دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دامنه دارابکلا

اعتقاد، جهان را آباد می کند، انسان را آزاد ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مطالب خرداد 1393 دامنه

پست 222 : به قلم دامنه. به نام خدا. خواستم امروز در دامنه ی دارابکلا ، پستی در اندازه و شان مرحوم دکتر علی شریعتی  بنویسم، دامنه در سال قبل در تاریخ 4 آبان 1392 پستی با عنوان نخواستن و نداشتن گذاشته بود که شرح دعایی از دکتر شریعتی بود: اینجا.


و نیز برادر ارزشمندم مهندس عبدی نیز در وبلاگش هلی تختی سنه کوه متن و عکس هایی از قبر دکتر شریعتی در زینبیه ی دمشق سوریه گذاشته: اینجا. و همچنین ساعات پیش جناب آقا سیروس عزیز مدیر  گرانقدر وبلاگ پسر اردیبهشتی نیز به دامنه خبر داده است پستی در باره دکتر شریعتی گذاشته : اینجا. با تشکر وپژه از وی.


بنابراین دامنه ترجیح داد برای 30 خرداد که فردا باشد، نکته ای را مطرح کند. 33 سال پیش سازمان مارکسیست شده ی تروریستی که از سوی امام خمینی منافقین نام گرفت، با قیام مسلحانه علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی و مردم بی گناه، کشور را به آشوب و درگیری و خون ریزی و ترور عمومی و کشتن بزرگان دینی و در راس آن شهید مظلوم ئکتر بهشتی و شهید انقلاب فراگیر جهانی  محمد منتظری کشاند.

سران بُزدل آن به همراه ابوالحسن بنی صدر به صورت زنانه و چادر بر سر، فرار کردند. و مدتی بعد، این سازمان منحرف شده از اسلام و اصول اولیه اش، در کنار صدام حسین، آمریکا، اروپا و اعراب در خاک عراق علیه ی ایران اردو زد و ارتش آزادیبخش ساخت تا ایران را فتح کند. و در طول جنگ جنایات و خیانت های بسیار عظیمی در حق مردم ایران و حتی اعضای متنبّه شده ی خود، مرتکب شد. که با عملیات مرصاد نیروهای شهادت طلب مردمی و پاسداران غیور و وارسته مضمحل گردیدند و در تاریخ این مرز و بوم رسوا شدند. اما الان در این روزهای فلاکت بارشان، با تدبیر و کمک و هدایت آمریکا، در دامن آمریکا و اروپا ماوا گرفتند. و به فعالیت های پوششی در ایران روی آوردند.

هوشیار باشید که سَمپات ها و دلسپردگان و وابستگان و مامورین این سازمان کثیف شده و خائن و جانی، به جای فعالیت مستقیم به نام این سازمان، سعی دارند در قالب هایی مردم فریب و دهن پُرکن و  پوششی، با اسم های عادی و طبیعی نفوذ کنند و افکار و اطلاعات شان را تبادل نمایند و جوانی را به دام پلیدی بیندازند.

توصیه ی برادرانه دامنه این است تا زمانی که نظام حزبی شفّاف و قانونی و پاسخگو و مبتنی بر شکل گیری درست و دموکراتیک، در ایران پا نگرفته است، نباید هیچ جوانی به حزبی گرایش و عضویت یابد. الحمدلله دارابکلا در هویت دینی و انقلابی خیلی پیشتاز است.

بدانیم که استقلال فکری، بسی بالاتر از وابستگی و سمپاتی گری ست. فَاعتِبروا یا اُولی الاَبصار. ای دیده وران عبرت گیرید. (آیه ی 2 سوره حشر).


معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی و شهید آیة الله مرتضی مطهری مفسر اسلام ناب محمدی (ص) در حج

جمعه ۳٠ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:۳٢ ‎ق.ظ

پست 220 : به قلم دامنه : 2. به نام خدا. اصل سی و چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: "دادخواهی حق مسلّم هر فرد است و هر کس می تواند به منظور دادخواهی به دادگاه های صالح رجوع نماید. همه ی افراد ملت حق دارند این گونه دادگاه ها را در دسترس داشته باشند و هیچ کس را نمی توان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد."


نکته ی دامنه : به واژه های هر فرد و هر کس و همه ی افراد و هیچ کس، که قید مطلق است، اگر دقت کنید در می یابید که اسلام میان هیچ کس فرقی نگذاشته و تمایز و استثنایی نیاورده است.

بقیه ادامه

  

پس اگر دیدی هر کژیی هست، بدان که از کس یا کس هایی ست که خود، خود را مستثنی کرده اند.

چهارشنبه ٢۸ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:٥۳ ‎ق.ظ

پست 219

به قلم دامنه : به نام خدا. آرای مردم همواره زیر و زبر کننده است. نه له و لورده ساز. یکی را به قدرت و خدمت می برد و یکی را محترمانه کنار می گذارد. دهیار دارابکلا جناب آقای محمد دباغیان نیز با همین جا به جایی مسالمت آمیز و آرام مردم به عرصه گام گذاشت. دامنه به شورای منتخب و محترم محل و نیز به وی دهیار کاری و بااخلاق تبریک می گوید. و دو هدیه به دهیار عزیز تقدیم می کند. آرای مردم را پاس بداریم که راحت ترین راه و تنهاترین خط عبور به آینده است. خدایا شکرت از مردم خوبت. یعنی دارابکلایی های متدین و منصف. اول از سالار شهیدان امام حسین (ع) که توصیه کردند به شیعیانش که اگر مردمی برای حل مشکلی رو به سوی شما آوردند، آن مراجعه را نعمت خدا برای خود به حساب آوردید. دوم از مرحوم آیة الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی. چون مدتی در روستای نخودک مشهد زیست، به این عنوان مشهور شد. او کسی ست که یک شب تا صبح در پشت بام حرم امام رضا (ع) مخفیانه و تنهایی زیر برف شدید در پیشگاه خدا در رکوع ماند تا به مقامات و کشفیات و کرامات رسید. این عالم متقی به سفارشش در آستانه ی یکی از درهای حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شد تا قبرش بوسه گاه گام های زائرین امام هشتم باشد.

او چهار سفارش به فرزندش نمود که برای همه ی مان مفید به فایده است و اما چون سفارش دومی آیة الله نخودکی برای شما آقای دهیار عزیز ما وپژه تر است، هدیه ی شما می کنم.  در کل، اول به خود و سپس این نصیحت مُثمر را به همه تقدیم می دارم : 1- نمازهای یومیه خود را در اول وقت آنها به جای آر. 2- در انجام نیازهای مردم، هر قدر که می توانی بکوش و هرگز نیاندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست، زیرا اگر بنده خدا در راه حق گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد کرد. 3- سادات را بسیار گرامی و محترم شمار و هر چه داری در راه ایشان صرف کن و از فقر و درویشی در این کار پروا نما. 4- از سحر خیزی و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز را پیشه خود ساز.

سه‌شنبه ٢٧ خرداد ۱۳٩۳ ، ٧:۱٢ ‎ق.ظ

پست 218 : به قلم دامنه. لیف روح  چهل و یکبه نام خدا. و اینک لیف روح چهلم به بعد را اختصاص می دهم به این نکته ی پرشور یعنی سخن مصطفای ما مسلمانان، محمد امین و مقام محمود (ص) و خاتم پیامبری و پیامبران؛ که فرموده اند : ایمان، برهنه است و جامه اش، پرهیزکاری ست. (کشف الاسرار ذیل آیه 30 نحل ص 543).

لیف روحی از این بالاتر می خواهیم؟ ایمان، با پرهیزکاری، ملبّس می شود و از برهنگی و عریانی بیرون می رود. جامه بپوشانیم به حرف مصطفی صلوات الله علیه و آله. و شما نیک آگاهید که پرهیزکاری یعنی از خدا پروا داشتن و در گناه، پُر رویی نکردن!! درود و بدرود.

گل یک بوته ای که لیف صابون برای حمام هم می شود. عکاس: دامنه

سه‌شنبه ٢٧ خرداد ۱۳٩۳ ، ٧:٠٥ ‎ق.ظ

معرفی کتاب دامنه (2) 

به نام خدا. شیعه پاسخ می دهد، این، عنوان کتابی ست در 248 صفحه، از آیة الله آشیج جعفر سبحانی. پاسخ هایی ست به شبهات و مشکلات روز جامعه ی فکری. 36 مساله مورد بررسی و پاسخگویی قرار گرفته است. نامه نگاری های متقابل این آیة الله و دکتر عبدالکریم سروش معروف است. او از بنیانگذاران موسسه ی بسیار قدیمی مکتب اسلام است. نیز موسسه ی امام صادق (ع) نیز از اوست. کتاب سیمای انسان کامل در قرآن که تفسیر سوره فرقان است، از کتاب های ارزشمند وی است. پس از درگذشت مراجع عظام قم، آیة الله شیخ جعفر سبحانی نیز از سوی جامعه مدرسین قم به عنوان مرجع تقلید معرفی گردید. دامنه، چهار نکته را از  سرتاسر این کتاب طبق معمول معرفی کتاب دامنه، در زیر می آورد :

در صفحه ی 225 آمده است :  اعتقاد به قدرت غیبی عزیزان درگاه خدا، موجب دوگانه پرستی نیست، بلکه با اصل توحید حقیقی هماهنگی کامل دارد. در صفحه ی 555 درج شده است :  شفاعت، بسان توبه، روزنه امیدی است برای کسانی که می توانند در نیمه راه ضلالت و معصیت، گناهان خویش را ترک کنند. در صفحه ی 117 نوشته شده است : شیعیان بدان جهت ضریح و در و دیوار حرم پیامبر و اهل بیت (ع) را می بوسند چون به آنها عشق دارند و این یک مساله عاطفی انسانی ست که در وجود یک انسان شیفته، تجلّی دارد. در صفحه ی 74 نیز  تصریح شده است : بَداء، موجب نشاط و شادابی انسان می گردد و او را به آینده ای روشن، امیدوار می سازد. شک نیست که اگر انسان دست خود را در تغییر سرنوشت حویش باز بداند، در صدد ساختن آینده ای بهتر برمی آید و با روحیه ای برتر و تلاشی بیشتر، در بهسازی زندگی خود می کوشد. 215 .

یکشنبه ٢٥ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:٢٢ ‎ق.ظ

امام زمان ( عج ) 

به نام خدا. ساده بگم. چون من یک روستایی ام. آقا (عج ) امر فرمودند : تا ظهورم منتظر بمانید. من هم منتظرم، شما هم منتظر باشید. و نیز توصیه نمودند در غیاب من به فقیه مراجعه کنید. آن فقیهی که حافظ دین باشد و عادل و نیز مخالف هوا های نفس. و چند چیز دیگر هم گفت که خود بیابید. و لذا برخی علما به ما آموختند اسم آن فقیه، که امام زمان آدرسش را داده، ولی فقیه است. ما هم می گوییم : به چشم و تحت آن شرط. حالا من دامنه، از برخی دگراندیش ( که البته آزاده چنین باشه اما همیشه حقش این نیست که این چنین باشد  )، می پرسم : ولی فقیه ی ما بهتره ؟ یا ولی عهد شما؟ یعنی یک  " بچه شاه "؟ او را ولیعهد نام نهادند تا وقتی که  " پدر شاه " نمُرده باشد. اما بعد که شاه مُرد!، خود این بچه شاه، بی هیچ رای عمومی و به صورت ارثی و نسلی و ژنی، می شود یک شاه! هر دو اسمشان " ولی " است. ولی، این " ولی " ما کجا؟ و آن " ولی " شما کجا؟ و دامنه می گوید همین کم بحث، برای روز میلاد حضرت حجت عصر، بسی بس است. نیز پوزش، که دامنه، سطح سوادش همین قدر بی وُسع است. 213 .

پنجشنبه ٢٢ خرداد ۱۳٩۳ ، ۱٠:٠٧ ‎ق.ظ

پست 210 : به قلم دامنه. تاریخ سیاسی دارابکلا. قسمت 7. به نام خدا. روزی از روزهایی که رویاها برای رویت روی روح الله، روی می آورد به قلب ها، و مسّی رنگ می شد رو و روح و روان آدم ها، ما هم از دارابکلا این دیار رویاها، سر به سرای خُنیای عشق زدیم رفقا، یعنی اواسط سال 59 بود یا اوئل سال شصت و ضرب شصت ها! رفتیم جماران امام ایرانی ها. که چه کنیم؟ ها؟که ببینیم او را به تمام معناها. و شویم آنچه که باید می شدیم مثل همه ی انقلابی ها. تا با امام باشیم هر روزها، و امامی گری را خط مان بذاریم در همه ی ساعت ها. و خطوط بازی را کنار گذاریم و شویم عین دسته گل ها. و در مینی بوسی سوار شدیم در تکیه پیش با این آدم ها، داغ سر و داغ دل و داغ دِماغ داراب کلایی ها، یعنی اینهاها:

اکبر آهنگر. (معروف نزدمان به  اکبرعمو ) اصغر رنجبر. محمد طالبی (بنّا) مصطفی آهنگر. سید علی اصغر شفیعی. موسی بابویه. حسین محسنی. مصطفی مومنی. خلیل آهنگر. علی ملایی. سید عسکری شفیعی. حجت الاسلام شهید آسید جواد شفیعی. علیرضا آهنگر. هادی آهنگر. اصغر مهاجر. حسن آهنگر. یوسف آهنگر. یوسف رزاقی. سید رسول. جعفر. احمد بابویه و نیز ابراهیم طالبی دارابی (دامنه) و بقیه... که الان نامشان از ذهنم شد وا... و تردید دارم زیادها.

این متن بالا شعر نبوده ها! نثری نیم شعر قافیه دار بود در لابلا. هرکس یادش مانده به این لیست بیفزایدا.  تذکرا : اگر اسم کسی را انداختما، به حساب کورذهنی ام بذارینا. و به من بگینا. نه از پیش خویش تحلیل بیرون کنینا. که دامنه چنین است و چنان ها. اگر کسایی هم نبودند و اسمش از سر اشتباه، سیاه شد اینجا، به دامنه اطلاع دهند فوریا. این داستان را که سری دراز و تَهی گشاد داردا، در قسمت دوم کامل می کنم با نزاکتا، که در جماران چه گذشت بر ماها؟ و در میدان آزادی آن شب چی شد آنجا؟ و در قم چه کردیم با علما؟ و چه آوردیم از شهر عشق و صفاها و سوهان و سوهان ها!؟ رهآورد مان چه بوده ها؟ و تبیین دستاورد سفر به جماران و  بعد به قم باشه برای بعدها. تا دوریی گزینیم از بد و بدا. با چنگ و دف و بار بَد و باربُدا. تا نلغزیم به ساز این و آن ها. و رقص سماع نیاییم هی به این آخرین نُت و مُدها. آری، ان شاء الله.

و

چهارشنبه ٢۱ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:٢٤ ‎ق.ظ

لیف روح چهلم 

به نام خدا. در چهلمین لیف روح، به سیلوی درون مان می رویم تا بفهمیم ذخیره ای داریم آیا؟ تا جهان را با آن، سَیر کنیم و جان را سیر؟ یعنی اشباع. سیلوی گندم را دیده اید؟ ذخیره ی سال  حیات یک ملت است. منتها حیات مادی ملت. تا بخورند و نمیرند. کار کنند و معاش آورند. و نیز عبادت کنند و خدمت، تا توشه بر گیرند برای آخرت. اما این سیلو  ثابت و درجا و برجا نیست، دائم در گردش و چرخش است تا گندم درونش نپوسد و موش نزند. و اساسا گندم خاصیتش حرکت است و برکت. و ما آدمیان، نیز باید چنین باشیم. و الّا به قول جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی، سَن زده می شویم. آفتی که از درون گندم را می پوکاند. این پله ی لیف روح، فقط یک نکته بیش نیست. و آن این است که حیات مادی و معنوی مان را، به همدیگر مُلصق و متحد و چسبیده بداریم. تا بیدار باشیم و دار و دارایی و دانایی بیاوریم. همین. اما با انضمام یک هشدار. و آن هم نه از من! که از مولانای مثنوی دان. چون این را اگر ندانیم، موش زدگی، درون مان را به سَن زدگی پیوند می زند. آنگاه یکی می پوکاند و دیگری می جوَد و می خشکاند. سَن و موش، هر دو بلای جان است، هر دو را دفع و دور کنیم ای جان:

موش تا انبار ما حُفره زده ست - وز فَنش انبارِ ما ویران شده ست

اول ای جان دفع شرّ موش کن و آنگهان در جمع گندم کوش کن

در ضمن لیف روح 23  دامنه ( نوشته ی 6 بهمن 1392 ) یعنی اینجا  دیروز در وبلاگ خوب و جذاب  جناب مهندس محمد عبدی " سنه کوه " باز نشر شد. با تفسیر خاصی از او و چند بیت شعر زیبا به گویش مازندرانی. برای دیدن آن اینجا را کلیک کنید. 207 .

دوشنبه ۱٩ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:۳۳ ‎ق.ظ

پست 205 : زندگی نامه روحانیان دارابکلا : دامنه: به نام خدا. زندگی خودنوشت جناب حجة الاسلام والمسلیمن سید حسین شفعیی دارابی. این اتوبیوگرافی _یعنی زندگی نامه ی خودنوشت_ جناب ایشان را با افتخار بازنشر می نماید. استاد گرانقدر و خطیب توانمند و مشهور حجة الاسلام والمسلمین آسید حسین شفیعی دارابی از روحانیان بسیار فعال و پرکار و فاضل دارابکلاست. دامنه، وی را از مفاخر محل دانسته و به دیده ی احترام می نگرد. متن زیر نوشته خود ایشان است. که دامنه بی هیج دخل و تصرّف و ویرایشی در متن آن، بی کم و کاست منتشر می کند.

امید است، دامنه به زندگی نامه ی (خودنوشت یا دگرنوشت ) مورد تایید سایر روحانیون عزیز و فاضل و بزرگوار دارابکلا، که همه ی آنان را، استاد و راهنمای خویش می داند، دست بیابد و نشرش دهد. دامنه پیشتر از این در تاریخ اول تا سوم آذر 1392 متنی را با عنوان " هشدار به روحانیّت دارابکلا: اینجا " در هفت قسمت نوشت. و ضمن ابراز ارادت ویژه و اعتقاد راسخ به روحانیت، نقدهای انتظاری خویش را نیز در بیانی صمیمانه و اما صریح و بی پرده، طرح کرد و اسامی تقریبا کامل روحانیت دارابکلا را در آنجا آورد. اینک نوشته ایشان عرضه می شود:

»اینجانب سید حسین شفیعی دارابی در حدود سال 1348 وارد حوزه علمیه جعفریه زادگاه خویش روستای دارابکلاء ساری شدم سپس برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه مشهد رفتم نزدیک به سه سال در جوار حرم ملکوتی امام رضا به فراگیری علوم مختلف ادبیات منطق و فقه واصول اولیه پرداختم در سال تحصیلی 1354 از مشهد الرضا به جوار کریمه اهلبیت و حوزه علمیه قم منتقل شدم از آن پس تا به حال در این شهر مقدس مشغول به تدرس، تدریس و تحقیق می‌باشم پس از ورود به قم احساس کردم باید تقویت بنیه علمی ام بخشی از ادبیات و منطق را مرور کنم و از محضر اساتید خوش آوازه آن زمان از قبیل مرحوم مدرس افغانی، عرفانی و ... بهره بردم سپس به فراگیری کتب مربوط به فقه و اصول شرح لمعه، اصول فقه مظفر، رسایل و مکاسب شیخ انصاری، کفایه الاصول مرحوم آخوند خراسانی و فلسفه و منطق و ... پرداختم و از محضر اساتید بزرگواری همچون آیات ستوده، پایانی، سید علی محقق داماد، سید مصطفی محقق داماد، سید حسن شجاعی ، شیخ یحیی انصاری شیرازی، دکتر احمد بهشتی، دوزدوزانی، موسوی تهرانی، سید ابوالفضل موسوی تبریزی بهره جستم پس از آن در کلاس درس اساتید خارج شرکت نمودم.

از سال 62 به بعد تدریس یک دوره اصول آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی را درک کردم در مباحث فقهی نیز خارج زکوه را از کلاس درس آقای منتظری که خداوند عاقبتش را به خیر کند و از اطرافیان و مشاوران ناباب نجاتش دهد استفاده نمودم خارج دو کتاب معظم فقهی یعنی خمس و حج را از محضر حضرت استاد آیت الله جوادی آملی بهره بردم. در کنار دروس رایج در حوزه یعنی فقه و اصول و ادبیات با شرکت در کلاس درس اسفار آیت الله جوادی آملی و درس هیئت آیت الله حسن زاده آملی با کلیاتی از فلسفه و نجوم اسلامی آشنا شدم همچنین از مباحث تفسیری و اعتقادی و اخلاقی فرزانگانی همچون مرحوم آیت الله مشکینی، آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله جعفر سبحانی، آیت الله ابراهیم امینی، آیت الله اصفهانی و ... با لطف و عنایت الهی در برنامه امتحان عمومی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط شهید مطهری در حوزه علمیه برگزار شد شرکت کردم ودر قدم اول جزء 200 نفری بودم که در امتحان کتبی قبول شدم، سپس در مصاحبه‌ای که خود آن شهید بزرگوار به عمل آورد شرکت نمودم و جزء شصت نفری بودم که قبول شدم سرانجام در دوره آموزشی کوتاه مدت شرکت کردم تا در کنار دیگر عزیزان با دانشهای غیر حوزوی آشنا گشتم کمتر از 2 هفته از زمان تشکیل این کلاسها گذشته بود که حادثه عظیم شهادت شهید مطهری رخ داد ولی شاگردان و دست پروردگانش راه را ادامه دادند و ما را یاری رساندند

در ادامه راه با سلسله مباحث و برنامه های مفید و کلاسیک و منظم فرزانه روزگارمانحضرت استاد آیت الله مصباح یزدی آشنا گشتم پس از آزمون وارد برنامه آموزشی موسسه در راه حق، سپس بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و از محضر این شخصیت بزرگوار شیعه و برنامه های آموزشی مورد نظر ایشان بهره های فراوان بردم باید بگویم حیات علمی اینجانب بیش از هرکس موهون زحمات و راهنماییهای این استاد گرانمایه بوده و می‌باشد.

ناگفته نماند در طول سه سالی که در مشهد بودم با حضور در بحث تفسیری و نماز جماعت مسجد کرامت به امامت مقام معظم رهبری و جلسات شهید هاشمی نژاد در محل کانون بحث و انتقاد دینی و نیز کلاس تفسیری عارف صمدانی حضرت آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی بهره ها بردم در کنار فراگیری علوم مختلف از محضر اساتید بزرگوار به تدریس دروس مربوطه علاقه وافری داشته ام بدین جهت تمام متون درسی حوزه از جامع المقدمات تا رسایل و مکاسب را در این مدت تدریس نموده ام گاه درمدارس تحت برنامه شورای مدیریت شهیدین و عترت گاه در مراکز علمی دیگر جامعه الزهرا و غیره و گاه به صورت انفرادی و سالها به صورت دروس عمومی مدرس 3 و 4  دارالشفاء به تدریس علوم مختلف پرداختم.

سالهای پیش از پیروزی انقلاب و پس از ماجرای انقلاب فرهنگی سالها در دانشگاه صنعتی امام باقر تهران و دانشگاه آزاد اسلامی بروجرد به تدریس معارف اسلامی فلسفه اخلاق و تاریخ اسلام تاریخ سیاسی ایران پرداختم در کنار تدریس با توفیق الهی توانسته ام چندین کتاب و مقاله را به چا پ برسانم پاره ای از مقالات، از مقالات ممتاز شناخته شده اند به لطف پروردگار از جمله طلاب موفق در عرصه خطابه و سخنرانی می‌باشم تا به حال در شهرهای بزرگ و کوچک حدود 20 استان کشور مسافرت تبلیغی داشته ام  سالهاست که به عنوان مبلغ بعثه خطیب و سخنران در ایام عمره مفرده به مدینه و مکهاعزام می‌شوم در همین راستا در دو ماه رمضان به روسیه و ازبکستان اعزام شدم و بارها قبل از خطبه های نمازجمعه قم دفتر مقام معظم رهبری در قم دفتر آیت الله مکارم، حرم مطهر مدرسه فیضیه، حرم مطهر امام رضا به ایراد خطبه و سخنرانی پرداخته ام.‌"

آدرس سایت " پایگاه اندیشوران " منبع این خودنوشت  : اینجا را کلیک کنید.

قم. منزل دامنه. اردیبهشت 1394. عکاس: دامنه. بقیه ی عکس ها در ادامه ی مطلب


ادامۀ مطلب
یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:۳٩ ‎ق.ظ

مربّا و مربّی (هدیه به عزت رمضانی)

ربّ یعنی پروردگار. و پروردگار یعنی پروریدن جهان و جان و روزگار. یعنی پرورش دهنده ی همه موجودات بی جان و جاندار. و ما همه در خان این نعمتیم، نعمت آفریدگار.

و جناب آقا عزّت هم یک ربّ است. رب انسانی. رب نسبی. مربّی هم ردیفان. یعنی می پروراند. می سازاند. می بافد. می آموزاند. و در یک کلام پرورش می دهد و پروار می کند و باپروا می آفریند.

کی ها را؟ جان و جهان را؟ نه. اون فقط و فقط، در ید قدرت لایزال پروردگار عالمیان است. عزت، پرورش گیرندگان هم نوع و هم ساخت و هم نفس خود را، می پرورَد. پس عزت رمضانی یک مربّی ست. کسی که ربّی گری می کند و فعل مطلق خدا را، در ذرّه ای از ذرّات عالم وَجد و وجودش، بکار می برَد و عده ای از مربّا های خود را می سازد و به بار می نشاند و پُر بار و بنِه می کند. یعنی همین فرزندان پاک و متعبّد و متعلّم دارابکلا.

و مربّا یعنی کسی و چیزی که تعلیم پذیرد. یاد بگیرد. متربّی شود. خواهان یادگیری و رشد شود. پروریده شود. پروار گردد و پروا پیشه سازد. یعنی مربوب شود. یعنی ربیب گردد. هر دو یعنی پرورش یافته و به بارآمده و شیرین و مهیّاء و خوردنی شده. مثل زیتون پرورده. مانند خمیر برآمده. و مثل مربّای بِه و سیب. و مثل مربّای بالنگ و بهارنارنج. که به دست یک مربّی به اسم زن، و با هنر و ذوق دست آن، مربّا می گردند. مثل پیله ی کرم ابریشم، که نخِ قالی هزار رنگ می شود. مثل دُم طاووس که بازش کند، دل و قلب و حس بشر را، مربّای ربوبیِت خدا می نماید. مثل آدم و حوا و نوح و خاتم (ص) که مربّای، مربّی قادر متعال شدند و نبی و رسول گردیدند و آموزگار بشر و حشَر. از همه عالی تر مثل علی (ع) که ربیب رسول الله بود : یعنی پرورش یافته ی دامن و دین محمد مصطفی.

پس قدر عزت عالَمیان را بدانیم که پرورشگاه بزرگ هستی را ساخت و پروَرد. و نیز قدر جناب عزت رمضانی را بدانید که در محل، شاگردانی پروریدن داد، که همه اخلاقی اند. همه متواضع اند. همه رو به قبله اند. همه اهل قبیله اند. و همه خود یک مربّی نمونه اند. فقط دامنه از شما مربی و مربا ها می خواهد، که سبقت ها را به صبغت خدایی برسانید! که می رسانید. ( دومی صبغت یعنی رنگ خدا که در قرآن هم آمده است : صَبغة الله...

و دامنه، هم قدر مربّی فهمیم و سلیم این روستا، یعنی عزت الدین رمضانی را می داند. و هم قدر و منزلت و ارزش های مربّاهای فخیم و تسلیم عزّت محل و عزّت روزگاران را.

پس، بیاییم من و تو و او و همه، در پرورشگاه عزت رُبوبی سر به سائش گذاریم و هم پرورش یابیم و قدردانش گردیم و نیز بنده اش شویم، که شدیم. آرزو می کنم همچنان در دایره ی عزت حق تعالی به جسم و روح بپردازین، که هر دو، چه روح و چه جسم، سالمی و سلامتی می طلبند از هم. آری روح سالم در بدن سالم و بدن سالم با روح سالم سازش دارند و تعالی می گیرند. عزت مزید. عزت درود. عزت ها بدرود . 204 .

شنبه ۱٧ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:۳۸ ‎ق.ظ

پست 201 : به قلم دامنه : 1. به نام خدا. از این پس، دامنه جهت آشنایی بیشتر با قانون اساسی، سلسله بحث "لوای قانون" را عرضه می کند. اینک اولین لوا ارائه می شود، لَوا یعنی علَم و پرچم.

اصل سی و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: "هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.

نکته ی دامنه: وقتی متّهم و یا مُجرم، در قانون خوب ما، این همه حقوق دارد؛ پس چه بسا بر انسان های بی گناه و بی اتهام و بی جُرم.

چهارشنبه ۱٤ خرداد ۱۳٩۳ ، ۱۱:٥٤ ‎ق.ظ

پست 199 : خاطرات من (10) : به نام خدا. عصر امروز کیف پول و  اسناد و مدارک و هویت و کارت بانک ها و چک پول و چند لاشه چک و کارت شناسایی ام، و... در قسمت هایی از بلوار امین قم، در حالی که پیگیر یکی از کارهایم بودم، گم شد. و من مانده بودم مات و حیرون و هاج و واج! همه ی آن مسیرهایی که احتمال می دادم، با پای پیاده گشتم، ناگهان موبایلم زنگ خورد. گفت شما آقای طالبی دارابی هستید؟ گفتم آره. چطورمگه؟ گفت کارت های شما اینجاست. گفتم کجا؟ آدرس داد و فی الفور رفتم. خودم را به بانک رساندم. گفت بفرما این کیف حاوی اسناد و کارت و چک و پول شما. زبانم لغتی نیافت به او هدیه کنم. چون این کیف و محتوای آن بسی بسی برام اهمیت داشت. گفت از من تشکر نکن از سیاه آفریقایی تشکر کن.

گفتم : ای قلب من در جوف قلب بلال حبشی سیاه برده ی آزاد شده حمزه سیدالشهدا (س). ای برادر آفریقایی  که این اصل اسلام را عمل کردی، یعنی اصل تؤدّی به الامانة را، سلام بر تو. قلبت در تپش نرمال باشه همیشه. و روحت در آسمان. لحظات پیش عکسی با موبایلم از سیاه گرفتم. سیاهی که از هر سفیدی سفیدتره و جان و جهان جهان بینی اش به خدا لبریزتر.

گفتم برادر. اَخی. اجازه می فرمایی عکسی از تو به یادگارم بگذارم. خندید و گفت بسم الله. انداختم. عکس زیر را. چقدر چهره ای معصومانه دارد. بوسیدمش و دستی بر شانه اش و ... ای تو برادر، که همه ی بار کم و قلیلت را به کمر کوله کردی از 10000 کیلو متری آفریقا به ایران و قم آمدی و طلبه ی علوم دینی شدی، من خیلی خیلی از تو عقب ترم، ای عزیز.  فقط گفتم نامت چیه اخوی ؟ بغلم کرد و فرمود : شفیق یا شفیع.

تردید دارم. روم نشد بپرسیم چی. ولی یا شفیع باشی و یا شفیق، هر دو اسم، برای تو بامسمّاست. این سریع ترین پست دامنه از یک رویداد بود. ساده، ولی عمیق. و تو در تو. دیگه این شما و این شفیق یا شفیع. درود و بدرود. 

یک طلبه ی دینی آفریقایی در قم. عکاس: دامنه

سه‌شنبه ۱۳ خرداد ۱۳٩۳ ، ٩:٠٢ ‎ب.ظ

پست 198 : به قلم دامنه.  نام خدا. در طول سال های جنگ لعنتی عراق و غرب علیه ملت بزرگ و انقلاب عظیم ایران، هر روز کوچه پس کوچه های شهر و دیار و کوی و برزن ایران، یک شهید از تبار مظلومان و بی کسان و میراث سازان بی میراث (بی علم به آینده ی میراثخواران!) بر دوش مردمی مظلوم تر و آبرو دارتر و فدایی تر اسلام و ایران تشییع می شد.

آن سال های عزت و عفت، خون و فراق، مادران و پدران شیهد نه در عروسی فرزندان شان، که در خاک سپاری دُر دانه های شان شرکت می کردند. و هزاران مادر و پدر دل شان نه در تپش قلب برای عیش و عشق که در کوبش قلب شان برای دوری از جگر گوشه های شان بودند؛ که آیا سالم و کامل برمی گردد یا نه. مجروج و اسیر و شهید می شود؟ این شهید سیروس  اسماعیل زاده (دائی خانواده ام) هم از تبار همین پابرهنگان و فقر چشیدگان بود و رفت جبهه و ایستاد و ایستاد و ایستاد تا خونش را نثار و ایثار اسلام و ایران کرد. تا نشستگان عبرت و آبرو گیرند و میراث خواران! از حریم اسلام و ایران و انقلاب دور شوند.

مقایسه کنیم رفاه و آرامش و صلح و تفریح و کنار هم بودن همه با هم را با آن دروه ی تاریخی و سخت که همه هر روز منتظر شهید شدن یکی از دور بری های شان مضطربانه اما مقاوم و عاشورایی بودند.

یاد آن روز های دارابکلا خجسته و پر برکت باد و یاد الان به خیر و حرکت. آن روز من هم از میدان ساعت تا مزار دارابکلا، این شهید را تشییع نمودم. ( و تشییع هم یعنی در پی بودن. دنبال او راه رفتن و عبرت و اعتبار گرفتن ). و این دو عکس اول زیر را نیز در همان روز تشییع جنازه شهید با دوربین بسیار غیر مدرن! خودم گرفتم. گرچه این عکس برای لذت نیست، اما سندی برای آن روزهای داغ مردم دارابکلا هست. آری؛ آن دوره ی جوانی ما، نه موبایل بود و نه دوربین دیجیتال. نه خیال بود و نه پر و بال!

شهید سیروس اسماعیل زاده. مزار دارابکلا. عکاس: دامنه

مراسم تشیییع پیکر شهید سیروس اسماعیل زاده در دارابکلا در سال 1361. عکاس: دامنه

مراسم تشیییع پیکر شهید سیروس اسماعیل زاده در دارابکلا در سال 1361. عکاس: دامنه

سه‌شنبه ۱۳ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:٠٤ ‎ق.ظ

حضرت وصی 

به نام خدا. آیة الله حسن حسن زاده آملی، عارف نامی ایران، در گفته ها و نوشته هایش همیشه اصرار دارد بگوید و بنویسد حضرت وصیّ. چرا؟ اول از همه از نظرم چون اَسرار می داند. دامنه از شنیده هایش با چند واسطه می گوید و با ادبیات نقلی آزادش. که او یعنی علامه حسن زاده، معتقد است، آنها که در تاریخ اسلامی عناوین مهم اسلامی را ربودند، به رغبت و سرقت همه ی القاب اختصاصی امیر المومنین علی (ع) را نیز دزدیدند و به جفا به خود افزودند. فقط از سرقت یک لقب و عنوان، عاجز ماندند و پس نشستند. و در واقع هرگز نتوانستند و نخواهند توانست آن را برُبایند و آن لفظ بسی بسی ماندگار حضرت " وصیّ " ست. آنها لفظ خلیفه را دزدیدند. لفظ امام را دزدیدند. لفظ امیرالمومنین را دزدیدند. فقط مانده بود، لفظ وصیْ، که اینجا اساسا سرقت وصی ناممکن بوده است. و ناممکن می ماند برای همیشه عصر و مَصر. علی وصی رسول الله است. چه شور و شعوری می اورد این لفظ وصیّ بر دل دامنه و دامنه خوانان. امیدوارم از دید شما دامنه خوانان عزیز، این نقل آزاد مضمونی را، با ادبیاتی مهیّج و شیعه گرایانه، انتقال داده باشم به قلوب محبوب شما یاران حضرت وصیّ خاتم النّبیْین.

و حالا یک کرامتی از کرامات استادخاصِّ خاصِّ حضرت علامه حسن حسن زاده را نقل کنم به همان شیوه ی شنیدن ، از یکی از شاگردانش ( به نام شیخ ج. ر ) که می گوید دروس " معرفت النفس " حسن زاده را که دارای 700 جلسه درس شرح ( توسط استاد صمدی آملی ست دیده ) نقل کنم. ( من این را مستقیم و رو در رو با آن شیخ ج. ر هفته های اخیر شنیدم) انتظار دارم سنگ کوب نکنید! می گویند آیة الله حسن زاده آملی از آن استاد مشهورش که اهل دل و معنا، او را دقیق می شناسند، یعنی مرحوم حضرت آیة الله  آسید علی قاضی طباطبایی، نقل نموده است که او جنّی را احضار کرده بود روزی. پرسید از جنّ که شما شیعه هستین یا ...؟ جنّ گفت : ما همه شیعه هستیم و در میان ما غیر شیعه و آن یکی مذهب!! حضور و وجود ندارد. زیرا آباء و اجداد مان هنوز زنده اند و عمری طولانی دارند و به روشنی خبر دارند که در غدیر چه گذشت و همه علی را حضرت وصیّ می دانند. دامنه هرگز متعجّب نمی گردد از این کرامات و نقل سخن ها. زیرا علم را فقط در آشکار منحصر نمی داند. غیب هم بر ما استیلا دارد. که جزء حضرت حق، یعنی آفرینده ی حضرت وصیّ، از آن باخبر نیست. پس‌ : درود بر الله و خاتم الانبیاء و حضرت وصیّ مصطفی. نیز دامنه فریاد بر می آورد در عالَم دین و سیاست به هرکس هر لقبی را اعطا نکنید. امیرالمومنین، لقب اختصاصی فقط علی؛ حضرت وصیّ (ع) است. و اثبات این مطلب که لقب امیرالمومنین، فقط مخصوص علی ست، در مقاله ی معروف اَسماء و اْلقاب آیة الله آشیخ یحیی عابدی نیز آمده است. در حال ارسال این پست، تگرگی شدید و زیبا  با آذرخشی درخشنده  و با  رعدی غرشّی، با طوفانی هیجانی قم را رُفت و شُست.197 .

 

دوشنبه ۱٢ خرداد ۱۳٩۳ ، ٥:۱٠ ‎ب.ظ

لیف روح سی و نهم 

به نام خدا. در این لیف، عارف نامی هرات، در تقسیم علم در ذیل آیه ی 19 سوره ی مبارکه ی محمّد، تصریحاتی کشفی کرده است که من در لیف سی و نهم آن را با برداشتی آزاد و جمع بندی شده از کتاب شریف  تفسیر عرفانی کشف الاسرار مرحوم میبدی می آورم تا خوب به کف و کیف رسیم. علم الیقین، استدلالی ست. یعنی طلب دلیل کردن از عقل خود و دیگران. مطالعت است. طلوع ذهن. از سماع است و شنیدن. و نیز به سبب شناختن است. عین الیقین، استدراکی ست. مکاشفت است. از اِلهام است. به سبب باز رَستن است. حقّ الیقین، حقیقی ست. مشاهدت است. دیدنی ست. از عیان و آشکار خیزَد. به سبب انتظار است. و باران است این حق الیقین. و وقتی به دریا می رسد، تازه در خود رسیده است. پس باران شویم و به دریا برسیم. ذرّه گردیم و به نزد حضرت کبریا رویم. همین. لیفی کم. با کفی دَم به دَم. 196 .

دوشنبه ۱٢ خرداد ۱۳٩۳ ، ٥:٠٩ ‎ق.ظ

افعی های خوش خط و خال 

به نام خدا. در 14 خرداد قرار گرفتیم، که 25 سال پیش در چنین روزی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی پس از ده سال رهبری و امامت در گذشت. از زبان برخی و از قلم قلیلی می شنوم و می خوانم، که به شادی و شعَف مدعی اند  که، انقلاب چه خوب نیروهای ضد انقلاب را تصفیه نمود و بی تسویه رهاشون کرد. خوب تا اینجا مبارکه این پالایش ها از پالایشگاه!  ان شاء الله. حالا من در دامنه یک پرسشی دارم و آن این است : این انجمن حجتیه که از همان آغازین نهضت امام خمینی و سپس انقلاب اسلامی مردم، با اصل و اساس آن مخالف بود، آیا از دور و برِ میراث انقلاب، یعنی حکومت و قدرت و ثروت ملت، تصفیه شدند و پالایش گردیدند؟ یا نه؟ همچنان میراث خوار باقی مانده اند؟ چرا این سوال را پرسیدم؟ برای این که من در تمام مواضع و بیانات و نامه ها و بیانیه ها و مقالات و کتاب های امام خمینی دقت کردم و به عنوان کسی که در دانشنامه امام خمینی  هم قلم زدم و هم قدم می زنم هنوز، هرگز ندیدم که ایشان هیچ شخص یا گروه و یا فرقه و یا جریان و یا حزب و یا  انجمن و یا محفل و یا تفکری را به حدّ و اندازه یانجمن حجّتیه حمله کند و نقد تیز نماید و دهها عنواین بسیار تند و آن چنانی را بکار ببرد. حتی در آخرین دقایق عمرش هشدار داده بود این انجمن حجتیه روزی مصادر انقلاب را تسخیر می کنند و دمار از روزگارتان در می آورند. حالا باز نیز سوالم را تکرار می کنم : این جریان الان کجا هستند؟ میراث خوار یا تار و مار ؟ برای نمونه چند عنوان را، که امام علیه ی انجمن حجتیه بکار برد و در باره ی هیچ گروهی حتی فرقه تروریستی منافقین مسعود و مریم رجوی، استعمال نکرد را، به یادها می آورم و یاد آن رهبر کبیر را گرامی می دارم. چون گرامی داشت او، فقط هورا کشیدن ها و حلوا خوردن ها نیست که نیست و نیز نخواهد بود. نقل به مضمون است:

1- توصیف آنها به مروجین اسلام آمریکایی. 2- احمق. 3- متحجّر. 4- واپس گرا. 5- مبارزه را حرام و عبث می دانستند. 6- مبارزین را نجس فرض می کردند. و کتاب فلسفه را با انبر دست بر می داشتند چون به خیالشان فلسفه نجس است. 7- پدر پیرتان آن مقداری که از این دسته خرمقدسان، رنج و شکنجه دید از شاه هم ندید. 8- مصطفی خمینی در کاسه ای آب نوشید، آنها آن کاسه را آب کشیدند چون می گفتند پدرش فلسفه می گوید. 9- کثیف و درباری و روحانی نما و اهل تکسّب و تعیّش. 10- به آنها رای ندهید. 11- دمار از روزگار شما در می آرند اینها یک روزی. 12-  بی شعور و جمود. 13-  افعی های خوش خط و خال. 14- انقلابی تر از انقلابی شده. 15- آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند. 16- خود بانی ولایت می دانند. 17- پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را در عمل شکست اند. 18- کاسبگر عنوان ولایت. 19- حامی اسلام سلطنتی. 20- سر بر آستان دربار ساییدن. 21- و...که دامنه معتقد است همین مقدار کد دادن ، فعلا کفایت می کند.

در زیر، دو متن کوتاه را از منشور روحانیت امام خمینی ( نامه ی مهم ایشان به حوزه های علمیه و روحانیت ) و دیگری نامه به سید حمید روحانی می آورم. البته دامنه نمی گوید کسی یا حزبی نفس نکشد، دامنه دارد تاریخی را بازنشر می دهد و بر ذهن ها می آورد.

متن اول :دسته ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستانه‌ی دربار می ساییدند، یک مرتبه متدین شده و بر روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند. تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را مفید و راهگشا می دانستند، امروز از اینکه در گوشه ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می دهد، فریاد وا اسلاما سر می دهند. دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابی شده اند. ولایتی های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند. " منشور روحانیت ۶۷.۱۲.۳.

متن دوم : " شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایى قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدى را جایگزین تفکر اسلام سلطنتى، اسلام سرمایه دارى، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایى کردند. شما باید نشان دهید که در جمود حوزه ‏هاى علمیه آن زمان که هر حرکتى را متهم به حرکت مارکسیستى و یا حرکت انگلیسى میکردند، تنى چند از عالمان دین باور دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز بیرون آمدند. شما باید به روشنى ترسیم کنید که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامى و مبارز روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و مقدس مآبى چه ظلمها بر عده‏ اى روحانى پاکباخته رفت، چه ناله‏ هاى دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسى و بی دینى شدند ولى با توکل بر خداى بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکرى و تحجرگرایى، سرافراز  ولى غرقه به خون یاران و رفیقان خویش پیروز شدند.‌" صحیفه امام، ج21، ص ‌240.

گزاره های فوق بخش هایی از نامه امام خمینی در 25 دی 67 به حجت الاسلام سید حمید روحانی زیارتی ست درباره چگونگی نگارش تاریخ انقلاب اسلامی. که متاسفانه او در تدوین انقلاب اسلامی راه نادرستی را برگزید. روزی جلد دوم کتاب نهضت امام خمینی اش را بهساواکی بود دکتر شریعتی!! اختصاص داد.

شریعتی ی که معلم انقلاب بود، شد ساواکی!! و ساواکی ها و راپُرت بَر ها شدند انقلابی! او  این روزها هم شهر به شهر و دیار به دیار می گردد یا می گرداننش، تا چیزی علیه ی چند اصلاح طلب و " فتنه گر " بکوید. خصوصا علیه ی هاشمی رفسنجانی. او یعنی سید حمید روحانی یی که عضو رسمی مجمع روحانیون مبارز تهران است. تشکلی که مخالف جامعه روحانیت مبارز تهران بود و از آن منتزع شد با موافقت امام خمینی. صدا سیمای سرتیپ ضرغامی که مدت مدیدی ست تصاویر تاریخی انقلاب و حتی حسنیه ی جماران و بالاتر از آن، جلسات داخل  اتاق امام خمینی و فوق همه ی آنها، آئین نماز جاویدان و نمونه ی ماه رمضان امام خمینی را سانسور می کند. که چی؟ که کسی مثلا اون یکی را که حالا نمی بینند، بازم هم یه وقتی نبیند! و درست است کسی هم نیست، این ظلم فاحش را از ابزار دست ضرغامی منع کند، اما صحیفه ی امام ثبت و درج شد و در کتابخانه ها موجود است و حتی در ذهن و گوش و ذُکر  السابقون السابقون اولئک المقرّبون، طنین اندازه هنوز آن اُشتُلم امام. 195 .

یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:٤٥ ‎ق.ظ

فرهنگ لغات دارابکلا (12) 

به نام خدا. هوکا و واش ورین : این دو قلم ابزار و یراق، آی مردم دارابکلا را، چپ چلق کرده بود و  ول ولیلانگ. حالا می گم چرا؟ انحنای زنان را انکسار و ارتفاع مردان را انسداد ساخت همین هوکا و واش ورین. هوکا حالا چی هست؟ واش ورین کیلویی چند؟ واش کجا بود دیگه. مثل قارچ ( زردکیجا ) نسلش را زدند. اینهایی که هی می گن محیط زیست و محیط چیست و محیط بیست و محیط لیست، آخه برو ببین، پدر و جدّ جدّ جدّ چدّ زرد کیجا را به جِد و حتم درآوردند. دیگه نمی دانند اساسا همین قارچ و زرد کیجا عامل اصلی حفظ و تکثیر جنگله. پس ما هم بریم انجمن حفظ زرد کیجا تاسیس کنیم تا محیط جنگل هم از دست جوگی و محلی در امان بشه. هم زردکیجاها دیگه زردزار نشن!! و سفید روی و سرخ فام و تُپل مُپل و تو پُر بشن. لااقل یه وزنی به خود بگیرن و آدمو  مثل تشنه لبان صحرای تَموز لَه لَه بیارند. نه ایف ایف! من یه روزی در مورد زردکیجا در لیف روح ششم در وبلاگ دارابکلا 20  آقا صفر نوشتم. اینجا را کلیک کنید.

حالا اول از همه، این عکس های بشدت زیبای واش و واش دار و واش گیر و واش بَر و واش خور را خوب را ببینین. برای اصل آن به وب سایت سنه کوه متعلق به رفیقم آقای مهندس عبدی سنه کوهی مراجعه کنید. یعنی اینجا را کلیک کنید.

مهندس عبدی در آن متن خود اثبات کرده واش گیاه دارویی ست ( قابل توجه دکتر حدیث دکتر گیاهان دارویی ). دیگه من بررم سراغ هوکا و بعد تحلیل واش و  واش خور و واش ورین. واش خور همان گاو است که شیری می داد انرژی زا و خوش طعم. نه این شیرهای گند و بو دار الانی ها. بیچاره گاو. او که تقصیری نداره. تو واش بده بهش، او ببین چه شیری می ده. واش نیست؟ خوب، خوراک بده نه چس و پس. هی بهش می دی کپگ بزه نون و بپیسه خروزه و هندونه کول، چهل کیلو سیب زمین نفله شده 70 کیلو بینگوم تعفن آمده. خاب اون هم شیر می ده پرتّوش بکارده! و متعفن و بی کالری مالری. گاو را روزه نگه می دارین و گرسنه یا روزی اش می دین؟ بدین غذا. تا اونا هم بدن شیر شیرها. چی؟ شیری مصفا.

حالا هوکا : ابزاری برای هرزه چینی و هرزه بُری. یعنی وجین علف های هرز و خودرو. و نیزی برای  خورد و خمیر کردن کلوخ های زمین زراعی و گاهی آن را به حجمی بلند و وزین تر با دسته ای درازتر می سازند که به آن می گن : تاش هوکا. که با آن وال کشی می کردند زمین زراعی را برای ردیف چینی. مثلا تاش هوکا چون پرستیژ داشت و قدرتش از هوکا بیشتر بود، در دستان مردان بود همیشه. که ای، یه اعمال قدرتی پیش زنان کرده باشند و غُورنه بکشن بله. من آنم که رستم پهلوان بود! ای کهی تک! ای کهی تک. و هوکا بلای جان زنان بود. زن بود و زمین. زن بود و زراعت. زن بود زار زاری وچه گت هاکاردن. آن هم در لابه لای  هم هوکا. هم هورا ( یعنی اون! ). و هم هَووها! یعنی ( اینا! ). و این هوکا دِرسته لَم ره وریه. هرزه ها را قتل عام کارده، ولی آی زن و زینت و زیبایی زن ره ، هرز هداهه و هَدِر. از برنیامدن آفتاب هوکا بدست سر زمین، اَنده هم وجین می کارده، تا غروب، که هوا نماشته و تار و تاریک می شد و جنّ و پری ها دم در حموم زنانه صف می کشیدند برن حموم. و شوپرپَری ها لای هوا پشه شکار می کردند  و گوزنگو ها حتی زودتر به کالی شون می رفتند و کینگسوکرَگ ها ستاره ی زمین می شدند( کرم شب تاب با قال شما مدرن ها ) تازه این زِنا فهمسسه که دیگه وجین وسّه و بوره سره آش بپجه. تا دم شب. زن تا دم شب زمین دله کار کار و هوکا و بَلو ملو، و حالا هم برسیه سِره، اِسا هم  باید بره زیر بار و پهلو به پهلو،  هی می شنَوه : تِه زن نیهی، شو جن هسی. یعنی جنّ شب. که نه  زیبایی براش مونده که نه نای داره و نه نیکویی. پس :  ای ای. یا آی ای. و یا ای آی. آخه مرد! سره نیشتی قیلون کَشنی و لَم دنی و کت کش می زنی، زن را  فرستادی صحرا از آفتاب تا آفتاب هوکا بزنه. بعد هم ونجه ناز و کرشمه و لُپ سرخ و لَب روژ و دل جُفت و چشم زول می خواهی؟؟ این هوکا ون زِیناد ره در بیارده، ته اِسا دلت  هوس هاکارده، زفاف باز جلوه هاکانه. مگه تِه داهون قیلون و دود و سیرداغ و پیاز بو نکانده؟ هی گونی ته تن کش کلّه گن کانده! حموم هم که ندانّی. این جه جه دیگه عبور هاکام اَی باز درویش اِنه دامنه و خِر خوانه! پیَرمارقدیم هر وقت خواسنه اون جوری اون جوری هاکانن، وچه را ترس دانه درویش در انه و ته ره اینگنده خورجین دله ونّه هوووووو. اینجوری وچه خو کاردنه. اِسا تا 2 نیم شب این وچه مگه خاسنّه. هی وول خارنه. چون اَنده هلی هوله خارنه. تو حالا ای زن امروز! هوکا اصلا می دونی چیه؟ تیزی اش می بُرّه؟ نوکش چیه؟ حجمش چنده؟ گودی اش کجاست؟ دسته بلندش را می خواهی یا دسته کوتاه؟ اساسا با جنس کار، کار داری؟ یا هی رازانیا و کِش لقمه و لیس لیسک بستنی و چی توز و پشمگ و یخمگ و ای گه گاهی هم سیب زمینی سرخ کرده ی گند آمده ی چیپس نامگذاری شده را، هی می ری این دکّون ارزان فروش!! آق مهدی آفاقی و مجاورینش ( نه رقیبانش. خدا نکنه ! همه با هم اند و جوف هم ) می خری آن هم به نسیه. و تازه نسیه را هم سال به سال که نمی دی هیچ، اصلا نم پس نمی دی. برین دفتر طلبکاری آق مهدی یا آق رحمان ره واز هاکانین حجمش از دفتر قصه پر غصه امیر ارسلان نام دار بیشتره.

اِسا واش ورین : دیگه بمونه بعد. فقط یک اشاره : دیگه کسی دار نمی ره. همین عکس واش دار  را ببینین، کی جرئت داره بره بالاش، واش ببُرّه آنهم برای گاو و اسب. گاو همین کاه و کمَل و پَیلم و لَم و نون کپَکی و ببلاسه بینگوم و لاش لوش بیهه گایچه وره وسّه. با پوزش و سوزش. 194 .

شنبه ۱٠ خرداد ۱۳٩۳ ، ۸:۱۱ ‎ب.ظ

اطلاعات درون سازمان (3) 

به نام خدا. تا قسمت دوم، به 10 مورد از اطلاعات درون سازمانی سازمان تروریستی منافقین به سرکردگی جنایتکار جنگی مسعود رجوی، پرداختم. اینک مواردی دیگری از آن. یازدهم : رهبر اخصّ. به رهبر خاصُ الخاصّ اطلاق می شود. عنوان ویژه ی مسعود رجوی رهبر سازمان. او، همانطوری که در قسمت قبل اشاره کردم، علاوه بر عنوان رهبر اخصّ، امام حاضر !!! هم لقب یافته است. ( رک : پیدایی نافرجام، ج 3، ص 148 ). دوازدهم: رهایی زن. اشاره رمزی ست به هم ردیف مقام اول سازمان، یعنی مریم رجوی. که با طلاق از مهدی ابریشمچی نفر سوم سازمان، بی آنکه چهار ماه عدّه شرعی و قرآنی نگه دارد، به عقد دائم مسعود رجوی درآمد. نوعی انقلاب ایدئو لوژیک از نظر سازمان. سیزدهم : اطاعت محض. شاخص عضو سازمان که در جلسات توجیهی و تحلیلی سوال نکند و برای او چرایی باقی نماند. فرد باید معتقد باشد که فقط رهبری صلاحیت دارد که حرف بزند. چهاردهم : زیارت. یعنی هر عضو سازمان موظف است متن زیارت رجوی را قرائت کند. او را امیرالمومنین!! بداند و مریم زن او را در کنارش تقدیس کند. زیارت وارث که مختص امام حسین (ع) را دست کاری کردند و عنوان های دینی و الهی به مسعود رجوی و مریم رجوی دادند. ( سند زیر را جهت نمونه منعکس نمودم. اسناد فراوانی دارم اما فعلا این نمونه را رویت فرمایید تا بعد..). یک عبارت آن این است : " السّلام عَلیکَ یا مَسعو .. و عَلیکِ یا مَریَ.. اَشهدُ انّکَ کَلمةالتَقوی.. وَ وارِث امیر المومنین. " 190 .  

سه‌شنبه ٦ خرداد ۱۳٩۳ ، ٧:۱۱ ‎ب.ظ

لیف روح سی و هشتم

به نام خدا. در آدم هم گِل زار است و هم گُلزار. و گِل، محل گُل است. به عبارتی، دنیای خدا، مثل گِل برای گُل آدمی است. از دنیا برای آخرت، توشه انباشت کنیم. و البته نیز بدانیم که خدا برای ما بسّ. دیگر؛ همه هست، هوَس. و دامنه، به خود و خواننده ی بسی بِه ز خودِ خود، می گوید این؛ یعنی از گِل به گُل شدن، ، شرطش، نه صرفا" دیده ی عبرتی داشتن است؛ که صد البته دلی فکرتی داشتن نیز است. آری لیف روح سی و هشتم همینه و بسّ. و علمِ به این : که >>>>>  اگر یک دل، آبادان باشد، پاسبانِ اِقلیمی باشد. 186 .

دوشنبه ٥ خرداد ۱۳٩۳ ، ٥:٥۸ ‎ق.ظ

پست 179 : به قلم دامنه. به نام خدا. فامیلی های سیاسی. قسمت 6. در این قسمت یعنی بند شماره ی 40 فامیل های سیاسی مشخصاتی از شش فرزند رهبر معظم انقلاب را می آورم. گفته بودم رهبری چهار فرزند پسر و دو فرزند دختر دارند. هر چهار فرزند پسر، روحانی اند. به ترتیب:

حجت الاسلام سید مصطفی خامنه ای. حجت الاسلام سید مجتبی خامنه ای. حجت الاسلام سید مسعود (محسن ) خامنه ای. و حجت السلام سید میثم ( محمد ) خامنه ای.

سیدمصطفی؛ داماد مرحوم آیت الله خوشبخت.

سید مجتبی؛ داماد دکتر غلامعلی حداد عادل نماینده مجلس شورای اسلامی.

سید مسعود؛ داماد آیه الله سید محسن خرازی عضو مجلس خبرگان رهبری.

سید میثم؛ داماد لولاچیان بازاری بزرگ تهران در کار قفل و ابزار و یراق و دستگیره.

دو دختر رهبر معظم انقلاب هم به ترتیب بُشری (زهرا) خامنه ای و هُدی (فاطمه) خامنه ای اند. بُشری با فرزند حجت الاسلام والمسلمین گلپایگانی رئیس دفتر بیت رهبری ازدواج کرد، یعنی با حجت الاسلام محمد جواد گلپایگانی. و هُدی هم با فرزند حجت الاسلام والمسلمین باقری کنی از دست اندرکاران دانشگاه امام صادق (ع). یعنی با علی باقری کنی. که عضو تیم مذاکره کننده هسته ای در دوره دکتر سعید جلیلی بود. (یحتمل برادرش).

در مسافرت اخیرم به مشهد مقدس یعنی 19 اردیبهشت تا 26 اردیبهشت 1393، من ضمن زیارت مکرر حرم حضرت رضا (ع) روزی نیز  از زادگاه رهبر معظم انقلاب و بیت مشهور پدرش آیة الله سید جواد خامنه ای برای چندمین سال باز نیز بازدید کردم. خیابان خسروی یا شهید حجت الاسلام اندرزگو مشهد.

شهید اندرزگو روحانی مبارزی که داستان زندگی اش علیه استبداد ستم شاهی پهلوی  خواندنی ست. او در طول مبارزه بی امانش، ساواک را به عجز در آورده بود. هر چند وقت یک چهره برای خود می ساخت تا شناسایی نشود. شهید اندرزگو در درگیری با ساواک در یک عملیات پیچیده تعقیب و گریز کوچه پس کوچه های تهران به شهدات رسید. او مظهر و نماد انقلابی گری علیه استبداد شاه بود. این کوچه 50 قدم از باب الجواد (ع) حرم مطهر امام رضا (ع) فاصله دارد. داخل این کوچه به فاصله ی 25 قدم، بیت پدر رهبر معظم انقلاب است که الان به حسینه تیدیل شده است با تدبیر رهبری. در ضمن توصیه می کنم فیلم سینمایی این مبارز نستوه شهید اندرزگو علیه ستم نظام دیکتاتوری سلطنتی پهلوی را حتما ببینید. من شاید 10 بار دیدم. بسیار دیدنی و تعقیب و گریزی ست.

فرزندان رهبرمعظم انقلاب. حُجَج اسلام: سیدمصطفی. سیدمجتبی. سیدمسعود. سیدمیثم

پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳٩۳ ، ٦:٠٥ ‎ق.ظ


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد