنه.
13- تِ چش کور بیهه، هره هره هره بور بخاس.
14- دَکّال این دنیا دله دنیهه.
15- هع اونجه بصتا (=بیصدا) کته گوش کَشِنه اَم حرفا ره.
16- چش ره کوروک گِنّه نخاسنه.
17- وِه؟ وه یک چموشی هسّه گه، خادرّه به خو بَزوهه.
18- تا سِوی (=صبح) پَل پَلی بَیمه نخاتمه دِدا، خواخِر.
19- حَن تا وُول وُول خوانّی، خو نشیهی؟
20- خُو وِه ره کلافه هاکارده.
21- هع وِه خوی دَس اسیره.
22- اَره، جان کَندی خُوچِک بَزومه.
23- هع اونجه لَب بیهی کَته مگه خو شونه وه.
24- خی واری موله اونجه کَته. اتاق ره گند بیارده.
25- خو دَنیه مِره، نیشِرمی اِمشو.
26- بتمرگ دیگه بخاس. تا کِ خانِ بیدار بووشین!
27- اِسا مگه اینا خواسنّه تخت پَشت بَشورا.
28- تِلا (=خروس) دِم حَنتا کالی نشیهی بخاتنه.
خواب زیبای زرّافه
29- هفتا خو دله دره، هوش نیهه، اوووِه.
30- وِه خود دس هلاکه. تا لنگه ظهر بخاتوهه
31- هُووو خو وره کلافه هاکارده دَکته.
32- هع این وچا ره خو دَکون، اَم سَر صریع بَیّه.
در لغت بعدی «شو سِیو گو سِیو» یا شاید هم «لاخ» را شرح می دهم. تا آن پست وای به خوابِ غفلت، وای به خواب غفلت.
نشر همزمان در «فرهنگ لغت دارابکلا» اینجا
«...در سراسر کشور خفقانی حاکم بود. نام امام ممنوع بود. صدا و تصویر امام ممنوع بود. رساله امام ممنوع بود. نوشتههای امام ممنوع بود. حتی برای پخش رساله امام نام یک نفر دیگر را روی جلد رسالهها میزدند.
رژیم فکر میکرد امام را تبعید کرده، عکس امام را ممنوع و رساله امام ممنوع شده بود و از دل برود هرکس از دیده رود. نمیفهمیدند همه این کارها اثربخش نیست. مردم دلداده نهضت اسلامی و راهبر این نهضت هستند و این اعمال کودکانه در مسیر و راه مردم تاثیر نمیگذارد.» [مراسم یادبود چهلمین سالگرد درگذشت مرحوم آیت الله سیدمصطفی خمینی، فرزند امام] (منبع)
نکتۀ دامنه
به نام خدا. دامنه سیاسی میاسی نیست، بلد نمی باشه چی بگه پس:
چنین گفت زرتشت: (نوشتۀ فریدریش نیچه فیلسوف و شاعر آلمان)
«زندگی باید پیروز شود و انسان با پیروزی بر خویش، باید خود را از غریزه زیانبار اطاعت، خلاص کند تا به تثبیت شادمانه اراده خویش برکشیده شود.»
زندگینامۀ من. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. جبهه، سخت بود. از چند جهت: دوری، دردِ عشق، مکافات مرگ، اضطراب روحی روانی، دلهرۀ اسیرنشدن، بی خوابی و از همه مهمتر گذر از شور و شیدای جوانی.
ولی چون پس از پایان دورۀ آموزش، یک هفته در اردوی سخت مزرن آباد جاده چالوس بودیم، سختی را ملموس و قابل تحمل می دانستیم. نزدیک مهرماه 1361 برگشتم به دارابکلا.
خاطرات و مخاطرات اولین جبهه ام زیاد است که گفتنِ آن وقتِ وفوری می خواهد. فقط فهرست وار چندتا را می گویم:
دوستم نعمت یاری جویباری جلوی چشمان مان شهید شد.
در درگیری خونین ما و کومله ها، چند پیشمرگه کُرد که با هم اَنیس شده بودیم، به شهادت رسیدند.
حمام نداشتیم، ماهی یک بار به حمام عمومی مریوان می رفتیم، یکی از ماها نگهبانی می داد، یکی، تَن می شست و تنمال می کشید. آسیاب به نوبت.
زندگی در بالای قلّه، سخت بود، ولی یک حال خاص معنوی به انسان می داد.
غذا با قاطر و الاغ یا بر کولۀ کُردهای ایثارگر به بالای قلّه می رسید.
هیچ کجا اَمن نبود، حتی در کمین شب، از کُرد همرزم کناردست خود هم مشکوک بودیم.
دایره وار بود جبهۀ ما نه خطی. یعنی از سو دشمن شبیخون می زد.
جوانی ما در دربدری و دوری طی شد، ولی چون برای حفظ اسلام و ایران بود، ذخیرۀ روحی بود و اَجر و ثواب دینی و آدای دَینی و تعهُّد انقلابی.
دامنه. بر مَرکب الاغ. جبهه بوریدر مریوان 1361. الاغی که در کردستان از هر وسائط نقلیه ای کارسازتر بود. عکاس: سیدکاظم صباغ دارابی
به هر حال، در اوج شور و حالِ انقلابی محل و فعالیت های سیاسی ام، ترکِ یکبارۀ دوستان انقلابی ام و رفتن به جبهه، بسیار بر من سنگین بود. دوستانی که بعدها 33 نفر شدیم و به کنایه و طعنه به «گروه اکبرعمو» خوانده می شدیم. اشاره است به حاج موسی اکبر که خانه اش شبانه روز پاتوق ما و پایگاه اصلی انقلاب گردیده بود.
نیز ترکِ دوستان مدرسه ای باحالی که داشتم، خیلی حسّ دلتنگی به من دست می داد، این دوستان: عیسی ملایی که بهمن 64 شهید شد. قدیر لپوری مُرسمی برادرهمسرِ مرحوم گال حسن طهماسبی. محمدرضا لاری دارابی اوسایی. ملازادۀ سورکی. احمدزادۀ سورکی. شعبان مؤتمن سورکی برادرِ آقای محمد مؤتمن. علی ملایی. خلیل آهنگر. عبدالله رمضانی حاج ممسن یورمله. محمد طالبی القاسم. و از همه بیشتر دوری از فضای عمومی و طبیعت محل.
اولین کتابی که سال 64 نوشتم؛ روایت عشق دامنه: چشمه سارِ عشق
یادم است وقتی از مریوان به سه راه رسیدم، ابتدای جادۀ دارابکلا، بر زمینش زانو زدم، خاکش را بوسیدم. این را گفتم که انتقال داده باشم یک رزمنده پس از چهار ماه دوری، بدون حتی یک روز مرخصی، چگونه دلتنگ خاک زادگاه اش می شود و به آن وفادار است.
هر کس مرا می دید می گفت: کردستان تِه ره وَرا بیه. (یعنی به تو می ساخته) چون هم چاق شده بودم، هم سفیدتر و هم سرخ تر و مثلاً به قول برخی ها خوشگل تر.
دیگر بر من زمانی رسیده بود که باید آن نهانِ خودم را بر آن یکی، که گزینۀ دلم شده بود، برمَلا کنم. حالاتی بر من مُستولی می شد که دیگر نمی شد عشق یکطرفه داشت. نیاز داشتم یکی را که دوستش می دارم، او هم مرا دوست بدارد تا بر خودم روحیه و انرژی تولید کنم. نیز او هم بلاخره باید بداند که من دوستش دارم. با هزار فکر و خیال و جبر و احتمال، دست به قلم شدم و این گونه نوشتم. عین بخشی از آن متنم:
«سلام بر بهترین گوهر زمان. از آنجایی که شما را از دور دیده ام، از آنجایی که ایمان شما را فهمیده ام...دوست دارم با شما دوست باشم. دوست داری با من دوست باشی؟ برادرت: ابراهیم»
عنوان «برادر» را در تَهِ نامه ام عمداً نوشته بودم، چون بر یقین و باور نبودم که جواب آری می گیرم و پاسخ رد نمی شنوم. تا مثلاً اگر ردّ کرد، گناهی را مرتکب نشده باشم. آخه بسیجی و انقلابی بودم. که به خیال بعضی ها بسیجی باید مثل کشیش ها می بود! که فکری غلط بود. و این اولین اشتعال و شعله وری آن جرقۀ عشق درونی ام بود که چند سالی در گوشۀ دلم نگه داری می کردم و بر هیچ کسی بروز نمی دادم. شوق جبهه که بر عشق فائق بود، حالا به ذوق عشق پیوسته بود. تا بعد...
ثبت همزمان در «آنچه بر من گذشت»، اینجا
سلام. در برابر مقام شما چه می توانم بگوییم که اقیانوسی از لطف و رحمت را با آن نامه (این پست اینجا) به رگهای خسته و کوفته مان جریان دادید. با پیام بسیار زیبای خودت، ما را مورد لطف قرار دادید.
من همیشه خود را شاگرد شما اخوان می دانم. زبانم قادر به جبران الطاف شما نیست. از تمامی نویسندگان فرهیخته و بزرگواری که در دامنه، متن تسلیت نوشته اند، متشکر هستم. پس دست به دامان ذات کبریایی دراز می کنم و از درگاهش می خواهم تا پاسخگوی این همه لطف شما و دوستان باشد. خداوند پدر و مادر شما را بیامرزد و شما وخانواده محترمتان را سالم بدارد.
«شرایط امروز و فشار بر آقای روحانی با فشارها بر رئیس دولت اصلاحات متفاوت است. در آن دوره هر 9 روز یک بحران برای دولت ساخته میشد، اما امروز به نظر میرسد برای دولت روحانی هر 9 ساعت یک بحران ساخته میشود.
مشکل جدیدی که در دولت اصلاحات وجود نداشت، این است که در حال حاضر بیش از 50 درصد ثروت کشور در اختیار 3 یا 4 نهاد است. این نهادها نه قابل کنترل و نظارت هستند و نه مالیات میدهند. تمام اقتصاد کشور، به نوعی تحت کنترل آنهاست. دیوان محاسبات و مجلس هم حق ندارند از چنین نهادهایی حسابکشی کنند.
این در حالی است که دولت بخش کوچکی از ثروت ملی یا تولید ناخالص ملی را در اختیار دارد و از این محل باید حقوق همه کارکنان خود، یارانه مردم و سایر هزینههای گوناگونش را تامین کند...
به جرات میتوانم بگویم فشارهای کنونی بر دولت روحانی به مراتب بیش از گرفتاریهای دولت اصلاحات است. گرچه در دوره اصلاحات، قوه قضائیه، نیروهای مُسلح و صدا و سیما همراه و هماهنگ با دولت نبودند، ولی امروز علاوه بر همه اینها بحران اقتصادی موجود نیز بیشترین فشارها را بر دولت وارد میکند...
مجموعه جریان اصلاحات چون انتخاب آقای روحانی را در جهت منافع ملی و مصالح کشور و ملت میدانست، برای انتخابش تلاش کرد، نه به خاطر گرفتن پست و مقام.» (منبع)
خلاصۀ متن توسط دامنه: «...جمعیت انبوهی که در مجالس و عزاداری های حسینی مشارکت کردند، این روزها خود را برای رفتن به زیارت او آماده می کنند تا مسافتی زیاد را بپیمایند و با پای پیاده عازم زیارت اربعین شوند گویی جهان شاهد رقم خوردن محشری به سوی کربلا است و قیامتی در سرزمین حسین رقم خورده است...
در این مناسبت عظیم، لازم است نکاتی را متذکر شویم که البته بر بسیاری از زائران پوشیده و پنهان نیست، اما توصیه به خیر از ویژگی های مؤمنان است.
۱. این زیارت عبادتی است که با نیّت ارزش می یابد و میزان قبولی آن بستگی به نیت زائران دارد و از این رو پاداش زائران نیز نزد خداوند متفاوت خواهد بود... در این راستا انسان باید به یاد در تمام حالات خود، فداکاری و جانفشانی امام حسین(ع) را به یاد داشته باشد... نباید هدف زائر از زیارت، رسیدن به حاجت خود باشد به گونه ای که اگر بداند حاجتی از او برآورده نمی شود زیارت را ترک کند!
۲. مؤمنانی که در راه زیارت سیدالشهدا(ع) خود را به سختی می اندازند، باید در ین راه ارزش ها و مبانی کربلا را با التزام به نماز و اوقات آن زنده کنند و خواهرانی که در این پیاده روی حضور دارند حجاب و عفت و وقار خود را حفظ کنند و به قهرمان کربلا حضرت زینب اقتدا کنند که حجاب و عفت و شکوه او کامل بود... غذاهایی را که با سخاوت و کرم به آنها تقدیم می شود حفظ کنند و تا به دور از اسراف میان زائران توزیع شود...
۳. مراجع عظام تقلید چند سالی است که در این راهپیمایی میلیونی صدها مُبلّغ دینی را برای نشر معارف و احکام دین به مناطق مختلف اعزام می کنند و از زائران انتظار می رود به این افراد مراجه کنند و ارتباط داشته باشند...
۴. زائران باید عزاداری های تایید شده توسط علما و عزاداری های متعارف میان شیعیان را که نسل پس از نسل به ما منتقل شده اجرا کنند و اقداماتی را انجام ندهند که متناسب با عظمت این مناسبت نیست، زیرا اهداف بلند قیام حسینی همواره باید بلند و پاک و تاثیرگذار باقی بماند.
۵. خطبای جمعه و نمایندگان مراجع عظام و بارها بر ضرورت اتحاد و کنار گذاشتن اختلافات داخلی تاکید کرده اند، زیرا امروز امت اسلام به ویژه شیعیان در شرایطی سخت و خطرناک به سر می برند و توطئه های علیه آنها جریان دارد و از این رو لازم است اولویت شیعیان در رفتار خود این باشد که به اختلافات دامن نزنند...
۶. در روزهای زیارت سیدالشهدا و اهل بیت و یاران ایشان شایسته است همه ما به یاد رزمندگان و مجاهدان و طلاب حوزه علمیه باشیم که در این روزگار به حسین(ع) اقتدا کردند و در جبهه ای نبرد با دشمنان دین و مقدسات، جان خود را بر کف دست گرفتند و ثابت کردند به حق یاوران حسین هستند...
۷. شایسته است برادران حسینی ما در این فضای معنوی و ولایی و سایر مناسبت های مربوط به اهل بیت(ع) به نشر و تحکیم معارف دینی و اعتقادی و فقهی و نشر ارزش های اخلاقی بپردازند و سرگرم اختلافات جزئی نشوند زیرا اختلافات در برخی نظرهای فقهی نمی تواند مجوزی شرعی برای تخریب و کنایه زدن و عیب جویی از مؤمنان باشد تا چه رسد به اینکه به بهانه ای برای اهانت به مراجع و اساتید حوزه علمیه و بزرگان اهل منبر و علما تبدیل شود؛ چراکه آنها عمر و وقت و فکر خود را در راه نشر ارزش های حسینی سپری کرده اند.
۸. برای زائران محترام شایسته است که روزی که از زیارت باز می گردند حال آنها همچون روز آغاز زیارت نباشد و پس از زیارت به درون و رفتار و اعمال خود بنگرند و ببینند آیا تغییری در رفتار و اخلاق و ارتباطات اجتماعی و خانوادگی و معاملات آنها رخ داده و بهتر شده است یا خیر؟...
از خداوند سبحان می خواهیم از کسانی باشیم که به سخن گوش فرا داده و از بهترین سخن پیروی می کنند. والسلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و رحمة الله و برکاته.» (منبع)
به قلم دامنه. به نام خدا. در منبعی خواندم که پژوهشگران با انجام آزمایشهایی تمایلات خودخواهانه یا ایثارگرانه در افراد را کشف کرده اند. نتیجه این تحقیق می گوید:
«بخشی از مغز زنان در برابر اعمال ایثارگرانه و کمک به دیگران واکنش بیشتری نشان میدهد.»
فیلیپ توپلر، پروفسور عصب شناس دانشگاه زوریخ، معتقد است: «زنان ارزشهای ذهنی بیشتری بر رفتارهای اجتماعی و تعامل با دیگران می گذارند، در حالی که منشا رفتارهای خودخواهانه در مردان بیشتر است.» (منبع)
نکتۀ دامنه
حال که چنین است و اخیراً آیتالله العظمی جعفر سبحانی نیز گفته اند اسلام با دستآوردهای علمی مخالفتی ندارد، پیشنهادم این است در دایرۀ حکومتی، زنان هم حضور داشته باشند تا از این مخلوقات خدا که بسیاری زمینه ها از مردان پیشی دارند، حکومت را در اِستوا و عدالت نگه دارند. این حضور مؤثر زنان کمک می کند تا سیاست در جمهوری اسلامی ایران زمُخت و سخت گیرانه نگردد.
خیلی از جاها و نهادها زنان اساساً حضور ندارند و یا با برداشت هایی خاص حق حضور ندارند و این بسیار عجیب است. من چند جا را برمی شمارم:
در مجمع تشخیص مصلحت نظام.
در شورای نگهبان چه در جمع شش فقیه و چه در جمع شش حقوقدان.
در ردۀ فرماندهی سپاه. حال آن که امام، خانم دباغ را _که مدتی فرمانده سپاه همدان بود_ یکی از نماینده های خود برای ابلاغ پیام به گورپاچف کردند.
در نهاد ائمه جمعه و جماعات.
در شورای عالی امنیت ملی.
در مجلس خبرگان رهبری که حتی یک زن حضور ندارد.
در شورای عالی فرهنگی.
در شورای عالی حل اختلاف.
در سه قوه.
و بسیاری از نهادها و جاهای دیگر.
لیف روح
یک
در آدم هم گِلزار است و هم گُلزار
و گِل محلِ گُل است
دو
بنده به اجابتِ حق به دعا رسید،
نه به دعای خود به اجابت
(برگفتۀ آزاد دامنه از کشف الاسرار. ص 274 و 284)